ضربانهاي تجدد در (( قلب آسيا ))[1] همچنان خواهد تپيد!
عزيز نوري
هنگامي كه محمود طرزي ـ روشنفكر بزرگ افغاني ـ در سال 1915 مقاله (( حي علي الفلاح )) را كه ندايي بود بر مشروطه خواهي و ناسيوناليزم، نگاشت (( حبيب الله خان )) پادشاه افغانستان، از پخش آن جلوگيري كرده و در حاشيه آن نوشت:(( محمود بي وقت آذان داده است. مرغي كه بي وقت اذان بدهد، سرش از بريدن است )). اما امروز افغانها آماده مي شوند تا بر اذان تجدد جماعت كنند.
با آنكه مردمان اين كشور، سالها پيش دريافته بودند كه بايد براي يك خيز بزرگ به سوي پيشرفت آماده شوند و از زمان (( امان الله خان)) (1919 ـ 1929) چون بسياري ديگر از كشورها، افتان و خيزان راه دموكراسي را مي پيمودند، شرايط داخلي و از اقبال بد، برخي تحولات جهاني كشور را سالها به عقب پرتاب كرد. مردماني كه مي رفتند تا مشق دموكراسي و تجدد را تمرين كنند، ورود ايده هاي ناپخته جهاني همانند اسلام سياسي و كمونيسم در كشور، تنور برداشتهاي متعصبانه و خشكي را گرم كرد كه در كمونيسم از لنين پيشي گرفته و در هواي جامعه بي طبقه روح ماركس را هم به تعجب واداشتند. اسلام گرايان سياسي هم با ترجمه آثار مودودي و سيد قطب و ... اسلام را چون گستره وسيعي يافتند تا بتوانند برداشتهاي قبيله اي و بدوي خود را از آن استخراج كنند. نتيجه آن شد كه اين دو به نبرد بايكديگر پرداختند. جنگي كه از اول ماهيت هر دو مشخص بود و قرباني هم معلوم. از آن سو جامعه جهاني كه خود در گيرو دار جنگ ايدئولوژيهاي راست و چپ، جهان را بلوك بندي كرده بود، اين كشور را صحنه تصفيه حسابهاي خود كرد اما بعد از پايان جنگ، اين ققنوس بيمار را به حال خود رها كرد. ولي كمي بعد اين تولد فرزندان ناخلفش چون تروريسم و مواد مخدر بود كه او را از خواب گران بيدار كرد.
امروز جهان متجدد دريافته است كه با تنيده شدن منافع دولتها به يكديگر، سرنوشت مردم در افغانستان هم بي تاثير بر آمريكا يا ديگر نقاط جهان نخواهد بود و دود آن چون تروريسم و مواد مخدر چشم دنيا را خواهد سوزاند. مردم افغانستان هم عزم جهان براي كمك به كشورشان را نه بر مبنا ي گفتمان استعمار، بلكه بر اساس ترس از شري مي دانند كه از جامعه ويران افغانستان، كابوسهاي ترسناكي چون بن لادن را به خواب جامعه جهاني خواهد آورد. بر اين مبنا تا زماني كه افغانستان ِ طالباني، وضعيت بدترين را براي كشور ايجاد كرده بود، با كمك جامعه جهاني و تغيير وضعيت جامعه از بدترين به بدتر و خوب و مرتفع شدن ترس، اين كشورها رخت خود را از آنجا خواهند بست و اين خودشان هستند كه بايد پروژه تجدد را به اتمام رسانده و از وضعيت بد به حالت خوب حركت كنند. بر اين مبنا امروز استقلال ذيل اولويتهايي چون دموكراسي، آزادي، پيشرفت و رفاه تفسير مي شود.
اما بنا به انتظار، اين خواسته آسان بدست نخواهد آمد و دشمنان تجدد، با شدت و ضعف مي كوشند راه محتوم ِحركت چرخ ترقي را يا بايستانند يا حركتش را با كندي همراه سازند. اما مشهود اين است كه تحجر در حال از دست دادن سنگر هاي خود است. كم كم باورهاي سنتي و كهنه گذشته نه به ديده ترديد، بلكه با انكار مواجه مي شوند. از اين روست كه بسياري از مفاهيم و نظامهاي شكل گرفته بر آن مبنا، قدسيت زدايي شده و پايه هايش تزلزل يافته است. اگر تا ديروز جنگ سالاران تفنگ به دوش كه سالها در مقابله با ارتش سرخ شوروي و دولتهاي كابل، تنها مشق جنگ كرده و از گفتگوهاي مدني و پرورش ايده ها و نظريه هاي سياسي و اجتماعي خود محروم مانده بودند و با برداشت جزم گرايانه از انديشه هاي اسلامي و تكيه بر حربه هايي چون قوميت، بر موج احساسات مردم سنتي افغانستان سوار شده بودند، اينك هرچه بيشتر در تلاشند تا با طرح مفاهيم كهنه خود در قالب جديد موجوديت خود را حفظ كنند. اينان كه نكبت سالها كشتار كه نقطه اوج آن بين سالهاي 1992 تا 1994 را به دوش مي كشند، به اجبار و پس از شكست طالبان و با كمك هواپيماهاي اف 16 آمريكا و متحدانش، وارد بازي دموكراتيك شده اند. در انتخابات پارلماني شركت كرده و بسياري از آنان به آنجا راه نيز يافته اند. اما از آنجا كه بنيادهاي وجوديشان بر اساس رابطه سلطه، تحكم و جنگ بنا شده است و بر اساس گفتمانهاي كهنه چون قوميت پديده هاي سياسي را تفسير مي كنند، به عنوان موانع جدي بر راه توسعه سياسي تكثر گرا و دموكراتيك عرض اندام كرده اند. و در حاليكه گستره تفكرات سياسي شان از كتابهاي مودودي فراتر نرفته و برداشتشان از دموكراسي به راي اكثريت خلاصه مي شود هر چه بيشتر در تلاشند تا دموكراسي را چنان تعبير كنند تا حريم قدسيشان همچنان محترم انگاشته شود و در حالي كه مصاديق تضيع قانون و حقوق انساني و كرامت افراد بوده اند، امروز به وضع قانون بپردازند. نمونه آن را در تصويب قانوني در پارلمان با نفوذ اينان مي توان ديد كه بر مبناي آن تمام كساني كه در گذشته مرتكب جرائم شده اند در آينده مورد پي گيري قرار نگيرند. شايد آن داستان گلستان بيشتر مصداق قانونگذاري آنان در پارلمان باشد كه : (( ناخوش آوازي به بانگ بلند قرآن همي خواند. صاحبدلي برو بگذشت. گفت ترا مشاهر چندست؟ گفت هيچ. گفت پس اين زحمت خود چندين چرا همي دهي؟ گفت از بهر خدا مي خوانم. گفت از بهر خدا مخوان. )) اگر اين جماعت از براي خلق، براي كشور قانون تصويب نكنند بسيار به صلاح مردمان خواهد بود.
اما امروزه، اينان با چالشهاي جدي مشروعيت مواجه اند. با گسترش ايده هاي دموكراتيك و قدستي زدايي از آنان و آگاهي بيشتر مردم از حقوق قانوني و انساني خود، نه تنها وجودشان نزد افكار عمومي در حال نفي شدن است بلكه هزاران شكايت از آنان به مجامع بين المللي به ارتكاب جرايمي چون جنايت عليه بشريت ارائه شده است و خواستار تعقيب و مجازات آنان شده اند.
ترك تازي اين جنگ سالاران بين سالهاي 1992 تا 1994 در افغانستان، زمينه را براي ظهور نسل جهش يافته آنها ـ طالبان ـ آماده كرد. اين گروه كه دشمني خود را آشكار با هر نوع تمدن جديد بارها اعلام و با عمل اثبات كرده است، فرزندان جنگ سرد اند كه در سالهاي درگيريهاي نظامي با شوروي به مدت بيش از دو دهه، در اردوگاههاي مهاجرين افغانستان در پاكستان زندگي كرده و تحت تعليم بنيادگرايان جمعيت علماي اسلام پاكستان قرار گرفتند و بعد از سالهاي 1994، از هرج و مرج و خلاء ايجاد شده در قدرت استفاده كرده و به مدت پنج سال بر قسمت اعظم افغانستان حكم راندند، پنج سالي كه اگر اغراق نباشد، به اندازه پنج قرن كاروان تجدد را در اين كشو ايستاند.
وحيد مژده مولف كتاب ـ افغانستان و پنج سال سلطه طالبان ـ مي نويسد: (( ملا حسن آخند بعنوان معاون صدر اعظم طالبان از اينكه پارچه هاي روزنامه ها بر زمين مي افتد و مورد بي احترامي قرار مي گيرد به سختي ناراحت مي شد و عقيده داشت كه اين كار موجب تباهي كشور خواهد شد. در يكي از اعياد كه من بديدنش رفتم او از اين ناراحت بود كه هنگام پختن كيك از پارچه هاي روزنامه هاي هيواد و انيس استفاده شده است. وي گفت كه بعد از عيد كه به قندهار مي رود با ملا محمد عمر در مورد ممنوعيت چاپ روزنامه و جرايد در افغانستان صحبت خواهد كرد. زيرا به قول وي اكثريت مردم افغانستان از سواد بي بهره اند و براي آنان راديو (صداي شريعت) كافيست. او همچنان گفت كه خود من در زندگي حتي يك مقاله از روزنامه ئي را نخوانده ام. زيرا بجاي اينكه وقت خود را در اين كار ضايع كنم، چند صفحه از قرآن مجيد را مي خوانم. (در همان مجلس يكي از حاضران اظهار فضل نمود كه در كتابي خوانده است كه بي احترامي به حروف الفبا در حقيقت بي احترامي به قرآن است. زيرا آيات قرآن تركيب حروف الفباست و اين به معني تاييد قول ملا حسن بود.) ))
تحركات اين گروه در سال جاري شمسي شدت فراواني يافته است. تصرف چند ولسوالي و چندين حمله انتحاري در پايتخت و ديگر شهرهاي افغانستان، موجي از نگراني از بازگشت دوباره آنان را موجب گرديده است.
طالبان خود زاييده شرايطي بودند كه جامعه در بدترين وضعيت ممكن قرار داشت و دوامشان هم وابسته به آن است و براي برپايي آن به شدت خواهند كوشيد. اين گروه وابستگي حياتي با ديگر مظاهر عقب ماندگي چون تروريسم، مواد مخدر و فقر دارد. فعاليت اين گروه در مناطق جنوب افغانستان از شدت بيشتري برخوردار بوده و مركز عمده تجمع آنها محسوب مي شود. براي مثال ولايت (استان) هلمند در جنوب، به تنهايي بيش از 60 درصد مواد مخدر افغانستان را توليد مي كند و بسياري از ولسواليهاي آن بين طالبان و نيروهاي دولتي دست به دست مي شود. طالبان و گروههاي مسلح محلي با ترغيب و حتي تهديد كشاورزان به توليد خشخاش، زمينه انتقال آن را به پاكستان و ديگر كشورها هموار كرده و با ايجاد يك رابطه تنگاتنگ با مافياي مواد مخدر و تروريسم، به عنوان جدي ترين رقيب دولت و مخل امنيت عمومي ظاهر شده است. از سوي ديگر پاكستان با پناه دادن رهبران اين گروه در خاك خود و حمايت از آنها، سياست تاريخي خود در افغانستان را تكرار مي كند:حمايت از ناراضيان دولت براي فشار به او. در اينكه گروه طالبان توسط ارتش پاكستان و سازمان استخباراتي اين كشور(ISI) و حمايت گروههاي اسلام گرايي چون جمعيت علماي اسلام پاكستان تشكيل و تجهيز شد، بر كسي پوشيده نيست. امروزه نيز كمك اين كشور به اين گروه باعث تنشهايي شديدي بين دو كشور تا مرزهاي صف آرايي نظامي در مرزها پيش رفته است.
آن گونه كه حامد كرزي رئيس جمهور گفته است، اين گروه هيچ گاه نخواهد توانست خطري بسيار جدي را براي مردم ايجاد كند.
پاكستان به عنوان بزرگترين حامي طالبان نسبت به حمايت از اين گروه در يك پارادوكس گرفتار شده است.آن گونه كه احمد رشيد روزنامه نگار پاكستاني مي گويد، حمايت از طالبان هزينه هاي سنگيني را بر دولت پاكستان تحميل كرده است.از سويي اين گروه باعث رشد و هم بستگي گروههاي اسلام گراي راديكال شده است، گروههاي كه دولت اسلام آباد تلاش فراوان دارد تا از قدرت آنان بكاهد. اين درحالي است كه جامعه جهاني، پاكستان را نسبت به همكاري با تروريسم و قطع حمايت از طالبان به شدت تحت فشار قرار داده است.
كمكهاي جامعه جهاني و عزم افغانها به ادامه پروژه پيشرفت و تجدد، زمينه را براي رشد بازسازي آماده كرده است. اين راه گرچه بسيار شكننده به نظر مي رسد اما افغانها دريافته اند كه راههاي رفته گذشته را بايد به كناري نهند و خود را با حركت كاروان تجدد همراه نمايند. از اين رو مي كوشند تا با برقراري نظم و امنيت، مبارزه با فقر و جهل و بيسوادي، مواد مخدر و تروريسم به عنوان عيان ترين دشمنان تجدد، فاصله هاي دور افتاده از كاروان پيشرفت بشري را بپيمايند.
[1] ـ اشاره به شعري از علامه اقبال لاهوري :
آسيا يك پيكر آب و گل است ملت افغان در آن پيكر دل است
از خروش او خروش آسيا وز خموش او خموش آسيا