زراعت و مالداری در افغانستان، نیازمند تحول بنیادی است
محمد اسحاق فیاض
افغانستان کشوری است که بیش از 90% تولیدات و محصولات مردم این کشور وابسته به زراعت ، باغداری و مالداری است در واقع تولیدات صنعتی در این کشور نزدیک به صفر است زیرا چند کارخانه کوچک فعال در شهرهای هرات، کابل، مزار شریف و ... تأثیرات فزاینده ای در روند تولیداتی که بتواند نیازهای مردم را برآورده کند ندارد. از آنجایی که از تولیدات داخلی صنعتی در افغانستان حمایت جدی نمی گردد، کارخانه هایی که مشغول تولید هستند، نیز با شرایط سخت و دشوار چون سود دهی اندک، کالای نامرغوب، نبود بازار مصرف مطمئن، نبود استاندارد تولید، نبود بیمه در برابر حوادث، نبود برق و مواد خام برای تولید و ... مواجه هستند. بدین ترتیب تولیدات داخلی به زودترین فرصت دچار ورشکستگی می گردد و نمی تواند در برابر سیل ورود کالاهای خارجی رقابت نماید و به ناچار تسلیم زرق و برق کالاهای وارداتی خارجی می گردد.
در کنار این مشکلات یگانه نقطه اتکا تولید محصولات زراعتی در افغانستان که قدمت چندصدساله دارد و در گذشته یگانه منبع درآمد و معیشت مردم افغانستان به شمار می رفت، اکنون نیز واردات انبوه آرد و برنج و گندم و دیگر محصولات زراعتی در افغانستان نباشد، یگانه راه امرار معیشت مردم محصولات زراعتی داخل افغانستان خواهد بود. اما زراعت و مالداری نیز در طول سه دهه گذشته داستان غم انگیز پیدا کرده است. جنگ و خشک سالی، زراعت و مالداری افغانستان را به یک تراژدی بزرگ دچار کرد، زراعتی که سه دهه پیش تقریبا اکثر نیازمندی های زندگی مردم افغانستان را برآورده می کرد و مالداری افغانستان هر ماه هزاران راس گوسفند و بز را به ایران و پاکستان صادر می کرد، اما جنگ چنان ضربات مهلک بر زراعت، باغداری و مالداری افغانستان وارد ساخته است که سالهای سال، جبران آن ممکن نیست. در گذشته زراعت، باغداری و مالداری افغانستان ساختار سنتی داشت که همین ساختار نیز در برابر خشونت و ویرانی جنگ از بین رفت، باغها آتش گرفت و سوخت و زمین های زراعتی مدتها بدون کشت رها گردید، کانالهای آب رسانی با کشت زارها، جویچه ها، کاریزها، آب انبارها، چاههای عمیق که برای زراعت استفاده می گردید، همه ویران شد. در سایه جنگ مالداری سنتی که نیز از میان برچیده شد، ترس از جنگ و غارتگری، دامپروری را در افغانستان مختل کرد و دامداران و مالداران رغبتی به تولید نسل انبوه و پرورش دامها از خود نشان ندادند. در نتیجه یگانه درآمد تولیدات و معیشت مردم افغانستان از میان رفت و به یک لقمه نان خشک خود نیز به خارج وابسته گردید.
در کنار جنگ، خشک سالی پیاپی نیز بزرگترین آفتی بود که شریان زراعت، باغداری و مالداری را در افغانستان خشک کرد. گیاهان مراتع بر اثر خشکسالی نابود گردید، بسیاری از زمین های زراعتی از کشت بازماندند، چشمه ها، کاریزها و چاههای عمیق خشکید بر این اساس وابستگی افغانستان به خارج بیشتر گردید و برای یک لقمه نان هم دست نیاز به سوی دیگران دراز گردید.
اگر بخواهیم مشکلات فراروی زراعت و مالداری را در افغانستان برشماریم، اولین چالش ویرانی زیرساخت های زراعت و مالداری در افغانستان است. به اعتراف وزارت زراعت و مالداری، محصولات زراعتی و مالداری افغانستان در این سالها به مراتب کمتر از محصولات سه دهه پیش افغانستان است. در گذشته افغانستان یکی از کشورهای صادر کننده میوه های فصلی و میوه های خشک به شمار می رفت، اما پس از تخریب باغ ها، افغانستان به یکی از کشورهای وارد کننده میوه تبدیل شده است و چیزی از خود ندارد زیرا پس از تخریب باغ ها، برای احیای آن تا کنون کار جدی صورت نگرفته است و کانالها، کاریزها و چاههای عمیق که برای آبیاری کشت زارها و باغ ها به کار می رفت، هنوز هم ویران است، در حالیکه آبیاری و تأمین آب ضرورت اولیه زراعت به شمار می رود.
دومین چالش، ساختار سنتی زراعت، باغداری و مالداری افغانستان است در دنیای پیشرفته و صنعتی امروز کشاورزی سنتی به هیچ وجه پاسخگوی نیازمندی مردم نیست گسترش جمعیت، تنوع تقاضاهای محصولات زراعتی، تنوع آفات و عوامل تخریب کننده محیط زیست، سبب شده است که در کنار توسعه صنعت، تکنولوژی و مدرنیزه شدن زندگی انسانها، کشاورزی، باغداری و مالداری نیز دچار تحول گردد و از شکل سنتی آن به شکل مدرن چهره بدل نماید. کشاورزی امروزه در واقع کشاورزی صنعتی است که ساختارهای سنتی را کاملاً از بیخ و بن برکنده است. اصلاح بذر و تغییرات ژنتیکی بذرها، پیوندهای علمی ژنتیکی نهالها و درختان مثمر و سم پاشی های صنعتی مدرن، ساخت دامداری های مدرن صنعتی و ... از ضرورت های زندگی امروز جامعه انسانی به شمار می رود. بسیاری از کشورهای جهان در ساختار زراعت و مالداری خود چنین تحول عظیمی را بوجود آورده است. افغانستان کشوری است که در دنیای مدرن امروز ساختارهای زراعتی، باغداری و مالداری آن حتی از ساختارهای سنتی گذشته نیز عقب مانده تر است. این کشور هنوز ساختارهای زراعتی سنتی پیش را حفظ کرده و از آن پیروی می کند.
سومین چالش، محصولات کاذب در تولیدات زراعتی است. گسترش کشت تریاک آفت بزرگی است که وارد محصولات زراعتی افغانستان گردیده است طبیعی است که این محصول آفتی است که زمینه رشد و توسعه زراعت و محصولات مورد نیاز زندگی مردم افغانستان را سد می کند و نوعی سرگرمی کاذب است که جز لکه ننگ نمی تواند جایگاه دیگری در محصولات زراعتی داشته باشد. سود حاصل از این آفت در جیب مافیای مواد مخدر می رود و دهقانان بی بضاعت جز زحمت و رنج و اندک سودی که از دست رنج شان می برند، هیچ دستاورد دیگری ندارند در حالیکه اگر کشت بدیل با برنامه های علمی پیشرفته، جایگزین این محصول شود، کشاورزان و دهقانان سود بیشتری از دست رنج شان بدست خواهند آورد.
چهارمین چالش، کشف شدن استعدادهای کشاورزی در مناطق مختلف افغانستان است. معمولا مردم افغانستان بیشترین تلاش شان در زمینه زراعت، کشت گندم، برنج و جو است، در حالیکه محصولات متنوع و گران قیمت دیگر نیز وجود دارد که در شرایط آب و هوایی خاص و زمین زراعتی دارای اکو سیستم های متفاوت از دیگر زمین های زراعتی، رشد و نمو می کند که از نظر ارزش به مراتب از محصولات دیگر بالاتر و بهتر است. مثلاً در هرات زمین های زراعتی بهترین زعفران را حاصل می دهد و زعفران ولایت هرات حرف اول را در دنیا می زند که پیش از این زعفران خراسان ایران در دنیا درجه یک بود، آما با کشت اندک زعفران در ولایت هرات، معلوم شد که زمین های زراعتی هرات، استعداد بهتری نسبت به زمین های زراعتی خراسان ایران، در زمینه کشت زعفران را دارد و می تواند مقام اول را در جهان از آن خود کند. اما از آنجاییکه این محصول از طرف دولت مورد حمایت و تشویق قرار نگرفت و محصولات آن به صورت تضمینی از کشاورزان خریداری نگردید و زمینه صادرات آن از سوی وزارت تجارت مهیا نگردید، این محصول در ولایت هرات توسعه نیافت، در حالیکه سود حاصل از زعفران برای دهقانان چند برابر سود کشت تریاک است و هزاران نفر را به کار مشغول می کند، زیرا چیدن ساقه های گل زعفران به کارگران زیادی نیاز دارد و این محصول می تواند برای هزاران نفر ایجاد اشتغال کند. هم چنین هر یک از مناطق افغانستان استعدادها و توانایی های خاص خود را در کشاورزی دارد و محصولات ویژه خود را می تواند بارور سازد، اما از آنجایی که این استعدادها شناسایی نگردیده و مورد حمایت و تشویق دولت قرار نمی گیرد، همچنان ناشناخته باقی مانده است.
پنجمین چالش، نبود برنامه و طرح های علمی و عملی برای توسعه و گسترش صنعت کشاورزی است. یکی از ضرورت های اولیه در ساختار کشاورزی افغانستان تغییر ساختار سنتی به ساختار مدرن امروزه است و این کار هرگز بدون طرح و برنامه های علمی و اصلاحی کوتاه مدت و بلند مدت امکان پذیر نیست. اما در افغانستان متأسفانه تا کنون هیچ طرح جامع کوتاه مدت و دراز مدت که بتواند تحول عظیم را در ساختار کشاورزی، باغداری و مالداری ایجاد کند وجود ندارد.
کشورهای کمک دهنده افغانستان نیز هیچگاه توجه جدی برای ایجاد تحول در ساختار کشاورزی افغانستان نکرده است. اگر به جدول مصارف این کمک ها توجه شود، معلوم می شود که کمترین سهم از کمک ها در مورد کشاورزی افغانستان، اختصاص یافته است و این کمک ها نیز بیشتر برای فقرزدایی تعداد اندکی از کشاورزان است و هیچ توجه جدی برای تحول در زیر ساخت های کشاورزان افغانستان نگردیده است.
بدین ترتیب اگر افغانستان بخواهد از این چالش ها بدرآید، دولت، پارلمان و زراعت و مالداری، باید در قدم اول ایجاد تحول در زیرساختهای کشاورزی در افغانستان را به عنوان یک ضرورت اولیه به شمار می آورد و طرح های علمی و کاربردی کوتاه مدت و دراز مدت برای تحول بنیادی در زیر ساخت های کشاورزی در افغانستان در نظر بگیرد تا کشاورزی افغانستان دچار تحول شود و از حالت سنتی و جنگ زدگی و فرسودگی بدر آید و بسوی شکوفایی و توسعه گام بردارد و وارد کشاورزی مدرن امروزی گردد.
//////////