نذيراحمدظفر

 

تل دی وی استقلال

 

 محله که ما در آوان کود کی در آن ز نده گی داشتیم, بنام( ز نده با نان)مشهور بود که مو قعیت آن در مجاورت تپه مر نجان کا بل است؛ که این تپه درد دیده و دوران کشیده در ادوار مختلف بنام های مختلف یاد میشد ؛ این تپه با همین لبا س خکی اش در مواقع جنگ هزاران مر می را در دل خود تحمل میکرد ز ما نی هم اجساد شهدا را در آنجا مد فون میکردند که بنام تپه شهدا مسمی شده بود .

درین تپه مقبره اعلیحضرت محمد نادر شاه نیز مو قعیت دارد و به زبان مردمی گاهی بنام تپه نادر خان مسمی بود .

در یک قسمت این تپه دوران دیده شعار بر جسته نصب شده بود ( تل دی وی استقلال) که شبا نه همیشه چراغش روشن بود و هر بیننده را بخود فرا میخواند با و جود یکه خورد بودم به معنی این شعار نمیدانستم ا ما روشنی شبانه و مخصوصا ایام جشن ها که با گروپ های رنگه بیشتر مزین میشد ؛ مرا بیشتر فرا میخواند و علت نصب آن در تپه و معنی آن ؛مرا ودار به پرسش میکرد ؛ روزی از یک پیر مرد مجرب  که همیشه روابط فا میلی با ما داشت و همیشه از صحبت اش خوشم می آمد چون قصه ها یش  همه تار یخی بود و بیشتر چشمد ید خودش بود ؛ پرسیدم حا جی کا کا این نو شته ( تل دی وی استقلال) چه معنی دارد و چرا در تپه نصب شده؟

کا کا با ز بان گفتاری و عا میا نه  با نو شیدن آ خرین جر عه چای از پیا له غوره یی اش گفت:- ( یک وخت اوغا نستان ز یر دست انگلیس ها بود ( منظورش مستعمره انگلیس بود) و پدر های ما با شجا عت و شها مت و وطنپر ستی سه دفه همراه فرنگی ها جنگ کدن با سو ته و تبر و اسباب دگه او ناره از خاک ما کشیدن و آزادی ما ره گر فتن ( منظورش استقلال بود)و بسیار قر بانی دادیم مفت ده دست ما نامده ازاو خا طر همی نمشته ده لوظ او غانی در تپه نصب شده ).در حا لیکه چشمان تاریخ دیده اش در زوایای خا طرات گذ شته ایستاده بود دفعتا سوکت مو قتی را شکست و گفت :- بخی چا یمه تازه کو ( یعنی چای تازه بریز )  حکا یت کا کا علا قه مندی مرا بیشتر میکرد و آ رزو داشتم تا عکس های قهر ما نان را ببینم به همی آرزو رسیدم روزی دز سالنامه یی این تصاویر را مشاهده کردم وآنقدر به ایشان خیره میشدم که فکر میکردم حر کت میکنند گر چه عکس ها خورد بود مگر شجا عت و پا یمردی قهر مانان در برابر مادر وطن بزرگتر از اند یشه ما بود .

در آن ز مان در تا بستان بام خوابی رواج داشت که ممکن فعلا نیز در بعضی از ولایات کشور عزیز ما  معمول باشد و دلیل آن هم ضعف اقتصادی و نداشتن وسا یل عصری زیست بود تا از گرما جلو گیری شود به هر حا لت همین شعار مقبول و معقول هر شب تا بستان از بام خا نه ما  معلوم میشد و شب ها با یاد از حکایت کاکا تا خواب رفتن به آن شعار میدیدم  و از شوق و طرب ترانه یی میهنی را که در مکتب خوانده بودم و در ذهنم نقش بسته بود بی درنگ زمز مه میکردم  ( شکر استقلال داریم – جشن هر سال داریم – در راه استقلال خود – جان و سر و مال خود – میکنیم قر بان میکنیم قر بان – گر به قصد خاک ما – دشمن نا پاک ما – پیش آید یک قدم- میکنیم پا یش قلم – میبریم پاه ها ی او میبر یم پاه های او  ). آخر الامر محله ما تو سط دولت خریداری شد و مردم میگفتند ( خا نه های تان ده سرک میره) اصلامنظور شان  اعمار مکرو ریان ها  بود که  در سال 1340 آغاز گردید و ما نیز از آن جا تغیر مکان کردیم و یگان بار که در آن منطقه میر فتیم همه خا طرات تازه میشد ودر ز مان دولت جمهوری تو سط محمد داود این شعار طو یلتر شد ( تل دیوی استقلال او جمهوریت) که ز یاد ادامه پیدا نکرد و با تحو لات سیا سی حتی شعار میهنی قر بان شد و اثری از آن نماند و هیچکس پیدا نشد تا ازین شعار پر سش کند ؛ پس ار سقوط دولت قلا بی طا لبان را هی وطن جنگدیده شدم که وجب وجب خاک وطن حکا یتگر هزارن  قصه  بود و شکا یتگر جنگ افروزان ...... روز های که در کابل بودم غرض تشع جنازه .

 یکی از دوستان راهی تپه  مر نجان شدیم که باز خا طرات  کودکی و دیدن همان شعار مقبول در نظرم تازه شد و قتی نگاه کردم دیدم غیر این که آن شعار نیست ؛ در همان محل عسا کر انگلیسی وظایف اینتر نشنتیلتی  شان را  انجام مید هند .

 


بالا
 
بازگشت