آيا رنج كودكان افغاني پايان پذير است؟

 

محمد امين ميرزاد

 

Mif_1967@yahoo.com

 

اول جون روز جهاني كودك است، افغانستان اين روز را در حالي استقبال مي كند كه كودكان در افغانستان از ناگواري هاي فراواني رنج مي برند، خشونت خانوادگي،كار اجباري و محروميت از تحصيل به دليل جنگ و نا امني و يا مهاجرت هايي اجباري كه از هرگونه مدرك اقامتي محروم مي گردند و سبب مي شود كه از ادامه تحصيل باز بمانند. در حالي كه كودكان نسل آینده هر ملتی و میراث دار اصل فرهنگ، تمدن،  تاریخ و عنعنات قومی و مذهبی نسل انسانی، به شمار می رود. در حقیقت تمام تلاش های انسانها در کنار آسایش شخصی خویش، سعی می کند آسایش و رفاه فرزندان خود را فراهم آورده و چیزی از خود برای آنان به میراث بگذارند.

ملتی می تواند تحول پذیر باشد که جریان تحول نه در میان بزرگان و میان سالان،  بلکه در میان نسل جدید آن که اطفال و نوجوانان را در بر می گیرد آغاز شده باشد، چون نسل میان سال و پیران جامعه، نه تحول پذیرند و نه تحول پذیری آنان تأثیر شگرف  برای جامعه می گذارد. در دیگر کشور های جهان بزرگترین سرمایه گذاری برای تربیت کودکان و نوجوانان می گردد. پر هزینه ترین وزارتخانه، وزارت معارف  و ریاست ها و کانونهای متعدد آموزشی و تربیتی، برای اطفال و نوجوانان است. علوم تربیتی در هر کشوری، بخصوص کشور های توسعه یافته، از اهمیت زیادی برخور دار است و به رشته های مختلف تقسیم بندی شده است. یک مربی کودک، یا معلم روانشاسی کودک و نوجوان و ... دغدغه در آمد و هزینه زندگی را ندارند و در جامعه از احترام خاص برخوردار اند، چرا که ملت توان مند و با استعداد و خلاق،  با تربیت سالم هر نسلی دریک جامعه بوجود می آید و کسب تجربیات و اندوخته های جدید،  در سایه تعلیم و تربیت و آموزش نسل جدید هر ملتی امکان پذیر است. اما آیا نسل جدید افغانی چه میراثی را از پدران خود می تواند به ارث ببرد؟ و یا در شرایط فعلی از چه امکاناتی برای تعلیم و تربیه و انتقال تجربیات گذشتکان به سوی خود،  می توانند استفاده کنند؟

متأسفانه میراث به جای مانده برای فرزندان افغانی، فقط جنگ و خشونت و ویرانی است، نه تنها سه دهه جنگ، بلکه تاریخ این کشور با آشوب ها و خشونت ها و استبداد عجین شده است، فرزند افغانی نسل مظلوم و ستم کشیده ای است که در دامن جنگ تولد یافته و اززندگی جز خشونت و به خون غلطیدن انسانها تجربه دیگری ندارد. این نسل واقعاً نسل آزرده و خسته است که سنت ها و باور های اجتماعی زمینه بروز شخصیت را به او نمی دهد و جنگ و نا امنی روح او را افسرده و زمینه تحصیل و کسب تجربه را از او گرفته است.

كودك افغاني چندين دهه است كه از مشكلات و سختي هاي زير رنج مي برد و در ميان آه و اندوه ديناي كودكانه شان را سپري مي كنند، قديمي ترين چالش فراروي كودكان افغاني اين است كه جامعه افغانی نگاه سنتی نسبت به اطفال و كودكان دارد، احترام بیش از حد به بزرگتر ها به اندازه ای در خانواده ها و روابط اجتماعی نقش دارد که زمینه رشد و ابراز شخصیت کودکان و نوجوانان سرکوب می گردد، در حالیکه مهمترین مرحله بروز شخصیت، خلاقیت ها و استعداد ها دوران کودکی و نو جوانی است که باید در سایه آرامش روانی و بدور از هر گونه سلطه گری سنتی از خانواده ها باشد. اما خانواده و جامعه سنتی افغانی سلطه روانی و فیزیکی بر کودکان خود دارد که این روش خلاقیت کودک و نوجوان را در نطفه خفه می کند. جای که بزرگان است کودک حق بازی، حرکات بچه گانه و ابراز نظر ندارند و چنان باید زانوی ادب بغل کنند که چون مجسمه در برابر بزرگان باشند. آرام ترین کودک با ادب ترین کودک در فرهنگ و سنت افغانی است، در حالیکه کودکی که جنب و جوش ندارد و بازی نمی کند، خود دچار مشکلات روحی و روانی است، کودک شوخ در فرهنگ ما بی ادب ترین کودکی است که احترام و ادب را زیر پا گذاشته و باید مورد شکنجه و آزار قرار گیرد. در فرهنگ سنتی تربیت اولاد هیچگاه با استدلال و منطق و فرهنگ، ادب و رسوم افغانی را به نسل خود منتقل نمی کند، بلکه خشونت لت و کوب، بیشترین وسیله تربیت و ادب آموزی به شمار می رود. شاید اکثریت مطلق خانواده های افغانی، باور نداشته باشند که احترام بزرگان به شخصیت کودکان و موقعيیت دادن به اطفال و تشویق آنان برای ابراز نظر، در سایه شوخی و بازی با آنان، نشانه شخصیت و بزرگی خود بزرگان است و بهترین روش تربیت فرزند به شما می رود.

مرگ و میرکودکان دومين چالش فراروي نسل آينده افغاني است، طبق آمارهای که از سوی یونیسف ارایه کرده است یک پنجم کودکان افغانی قبل از آنکه به سن 5 سالگی برسند می میرند، این آمار بدون نارسایی های جسمانی کودکان می باشد که ناشی از فلج اطفال و چندین مرض دیگر کوکان هموطن ما را معیوب و ناقص می سازد. یک مسئله غمباری که حتی در آمار ها نیز ذکر نگردیده است، سوء تغذیه کودکان افغان است و سبب شده است که آنان از  رشد طبیعی جسمانی و ذهنی باز بمانند، با توجه به وضعیت نابه سامان معیشتی در افغانستان اکثریت کودکان افغانستان دچار سوء تغذیه هستند، اگر این آمار ها روی هم قرار بگیرد، در صد انگشت شماری از کودکان و نوجوانان افغان را در بر می گیرد که به طور طبیعی و با تغذیه سالم و سلامتی جسمی رشد کرده اند.

گسترش فقر اجتماعی سومين چالشي است كه سبب شده است کودکان زیادی در سنین 8 تا 10 سالگی برای کسب لقمه نان برای خانواده های خود کار کنند، افغانستان یکی از کشور های است که آمار کار گران کودک بسیار بالا است، فقر خانواده و نبود سرپرست، آنان را به نان آوران کوچک خانواده ها تبدیل کرده است. نان آوران کوچکی که با رنج و تهی دستی از صبح تا غروب برای کسب لقمه نانی اندک کار می کنند، و مورد قهر صاحبان کار قرار می گیرند. دهها هزار کودک افغان پای چوبه دار قالین نشسته اند، مستری گری، نانوایی، دست فروشی، شیرینی پزی، نقل پزی و ... کار های شاق و دشواری است که کودکان واجب التعلیم به جای مکتب رفتن در افغانستان انجام می دهند.

 محروم ماندن از تحصيل چهارمين چالش در کنار چالش های دیگری است که برای کودکان افغانی بوجود می آید. جنگ، مهاجرت، آتش زدن مکاتب، از دست دادن سرپرست خانواده.. . آمار بلندی از کودکان واجب التعلیم را شامل می شود که از رفتن به مکتب محروم هستند. شايد امروزه صدها هزار كودك افغاني را شامل شود كه به دلايل مختلفي از رفتن به مكتب محروم مانده باشد.

مهمتراز همه توجه بیشتر به وضعیت روحی و روانی کودکان افغانستان است. کودکان خسته از جنگ که خشونت ها را در روح و روان خود تجربه کرده اند. از هر گونه امکانات تفریحی و بازی محروم هستند، نه پارکی هست و نه مکانهای ورزشی و تفریحی برای آنان.

آنچه گفته آمدیم، نتیجه می گیریم که برای رشد و ارتقای تحصیلی و رفاه کودکان در افغانستان تا کنون کار های اساسی صورت نگرفته است، اگر افغانستان در آینده روی ثبات و آرامش را می خواهد ببیند و توسعه و انکشاف  را تجربه کند، باید روی نسل آینده کشور سرمایه گذاری کلان صورت بدهد. وزارت معارف و دیگر نهاد های تربیتی و تعلیمی طرح جامع و راهکار های اساسی را برای توسعه آموزش و رشد استعداد های کودکان، روی دست بگیرد.

 


بالا
 
بازگشت