نویسنده  : مهرالدین مشید

 

هرتحول قهرمانی داردکه جاذبۀ سرشارمعنوی ومردمی وچندین بعدی بودن صلابت اورامحک میزند

 

دراین شکی نیست که درتحولات بزرگ اجتماعی مردم نقش بایسته یی دارند؛ ولی انسجام دهنده وجهت دهندۀ هرتحولی  به صورت قطع مردان استثنایی وروشنفکران  ویابه قولی تک ستاره هایی میباشندکه باشعوراجتماعی وفهم سیاسی خویش به مثابۀ خردجنبشهای سیاسی واجتماعی دربسیج وهماهنگی مردم نقش تعیین کننده یی داشته اندودارند. هرگاه انقلابهای بزرگ دینی وسیاسی درجهان موردمطالعه قراربگیرند. علل وعوامل اصلی آنهادشواریهای اجتماعی واقتصادی بوده است که فقر، نابرابری ، ستم طبقاتی ،گروهی وملی درپیشاپیش آنهاقراردارند.

درچنین شرایطی روشنفکران به مثابۀ طبیب حاذق جامعه بادرک وتشخیص  رنجهای واقعی مردم خوددربرابرناملایمات اجتماعی سرعصیان برداشته وباارایۀ نسخه های اساسی راۀ حل هاونحوۀ علاج دشواریهای اجتماعی واقتصادی آنهارانشانی مینمایندوچون چراغی برفرازراۀ مردم خودمیدرخشند ومردم آگاهانه ومسؤولانه بدون اندکترین احساس  خستگی به دنبال آنها می شتابند. به گونۀ مثال ازتک ستاره هاوقهرمانان انقلاب کبیرفرانسه ازاشخاصی چون دیدرو ، ولتر، لاوازیه ، مانتسکو، ژان ژاک روسو وغیره میتوان یادآورشدکه هرکدام بانوشتن وتبلیغات گسترده برای به پیروزی رسانیدن این انقلاب کارهای بزرگی انجام دادند ؛ ولی سیرتحولات بعدی درفرانسه انقلابیون اصیل رابه گیوتین بست وآنهارابه حیث خاینین معرفی کرد. کسان دیگری راروی صحنه آورد که ادعای قهرمانی کردند . این مسأله گواۀ روشنی است ، براینکه هرتحول قهرمانی رابه آغوش می پروردو قهرمان خاصی رابه یک جامعه ارایه میدهدکه به صورت قطع محصول شرایط خاص اجتماعی وسیاسی آن جامعه است وازسویی هم تحول ازلحاظ شکل ومحتوادرآفرینش قهرمان تاثیرگذاراست . ازطرفی هم درعقب هرتحول یک ایده ئولوژی قراردارد که درشکل دهی وسمت وسودهی آن نقش تعیین کننده رادارد ، ازهمین روایده ئولوژی تعیین کنندۀ شعوراجتماعی افراددرفرایندانقلاب هاشناخته شده است .    

آغازهرتحول اجتماعی زمانیکه موردبررسی قراربگیرد، علل وعوامل گوناگون اقتصادی وفرهنگی زمینه سازتحول مذکوربوده است که باتوجه به عوامل داخلی وخارجی جهات گوناگون آن قابل بحث میباشد. باآنکه تحولات بیرونی درشکل دهی وتسریع تحولات اجتماعی یک کشورتاثیرگذاراست ؛ ولی تحول دریک کشورزمانی شکل میگیردکه درداخل آن زمینه های انسانی ،  اجتماعی واقتصادی فراهم وشرایط برای حرکت عمومی آماده شده باشد.

باآنکه تحولات اجتماعی درنتیجۀ قیامهای مردمی وحرکتهای توده یی به وجودمی آیند؛ ولی ازنقش رهبری و سازندۀ رهبران سیاسی ونظامی ملتها نمیتوان چشم پوشی کردکه درکنارآن ازاهمیت دبستان حوادث درآفرینش وخلاقیت های سیاسی وآگاهی های گوناگون اجتماعی وفرهنگی رهبران توده ها نیزنمیتوان انکارکرد. درواقع رهبران سیاسی ملتهانه تنهاقیامهاراجهت درست وسالم میدهند؛ بلکه دورنمای اجتماعی وزیرساختهای فکری آن تحول رانیزآشکارمیسازند. البته زیرساخت های فکری ییراکه روبنای اجتماعی واقتصادی روی آنهااستوارمیگردند.

به هرمیزانیکه زیربنای فکری یک جنبش اجتماعی نیرومندوفراگیروپرجاذبه باشد، به همان اندازه قدرت تاثیرگذاری برمردم وسمت وسودهی آنهارانیزدارد. بایدتوجه داشت که درتحولات اجتماعی تنهانیرووظرفیت رهیری نقش تعیین کننده راندارد؛ بلکه عملکردصادقانۀ رهبران وقهرمانان درهرزمانی به ویژه درزمان پیروزی به مراتب نقش تعیین کننده وسرنوشت سازرادارد. ازهمین رواست گفته اند گرفتن اقتداریک کشورآسان است ؛ ولی ادارۀ آن مشکل میباشد. درهنگام پیروزی است که شخصیت هاخوبترمحک میخورند وچهره های اصلی آنهاآشکارمیشوند؛ زیراکه درزمان اشوب وانقلاب سیماهای واقعی رهبران درزیرچترحوادث چنان پنهان میشوند که شناختن آنهارادشوارمیسازند. به گونۀ مثال رهبران سیاسی ونظامی درافغانستان ازچنین آزمون به خوبی بیرون نشدندوسیمای اصلی آنهاکه درزیرکوله بارجنگ مخفی مانده بودوزمینه برای ظهورهویت اصلی آنهامیسرنگردیده بود ، پس ازپیروزی چهره های حقیقی آنهاآشکاروهویت واقعی آنهابرای مردم آشکارشد. مردم ماباچشمهای خوددیدندکه چه ویژه گیهای بد وچپاولگرانه یی درباطن وضمیرآنهاپنهان بودوبافراهم شدن شرایط به صورت فوری هویداگردید. این گونه عملکردهانه تنهامیزان پختگیها وتوانمندیهای یک حرکت سیاسی واجتماعی رامحک میزند؛ بلکه سیمای واقعی رهبری جنبشهارانیزبه نمایش میگذارد و ازسیمای اصلی  آنهایی پرده برمیداردکه هویت خودرادرعقب هفتادکوه وکتل به اصطلاح جبرشرایط پنهان نموده بودند. درواقع فرایندنامبرده میتواند محک قابل شناختی برای شناسایی قهرمانان اصلی وواقعی ملتهادرجریان مبارزه وپس ازآن باشدکه باعبورآنهاازکوله باردشواریهابه مصداق گذشتن ازسوراخ سوزن میتوان آنهاراخوبترآزمود.  

نقش توده هادرآفرینش قهرمانها

دراین شکی نیست که توده هاتاریخ سازاندوتحولات تاریخی رامحک میزنندوباحماسه آفرینی هاوشهکاریهای استثنایی صفحات تاریخ راباخون خودرقم میزنندوازهمین رواست که شهیدراذورق شکستۀ تاریخ خوانده اندکه برهمه عصرهاونسلهاجاری وساری است ، باغستانهای سرخ شهادت راآبیاری میکندوسرزمینهای خشک وتفتیده راسیراب خون میسازد، باعظمت انکارناپذیری غلبۀ خون برشمشیررابه نمایش میگذارند وتیغ یقیین رابرناف ستمگران تاریخ میگذارند. ارحادثه سازان تاریخ حق السکوت نمیگیرند؛ بلکه باشجاعت ودلاوری شگفت انگیزبه روی آنهامی تازند. ستمگران وحادثه سازان تاریخ راچنان آماج قرارمیدهندکه برج وباروی کاخهای ظلم  درشتاب مواج طوفندۀ آنها میشکندودرهجوم تاخت وتازآنهازیرورومیشوند.

باآنکه توده هامیدانندوشاکی اندتامباداحماسه های آنهادرموجی ازفرازوفرودحوادث درساحلی ازتراژیدیهای دردبارازقامت کشی می افتندوباهمه عصیانهادرشوری ازناملایمات زمان می ایستند؛ ولی باآنهم مبارزه راامری الهی ومکلفیت خدایی میدانندولحظه یی هم ازآن نه تنهاخودداری نمیکنند؛ بلکه لحظه یی غفلت راهم دربرابرآن گناۀ بزرگ میشمارند.

گفته های بالابه این معنااست که تحولات اجتماعی قهرمانهای خودرادرآغوش دارندوهرتحول قهرمانان ویژه یی رامی پروردوبرای آنهاعزت وشخصیت میدهد.البته این عزت وشخصیت جداازکیش شخصیت است که کسانی به نام رهبری آرمانهای ملتی رابه بازی میگیرندوآنهاراقربانی خواستهای شخصی خودمینمایند.  

هرگاه به مبارزات تاریخی ملتهای آسیاوافریقانظراندزی شود ، به صورت فوری اشخاص نام آوری چون مهاتماگاندی درهند ، داکترسن یادسن دراندونیزیا، چن کایچک درچین ملی ،  مائو درچین کمونیست ، صلاح الدین ایوبی درترکیۀ عثمانی ، بن بلا وجمیله بوپاشادرالجزایر، جناح درپاکستان ، امام خمینی به حیث رهبرپرشوردینی وقهرمان اسطوره یی درایران ، احمدشاه مسعوددرافغانستان وشخصیتهای دیگری ازاین شماردرگوشه وکنارجهان   درذهن انسان تداعی مینمایند. شخصیتهای نامبرده باوجودوجاهتهای سیاسی وکارنامه های شگفت آوردراکثرمواردمردان جنجال برانگیزی نیزبوده اند که بامخالفتهای گوناگونی نیزمواجه بوده اند؛ زیراکه هرکدام بنابرعلل گوناگون سیاسی ونظامی به گونه یی رقبای خودراعقب زده اندویک گام به پیش حرکت کرده اند که درواقع حرکت یک گام به پیش وحتادرشماری موارد بنابه بهم خوردن توازن سیاسی ونظامی روی صحنه آمده اندوممکن هم بوده است که بابه بهم خوردن توازن درعرصۀ نظامی وسیاسی جزاینهاقهرمانان دیگری دراین کشورهاحضورمییافتند. ازهمین رواست که درشماری موارد هرتحول قهرمان  خودرامی پروردوهرقهرمان مربوط به یک تحول خاص میگردد. گاهی هم دریک زمان وشرایط خاصی یک شخص به حیث قهرمان ودرشرایط دیگری قهرمان قبلی ازسکوی قهرمانی به زیرمی افتد وشخص دیگری واردمیدان میشود که اینگونه قهرمانهادربرهه های مختلف زمان دچارآسیب پذیری اند، لرزلرزان  گاهی بالا می آیندوگاهی هم فرومیروند ومیتوان آنهاراقهرمانان مقطعی وموسمی خواند وازثبات وپایداری برخوردارنمیباشند؛ ولی این مطلق نیست ، درشماری ازکشورهاقهرمانان ملی آنهابه مثابۀ مردان پرعظمت و تنومندی رخ مینمایندکه بامعنویت نیرومندوروحانیت استثنایی چون امام خمینی درایران وگاندی درهند درسراسرتاریخ چنان استواروخلل ناپذیرمیمانندکه طوفان حوادث  قدرت لرزاندن آنهاراندارد وحتاطوفانی ترین حوادث دربرابرآنهامیلرزندوقامت میشکنند. این شخصیتهامردانی راماندکه درچهارراۀ حوادث گیتی چنان باعصای ی استوارتکیه زده اند که هرگزشمال حوادث بر ابروی آنهاخمی نمی آورد.

این قهرمانان اند که درشبهای بزرگ تاریخ کشورهای خودقیام میکنندوباتصمیم دشواروسرنوشت سازپرده های تاریک ظلم وبیدادرایکی پی دیگری میدرندوباقیام استعمارشکن وسیطره زدای خودبرای ملتهاآزادی ، زنده گی ونشاط رابه ارمغان می آورند. اینهامردانی اندکه براسطورۀ غلبۀ خون برشمشمیرجامۀ عمل میپوشندوبه صورت شگفت آوری شکست ناپذیری ارادۀ انسان رابه نمایش گذاشته وبروجودامانتی درانسان صحه میگذارندکه اگربه کوه هاعرضه میشدازخشم آن پارچه پارچه وریزریزمیشدند ؛ ولی انسان باهمه دشواریهایی که باآن روبروبود ازپذیرش آن خودداری نکردوآنرامسؤولانه پذیراگردید. همین امانت الهی درانسان است که برای اوارادۀ آهنین عطاکرده  ومقاومت وپایمردی اوررادربرابرحوادث چندین چند بلندبرده است. به هرمیزانی که این امانت از

چشمه سارزلال معنویت سیراب شده باشدوبارگه های نورطوفندۀ معنویت پیوندپایدارداشته باشد . به همان اندازه درنیرومندی واستواری انسان کمک مینمایدودرواقع هویت واقعی قهرمان هارارقم میزندوحضورقهرمان رانه تنهادرسطح کشوری بلکه فراترازآن درجامعۀ بشری محک میزندکه   چون  شعرجاودانه وحماسه گسترحافظ شیرازی به مثابۀ سنگ شناوری تاپایان زمان راسخ وبیباک میجنبدوازحرکت نمی ایستدودرعین حال ازچنان ابهت وعظمت حیرت آوروطلسم انگیزبهره منداست که درافق خونین زمان برای همیش میدرخشد وبشریت رابه سوی خط سرخ شهادت برای رهایی ورستگاری دعوت مینمایدکه دربرابروقاروجلال آن طلسم حیرت انگشت بردهان میماندوطورمعرفت آن آخرین معجزه های انسانی رادرسیمای حماسه های بزرگ به نمایش میگذارد.

این مردان استوارووارسته کوهنوردان بی هراس ودریانوردان دریادلی اندکه برای رسیدن به هدف مانع رانمی شناسند ، هردیواری رابروی تصمیم خود شکننده میبینند، به هیچ گونه جبری باورندارندودراصل جبردرقاموس آزادی بخش آنهامفهومی نداردواین همه رابت های ساخته شده وپرورده شده یی تلقی مینمایندکه برای به بندکشیدن انسان بسیج گردیده اند . بااین اعتقادبااراده های آهنین وتسخیرناپذیرگامهارابه پیش میگذارند، برسکوی ایثارتکیه داده  ودست به عملی میزنندکه به ضدخودآنهاوبه نفع دیگران است . گویاخودرادرپای هدف قربان مینمایند وهستی خودرابرای رفاۀ دیگران نفی میکنند. درواقع حق انسانیت رادرقلۀ ایثاربه اثبات میرسانندوتاریخ راچون تک شناوران بیباک به شانه های نحیف خودازنسلی به نسلی انتقال میدهندورسالت تاریخی خودرابه اثبات میرسانندکه درواقع رسالت تاریخی به مفهوم واقعی اش همین است وتاریخ سازان راستین درجوامع بشری هم همین هامیباشند؛ زیراکه اینهامردان انقلابی یی اندکه پیش ازراه اندازی انقلاب دربیرون وجامعه برای انقلاب دردرون ونفس خودمی آغازندوبه دگرگونی درخودمی پردازندتاسنت های ناشناختۀ الهی رادرخود شناسایی نمایندویارای رهایی خودراازآن قیدوبندهای جهل پروروخرافی گسترخودی پیدانمایند. دراین مرحله عرفای اسلامی ظرفیت وتوانایی خوبی برای رهایی انسان ازبندوسوسۀ قدرت ودغدغۀ ثروت رادارند که انسان (قهرمان )باتوسل جستن به اشراق ودستیابی به حضورباطنی وعلم حضوری توانایی آنراپیدامیکندتابه کمک پرتوافشانی درون حواسش تذکیه شودوذهنش ازلطایف الهی بهره مندگرددوبه شفافیت عقلی وباطنی برشد. دراینصورت هرعمل قهرمان نه تنهاانسانی وبی غرض ومرض میباشد ؛ بلکه سرشارازجاذبۀ معنوی  یی میباشدکه توده هاراخواسته وناخواسته به دنبال خود میکشاند.  جاذبه وکشش مردمی میتواندشخصیت قهرمان رامحک بزند.

یک قهرمان زمانی به این توانایی دست مییابدکه قبل ازهمه به خودسازی انقلابی روآورد ؛ البته این خودسازی انقلابی جداازخاکسترنشینی ومردم گریزی است ؛ بلکه فلسفۀ اصلی آن رهاشدن ازخواستهای ناجایزخود وترک "من"وآمیختن باجمع ومحشورشدن بامردم باگزینش "ما" برای ساختن جامعه ورفاۀ مردم میباشد. ازهمین رواست تاقهرمان ترک آرزو( خواستهای شخصی وحاشیه یی "نکندرنج هستی اش آسان نمیشود. پس ازغلبه بردشواریهای باطنی وشناختن موانع درونی،  توان شناختن دشواریهای بیرونی وسره وناسره کردن خواستهای معقول ازنامعقول راپیدامیکند؛ زیراکه سنت های الهی درانسان ، تاریخ وجامعه چنان گسترده وهماهنگ موجوداند که باشتاختن یکی میتوان به شناختن دیگری دست یافت. یک جامعه زمانی تحول پذیرمیشود ورگه های تحول دربرج وباروی آن وفق مییابدکه عناصرتحول برموازین سنت های الهی درآن پیاده شوند.

گوناگونی تحولات اجتماعی

تحولات اجتماعی روندهای گوناگون رامیپیمایدوفرازوفرودزیادی راطی میکند. دراین فرازوفرودگاهی دراوج وزمانی هم درحضیض فعالیتهای سیاسی قرارمیگیرند. درهرحالی آزمونهای سختی راپشت سرمیگدارند وواضح است که عقب زدن حوادث کارساده یی نه وریارویی باحوادث پنجه های قوی هوش تند میخواهد. باآنهم بنابرپیچیده گی  رویدادهادربسیاری مواردقوی پنجه یی هاوتیزهوشیها هم کارگرنمی افتندورویدادهاازمسیراصلی آنهابه انحراف کشانده میشوند. به ویژه زمانیکه یک حرکت سیاسی کارش به سازوبرگ نظامی کشانده میشود ، درچنین حالی مبارزه فرسایشی میگرددوفرسایشی شدن مبارزۀ به وابستگی اجباری یک جریان می انجامد. این وابستگیهاراۀ گزیده ترین نهضتهارابه کانالهای گوناگون نظامی واستخباراتی وصل ساخته است که چنین تعاملی درواقع آغازی است، برای فاتحه خواندن یک  حرکت سیاسی واحتماعی . جهادافغانستان ازجملۀ مظلومترین جنبشهای سیاسی ونظامی درجهان است که به صورت بیرحمانه یی قربانی چنین معامله های استخباراتی جهانی گردید وهنورهم ملت مادرآتش این معامله های استخباراتی دست به دست میشود ، هستی اش به آتش کشانده میشود ومردمش ناچارانه جان میدهند.

همچوپیشامدی نه تنهاآرمان بزرگترین جنبشهای مردمی راسخت زیرسوال میبرد ، رهبری های آنهادردام وابستگیهاضجه میکشند؛ بلکه هیروهاقهرمانان واقعی ملتهانیزازصحنۀ اصلی مبارزه بیرون رانده میشوند ، برای همیش مخفی میمانند، جای آنهاراقهرمانان کذایی وساختگی پرمینمایندودریک زدوبندنابرابرقهرمانان واقعی ملتهاحتامسخ میگردند. تنهاآنانی روی صحنه میمانندوبرسکوی قهرمانی تکیه میکنندکه باکنارزده شدن قهرمانهای اصلی به وسیلۀ استخبارات کشورهای خارجی درسکوی قهرمانیهاتکیه میزنندوبا تجهیز، تربیه وتسلیح خارجیهاحیثیت قهرمان رامییابند. اینجااست که سرنوشت قهرمانیهاوقهرمانهادرتاریخ درهاله یی ازابهام باقی میماندوآنهم درنبردیکه دادبیرحمانه قربانی بیدادمیشودوبیدادبرسرنوشت دادحکمروایی مینماید ، پس درچنین حالی هویت قهرمانهادرهمچوکشورهاسخت زیرسوال میرودوقهرمانهادرواقع به هیروهای فلمی مبدل میشوندکه سناریونویس استخباربابه تحریف کشاندن حماسه های واقعی یک ملت فقط قهرمانی رابرای بازی سیاسی خودمی آفریندوآنراهیروی افسانه یی میسازدکه درحالیکه او حماسه هاوکارنامه های قهرمانان راستین یک ملت رابه تراژیدیهای دردناکی مبدل نموده است.

ازهمین روهرتحول بنابرویژه گیها، دستاوردهاوبازدهی هایش قهرمان می آفریندوهویت واقعی قهرمانهارادرکنارچندین بعدی یودن، داشتن استقلال سیاسی ، اقتصادی ونظامی آنهانیزتعیین مینمایدودرکناراینهاویژه گیهای دیگری چون تقوا، راستی ، آگاهی های سیاسی ونظامی واخلاق ستوده ازجمله صفاتی اند که برحقانیت یک قهرمان صحه میگذارند؛ ولی آنچه مسلم است ، اینکه هرتحولی بنابرویژه گیهاوعلل وعوامل داخلی وخارجی ووابستگیهای اقتصادی وسیاسی آن قهرمان می آفریند وباتوجه به  چنین خصوصیتهایی میتوان قهرمانهای واقعی راازقهرمانهای غیرواقعی شناسایی کرد. دراین شکی نیست که بامسخ شدن وبه تحریف کشاندن تاریخ یک ملت بنابرعللی ازجمله نظامهای استبدادی ، دخیل بودن حب ، بغض واحساسات مورخ وواقعه نگاروکثرت منابع ، قهرمانان واقعی نیزمسخ میگردندوجای آنهاراقهرمانهای ساختگی پرمیکنندکه هم زمانی قهرمانهای تباری ، زبانی ، قومی جای قهرمانهای واقعی رامیگیرند.  دراین فراینددردبارقهرمانی هاوقهرمان شناسیهانه تنهادرهاله یی ازابهام باقی میمانند ؛ بلکه هویت اصلی قهرمانهای واقعی نیزناشناخته میمانند. به ویژه سیمای آنهایی ناشناخته میمانندکه باهمه قربانیهای بیدریغ بنابرنداشتن زدوبندهای استخباراتی چه درسطح داخلی وچه درسطح خارجی ازصحنۀ فعال سیاسی ونظامی بیرون رانده شده اندوحتاگمنام مانده اند. به گونۀ مثال درافغانستان بسیار  دلاورمردان ایثارگری بودندوهستندکه پیش ازمردن ، مرگ راپذیراشده وبرای رهایی ملت خودبه استقبال مرگ رفته اند؛ ولی هنوزهم گمنام وناشناخته مانده اند. به ویژه آنهاییکه پیروزیهای راستین این ملت  درواقع محصول کارنامه هاوشجاعتهای بیدریغ آنهامیباشد، خونهای آنهادروجب وجب دشت ودامان این مرزوبوم هنوزمیجوشدودرخون آنهایی روح دلاوری ها رامیدمندکه بادلاوریهاپشت داده اند وبرتکان ، فریاد، شوریده گیها،  قیام وجوش وخروش  آنهایی می افزایندکه هنوزهم درصحنه حضوردارند وبه آنچه به آن التزام بسته اند، نه تنهااتمام حجت میکنند؛ بلکه هنوزهم به آن وفاداراند.

احساسات و عواطف قهرمانی وقهرمان پروری ازجمله ویژه گیهای فطری انسان است که ازگذشته های دوری بدینسو درهرعصری ونسلی دراوموجودبوده است وآثارآن به ظهوررسیده است . ازهمین رو ازبدویترین حالت حیات انسان تاحال تمایل قهرمانی ، قهرمان گرایی وقهرمان پروری درتاروپوداونقش بسته است ودربرهه های گوناگون حیات اوبه اشکال مختلف به ظهوررسیده است. هرانسانی به صورت فطری آرزوی قهرمان شدن رادارد. درآنزمان که ظرفیت وزمینه های قهرمان شدن رادرخودنیافته است . سخت درتلاش افتاده است تاقهرمان ایده آل خویش راپیدانماید. درآنزمان که قهرمان ایده آل خودرادرمیان انسانها(درانفس) نتوانسته سراغ نماید. به آفاق متوجه شده ودرمیان سایرپدیده هابه جستجوی قهرمان خودبرآمده است . ازاینجااحساسات وعواطف اسطوره سازی درانسان جان گرفت وازقهرمانهای ایده آلی خوداسطوره هاساخت . ازهمین رواسطوره هاواقعیت هاوحقایقی تعریف شده  اندکه بشرایده آلهای خودرادرآنهاتحقق بخشیده است ویابه تعبیری دیگراسطوره هاایده آلهای سرکوفتۀ انسان میباشندکه درپروسۀ زمان شکل گرفته اندشماری ازآنهاازنگاۀ مفاهیم چنان قابلیت  غنا وبالنده گی راداشته اندکه درهرعصری ونسلی سکۀ ماندگاری رابه نام خودزده اند.

اسطورههابه زمانی اززنده گی انسان تعلق دارند که اوبیشترنسبت به پدیدههای طبیعی وغیرطبیعی کلیتر وعامتر فکرمیکردتاجزییتر وخاصتر، ازآنروبیشتربه دنبال کلیات میرفت تاجزییات . این کلی گرایی برتمام حیات اوسایه افگنده بودتاآنکه به تدریج فلسفه ازعلم جداگردیدورشته های گوناگون علمی ازیکدیگر جداشدند. اسطوره هاییراکه اودراول انتخاب کرده بود، مفاهیم کلی وعام راحمل میکردند. به  گونۀ مثال اسطورۀ شر، اسطورۀ  خیر، اسطورۀ زیبایی ، اسطورۀ عشق ، اسطورۀ ، اسطورۀ آزادی ، آگاهی ، زراعت ، سیلاب ، باران وغیره . بشر به این اسطوره هاچنان چسپید وبه آنهانزدیک شدکه بالاخره به آنهاتجسم عینی دادواین هم عطش بزرگ خواهی وبرتری طلبی اوراسیراب نکردوبه اسطورههابعدمعنوی بخشیدند. بااین کاردرواقع بشریک گام به پیش گذاشت وازعصراساطیربه عصرارباب الانواع پاگذاشت. این بت پرستیهاهم مرحلۀ گذاری بود ، برای نفی بت هاکه انسان با تعمق شدن درآفاق وانفس به رمزخلقت راه یافت وخدایان زمینی راترک کرد، زمین راعاجزازخداشدن یافت وخداوند حقیقی رادرماوارای آنچه فکرمیکرد، به  جستجوگرفت . به خدایی رسید که دارای جمیع صفات کمالیه وجمالیه است ، مثل مانندی نداردودرعین حال که قلمرواوازعرش تافرش است ، ازرگ گردن به انسان نزدیکترنیزمیباشد. این زمانی بود که شعوراجتماعی بشرتکامل کرده بود وبه آگاهی های انسانی وخودآگاهی های نسبی اجتماعی وتاریخی  دست یافته بود. انسان ازلحاظ آگاهی به مقامی رسیده بود که ازطرف خداوندبه حیث خلیفۀ اودرزمین برگزیده شد، پروسۀ نبوت درزمین جاری گردید ووحی رهگشای بن بستهای عقلی انسان شد. 

انسان پس ازاین به زمین دوباره متوجه شد وبه جستجوی قهرمان زمینی دوباره برآمد؛ زیراکه دریافت خداوندبامسؤول شناختن انسان اورامرهون کارنامه هایش خوانده است وتوان هرچه شدن رابرای اوداده است  که جزخداشدن دیگرتوان هرچیزشدن رادارد، اوراموجودی خوانده وبرگزیده است که به صورت استثنایی شبۀ اوخلیفۀ و اودرزمین میباشد. مقامی داردکه نه تنهاتوان قهرمان شدن رادارد ؛ بلکه آنچه اندروهم ناید آن هم میشودوباپروازانسانی حدومرزقهرمانیهایش به زمین منحصرنمیگرددوتافراترازااقصای عالم باعبورازمرزناکجاآبادهابه مرزهای بالاوبالاترنیزگسترده گی پیدامیکند.     

 


بالا
 
بازگشت