نوراحمد رجاء

 

سايت ها وارسته اند؛  يا وابسته ؟

رساننده افکارند ؛ يافرمايش دهنده؟

 

   

         انديشه وانديشه های را درسايت ها ميخوانم وبرخود ميبالم که لااقل يکي از دست آورد امريکاييها برکشورما هرچند که وابسته گي محکوميت دارد؛ برازنده است که آزادی بيان را داراميباشيم؛ ابعاد ديگر اينکه مارا بکجا ميکشانند وچه اهدافي را درسر دارند بمنفي بافي نميگذارم ؛ وقتي نويسندگان وفرهنگيان ما درلابلاي نوشته ها واشعار وگفته های خود بکنه وحقيقت وماهيت فکری خارجي ها بپردازند ؛ بتدريج بادرک وتفاهم متقابل مردم ما فرهنگ اصيل آبايي واجدادی خودرا حفظ خواهند نمود ومردم مابه اين مسئله پی ميبرند که آزادی بيان دست آورد خارجي ها بهمان ميماند که دزدی بافراغ خاطر وبدون انديشه همانند دزدان وگروگانگيران شهر هرات اموال تورا ميربایند وبتو اجازه ميدهند که هرچقدرميخواهي داد بزن ؛ جيغ بکش ؛ فرياد کن ؛ استمداد بجو مابکارمان ادامه ميدهيم ؛ توبه ناله پردازِی هايت ؛ آنيکه بکمک تو بشتابد رفيق راه است وشريک معامله ما.

 حال ابعاد وتوسعه اين سرقت های سازمان يافته چنان پيشرفته است که درهرات هيچ مسلماني بي نصيب نمانده است ودامنه آن هم اکنون در ولسوالي شيندند کشانده شده است که دو روز است مردم آن منطقه دست به تظاهرات زده اند وخواستار آنند که ازمرکز کسي بپرسان شان برود که ازمقامات بلند پايه اي هرات کاري ساخته نشده است ويا به باورها همانکه سر روده به شکمبه وصل است بهرحال دزدان ؛ منطقه دشت خواجه عريان را کاملا برهنه نمودند وبدنبال مناطق پوشيده باهمکاري مقامات امنيتي هستند.( سايت بي بي سي مورخه 20-11-1386 )

       

          وسوسه میشوم که در ارتباطي کدام موضوع سياسي وغيره سياسی ايده وافکارم را بنوِیسم و به سايت ها بفرستم ؛ گرفتاريها وانبوه مشکلات و.... که بفکرم درد عمومي است وجاي ناليدن ندارد تمرکز افکارم را بهرکجا ميکشاند تابه سختي ميتوانم دقتم را روی موضوعي انعکاس دهم.

         آخرالامر درد دلم را با رشته افکارم درلابلای کلمات وعبارات چند ؛ جمع وجور ميکنم وتحت عنوان مقاله اي آنرا از کوره سوزان فکرم بدنيای بيان وگفتار درنسخه شيخ فريد الدين عطار ميپيجانم وبدست سرنوشت دررسانه ها ارسال ميدارم وخرسندم که از مجموع افکار هموطنانم مستفيد ميشوم وداشته های فکری آنهارا که باوردارم باچه خون جگري بمطالعه ومعلومات خود افزوده اند؛ من اينک به آساني آنرا بخودم اختصاص ميدهم وهم اکنون من نيز سياه نامه را درمعرض ديد و تبادل افکار ازطريق رسانه ها قرار ميدهم.

 

         جای بحث ندارد ؛ منظورم همه سايت هانيست ؛ متمني هستم شما همچون ديوارنمناک ؛ نم اين نبشته را بخود جذب نکنيد ؛ آن رسانه های است که بعدا ملاحظه ميدارم که بجوابم مينويسند که چرا ؟ :

صابون را به صاد نوشتيد و سفره  را به سين ؟  چرا زنبور را به (ز ) نگاشتيد وطفره را به (ط )

          درتفکر وسرگرداني دچارميشوم که من چرا اينهمه خطا ميکنم استاد درس که بمن درس عشق نداده بود ؛ درس املا وانشاء گفته ؛ چرا من نتوانستم بياموزم وچرا اينهمه گرفتارم بهردر سری ميزنم ازتماس ايميلي تا استفاده از تلفن مبايل و ديجيتال براه حل درست نوشتن به کتابها مراجعه ميدارم تادرنهايت بکمک دوستي بصورت مخفي به اين امر دسترسي پيداميکنم که دراملا وانشاء بحث نبوده حقيقت موضوع چنان است که رمز ( ص ؛ س ؛ ز ؛ ط  ) را من بايد بجمله بندی بگيرم واز آن چنين رشته بافته ترکيب ميشود:

         صابون نوشته شما سفره چيده شده مارا ببوی خودش متمايل ميسازد ويالکه های رنگ مورد نظر مارا کمرنگ ميدارد و زنبور بيان تان نيش ما ميزند اگر بر آن هستيد تامتاع فکرتان درجمع بندی؛ جمع ما برونقي دست يابد ؛ طفره رويد وبرنگ دلخواه ما لباس وکفش خود را خريداری نمائيد؛ تاما پذيرای آن باشيم.

     

           پس ازکلی سرگردانی ودلواپسي وآن دلخوشي های که از مزايای آزادی بيان داشتم تازه به اين حقيقت گفته روان شاد رازق فاني ميرسم که :

     همه جا دکان رنگ است همه رنگ ميفروشند

                    دل من به شيشه سوزد همه سنگ ميفروشند

    بدکان بخت مردم کي نشسته است  یـــــارب ؟

                    گل خنده   ميستاند  ؛  غمي   جنگ   ميفروشد

   دل کس به کس نسوزد به محیط  ما بحـــدی

                    که غزال   چوچه اش   را  ؛  به پلنگ  ميفروشد

 

            نگراني ها مرا کشان کشان بهر طرف ميبرد ومخيله فکریم هرداستان ومثل واندرزی را درذهنم از خطور ميگذراند که ناگه بياد گفته چرچيل مي افتم که در باب دموکراسی گفته است :

 

           ( دموکراسی چيزی نيست ؛ جزء ضرورت سر فرود آوردن در برابر افکار وعقايد ديگران )

           اينجااست که بروشني درميابم اين من هستم که بايد سرتعظیم را بنا بخواست ديگران در آورم وقربان کمال وجمال وصدقه راه شان گردم تااز لابلاي همه بدخلقيها وکج روي هاي شان فکر کهنه ودرهم پيچيده که بزور ده هاکيلو رنگ پوسيده گي های خودرا تحت پوشش قرارداده است صيقل دهم وبجلائيشش بپردازم وبلي گو وآری گو وثناخوان باشم تادرد دلم را که در لابلای نوشته بيان کردم باوساطت زبانم به چاپلوسي وتملق بازي به خم وپيچ بگيرم تا جلاد سانسورچي بقدرت ديکتاتوري اش تکيه وسپس مير غضبانه امر چاپ ونشر آنرا بدهد ؛ اينهم از بدي روزگار ويا ازکوتاهي فکرماويا از نوبجا رسيدگي های عده از مردم مااست.

           اگر اين کشور واين ملت بجاي نرسيده يکي از عوامل اصلي و وصفي آن اين بوده است که پيامبر صلح لباس رزم پوشيده است ؛ ووکيل مدافع بجاي سارنوال تکيه داده وعلیه متهم اقامه دعوي بنانموده واز ماشين آب بر روی شراره هاي آتش خانه تيل ريختانده شده است وطاوس آزادی به کرکس پير استبداد جابدل نموده است.

           يکی از سايت های کليشه روی سايتش همانند تابلوی هفت هزار دالری وزارت اطلاعات وفرهنگ آذين بندي شده است وتصاويری ازبرجسته گان وازما بهتران زنده ؛ به استراحت پرداختند ولنگ هاي درازشان همواره دراز وآرميده است وازباب نوشتاربيانگر عقل همانها هستند ومشکل بد تر اينکه( هدف نامه ) نيز براي خود نگاشته اند که بسي بيمورد وبي محتوی است ؛ بلکه بايد مرامنامه شان چنين ترسيم ميشد که :

اين سايت ازمال خالص فلاني ولد فلاني ويا فلاني ها ولدان فلاني ها ميباشد هرکس دعوا کند دعوي آن باطل ميگردد.

   ترسم نرسي به کعبه اي اعرابی   

                            کاين راه که ميروي به ترکستان است.

 

اينکه مشي آزادی را ماکي پاس وگرامي ميداريم طبيعی است وقت گل ني .

تقريبا سي سال پيش عبدالواحد نافذ مسئول روزنامه اتفاق اسلام درهرات بود ؛ او علاوه براينکه درمضامين روزنامه ومتنوع بودن آن باآن شرايط نابسامان همت ميگماشت و روزنامه زيبای را هر روز ببازار انديشه هرات بيرون ميداد ؛ احترام شخصي اين مرد چنان بود که وقتي به حوض کرباس دهي که در آن باغي داشت ميرفت سه صدمتر بمردم نارسيده از بایسگل خود پائين ميآمد وبه احترام مردمی که درکنار پياده رو نشسته بودند ؛ پياده راه ميرفت ومردم نيز ازیکصد متري به استقبالش ميشتافتند.

مصطفي ظاهر پس از آمدن از خارج به افغانستان ؛ پس ازمدتي ريش  ماند ؛ اين ريش درکمال عقلاني او هيچ تاثيری نخواهد داشت ؛ اما درکمال روان شناسيش ازمردم چنان درخششي را بجای ميگذارد که حتي ازحلقه بحث نوشتار نيز خالي نميماند ؛ چه رسد بمردم که خواهي نخواهي به احترامش افزوده ميگردد.

رسانه اي که مراودات اجتماعي اش برکج خلقي ؛ تنگ نظری وکج انديشي استوار است ؛ اي بسا که از بود او نبود او سزاوارتر است .

         مي انديشم که من به افکار همه احترام مينهم ولي سايرين ؛ پيشتازان ؛ علمبرداران ؛ تشنه گان ورهروان آزادی که حالا چشمه آب زلال دردستهای شان قرار دارد چرا بعضا تاهنوز قصه دزد سرگردنه را حاکم برسرنوشت ها ميدارند :

      

          ( دزد وحشي وجنايتکار پرزوری در سرگردنه اي جا گرفته بود؛ وقتی رهروان از آنجا عبور مينمودند؛ برای عده کار نداشت ولي کساني را گرفته و بروی تخت خوابي که داشت دراز ميکشید ؛ اوعادت داشت که اگر قد مرد از تختش بلند تربود باساطور پاهای اورا قطع مينمود تابه اندازه تخت برابرگردد ؛  واگر قد کسي کوتاهي مينمود ؛ چنان کشاکشي را براه مي انداخت تادرنهايت دست ؛پا ویا گردن او کنده ميشد تابرابر به تخت خواب او گردد )

          

           هرگز قصد ملامت کسي را ندارم ؛ خودم راملامت ميدارم که چرا نميتوانم ببازار وابسته گي که بماارث رسيده خود را وفق دهم وکي خواهم توانست رگ وريشه اين شعر را از ژرفنای انديشه ام بيرون برانم که گفته است :

     

         من لاله آزادم  خود رویم و خود بويم 

                                           دردشت ومکان دارم هم فطرت آهويم

         آبم نمي باران است فارغ زلبي جويم

                                            تنگ است ومحيط آنجا درباغ   نمیرويم

 

         مجبور ومکلفم ميدارند که درباغ فکر آنها ازتريبون بپاداشته شان اندیشه ام را در غربال استبداد شان بغربال گيرم هرآنچيزی که ريختني باشد ميريزد ؛ باقي ميماند تنه وياکالبد جسمي ام که بدور از انديشه گويا مرده متحرکم وسپس من شستشوی مغزی گرديدم همانند طوطی شيرين سخني گوينده ام که : زغال سفيد است ؛ سفيد است ؛ ماست سياه است ؛ سياه است .

 

درآنصورت ببازار معامله گيری معرکه گردان ميدان شدم وراهي اينکه مقاله ام دربازار ترويج آنها بجايگاه برسد ؛ رسيده است .

حسرت وتاسف ونااميدی همچون موريانه بجانم نيش ميزند که چرا ساير ملل حايز شخصيت های هستند که ماحتی الگوي آن شده نميتوانيم:

     

   ( فرد ريک کبیر که ازسال 1740 تا1786  برکشور پروس حکومت ميکرد معتقد به آزادی انديشه بود وميگفت که مردم فقط درساية آزادی رشد فکری پيداميکنند وپيش ميروند. نزديکان وی ازروح آزادیخواهي اونگران بودند وپيوسته نصيحتش ميکردند که مردم تحمل آزادی راندارند ؛ کشور با آزادی دچار هرج ومرج خواهد شد؛ باید صبرکرد تامردم رشد فکری پيداکنند؛ آنگاه به آنها آزادی داد.

فرد ريک به اين بهانه های پوچ ميخنديد و ميگفت :مگردرجامعة استبدادی ممکن است انسانها رشد فکری پيداکنند ؟ مطمئن باشيد که فقط متجاوزان به حقوق مردم وديکتاتورها از آزادی بدشان مي آید.

         يکروزسواربراسپ باهمراهان خويش ازيکی ازخيابانهای شهر برلن ميگذشت. گروهي ازمخالفان اعلاميه ای تند وتيز عليه اورا برديوارچسپانده بودند.

        فردريک پس از آنکه بادقت آن راخواند گفت : بي انصافها چقدر اعلاميه را بالاچسپانده اند!  من که مي بينيد به راحتی آن را خواندم به خاطر آن است که براسپ سوارم. آدمي که پياده است برای خواندن آن گردنش درد ميگيرد وخسته ميشود. آنرا بکَنيد وکمي پايين تر بچسبانيد تاعابران آن را بخوانند.

یکي ازهمراهان باحيرت گفت : اما  اين اعلاميه برضد شما  وبرضد اساس امپراطوری است . چطور راضی ميشويد که آن را درمعرض ديد همه قراردهند؟.

         فردريک خنديد وگفت : اگر حکومت ماواقعا برمردم ظلم کرده وآنقدر بي ثبات است که بايک اعلاميه چندخطی مخالفان ساقط ميشود؛ بهتر است هرچه زودتر برود وحکومت بهتری به جای آن بيايد؛ اما اگر حکومت ما براساس قانون ونيکخواهی وعدالت اجتماعي وآزادی بيان وقلم است؛ مسلم بدانيد آنقدر ثبات و استحکام دارد که بايک اعلاميه چند خطی ساقط نشود) ازکتاب  ( تاریخ جدید ).

    

    دراينجا بحث نظام نداریم بحث برسر رسالتمندی ووارستگي سايت های است که منباب يک مرجعيت فرهنگي ؛ سياسي نویسندگان برداشت های شانرا به پيشگاه مردم به قضاوت افکار قرارميدهند وشايد هيچکسی ادعای آنرا نداشته باشد که نبشته من وحي منزل وحديثي ثقه است ؛ خطا واشتباهاتي حتمي است ؛ اما سعي ميداريم که به نقاط عطفی برسيم.

من اين انحرافات غلط فکرم را که باهيچ مصداق نويسندگي مطابقتي ندارد تحت نوشته اي ؛ هرچند خزعبلات بيش نیست به سايت های محترم( خاوران ؛ سرنوشت ؛ جاودان ؛ پيام مجاهد؛ آزمون ملي وآريايي ) ارسال ميدارم کمافي السابق اگر توخواننده محترم به يکي از اين سايت ها به آن دسترسي يافتي :

                   من ازمفصلي اين قصه مجملي گفتم    

                                        توخودحديث مفصل بخوان از اين مجمل.

           خصلت جهادي برمن حاکم است راه فرار بلد نيستم باکوکتول ملوتوف زبانم بيرديم وتانک را هدف قرارميدهم  وحقم را بااستقامت وشکيبايي از آني که نخواسته باشد بدهد ميگيرم .

 

خلاصه کلام از انديشه مندان بزرگ وبخصوص دست اندرکاران نخبه وبرگزيده اين سوال را جواب طلبم که در روال کار قصه دزد سرگردنه ؛ يا روش اتخاذی فرد ريک  کدام يک معتبر ومحترم تر است ؟.

 

              من آنچه شرط بلاغ است باتو ميگويم

                                         توخواه ازسخنم  پند گير خواه ملال.

نوراحمد رجاء

20-11-1386

noorahmad1957@yahoo.com

 

 


بالا
 
بازگشت