ا. پولاد

 

اظهار سپاس

 

خسته از پرسه درین سرزمین بیگانه بسوی خانه برگشته و یکه راس خود را درکنار یار غمگسار خود یعنی (کمپیوترم) یافتم. خواستم قبل ازینکه مطلب نیمه خود را تکمیل نمایم یکبار بسوی سایت های انترنتی افغانها و ایرانی ها سری بزنم، در همین سیر وسیاحت بودم که چشمم به سایت سرنوشت خورد. بار اول بود که در آنجا میرفتم، لحظه ئی عناوین آنرا از نظر گذشتاندم که ناگهان چشمم به نام خودم خورد. علاقه گرفتم و صفحه باز شده تصادفی را مرور کردم دیدم که ازنظردوستان دور نمانده ام. مهربانی های بی پایان این منتقد و نویسنده گرامی که به طرز وشیوه خود شان به مهربانی پرداخته بودند مرا چون لقمان بی نهایت مسرورساخت. این یک فن و گریز یا تجاهل عارفانه  نیست وطرفه هم نیست. واقعا" مسرور شدم به این دلیل که مطلب گمنامی چون من را اگر کسی میخواند ولو به هر شیوه ئی که ازان برداشت می کند و هر تاثیریکه بر وی میگذارد رساننده این پیام به من است که من ناحق تلاش نمیکنم، خوشبختانه خوانندگان رنگا رنگ دارم، برق افکار رنگارنگ است که میتواند جرقه حقیقت راانعکاس دهد. به این لحاظ از آقای تاسی سپاس گذارم.

چند مطلب ضروری برای توضیح انتقادات آقای تاسی:   دوستان نهایت ارجمند باید از یاد نبرد که ما  هر کدام منحیث انسان آزادیم و این آزادی ما تا وقتی که به شخص دیگری ضرر نمی رساند حق مسلم ماست. مطلب دوم این است که با وجود نبودن هیچ فاصله دیواری بین علوم هر یکی به ذات خود مستقل است. هر یکی ما آزادانه میتوانیم یکی یا دو یا چند رشته علمی را انتخاب کرده پیش ببریم.   مطلب سوم اینکه بسیاری از ما در جمله من خودم نه نابغه هستم و نه کاشف و نه فیلسوف حتی نه پروفیسور و یا دکتور، خوشبمختانه از خوان زرین ادبیات نه تنها اکادمیسین نشده ام بلکه کاندید آن هم نمیتوانم بشوم. این همه بلند پروازی ها را بالی بکار است چون شاهین که بتواند به آن پهنا ها به پرواز درآید. درحالیکه من هنوز غچی غمگین آن سرزمین بلا کشیده ، ستم دیده و به یغما برده شده هستم. حتی ازسفره رنگین فلک بجز جامه کهنه خواب نو را هم ندیده ام. اما همتم از همه آن شاهین ها با لاتر به پرواز است. بنا بران هر آنچه را من ویا هر کدام ما که توضیح میکنیم روند عادی زمان ماست. بزرکترین فیلسوف روی زمین (کانفسیوس) مینویسد: " ... من آنچه را نوشته ام برداشت من است از تاریخ و کذشته های دور و نزدیک سرزمینم. این همه را جمع کرده ام تا یاد گاری باشد به نسلهای بعدو به کسانیکه میخواهند در باره این سرزمین و برای آنکه در راه چه باید کرد کاری بکنند کوتاهی فاصله برای رسیدن به هدف باشد. اینست علو همت آن مردانیکه برای بشر و بشریت می اندیشند. آنانیکه برای خود و برای رمه و یا گله خود میاندیشند بر خلاف این روند اند. آنها در طمع کشور گشائی و استعمار یا پخش افکار خود اند ولو افکار شان به پو چی هم نیرزد. با این تو ضیح ضروری میروم به سراغ دوست ارجمند خود آقای تاسی مهربان:

به شیوه خود تان اسلام و علیکم ورحمت اله وبرکاته. و اما بعد. نوشته های من اکثرا" ساده وبدون آرایش و پیرایش به نشر میرسد. من از ادبیات و فن انشأ و املا بسیار کم سر رشته دارم سیر نوشته هایم رنگ و بوی تاریخ سیاسی، مذهبی و اقتصادی دارد. به سبب آنکه خوشبختانه حافظ قرآن هستم و روی ادیان موسی ای، یا یهودیت،  عیسائی  یا عیسوی ، هتدوئیزم، بودیزم، شته ئیزم، سنگ و کانفسیوس تا سر حدی که به مقایسه بنشینم مطالعه کرده ام و به خود حق میدهم درین موارد حرف بزنم و یا بنویسم. اقتصاد رشته من است و من  مجبورم سر رشتة از رشته خود داشته باشم. تاریخ سیاسی مکتب من است. به این لحاظ نوشته هایم این رنگ و بو را دارند. اگر از شکل نوشتاری و نقطه کذاری ویا جمله بندی سر رشتة ندارم بدان معنی نیست که در خموشی بنشینم. اگر به نوشته هایم توجه داشته باشید. همان شکلی را دارد که بصورت عادی انسان های عادی باهم مکالمه و مراوده دارند. من این شیوه را عمدا" اختیار کرده ام اگر این لباس قرمز در تن تصواری من سبب خنده شما میشود. خوشا بحال تان زیرا من بیچاره نه لباس سپید دارم و نه تن سیا  تا یکی به دیگری نقش بندند. من همان نصواری قرمزم که میشود شما را خنداند. ازین خنده شما خوشم می آید وهر قدراین خنده بلند تر و طویل تر شود من به بزرگی گوشهای شما آفرینی میدهم. بزرگی را چنین معیار باید. شکر باری که ازان بی بهره نیستید. من بشما این مو فقیت را تبریک میگویم و به وجود زحمت کش شما افتخار میکنم .کاش من عیسی شما میبودم.

شیوه دوم انتقادات شما این لبه را داشت که من مطالب عادی پیش پا افتاده و همه فهم را بازگو میکنم و فکر میکنم کشف کرده ام و یا اختراع . نه هم عصر و بد بختانه هموطن و همزبان عزیز من چنین دشنامی را بخود نمیدهم که بگویم من نبوغ دارم ویا کشف کرده ام. من خودم خود را بهتر از تو میشناسم.

(ای برادر هیچ کس بهتر زتو نشناسدت -- زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه.)

 ( تکیه برجای بزرکان نتوان زد به گزاف -- تاکه اسباب بزرگی همه یکجا نشود.)

این دوفرد از دو شاعر قابل قدر و سخنوران چیره دست شعار من است. اما من از جناب شما میپرسم که تا حال در نوشته های شما چند کشف و یا چند اختراع وجود دارد؟ تا دست شما را درین میدان پهلوانی به بالا بکشند. اگر چنین مطلبی ندارید پس از من بیچاره چه توقع دارید. شما با چنین فهم بالا و با کوش های رسا و بلند که نتوانید این بار را به مقصد رسانید با من بیچاره بیجا نیست که حواله میدارید. حالا در سایت تان بنویسید که من خره شوم یا شما؟ خوشا بحال تان.   

توضیح لازم دیگری که در اخیر باید داده شود اینست که من بشکل تعبدی هیچ چیز را نمی پذیرم. شوروی بزرک و ماؤ سترگ نام هائی است که گذاشته اند من این نام ها را در شکل تعبدی پذیرش بشر میدانم بنا بران نه شوروی بزرک و نه ماؤ سترگ منشأ تفکر من است بلکه تحول درونی که اضداد مینامندش مایه تفکر من است. کائنات در توضیح علم به یاقوت زمرد و در بان توضیح نشده است. بنا بران کهکشان ها که تا حال بشر به ملیون ها ازان را کشف کرده است و ملیارها آفتاب در جو آنها قرار دارد و تحت نظم ابدیت قرار دارند ما را به یک نقطه مجهولی میرساند که تا حال توان فهم آنرا نداریم. ما انسانها ی این زمانی که این موفقیت های بزرگ علم را میبینیم به آن باور میبرد که هر آنچه علما و نوابغ در گذشته ها گفته و پیدا کرده اند بسا اشتباهات را دارا میباشد. یعنی هیچ انسان بزرگ و نابغه ئی نیست که بدون اشتباه همه مطالب را خدا وارانه خود پیدا کرده باشد. بلکه خود پیدائی در بته ابهام است. و ما که با این سرحد در سطوح پائین علمی قرار داریم حق نداریم به انسانهای بزرگ چون دموکریت، سقراط ، افلاطون، ارسطو، موسی ، عیسِی، محمد، انشتین و غیره وغیره حرف بد بزنیم چه رسد به اینکه به آنها دشنام دهیم ویا افترا ببندیم. این ظرفیت هارا باید نگه داشت در غیر آن ما از روح انسانی تهی قالب خواهیم بود، که این تهی قالبی ما را به جائی میرساند که به اصطلاح شما دین دارها تحت السقر است. بیراهه رفتن ها ، بزرگ منشی ها و خود خواهی ها تا امروز بشر را از سیر کاروان اصلی تمدن به فرسنگ ها فاصله داده است و این نه آنچیزی است که میبیتیم بلکه انسان بالا تر ازین میتوانست ببارآرد اگر برده فروشی یا انسان فروشی ، به قید وبند ساختن انسان ها و در تحقیر انسان ها بر نمی آمدند. همین امروز کدام یک از فلاسفه توانسته است نقطه آغاز را توضیح یا تشریح کند. یا اینکه ما چه حق داریم درین راه خیال پردازی و افسانه سرائی کنیم. همچنان مانند بعضی از چپی ها که چپرو تر از اندازه خود بودند به هر کسیکه مطابق نظر شان نمی آمد دشنام نثار میکردند. به همین سبب است که من نوشته خود را تحت عنوان( نه بدان شوری شور و نه بدان بی نمکی) به نشر سپردم . لحظه ئی به کتاب قرآن شما را سیاحت میدهم. ( یک نکته را باید در نظر داشت که هر کتاب رهنمودی و علمی برای بشر مقدس است و این قدسیت به گفتن و نه گفتن ما ازان کتاب ها کم نمیشود. بنا بران تظاهر به گفتن بخصوص به  یکی گفتن و به دیگری نگفتن مفهوم حقیقت گوئی و حقیقت شناسی را زیر سوال مببرد بنا بران بیشتر از آنکه تظاهر کنیم بهتر آنست تا در شناخت خود را مصروف سازیم. ) من شروع آیات قر انی را مینویسم و بقیه را شما به خود قرآن مراجعه کنید. حرمت علیکم امهاتکم و... شما درین کتاب ارتباطات خونی را در یکهزارو تقریبا" پنجصد سال قبل مشاهده میکنید. در حالیکه از نظر علمی کمتر از یکصدو پنجا سال میشود که این ارتباط را کشف کرده اند. این تحریم ها ریشه علمی دارد. با آنکه قصص و احکام فرآن در ادیان گذشته ابراهیمی وجود داشته اما این حرمت در آن کتاب ها دیده نمیشود.. پس این خاص خود همین کتاب است و همین چند جمله محدود میرساند که قرآن تنها اوامر و احکام نه بلکه توضیحات علمی هم دارد. اما امروز افسانه سرایان آنرا فاقد اصلیت علمی کرده اند زیرا عقل شان ازین مقداربالاتر جستجنو کرده نمیتواند. و یا در آیه : والشمس والقمر ینبغی لها ان تدرک ... غلطان بودن و تسبیح کنان بودن این کرات سماوی زاده یک تفکر علمی اما نا تکمیل است. که به این اساس نشان میدهد مانند سایر متفکرین درین کتاب تفکر منطقی وجود دارد و استد لال راهش بند نیست. اما مسلمانان تیکه دار دین حلاج را میکشند و ذکریای رازی را با کتابش به فرق میکوبند که این کار با این آیات قرانی در تضاد است. و شما ازین ضدیت فکری که عملا" با قرآن صورت میگیرد فهمیده ویا نفهمیده دفاع میکنید. یعنی امروز در نبود کتاب های با  اهمیت رازی ما بی بهره شده ایم. حتی مولانا که شاعر خوبی و متصوف بزرگی است به این خلای اشتباهی خود را نا آگاهانه قرار میدهد و میگوید:

"گر به استد لال کار دین بدی—فخر رازی راز دار دین بدی.    

پای استدلالیان چوبین بود --- پای چوبین سخت بی تمکین بود."

همچنان در جای دیگر میخوانید که : هم و ازواجهم فی ظلال علی الارائک متکئون.  این نقطه ضعف است. زیرا ترسیم جنت به معیار گرمی تنها عربستان ارزیابی شده است در حالیکه بنا بر اصل لدنی بودن علم خداوند که در طرح تفسیری احادیث آمده است زمان و مکان را در قبل ، حاضرو بعد شامل بوده و هیچ بعدی ازان خارج نمیشود. بنا بران آیه اذ الشمس کورت و اذالجبال سیرت . علمت نفس... با زمان و مکانی که امروز ساحه آنرا علم شناخته است جور در نمی آید. یا در جای دیگر ... لو انزلنا هذالاقرآن علی جبل اللرایتة خاشعا" متصدعا" من خشیة الله. پس این قرآن باید عضب الله را در زمین مطرح کند نه در همة کائنات. ویا در پاره عمه : الم نجعل الارض مها دا" والجبال اوتادا" مهد بودن زمین با تناسب کشفیات جدید علمی در کمبود است و چنین کمبودی با ترسیمی که از الله درین کتاب میشود این ریب را زیر سوال میبرد که در سوره بقر و در اپتدای سوره یعنی سوره دوم قرآن از نگاه ترتیب زیرا اولین سوره وحی شده به اساس تو ضیحات حدیثی آقراء باسم ربک الذی خلق است. و آن آیه اینست که : ذالک الکتاب و لاریب فیه پس توضیحات متقدمین و متاخرین یا با نظر انسان بزرگی چون حضرت محمد عمدا" مخالف است و یا اینکه در تاریکی جهل ترجمه و تفسیر شده است. مانند این صد ها آیاتی را شاهد هستیم که اگر شما بخواهید به توضیح هر یک خواهم پرداخت. بنا بران بدون اینکه من بر شخصیت انسان های بزرک سفسطه کرده باشم و یا اغراق به آنها حرمت دارم و هر کم ظرفی ئی که بر علیه آن انسانها صورت میگیرد روان من را میخراشد. اما درود کفتن ، صلوات فرستادن ، حق و حوق گفتن و مردم فریبی کردن را بدتر از آنانی میدانم که به چنان جنایت نا بخشودنی دست میزنند. بیشتر ازانکه در تاریکی به محمد و قرآنش محبت جاهلانه میورزند از صمیم قلب مدافع نظراتش بوده و مراتب علمی آنرا در رخ فلسفه و فلاسفه جهان بکشند. نه اینکه از اسلام و محمدو و قرآنش آواز تروریستی را بلند بکنند. لطفا" لطفا" افسانه ها و خیالات را با منطق و فلسفه اسلامی در نیامیخته و ازان یک دید مسخره برون نیارید. اگر محبت میورزید محبت لفظی نکنید محبت عملی را پیشه کنید. با استدلال های محکم و اصلی قرآن خود را مجهز سازید و با آن سلاح علمی مغز دشمنان را روشن سازید. تا نه خود به لجن فرو بروید و نه قرآن و شخصیت محمد زیر سوال برود. بلکه برعکس نیروی تازه به منطق فراموش شده قرآن بدهید.  

در اخیر به این نکته توجه خواننده را جلب میکنم که آقای تاشی فکر میکند من با نگفتن صلوات و درود و یا کلمات بلند بالای ساخته شده تظاهری به حقایق توضیح شده کتاب ها کور کورانه پشت پا میزنم . نه چنین نیست. با آنکه من با چنین روش دشمنی شما و امثال شما را میخرم دشمنی کسانیرا هم میخرم که روی قرآن چلیپا میزنند و اعمال عادی و مروجه تاریخی آن دوره ها را با شخصیت و ظرفیت محمد بسته مینمایند و به این استدلال با معیارامروزی که حتی خود شان با آن آراسته نیستند به اعمال محمد می تازند و ازان افسانه ئی میسازند که از افسانه متدین های اسلامی بد تر است.         

 

                          


بالا
 
بازگشت