اسدالله جعفری

Jahfari1354@walla.com

بنام خدا
ميلاد عيسي مسيح(ص) پيغمبر

رحمت بر فرزندان آدم وحوا مبارك باد!
 1
 

مسيح قر آن يا مسيح اناجل؟

2

  مريم باكره باردار مي شود

3

مريم خنده برلب دارد واشك درچشم

4

- خدا مريم را حكمت مي آموزدتا ازعفت خود دفاع كند
5

- مسيح از گاهواره مشت بر دهان ياوه گويان مي كوفد
6

- مسيح بنده خدا است نه خداي هبوط كرده در زمين
7

- جرج بو ش رهبران مسيحيت واسلام را
به قتل محمد(ص) ومسيح(ص) فرا مي خواند
8

- رهبران افغان به فتواي جرج بوش كمر به قتل محمد (ص)مي بندند
صدها سال قبل از تولد عيسي،كتب مقدسه نبوت وی را بشارت داده بودند. عهد عتيق كه به وسيله اشخاص بسياري در طي مدت 1500 سال نگاشته شده است, شامل 300 نبوت در مورد آمدن وي مي‌باشد. تمامي اين جزئيات و همچنين تولد معجزه آسا, زندگي عاري از گناه و معجزات بسيار، تماماً به واقعيت پيوستند. زندگي‌اي كه عيسي زيست, معجزاتي كه او كرد, سخناني كه او گفت, قيام او, عروج او به آسمان، همه اين اصل را بيان مي‌كنند كه او تنها يك انسان نبود, بلكه بيش از يك انسان بود. \" .
اگـر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى , شگفت انگيز است , سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت , شگفت انگيزتر است .
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ , يكى از ديگرى بزرگتر, و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود, و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى بردند.
آيـه مـى گـويد: ((و در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود (به صورت مـتـواضـعـانـه و گمنام ) جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت ))(واذكر فى الكتاب مريم اذانتبذت من اهلها مكانا شرقيا).
او در حـقيقت مى خواست مكانى خالى و فارغ از هرگونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد.
(آيه(فاتخذت من دونهم حجابا). )ـ در اين هنگام , مريم ((ميان خود و آنان حجابى افكند)) تاخلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد
((در ايـن هـنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كـامـل بـى عيب و نقص و خوش قيافه اى بر مريم ظاهر شد))(فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا).
پيداست كه در اين موقع مريم از ديدن چنين منظره اى كه مردبيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يـافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد ؟ لذابلافاصله ((صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى برم اگر پرهيزكار هستى (آيه(قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقيا). )))
و اين نخستين لرزه اى بود كه سراسر وجود مريم را فراگرفت . بردن نام خداى رحمان و توصيف او به رحمت عامه اش از يك سو, وتشويق او به تقوا و پرهيزكارى از سوى ديگر, اين همه بيان گر آن است كه مر يم با تقوا ترين فرد در دوران خود بوده است وعلاوه بر اين معنا به معناي جامعه شناسيي هم اشاره دارد وآن اين كه در جامعه ي كه مريم در آن مي زيد مردمان با خدا وپرواپيشه نيز وجود داشته است چرا كه مر يم آن روح تجسم يافته را به خدا ورحمت عام خدا متوجه مي كند تا او با توجه به عظمت وقهاريت ورحمت خدا از نظر سوء به مريم خويشتن داري كند .
طبق قاعده تجسم وتداعي معاني ؛مريم بايد با آشوب دروني اماتوام با توكل به خدا ودل شوره توام با ترس ولرز منتظر پاسخ وعكس العمل آن مهمان ناخوانده با شد . حالا اين دل هره وتب و تاب چقدر طول كشيد ومريم در اين مدت از خود چه عكس العمل فيزيكي نشان د اد آيه سايه رو شن هاي به ما ارايه نمي دهد كه از يك نظر درست هم همين است چرا كه اين پديده هاي اخلاقي در ظرف زمان ومكان تغير فرهنگي مي يابد واز طرف ديگر قر آن كتاب داستان وقصه وتا ريخ نيست كه بر اساس قوانين داستان نويسي به فضا سازي داستان وتصوير سازي از وضعيت قهرمان داستان بپردازد .بهر حال روح تجسم يافته در برابر خواهش مريم زبان مي گشايدورسالت خود را اين گونه بيان مي كند: ((گفت : من فرستاده پروردگار توام )) ! (قال انما انا رسول ربك ).
اين پاسخ براي مريم بسيار عجيب وفرحبخش وطرب ناك بودچرا كه اين بزرگ ترين بشارت است كه يك انسان خدا پرست مي تواند در زندگي خود آن را تجربه كند بشارتي كه در جوامع ديني از ارزش ومقام عالي وفوق تصور عقلانيت صرف برخور دار است.
اما اين بشارت بلا فاصله با جملات بعد بدل به انقلاب دروني ولرزش اندام مر يم شد چون بشارت دهنده ادامه داد: لا هب لك غلا ما زكيا ((تا پسر پاكيزه اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان ) به تو ببخشم )) !).
معلوم است كه اين سخن مر يم را از جا مي كند ودرون اورا با انقلاب ورستاخيزي مواجه مي سازد؛ چون او دوشيزه اي است كه احدي اورا به معاشقه فرانخوانده است واو جزءسجاده دلدادگي ومحراب شيداي ومعبد يكتاي جاي را نديده ونامحرمي را در خلوت گاه خود راه نداده است .حالا اين مهمان ناخوانده مي گويد مي خواهم به تو فرزندي ببخشايم .ومريم مي داند كه اين خواسته كه يكي از مشيت هاي حق است وطبق ناموس هستي فقط از راه تعامل جنسي دو انسان بنام مرد وزن محقق مي گردد واو هنوز مردي را به خلوت خانه دل راه نداده است تا چه رسد كه جسم مردي جسم پاك وطاهر او را لمس كرده باشد تااو بوالهوسانه نرد عشق باخته باشد.
معلوم است كه مريم انتظار اين پاسخ را نداشت لذا با حجب و حيا ي توام با دل نگراني پرسيد:
چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم , در حالى كه تا كنون انسانى با من تـماس نداشته و هرگز زن آلوده اى نبوده ام )) ؟!(قالت انى يكون لى غلا م ولم يمسسنى بشر ولم اك بغيا).
اما پاسخ پيك خدا هم بسيار قاطع ودر عين حال دل گرم كننده وبشارت بخش است: (قال كذلك قال ربك هوعلى هين ). مطلب همين است وپروردگارت بر هر كاري قادر وتوانا است واين امر ناممكن را بر تو آسان مي كند.
اين پاسخ براي مريم پيش زمينه ي تجربتي دارد ومريم اين پاسخ راعملا تجربه كرده است واز نظر عقيده تي هم بر قدرت خدا آگاهي عقلي وتاريخي وديني دارد چرا كه مريم بار ها فرشته خدا را طبق در دست در محراب عبادت خود ديده بود كه ميوه هاي بهشتي را برايش هديه مي آور د وهر گاه كه زكرياي نبي به محرابش وارد مي شد وآن ميوه هاي بهشتي را در غير فصلش در محراب مريم مي ديد از تعجب خشكش مي زد واز مريم مي پرسيد اين ها چه است ودر اين فصل از كجا آوردي؟ ومر يم با همان لبخند معصومانه وطنين فرشته ساي خود پاسخ مي داد اين ها از فضل ورحمت پرور دگارم است.

اما اين بار اين بشارت واشارت از نوع ديگر بود وبراي مريم تازگي داشت لذا پيك مخصوص خدا ادامه داد
: ((و ما مى خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم ))(ولنجعله آية للناس ).
و ما مى خواهيم او را ((رحمتى از سوى خود)) براى بندگان بنماييم (ورحمة منا).
و به هر حال ((اين امرى است پايان يافته )) و جاى گفتگو ندارد (وكان امرا مقضيا).

مريم باكره باردار مي شود
((سرانجام مريم باردار شد)) (فحملته ) و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت .
((اين امر سبب شد كه او (از بيت المقدس ) به مكان دوردستى برود))(فانتبذت به مكانا قصيا).
او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد, يك حالت نگرانى توام با سروربه سر مى برد, گاهى به اين مى انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد, چه كسى از من قبول مى كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود, من با اين اتهام چه كنم ؟.
امـا از سـوى ديگر, احساس مى كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مـى بـاشـد, خـداونـدى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و باچنين كيفيت معجزآسايى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت ؟.
هر چه بود دوران حمل پايان گرفت , گرچه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پـناه مى برند تا براى تولد فرزند به آنها كمك كنند, ولى چون وضع مريم يك وضع استثنايى بود و هرگز نمى خواست كسى وضع حمل او راببيند, با آغاز درد زائيدن , راه بيابان را پيش گرفت .
قـرآن در ايـن زمـيـنه مى گويد: ((درد وضع حمل , او را به كنار درخت خرمايى كشاند)) (فاجاها المخاض الى جذع النخلة ).
مريم خنده برلب دارد واشك درچشم
كه تنها بدنه اى از آن درخت باقى مانده , يعنى درختى خشكيده بود.
در اين حالت , توفانى از غم و اندوه , سراسر وجود پاك مريم را فراگرفت به قدرى اين توفان سخت بود كه اين بار بر دوشش سنگينى مى كرد كه بى اختيار((گفت : اى كاش پيش از اين مرده بودم و بكلى فراموش مى شدم )) ! (قالت يا ليتنى مت قبل هذا وكنت نسيا منسيا).
بـديـهـى اسـت تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى فشرد,مشكلات و مصائب ديگر مـانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور, دربيابانى تنهاى تنها, نبودن محلى براى استراحت , آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن , وسيله براى نگاهدارى مولود جديد, اينها همه امورى بود كه سخت او را تكان مى داد.
اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجـود داشـت درخـشـيـدن گـرفت

خدا مريم را حكمت مي آموزد
تا ازعفت خود دفاع كند
:((ناگهان از طرف پايين پايش صدا زد كه : غمگين مباش ! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرارداده است )) (فناديها من تحتها الا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا).
و نظرى به بالاى سرت بيفكن چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه مـيـوه هـا, شـاخه هايش را زينت بخشيده اند ((تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد)) (وهزى اليك بجذع النخلة تساقطعليك رطبا جنيا).
از اين غذاى لذيذ و نيروبخش ((بخور, و (از آن آب گوارا) بنوش ))(فكلى واشربى ).
((و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار)) ! (وقرى عينا).
و اگر از آينده نگرانى , آسوده خاطر باش ((پس هرگاه بشرى ديدى (و از تو دراين زمينه توضيح خواست ) با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته ام (روزه سكوت ) و به همين دليل امروز بـا احـدى سخن نمى گويم )) (فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمن صوما فلن اكلم اليوم انسيا).
بنابراين , از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد.
از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه نذر روزه سكوت .
بـراى آن قوم و جمعيت , كار شناخته شده اى بود, به همين دليل اين كار را براو ايراد نگرفتند ولى اين نوع روزه در شرع اسلام , مشروع نيست .
از امام على بن الحسين (ع ) در حديثى چنين نقل شده : ((روزه سكوت حرام است )).
از امـيـرمؤمنان على (ع ) مى خوانيم كه از پيامبراسلام (ص ) نقل مى فرمايد:((بايد اولين چيزى كه زن پس از وضع حمل مى خورد رطب باشد)).
و از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه بهترين غذاى زن باردار و داروى اورطب است .
مسيح از گاهواره مشت
بر دهان ياوه گويان مي كوفد
((سـرانـجـام مريم در حالى كه او (كودكش ) را در آغوش گرفته بود, نزد قومش آورد)) (فاتت به قومها تحمله ).
هـنـگـامـى كـه آنها كودكى نوزاد را در آغوش او ديدند, دهانشان از تعجب بازماند, بعضى كه در قضاوت و داورى , عجول بودند گفتند: حيف از آن سابقه درخشان , با اين آلودگى ! و صد حيف از آن دودمـان پـاكـى كـه ايـن گـونه بدنام شد((گفتند: اى مريم ! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى )) ! (قالوا يا مريم لقد جئت شيئا فريا).
بـعـضـى بـه او رو كردند و گفتند: ((اى خواهر هارون ! پدر تو آدم بدى نبود, مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت )) (يا اخت هرون ما كان ابوك امرا سووما كانت امك بغيا).
ايـنكه آنها به مريم گفتند: ((اى خواهر هارون )) ! به جهت اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود, آن چنان كه در ميان بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود, هركس را مى خواستند به پاكى معرفى كنند مى گفتند: او برادر يا خواهر هارون است .
در اين هنگام , مريم به فرمان خدا سكوت كرد, تنها كارى كه انجام داد اين بود كه : ((اشاره به نوزادش عيسى كرد)) (فاشارت اليه ) اما اين كار بيشترتعجب آنها را برانگيخت .
((بـه او گـفتند: ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم )) ؟! (قالواكيف نكلم من كان فى المهد صبيا).
به هر حال , جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايدعصبانى شدند آن چنان كـه طـبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند: مسخره واستهزا او, از انحرافش از جاده عفت , بر ما سخت تر و سنگينتر است !.
ولـى ايـن حـالـت چـنـدان بـه طول نيانجاميد ؟ چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و ((گفت : من بنده خدايم )) (قال انى عبداللّه ).
((او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده )) (آتينى الكتاب ).
((و مرا پيامبر قرار داده است )) (وجعلنى نبيا).
((و خـداونـد مرا وجودى پربركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان ) در هر جا باشم قرار داده است )) (وجعلنى مباركا اين ما كنت ).
((و مرا تا زنده ام توصيه به نماز و زكات كرده است )) (واوصينى بالصلوة والزكوة مادمت حيا).
و نيز ((مرا نيكوكار و قدردان و خيرخواه , نسبت به مادرم )) قرار داده است (وبرا بوالدتى ).
((و مرا جبار و شقى قرار نداده است )) (ولم يجعلنى جبارا شقيا).
در روايـتى مى خوانيم كه حضرت عيسى (غ ) مى گويد: ((قلب من نرم است ومن خود را نزد خود كوچك مى دانم )) اشاره به اين كه نقطه مقابل جبار و شقى اين دووصف است .
و سرانجام اين نوزاد (حضرت مسيح ) مى گويد: ((و سلام و درودخدا بر من باد آن روز كه متولد شدم , و آن روز كه مى ميرم , و آن روز كه زنده برانگيخته مى شوم )) (والسلا م على يوم ولدت يوم اموت ويوم ابعث حيا).
ايـن جمله هم در مورد يحيى آمده و هم در مورد حضرت مسيح (غ ), با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مى گويد و در مورد دوم مسيح (غ ) اين تقاضا را دارد.
بـعـد از آن كـه قـرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى ازماجراى تولد حضرت مـسـيح (ع ) كرد به نفى خرافات و سخنان شرك آميزى كه درباره عيسى گفته اند پرداخته چنين مى گويد: ((اين است عيسى بن مريم )) (ذلك عيسى ابن مريم ).
مسيح بنده خدا است
نه خداي هبوط كرده در زمين
مـخـصـوصـا در ايـن عـبارت روى فرزند مريم بودن او تاكيد مى كند تا مقدمه اى باشد براى نفى فرزندى خدا.
و بـعـد اضـافـه مى نمايد: ((اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديدمى كنند)) و هريك در جاده اى انحرافى گام نهادند (قول الحق الذى فيه يمترون ).
(آيـه )ـ در ايـن آيـه با صراحت مى گويد: ((هرگز براى خدا شايسته نبودفرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى است )) (ما كان للّه ان يتخذ من ولد سبحانه ).
بـلـكه ((او هرگاه چيزى را (اراده كند و) فرمان دهد به آن مى گويد: موجود باش آن نيز موجود مى شود)) (اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ).
اشـاره به اين كه : دارا بودن فرزند ـن چنان كه مسيحيان در مورد خدامى پندارندـ با قداست مقام پـروردگـار سازگار نيست , از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت , و از سوى سوم نياز خداوند است .
تعبير ((كن فيكون )).
ترسيم بسيار زنده اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امرخلقت است .
(آيـه )ـ آخـريـن سـخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شداين است كه بر مساله تـوحيد مخصوصا در زمينه عبادت تاكيد كرده , مى گويد: ((وخداوند پروردگار من و شماست او را پرستش كنيد اين است راه راست )) (وان اللّه ربى وربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم ).
و بـه ايـن تـرتـيـب مـسـيـح (ع ) از آغاز حيات خود با هرگونه شرك و پرستش خدايان دوگانه و چندگانه مبارزه كرد.
(آيه )ـ ولى با اين همه تاكيدى كه مسيح (ع ) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت ((بعد از او گـروهـهايى از ميان پيروانش اختلاف كردند)) و عقايدگوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند (فاختلف الا حزاب من بينهم ).
((واى بـه حـال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند, از مشاهده روز عظيم رستاخيز)) (فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم
اين مسيح در دين اسلام است كه بر ترين انسان ها است وهم بنده خدا نه خداي تجسم يافته وسه شخصيتي غير عقلاني پسروپدر وروح القدس كه برادران مسيحي ما مي گويند .
مسيح در نظام فكري ومنظومه فرهنگي ما مسلمانان پيغمبري است از تبار نور وپاكي وبشارت دهنده رحمت ومهر خدا؛ دوست مظلومان ودشمن ستمگران.
.مسيح را كه قر آن معرفي مي كند در عين حال كه تولد وسخن گفتن او در گهواره معجزه است وعقل سوز وسبب بر انداز او بنده خدا ورسول او ورهايي دهنده بندگان خدا از بند بندگي قيصر ها در پر تو توحيد ناب ومبتني بر عقل سليم وايمان مبتني بر برهان وشيدايي جوشيده از عرفان است .
اما مسيح(ص) را كه متون محرف موجود در جهان مسيحيت معرفي مي كند خدايي است در قالب انسان ‌‌؛خداي كه به ستمديدگان فر مان مي دهند اگر ستمگري سيلي بر گونه راستت حوالت كرد نه تنها از او متنفر نباش بلكه گونه راست خويش را نيز بسمت او بچرخان تا او سيلي ديگر را نيز بر گونه ات حك كند .اما همين خداي هبوط كرده در زمين با ستمگران دست در يك كاسه است ودر تاراج دست رنج مظلومان يار ومعين قداره بندان وقيصر هاي زمان .
بر اساس هميمن تعالم از اناجل محرف است كه قداره بندان چون جرج بوش كودكان وزنان افغانستان وعراق را قر باني ساديسم قدرت طلبي خود مي كند وبا يهود ي كه مسيح(ص) را به صليب كشيد وپيروان صادق ومؤمن مسيح را در زنجر كشيد وبدن آنان را يا آتش زد ويا با ميخ آهني بر تخته كوبيد ؛ همدست شده وكودكان محمد(ص) ومسيح(ص) را در زاد گاه مسيح فرزند پاك مريم/قتل عام مي كند .
جرج بو ش رهبران مسيحيت واسلام را به قتل محمد(ص) ومسيح(ص) فرا مي خواند
راستي اگر مسيح(ص) ومحمد(ص)هم اكنون در اين جهان رجعت وظهور كنند آيا جرج بوش با همدستي اسرائل؛ شيوخ عرب ورهبران مسيحيان ومسلمانان را به قتل محمد(ص) ومسيح(ص) بسيج نخواهند كرد ؟من كه يقين دارم چنين خواهند كرد شما چه نظر داريد؟مخصوصا راجع به رهبران مجاهدان افغانستان؟آيا همين رهبران به فتواي جرج بوج كمر بر قتل محمد ومسيح نمي بندند؟
راستي پيش مرگي كرزي واتحاد شمال براي امريكا در برابر ملت ومردم چه توجيه ديني وعقلي دارد؟آيا شهادت زنان وكودكان امت محمد (ص)باسلاح وفرمان امريكا بدست كرزي واتحاد شمال چيزي جزقتل محمد (ص)نامي ديگر دارد؟اگر القاعده وتروريسم بد است چرا رهبران آن در كاخ كرزي ودر خانه رهبر اتحاد شمال ديروز و جبهه ملي امروز آقاي رباني در رفت وآمد است؟

 


بالا
 
بازگشت