نویسـنده : انجنیر خلـیل روًوفی ــ آلـمان
رفته گان سـرافـراز را فـراموش
نکنیــــــــم
شادروان تورنجنرال ارکانحرب محمد کبیرمحسن
سابق رئیس مـالی وزارت دفاع
دریکی ازروزهای تیـره و ابرآلــــود سنگسـتان غـربت که میگفتـــی خورشیــد عالمتاب درقعــرظلمــت کهکشانها فرو رفته باشد دلـم سخت گـرفته بود وبقسم همیشه ها درتنهائی خود نفس میکشیدم مجلهً کـاوه دردستم بود بخاطــر خــواندن مطلب دلچسپی آنرا ورق میزدم اما فشـار عسرت وتنهائی ذوق همه چیـز حتا مطالعه را ازمن گــرفته بود. تنهائی یی که غمهای انبوهی را درمغــز وروانم می انباشت و دوست داشتم درخاموشی آن اکـثر اوقات صدای نادرنادرپور را درفـریاد خود به وام بگیرم وبگویم :
« تنها ترین کسـم ، تنهاترازخدا »
دلتنگی عجیبی اعصابـــم را به شور می آورد انگار درجستجـــوی چیـــزی سرگـردان بودم ویا درطلب نسیم نوازشگـری که میتوانست بماننـد نسیــم گـوارای قــله های هـنــدوکش وپامـیر وطنم، دل وجانــم را آرامش بخشــد، دیده به دورهای دوربستـه بودم مـگرازهیـچ کـرانهً آوائی بگوشم نمیرسیــــد. دربحبوحهً چنین دقایقــی سنگین، ناگهان زنگ تلفـــونی رویای منزجـرم را شکست. صدا صدای آشنا بود، ازکـابل ازدوست مهربانم آقای اصغـری که با صدای گـرفته وپریشان میگفــت : خبربدی برایت دارم که باهمه سنگینی اش ناگزیرم به اطلاعت برسانم که دوست ورفیق همیشه گی ما تورنجنــرال کبیرجان محسن به رحمت حـق پیـوست جنازه اش روزگــذشته ، چـارشنبه هجـده هـم جولای با مراسـم شـانداری در دامنـهً قبـرستان خیـرخانه به خاک سپـرده شد. آه ! چه خبـرتلخ وتکا ندهنـده، که یک باره ازجا پریدم، جهـان با همهً بزرگی اش درنظرم کوچک وبی همه چیزگردید. تکانهً سختی که ذهن واندیشه ام را درمعمای خلقت ووحشت مرگ فـروبرد، ماجرای مصیبت باری که اینک بهترین دوست ورفیق روزهای خوب و بد خودرا با همهً خاطـره های ماندگارش، ازدست داده بودم.
هــرگـزبه باورم نمی گنجیـــد کـه جنرال کبیر محسن با آنهـمه آرزوهای بلنـــدش درراه سعادت فـردای کشور، چشم ازجهان پوشیده باشد ونخل بلند قامت این انسان متعهـد وراستکار که هنوزدرآرمان سبزینه بهاران آیندهً میهــن، شکوهنــده واستوارایستاده بود، درتهاجــم توفان اجل بشکـند وبرای همـیش خاموش گـردد. راستی چه درد آور وجانگـدازاست، آنهم درشرایط جدائی ازیارودیار، خبرمرگ یک دوست راه زنده گی ات، یک افسرصادق وپاکیـزه نهادی بمانند جنرال محسن که درطول چهل سال خدمت صادقانه وپرتلاش، بمثابه وجدان وشرف اردو، نام بس نیکی را تا جاودانه ها ازآن خود ساخت.
تورنجنــرال کبیرمحسن هفتاد وپنجسال پیش دریکی ازدامنـه های سرسبزوشاداب سیدخیل ولایت پروان دیده به جهان هستی گشـــود و درفضای جان پرور این محلهً زیبا که روزگاری مسنــد نشین کنشـــکای کبیربود، به نشوونما آغاز کـرد، به مدرسه و آموزشگاه پا نهـاد وبا داشتن ذکاوت عالی به مثــــابه متعلم ممتاز به لیسهً حــربی انتخاب گــردید. لیسه ئیکه دران زمانه ها شهرت فوق العاده یی داشت وشمولیــت دران بخصوص درولایات شمال به دانش آموزان به ندرت میسر میشد.
ازهمان آوان، سرنوشت مرحـــوم کبیرمحسن با مسلک نظامی ومقررات شدید آن گــره خورد. بهـرحال با تصمیم جدی درین راه گام گذاشت. درس و تحصیل خودرا درین رشته با تبارز شایسته ترین استعداد چه درساحهً دسـپلـین پذیری ونماد اخلاقی و چه درعـرصـهً فـراگیـری دانش وفنــون مسلکی دردانشگاه نظامی (حـربی پوهنـتون) به پایان رسـاند وبحیـث افسـر جوان ومستعــد درمسلک لوژستیک، شامــــل خدمت در اردو گــردید.
مسلک لوژستیک نظامی یک رکن اساسی را درحیات اردو بازی میکنــــــد. همانگـونه که ضرب المثل مشهــور عسکری است « پیروزی ازشکم سـرباز میگذرد » واقعاً درشرایط حضـر وسـفـر جزئی ترین سهل انگاری دراکمالات قطعــات وجــزوتام هـای محاربـوی ویا سـایر قدمـه های حضری وقـرارگاهی پلانهای سوق الجیشی را به ناکـامی مواجه میسازد ازهمین جاست که مسلک لوژستیـــــک درمقایسه با دیگـر صنوف ، به افسران مستعد، صاحب قلـــم ومحاسبان تیزهــوش بیشترضرورت دارد. کبیرمحسن افســــــری بود که درمسلک خود ازآزمـــون این همه اوصاف سـربلند گذشته بود ومتکی به توانائی قلـم ودرایت مسلکی ، اجـراآت اش همیشــــه مورد ستایش قـرار میگـرفت. گـذشتـه ازان اگـــر درشعبـــه و دفتـروظیفه اجرا میکـرد ویا درفعالیتهای تکتیکی صحرائی به آموزش وتعلیـم وتربیـهً قطعات وپرسونل مسلکی ، مصروفیت میــداشت بیشترازهـرچیـــز دیگـر به مسـًلهً نظـم ودسپلیــن وادارهً سـالــم کاری که میتوانست روحیـهً اعتماد ومتانت امروقومانده را میان آمـرومـادون، برقـرارداشته باشــد، توجـه مبذول میداشت وهمین کرکتـر اورا بیک منصبدار با اتوریته وصاحب عزت نفـس در اردو تبدیل سـاخته بود.
زنده یاد کبیـرمحسـن دردوران خــدمت چه درمـرکـز وچه درقطعــات اطـراف کشور، وظایـــف خودرا درنهایت پاکی و صداقت انجام داده ودرهـرنوع شـرایط سخت ویا رضاییت بخش ، تعهــــد ودین خودرا دربرابر خدا ووطن هـرگز فرامـــــوش نکـرده بود و این بزرگتــرین موهبت ورسالتیست که با نام رفته گان مومن و سرا فراز ثبت صحیفهً تاریخ میشود. با همت بلندی که نماینده گی ازخصلت ذاتی اومیکرد دوستان و هم مسلکانش هـرگـز بیاد ندارند کــه بخاطـر منفعــت شخصی، چوکی و امتیاز دربرابر اولی الامرای مسند نشین ویا مشاورین قهار، روزی سرخم کرده باشد ویا درمصارفات مالی وزارت دفاع که سالها بحیث رئیس مالی درراًس بودجه وتخصیصات بزرگ آن قلم میزد، جـزئی ترین معاملــهً صورت گــرفته باشد. همین غـرورشفافیت کاری ، برای او جـرئت سربلنـــدی ووارسته گی را در اردو نصیب گـردانیده بود. این شاخصه های مثبت به این افسر خوشنام توفیــق آنرا داد تا ازمیــانهً حوادث خونبــار رژیم های ششگانه موفــــــــق وبا آبرو بدرآید. رژیم هائی که هریک آن با ماهیت خاص طبقاتی خویش دربستــر داربست های خطرناکی درحـرکت بود. اگــر ازیکسو به نیروها و افسران حافظ ووفادارمنافع خود، قدرت وامتیازات آسمانی را قایل بودند ازسوی دیگــر منصبــــــداران وپرسونل غریبه وبه حاشیه رانده شــدهً دیگـری که منسوب به این احزاب ، گـروها وتنظیم ها نمیشـدند، به انواع تهــــــــدید، توهین وارعاب مواجه می گشـتنــد، هـرگـونه کاروخــــــــدمت آنها ارزشی نداشت. ولی زنده یاد جنرال کبیــر علیرغــم آن که هیــچ پشتـــــوانهً درمقامات بالائی نداشت اما با اتکا به وجدان وحیثـیـــت کاری خـــود، درهـریک ازین رژیمها، ازموقف وحـرمـت همیشه گی برخوردار بود. ازین رو با اعتماد کامــــــــــــل
درپستهای مهم وزارت دفاع تقـــررش میدادند. درآغاز زعامت داوًد خان، بحیث رئیس روغنیات اردو مقررگردید. پس ازمدتی با ابرازلیاقت کاری جهــــت تخصص مسلکی به شوروی وقت اعــزام شد. با
فـراگــرفتن تحصیل پس از چارسال دوباره به وطــن عـودت نمود. مدتی درمحـدودهً مسلک درریاسـت عمومی لوژستیک مصروف خدمت گــردید. این زمانی بود که پلانهــای ستراتیـــــژی دفاعـی داوًد خان دربخش نظامی، بویژه با دولت شوروی به سرعـــت درحال رشــــــــد وپویائــی بود ودرهـــرمسلک به متخصصین وکـــدرهای ورزیده وتحصیــــل یافته ضرورت احساس میشـد، این حالـت چانس خوبی را برای مرحوم کـبـیرمحسن میسر ساخت تا درجمـلهً افسران ارشـد، باردوم جهت تحصیلات عالـی ارکان حــربی به شوروی اعـزام گـردد. مدت چارسال دیگـردرمسکــو اکادمی ارکانحـــربی یوریشیلـــوف را موفقــانه بپایان رسانیـد ودوباره عازم کشــورگـردید. اینبـارکه حزب دموکراتیک خلق قــدرت را بدست داشت عجالتاً اورا بحیث معــاون ریاست عمومی لوژستیک توظیف نمودند.
جنرال کبیراین باربا اندوخته های علمی وتخصصی بیک رشـته نــوآوریهــا واصلاحات جــدید درنظام محــاسبـوی لوژستیک ، بررســی تخصیصات اردو وجلـوگـیــری ازمصارفات بیجا وتشریفــاتی، دست بکارشد مگردرنتیجهً یک سلسله خود خواهی های مغرورانهً حزبی رئیس عمومی آنوقت این پیشنهادات سالم آنگونه که لازم بود حکم اجرائی پیدا نـکـرد.
بعـداً بحیث رئیس ارکان این ریاست مقررگـردید وچند سالی را درین بست سپری کـرد. اکثراً درفعالیت های محاربوی اشتراک میورزید، پرابلم هــای لوژستیکی، وضع اعاشــهً واکمالات قطعــات اردو را از نزدیک دیدن میکـرد ودررفع مشکلات آنها بمثابه یک افسردلسوزبه اردو ویک کـدرفعال ومجرب تاحد امکان، ازمبارزه وتلاش پیگیردریغ نمیکـرد.
چون زنده یاد جنرال کبیرمحسن گـذشـته ازمحسنات وویژه گیهای مهارت مسلکی ، صاحب قلـم ومــدبر دیوان ودفتـربود، توجـه بخصوص شخص وزیردفـــاع آقای رفیع را نسبت بخود جـذب کـرد وهمان بود که ترجیحاً اورا درسمت ریاست دفتر خود منصوب ساخت. کاروتنظیــم اموردفتر وزیردفاع واقعاً بیک دبیــرکاردان وقلـم بدست ضرورت داشت که این انتخاب درست وبجا بود. مرحوم کبیرخان درطی ســه سال دفتروزیررا با فرهنگ غنامنــد نظامی مرتب و مزین کرد، واین آوانی بود که رتبـه هــای جنرالی به اصطلاح به شاخی باد میشد اما اوکه هشت سال دررتبهً دگـروالی باقـــی مانده بـود وبا داشـتن چنیــن پسـت مهـم ، ازجملهً مستحق ترین افسران اردو به شمارمی آمد، ولی کرسی نشینان مافــوق یکروزهـم درقسمت رتبهً جنرالی وی حرفی برزبان نراندند وخودش نیزازیاد آوری این حق تلفـی آشکار، به وزیر دفاع ، تا آخرابا ورزیده بود. بعداً زمانیکه تنــی بحیث وزیردفـــاع منصوب گردید با تعجب متوجـه این کارشـد که رئیس دفتـــراوهنــوزدررتبــهً دگروالی ادای خدمت میکنـد هرچنــد که اوبا مرحوم کبیرجان شناخت قبـلی هــم نداشـت اما احتراماً اورا اسـتاد اردو یاد میکرد و با ابرازتاًسف بربی توجهــی وکـــــم مهـری وزیردفاع سابقه، ترفیع اورا به رتبهً برید جنرالی منظورکرد.
سالی بعـد بنا برضرورت کدری بحیث رئیس مالی وزارت دفاع مقررگردید که تا اواخـردوران دکتــور نجیب درین چوکی، با نهایت صداقت وایمانداری ایفای وظیفه کرد.
درزمان سلطهً مجاهدین، چون اورا بصفت یک افسرصادق وبا خدا، یافته بودند ازو خواهش بعمل آمــد تا دروظیفه اش کما کان ادامه دهد. بدین ترتیب پنج سال دیگردرتنظیـــم امورمالی وزارت دفـــاع دولت اسلامی ربانی مشکلات فراوانی را متحمل شد. این وقتی بود که دیگـرشیـرازهً دولت وادارهً اردو ازهـم گسیخته بود. اکثرجنرال ها ، روسا وقـوماندانان، با امکانات دست داشته درفکـرترک وطــن بــودند اما مرحوم کبیرجان با آنکه خزانهً اردو دردستش بود اما امکان هجرت بخارج رانداشت ، تن به تقدیرسپرد وسرنوشت خودرا با سرنوشت میهنش پیوند زد.
با آمدن طالبها که اوضاع کابل وحشتناک گردیده بود، تعقیب وگرفتاریها بویژه دربخش نظامی کوچه به کوچه ادامه داشت، جنرال محسن را هم مدتی زندانی ساختند ولی درنتیجهً تحقیق وبازجوئی ادارهً امربه معروف ونهی ازمنکرطالبها، آشکارگردید که جنرال موصوف بمثابه یک شخصیت ملی وصادق بوطن درگذشته ها نیز، فقط متکی به درایت کاری وشفافـیت وجدان وظیفه اجـرا کرده وبهیـچ قدرت ومرجعی وابسته گی نداشته است، بناءً مورد عفوآنها قرارمیگیرد وشاید اویگانه جنرالی ازرژیم مخالف شان بوده باشد که برایش پیشنهاد همکاری با رژیم طالبها را داده بودند. مگـر ازآنجائیکه دیگرفضا تاریک وهمـه چیزازهم گسیخته وریخته بود، مرحوم جنرال کبیر، اجباراً بسوی پاکستان رخت سفرکشید، سالهای بد و دشواری را درآنجا بنام مهاجـرسپری کرد. سرانجـام پس ازفروپاشـی طالبـان، به امیــد اینکه دیگرفصل نوینی ازسازنده گی درسرزمین بلاکشیده اش آغاز گردیده، بکابل برگشت. بازهم ازودعوت بعمل آمد تا درکدرمشورتی ستردرستیزبا وزارت دفاع همکاری کنـد. همکاری یی که تا دقایــق پایان عمــرش ازان دریغ نکـرد. تجارب غنی ومشوره های ارزندهً آن مرحوم درجهت کارائی ستراتیژی دفاعی ارکـــــــان رهبری وزارت دفاع ، آموزنده ودرخورغنیمت بود.
زنده یاد تورنجنرال ارکانحرب محمد کبیرمحسن با آنهمه احساسات ظریف انسانی که درفطرتش عجین بود ازدرد وتباهــی وطن غم بزرگی درسینه داشت. غـم هائیکه بـویژه درآوان مهاجــرت وبیـوطنی در پاکستان، روح وروانش را آزارمیداد. دراثرهمین فشارهای روانی بود که آرام آرام بیماریهای مزمن و فرسایشی، درجسم وجانش لانه کـرد وسرانجام جای این افسرارجمند را درمیان دوستانش برای همیشه خالی گذاشت و راهش را بسوی ابدیت بازکرد.
روحش شـاد ویادش برای همیشه ها همیشـه باد
دپلـوم انجنیـر خلیل الله روًوفی
شـهـر کسـل ــ جــرمنـی
جـولای 2007