نویسنده : مهرالدین مشید
آیاهنوزهم نیازبه ایده ئولوژی است ویاخیر؟!
گرچه دین ومبنای هرمکتب فکری یی فربه ترایده ئولوژی است ؛ ولی برای رهایی هر دینی ومکتبی نه تنهاایده ئولوژی نیازاست ؛ بلکه برای رهایی کشوری اربحرانهای بزرگ اجتماعی ،سیاسی واقتصادی درمراحل گوناگون فربه سازی ایده ئولوژی امری لازمی وحیاتی به شمارمیرود .
بحث برسرایده ئولوژی ازسالیان درازی است که ذهن آدمی رابه خودمشغول داشته است. درواقع ازآنروزیکه انسان پابه عرصۀ هستی گذاشته است . به نحوی ازانحادردام ایده ئولوژی اسیربوده وبرای ادامۀ حیات بارافکارایده ئولوژیکی رابابالهای اندیشۀ خودازآنسوی زمان تااینسوناگزیرانه کشانده است.هرگاه حوادث بزرگ تاریخی جهان ازآغازتاحال موردمطالعه قراربگیرد. تازمانی تحول دریک جامعه پدیدارنشده است که پیش ازآن تحول ایده ئولوژی یی درآن جامعه نسج نگرفته باشد. ازهمین رودرطول تاریخ ایده ئولوژی هادرهرجریان تاریخ پیش قدم ودوران سازبوده اند . تنهاقدرت ایده ئولوژِیکی است که چون موج خروشانی یکباره انسانهارابرمی انگیزد ، بامقاومت بی نظیری موانع راازسرراهش برمیدارد ، برای برچیدن ازهمگسیختگیهای بزرگ اجتماعی واردعمل میشودتاتفاوت واختلافات عینی وذهنی راازجامعه پاک نماید وبازدودن تعارض میان حقایق ذهنی وواقعیتهای عینی جامعه باایجادیک تحول هماهنگی وتوازن رادرآن به وجودآورد. زیراکه این جهان ، جهان شیفتگی هااست وعقل هم دربسیاری موارد درپی آن چیزهایی میرودکه بیشتربه آن دل سپرده است ، این مجذوبیت هااست که حیات وعقل آدمی رابه دنبال خودمیکشاند، خواب آرام راازچشمانش میگیردواوراچون عاشق شیفته وناقراربرای رسیدن به هدف به سوی شدنهای بی پایان لالهان وسرگردان منزل به میزل به پیش میراند.
این جادبۀ شورآفرین ورستاخیزبخش درطول تاریخ یارویاورمردان پاک باز، بیباک ووارسته یی چون ، ابوذرها ، سیدجمال الدین ها ، شریعتی ها، سیدقطب ها،خمینی ها، گاندیها ، نهروهاوشماری زیادی ازسربه داران تاریخ بوده است که باهمه دشواریهاچون قیام آوران دلاوروشجاعی ازپی رهایی انسان برآمدند وباتوجه به الگوهایی چون ابوذربه قول مرحوم شریعتی "این مجسمۀ اسلام واسلام مجسم سلام" راۀ رهایی ورستگاری انسانرادراسلام ناب محمدی وادیان ومکاتب فکری دیگرجستجونمایند.
ایده ئولوژی ازجهات گوناگون به علم جامعه شناسی یابه علم شناسی مربوط میشودودرمعنای ساده ولفظی اش عبارت ازعلم یاآگاهی به عقیده یاعقیده شناسی تعریف شده است ؛ ولی معنای ایده ئولوژی به این گفته هاپایان نمییابد ومفاهیم زیادی رابه دوش میکشدکه موافقان ومخالفان بیشماری دارد ، دیدگاههای گوناگونی درموردآن وجوددارد ودانشمندان قامت بالاوعاصی آنرابه بحث های تندونرم آذین بسته اند.
مارکس ایده ئولوژی راباشعوریاوجدان کاذب برابردانست ، علم رادرمقابل ایده ئولوژی قرارداد وآنراوارونه نماخواند. اولی رامعرفت حقیقی ودومی رامعرفت فریبنده دانست ؛ زیراکه ازنظراوعلم واقعیت جهان راچنانچه است بازمینمایاندومصئون ازتاثیرزنده گانی است و ایده ئولوژی علاوه بروارونه نمایی ، شبه معرفتی است غفلت آمیز،خادم منافع طبقات معین ، مشروعیت بخش به قدرت حاکم ، معطوف به قدرت وسیاست وانقلاب ودرضمن تعارض زداازعین وذهن است . ازنظراوایده ئولوژی حجابی است برای کتمان واقعیت ونظربه نحوۀ زنده گی دگرگون پذیرواوحتادین راهم ایده ئولوژی میداندوایده ئولوژی رایک پدیدۀ طبقاتی ارزیابی کرد. ازهمین روایده ئولوژی راخادم منافع شخص یاطبقه یاحکومت میشماردونقش آنرامشروعیت بخشیدن به قدرت ورفع اختلاف میان پدیدههای عینی وذهنی تلقی نمود. یعنی ایده ئولوژی انسان رابه گونه یی ازخودبیگانگانه میسازدوآنرا کج میکند تاباجهان کج هماهنگ افتدواختلاف میان درون وبیرون رابزداید. ازهمین رومارکس ایده ئولوژی رااجتناب پذیرمیداند ازانسان هامیخواهدکه درحصارایده ئولوژی اسیرنشوند تادردام دلیل تراشی گیرنمانند . مارکس منشأ ایده ئولوژی رابه جززنده گانی طبقاتی چیزدیگری نمیداند. باآنهم ازنظراو ایده ئولوژی درمان پذیراست ازطریق ریشه کن کردن علل موجدآن به وسیلۀ انقلاب ، بنابراین درمارکسیزیم انقلاب ایده ئولوژیک است یعنی انقلاب است علیه ایده ئولوژی حاکم . به باورمارکس ایده ئولوژی ساختارروبنایی دارد وانعکاس مستقیم زیرساختهای اقتصادی ونتیجۀ روابط تولیدی است که مناسبات تولیدی رابرمیتابد. ازهمین روپنج مرحلۀ تاریخ راازلحاظ اقتصادی به پنج دوره تقسیم کردوهردوره رامربوط به یک نوع ایده ئولوژی دانست که لوکوموتیف تاریخ اودردوران کمونیزم ازحرکت بازایستادودرمرزهای آن تضاد میان طبیعت وانسان راپایان یافته بررسی کرددرنتیجه بابریده شدن تضادمیان انسان وطبیعت پایه های تکامل تاریخش پادرگل ماندوبه هدف رهایی ازتناقض به تضادانسانی رو آوردکه این رویکرد دیالیکتیک تاریخی اورابازهم متناقض ارایه داد .
ازنظرمارکس انقلاب تعارض زدایی است میان واقعیتهای عینی وحقایق ذهنی ؛ ولی بااین تفاوت که درگذشته هادانشمندان ازطریق تغییرذهن عمل میکردندوحالازمان این فرارسید است که برای حصول آن وفاق مطلوب وایجادتوازن میان هردوازراۀ تغییر عالم خارج به صورت جدی عمل شود.
وی سوسیالیزم تخیلی راکه به تغییرذهن باوردارد وهم ازطریق تبلیغات برای آماده شدن شرایط میکوشد وناگزیر برای رفع تعارض به تغییر عین فتوامیدهدیعنی پیش ازانقلاب ندای انقلاب راسرمیدهد، به نقدگرفته است وبه باوراو تازمانیکه شرایط عینی درجامعه آماده نشده باشد ، هرنوع تلاش برای انقلاب ناموثروحتاخطرناک است.
شماری ازدانشمندان ایده ئولوژی رامعرفت کاذب میدانندوازلحاظ تاریخی مراحل تکوین آنرادرپنج حوزه چون سفسطه دریونان باستان ؛ ایمان ازجنس اراده به دلیل نبودفکر؛ احکام متنارع فیۀ مانند جبرواختیاروبسیط ومرکب وغیره ؛ ارزشهاواخلاق ودرساحۀ رقابت دوحرب سیاسی موردارزیابی قراداده اندومدعی اندکه دراین پنج حوزه دلایل بایکدیگرمیجنگندحال آنکه علت هابایکدیگردرگیراند. ازاینرودایره ومحتوای ایده ئولوژی راعبارت ازاندیشه های باطل وبی دلیل یااندیشه هایی میدانندکه دلیل رانمیپذیرندوشامل اندیشه های ارزشی وغیرارزشی یعنی احکام متنارع فیۀ واحکام ابطال پذیر میباشند. بنابراین درونمایۀ اید ه ئولوژی مجموعه یی ازاحکامی است که به لحاظ منطقی وتجربی نه اثبات پذیراندونه وابطال پذیر.
اگرپذیرفته شودکه ایده ئولوژی همه چیزرابرعکس نشان میدهدومسخ کنندۀ حقیقت است .ازاین گفته نتیجه میشودکه همه اشخاص اسیرفریب ایده ئولوژی نیستند. اگرچنین باشد هیچکس نمیتواند، دیگری رابه وارونه دیدن واقعیت متهم نماید.
نفس وارونه نماخواندن ایده ئولوژی درصورتی ممکن است که شخص به نحوی ازانحاایده ئولوژی واواقعیت راستین جهان رایافته باشد. اگرایده ئولوژی چنان تعمیم یابدکه تمام ادراکات ومعارف رادربربگیرد، آنگاه احکام خودرانیزشامل خواهدشد ، یعنی کارآیی وصحت احکام خودرانیزخواهدستاند. لذاازهرایده ئولوژیستی باید پرسید که وی ازکدام روزنه وبه کدام روش به واقعیت راستین دست یافته است که به استنادآن دیگران رابه دورازواقعیت میداند. (1)
عرفای اسلامی که شماری "وحدت الوجودی"وتعدادی هم "وحدت الشهودی "اند. همه به عشق سیال درهستی باوردارند ودرهمه پدیدههااورابه تماشامیگیرند . بااینکه یکی میگوید "همه اوست " ودیگری میگوید " همه ازاواست " ولی هردوبه این متفق اندکه هستی تجلی لایزال نورالهی است واین نوررادرسراسرعالم جاری وساری میدانند. انسان راموجودسرگشته وآواره یی دانسته اندکه غریبانه به این دنیاآمده است وفقط مسافرچندروزه یی است که تاشکسته شدن این قفس تن ناگزیر است که تاچندی بماندودررنج لالهانی وسرگردانی فراق دردبارخودفریادبردارد ، غم جداییهای خویش رادرصدای نی یی جستجومیکندکه ازغم جداشدن ازنیستان وصال تابازگشت به خویشتنیهای دوباره همیشه ضجه میکشدوناله جانکاه راسرداده است . عارف به نیروی عشق آتشین خوداین غم جدایی هارابه شانه میکشدوبااینکه دنیارابه بال عشق میپیماید واورادرذره ذرۀ هستی به کاوش میگیرد؛ ولی بازهم غفلت زده گی آنهاییراازنظردورنداشته اندکه بارهایی عشق غافلانه برای سامان دادن زنده گی کمربسته اندواین غفلت زده گیهارابه گونه یی تلقی ایده ئولوژیک نموده اند. چنانچه غزالی درکتاب" ذم الدنیا " آدمی راموجودی خوانده است که درواقع به شکل غافلانه نظام زنده گی راسامان میدهد . ازنظراونیکودیدن امورزشت به گونه یی توجیۀ ایده ئولوژیک است. غفلت نگری ازنظرغزالی ازعناصرجدایی ناپذیرایده ئولوژی است.
مولوی بادید روانشناسانه باورداردکه دنیاازمجموع کارهای غافلانۀ تک تک آدمیان سامان می پذیرد . بایدیادآورشدکه غزالی ومولوی علم وفلسفه وبه طورکلی اندیشه هارامشمول نظریۀ غفلت نمی دانستند. بااینکه مارکس ایده ئولوژی راوارونه دیدن غافلانۀ جهان دانشته است ؛امانزدمولوی وغزالی مسآله وارونه دیدن جهان مطرح نیست ؛ بلکه ناقص دیدن آن راارایه کرده اند . (2)
ایده ئولوژی به معنای دیگر
ایده ئولوژی به معنای دیگری عبارت است ازمکتبی سیستماتیک وسامان یافته که ارکان آن به صورت کامل مشخص است ؛ ارزش هاوآرمانهارابرای انسان می آموزاند؛ موضع آنرادربرابر حوادث معین میکند، پاسخ های روشنی به اوارایه مینمایدورهنمای عمل اوقرارمیگیرد. دراین تعبیرایده ئولوژی به معنای هرتصوروتصدیقی که درذهن میجوشد نیست ؛ بلکه مفهوم عالیتری پیدامینماید ومعنای ایده ئولوژی ازدیدگاۀ مرحوم شریعتی که آنراازعلم وفلسفه بالاترمینشاند، به گونۀ دیگری ارایه شده است ووی معتقدبودکسی که ایده ئولوژی ندارد، حتاانسان نیست. به هرصورت علم وفلسفه چه درست باشد وچه دروغ ، خبرازدنیای خارج میدهندودرآنهاداوری ارزشی وجودندارند؛ ولی ایده ئولوژی بیانگرآرمانهاوارزشهااست. دراین حال ایده ئولوژی رهنمای عمل وتعیین کنندۀ مواضع سیاسی ، اجتماعی واخلاقی انسان است ، نه عینک فریبی بردیدگان عقل . ازهمین رواست که ایده ئولوژی ازنظرمرحوم شریعتی چنین معناپیداکرده است :" ایده ئولوژی عبارت ازعقیده وشناخت عقیده است وبه معنای اصطلاحی ، بینش وآگاهی ویژه یی است که انسان نسبت به خود، جایگاۀ طبقاتی ، پایگاۀ اجتماعی ، وضع ملی ، تقدیرجهانی وتاریخی خودوگروۀ اجتماعی ییکه بدان وابسته است ، داردوآن راتوجیه میکندوبراساس آن مسؤولیت هاوراۀ حل هاوجهت یابیهاوآرمانهای خاص وقضاوتهای خاصی پیدامینمایدودرنتیجه به اخلاق ، رفتاروسیستم "ارزش" های ویژه معتقدمی شود. یعنی براساس جهان بینی یی که داری وبرپایه های نوع "جامعه شناسی " و"انسان شناسی" و"فلسفۀ تاریخ" ییکه دارای عقیده ات دربارۀ زنده گی وبه زنده گی ورابطۀ خودت باخودت بادیگران وباجهان چیست ؟ چگونه بایدزیست وچه بایدکرد؟چه ااجتماعی بایدساخت ویک نظام اجتماعی رابطورایده آل چگونه بایدتغییرداد، وهرکس به عنوان فرد، نسبت به جامعه چه مسؤولیتی دارد؟ چه درگیریها، چه پیوندها، چه دلبستگی ها، چه ایده آلها، چه نیازها، چه مبانی اعتقادی ، چه ارزشهای مثبت ومنفی چه رفتارجمعی ، چه ملاک خیروشروبالاخره چه ماهیت انسانی وهویت اجتماعی دارد؟بنابراین ، ایده ئولوژی ، عقیده یی است که جهت اجتماعی ، ملی وطبقاتی انسان را، وهمچنین سیستم ارزشها، نظام اجتماعی ، شکل زنده گی ووضع ایده آل فرد وجامعه وحیات بشری رادرهمه ابعادش تفسیرمیکندوبه "چگونه یی ؟"، "چه می کنی ؟"، "چه بایدکرد؟"و"چه بایدبود؟"پاسخ می دهد"(3)
آشکاراست که ایده ئولوژی بااین مفاهیم گسترده وهمه شمولش معناواوصاف دیگری دارد. این ایده ئولوژی ازلحاظ ساختاری شکل هندسه رابه خودگرفته است وبه قلمروعلم پاگذاشته است و قول "باشلارد" دانشمندفرانسه یی درموردآن تحقق پیداکرده است که میگوید هراندیشه ییکه شکل هندسی رابه خودبگیرد، مفهوم علمی رامییابد. مرحوم شریعتی درمثلث طبعیت ، خداوانسان رابطۀ بهم پیوسته وجداناپذیری رامیبیندکه برمبنای جهان بینی توحیدی بینش فلسفۀ تاریخی ، انسان شناسی وزیربنای جامعه شناسی طبقاتی رابه مثابۀ جریان بهم پیوسته مطرح کرده است وسه پایۀ "ایده ئولوژی ، امت وانسان خداگونه" رابربرج وباروی آن استوارساخته است وازانسانی حرف میزندکه روبه سوی خدایی داردوازبیگانه شدن بیزاراست. (4)
این ایده ئولوژی دیگر مرده ، وارونه نگرومسخ شده نیست، بلکه ستیزنده وبرنده است وچون سلاح عمل میکندوتیوری انقلابی ارایه میدهد . این ایده ئولوژی باتوجه به دقت وصلابتی که دارد ، چون وچراهای فلسفی ، تردیدهای علمی وآسان گیریهای عرفانی راتجلی نمیدهد، باپاره های متشابه وحیرت افگن دین مهرورزی نداردازآنروگزینشی عمل میکند، باشناخت دقیق ازدشمن وظرفیتهای سیاسی ، نظامی واجتماعی آن عمل مینماید، دشمن ستیزوبرای ایجادجذبه های پیاپی مبارزاتی دشمن تراش نیزاست ، ازهمین روحرکت زاهست وروبه بالنده گی دارد ؛ زیراکه برای راهیان راهش مسیروصول به حقیقت وملاک وعلامت حقیقت هردوپویایی است ، بیشتربه دگرگونی می اندیشد ، برای ایجاددگرگونیهای بزرگترازسرگردانی وسرگرمی بیزاراست وبهانه میجویدتاددرسکون مرگبارنماند.
آنچه دغدغۀ بزرگترین ایده ئولوگ هایی چون مرحوم شریعتی راتنوانسته است رفع بسازد ، همانا سرنوشت ایده ئولوژی پس ازانقلاب بودکه مبادابه نهادی مبدل شود وازتحرک بازماند، گرچه اومفاهیمی چون اجتهاد، امربه معروف ونهی ازمنکرومهاجرت رابرای جلوگیری ازایستایی ایده ئولوژی پس ازانقلاب ارایه مینماید ؛ ولی این مفاهیم برای دمیدن روح تحرک دربدن ایده ئولوژی وآماده سازی آن برای انقلابی جدید کافی وشافی نیست.
درزمان استقراروتبدیل شدن نهضت(ایده ئولوژی) به نهادامری نامطلوبی تلقی شده ویکی ازنقصهای ایده ئولوژی همین است که برای حالت استقرارتیوری نداردواین دراواقع حالت بن بست آن تلقی شده است ؛ زیراکه این مرحله زمان ساختن وایجادگریهابرای رفاۀ عامه میباشد؛ درحالیکه رسالت ایده ئولوژی دریدن ، خروشیدن وجنگیدن است . ناگزیری نیازایده ئولوژی به مفسران دولتی درزمان استقرارازجمله دشوارایهایی بودکه باوجودتلاشهای خستگی ناپذیر مرحوم شریعتی برای ایده ئولوژیک(جوان سازی دین که بارهای کلامی وفلسفی راباری برگردن آن میدانست.ازهمین رواوچون بازرگان چندان به فلسفمه متمایل نبودوبااسفاده ازاندیشه های تاریخی وجامعه شناسی خوداسلام رازنده گردانید وخروشنده نگهداشت . طوریکه بازرگان بااستفاده ازآگاهی های علمی خود اسلام رابا دانش بشری آشتی داد) نمودن اسلام اوراباطبقۀ رسمی روحانیت مواجه گردانید.هدف اوازایده ئولوژیک کردن دین ، بیانگردین خواهی اوبودنه سلاحی برای مبارزۀ محض . ؛ بلکه دین رابرنامۀ بنده گی درراستای نفی الوهیت بنده گان و نه نفی اختیاروحرکت انسان میدانست و مدیریت تمام عالم رابدست خداوندمیدانست . ازهمین رواوکوس الوهیت نزد وسودای تغییربنیادین عالم رانداشت . اوازجامعۀ مقلد، ناآگاه وبسته گریزان بودوتبعیت ازخودرادوست داشت؛ ولی موافق باتفلیدازخودش نبود؛ زیراکه تقلید کاهلی وتنبلی آورد وفکررانابالغ نگاه میدارد. اوچون معلم خوبی بود، نمیخواست شاگردانش به تقلید میمون وارخوبگیرند. ازآنروراه راگشود، دنباله روی کورکورانه ازخودرانفی نمودوحتابرای رهایی شاگردانش ازمرتبۀ تقلیدنیزراه رابازگذاشته است.
اودرمقطع خاصی اززمان کارارزنده وجاودانه ییراانجام داد، چون حکاک ماهروتردستی اسلام راحکاکی نمودوآنرااززیربارتلهای خرافات رهایی بخشید . وسیله هاوامکانات رادراختیارنسلهای فردای خودگذاشت تاکاراوراادامه بدهند وبه غنای اندیشه های آن بپردازند. اومطلق گرانبود وازمطلق گرایی پرهیزداشت. هرگاه اودرزمان ماحضورمیداشت ، شایدخودش بسیاری ازنظریات خودراموردنقدقرارمیداد. نه تنهاایده ئولوژی رااززیربارمعادل بودن آن با مکتب یادین رهامیساخت وبرای رهای آن راۀ سالمی راسراغ مینمودتاکودک جدید اززیربارامراض دیگرتوان رهایی راپیدامیکرد؛ بلکه ازاین هم گام پیشترمیگذاشت وبه مرحله یی پامیگذاشت که میپذیرفت دین ایده ئولوژی شدنی نیست ؛ ولی شدنهای دیگری راموردمطالعه قرارمیداد . هرگاه حیات به اویاری میکرد ، حالاپاسخ روشنتری به این مسأله میداد؛ زیرااومهندس ایده ئولوژی بود، هندسۀ ایده ئولوژِی راخودش درست کرده بود، توانایی خوبتری برای ایجادگرگونی درمهندسی خویش راداشت وحتاممکن تفسیرروشنتری برای ایده ئولوژی درزمان استقرارارایه میدادو به بازنگری وقرائت جدیدازایده ئولوژی به وجۀ خوبی میپرداخت . اودرراۀ خودعشق داشت وباعشقی سرشارازجذبه وشوری سراپاغرق ازمستی های شکوهمندومالامال ازعصیان به پیش تاخت که همه غفلت پذیریهادراومیشکست وچنان حیرت افگن وطلسم شکن بودکه دراوجی ازشکوۀ عرفانی همه راشکست وتنهاغرق حیرت افگنیهای دینی گردید واعجاردین رادرسیمای ایده ئولوژی به تماشاگرفت .
اوباتوجه به شرایط بحرانی وبحرانزای شرق ایده ئولوژی گرایی وایده ئولوژی پذیری راچون خنجرآبداری به مثابۀ کلیدی برای گشودن رنجهای بی پایان مردم آن تلقی مینمودومیدانست که شرق به مثابۀ سرزمین دردمندی کوله باری ازدردهاراازآنسوی قرون تاآنسوترینهاحمل میداردوچنان التهاب دیرپاوتشنج ناشکننده رابه استقبال میگیردکه قرنهابدان مصروف خواهدبود. ازاینرو برای رهایی شرق ازستم قدرتهای جهانخواربه انقلابی درانقلا ب وحتابه انقلابهای پیاپی درشرق باورداشت وبرای راه اندازی انقلابهای پیاپی ونوبه نوورستاخیزهای پیاپی ایده ئولوژی راامری حتمی وحیاتی میشمرد. باآنهم اگراوحیات میداشت . کاری راکه آغازکرده بود، شاید به خوب وجهه پایانش نیزمیداد. حتا به ایده ئولوژی نشدن دین هم پاسخ روشنی میداد، باتوجه به اینکه دین فربه ترازایده ئولوژی است بازوهای توانای آنرادرزیرجذبه های ایده ئولوژی تواناترمیگردانیدوبه اینهم که دین چگونه ایده ئولوژی شدنی نیست ، نیزپاسخ میداد.
دراین شکی نیست که دین فربه ترازایده ئولوژی است ؛ ولی برای بیداری توانایی های خفتۀ ودمیدن روح تحرک درآن حرکتی نیازاست واین حرکت رادرکالبددین چگونه میتوان ایجادکردتاشادابی وطراوت آنراتازه به تازه حفظ کرد، اززیرزیروروشدن بارعوام زده گی آنرارهانید وبالاخره ازایستایی ورکودرهایش نمود؛ زیراهرپدیدۀ دینی وفکری درزیربارایستایی ورکودمرگبارجان باحتنی است . برای نیل به این هدف گزینش ایده ئولوژی نسبت به هرگزینشی دست بالاپیدامیکند. دراینصورت نه تنهارهایی دین ازچنبرۀ ایده ئولوژی منتفی نمیشود؛ بلکه برعکس برضرورت غنای ایده ئولوژی نیزصحه میگذاردتاآفات ایده ئولوژی رابه کلی مرفوع گردانید، دامن جوشان وخروشندۀ آنراتامرزهای دین نیزرسانیدوهدف اصلی ازقرائت ایده ئولوژی هم همین است.
دوکتورعبدالکریم سروش باعنوان کردن آفات ایده ئولوژی دین رابه نحوی دربرابرایده ئولوژی قرارداده ، آنرادربست تفکر دوران انقلاب میداندوبرای پاسخدهی آن به دوارن استقراربه گونه یی خواهان استفسارواستجواب است که به قول اومرحوم شریعتی ازعهدۀ پاسخدهی آن بدرنشده است ؛ ولی ازدین تحلیل ویژه یی داردکه مرحوم شریعتی آنهارادرایده ئولوژی میبیندوازهمین رواست که اواسلام رابه حیث ایده ئولوژی عنوان کرده است وسرچشمه های نخستین اصول اساسی تشکیل دهندۀ مکتب اسلام راکتاب ( قرآنکریم ) ودیگری زنده گی پیامبر، یاران اووالگوهاومدل هایی میداندکه سلام به عنوان نمونه عرضه کرده استواینهاراسرچشمۀ استنباط واستخراج اسلام میداند. (5)
چنانچه شماری اندیشمندان مانندعبدالکریم سروش مفاهیمی چون عرضه نکردن دین بحیث ایده ئولوژی ازطرف شارع ؛ رازآلودی وحیرت افگنی دین وترس نابودی حیرت زایی ؛ حکمت آفرینی وعمق دردین رادلایلی برای ایده ئولوژی نشدن دین عنوان کرده است . زیراکه ازدیدگاۀ اودین جامه یی نیست که به قامت جامعۀ خاصی دوخته شود؛ زیرادین مثل هوااست واماایده ئولوژی مانندقبااست وایده ئولوژی تیوری دوران تاسیس است ؛ امادین تیوری دوران استقراراست ، ازسویی هم ایده ئولوژی هاژرفناکی دین راکه عارفان کاشفان آن اند ، مغفول مینهدودین همچون میزان وریسمان است که جهت دارنیست؛ اماایده ئولوژی دین راجهت دارمیکند. (6)
بدون شک ایده ئولوژی هم چون سایرپدیدههای فکری دارای آفاتی است . چون هرآفتی زدودنی است ، پس زدودن آفات ایده ئولوژی هم علاج پذیروامکانپذیرمیباشند؛ البته باتوجه به اینکه برای رفع آفات آن تدبیروتفکر جدی نیازاست تاطبیب جامعه باتوجه به دردهاونیازهای مردم برای رفع آنهابپردازد. پس متفکران ودانشمندان هرعصری رسالت دارندتاباارایۀ نسخه های جدید نه تنهادررفع آفات آن بکوشند ؛ بلکه باارایۀ قرائت های جدیدبرپویایی وبالنده گی آن نیزبیفزایند.
اوازهمین روهراس ازاین داردکه ایده ئولوژیک شدن جامعه آفاتی دارد ونتیجۀ آن نظامهای دیکتاتوری وظهورنظامهای توتالیترخواهدبود، عشق ورزیهای افراطی نسبت به معشوق درچنین جامعه یی نفرت رانسبت به مخالفان به بارآوردودرنتیجه به عوض مشوق عشق وحدت بخش ؛ مشوق نفرت وحدت بخش گردد؛زیرادر جامعۀ ایده ئولوژیک وسایل اهداف راشکل میدهندوتوجیه مینمایند، ازتنوع آراجلوگیری میکند . ایجادچنین جامعه سبب به وجودآمدن یک طبقۀ رسمی ازمفسران میشودکه مانع کثرت گرایی فکری میگردند؛ رهبردینی درآن حیثیت فرمانده رامییابد؛ درحالیکه درجامعه دینی رهبربه معنای الگواست ؛ گرایشهای کمالی درجامعۀ ایده ئولوژیگ مانع دادوستد معقولیت هانیزمیشود، جایگاۀ واقعی عقل درآن زیرسوال میرود؛ زیراکه باگشوده شدن باب ایده ئولوژی دروازۀ تفکربسته میشوند؛ ازاطمینان به هرنوع تحقیقی کاسته میگردد؛ بامحترم شدن ایده ئولوژی افراد،قانون شکسته میشود؛ بابه وجودآمدن کیش شخصیت عقل به رقیب تازه یی روبرومیگرددودراین حال دشمنی باعقل افزایش مییابد؛ یقین انگاری ، اصلاح گرایی ، کوتاه ا نگاری و انعطاف پذیری دینی افزایش یافته و ایده ئولوژی جانشین آن میشودکه مفید،انسانی وموفق بودن ایده ئولوژی به کلی نارواشمرده میشود؛ درحالی حق این است که ایده ئولوژیها باانسانی بودن شان محک بخورندیعنی حفظ توازن ارجگذاری انسان به ایده ئولوژی وبرعکس آن ؛ ازلحاظ آزمونی ادیان برخلاف ایده ئولوژیهاوعدۀ بهشت رابرروی زمین نداده اند؛ درحالیکه مطلق انگاری درجامعۀ ایده ئولوژیک برمصداق این حرف "هدف وسیله رامباح میکند" جامعه رابه فقدان روش وراه اندیشی دچارمیسازد؛ زیراتنهابانشان دادن مقصدمشکلات حل نمیشود؛ درچنین جامعه یی به همۀ اموربه دیدایده ئولوژیکی نگریسته میشودوحتاشعرحافظ هم تفسیرایده ئولوژیک میگردد؛ حتاجزیی اندیشی هاواردساحۀ علوم میشوندوعلوم ایده ئولوژیک میشوند؛ درحالیکه علم ایده ئولوژیک نه علم است نه ایده ئولوژی ؛درچنین جامعه باظهورامری مقدسی هرروزرقیب تازه یی برای عقل تراشیده میشودوبابرترشمردن شخصیت ازقانون فکربه سوی جیره بندی شدن میرود؛ درجامعۀ ایده ئولوژیک حکومت ، جامعه راایده ئولوژیک می کند؛امادرجامعۀ دینی ، جامعۀ ، حکومت رادینی می نمایدوحتامخالفت باایده ئولوژیک کردن دین ظلم ستیزی تلقی میگردد. (7)
دیدگاۀ دیگر
ازاین دیدگاه حیف است اگریک مکتب دینی راکه چون بحربی پایان گنجایی داردوآنرادرکوزه یی به نام ایده ئولوژی اسیرگردانید وجذبۀ حیرت افگنیهای شخص مومن راکه عاشق حیرانی ازتقلیدرهیده وبه تحقیق رسیده است ودروادی وارستگیها، عقل فلسفی راکه مراتبی ازمراتب خیال است ، به یقین جنون آمیزعاشقانه آسانترازهرکسی به فروش رسانیده است، برمصداق شعرمولانای روم " می نگنجدبحراندرکوزه یی " زندانی نمودوبااستفاده ازبرایی وستیزنده گی آن به قیمت جزمیت عقل کش بهره گرفت وحتادربسیاری ازصحنه های آزمونی دیگرشکست پذیررهایش نمود؛ولی این رانبایدازیادبردکه چگونه میتوان ملتی راکه درخون وآتش بازی میکند، درآتش خشم کینه توزانۀ قدرتهای اهریمنی میسوزدوبرای آزدی سخت نیازدارد ، آنراازبنداسارتهارهانید. برای رهایی چنین کشوری ناگزیرباید دین را ستیزنده گی دادتادینداران راعصیانی ترازهرزمانی به پاایستاد، قیام راقوام بخشید ، بالاخره نبردراپله به پله به آسمان پیروزیهارهنمون کرد وجادۀ ناهموارمبارزه رادرزیرخنجرهای مجاهدان چون شمع آژیدن نمود. پس برای پاسخ به چنین نیازمبرم جزایده ئولوژک کردن دین راۀ دیگری وجودداردوبرای رهایی چنین جامعه ازایستایی حتادرزمان استقرارجزقرائت تازه ازایده ئولوژی رۀ دیگری میتوان سراغ نمود.
برای گشودن این بن بست بایست تازیانۀ موسی رابه وادی حیرت نهادوبه مرتبۀ چوپانی کوتاه زبان منزل گزیدتادرمیان عشق وعقل پندارراراه دادودست کم میان مفاهیم بسیط ومرکب خداوندازدیدگاۀ عارف وفیلسوف سرآشتی وسازش آورد، بالاخره شکننده گیهامیان دین وایده ئولوژی رامحووگنجایی یکی رادردیگری سروسامان دادویقین حیرت افگنیهای مومن وشک حیرت زاییهای ایده ئولوگ رابه مقام وصل به کرسی مراد نشاند. تابتوان راۀ آشتی میان اندیشه های آنهایی راکه مرحلۀ گذارراپشت سرگذاشته ودرمرحلۀ استقرارقراردارندوهم آنهاییکه درمرحلۀ پیش ازگذاروانقلاب قراردارند ، پیرامون دین وایده ئولوژی به جستجوگرفت ؛ زیراکه اولیهادرتب وتاب ساختن اندودراندیشۀ سازنده گی که خروشنده گیهاوجوشنده گیهاراعقب زده اندوچندان علاقه یی به ستیزنده گیهاندارند؛ ولی برعکس دومیهاهنوزهم درتب وتاب مبارزه ونبردمیسوزند وخط درشتی به سوی شفق تاریخ کشیده اندوجنون زده عاشق سرانجام خونین آن میباشند. تادرمیان فاصله های به نحوی ناهمگون آن شورعاشقانه ورستاخیزآفرین مرحوم شریعتی هاونشاط عقل پذیروزنده گی روح نوازسروشهاراباهم هم آغوش بسازندوفاصله هاطوری بهم پیوندیابندکه باارایۀ قرائت های جدیدازایده ئولوژی آنراچنان فربه گردانید که درآغوش دین فربه ترازایده ئولوژی بگنجدوجذبه شورستیزنده گی رادرحال گذاروسازنه گی راپیش ازگذارداراباشد ؛ زیراکه درهرحالی جامعه به تحرک نیازداردوبرای رهایی جامعه ازایستایی درحال استقرار پویایی ضرورت مبرم است تابرای هموراسازی زمینه های ساختن جامعه دراین مرحله قلدران وزورگویان به ویژه مدعیان کاذب انقلاب رایکسره برچیندوبامصادره کردن داراییهای نامشروع وبادآوردۀ آنهاراهیان راستین انقلاب راشادنگاه دارد.
دراین شکی نیست دانشمندگرانمایۀ اسلامی دیدگاۀ بلندی نسبت به دین داردودین راازعینک فراخ وفراختری نگریسته است که رسیدن بدانجاهاحتاپای استدلالیان چوبین میگرددوازتفاوتهاوحدومرزهای دین وایده ئولوژی به ویژه ایده ئولوژیک شدن جامعه درزمان استقرارصحبت میکند؛ ولی همه هم وغم اوبادغدغه های فراوان پیرامون ایده ئولوژی وجامعۀ ایده ئولوژیک زیرسوال رفتن دین است درهرعصری ونسلی ؛ ولی به هرحال حفظ حالت ستیزنده گی درهرعصری برای هرنسلی ازجمله نیازحتمی دین است ، چگونه بایداین ستیزنده گی رابرای سازنده گی های پیاپی حفظ کردوازچپاول نگاه داشت تاانقلاب برای آزادی رادرانقلاب برای سازنده گیهای پیاپی به آزمون تازه به تازه گرفت.
این جاذبه راچگونه میتوان سرشارترازگذشته کردبه ویژه درشرایطی که جهان بیشترمیل رفتن به کشمکش های قاره یی ومنطقه یی راداردوقدرتهای جهانخوار، گیتی راتختۀ خیزی برای رسیدن به اهداف سیاسی واقتصادی خودتلقی کرده اند. رویارویی های جهانی میان شرق وغرب به خصوص امریکاوروسیه پس ازپایان جنگ سرد قبلی واردمرحلۀ تازه یی ازصف آراییهای نظامی شده است که دراین روزهاکوس وکرنای جنگ سردوحتارفتن جهان به طرف جنگ سوم جهانی کوبنده تراازگذشته نواخته میشود. باپیشامدهای حوادث جدیددرجهان ایده آلهای جهانی شدن ، نظم نوین جهانی ودهکدۀ مشترک جهان درحال فروکش شدن اند.
بنابراین ایده ئولوژی درواقع رسن استواری است که نه تنهاانسانرابرای ساختن جامعه یاری میکند؛ بلکه درحفظ استحکام رابطه هامیان افرادجامعه نیزنقش دارد. ازهمین روایده ئولوژی نه تنهاراهکارهارابرای ساختن یک نظام مشخص میدارد ، جامعه راازهم پاشیدن رهایی بخشیده وحتاازگسیسخگیهای اجتماعی نیزجلوگیری مینماید.
ازآنجاکه ایده ئولوژیهاانعکاس دهندۀ آرمانهای وخواستهای انسانهادرهرعصری بوده وبیانگردیدگاههای انسانی ، تاریخی واجتماعی میباشندوبه مثابۀ لوکوموتیفی درزنده نگهداشتن حیات یک جامعه نقش دارند. ازهمین رو ایده ئولوژیهادارای جاذبۀ سرشارازشادابی وطروات هستندکه درهرمقطعی اززمان انسان سرگشته وجستجوگررابه خودمیکشاندوعطش ناقراریهای اجتماعی وسیاسی اوراالتیام میبخشد
توانایی هرایده ئولوژی وابسته به کشش وظرفیت سرشاروی میباشدکه یارای تحرک وبالنده گی رابرای آن میدهد. هرزمانکه ایده ئولوژیی این ظرفیت خودراازدست داد. ازپامی ایستدوبه رکودمیگراید.
شماری ازایده ئولوژیهابه موزههای تاریخ رفته اند دلیلش ناکارآیی وعدم پاسخگویی آنها به نیاززمان میباشد .ازهمین روهرایده ئولوژی ییکه این توانایی هاراازدست داد. به زودترین فرصت ازتحرک میماند وازعهده برآورده شدن نیازهای مردم بدرشده نمیتواند . بنابراین به رکودمیرود وازجامعه رخت برمیبندد. چنانچه پیشروترین ایده ئولوژیهادرجهان امروزپس ازواردشدن درروندتحولات اجتماعی تاجایی به پیش رفته اند ؛ ولی پس ازمدتی باهمه زرق وبرقی که داشته اند ، ازمیان رفته وبه موزههای تاریخ بازگشته اند. درحالیکه ایده ئولوژی گریزی درواقع راه رابرای نابودی های فرهنگی وتاریخی میگشاید. وراه رابرای قافلۀ استعماربازمیگذارد تاحریم مقدس کشوری راموردتهاجم قراربدهد. ایده ئولوژی سدمحکمی است که قلمروجعرافیای فرهنگی رانیزگسترش میدهدوبرای رهایی ایده ئولوژی ازرکودبایدآنراغنابخشید تابه جهانی ازفرهنگ متوازن وایستگاۀ قابل اطمینان رسیدکه ملتهای گوناگون بتواننددرفضای صلح وثبات آن به دورازقلمروهای تشنج وخودمحوریهای زورمدارانه بدون ازدست دادن حرکت دوامداربه حیات خویش ادامه بدهند . اینجااست که دست کم میتوان برای جهانی امیدواربودکه درآن همزیستیهای مصالمت آمیزبر رقابتهای جهانخوارانه چربی داشته باشد.
دراین شکی نیست که عصرایده ئولوژی گرایی درجنبش های دینی به زمانی برمیگرددکه سلطۀ تکنیکی غرب پیشاپیش اقتصادبرترباسازوبرگ تمدن وفرهنگ مادی آن شرق راموردتهاجم قراردادوبه صورت قطع این تهاجم زوال معنویت وانسانیت رادرشرق درپی داشت . جنبشهای دینی پاسخی بودبرای ایجادبدیل های مناسب تجددوگفت گوی تجدددرکشورهای اسلامی . اینهاتلاش کردندتاباتوجه به نیازهای جوامع آنهابرمبنای اصولهای دنیی تفسیرجدیدی ازدین ارایه نمایند واین تفسیرجدید ازیکسوحامل گفت وگوهای مدرن وارایۀ ارزشهای دین باشدوازسویی هم جلوتناقضات فاحش فکری راگرفته وازسرخورده گیهای تجددخواهی وبازگشت به جنبشهای خشونت گرای دینی مانع شود؛ گرچه درشماری موارداین تلاشهابرعکس واقع شد. به ویژه زمانیکه شکست اجتماعی ، سیاسی واقتصادی تجدددرکشورهای عربی ، ایران ، افغانستان وجاهای دیگررونماشد . این گرایس نیزآسیب پذیرفت وتجددنمایی های نسبی درحوزههای گوناگون به رکودانجامید. البته باتوجه به ساختارجامعه شناسانۀ شرقی هدف ازاین تلاشها ارایۀ مفاهیم جدید دینی بودکه ظرفیت هضم کردن عناصرفرهنگی جدیدرانیزدارامیبودتاجلورویارویی های فرهنگی میان غرب وشرق رامیگرفت که این تلاشهابابه وجودآمدن دوران تندایده ئولوژی گرایی هاچندان ثمربارواقع نگردیدودرشماری موارد به خشونت نیزگرایید ، این کوششهادربسترتحولات سیاسی واجتماعی شرق مجال نیافت تادوران گذاربه حالت عادی سپری شود وناگزیرعقمیم شدکه دلیلش دررویارویی قرارگرفتن جنبشهای اسلامی باتهاجمهای ناگهانی ازطرف قدرتهای اهریمنی جهان بود.
حالازمان آن فرارسیده است تاجنبشهای اسلامی درکنارمبارزۀ سازنده ، به قرائت جدیدازافکار، اندیشه هاوایده آلهای سیاسی واجتماعی خودمبادرت نمایندتاازیکسوپاسخ روشنی برای جلوگیری ازانحرافات ایده ئولوژیهادراشکال افراط گرایانه وبنیادگرایانۀ آن دریابندوازسویی هم بستردین رابرای پذیرش عناصرتجددومدرنیته مساعدبگردانندودرنتیجه زیست باهمی تجددوسنت دربسترارزشهای دینی وفرهنگی شرق به ویژه کشورهای اسلامی فراهم شودتادرکنارمبارزه باقرائت های قشری ودگمی ازدین وسنت ، تلاش شودتاازچشم اندازگفت وگوهای جدیدبه قرائت ومکالمۀ ازدین وسنت پرداخته شود. دراین حال ایده ئولوژی میتوانددربسترشفافی ارزشهای ناب وجهان شمول دینی راانعکاس بدهد.
فربه سازی ایده ئولوژ تامرزگفتگوها
دراین شکی نیست که دین فربه ترازایده ئولوژی است ؛ ولی بایدتلاش کردتادین راتاسرحد ایده ئولوژی فربه گردانید. آنراازچنان قابلیت برخوردارساخت وظرفیت پذیرش آنرابالابردکه درمرزگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاتوان رویارویی وجدال منطقی رابافرهنگهاوتمدنهاداراگرددکه هدف اساسی ازگفت وگوی فرهنگهاوتمدنها رسیدن به ادراک متقابلی ازافکاروارزشهای مشترک میباشدکه به ثمررسانیدن مطالبات واجرای طرح های مشترک آن نیازبه روشن کردن خطوط ومرزهای موجوددرمیان موافقتها ، مخالفتها ، فاصله ها، شکافها ، سکوتها ، سوتفاهمهاوبن بستهارادارد واین امری است امکان پذیر. (8)
دراصل تعریف واقعی ازشرایط لازم برای گفت وگو های جهانی ازاین باب است تاباپذیرش وجود تفاوت هادرمیان سخنواران ، جریانات فکری ، گرایش هاوستنهای فلسفی بتوان باب تازه یی ازگفت وگوهای سالم وهمه شمول رادرسطح جهان گشودتاباتوجه به بررسی وضعیب موجوددر جهان امروزبه دورازگرایشهای ناسالم ، مقطعی ومحدودبه بازخوانی نقادانه مفاهیم وروش های تفکرنیزپرداخت تابتوان ازتقدس بخشیدن دربست فرهنگ خودی ونقدفرهنگ های بیگانه رهایی یافت . البته باتوجه به اینکه به دستاوردهاوتولیدات مادی وتخنیکی غرب برخوردهویتی ننمود. دراینصورت اثرات واقعی فرهنگی ومعنوی تخنیک وتولید وروابط تولیدی جدیدغرب دچارسؤ ظن قرارمیگیردوبه غلط فهمی درونگرایانه منتهی میشودکه گویامعنویت واخلاق پدیدۀ درونی واشراقی است وتنهادرفرهنگ سنتی وجودداردوبازنده گی مادی واقتصادی انسانهارابطه یی ندارد؛ ولی بایدبه خاطرداشت که روابط مادی واقتصادی کمترمتاثرازبارمعنویت است وانعکاس دهندۀ اخلاق ویژه یی است که بایدمهارشود وفرهنگ بالندۀ شرقی بیشترظرفیت مهارکردن آنرادارد ؛ زیرافرهنگ وتمدن غرب بیشتررنگ مادی دارد ومعنویت برخاسته ازآن هم متاثرازاین ویژه گیهای آن میباشد.
جنبشهای دینی باتوجه به مبانی شناخت تجددکه ناشی ازتلاشهای مادی ومعنوی غرب است ، بایست به جستجوی بدیلی فارغ ازتناقض وبی ریشه برآیندتابتوانندبایافتن آن بدیل مفاهیمی چون دموکراسی ، کثرت گرایی ، تحمل فرهنگی وبالاخره گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها رادرچهارچوب جهان بینیهای ایده ئولوژیک خودبگنجانندتامکالمه وگفت وگوهاافقهای روشن وگوناگونی راپیدانمایندتاچگونه میتوان به اساس گفت وگوهای جدید یعنی مبانی ییکه دانش رامشروعیت میبخشد وهم اساسی برای معرفت سنتی است و راۀ روشنی است برای شناخت وگفتمان باسنت ، هویت وتاریخ یک فرهنگ وتمدن .
منابع :
1- عبدالکریم سروش ، فربه ترازایده ئولوژی ، صفحۀ 82
2- " ، " ، صفحۀ 96
3- دوکتورعلی شریعتی ، مجموعۀ آثار ، جلد16 صفحۀ 28 و29
4- مرحوم دوکتورعلی شریعتی ، اسلام شناسی ، جلداول ، صفحۀ 145-160
5- مرحوم شریعتی ، اسلام شناسی ، جلد اول ، صفحۀ 161
6- عبدالاکریم سروش ، فربه ترازایده ئولوژی ، صفحۀ 125-130
7- " ، " ، صفحۀ132-156
8- مدیرعمومی یونسکو ، روزنامۀ راۀ نجات ، شمارۀ 722