محمد اسحاق فياض
Mif_1967@yahoo.com
لطفابه مولاناشناسنامه صادر نكنيد
يونسكو سال 2007 را سال مولانا جلال الدين بلخي نام نهاده است، اين مهم در ابتدا با تلاش سه كشور افغانستان، تركيه و مصر صورت گرفت. سال ۲۰۰۷ هشتصدمین سال تولد شاعرشهير، عارف بزرگ و دانشمند فرهيخته بلخ باستان حضرت مولانا است. هر ساله از سوي كشورهايي به یونسکو طرحهایی داده میشود تا برای بزرگان و مشاهیر جهان بزرگداشت گرفته شود. برای بزرگداشت سال مولانا سه كشور ياد شده در یونسکو تلاشكردند تا سال جاري ميلادي به عنوان سال مولانا شناخته شود. هم اكنون اين سه كشور تلاش هايي را براي بزرگ داشت اين عارف بزرگ آغازكرده است. ايران با آن كه در جمع سه كشور پيشنهاد كننده نبود، اما ازسال مولانا استقبال كرد.
پيش ازآن كه اين سال به نام مولانا مسمي گردد، در سال 2006 سه كشور ايران،افغانستان و تركيه مشتركا سند توضيحي درباره مدال مولانا را تنظيم نموده و به يونسكو ارايه دادند و مورد تصويب همه اعضاي شوراي اجرايي يونسكو كه 58 كشور هستند، قرار گرفت .اين مدال ها در مراسمي كه امسال در كشورهاي مختلف جهان براي مولانا گرفته مي شود، براي محققان و مولانا شناسان اعطا خواهد شد. در سندي كه از سوي يونسكو در باره اين مدال منتشر شده است آمده:« با ضرب مدال يونسكو به نام مولانا جلالالدين بلخي رومي، يكي از بزرگترين شاعران، فيلسوفان و بشردوستان را كه متعلق به كل بشريت بوده، ارج مينهيم، به اميد آنكه اين مدال در ارتباط با هشتصدمين سالگرد سالروز تولدش در سال 2007 تشويقي باشد براي آنهايي كه به انتشار انديشهها و آرمانهاي مولوي ميپردازند كه در واقع خود به نوعي انتشارايدههاي يونسكو خواهد بود».
به همين منظور تلاش هاي زيادي در چند كشور جهان از جمله افغانستان ، تاجيكستان، تركيه و ايران صورت گرفت تا سال مولانا را به بهترين وجه تجليل نمايند. در كشورهاي تركيه، افغانستان، ايران و تاجيكستان بيشترين مراسم گرامي داشت براي مولاناي بلخ در نظر گرفته شد. در اين سال بيش از يك ميليون نفر از كشور هاي مختلف از شهر قونيه ديدن كردند و زائر آمرام گاه مولا نا در قونيه شدند، قونيه اي كه از قدوم مولانا شهرت گرفته و اكنون نام اين شهردر اقصي نقاط جهان آشناست و زائراني از جاپان گرفته تا برزيل و آرجانتين و استراليا دارد. اين نشان مي دهد كه پشمينه پوش بلخ چگونه شهرت جهاني يافته و جهان را شيفته خود ساخته است. وقتي آثار مولانا به زبانهاي مختلف ترجمه گرديد، جهانيان شيفته افكار و انديشهاي بلند او شدند و نگاهي كه او به انسان و عالم اطراف داشت نگاه جامعي است كه هيچ انديشمندي به مثابه مولانا به آن نگريسته است.
با توجه به تلاش هاي مشترك بين المللي كه براي گرامي داشت هشت صدمين سال روز تولد مولانا ميان چند كشور مسلمان صورت گرفته بود و حمايت هاي بين المللي كه از نام گزاري سال 2007 به نام مولانا صورت گرفته بود، انتظار مي رفت گرامي داشت بين المللي سال مولانا بدور از هرگونه شعار هاي منطقه وي و كشوري باشد و هر كشوري و نويسنده اي بدور از تعلقات كشوري، زباني و محلي به انديشه هاي متعالي و جهاني مولانا فكر كنند. اما متاسفانه هنوز اين سال به پايان نرسيده و هنوز هم برخي از مراسم بزرگ داشت در باره مولانا در اين سال باقي مانده برخي از كشور ها در تلاشند تا براي مولاناي بزرگ شناسنامه صادر كنند و او را محدود به جغرافياي خاصي قلمداد نمايند. در حالي كه مولانا جلال الدين محمد تخلص« بلخي» را براي خود برگزيده است و برخي از كشور ها نتوانسته است بلخي را بعد از نام وي خذف نمايد، اما باز هم عده اي در برخي از كشورها در تلاش هستند تا براي او شناسنامه صادر نمايند، متاسفانه اين صدور شناسنامه ها در هشتصدمين سالروز تولد مولاناي بلخ سرعت بيشتري به خود گرفته و حتي از سوي برخي از مقامات رسمي اين كشورها صادر شده است.
در كشور تركيه عده اي تلاش كردند تا مولانا را تر كي معرفي نمايند و برخي از شرق شناسان نيز خواسته يا ناخواسته مولاناي بلخ را اهل تركيه معرفي كردند. سايت بزرگ ترين گالري عكس ديجيتالي کوربيس مولانا را تركي معرفي كرد و دوستان ايراني در صدها سايت و ويبلاگ شان تلاش كردند تا بر اشتباه اين سايت خط بطلان بكشند ولي اين دوستان بجاي آن كه ابروي مولانا را درست كنند چشم مولانا را كور كردند و با تلاش مضاعف سعي كردند مولوي را ايراني معرفي كنند و به خاطر آن كه ايراني بودن او را ثابت كنند به مولاناي بلخ تخلص خراساني دادند.
در هشتم عقرب يكي از كنفرانس هاي بزرگ مولانا شناسي در تهران برگزار گرديد كه در آن از چندين كشور شركت كرده بودند و نويسندگان و محققان در باره افكار و انديشه مولانا سخن ها گفتند و در اقيانوس تفكرات و انديشه هاي عرفاني غرق گرديدند، در كنار اين تلاش هاي عالمانه عده اي سعي كردند كه در اين كنفرانس بين المللي براي مولانا شناسنامه ايراني صادر كنند و يكي از اهداف اين كنفرانس را تثبيت دادن هويت ايراني به مولانا در بر مي گرفت كه مقامات بلند پايه ايراني در سخنراني هاي شان چه به صورت ايما وكنايه وچه به صورت صريح و آشكارا به آن اشاره مي كردند. آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور ايران در سخنراني خود در اين كنفرانس گفت: زبان و ادب فارسی ظرفیت های بالایی دارد كه متكی بر روح، فطرت و خواستهای متعالی انسان است وتكیه بر فرهنگ ایرانی و استفاده از زبان پر رمز و راز فارسی دیگر علت جاودانگی مولوی است. آقاي حداد عادل رئيس مجلس ايران در سخنراني خود گفت: مولانا به مدد زبان فارسی به فرهنگ ایرانی و اسلامی تعلق دارد، تا جایی كه آوازه او از زبان فارسی و فرهنگ اسلامی نیز گذشته است... ایرانیان باید برای این كه مخاطب بدون واسطه مولانا و پاسدار غیرتمند این زبان (فارسی) هستند، افتخار كنند.
هر چند كه انديشه هاي مولانا هرگز در يك محدوده مكاني و زماني نمي گنجد و انديشه هاي اورا فقط زبان بيان نكرده است و آثار او كه در ديگر زبانها ترجمه شده است نيز اقيانوسي از عرفان و انديشه را با خود دارد، اما تاسف و درد از اين جاست كه شناسنامه هاي قلابي كه پس از هشتصد سال بعد از تولد مولانا برايش صادر مي گردد، در تلاش است انديشه هاي ناب او را در يك محدوده زماني به زندان افگنند.
در حالي كه از تخلص مولانا روشن مي شود كه او از بلخ باستان است و در اين سرزمين زاده شده و به قونيه مهاجرت كرده است اما ديگران سعي دارند با وجود اين نام هم براي او شناسنامه تركي ويا ايراني صادر كنند.
اين قلم هر گز اين جسارت را به خود نمي دهم كه مولانا و ديگر بزرگاني چون: ابن سينا بلخي، سنايي غزنوي،ناصر خسرو بلخي، ابو ريحان بيروني، رابعه بلخي ، عنصري بلخي و دهها دانشمند و اديب فرهيخته را كه از شرق خراسان بر خاسته اند، منحصر در دايره تنگ جغرافيايي افغانستان نمايم، اين دانشمندان متعلق به همه جامعه بشري هستند و براي سعادت و كمال جامعه بشري گام بر داشته اند، براي بشرسوخته اند و براي رهايي انسان از ديو و دد فرياد كشيده اند. چنان حضرت مولا نا مي گويد:
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو دد ملولم و انسانم آرزوست
اما درد من اين است كه جامعه ما هويت فرهنگي خود را از دست داده است و شناسه هاي هويت ما بر اثر بي توجهي و غلفت در گذر زمان به فراموشي سپرده شده و جزء هويت فرهنگي و تاريخي ديگران قرار گرفته است، اگر امروز شهر قونيه به عنوان بزگ ترين شهر فرهنگي تركيه شهرت جهاني يافته است فقط و فقط در سايه وجود پربركت مولاناست كه طبق گفته اردغان مدير موزه آرامگاه مولانا در قونيه سالانه يك ميليون و 400 هزار نفر بازديدكننده از كشور هاي مختلف جهان به اين آرام گاه مي آيند. طبيعي است وقتي كه فرايند رشد و كمال فرهنگي از اوج قله كمال به سوي سراشيبي در حال سقوط باشد، شناسه هاي هويت فرهنگي نيز از چنين سقوط قهقرايي گريزان اند و به راحتي در خدمت شناسه فرهنگي ديگران قرار مي گيرند و اين است كه ما در طول چند قرن سقوط فرهنگي كه داشته ايم تمامي افتخارات و امتيازات فرهنگي كه داشتيم از دست ما رفت و جزء هويت فرهنگي و افتخارات ملي ديگران قرار گرفت و ما از نيك نامي! نتوانستيم ادعا كنيم كه مولوي در بلخ زاده شده و در 13 سالگي هجرت آغاز كرده و قونيه افتخارمهماني پدر و پسري را داشته كه جهان به آنان مي بالند.
قهقرايي فرهنگي بزرگ ترين مرگ هويت فرهنگي را به دنبال دارد، امروزه اين سير قهقراي چنان در مغز و استخوان ما نفوذ كرده كه و قتي ديگران سنگ افتخارات برزگان ما را به سينه مي زنند از شرم صورت سرخ مي شود و توان هيچ گونه سخن گفتن نداريم و اگر اعتراضي هم در كار باشد، از آنجايي كه تصويري از هويت فرهنگي براي خود نداريم به راحتي مورد تمسخر قرار مي گيريم، به همين دليل درد و ناله اين قلم از آنجا ناشي مي شود كه تجليل و معرفي ديگران از شخصيت هاي فرهنگي، علمي و تاريخي ما مقبول است اما وقتي مالب باز مي كنيم و آنان را شخصيت هاي بزرگ فرهنگي خويش مي دانيم، مورد تمسخر واقع مي شويم و چنان عرق خجالت بر جبين ما جاري مي شود كه ناخودآگاه ما هم شخصيت هاي فرهنگي، علمي و تاريخي خود را انكار مي كنيم دليل اساسي اين سرافگندگي اين است كه ما شناسه هاي فرهنگي خود را در سراشيبي سقوط هويت فرهنگي از دست داده ايم. بسياري از كشورها وقتي شخصيت هاي شان در نقاط ديگر جهان مورد تقدير قرار مي گيرند افتخار بزرگي مي كنند و آن را نشانه بين المللي شدن شخصيت شان مي دانند، اما وقتي شخصيت هاي علمي و فرهنگي ما در ديگر نقاط جهان معرفي و تجليل مي گردند ما يك قدم ديگر از شناسه فرهنگي خوردور ترمي شويم!.