قرائت جدید از ایده ئولوژی راۀ میانبر برای گشودن بن بستهای فکری
نویسنده : مهرالدین مشید
کابل، افغانستان
قسمت دوم
قرائت جدید از ایده ئولوژی نباید رفتن به جنگ جدید ایده ئولوژیکی تلقی شود . این قرائت ظرفیتهای آشتی پذیری میان افکار را در راستای همسویی فرهنگها و تمدنها دو چندان میسازد. هدف اساسی از قرائت جدید پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در حوزه های گوناگون است
قرائت جدید و دگرگونی در رویارویی غرب با شرق
درواقع رویارویی غرب با شرق عوض شده است و این چهره عوضی را نمیتوان با پذیرش شعار جهانی شدن و پایان ایده ئولوژی گرایی ها به استقبال گرفت. رویارویی تازۀ غرب را با شرق نمیتوان پایان ایده ئولوژی تلقی کرد. یگانه راۀ منطقی برای این رویا رویی همانا ارایۀ قرائت جدید از ایده ئولوژی میباشد. تا با قرائتی انسان شناسانه و جامعه شناسانه به باری ارزشهای عظیم فرهنگی و تاریخی ؛ البته با آمیزه های افکار سیاسی پایا و قاطع، باتوجه به توسعه و گسترده گی پیشرفت درسطح جهان وارد کارزار بازنگریهای گذشته و حال برای آیندۀ مفید گردید. در این پروسه است که ظرفیتهای پر بار دین با دامن فراختر از ایده ئولوژی و با ظرفیتی برداشت پذیر چهره مینمایاند و عنای دین به خوبی آشکار میشود که چگونه ایده ئولوژی بردار است و فربه تر از آن قامت میکشد و سینۀ خود را مخلصانه بروی اندیشه میگشاید و توانایی آنرا دارد تا هر اندیشه را سیالتر از گذشته درخود به حرکت در آورد.
درشرایطی که بلند پروزیهای سیاسی و نظامی قدرتهای بزرگ و پشت پا زدن آنها به حق واقعی ملتهای محروم در حال اوجگیری است که قرائت جدید از ایده ئولوژی را بیش از هر زمانی لازمی گردانیده اشت وآیا باور داشتن به عصرپایان ایده ئولوژی و اندیشه آرایی برای تایید آن نشانۀ آشکار خوشباوری های روشنفکر شرقی به معنای خورد شدن آنها در دام استعمار نیست ؟ این دنباله روی را جز ناشی از تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تبلیغات قدرتهای بزرگ به مثابۀ زهر پاشیهای فکری چیز دیگری میتوان تعبیرکرد و این را نمیتوان دعوت برای آرامش از طرف کسی خواند که برای چپاول وارد خانۀ او شده است و آیا آرامش شخص به چپاول رفته را به نفع چه کسی میتوان تلقی نمود.
رفتن به دنبال اندیشه ییکه ضامن رهایی همه ملتها از سیطرۀ اقتصادی ، نظامی و سیاسی قدرتهای کلان باشد ، یک امر خطیر و پذیرفتنی است ؛ ولی در حال حاضر رفتن به دنبال اندیشۀ جهانی شدن به مثابۀ جادۀ یکطرفه که ازطرف غربیها برای شرقیها دیکتی میشود ، به هیچ وجه قابل پذیرش نیست ؛ درحالیکه غرب در عمل ایده ئولوژی گرا و در اندیشه جهانی گرا است و چون سایر برخوردهایش پیرامون جهان سوم بیشتر سیاسی عمل میکند و آنرا توجیۀ حقوقی مینماید. ازهمین رو است که جهانی شدن به مثابۀ پیشقراول سیاستهای توسعه طلبانۀ غرب تلقی شده است. با توجه به شرایط کنونی جهان شعار نفی ایده ئولوژیها و اعلام پایان آن جزتلقینی بیمورد از طرف قدرتهای حاکم در جهان و تایید آن از طرف روشنفکران جهان سوم جز برخوردی خوشباورانه و خوش خدمتانۀ برای قدرتهای بزرگ چیزی دیگری نخواهد بود؛ در حالیکه قانونمندترین راهکار برای دست یابی به اندیشۀ واحد جهانی در حوزه های متفاوت زمانی فراهم میگردد که ایده آلهای گوناگون جهان سومیها برخواسته از شرایط فرهنگی و تاریخی آنها که متناسب به نیازهای واقعی آنها نیز باشد، پس از نزدیکی به استراتیژی مشترک فکری در بسا حوزه های سیاسی و اقتصادی توانایی چنه زنیها را بر سر رسیدن به منافع آنها بلند ببرد . در واقع این چنه زنیها بر سر تقسیم قدرت و دستیابی به حل عادلانه دشواریهای کلی جهان در سطح کشورهای فقیر و ثروتمند میتواند، رهگشای اندیشه های واقعی جهانی شدن باشد. درغیر این صورت زمزمه کردن این حرفها را برمصداق " کاۀ بیدانه را به شاخی باد کردن " چیزی دیگری نمیتوان خواند.
پس از رسیدن به نتایج بالا در یک روند قانونمند میتوان به پایان عصر ایده ئولوژی ها اندکی امیدوار بود و با وارد شدن در روند جهانی شدن به دور از وسوسه ها سلسله جنبان تكامل را در روند انديشه پيگيري نمود.
درشرايطي كه جهان په سوي جنگ جديد سرد در حركت است .امريكا در گرماگرم رقابتش با ايران همراه با تهديدهاي نظامي اين كشور، اروپا را براي بدست آوردن منافع تازه سياسي و اقتصادي براي رسيدن به بازارهاي آسياي ميانه ترغيب ميدارد، رقابتهاي تسليحاتي زير شعار پر زرق و برق جهاني شدن در بازار مكارۀ جهان سرمايه چهره از نيام بر ميدارد و از خرگاۀ خاكستري بحران پست مدرن و پسامدرن ضعيف تر از هر زماني ياراي قامت راست كردن را از دست داده است و در هالۀ انديشه هاي مدرنيزم جهان سرمايه را خمار هوسهاي نارسيده اش گردانيده است. آنهم درحاليكه دانشمندان غربي پيشتر از هر زماني فرياد از بند رستن انسان مغرب زمين را از چنبرۀ فرهنگ ماشينيزم به صدا درآورده اند تازمانيكه فرهنگ ماشنييزم در غرب جايش را به فرهنگ انساني تر ندهد، انحصارگرايي ها و مطلق انگاريها در غرب پايان نيابد و فرهنگ زورگويي ها در غرب جايش را براي فرهنگ مدارا و ديگرپذيريها خالي ننمايد، در اينصورت شعار جهاني شدن جز خاك افگندن به چشم مردم جهان سوم مفهوم ديگري را نخواهد داشت و نهايت خوشباورانه خواهد بود اگر روشنفكر جهان سوم بي توجه به مسايل بالا پايان ايده ئولوژي را اعلام كند و خود را در ترفندغرب افگنده و در چاله یی از خود بيگانگي ها ناآگاهانه براي منافع غرب شعار جهاني را سر بدهد.
غرب ميكوشد تا با صدور افراد و شخصيتهاي تربيه شدۀ خود كه به صورت عموم تابعيت غرب را دارند و بنابرتعهد آنها براي حفظ منافع غرب درهرگوشۀ جهان حتا در كشور زادگاۀ آنها وظپفه دارند تا اهداف استراتيژیك غرب را در آن ترويج نمايند. اين افراد در واقع جاده صافكن استعمار جديد درهر كشور جهان ميباشند. باید یادآور شد که اینگونه افراد را هیچگاهی نمیتوان با آنهایی مقایسه کرد که خارج از کشور خود زنده گی دارند ؛ ولی نسبت به سرنوشت مردم خود بی تفاوت نیستند.
عمال غربی در کنار وظایف دیگریکه به آنها محول شده است ، روشنفکر محلی را در راستای شعار جهانی شدن نیز تلقین میدارند و پایان ایده ئولوژیگراییها را بدون توجه به منافع ملی و ویژه گیهای تاریخی و فرهنگی کشورهای زادگاۀ آنها به نفع قدرتهای بزرگ توجیه مینمایند. درحالیکه روشنفکرجهان سوم رسالت تاریخی دارد تا در هر مقطعی از زمان با استفاده از آگاهی ها و تجارب فردی خود چون طبیبی حاذق به داوری کشور و جهان خود بپردازد تا با در نظر داشت نیازهای عینی جامعۀ خود و متناسب به ظرفیتهای فرهنگی آن قرائت های جدیدی از ایده ئولوژی ارایه بدهد با این کار نه تنها غنامندی دین را بالا میبرد ؛ بلکه انعطاف پذیریها و سازشپذیریهای ممکن در دین را نیزتقویه مینمایند. البته اینکار زمانی محتمل است که با توجه به گسترده گی و وسعت متون معتبر دینی(شریعت صامت ) دست به استخراج مفاهیم بکر از آن زد. درصورتیکه روشنفکر از ارایۀ قرائت جدید از دین کوتاه آید ، با واکنشی غیر فعال ناگزیرانه پایان ایده ئولوژی گرایی را اعلام میکند ، با این کار در واقع به بزرگترین مسؤولیت خود پشت پا زده است؛ در حالیکه در شرایط کنونی جهان هنوز فاصله های زیادی برای رفتن به جادۀ جهانی شدن باقیمانده است و این جاده را نمیتوان یکشبه طی کرد .
از همین رواست که شماری از روشنفکران شرقی پایاین ایده ئولوژی گرایی را توجیۀ سیاستهای نظامی و اقتصادی غرب در شرق میدانند و این گونه تبلیغات را جاده صافکن توطیه های غربی ها برضد شرقی ها میخوانند؛ زیرا که صدور جهانی شدن از غرب به شرق حربه یی است ، برای ربودن هویت اصیل فرهنگ شرقی و توجیۀ سیاست های نظامی و زورگویانۀ آن.
این درحالی است که شماری از دانشمندان شناخته شدۀ غرب چون سارتر نسبت به کم ظر فیتی فرهنگ غرب اعتراض کرده اند و فرهنگ غربی را فاقد تواناییهایی دانسته اند که بتواند پیشقراول حرکت به سوی جهانی شدن گردد. چنانچه او میگوید :" فرهنگ ماشینی غرب ، انسان این سرزمین را به پرتگاۀ نابودی میکشاند و به صورت قطع غرب برای رهایی از این بن بست و بحران به فرهنگ جدیدی نیاز دارد " . به همگان روشن است که غرب جهانی شدن را به معنای حاکمیت بدون قید و شرط فرهنگ و تمدن آن به کشورهای دیگرمیداند و در این سبک و سنگینی حتا به پذیرش فرهنگهای دیگر در حد برادر خورد هم باور ندارد.
در این شکی نیست که شمار زیادی از دانشمندان غرب برای ارایۀ افکار جهانی شدن از فیلسوف و مورخ شهیر بریانیایی "توین بی " متاثر اند که او در فلسفۀ تاریخ خود به برتری فرهنگ غرب تاکید دارد و دیگر فرهنگها را مغلوب فرهنگ و تمدن غرب میخواند. پس با رویکرد تاریخی به همچو پیوندهای فکری و پیشینه های تاریخی پیشتر از آن چگونه میتوان به اهداف استراتیژیک غرب در قبال جهانی شدن مطمین بود و به آن سؤظن نداشت؛ در حالیکه جهانی شدن به مثابۀ قبای غریب بر تن فرهنگ و تمدن بیمارغرب مینماید و قرائت جدید از ایده ئولوژی پاسخی روشن و صریح برای توازن بخشیدن فرهنگی میان شرق وغرب میباشد.
به باور ما یگانه راۀ موثر و پایدار برای جلوگیری از سنگین شدن پلۀ ترازوی قدرت به نفع غرب ارایۀ قرائت های جدید از ایده ئولوژی ها است که بتواند درسایه و روشن چنه زنیهای قدرت به توازن قوتهای جهانی بینجامد. با این تحلیل نباید قرائت جدید از ایده ئولوژی را به معنای تشدید منازعات منطقه یی تلقی نمود ؛ زیرا که قرائتهای جدید از ایده ئولوژی در موازات تواناییها و ظرفیتهای دیگر راه را برای توازن و همسویی های جهانی در حوزه های گوناگون سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، ارتباطات و تنکنالوژی معلوماتی جدید فراهم میدارد که این حرکت راه را برای رسیدن به حقوق و امتیازات مشترک و عادلانۀ مردم جهان میسر و بعد از طی این مرحله میتوان به جایگاهی رسید که ملتها با سرنوشت مستقل و هماهنگ پس از گذار به تفاهم مشترک فرهنگی به سوی جهانی شدن گام بگذارند .
پس ازرسیدن به چنین مرحله یی باز هم نباید قرائت جدید از ایده ئولوژی ها را از یاد برد. طوریکه پیش از رسیدن به چنین مرحله یی قرائت جدید از ایده ئولوژی راه را برای تفاهم و همزیستی مسالمت آمیز میان ملتهای گوناگون آمادۀ میکند ، به همان گونه قرائت های جدید از ایده ئولوژی در شرایط بعد از آن در خدمت جهانی شدن اندیشه ها و فرهنگها میتواند کارآیی داشته باشد و در تقویه و توسعۀ جهانی شدن فرهنگها و تمدنها موثرباشد؛ زیرا که اندیشه و تفکربر مبنای عقلانیت به دور از تمایلات گوناگون جادۀ ناهموار جنگ ایده ئولوژیها را هموارتر و فارغ از جنگ میسازد.
ازآنچه گفته آمد برمی آید که قرائت جدید از ایده ئولوژی بر مبنای عقلانیت باتوجه به قلمروهای روش شناختی و راهکاری کالبد شگافانه تلاشی است ، آگاهانه و منطقی برای جلوگیری از انحراف و هر نوع افراط و تفریط در حوزۀ ایده ئولوژی و زمینه سازآشتی و سازش میان ایده ئولوژیهای گوناگون که روش نامبرده به صورت استراتیژیک رهگشای جادۀ دشوار پروسۀ جهانی شدن اندیشه ها و فرهنگ ها شده میتواند.
قرائت جدید انعطاف پذیری است به جای پرخاشگری
اگر قرائت جدید از ایده ئولوژی به مثابۀ راۀ میانبر به حیث یک ضرورت تاریخی پاسخگوی بن بستهای فکری در راستای حل بخشی از دشورایهای اقتصادی ، سیاسی و نظامی در جهان سوم تلقی شود. با ایجاد ایستگاۀ فکری نیرومند زیر پوشش قرائت جدید از ایده ئولوژی میتوان فرهنگ و تمدن نیرومند را به وجود آورد و داشتن فرهنگ و تمدن نیرومند و سرشار از ظرفیتهای بالفعل و بالقوه زیر چتر اقتصاد قوی نه تنها مرحلۀ گذار قرائت جدید از ایده ئولوژی را ممکن میگرداند؛ بلکه این پروسه ، جهانی شدن را به ویژه در حوزۀ فرهنگی آن پس از عبور از معبر گفتگوی تمدنها و فرهنگها وارد مرحلۀ تازه یی خواهد گردانید و در دور مدت زمینه ساز رسیدن به تفاهم مشترک فرهنگی خواهد شد ؛ اما آنچه مهم است اینکه قرائت جدید از ایده ئولوژی را از کجا ، چگونه و بر چه مبنا های روش شناختی آغاز کرد تا بتوان چنین روندی را به وجود آورد ؛ درحالیکه آغاز چنین روندی یک نوع تهور شمرده میشود. آشکار است که آغازگران چنین روندی بایست دارای شناخت عمیق از متون دینی وعلوم متداولۀ زمان خود باشند تا با فهم تند و تبحر فقهی و علمی به بازخوانی تازه از ایده ئولوژی بپردازند و بتوانند سیمای پرخاشگرانه و آشتی ناپذیرانۀ آنرا دگرگون و چهرۀ سازنده تر، آشتی جویانه تر و تحمل پذیرانه تر آنرا ارایه کنند تا بتوان سیمای انعطاف پذیرتر ایده ئولوژی را در برابر چهرۀ پرخاشگرانۀ آن تفکیک نمود.
دراین شکی نیست که برخورد غیرعادلانۀ قدرتهای بزرگ سبب شده است تا ایده ئولوژی ها سیمای آشتی جویانه را کنارگذارند و به حرکتهای پرخاشگرانه و خشونت بار روآورند ؛ بنابر این بازنگری تازۀ سیاسی قدرتهای بزرگ پیرامون مسایل جهان فقیر به ویژه جهان اسلام میتواند به مثابۀ کلید حل اساسی انعطاف پذیری ایده ئولوژی ها تلقی شود تا این رویکرد راه را برای آشتی پذیری بیشتر ایده ئولوژی ها باز نماید و جریان ایده ئولوژیها به هر میزانیکه تحت فشار خارجیها قرار گیرند ، به همان میزان انعطاف پذیری خویش را از دست میدهند . پس برای زمینه سازی قرائت جدید از ایده ئولوژی ها حسن نظر و موضعگیریهای صادقانۀ قدرتهای بزرگ میتواند نقش کلیدی داشته باشند. با این تعبیر بزرگ خواهیهای قدرتهای بزرگ راه را برای خشونت گراییهای ایده ئولوژیکی هموار گردانیده است و هرگاه قدرتهای نامبرده خواهان ایجاد جهان پر از صلح و صفا میباشند ، بایست در سیاستهای خود در قبال کشورهای فقیر تجدید نظرجدی نمایند تا راه برای آشتی پذیری ایده ئولوژیها مساعد شود و قرائت تازه از ایده ئولوژی بتواند در نشیب و فراز زمان راۀ خود را پیدا کند.
قرائت جدید ازایده ئولوژی و حامیان آن
درپروسۀ روند قرائت جدید از ایده ئولوژی آنچه از همه مهم است ، اینکه قرائت جدید در اختیار چه کسانی قرار خواهد گرفت و چه حامیانی خواهد داشت و یا به عبارت دیگر از این قرائت جدید چگونه جنبشهای سیاسی استفاده خواهند کرد و آیا در قرائت جدید ممکن است که جلو استفاده جوییهای ایده ئولوژیکی گرفته شود و یاخیر؟ به صراحت باید گفت که جریان اندیشه را نمیتوان به انحصار در آورد و مانع گشترش آن شد؛ زیرا که جریان اندیشه حرکتی است شناور و غیرقابل کنترول بنابر این ممکن نیست تا استفاده از آنرا محدود و یا برای استفاده از آن قوانینی را وضع کرد ؛ زیرا که اندیشه صاحب خاصی ندارد و تمام انسانهای روی زمین به نحوی در رشد ، توسعه و ارتقای آن کار کرده اند و برای ساختن و بالنده نمودن آن مردم جهان بدون درنظرداشت رنگ و پوست و نژاد نقش مشترک ایفا کرده اند و یا به تعبیری دیگر اندیشه ملکیت عامه است و وارث آن هم تمام مردم جهان میباشند.
یگانه راه برای جلوگیری از استفاده های سؤ از قرائت جدید توجه به نقاطی خواهد بود که زمینه ساز بهره برداریهای بد برای استفاده جویان حرفه یی میتواند باشد. قرائت جدید با تکیه بر اصولهای قبول شدۀ علمی و روشهای درست شناخت ، با استفاده از استقرای منطقی و مفید و باتوجه به نیازهای واقعی جامعه باید پیگیری شود تا سلاح قدرتمند قشری گرایان به زمین افتد و حربۀ ناروای زنگ زدۀ دفاع بلعمباعورتاریخ زیر پوشش دین در واقع ضد دین از برنده گی افتد. قرائت جدید باید چنان شفاف و صریح باشد که برای تاویل های نادرست گنجایی نداشته باشد. در این قرائت بایست ازکار برد واژه های مبهم و چندپهلو که تاویل بردار باشند ، به صورت جدی خود داری گردد.
این قرائت به دور از منافع گروهی و هرنوع وابستگیهای دیگر طوری با دیدی کالبد شگافانه اسکلیت بندی شود که درمرحلۀ اول متضمن رهایی ملی و در مرحلۀ دوم رهای ملتهای جهان را ضمانت نماید. دراین قرائت بر وجهۀ جهانی آن بیشتر تاکید گردد تا گرایشهای محدود به مثابۀ افساری تحرک و بالنده گی آنرا مانع شود؛ درحالیکه ایده ئولوژی به معنای واقعی کلمه مهار کنندۀ زشتیهای اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی جامعه میباشد که مسؤولیت نخبگان یک جامعه را در هر برهۀ از زمان بر می انگیزد تا برای پاسخگویی به نیازهای مبرم زمان و باتوجه به درونمایه های قدرتمند ایده ئولوژی بادیدی آگاهانه وجامع آنرا مورد بازنگری قرار بدهند و این بازنگری همانا قرائت جدید است که درهرعصری برای رهایی هرنسلی امری حیاتی به شمار میرود.
بعید نیست که حرکتهای استفاده جو از قرائت جدید استفادۀ ابزاری کنند و بارآوری به روشهای نادرست وخلاف آرزوها و تمایلات واقعی ایده ئولوژی دست به عمل ناشیانه بزنند؛ ولی اینگونه حرکتها را نباید دلیلی برای نفی قرائت جدیدخواند ؛ درحالیکه قرائت جدید یک ضرورت تاریخی ویک نیازواقعی جامعه است و برای رهایی یک جامعه از رکود فکری و بن بستهای اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی ناگزیرباید به قرائت تازه از ایده ئولوژی پرداخت و تا حد ممکن کوشش شود تا قرائت جدید وسیله یی دردست گروه های سود جو و خودنگر قرارنگیرد که منافع دین را نسبت به منافع گروهی خود ترجیح میدهند .
قرائت جدید از ایده ئولوژی نباید رفتن به جنگ جدید ایده ئولوژیکی تلقی شود . این قرائت ظرفیتهای آشتی پذیری میان افکار را در راستای همسویی فرهنگها و تمدنها دو چندان میسازد. هدف اساسی از قرائت جدید پاسخگویی به نیازهای واقعی جامعه در حوزه های گوناگون است ؛ زیرا که ویژه گیهای یک ایده ئولوژی در نظام سیاسی آن انعکاس مییابد که ساختار نظام به گونه یی در ایده ئولوژی آن تبلور پیدا میکند و یک نظام سیاسی ایده ئولوژ یک به مراتب منضبظ تر از نظامهای غیر ایده ئولوژیک میباشد و منطقی نخواهد بود اگر یک نظام ایده ئولوژیک افراطی و یا پرخاشگر معرفی گردد؛ زیرا که ایده ئولوژی چهار چوبه و استخوانبندی نظام را مشخص میسازد و یک نظام زمانی میتواند در حوزه های مختلف سیاست داخلی و خارجی خوب عمل کند که بنای آن بر مبنای موازین روشن فکری اعمار شده باشد . در اینگونه نظامها تصمیم گیریها شفافتر از نظامهای غیر ایده ئولوژیک میباشد. در این شکی نیست که هر نظام سیاسی بر مبنای یک نوع طرز تفکر به گونۀ ایده ئولوژیک استوار است ؛ ولی قدرتمندی یک نظام سیاسی را ویژه گی های ایده ئولوژیک آن تعیین میدارد. روشن است که ایده ئولوژیهای دارای ظرفیت های بالقوه نیروی بالنده گی و سازنده گی بیشتر را دارند. رشد و توسعۀ یک جامعه در بستر ایده ئولوژی سبب تقویۀ ساختار و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی آن میگردد که سبب بلند رفتن آگاهی های عامه میشود و در چنین حالی زمینۀ استفاده جویی های ایده ئولوژیکی نیز تقلیل مییابند.
از گفته های بالا نباید تلقی وارونه شود که گویا هدف از ایده ئولوژی و اتکا به ظرفیتهای پایان ناپذیرآن درراستای قرائت جدید تقویه موضع حرکتهای تندروانه است. بر عکس قرائت جدید ساختارهای سیاسی نظام را روشن تر مینمایاند که در نتیجه گفته میتوان که قرائت جدید از ایده ئولوژی در هر زمانی رهگشای بن بستهای فکری و اجتماعی میگردد که در این حال فرصت طلبان کمتر مجال بهره گیریهای فکری و سیاسی را از آن مییابند .
****
هرگاه کشورهای شرقی به ویژه اسلامی با نبوغ فکری خاص درعرصۀ قرائت های جدید و تازه به تازه از ایده ئولوژی به مثابۀ راۀ میانبر برای گشودن بن بستهای فکری گامهای موثر و بلندی بر میداشتند و با تمام نیرو در این راستا کار و تلاش میکردند ؛ به صورت قطع ما شاهد چنین روزگاری نمیبودیم
به بهانۀ آغازسخن
این بار باب سخن را با قرائت جدید از ایده ئولوژی میگشاییم که آیا درسبک و سنگین کردن معادلۀ جهانی شدن میتوان قرائت جدید از ایده ئولوژی را توجیه کرد؟ یا به تعبیری دیگر در این معادله جایی برای قرائت جدید از ایده ئولوژی میتوان یافت و آیا درشرایط کنونی جهان میتوان به پایان ایده ئولوژی باور داشت ؟ و یا اینکه قرائت جدید از ایده ئولوژی میتواند بدیل مناسبی برای آشتی دهی اندیشه ها و سمت و سودهی آنها به سوی مجرای واحد باشد و هم ضمانتی مطمین برای ایجاد زنده گی مسالمت آمیز میان ملتهای جهان. درغیر اینصورت چگونه میتوان از کوه و کتل دشوار توسعه طلبی قدرتهای بزرگ به جادۀ هموار جهانی شدن به حوزه های گوناگون دست یافت و به اندیشۀ واحد جهانی رسید.
بعد از آنکه ایده آلهای آرمانگرایانه از لیبرالیزم تا مارکسیزم برای آزادی و جامعه سازی در اروپا در قرن نزدهم منجر به ایجاد ایده ئولوژی های راست و چپ در اروپا گردید. ایده ئولوژی وسیلۀ برای تبدیل رای و عقیده به عمل برگزیده شد. پس از آن ایده ئولوژیهای گوناگون اعم ازمارکسیزم بر مبنای تضاد طبقاتی به وجود آمد که مارکس تنها به حقیقت طبقاتی باور داشت و حقیقت طبقاتی واقعی و عقلانی میپنداشت. به همین گونه ایده ئولوژی های دیگری بر مبنای اندیشه های فردی و توجیه کنندۀ نظام سرمایه داری در اروپا به وجود آمد. البته بدین باور که ایده ئولوژی نه تنها فکر و عقیده را متحول میسازد ؛ بلکه مردم راهم تغییر میدهد.
ایده ئولوژیهای قرن نزدهم اتکا به روشنفکر داشت و در واقع ایده ئولوژی متوسل به چیزی شد که ویلیام جیمز آنرا" نردبان ایمان " خواند ه است . بنابر این روشنفکران در ایجاد ایده ئولوژی های اروپا نقش داشتند و روشنفکران اروپایی چون هر روشنفکر دیگری با استفاده از ادراک و تجارب فردی خویش از جهان البته با توجه به امتیازات و محرومیتهای خود به داوری جهان میپردازد . ازهمین رو است که روشنفکر خلاف دانشور بیشتر درگیر خویشتن است و این درگیری با خویشتن او را به مرزهای خودیابی وجهان یابی میکشاند. ازاینکه ایده ئولوژی ویژه گی آرمانگرایانه دارد ، نرسیدن به آرمانهای بزرگ درنتیجۀ گسستهای اجتماعی او را دلهره میگرداند و این دلهره گی و شکست او را به چالۀ بی تصمیمی ها وهیچ ندانمی ها میبرد. ازهمین رو بود که برای روشنفکر رادیکال ایده ئولوژی های قرن نزدهم جاذبۀ خود را از دست داد ؛ زیرا که ایده ئولوژیهای قرن نزدهم به قرائت جدید نیاز داشتند و این پروسه در اروپا پیگیری نگردید. از همین رو بود که در مورد ایده ئولوژی اختلاف نظر پیدا شد. شماری دانشمندان ایده ئولوژی گرایی را مربوط به دوران جنگ سرد عنوان نمودند و شماری هم ایده ئولوژیهای سیاسی را از لیبرالیزم تا بنیادگرایی دینی و غیردینی مانع سیالیت و رشد فکر ، علم و فلسفه قلمداد کردند. ازهمین رو شماری ایده ئولوژی را مخالف توسعه و پیشرفت تلقی مینمایند. ایده ئولوژیهای گوناگون اروپایی پس از تهاجم کشورهای نامبره به قارۀ آسیا وارد کشورهای آسیایی گردید. این ایده ئولوژیها هنوز دوران تب و تاب خود را در خم و پیچ اندیشه طی نکرده بودند که وارد کشورهای آسیایی شدند.
سرنوشت ایده ئولوژیها در شرق پس از تهاجم
پس ازتهاجم قدرتهای استعماری به کشورهای آسیایی و افریقایی سه جریان فکری در چهارچوب جنبش های فکری ناسیونالیستی ، دینی و آمیزه یی از هر دو جریان نامبرده در اکثرکشورهای قاره های آسیایی و افریقایی به وجود آمدند. از آنجا که خاستگاۀ این حرکتهای کشورهای استعمار زده بود؛ بنابر این روحیۀ ضد استعماری از ویژه گی های مهم جنبشهای نامبرده بود. این جنبشها با گرایشهای فکری گوناگون درچهار چوبۀ ایده ئولوژی ملی متمایل به چپ و راست به گونه یی متاثر از افکار جدید اروپایی مبارزۀ خستگی ناپذ یر و تسلیم ناپذیر خود را بر ضد استعمارگران آغازکردند.
جنبشهای نامبرده زیر پوشش ایده ئولوژی های مختلف به مبارزۀ خود بر ضداستعمارگران و حامیان ملی و منطقه یی آنها آغاز کردند. ازهمین روبود که پس از اواخرقرن هژدهم و اوایل قرن نزدهم بدین سو با جان گرفتن ایده آلهای آرمانخواهانه درشرق ایده ئولوژی گرایی به مثابۀ حرکتی تسلیم ناپذیر جایگاۀ فکری خاصی را در کشورهای آسیایی و افریقایی احراز نمود. از آن به بعد جنبشهای بزرگی تحت قیادت مردان نامی یی چون مهاتما گاندی درهند این" پدر ضد استعمار"، چه گوارا در ارجنتاین این" دایۀ آزادیخواهی کشورهای جهان سوم "،نرسن مندولا در افریقای جنوبی این " مبارز خستگی ناپذیرتبعیض نژادی " ، فرنتزفانون کارائییابی ( با تابعیت الجزایری به جنگ فرانسویها واردالجزایرشد)این "مبارز راۀ آزادی و رهایی انسان " وسالوادور آلندی در چیلی به وجود آمدند. مرحوم شریعتی این مرد اندیشه ، مقاومت و الگوی تسلیم ناپذیری با توجه به کارناهه های آزادیخواهان آسیایی و افریقایی برآن شد تا اندیشه را قسمتی از تاریخ بداند.
عکس العمل آگاهانه و تا حدی شتابزدۀ جنبشهای نامبرده در برابر نیروهای استعماری سبب شد که مجالی برای غنا و بالنده گی پایگاه های ایده ئولوژیکی خود را نیافتند و ناگزیر به حرکتهای احساساتی و شتابزده رو آوردند. این شتابزده گیها حرکتهای ایده ئولوژی های نوپا و آمیخته با احساسات را تندتر گرادانید و نگذاشت تا روند منطقی را بپیمایند و از روی ناگزیریها با کنارگذاشتن حرکتهای معقول به شیوه های پرخاشگرانه متوسل شدند. درنتیجه اندیشه های انقلابی آنها با ایده ئولوژی تبدیل گردید.
برخورد خشونت آمیز استعمارگران و حاکمیت حامیان ملی و منطقه یی آنها در نظامهای استعمارزده و دیکتاتورمنش ازجمله علتهایی بودند که نه تنها گرایش های ایده ئولوژیکی را خدشه دار گردانیدند و نگذاشتند تا ظرفیتهای سازنده گی در آنها نیرومند شوند . این حالت آنها را ناگزیر برای دفاع خصمانه گردانید و متوسل به برخوردهای تند و خشونت آمیز ایده ئولوژیکی شدند.
گرچه تا حال تعریفی مشخص و قابل قبول برای ایده ئولوژی ارایه نشده است ؛ ولی شماری مجموعۀ بینشها و دیدگاه های خاص و کلی سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی یک جریان فکری را برمبنای یک گونه طرز تفکر دینی و یا غیر دینی برای دگرگون کردن یک جامعه ایده ئولوژی عنوان کرده اند . درواقع ایده ئولوژی چهار چوب مبارزات سیاسی و اجتماعی یک سازمان را تعیین مینماید که استحکام و ثبات یک سازمان سیاسی وابسته به قالبها و خط مشی مبارزاتی آن میباشد.
ازمطالعۀ سیر تاریخ افکار در جامعۀ بشری آشکارمیگردد که اندیشه در طول تاریخ دچار دگرگونیهایی گردیده است و این دگرگونیها چنان حتمی بوده است که حکم ثبات اندیشه را باطل میگرداند و هرگونه تلقی یی نسبت به ثبات اندیشه را غیرمحتمل میسازد.
ازهمین رو مطلق انگاری ایده ئولوژی به معنای مطلق پنداری اندیشه تلقی شده است ، اینگونه تفکر شکست و پایان ایده ئولوژی را میرساند. در طول تاریخ ایده ئولوژیهایی سیر نزولی را تا سرحد نابودی پیموده اند که با دیدگاه های مطلق نگرانه پر و بال اندیشه را به بند کشیده اند. اینگونه اندیشه ها راۀ خود را به موزه های تاریخ کشانده اند . به گونۀ مثال از اندیشۀ مارکسیزم میتوان یادآور شد که چگونه به موزه های تاریخ اندیشه سپرده شد و نامۀ امام خمینی برای گرباچوف در واقع هوشداری بود که او را از رفتن به جادۀ نظام سرمایه داری بر حذر داشت و برای جلوگیری از سقوط حتمی جامعۀ شوروی به دامن نظام منحط سرمایه داری او را به اسلام دعوت کرد. وی اسلام را در آن نامه راۀ وسطی خوانده بود که نیازهای مادی جامعۀ شوروی را فراتر از نظام کمونیستی و نیازهای معنوی نظام شوروی را بالاتر از نظام سرمایه داری میتواند برآورده سازد و اسلام را راۀ میان بری خوانده بود که پاسخگوی ضرورتهای مادی و معنوی جامعۀ شوروی میتواند باشد و برای او خواندن شماری از اندیشمندان مسلمان چون محمد ابن عرب عارف شهیر قرن ششم را توصیه کرده بود ؛ البته تا او بداند که در دین ظرفیتهای باروری و غنامندی فکری باتوجه به تکامل زنده گی انسان تغییرپذیر و انعطاف پذیر میباشد . یک فقیه و مجتهد مسلمان چه روحانی و چه غیر روحانی میتواند پس از رسیدن به آگاهی کامل ولازم و داشتن ظرفیتهای کافی برای اجتهاد باب تفقه در دین را بگشاید ؛ بنابرهمین روحیه بود که تا قرن هفت هجری فقها و دانشنمندان زیادی درجهان اسلام عرض وجود کردند و پس از قرن هفتم بنابر دلایل نامعلومی باب اجتهاد در قلمرو اسلام بند گردید . نویسنده و متفکر شهیر ایران داکتر مطهر با اشاره به شماری از فقهای تسنن در جهان اسلام پیش از قرن هفت استدلال میکند که بعد از قرن هفتم به دلایل نامعلوم و ناموجهی اجتهاد در قلمرو اسلام بند شده است ؛ درحالیکه هیچ شواهد و اسنادی وجود ندارد که انعکاس دهندۀ نظر فقهای شناخته شدۀ جهان تسنن مبنی بر منع اجتهاد باشد.
شماری از دانشمندان بند شدن اجتهاد در دنیای تسنن را ناشی از تمایل و خواستهای حکام مستبد در جهان اسلام میدانند که تحرک فکری دراسلام را خلاف مشی سیاسی و اجتماعی خویش میدانستند و شماری هم استدلال میکنند که شاید باز بودن باب اجتهاد زمینه را برای فساد در اصول دین بگشاید ؛ ولی اکثر فقهای مسلمان باور دارند که علت اصلی رکود و انحطاط فکری و عقب مانیهای بزرگ مسلمانان درحوزه های گوناگون زنده گی بند شدن اجتهاد میباشد .
قرائت جدید از ایده ئولوژی به حیث یک ضرورت تاریخی
ازهمین رو است که شمار زیادی از فقها و دانشمندان مسلمان بدین باور اند که با توجه به توسعۀ و پیشرفت روزافزون در حوزه ها ی مختلف حیات نه تنها قرائت جدید از دین ؛ بلکه قرائت جدید از ایده ئولوژی امری حیاتی برای جهان سلام میباشد ؛ زیرا که تکیه برمتون فقهی و برداشت های گذشته نمیتواند پاسخگوی نیاز های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جوامع اسلامی در این شرایط پیچیدۀ جهان باشد. پس قرائت جدید از ایده ئولوژی نه تنها لازمی و ضروری است ؛ بلکه درصورت عدم ارایۀ قرائت تازه از ایده ئولوژی شاید بساط دین هم خدای نا خواسته پیچیده خواهد شد . باید خاطرنشان کرد که قرائت جدید از ایده ئولوژی باید به دور از افراط و تفریط صورت گیرد ؛ زیرا که افراط و تفریط در هر اندیشه یی چه چپ و چه راست و ارایۀ آن به گونۀ ایده ئولوژی های مختلف راه را برای نابودی آن ایده ئولوژی فراهم میکند. در اواخر قرن بیستم ما شاهد نابودی و انحطاط ایده ئولوژی هایی بودیم که به گونه یی افراطی و یا تفریطی اندیشیدند و به همان گونه نیز عمل کردند و پایان همچو ایده ئولوژیها را هم ناممکن نمیتوان خواند.
هرگاه کشورهای شرقی به ویژه اسلامی با نبوغ فکری خاص درعرصۀ قرائت های جدید و تازه به تازه از ایده ئولوژی به مثابۀ راۀ میانبربرای گشودن بن بست فکری گامهای موثر بر میداشتند و باتمام نیرو در این راستا کار و تلاش میکردند ؛ به صورت قطع ما شاهد چنین روزگاری نمیبودیم .
ازهمین رو قرائت جدید از اندیشه درهر زمانی به مثابۀ نیاز فوری جامعه نه تنها لازمی و حتمی است ؛ بلکه بازنگری قرائت گذشته هم درهرمرحله یی متناسب به ایجاباب تاریخی و فرهنگی یک کشور نیز امری مهم و حیاتی به حساب می آید.
در اواخر قرن بیست ما شاهد فروپاشی بزرگترین ایده ئولوژی های برخواسته از جهان بینی مادی بر مبنای مکتب مارکسیزم بودیم ؛ دانشمندان علاوه برضعف و کمبودیهای این مکتب فکری که نتوانست پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی یک نظام مارکسیستی باشد و از سویی هم زمامداران آن این اندیشه را با همه ناتوانایی های فکری که در آن محسوس بود ، قربانی اهداف هژمونیستی و کشورگشایی های خود کردند و در نتیجه قسمت اعظم انرژی این اندیشه را نه برای بازسازی فکری و قرائت های جدید از آن به کاربردند ؛ برعکس ظرفیتهای بایستۀ آنرا در قمار سیاستهای ناعاقبت اندیشانۀ جنگ سرد و گرم گذاشتند. از همین رو است که شماری ایده ئولوژی گرایی را مربوط به دوران جنگ سرد میدانند.
هرگاه مارکسیستها باتوجه به نیازهای واقعی" انسان شوروی " از تاخت و تازهای بی موجب خودداری میکردند و از طریق عمال مزدور خویش آشوب را در کشورهای دیگر بر پا نمیکردند، موقع میدادند که جریان این اندیشه درجهان به قول مارکس به صورت طبیعی نهادینه میشد، پیروان آن به دور از دگم گراییهایی دنباله روانه باتوجه به شرایط کشورها قرائت های جدید ازاندیشۀ مارکسیزم ارایه میدادند ، شاید فروپاشی آن به این زودی صورت نمیگرفت و حداقل برای مدتی دیگر تاب رویارویی با جهان" امپریالیزم جهان خوار" به قول امام خمینی را میداشت.
هرچه سرگذشت دردناک ایده ئولوژیها را در طول تاریخ مورد بحث قرار دهیم ، پس از اندکی تحلیل شکست و فروپاشی هر یک را صرف در ایستایی آنها مییابیم که همانا ایستاد ماندن و بی تفاوت و خوشباش نفس کشیدن بروی کالبد خشک و بی روح ایده ئولوژی است و این ایستایی و رکود همانا جرئت نکردن برای ارایۀ قرائت جدید از یک ایده ئولوژی است که در واقع پیروان آن آگاهانه و یا ناآگاهانه بر بستر بزرگترین اندیشه یی میخوابند ، تنها برشان و شوکت از دست رفتۀ پارینه اش فخر و مباهات میورزند و برای بقای آن دست دعا را به سوی آسمان بلند مینمایند ؛ درحالیکه دردها در زمین خداوند است و برای علاج آن چاره هم عرضه کرده است .
قرائت جدید از ایده ئولوژی برای هر مسلمان آگاه آنچه در توان دارد امر واجبی است و این حق را خداوند برای رستگاری بیشتر انسانهای روی زمین عنایت فرموده است و او را خلیفۀ خود خوانده است تا برای تداوم راۀ او ازهرگونه تلاش ممکن دریغ نورزد. ازهمین رو است که پیامبر(صپ) میگوید :"علمای اسلام حیثیت رسولان امت گذشته را دارد" .
قرائت جدید از ایده ئولوژی و روند جهانی شدن
این را نباید به اشتباه گرفت که قرائت جدید از ایده ئولوژی با مفکورۀ جهانی شدن شاید درتضاد نباشد ؛ البته درصورتیکه قرائت های جدید به دور از هرگونه تعصب بی معنا دهلیز زمانی "جهانی شدن "را درحوزه های گوناگون با تحمل فرهنگی و با تدبر فکری بپیماید و ناهمواریهای فکری را زیرهاون دیگر پذیریها هموارنماید.
این حرف با طرح جهانی شدن از دیگاۀ غربی ها متفاوت است ؛ زیرا که آنها جهانی شدن را به معنای مطلق آن یعنی پذیرش فرهنگ و تمدن غرب میدانند و غرب را گویا برادر بزرگ فرهنگی و دیگران برادران کوچک فرهنگی عنوان میکنند و حتا به این هم باور ندارند. با این تعبیرنه تنها موافق به نظریۀ قرائت جدید از ایده ئولوژی نیستند ؛ بلکه باورمند به محو دیگر ایده ئولوژی ها نیز هستند. یکه تازیهای فرهنگی و نظامی غرب و دستیابی آنها به مقدرات ملتهای آزاد سبب شده است که آنها از بام تا شام شعار پایان ایده ئولوژی را سر بدهند و ایده ئولوژی گرایی را سدی در برابر اهداف آزمندانۀ خویش در جهان تلقی نمایند؛ در حالیکه توسعۀ اقتصادی منجر به ایجاد ایده ئولوژی جدید گردیده است که سلسله جنبان این ایده ئولوژی توسعۀ اقتصادی و قدرت ملی میباشد. در واقع غرب زیر پوشش شعار پایان ایده ئولوژیها به گونۀ ایده ئولوژی غربی را زیر پوشش جهانی شدن به خورد دیگران میدهد و با تبلیغات تا دندان مسلح با تکنالوژی جدید جهان سومی ها را در ورطۀ ابهام میگذارد؛ درحالیکه روشنفکران جهان سوم باور دارند که یگانه راۀ رستگاری ملتها ی عقب ماندۀ شرقی ارایۀ قرائتهای جدید از ایده ئولوژیها آنها میباشد؛ زیرا که ایده ئولوژی گرایی به مثابۀ سد آهنین نه تنها جلو بلند پروازیهای نظامی و فرهنگی غرب را میگیرد ؛ بلکه ملتهای مظلوم را برای رویارویی های تازه با قدرتهای بزرگ آماده تر میسازد و به صورت قطع این گرایش مخالف میل جهانخواریهای قدرتهای بزرگ است.
تلاش برای جهانی شدن و دست یابی به منافع مشترک انسانهای روی زمین یک امر لازمی است ؛ ولی این تلاشها زمانی مفید اند که قدرتهای بزرگ از داشتن امکانات تکنالوژی پیشرفتۀ خود برای اهداف خاص خود استفاده نکنند و از آن به نفع همۀ مردم جهان کار بگیرند.
روشنفکران جهان سوم به مثابۀ پیامبران راستین رستگاری ملتهای خود مکلفیت دارند تا برای رهایی مردمان خود قرائتهای تازه یی از ایده ئولوژی اسلامی را ارایه کنند ؛ البته بدین باور قطعی که دین ایده ئولوژی گستراست ؛ ولی ایده ئولوژی نمیتواند گسترده گی های دین را در برداشته باشد و یا گسترده گیهای دین را محدود بگرداند. ازهمین رو قرائت های جدید و پیاپی از ایده ئولوژی را در هر زمانی متناسب به نیاز زمان لازمی پنداشته میشود و اینگونه تلاشها را گامی به سوی اثبات هویت عنوان میکنند؛ در حالیکه طرح جهانی شدن در حوزه های مختلف باقبول مفکورۀ پایان ایده ئولوژی گرایی سرنوشت هویتها را سخت به چالش میکشد و برعکس ایده ئولوژی گراییهای انسانی در موازات قرائتهای جدید ظرفیت تحمل و همزیستی ملتها را در سایه و روشن آگاهیهای آنها بلندترمیبرد و حتا گامی برای تثبیت هویتهای شکننده نیز میگردد ؛ زیرا که قرائت جدید از ایده ئولوژی در تحکیم مناسبات انسانی ملتها و حفظ هویت های ملی و تاریخی آنها نیز یاری میرساند.
به تعبیر دیگر ایده ئولوژی در گسترده ترین بینشی میتواند درمرزی از آگاهی های فرا ایده ئولوژیکی با دین هم آویز گردد. در این هم آویزی استثنایی چنان ایده ئولوژی بالنده و شگوفا میگردد که میتواند گزیده ترین قرائت را از دین ارایه کند. اینگونه قرائت از دین نه تنها رهگشای هر بن بست ایده ئولوژی گرایی و ایده ئولوژی نگری است ؛ بلکه پرده از جمیع بن بستهای فکری در زمینه بر میدارد. دراین حال انسان جایگاۀ خویش را در مثلث خدا ، طبیعت و انسان پیدا میکند و سخن مرد متفکر و ریاضی دان فرانسه یی" باشلارد" تحقق مییابد که میگوید : "هر پدیده ییکه به یکی از اشکال علمی درآید به واقعیت میپیوندد. " در اینصورت معنای زنده گی وسیعتر و شفافتر از هر زمانی تجلی مییابد و پاسخگوی واقعی نیازهای بشری میگردد و این روند تا جایی به پیش میرود که هرنوع بن بست فکری در بستر دین گشوده میشود ، مفاهیم و اندیشه ها چنان در دامن آن خالص و شسته میشوند که همه چیزبی غش میشوند و در این حال " سیاه رو شود هر که دروغش باشد. "
قرائت جدید ازایده ئولوژی وبالنده گیهای فرهنگی
ازآنجاکه قرائت جدید از ایده ئولوژی تحرک شگفت آوری را در حوزه های گوناگون سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی به بار می آورد که منجر به شور و شعف آفرینیهای شایانی در زوایای مختلف زنده گی میگردد. درنتیجه سبب یک نوع خودانگیخگی را در افراد جامعه به وجود می آورد که به صورت خود جوش تمایل خاصی را برای سازنده گی جامعه ایجاد میکند و به صورت تدریجی و به مثابۀ موجی فراگیر سرتاسر جامعه را فرا میگیرد. این موج چنان گسترده گی و پهنایی پیدا میکند که شعور اجتماعی را به شکل چشمگیری متحول میسازد و افکارعامه را زیر تاثیر خود می آورد؛ زیرا که فرهنگ لوکوموتیفی را ماند که با حرکت در آمدن آن تمام ساختار های مادی و معنوی جامعه به حرکت می آید و محرک واقعی این لوکوموتیف ایده ئولوژی است. هرگاه ایده ئولوژی ایستایی و رکود را پذیرا گردد، در این حال رکود مرگباری حوزه های مختلف زنده گی را فرا میگیرد و این رکود چون اشباحی بر فراز عناصر فرهنگی سایه می افگند که درنتیجه یاس و عبوسیت فرهنگی را به بار می آرود و در اینصورت فضای جامعه را یکنوع بی تفاوتی و بی مبالاتی تهدید میدارد که به صورت قطع سبب ازهمگسیختگی فرهنگی میشود و این ازهمگسیختگی مقاومت فرهنگی را نابود و فرهنگ جامعه را درمعرض بحران و آشوب قرار میدهد. با رفتن فرهنگ جامعه به دامن آشوب زمینه برای تهاجم فرهنگی فراهم میگردد و فرهنگ بومی گویا دست بسته در دام فرهنگ بیگانه می افتد. تهاجم فرهنگی به صورت بیرحمانه یی عناصر گوناگون فرهنگی را مورد حمله قرار میدهد و در نتیجۀ شکسته شدن مقاومت عناصر فرهنگی شیرازۀ اجتماعی شکننده تر میشود و این شکننده گی آشوبهای بزرگ اجتماعی را در قبال دارد که بزرگترین ملتها در برابر همچو آشوب تاب رویارویی را نیاورده اند و پیامد ناگوارآن همگسیختگیهای خطرناک اجتماعی میباشد.
قرار گرفتن جامعه در چنین حالی یکنوع بی هدفی های اجتماعی را توجیه پذیر میسازد و در چنین به هدفیها دروازه های جامعه به روی عناصر فرهنگی بیگانه باز میشود و آشکار است که دراین حال زمینه برای ورود فرهنگ بیگانه میسرمیگردد و تهاجم فرهنگی در یک کشوربه بار و برگ مینشیند. فضای چنین جامعۀ بیماری برای پذیرش طرح جهانی شدن به ویژه درعرصۀ فرهنگی بیش از هر کشوری مساعدتر میباشد و گویا با مسلط شدن فرهنگ مهاجم بر فرهنگ بومی تراژیدی دردناک جهانی شدن پس از غلبۀ فرهنگ مهاجم پایان مییابد.
یگانه راه برای مبارزه و رویارویی باهمچو رخداد نامیمون اجتماعی قرائت جدید از ایده ئولوژی است که تحرک حتمی فرهنگی را در بر دارد؛ زیرا که قرائت جدید از ایده ئولوژی جنب و جوش را در حوزه های مختلف زنده گی ایجاد میکند که سبب تحرک فرهنگی میشود ، تحرک فرهنگی راۀ خویش را به سوی بالنده گی فرهنگی میگشاید و بالنده گی فرهنگی شگوفایی های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی را در قبال خود دارد که با ایجاد شور مردمی و سهمگیری آنها درسازنده گی کشور راه برای توسعه و گسترش زیرساختهای اقتصادی آماده میگردد.
به گواهی تاریخ با ایجاد چنین فضایی در یک کشور جوامع بسته یی چون چین و جاپان در اواخر قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم توانستند ، به پیشرفتهای شایان و چشمگیری نایل آیند.
ازآنچه گفته شد فهمیده میشود که قرائت جدید از ایده ئولوژی اثرات پایایی بر رشد و بالنده گی فرهنگی برجا میگذارد و با قرائت های تازه به تازه میتوان بر بالنده گیهای مستمر فرهنگی و شگوفاییهای اقتصادی افزود و به فایی های کامل سیاسی واقتصادی دست یافت.