زندگي چيست؟

 

)رستاخيز -اسکاري)

 

زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست.

کاش می دانستی در سحرگاه یکی صبح بهار همچو خورشید جهان را دیدن به تن خسته شب آب سحر پاشیدن وندر آن شوکت باغ و گل و ریحان دیدن سوسن و یاسمن و سنبل و نسرین چیدن چه صفایی دارد .کاش می دانستی زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی جنبش و جاری شدن است .زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه اغاز حیات تا به جایی که خدا می داند.

زندگي مانند رودخانه‌اي جاري است كه مي‌رود و به پشت سرش نگاهي نمي‌اندازد. هر مقدار كه مي‌رود ديگر برنمي‌گردد. هر مقدار به سن ما افزوده مي‌شود از عمر ما كاسته مي‌شود. پس بياييم گلي زيبا در زندگي بكاريم تا از بوي خوش آن ديگران بهره‌مند گردند و ما نيز خاطره و يادگاري براي بازماندگان بگذاريم.

 }زندگي شايد آن لحظه ي مسدودي است كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد و در اين حسي است كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت در اتاقي كه به اندازه يك تنهاييست
دل من كه به اندازه يك عشق است
به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گلها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه خانه ي مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه يك پنجره مي خوانند .فروغ فرخ زاد{

زندگی رودیست که از دهکده ی غم می گذرد .
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رستد
آنقدر زیباست ین بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت.

بهتر زندگي كنيم
هرگز نمي‌توان به كسي احساس عشق و دوست داشتني بودن را هديه كرد مگر آنكه او ظرفيت پذيرش، قابليت و توانايي عشق ورزيدن به خودش را داشته باشد.
انساني كه خود را دوست ندارد و به خويش عشق نمي‌ورزد، عشق ما را نيز احساس نخواهد نمود.

زندگي هديه ايست از سوي خدا
زندگي مانند امانتي است به ما كه بايد با شناخت سفارشات حضرت حق و براي بهتر زيستن تلاش نموده و آن را در قالب فايل اعمال به صاحب اصلي برگردانيم كه سهم ما از آن عاقبت به خيري و جاودانه بودن درجهان ابدي باشد .

بهتر زندگي كنيم!
هنگامي كه وقت و انرژي خود را صرف اين مي‌نمائيم كه همه چيز در بيرون از ما عالي و خوب باشد، در حقيقت توان خود را در سمت و سويي اشتباه متمركز نموده‌ايم. براي رسيدن به خوشبختي واقعي بجاي پرداختن به خلق ثبات و آرامش در پيرامون اين ثبات و آرامش را در درون بايد جويا شد اين اولين راز بهتر زيستن است.

زندگی یعنی هیاهو    , زندگی یعنی تکاپو , زندگی یعنی شب نو ,  روز نو , اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو , حسرت نو , بیشه نو .زندگی باید سراسر تکان و تازگی باشد .زندگی باید یک کلام , حتی یک نفس ز جنبش وا نماند .گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد ... زندگی همچنان آب است, آب اگر راکد بماند, چهره اش افسرده باشد....

بهتر زندگي كنيم!
ممكن است شخصي در اقيانوس عشق‌مان شنا نمايد اما هرگز نبايد از ياد برد كه اقيانوس از آن ماست . پس بايد به خود احترام گذاشت و خود را دوست بداريم فرآيند تغيير و پيشرفت در زندگي را ارج بنهيم چرا كه اين گراميداشت و بزرگداشت حقيقت وجودي و هويت واقعي ماست كه راه عشق را در وجودمان هموار مي‌كند. بنابراين ما خود عشق هستيم .
 

زندگي يعني جاري شدن و به درياي ابديت پيوستن .زندگي يعني تلاش براي به هدف رسيدن.
زندگي معناي خوب بودن است  .زندگي نام نيك ازخود نهادن است .زندگي آبشار لحظه هاست.
زندگي يادگار قصه هاست .زندگي سرشار از خوبيهاست  .زندگي ......

دو راه برای زندگی کردن وجود دارد  :اول اینکه فکر کنید همه چیز یک معجزه است
دوم فکر کنید هیچ چیز معجزه نیست . آلبرت انیشتین.

بهتر زندگي کنيم!
وابستگي به هر چيزي‏ استيصال و بي‌نوايي به همراه مي‌آورد.
وابسته شدن‏ ضد زندگي كردن است . وابستگي‏ ايجاد سد و مانع در مقابل هرگونه تغيير و دگرگوني است. زندگي تغيير مداوم را مي‌طلبد در صورتي كه جلوي اين تغيير را بگيريم در حقيقت جلوي پويش زندگي را گرفته‌ايم.

همیشه سعی کنید درسهایی که از زندگی می آموزید اینها باشد:
آنچه روی میدهد چندان مهم نیست،مهم کاری است که هنگام روبرو شدن با آن اتفاق انجام می دهیم .تو باید همیشه به افرادی که دوستشان داری عشق بورزی زیرا شاید امروز آخرین باری باشد که آنها را می بینی .تو با بهترین دوستت می توانی بهترین کارها را انجام دهی و یا هیچ کاری انجام ندهی و بهترین لحظات را با هم داشته باشید.
گاهی اوقات از کسانی که انتظار داری در هنگام شکست تو را یاری کنند سخت ترین ضربه را خواهی خورد .گاهی اوقات حق داری که عصبانی باشی اما این حق را نداری که ظالم و ستمکار باشی .هر چقدر که اتفاقات بد بیفتد و یا امروز روز بدی باشد زندگی می گذرد و فردا روز بهتری خواهد بود.
زنده بودن با زندگی کردن بسیار متفاوت است.
زندگی هرازگاهی یک شانس دومی جلوی پایت می گذارد.
هر گاه با دل ذلال و روشن تصمیم بگیری تصمیمت درست خواهد بود.
حتی وقتی در بیماری و رنج به سد می بری تنها تو نیستی.
مردم آنچه را که تو در حق آنها انجام داده ای و یا از تو شنیده اند فراموش می کنند،اما هرگز احساسی را که در دلشان بر انگیخته ای فراموش نمی کنند.
برای یافتن آنچه که همیشه در آرزویش هستی هیچ وقت دیر نیست...

زندگی نامه شقایق چیست ؟ رایت خون به دوش وقت سحر
زندگی را سپرده در ره عشق   به کف باد و هر چه باداباد.

زندگی معلم بی رحمی است اول امتحان می گیرد و سپس می اموزد.

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست،هر کسی نغمه خود خواند وازصحنه رود صحنه پیوسته به جاست،خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد.

زندگي رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود .

آنكسي كه از رنج زندگي بترسد ، از ترس در رنج خواهد بود .

اگر قرار است براي چيزي زندگي خود را خرج كنيم ، بهتر آن است كه آنرا خرج لطافت يك لبخند و يا نوازشي عاشقانه كنيم .

 " زندگي پديده اي ايستا نيست . تنها دو گروه نمي توانند افكار خود را عوض كنند :
ديوانگان بيمارستان و مردگان گورستان ".

از آن زمان که اولین زنگ زندگی از ناقوس ساعت به گوش انسان رسید و پا به عرصه ی خاکی گذاشت و خود را در میان گل های سپید و سیاه زمین دید . از آن زمان که فهمید طلوع شوق و غروب غم دارد. از ان زمان که فهمید درخت بدون ریشه پا بر جا نخواهد ماند، بام بدون ستون نمی ایستد و آسمان نیز دارای ستون های نامرئی است . از آن زمان که حلقه های زنجیر های زندگی را دریافت احساس کمبود کرد ، کمبود چیزی که بدون آن پا بر جا ماندن بر روی ماسه های نرم ، استوار بودن در برابر ضربه های سهمگین امواج پر تلاطم دریا و بدوش کشیدن کوله بار سنگین زندگی امکان پذیر نبود . بلي!
او چیزی کم داشت و آن کسی بود که همانند ریسمانی برای نجات ، پلی برای رسیدن به قله ی سعادت و مرهم آلامهای او باشد . او کسی را می خواست تادارویی باشد برای دردها و صندوقچه ای برای کتاب قصه های غصه هایش . او کسی را می خواست که معراجی باشد برای عروجش و شمسه ای برای شب های تنهایی اش
آری این یاقوت آتشین نامی جز "دوست"بر خود نگرفت.

زندگي چيدن سيبي است که بايد چيد و رفت
زندگي تکرار پاييز است که بايد ديد و رفت
زندگي رودي است جاري هر که آمد
کوزه اي شادمان پر کرد و مشتي آب نوشيد و رفت
قاصد هم , اين کولي خانه به دوش
روزگار کوچه گرديهاي خود را زندگي ناميد و رفت .

بهتر زندگي کنيم!
عشق چون بر سر بتابد گدازنده مي‌شويم و آنگاه دل است كه مي‌شكافد و جان است كه مي‌تابد و ظلمت است كه با دستپاچگي مي‌گريزد . عشق ديوانه‌ مي‌كند. سلسله بندها را ميگسلد و آنگاه لايق خانه‌ي وجود مي‌شود و در اين زمان است كه از طرب آكنده مي‌شويم‏ .شمع مي‌شويم، روشن مي‌شويم و آنگاه‏، دود پراكنده مي‌شويم.

زندگی چیست ؟  خون دل خوردن اولش رنج و اخرش مردن...

زندگی چیست ؟  زندگی یعنی ، شروع از هیچ برای رسیدن به اوج ، پس باید مراقبت کرد تا با سنگهای غفلت نلغزید و باید با دستگیره ی احتیاط حرکت کرد . زندگی پر از تلخی و شیرینی استاگر لحظه ای شاد هستی چند لحظه بعد غم می آید سراغت فاصله ی بین غم و شادی بسیار کم است پس تا می توانیم باید از، فرصتهایش استفاده کنیم  .دوستی به سان گل سرخی است که با لحظه های غفلت پژمرده می شود .
زندگی همیشه بهار نیست گاهی ابر خزان بر آن سایه ی مرگ می افکند و دست بی وفای روزگار باوفاترین یاران را از هم جدا می کند و این فقط دشت شقایق ها تا ابد مهربان ، می مانند . فقط پرستوها هستند که پس از بازگشت از کوچ آشیانه ی ویران شده ی خود را از نو می سازند .

زندگی زیباست اما نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است اما نه به تلخی انتظار
و انتظار سخت است اما نه به سختی جدایی ، جدایی ، جدایی

بزرگترین شکست در زندگی فرار از حقیقت است .
کاش می شد عشق را تفسیر کرد
دانه های اشک را تکثیر کرد.

رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني ؟ اين رسم زندگيست پس تنها آواز بخوان.

خدايا به من چگونه زيستن را بياموز ، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

زندگی قصه پر غصه یک زندانی است که به حبس ابدی محکوم است.
زندگی بازی یک شطرنج است که در آن انسانها لحظه ای کیشت و به آخر نرسیده مات اند...

زندگي چيست ؟ پرسشي بي پاسخ ؟ يا که آيا سفري است از بهاران به خزان ؟
پاسخش هرچه که هست ؛ زندگي در نظر من زردي برگ درختي است که در غربت غمبار خزان
چشم مي بندد ز همه خاطره ها و همي نرم و سبک با نسيم خنکي رقص کنان
رو به سوي ابديت سفر آغاز کند و به تکرار بگويد : دل ما رفت ولي سبزي دلهامان هست.
تا زماني که به پايان برسد اين سفر بي برگشت .... و بدانگاه زير پاي کودکي بي پروا
با صداي خش خشي درد آلود آخرين صحبت خود را به من و تو مي گويد:
)
که شما هم برگيد (و به پايان مي رسد سبزي تان پس چه خوب است که يادي ز شما سبز بماند در دل سبز بهارستانها.

زندگي مثل پيانو است .دكمه هاي سفيد براي شادي ها و دكمه هاي سياه براي غمها اما وقتي ميتوان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سياه و سفيد را با هم فشار دهي!.

زندگی یک پدیده جدی نیست . اگر آن را جدی بگیری ، در واقع از کَفَش می دهی . درک زندگی تنها از طریق خنده ممکن است.

زندگي عرصه يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه خود خواند و از صحنه رود. صحنه پيوسته به جاست .اي خوش آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد.

زندگي شايد همين باشد يك فريب ساده و كوچك
آن هم از دست عزيزي كه تو دنيا را بجز با او و براي او نمي خواهي.
من گمانم  زندگي بايد همين باشد.

زندگي
زندگي يعني گذشتن از پستي و بلنديها و کسي در زندگي موفق هست که به سلامت از اين پستي و بلنديها بگذرد .
زندگي يعني با هم تفاهم داشتن ،به هم عشق ورزيدن .
زندگي يعني شکيبايي بردباري
زندگي همانند سفري است درازو پر از آه و درد پر از شادي و شعف .
زندگي يعهني پرواز به سوي خوشبختي
زندگي سبد گل است آن رابه ديگران نيز هديه کنيم
 زندگي مبادله عواطف است
زندگي سفر است پس بياييد همسفران خوبي براي ديگران باشيم
زندگي ساعت خوش با هم بودن است
زندگي آب روان است پس بياييد آب را گل نکنيم
زندگي رودخانه اي است پر پيچ و خم که در مسيري به سوي خشکي مي رود و در مسيري به اقيانوس بيکران .
زندگي گذرگاه پر پيچ و خم ناکامي ها و مرارت ها و زماني مسير خوشبختيها است
در زندگي براي رسيدن به خوشبختي بايد همانند کوه استوار بود
در زندگي براي رسيدن به خوشبختي بايد از هفت خوان سختيها عبور کرد.

 

اگر با زندگي بجنگيد ، هميشه بازنده ميشويد . منتظر نمانيد تا روزي حسرت زندگي دوباره تان را بخوريد .
زندگي يك تداوم بي نهايت اكنون هاست . ماموريت شما در زندگي " بي مشكل زيستن " نيست  "با انگيزه زيستن " است .
زندگي ميدان نبرد شايستگي است .هر روز به تنهايي يك عمر است .
زندگي در تعادل بودن است .

دو درس زندگي...
هميشه دو درس را در زندگي خود به ياد داشته باشيد:
1-
جسارت در بيان عقيده
2-
جرأت در پذيرش اشتباه.

بهتر زندگي كنيم!
هنگامي كه احساس ميكنيم كه چيزي در زندگي‌مان همه‌ي آنچيزهايي كه تاكنون ساخته‌ايم دچار تحول كرده، اشتباه نميكنيم.
اين همان باد تغيير است كه وزيدن گرفته؛ مي‌توانيم صدايش را بشنويم كه زمزمه ميكند:‌وقت آن رسيده كه با شادماني بيشتر و درد و رنجي كمتر مواجه شوي. وقت آن رسيده كه آزاد و رها از ترس باشي . وقت آن رسيده كه خويشتن خود را به ياد آري.

زندگي چين پيشاني پدر
زندگي گيسوان سپيد مادر
زندگي بوي عطر چادر نماز مادربزرگ
زندگي كمر خميده پدر بزرگ
زندگي بوي كاهگل ديوار روستا
و زندگي... خنده آدما به تكرار زندگي....

مرگ از زندگي پرسيد: اين چه حكمتي است كه باعث مي شود تو شيرين ومن تلخ جلوه كنم؟
زندگي لبخندي زد و گفت : دروغ هايي كه در من نهفته است و حقيقت هايي كه تو در وجودت داري  ...

پدیده های زندگی نباید ما را از یاد خود غافل کنند. زندگی و تمام پدیده های خوب و بدش، نباید ما را از عشق و انسانیت و پاکی غافل کنند.
تمام پدیده ها بهانه اند. وسیله اند. به عشق فکر کنید . با عشق روح خود را پاک تر و پاک تر کنید. وجودتان  مهم ترین است .شادی ها و لذت های زندگی,اگر با آگاهی همراه نباشد,بسیار فریب دهنده اند.انسان ها در وادی ی لذت و شادی و خوشی و بقیه پدیده های خوب و بد زندگی, ممکن است آنقدر مست شوند که انسانیت را  فراموش کنند و عشق را...
زندگی و ارتباطاتتان و مسائل جانبی اهمیت زیادی ندارند.راستی را از یاد مبرید.زندگی و تمام پدیده های  آن را به چشم وسیله ببینید.وسیله ای برای به دست آوردن معصومیت از دست رفته. برای درک هر چه بیشتر عشق و رهایی و زندگی در آغوش عشق...رسیدن به شادی ی ملکوتی و جاویدان ...زندگی زیباست,انسان زیباست,ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست. صمیمیت و محبت  زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و  آینده وابسته است, مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند .رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است.رهایی بسیار زیباست.رهایی از تمامی غم ها و رنج ها...لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است.آری,تجربه بسیار مهم است. فقط با تجربه است که می توان درک  کرد. همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است.فقط وجودتان, ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود.عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان.تمام نیکی ها و احساسات پاک را در درون خود جست و جو کنید.همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون است.در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند .بیدار شو !  ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان  زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد،می توان عشق را درک کرد .مقايسه را كنار بگذارید.خودتان خلق کنید.خودتان زندگی را تعریف کنید.همه چیز را رد کنید.خودتان شروع  کنید,هیچ وقت دیر نیست.خودتان ارزش گذاری کنید.انسانی که به خود تکیه می کند,غنی ترین  است,هرچند فقیرترین باشد!
زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد...

زندگی چون گل سرخ است پراز خار،پر از برگ،پر از عطر لطیف
یادمان باشد اگر گل چینیم،خار و عطر و گلبرگ هرسه همسایه ی دیوار به دیوار همند
زندگی چشمه ی آبی است و ما رهگذریم بنشین لب آب،عطش تشنگی ات را بنشان
غیر از این چیزی نیست،زندگی...آیینه ای شفاف است تو اگر زشت و یا زیبایی،تو اگر شاد و یا غمگینی  هر چه هستی تو در آیینه همان می بینی شادیت را دریاب،چون گل عشق بتاب
تا در آیینه ی هستی گل هستی باشی.

زندگي را از طبيعت بياموزم ، چون بيد متواضع باشم ، چون سرو ، راست قامت‌‌، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشيد با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم.

روزگاری یک تبسم یک نگاه
سرخوش از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هرکه دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود.

دو چهره است که همواره این جهان دارد
یکی عیان و دگر چهره در نهان دارد .
یکی همیشه به پیشِ نگاهِ ما پیداست .
که با تولّد , مرگ , که با طلوع , غروب ,  که با بهارِ بهشت آفرین , خزان دارد .

یکی , همیشه نهان است , اگر چه , در همه جا به هر چه در نگری , با تو داستان دارد !
نه با تولّد , مرگ , نه با طلوع , غروب ,  نه با بهار , خزان ,که هر چه هست در او , عمر جاودان دارد !
تو را به چهره پنهانِ این جهان راه است.
نه از فرازِ سپهر ,نه از دریچه ماه , نه با کمان و کمند , نه با درفش و سپاه !

همه وجودت از آن بی نشان , نشان دارد .
جهان چو گشت به یک چهره جلوه گر ز نخست
نگاهِ چاره گرِ چهره آفرین با توست
نگاه توست که رنگِ دگر دهد به جهان اگر که دل بسپاری به (مهر ورزیدن( اگر که خو نکند دیده ات به ( بد دیدن (امیدِ توست که در خارزار , کوه , کویر ،اگر بخواهد صد باغِ ارغوان دارد .دلت به نور محبت , اگر بود روشن
تو را همیشه چو گل تازه و جوان دارد
بر آستانِ هنر , گر سری فرود آری
چراغ نامِ تو هم جاودانه جان دارد .
نه آسمان , نه ستاره , نه کهکشان , نه زمان , تو چهره سازِ جهانی , تو چهره سازِ جهان !
هر آنچه می طلبی از وجودِ خویش بخواه !چگونه با تو بگوید ؟ مگر زبان دارد !

زندگي با همه ي وسعت خويش
محفل ساکت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست
اضطراب هوس ديدن و ناديدن نيست
زندگي جنبش جاري شدن است
از تماشاگه آغاز حيات
تا به جائي که خدا ميداند ...

هر كس با استعدادهايي خلق شده كه بايد آنها را بكار ببندد . به كار بستن آنها ، بزرگترين سعادت زندگي هر فرد است .

زندگي هدف نهايي است، بزرگتر از هر کشوري، بزرگتر از هر کيشي، بزرگتر از هر بتي، بزرگتر از هر آرماني شاد باشين و بقيه رو هم شاد كنيد.

زندگی با تمام زیبایی هایش به راحتی فریبت می دهد.زندگی تو را در خوابی عمیق فرو برده.
زیبایی هم می تواند ابزاری باشد برای نادانی و فریب ما . لذت ها و شادی ها و زیبایی ها نباید ما را از عشق و انسانیت و راستی غافل کنند.

درس زندگی
آموخته ام ...... كه چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد .
آموخته ام ...... كه اين عشق است كه زخمها را شفا مي دهد نه زمان .
آموخته ام ...... كه وقتي با كسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي از سوي ما را دارد .
آموخته ام ...... كه هيچ كس در نظر ما كامل نيست تا زماني كه عاشق شويم.
آموخته ام ...... كه زندگي دشوار است اما من از او سخت ترم .
آموخته ام ...... كه فرصتها هيچگاه از بين نمي روند ،‌ بلكه شخص ديگري فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد.
آموخته ام ...... كه لبخند ارزانترين راهي است كه مي شود با آن نگاه را وسعت داد.
آموخته ام ...... كه نمي توانم احساسم را انتخاب كنم اما مي توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب كنم.
آموخته ام ...... كه همه مي خواهند روي قله كوه زندگي كنند ، اما تمام شادي ها و پيشرفتها وقتي رخ مي دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستيد .
آموخته ام ...... بهترين موقعيت براي نصيحت در دو زمان است : وقتي كه از شما خواسته مي شود ،‌ و زماني كه درس زندگي دادن فرا مي رسد .
آموخته ام ...... كه گاهي تمام چيزهايي كه يك نفر مي خواهد فقط دستي است براي گرفتن دست اوست و قلبي است براي فهميدن وي .


وقتي حقيقت زندگي مانع نقشه هاي تو مي شود آرزو مي کني که روزگار بهتري از راه برسد و زندگي آسان تري !بيش از آرزو اميدوارم به اين درک برسي که تنها تو مي تواني خود و زندگي ات را دگرگون کني !بهترين لحظه اينک است!

آنگاه كه غرور كسي را پامال مي كني آن گاه كه كاخ آرزوهاي كسي را ويران مي كني آنگاه كه شمع اميد كسي را خاموش مي كني آن گاه كه بنده اي را ناديده مي انگاري آنگاه كه حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي آنگاه كه خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي انگاري مي خواهم بدانم دستانت را به سوي كدام آسمان دراز مي كني تا براي خوشبختي خودت دعا كني ؟

بهترين شعر، شعر زندگي است. شعري است كه از خاموشي غم انگيز شب، از حركت كشتي در دل دريا، از راههاي پرگلي كه بسوي نهرهاي ناشناس مي رود، از رنجهاي بيحاصل از بامدادهاي تلخ، از طعم بوسه هايي كه رد و بدل نشده، از عشق بي عشق سخن مي گويد.

هرگز زندگي ات را قرباني هيچ چيز نکن همه چيز را قرباني زندگي کن.

زندگی مانند یک بوم سفید نقاشی است؛ هر چه بر روی ان بکشی همان می شود. می توانی رنج و محنت بر روی آن نقاشی کنی، از طرف دیگر می توانی نقش شادی و خوشبختی بر ان بیفکنی. شکوه و عظمت وجود انسانی تو در این آزادی خلاصه می شود. تو می توانی طوری از این آزادی استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، نیکی،شادی و صفات بهشتی گردد. این به تو بستگی دارد. انسان دارای این ازادی است. دلیل اینکه در دنیا رنج و محنت وجود دارداین است که آدم ها نادان هستند و نمی دانند بر روی این بوم چه نقاشی کنند.
اوشو مي گويد:

 “گل سرخ، زيبا  مي شكفد چون تلاش نمي كند نيلوفر باشد
و نيلوفرها اينگونه زيبا مي شكفند، چون چيزي از افسانه ي شكفتن گلهاي ديگر نمي دانند.”

زندگی امیخته ای است از رنج ها و غم ها، مشکلات و مصائب، شادی ها و لذت ها. برای لحظه ای زندگی کنید که در همین لحظه است. زندگی ما چرخه ای است ازتضادها ؛ تاثرات و لذتها، غم ها و شادی ها، پستی ها و بلندی ها، فرازها و نشیب ها، شکست ها و پیروزی ها.در زندگی این تضادها، تضاد نیستند بلکه مکمل هم هستند. همان گونه که روز شب و شب روز می شود.آنچه که حائز اهمیت است این است که ما به هنگام بروز چنین مشکلات و موانعی چگونه و با چه بینش و راهکرد و شیوه ای موضع می گیریم و در نهایت عکس العمل و واکنش ما چگونه است.
مشکلات و موانع نباید ما را نسبت به زندگی دلسرد، سرخورده و ناامید کنند بلکه باید بپذیرم که همه اینها مقدمه بلکه مکمل شادمانی، موفقیت و خوشبختی ما خواهند بود.
وینسنت لمباردی می گوید:
"
مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است."
اگر زندگی هدفمند و هوشمندی داشته باشیم، اگر در حال و همین لحظه زندگی کنیم و در پی رسیدن به ارامش درون باشیم و از شکست ها، تاثرات و کمبودات و مشکلات زندگی خود تجربه کسب کنیم و آنها را سخت قلمداد نکنیم، انها باعث ناکامی و شکست و ناامیدی و بدبختی ما نخواهند بود بلکه در تلاش خواهیم بود تا به تجزیه و تحلیل این شکست ها و مصائب بپردازیم و از چنین تجربه های تلخی با بینش و راهکردی مناسب در صدد جبران ان برائیم.
فراموش نکنیم که زندگی ما متعلق به حال است.-------- باید در حال زندگی کرد و ان را غنیمت شمرد و تجربیات تلخ گذشته را فراموش کنید و به نحو احسن از آنها درس عبرت بگیرید و با اعتماد به نفس، تلاش و پشتکار امیدوار به فردا و اینده ای روش باشید.
آنچه بسیار مهم است این است که دید و نگرش ما نسبت به زندگی و خوشبختی چگونه است؟ چگونه فکر می کنیم و می اندیشیم؟ برداشت ما و توقع ما از خوشبختی چیست؟
زندگی ما را تفکرات و عقاید ما شکل می دهند.تصورات ذهنی که نسبت به راه و روش زندگی خود و دیگران داریم مهمترین عامل در شکل گیری خوشبختی ماست. تصورات و برداشت های مثبت و منفی ذهن ماست که معیارهای خوشبختی ما را رقم می زنند.این تصورات ذهنی شماست که به شما شادی و سرور، غم و اندوه و شکست و پیروزی می بخشد.

مهارتهاي زندگي و شناخت خود
امروز عليرغم ايجاد تغييرات عميق فرهنگي و تغيير در شيوه‌هاي زندگي، بسياري از افراد در رويارويي با مسائل زندگي،‌فاقد توانايي‌هاي لازم و اساسي هستند و همين امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگي روزمره و مقتضيات آن آسيب‌پذير نموده است. بشر امروز هدف اصلي زندگي را كه تعالي و شگوفايي انسان است زير پا گذاشته و اين به دليل نداشتن شيوه‌هاي صحيح زندگي است.
امروزه اكثريت جوامع آموزش‌هاي مختلفي را برگزار مي‌كنند ولي در مورد شيوه‌هاي درست زندگي مهارت‌لازم را به مردم نمي‌آموزند. مردم نيز همه كار مي‌كنند به جز زندگي، براي همه چيز وقت دارند به جز زندگي .مهارت‌هاي زندگي چيست؟ مهارت يعني چه؟ مهارت يعني توانايي انجام يك كار و مهارت‌هاي زندگي آنهايي هستند كه به ما كمك مي‌كنند تا زندگي خوب، شاد و موفقي داشته باشيم. براي رسيدن به اين زندگي شاد بايد مهارت‌ها و توانايي‌هاي مختلفي داشته باشيم. براي مثال بايد بتوانيم استعدادها و نقاط قوت خود را خوب بشناسيم و آنها را پرورش بدهيم، با ديگران ارتباط برقرار كنيم و روابط خوب و صميمانه‌اي با آنها داشته باشيم. بايد بتوانيم احساسات، آرزوها و خواسته‌هاي خود را بيان كنيم، مسايلي را كه در زندگي با آنها مواجه مي‌شويم. حل كنيم،‌خوب تصميم‌گيري كنيم و وقتي دچار هيجان‌هايي مثل ترس، خشم، خجالت يا غمگيني مي‌شويم، با آنها كنار بياييم و آنها را به شكل درستي ابراز كنيم كه به ما و ديگران صدمه نزند. در اين جا با يكي از اين مهارت‌ها آشنا خواهيم شد. مهارت شناخت خود: يكي از مهمترين عواملي كه به ما كمك مي‌كند زندگي خوب و موفقي داشته باشيم اين است كه خود را بشناسيم، احساس خوبي در مورد خود داشته باشيم. و از كسي كه هستيم شاد و راضي باشيم. فكر مي‌كنيد كسي كه احساس خوبي نسبت به خود دارد چه ويژگيهايي دارد؟ تعدادي از ويژگيهاي چنين فردي در زير آمده است:
خصوصيات مثبت، توانايي‌ها و استعدادهاي خود را مي شناسد و آنها را به كار مي‌گيرد.
خصوصيات منفي و نقاط ضعف خود را مي‌شناسد، مي‌پذيرد و سعي مي‌كند آنها را اصلاح كند.
موفقيت‌ها و شكست‌هاي خود را مي‌شناسد، به موفقيت‌هايش افتخار و از شكست‌هايش درس مي‌گيرد.
به خود و ديگران احترام مي‌گذارد.
براي رسيدن به اهداف خود تلاش مي‌كند.
مسئوليت اعمال و رفتار خود را مي‌پذيرد.
اكنون به سئوالات زير پاسخ دهيد:
شما چه احساسي در مورد خود داريد؟ آيا فردي هستيد شاد و راضي و احساس خوبي در مورد خود داريد؟ آيا تا به‌حال فكر كرده‌ايد كه ديگران از شما بهتر هستند و دوست داشته باشيد به جاي آنها باشيد؟ به نظر شما اگر كسي خود را دوست نداشته باشد و هميشه آرزو كند كه اي كاش جاي كس ديگري باشد؟ مي‌تواند زندگي شادي داشته باشد؟اگر كسي فكر كند ديگران از او بهتر هستند و او هيچ توانايي و استعدادي ندارد مي‌تواند در زندگي موفق شود؟ آيا كسي كه وقتي در كاري شكست مي‌خورد، خود را سرزنش مي‌كند و خود را آدم بي‌استعداد و بي‌عرضه‌اي مي‌داند، مي‌تواند براي رسيدن به آرزوها و اهدافش تلاش كند و زندگي موفق و شادي را براي خود بسازد؟ كسي كه احساس خوبي نسبت به خود دارد، توانايي‌ها و استعدادهاي خود را مي‌شناسد، نقاط ضعف خود را مي‌پذيرد و سعي مي‌كند كه نقاط ضعف خود را تقويت و نقاط ضعف خود را اصلاح نمايد. چنين ويژگي‌هايي نقش خيلي مهمي در يك زندگي شاد و موفق دارد چون كسي كه خود و ديگران را دوست دارد در زندگي شاد و خوشحال‌تر است و كسي كه توانايي‌ها و استعدادهاي خود را مي‌شناسد براي موفق شدن تلاش بيشتري مي‌كند و موفق هم مي‌شود.

زندگی زیباست,انسان زیباست,ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست.صمیمیت و محبت زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و آینده وابسته است, مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند .رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است.رهایی بسیار زیباست.رهایی از تمامی غم ها و رنج ها...لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است.آری,تجربه بسیار مهم است.فقط با تجربه است که می توان درک کرد.

به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی
زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی
چو مبتلا شوم به غم ،خوشم به یک نگاه تو
دوچشم تو چراغ من به شام تار زندگی
به پاکی دلت قسم که دل از تو نمیکنم
که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی.

همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است . فقط وجودتان, ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود.عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان. تمام نیکی ها و احساسات  پاک را در درون خود جست و جو کنید.همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون  است. در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند . بیدار شو!

ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان  زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد،می توان عشق را درک کرد.
مقايسه را كنار بگذارید.خودتان خلق کنید.خودتان زندگی را تعریف کنید.همه چیز را رد کنید.خودتان شروع  کنید,هیچ وقت دیر نیست.خودتان ارزش گذاری کنید.انسانی که به خود تکیه می کند,غنی ترین است,هرچند فقیرترین باشد !زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد...

زندگی چیست ؟ کجاست ؟
من فقط می دانم زند گی رنگ خداست و خدا آبی نیست، مشکی نیست و
خدا رنگ حقیقت هایی است که در این وادی گم گشته پنهان است .
من فقط میدانم زندگی لحظه ای از بوییدن عشق است .
غم _ شادی _ بخشش ها _ نیکی و بداندیشی ها این همان است که نامش زیباست.

چه گمان می کردی دنیا _ عمر _ آینده همگی یک واژه اند و حقیقت ماییم .
ما اگر زنده به دنیای حقیقت باشیم زندگی هم زیباست.

بهتر زندگي کنيم!
انسان نوين كسي كه مفهوم تازه‌اي به انسان بودن، مي‌دهد.
انساني كه ديگر مرزي براي تمايز قايل نيست. سياه يا سفيد، خاورميانه‌اي يا اروپايي، كمونيست يا كاتوليك مرزي نمي‌شناسد چرا كه او بيش از هر چيز و هر دنباله‌اي انسان است.
او شعر در درون دارد، نغمه مي‌سرايد و با گوش‌هاي انساني خود موسيقي هستي را مي‌شنود. و چه زيباست انسان نوين بودن. او ديگر نه اين است، نه آن بلكه ميخواد در آن واحد همگان باشد.

زندگي را سرشار از عشق كنيد. ولي خواهيد گفت، "ما هميشه عشق مي ورزيم.
و من به شما مي گويم كه شما به ندرت عشق مي ورزيد.
شايد اشتياق عشق را داشته باشيد، ولي بين اين دو تفاوتي بس عظيم وجود دارد.
عشق ورزيدن و نياز به عشق داشتن دوچيز كاملاً متفاوت هستند.
بيشتر ما در تمام زندگي همچون كودكاني باقي مي مانيم، زيرا همه دنبال عشق هستند.
عشق ورزيدن چيزي بسيار اسرارآميز است و اشتياق عشق را داشتن چيزي بسيار بچه گانه.
كودكان خردسال عشق مي خواهند، وقتي مادر به آنان عشق مي دهد، رشد مي كنند.
آنان همچنين از ديگران نيز عشق مي خواهند و خانواده به آنان عشق مي دهد. سپس وقتي بزرگ شدند، اگر شوهر باشند، از زنانشان عشق مي خواهند و اگر زن باشند، از شوهرانشان عشق مي خواهند.و هركس كه خواهان عشق باشد در رنج است، زيرا عشق چيزي نيست كه بتوان آن را خواست.عشق را فقط مي توان داد. در خواستن عشق، تضميني وجود ندارد كه بتواني آن را به دست آوري.و اگر آن شخصي كه از او تقاضاي عشق داري، او نيز از تو انتظار عشق را داشته باشد، مشكل ايجاد خواهد شد.مانند ملاقات دو گدا است كه باهم و از هم، گدايي مي كنند.در تمام دنيا زنان و شوهران مشكلات ازدواج را دارند و تنها دليل آن اين است كه هردو از هم توقع عشق دارند، ولي قادر به دادن عشق نيستند.
قدري در اين مورد فكر كن __ نياز پيوسته تو براي عشق.
مي خواهي كسي دوستت داشته باشد و اگر عاشقت باشد، احساس خوبي داري.
ولي آنچه كه نمي داني اين است كه ديگري فقط به اين دليل دوستت دارد كه مي خواهد تو عاشق او باشي. درست مانند اين است كه كسي براي صيد ماهي طعمه بگذارد:
او طمعه را براي خوراك دادن به ماهي پرتاب نمي كند، براي صيد ماهي پرتاب مي كند.
او نمي خواهد آن خوراك را به ماهي بدهد، او فقط براي اين چنين مي كند كه آن ماهي را صيد كند .تمام افرادي كه در اطرافتان مي بينيد كه عاشق هستند فقط طعمه مي اندازند تا عشق به دست آورند .براي مدتي طعمه را مي اندازند، تا وقتي كه آن ديگري شروع كند به اين احساس كه امكان گرفتن عشق از اين شخص وجود دارد.
آنگاه او نيز قدري عشق نشان خواهد داد تا زماني كه به اين نتيجه برسند كه هردو گدا هستند!
آنان اشتباهي اساسي مرتكب شده اند: هريك مي پنداشته كه ديگري پادشاه است.
و به زمان خودش هريك تشخيص مي دهد كه هيچ عشقي از ديگري دريافت نمي كند،
آنگاه اصطكاك شروع مي شود .براي همين است كه زندگي زناشويي به نظر جهنم مي آيد، زيرا همه ي شما خواهان عشق هستيد، ولي نمي دانيد چگونه عشق بدهيد. اين اساس تمام دعوا هاست. تا زماني كه چيزي كه من مي گويم اتفاق نيفتد، رابطه ي بين زن و شوهر هرگز هماهنگ نخواهد شد، مهم نيست كه چقدر آن را تنظيم كنيد و چه نوع ازدواجي داشته باشيد و مهم نيست كه قوانين اجتماعي چه بگويند.
تنها راه بهتر ساختن رابطه اين است كه درك كنيد عشق چيزي دادني است و نمي توان آن را درخواست كرد .عشق را فقط مي توان داد. هرآنچه كه دريافت مي كني تنها يك بركت است، پاداش عشق ورزي نيست .عشق را فقط بايد داد و هرآنچه كه دريافت مي كني فقط يك بركت است، يك پاداش نيست .و حتي اگر هيچ چيز دريافت نكني، هميشه خوشحال هستي كه قادر به دادن عشق بوده اي .اگر زن و شوهر به جاي درخواست عشق شروع كنند به دادن عشق، زندگي مي تواند برايشان بهشت شود .و دنيا چنان اسرارآميز است كه اگر آنان از خواستن عشق دست بردارند و بيشتر عشق بدهند، عشق بيشتري دريافت خواهند كرد و اين راز را تجربه خواهد كرد

چه دیر فهمیدیم که زندگی همان روزهایی بود که زود گذشتنش را آرزو میکردیم!

فكر كردن درباره چگونه زندگي كردن بهتر است از هزارزندگي .

زندگی زیباست,ولی سرابی بیش نیست.
شادی ها و لذت هایش زود گذر است.اگر هم جاودانه باشند باز فریبنده است.
آری,زندگی زیباست,ولی بی معنی ست.هوده ای ندارد.

بهترزندگي کنيم!
انسان هميشه رويا پردازه بوده. اگر يك رويا به اوج خود برسد، زائل مي‌گردد. اوج يك رويا كجاست؟ اوج يك رويا آنجائست كه احساس كنيد واقعيست.
البته اين احساس ماست. رويا تقريبا واقعي مي‌شود. بله تقريبا. آنقدر به واقعيت نزديك مي‌شود كه از آن پيش‌تر نمي‌توان رفت. چون يك گاه بيشتر همان واقعيت خواهد شد.
وقتي كه رويا به واقعيت بيش از هر زمان ديگر نزديك ميشود آن هنگام زائل شده است، و انسان كاملا بيدار است . درمورد تمام اشتباهات چنين رخدادي روي مي‌دهد. اين زيبايي خودش را داراست، تب و تاب خودش و هيجان خويش را در بر دارد . رويا ها گاهي زيبا هستند و پاره‌اي از اوقات كابوسند، اما هر دو رويا هستند.

زندگی دریای بی پایانی است به نام عشق
اینه ی شکسته ایست به نام دل
مروارید غلطانی است به نام اشک
و راه بی انتهای است به نام امید.

زندگي يعني بالا رفتن از سربالايي نه پايين آمدن از آن كسي كه پايين مي آيد، زندگي را مي بازد و آن كه بالا ميرود ، زندگي را متحرك تر و پر نشاط تر مي سازد .

زندگی همچون سرزمین ناشناخته ایست که هرچه انسان در ان جستجو کند بیشتر گم می شود.
زندگی سرزمینی است اسرارامیز با معنایی بسیار پیچیده که هر چه درباره ی ان فکر می کنیم کمتر به نتیجه می رسیم . زندگی یعنی لذت بردن از پرستوها,امواج ابی دریاها,عطر اقاقیها, شعری زیبا و احساس محبت بین انسا ن ها.

زندگاني از مرگ جدايي نا پذير است. تا زندگاني نباشد مرگ نخواهد بود و همچنين تا مرگ نباشد زندگاني وجود نخواهد داشت. از بزگترين ستاره ي آسمان تا كوچكترين ذره ي روي زمين دير يا زود مي ميرند : سنگ ها ، گياه ها ، جانوران هر كدام پي در پي به دنيا آمده و به سراي نيستي رهسپار شده در گوشه فراموشي مشتي گرد و غبار مي گردند ، زمين لااباليانه گردش مي كند؛ طبيعت روي بازمانده آنها دوباره زندگي را از سر مي گيرد : خورشيد پرتو افشاني مي نمايد ، نسيم مي وزد، گل ها هوا را خوشبو مي گردانند ، پرندگان نغمه سرايي مي كنند ، همه جنبندگان به جوش و خروش مي آيند. آسمان لبخند مي زند ، زمين مي پروراند ، مرگ با داس كهنه خود خرمن زندگاني را درو مي كند ...
مرگ همه هستي ها را به يك چشم نگريسته و سرنوشت آنها را يكسان مي كند : نه توانگر مي شناسد نه گدا ، نه پستي نه بلندي و در مغاك تيره آدميزاد ، گياه و جانور را در پهلوي يكديگر مي خواباند ، تنها در گورستان است كه خونخواران و دژخيمان از بيدادگري خود دست مي كشند ، بي گناه شكنجه نمي شود ، نه ستمگر است نه ستمديده ، بزرگ و كوچك در خواب شيريني غنوده اند. چه خواب آرام و گوارايي است كه روي بامداد را نمي بينند ، داد و فرياد و آشوب و غوغاي زندگاني را نمي شنوند. بهترين پناهي است براي دردها ، غم ها ، رنج ها و بيدادگري هاي زندگاني. آتش شرربار هوي و هوس خاموش مي شود. همه اين جنگ و جدال ها ، كشتارها ، درندگي ها ، كشمكش ها و خودستايي هاي آدميزاد در سينه خاك تاريك و سرد تگناي گور فروكش كرده آرام مي گيرد .
اگر مرگ نبود همه آرزويش را مي كردند ، فريادهاي نا اميدي به آسمان بلند مي شد ، به طبيعت نفرين مي فرستادند. اگر زندگاني سپري نمي شد چقدر تلخ و ترسناك بود. هنگامي كه آزمايش سخت و دشوار زندگاني چراغ هاي فريبنده جواني را خاموش كرده ، سرچشمه مهرباني خشك شده ، سردي ، تاريكي و زشتي گريبانگير مي گردد اوست كه چاره مي بخشد ، اوست كه اندام خميده ، سيماي پرچين تن رنجور را در خوابگاه آسايش مي نهد .

بیایید نوعی زندگی کنیم که هرگز نمیریم سعی کنیم نوعی زندگی خود را اداره کنیم که مرگ هیچ گاه نتواند مارا غافل گیر کند واین تنها زمانی ممکن است که در هر شب از این حیات باقی مانده خویش حساب اعمال و رفتار روزانه خود را نما ییم ودر روز تمام تلاش خود را در پیمودن این راه بر اساس دستورات الهی و اصول انسانیت که خواسته تمام انسانها است قدم بر داریم.

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست...هرکسی نغمه ی خود خواندو از صحنه رود...صحنه پیوسته به جاست...خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...

زندگي دفتري از خاطره هاست  خاطراتي شيرين خاطراتي مغشوش
خاطراتي كه زتلخي رگ جان ميگسلد يكنفر در شب كام  يكنفر در دل خاك
يكنفر همدم خوشبختي هاست  يكنفر همسفر سختي هاست
چشم تا باز كنيم عمرمان ميگذرد .

نگویید :زندگی بزمی مدام است این حرف را جز احمقان و ناچیزان نمی گویند .
نگویید زندگی مصیبتی بی پایان است این حرف حرف کم دلان و زبونان است.
همچو ن شاخه های سرسبز درختان که در هنگام بهار از شادی بخود می لرزند بخندید
همچون امواج رود خانه که ناله کنان از صخره های سخت فرو می ریزند گریه کنید
همه لذات جهان رابچشید وهمه دردها را بیازمایید .
آنگاه بگویید : آنچه هست خیلی زیاد است اما به رویایی بیشتر شباهت دارد.

زندگي وزن نگاهيست كه در خاطره ها مي ماند

شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل دادي شعله گرمي اميد تو را خواهد كشت.

زندگي درك همين اكنون است زندگي شوق رسيدن به همان فردايست كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي و نه در فردايی ...ظرف امروز پر از بودن توست

شايد اين خنده كه امروز دريغش كردی آخرين فرصت همراهي با اميد است.

زندگي ياد غريبيست كه در حافظه خاك به جا مي ماند.

زندگي سبزترين آيه در انديشه برگ زندگي خاطر دريايي يك قطره در آرامش رود.

زندگي حس شكوفايي يك مزرعه ..در باور بذر.

زندگي باور درياست در انديشه ماهي در تنگ .

زندگي ترجمه روشن خاك است در آيينه عشق.

زندگي فهم نفهميدن هاست.

زندگي پنجره اي باز به دنياي وجود تا كه اين پنجره باز است جهاني با ماست

آسمان...نور....خدا....عشق....سعادت با ماست .فرصت بازي اين پنجره را دريابيم در نبنديم به نور.در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم .پرده از ساحت دل برگيريم رو به اين پنجره با شوق سلامي بكنيم.

زندگي رسم پذيرايي از تقدير است وزن خوشبختي من ...وزن رضايتمنديست.

زندگي زمزمه پاك حيات است ميان دو سكوت.

زندگي خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما تنهاييست.....

حقیقت زندگی
وقتي حقيقت زندگي مانع نقشه هاي تو مي شود آرزو مي کني که روزگار بهتري از راه برسد
و زندگي آسان تري ! بيش از آرزو اميدوارم به اين درک برسي که تنها تو مي تواني خود و زندگي ات را دگرگون کني ! بهترين لحظه اينک است!
درسهایی از زندگی
آموخته ام ...... بهترين كلاس درس دنيا كلاسي است كه زير پاي پير ترين فرد دنياست .
آ‌موخته ام ...... وقتي كه عاشق هستيد عشق شما در ظاهر نيز نمايان مي شود.
آموخته ام ...... تنها كسي كه مرا در زندگي شاد مي كند كسي است كه به من مي گويد : تومرا . شاد كردي .
آموخته ام ...... داشتن كودكي كه در آغوش شما به خواب رفته زيباترين حسي است كه در دنيا وجود دارد .
آموخته ام ...... كه هرگز نبايد به هديه اي از طرف كودكي ( نه ) گفت .
آموخته ام ...... كه هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمك كردنش نيستم دعا كنم .
آموخته ام ...... كه مهم نيست كه زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتياج به دوستي داريم كه لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم .
آموخته ام ...... كه زندگي مثل يك دستمال لوله اي است هر چه به انتهايش نزديكتر مي شويم سريعتر حركت مي كند .
آموخته ام ...... كه چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد .
آموخته ام ...... كه اين عشق است كه زخمها را شفا مي دهد نه زمان .
آموخته ام ...... كه وقتي با كسي روبرو مي شويم انتظار لبخندي از سوي ما را دارد .
آموخته ام ...... كه هيچ كس در نظر ما كامل نيست تا زماني كه عاشق بشويم.
آموخته ام ...... كه زندگي دشوار است اما من از او سخت ترم .
وبیاموزیم :كه گاهي تمام چيزهايي كه يك نفر مي خواهد فقط دستي است براي گرفتن دست اوست و قلبي است براي فهميدن وي.

زندگی مانند بازی فوتبال غیر قابل پیش بینی است . دلیل زیبایی و جذابیت هر دو هم درهمین است . فاصله بین غم و شادی، بین زشتی و زیبایی، خوبی و بدی؛ شب و روز، مرگ وزندگی و فاصله بین آسمان و زمین آنقدر کم است که اصلا نمیشود فاصله معینی را برایآنها متصور شد . بسیاری از مردم فکر میکنند که فاصله بین آسمان و زمین خیلی زیاداست، در صورتی که این زمین در آسمان شناور است و وقتی جسمی در چیزی شناور باشد دیگرنمیتوان فاصله ای بین آنها در نظر گرفت . ما انسانها در لحظه خوشحالیم در حالی کهشاید در یک لحظه از فرط غم سیل اشکمان جاری شود. در لحظه ای که فکر میکنیم به هدفنزدیک شدیم ناگهان خود را دورتر از همیشه میبینیم . پس باید به دنبال حقیقت بود

. حقیقت زندگی را باید دید و پذیرفت در این صورت از تمام امکانات هستی برای درک بهتر و برای ساختن یک زندگی صحیح استفاده خواهیم کرد، با وجود تمام شادیها و غمهایش.

زندگي گره اي نيست که در جستجوي گشودن آن باشيم ، زندگي واقعيتي ست که بايد آن را تجربه کرد.

آخرين لحظه آخرين سخن

بسياري از مردم در طول زندگي خود به لحظه مرگ مي‌انديشند و سعي دارند آخرين لحظات زندگي را در مغز خود تجسم كنند، ولي اين كار براي هيچ‌كس ميسر نيست. افراد خاصي كه توانايي ذاتي و هوش سرشار داشته باشند، مي‌توانند در ذهن خود تصاوير خاصي را ببينند.

 به عنوان نمونه (ديميتري مندليوف) کيميا ‌دان روسي در خواب جدول عناصر را ديد . برخي از اتفاقات علمي و تخيلي و ماشين‌آلاتي كه (ژول‌‌ورن) نويسنده معروف فرانسوي در آثار خود از آنها ذكر كرده‌ بود، بعدها به حقيقت پيوستند. به برخي از نويسندگان بزرگ الهام شده بود كه مرگشان نزديك است. تعدادي از آنها حتي در كتاب‌هاي خود شرايطي مشابه شرايط مرگ خود را به نگارش درآورده بودند. در اينجا سخناني را كه بعضي از مشاهير جهان در آخرين لحظه زندگي بر زبان آوردند ذكر مي‌كنيم.

لئوناردو داوينچي قبل از اين‌كه روح خود را تسليم مرگ كند، اظهار داشت: من به مردم توهين كردم! آثار من به آن درجه از عظمت نرسيدند كه من در طلبش بودم.

جورج ويلهلم فردريك  پدر مكتب ديالكتيك هگل تا آخرين لحظه زندگي بر عقيده خود پا برجا ماند. او در زمان مرگ زيرلب گفت: (تنها يك نفر بود كه در طول زندگي مرا درك مي‌كرد.) و بعد از يك مكث كوتاه ادامه داد: (در حقيقت حتي او هم مرا نفهميد.(

)توماس كارلايل) مورخ و نويسنده اسكاتلندي درست قبل از اين‌كه جان به جان آفرين تسليم كند، گفت: (احساس كسي را دارم كه در حال مرگ است.(

ماري آنتوانت ملكه فرانسه در روز اعدام خود بسيار خوددار و متين بود. وقتي از سكوي اعدام بالا مي‌رفت ناگهان لغزيد و پاي جلاد خود را لگد كرد. بعد رو به او كرد و گفت: لطفا مرا به خاطر اين كارم ببخش اصلا عمدي نبود.

نرون امپراطور روم قبل از اين‌كه بر زمين بيفتد و بميرد فرياد زد: چه بازيگر بزرگي در درون من مي‌ميرد!

واسلاو نيجينسكي، (آناتول فرانس )جوزپه گاريبالدي و (جورج بايرون) قبل از جان دادن زير لب گفتند: مادر.

كشيشي كه بر بالاي سر )فردريك اول) پادشاه روسيه به هنگام مرگ دعا مي‌خواند شنيد كه او گفت: انسان برهنه به اين دنيا مي‌آيد و برهنه از دنيا مي‌رود. سپس فردريك دست كشيش را كشيد و فرياد زد: (حق نداريد مرا برهنه دفن كنيد. مي‌خواهم يونيفورم كامل بر تن داشته باشم.(

فيودو تايچف شاعر روسي گفت: وقتي انسان نمي‌تواند كلمات مناسب را براي بيان احوالش بيابد چه شكنجه‌اي را تحمل مي‌كند.

آگوست لومير يكي از مخترعين دوربين تصوير متحرك، گفت: ازفيلم بيرون مي‌دوم.
آخرين كلمات آلبرت انيشتين را هيچ‌كس نفهميد زيرا پرستاري كه در كنارش بود آلماني نمي‌دانست.

تئودور داستايوفسكي روز بيست و هشتم ژانويه سال 1881 از خواب بيدار شد. ناگهان دريافت كه آن روز آخرين روز زندگي اوست. او همچنان روي تخت دراز كشيد و صبر كرد تا همسرش (آنا) از خواب برخيزد. (آنا) ابتدا حرف او را باور نكرد ولي او اصرار داشت كه همسرش كشيش را خبر كند. وقتي كشيش بر بالاي سر داستايوفسكي دعا خواند، او از دنيا رفت.

لئو تولستوي آخرين روزهاي زندگي خود را در دهكده‌‌اي در جوار يك ايستگاه راه‌آهن كوچك سپري كرد. او كه در 83 سالگي از زندگي در مايملك خود خسته شده بود، به همراه دختر و پزشك خانوادگي‌اش سوار قطار شد تا به طور ناشناس سفر كند. ولي به هنگام سوار شدن سرما خورد و مدتي بعد دكتر تشخيص داد كه مبتلا به ذات‌الريه شده است. آخرين جمله‌اي كه تولستوي زير لب زمزمه كرد اين بود: (من عاشق حقيقتم.) بعضي از اطرافيان او نيز مي‌‌گويند او قبل از اين‌كه نفس آخر را بكشد گفت مرگ را درك نمي‌‌كنم.

آنتوان چخوف در اوايل صبح روز دوم ژوئن سال 1904 از دنيا رفت. او در آن زمان در هوتلي در آلمان به سر مي‌‌برد. پزشك آلماني به چخوف گفت: آخرين ساعات زندگي‌اش را سپري مي‌‌كند و سپس يك گيلاس نوشابه به مرد در حال احتضار داد. چخوف به آلماني گفت :  من مي‌‌ميرم و گيلاس را سر كشيد. (الگا( همسر چخوف بعدها در كتاب (سكوت هولناك) درباره آن شب نوشت كه سكوت سهمگين اتاق را تنها يك پروانه عظيم‌الجثه سياه‌رنگ مي‌‌شكست. پروانه‌اي كه بي‌‌رحمانه در اتاق پرواز مي‌‌كرد و خود را با تقلاي بسيار به لامپ‌هاي روشن برق مي‌‌كوبيد و ترق‌ترق صدا مي‌‌كرد.

در نمايشنامه (باغ آلبالو) لحظاتي مشابه اين لحظات توسط چخوف به نگارش درآمده است لوپاخين) تاجر، يكي از شخصيت‌هاي نمايشنامه باغ آلبالو را مي‌‌خرد و از )رانوزكايا) كه فروشنده باغ است مي‌‌خواهد به سلامتي اين معامله جشن بگيرند و نوشابه بخورند. بعد از نوشيدن (رانوزكايا) از غصه از دست دادن باغ مي‌‌ميرد و در همان لحظه پرده‌هاي صحنه پايين مي‌‌افتد و تنها صدايي كه به گوش مي‌‌رسد صداي تبرهايي است كه در فاصله‌اي دور درخت‌ها را قطع مي‌‌كنند.

برنارد شاو مي‌‌گويد: آرزو دارم كه تا آخرين رمق وجود من ثمر‌بخش باشد و هنگامي بميرم كه از من هيچ خدمتي ساخته نباشد. او همچنين مي‌‌گويد: از عجايب زندگي يكي اين است كه مرگ درست وقتي ما را در مي‌‌يابد كه آماده شده‌ايم تا از يك زندگي شيرين برخوردار شويم. او در آخرين لحظات زندگي‌اش اين سخن را به ميان آورد.

مترلينگ هم در آخرين لحظات زندگي‌اش مي‌‌گويد: اگر مرگ نبود زندگي شيريني و حلاوت نداشت و گاندي مي‌‌گويد: اگر نتوانيم آزاد زندگي كنيم، بهتر است مرگ را با آغوش باز استقبال كنيم.

يوري گاگارين اولين فضانورد دنيا درباره مرگ مي‌‌گويد: انسان هرچه بر سنش افزوده مي‌‌شود، حافظه‌اش كوتاه‌تر و رشته خاطراتش درازتر مي‌‌شود و همه اين مسايل را در هنگام مرگ به ياد دارد كه مانند يك فيلم كوتاه داستاني از ديدگان او مي‌‌گذرد.

منابع مورد استفاده : عشق وزندگي ، زندگي آرزووديگرهيچ ، کهکشان خيال ، سخنان بزرگان گمنام ، تالارگفتگو ومزرعه زندگي .

 

 


بالا
 
بازگشت