از: الف. س. الیم

 

نوا

 

اگر در تصویر ها

نمایش شب

حرف میزند

و

 اگر در بی خدا یان شهوت

اگر چوبه  های دار

 معتاد گشته اند

ودزدان

 اسیر فتنه ها

تو

 صدا را به خاطر بسپار  .

 

 

آيينه ها

 

ز شقاوت فصل سرد

با ترس از مرگ

آ یینه ها

باهم راه می پیمودند

با مهر سکوت بر لب ها

با انبوه آروزو در قلب ها

با اشک روان از چشم ها

با یاس از اصابت " رسام ها "

بابار اندوه

زدست باد وگرد باد های تند

ترک خانه و میهن می  کردند

و باغ را

بر بیگانکان خاک

بر صاحبان غیر

می گذاردند

و خود زدشت ها و کوه ها

ز شهر ها و قریه ها

با رنج پا

به صوب فرجام غیر پا می گذاردند

و آن " کرگس های ذلیل "

    با ظرب نول شان

آیینه ها را

 می شکستند

و صدایی

بشکستن

آیینه ها

در دره ها

  می پیچید

 

در کشور غیر

تا هنوز

آن  فریاد ها

آن گریه ها

ز"شقاوت این فصل سرد"

به گوش ها می رسند

و تصویر

آیینه های بشگسته میهن

بر لوح خیال ها

نقش می بندند.

       

*نوع مرمی سوزنده .

*از: استاد داود سرمد.

 

 

*********************************

 

دوست عجم

 

زبس در تیره گی ها

راز هایم را

با شب گفتم

شب بر دهنم

 مهر گذاشت

 

 

به درحتی

پناه بردم

به خود جنبید

زند تا زخمم

با امید نیم بند

پرپروازگشودم

سوی ابر

ابربا دیدن من

ببارانید

ژاله ها در سره من

سراسیمه به

دامان کوهی افتیدم

وناگفته هنوز

کوه فریاد مرابرگشتاند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت