انجنیر سخی ارزگانی

روز جهانی زن را به عموم زنان و به

ویژه زنان اسیر افغانستان تبریک می گویم

 

زن اگر نیست زندگانی نیست     مردمی نیست مهربانی نیست

دامن زن چو بوستان  خداست    گلشن  مهر  و آشیان  وفاست

 

روز 17 حوت سال 1385 خورشیدی برابر با 8 مارچ سال 2007 میلادی موصوف به «روز جهانی زن» است که در سراسر جهان به صورت رسمی و غیر رسمی از آن تجلیل می گردد.

این روز بین المللی زن بالاخیره در اثر رشد نهادهای مدنی، اجتماعی، مادی، معنوی جوامع پیشرفته صنعتی و به خصوص بر مبنای مبارزات گوناگون و خسته ناپذیر دست اندرکاران آن، قبل از همه توسط جان فشانی ها، رشادت ها و قهرمانی های «خود زنان» بودند که «وجدان مرد سالاران» سراسر جهان را تکان داده و آنان را ناگزیر ساخت تا هشتم ماه مارچ را برای اولین بار در امریکا جهت تحقق تساوی حقوق زنان با مردان به نام روز «جهانی زن» بپذیرند.

هشتم مارچ روز جهانی زن هرچند به روی کاغذ «رنگ» یافت و در خیلی از کشورهای جهان و به خصوص در کشورهای عقب نگهداشته و از آنهم خاص تر در جوامع اسلامی و بازهم خاص ترین آن در افغانستان روز جهانی زن «سمبولیک» می باشد.

 با آنهم در باور این سطر، این روز بین المللی زن از ویژگی خاصی برخوردار می باشد. برای اینکه نام گذاری هشتم مارچ به نام روز جهانی زن و تجلیل از این خجسته روز «آزادی زن» و بالاخیره سرنوشت ساز، از یک سو به معنای افشای هر چه بیشتر «ماهئیت» عریان مرد سالاران در تمام نهادهای نظام اجتماعی هر جامعه می باشد. و از سوی دیگر، بیانگر حق نگری، نوزایی فکری، تحرک هرچه بیشتر زنان و همچنان تثبیت شخصیت خانوادگی، شخصیت حقوقی، شخصیت اجتماعی، شخصیت زنانه یی، شخصیت فرهنگی، شخصیت سیاسی و... کلیه زنان گیتی در برابر نظام های فرعونی و ضد انسانی در تمام جوامع بشری می باشد. یعنی هشتم مارچ، «نخستین» اساس گذاری حق خواهی، حق اندیشی، تثبیت شخصیت سیاسی زنانه یی، ترویج و نهادیه سازی مبارزات زنان جهت رسیدن به تمام حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... شان در جوامع و کشورهای مورد نظر آنها در تاریخ معاصر می باشد.

اینکه روز جهانی زن یعنی هشتم مارچ چه اندازه به زنان جرقه و طلوع «خود باوری»، «خودآگاهی»، «خود سازی» را به ارمغان آورده اند، بازهم بستگی به خود زنان و شرایط حاکم در جوامع شان دارند که یکی از عالی ترین «ابزار» مبارزات زنانه یی در برابر هر گونه استبداد، نابرابری، بی عدالتی و... می باشد. اما، اینکه بر مبنای به رسمیت شناختن و تجلیل این روز جهانی زن بوده، اینست که تا حدود زمینه های که ولو ناچیز هم اند، برای بدست آوردن حقوق زنان، «ذهنیت» مرد سالاران را به خود معطوف می دارد تا مرد سالاران بر سر «عقل» و «خرد» بیایند و «گردن های» فرعونی خودها را در برابر حق، انسانیت، عدالت، برابری، عقلانیت، خرد نگری بر مبنای منطق «ضرورت زمان» خم نمایند.

پس از سقوط نظام عادلانه «مادر سالاری» و یا «مادر شاهی» تا کنون ناانسانی ترین حق تلفی، تظلم، وحشی گری، اسارت، تجاوزات جنسی، شکنجه، توهین، کنیزی و حتا قتل های مکرر در مورد زنان صورت گرفته و بازهم با انواع گوناگون مظلومیت، محکومیت، بردگی، کشتن و... اسارت زنان در تمام جهان و به ویژه در کشورهای عقب نگهداشته و خاص تر در «افغانستان مرد سالار» ادامه دارند.

 از همین جاست که با بهانه هشتم مارچ از جنایات  بی شمار مرد سالاران و نظام های شؤنیستی «جنس مذکر» در سراسر کشورهای گیتی، به خصوص «خود سوزی ها»، ازدواج های اجباری، فروش دختران در بدل سنگ، قتل ها و هزار جنایت دیگر که توسط مرد سالاران در حق زنان محکوم و اسیر افغانستان صورت می گیرند؛ از سوی بانیان این جشنوار و به  خصوص توسط زنان پیشتاز، جانباز، متفکر، مبارز و قهرمان افشاء گری های روشنگرانه و عبرت آموز صورت می گیرند.

 در این روز تمام اقشار و طیف های مختلف زنان سراسر جهان و به خصوص زنان اهل خرد، متعهد، مبتکر، آگاه و پیشتاز طرازنوین گرد هم جمع گردیده و همه ساله روز هشتم مارچ را به عنوان «نخستین همبستگی زنان»، تجلیل می نمایند. زیرا که «منافع مشترک» تمام زنان جهان به این نقطه «تاریخی» و سرنوشت ساز گره می خورد. پس قبل از همه، این زنان هستند که در پرتو «نوردانش» خودها را آگاه نمایند و با شعور سیاسی  دورانساز خویش، «فرهنگ مبارزاتی» ضد خودکامگی، بی عدالتی، ضد مرد سالاری و ضد هرگونه استبداد را در جامعه نهادینه سازند.

پس چه باید کرد ؟

 در مورد تحقق تساوی حقوق بین زنان و مردان و حل کل بحران جوامع بشری و به صورت اخص در مورد افغانستان مثله شده و زن ستیز به دو اصل ذیل عطف توجه می گردد:

1- مبارزات زنان:

آیا زنان ضرورت مبرم ندارند که نخست «افکار» خویش را بر مبنای خرد، عقلانیت، منطق و دانش بشری از سنن خرافی و جاهلانه آزاد سازند تا تدریجا به آزادی وجود، آینده و خلاصه تمام سرنوشت جامعه از زیر زنجیرهای اسارت های گوناگون  کمک نمایند؟

در قرآنکریم چنین می خوانیم: « ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما باانفسهم». سرنوشت مردم و قومی را تغییر نمی دهد ، مگر که خود آن مردم و آن قوم  سرنوشتش را  تغییر دهد. »

برعلاو اینکه در کلام خدا، انسان خود «سرنوشت ساز» معرفی گردیده است. از نگاه علمی، تجارب و دانش مقبول جوامع بشری نیز به اثبات رسیده است که یک انسان هم «سازنده» خود است و هم

 « نابود کننده» خویش می باشد.

 پس با این صورت، این خود زنان نیز هستند که قبل از همه به «خویش تن» اتکا نمایند، به خودها «ایمان» بیاورند؛ و در مورد تحصیل حقوق اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... خودها نخست با «مغز و فکر» خویش و سپس به دنبال آن با «جسم» خودها به یک «رستاخیز زنانهء» آگاهانه علمی، منطقی، وسیع البنیاد و تعیین کننده به پا خیزند. تا در ایجاد نوسازی ها، زایش نخبه های اندیشه های دوران ساز و بالاخیره در بینان گذاری «جهان نوین» خود و همچنان دیگران سهیم مؤثر را ایفاء نمایند.

آیا بدون خود زنان؛ سرنوشت های خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روانی، سیاسی و... آنها از آسمان تعیین خواهند گردید؟ اهل خرد و حتا مردم عادی هم به اینگونه پرسش ها کاملا پاسخ منفی می دهند.

به خاطر اینکه زنان به هدف «حقوق» خود نایل آیند، پیش از آن باید «ابزار» رسیدن به تمام حقوق خودها را به صورت اساسی و علمی جویا گردند. این ابزار عبارت از بدست آوردن تعلیم، دانش سیاسی، علم ضرورت زمان، خرد اجتماعی، پویایی عقلانیت، غنای فرهنگی و... می باشند که تا زنان «باورهای» اسارت شکن و تحجر برانداز را کمایی نمایند؛ و مطابق نیازمندی عصر «خود ساز» گردند و سپس علم مبارزات همه جانبه را جهت تحقق حقوق عادلانه و دموکراتیک برای تمام  زنان و مردان بدست گیرند.

فرضا اگر زنان با گریه های مظلومانه، غدر خواهی های عاطفی، خواهشات عاجزانه، تسلیم طلبی های اسارتبار و ... حتا با تبارز و نگاههای «محبت انگیز» و «عاشقانه» هم  در برابر مرد سالاران حاضر گردند؛ به جز از نامرادی، ضیاع وقت، حق تلفی بیشتر و کمایی قلاده اسارت نوین و آنهم در نقاب های «دین»، «دموکراسی»، «اعاده حقوق زنان»، «رعابت حقوق بشر»؛ هیچگونه امتیاز دیگری به دست نخواهند آورد.

پس، همه زنان جهان و به خصوص زنان محکوم و اسیر افغانستان پیش از همه با اتکای توانمندی های خود با بهره گیری های لازم از نعمات مکتب، تعلیم، دانشگاه و... صاحب «علم» دوران ساز عصر گردند. بر مبنای علم است که زنان صاحب کار و شغل شده و از نگاه اقتصادی به خود «متکی» می شوند. اینجاست که زنان از «وابستگی اقتصادی» مردان نجات پیدا نموده و ضمنا در مناسبات جدید اجتماعی قدم می گذارند که به رشد «بلوغ فکری» زنان نیز کمک خواهد نمود. اینجاست که «رهایی زنان» از وابستگی اقتصادی مردان و بیسوادی بوده که از این نگاه «شخصیت زنان» در نظام اجتماعی جامعه و به خصوص در برابر مرد سالاران هم اقلا، «رنگ سیاسی» را به خود می گیرند.

آیا کسب استقلال اقتصادی زنان به ویژه زنان محکوم کشور ما به نوبه خود، الهام آور «زنگ خطر» برای بی اعتبار کردن وابستگی اقتصادی زنان نسبت به مردان متمرد و خیره سر نمی باشد؟ آیا این «استقلال اقتصادی» زنان به نوبه خود پیام آور آزاد های اجتماعی، فرهنگی، مادی، سیاسی، روانی، جسمی و... در برابر نظام های استبدادی، فرهنگ زن ستیز قبیلوی، تعدی مرد سالاران وغیره نمی باشد؟

اگر زنان به صورت لازم بر مبنای این علم به کسب «آگاهی سیاسی» نایل آیند و با آگاهی سیاسی و غنای فرهنگی خودها می توانند که «فرهنگ» مبارزات سیاسی- فرهنگی را تدریجا در تمام مناسبات اجتماعی جامعه ایجاد و نهادینه نمایند. در این جاه بر اساس آگاهی سیاسی بوده که زنان به «انگیزه های» اسارت خود و جامعه خویش درست پی می برند. و در سدد «مبارزات» سرنوشت ساز و «شکستن» زنجیرهای اسارت فرسوده نظام سیاسی- اجتماعی می گردند. اینجاست که نه تنها زنان برای به دست آرودن آزادی و کلیه حقوق خودها مبارزه می کنند، بلکه  برای حصول حقوق تمام افراد جامعه خویش نیز به نبرد سرنوشت ساز می پیوندند.

زنان گیتی و به ویژه زنان محکوم و اسیر افغانستان که بر پایه دانش و شعور سیاسی سازنده مبارزات انسان دوستانه، عادلانه اجتماعی، مادی، معنوی و دموکراتیک خودها در برابر «نظام» فرسوده و «نگرش های» مرد سالاران؛ می توانند که زیر ساخت «تفکر» آگاهی بخش اجتماعی را در جامعه خلق نمایند تا جامعه صاحب «آگاهی اجتماعی و سیاسی» گردد. این آگاهی اجتماعی جامعه است که به نوبه خود از اساس بر سیستم «مرد سالاری» و باورهای خرافاتی «مرد سالاران» تدریجا تأثیر خواهد نمود تا مرد سالاران با «پذیرش» تفکر حق خواهی و مبارزات زنان تسلیم شوند یا اینکه «تن های» مرد سالاران دفن گورستان ها گردند.

آیا زنان جهان و به خصوص زنان افغانستان قبل از رسیدن به حقوق خودها، «اولا» به کسب تعلیم، دانش، آگاهی سیاسی، خود باوری، خود سازی و خرد دموکراتیک اجتماعی جامعه نیاز ندارند؟

2- مبارزات مردان:

بر مبنای ارشادات دینی و علم روز اند که زن بدون مرد و همچنان مرد بدون زن ادامه حیات و تکثیر نسل را کرده نمی تواند. پس زن و مرد لازم و ملزوم یک دیگر می باشند. هردو دارای سرنوشت مشترک، نفع و ضرر مشترک می باشند. به قول سعدی:

بنی آدم  اعضای  یک  دیگرند      که  در آفرینش  ز یک  گوهرند

چو عضو به درد آورد روزگار     دیگر عضو ها  را  نماند  قرار

تو کز نعمت  دیگران بی غمی      نشاید   که   نامت  نهند  آدمی

پس با این اندرزنامه آموزنده و سرنوشت ساز سعدی بزرگ هم، زن و مرد از یک دیگر جدا شده نمی تواند. خوبی های و بدی های، زشتی ها و زیبایی ها و خلاصه تمام سرنوشت شان کاملا مشترک می باشد.

 آیا مردان چه باید بکنند؟

وقتی که یک خانم از سوی شوهرش مورد ظلم، بی عدالتی و اسارت قرار می گیرد؛ آیا در قدم نخست «خانم» اسیر است و یا «شوهرش»  با  باورهای تمدن برانداز و خرد ستیز خود، در مغز و اندیشه خویش اسیر می باشد؟

در اندیشه این قلم، اولا شوهر در فکر خود «اسیر» است که بر مبنای این اسارت فکری خودش است که خانمش را «اسیر» ساخته است. یعنی اگر شوهر در باور جاهلانهء خودش اسیر جهل و بی خردی نمی بود؛ آیا این اسارت خانمش از کجا می آمد؟  و یا به عبارت دیگر، آیا اسارت مذکر، اسارت مؤنث را به زایش نگرفته است؟

آیا در این زمینه عامل «اولی» اسارت، خود شوهر در «ذهن» بیمارگونه خویش نیست؟

آیا قبل از همه، شوهر نیاز ندارد که فکر خویش را از اسارت آزاد سازد؛ تا با آزادی فکری خود نه تنها همسرش را اسیر نسازد، بلکه برای شکستن اسارت ذهنی و فکری خانمش نیز کمک نماید؟

در مرحله دوم، خانم هم به نوبت خود در «فکرش» اسیر سنت های تاریک و فرسوده اجتماعی جامعه می باشد که به اسارت شوهرش «تن» در داده است. یعنی خانم هم «اسارت پذیر» می باشد. و یا اینکه اسارت شوهرش را به «رسمیت» شناخته است.

آیا در این مورد عامل «دومی» اسارت، خود خانم نمی باشد؟

آیا در زمینه واجب نیست که خانم تفکر اسارت پذیری خود را در فکار خویش بشکانند و خود را از اسارت فکری آزاد  سازد؟

در نگرش من، قبل از همه این شوهر در «فکر» مرد سالارانه و «باورهای» متحجرانه و جاهلانه خویش «اسیر» می باشد که موجب اسارت خانمش گردیده است. پس باید نخست، مردان با اتکای نیروهای خویش به دانش، بصیرت، منطق روز، تعلیم و دانشگاه به صورت پیگیر و صادقانه پناه ببرند تا بر اساس نیازمندی قانون تکامل عصر با مفهوم واقعی کلام «عالم» شوند، «عدالتخواه» گردند، «انسان ساز» شوند. بعد علم را با شعور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مادی جامعه تلفیق دهند تا صاحب خرد دموکراتیک و آگاهی سیاسی دوران ساز طرازنوین در متن جامعه خوش گردند.

اگر خانم و شوهر افکار و اذهان خودها را بر پایه دانش، آگاهی سیاسی و قانونمندی تکامل ضرور عصر از سنت های عقب نگهداشته و تمدن ستیز حاکم در جوامع خودی آزاد نمایند؛ آیا آنها بانی جنبش نوین فکری سازنده و الهام دهنده ندای آگاهی بخش و نجات ساز  تمام زنان اسیر جهان و به خصوص زنان اسیر افغانستان نخواهند شد؟

نا گفته نماند که انگیزه ها و عوامل اسارت فکری مردان و زنان بستگی با زیر بنای میکانیزم اجتماعی، مادی و معنوی جامعه استبدادی و عقب نگهداشته دارند که دقیقا باید مورد شناسایی و کشف قرار گیرند؛ تا «رمز» مبارزه و پیروزی در برابر روساخت و زیر ساخت سنت های ناپسند اجتماعی و ضد تکاملی جامعه میسر گردند.

پس با آگاهی سازنده علمی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... اند که مردان هم با «اسرار» اسارت ها، عقب مانی ها، تاریک اندیشی ها ، به ویژه اسارت فکری خودها، نظام مرد سالاری تدریجا پی برده و ذهنیت مرد سالارانه خودها از این «سرطان خبیثه» یعنی اسارت فکری و معنوی نجات داده و صاحب تفکر و اندیشه آزاد می گردند و به حقوق زنان و جامعه عملا تن خواهند داد.

فراموش نباید نمود که این آزادی از اسارت بدون علم سازنده، آگاهی دوران ساز، خود سازی و مبارزات طولانی مدت ناممکن می باشد که تحصیل گردد. وقتی که مردان با آزادی فکری رسیدند، خواهی و یا نخواهیم تن به تساوی حقوق زنان با مردان خواهند داد.

آیا مردان با کسب آزادی فکری خویش در جوار زنان، نقش مؤثر را در تحقق پیش زمینه های عدالت و تساوی حقوق زنان با مردان و بالاخیره برابری برای کل جامعه بازی نخواهند نمود؟

آیا با رسیدن آزادی و نهادینهء آن در تمام روابط اجتماعی نظام جامعه، «مرگ» اسارت های گوناگون فرا نمی رسد؟

مختصر اینکه:

مظلومیت، سیاه روزی و اسارت زنان در سراسر جهان به خصوص در کشورهای عقب نگهداشته شده و از آن هم خاص تر در افغانستان خیلی عمیق می باشند. با درک اساسی بنیادهای مادی، اجتماعی و معنوی هر جامعه و هر کشور به خصوص خودش است که منجمله «جوهر» اسارت ها، جهل اندیشی ها، خودکامگی ها ، فقر های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظایر آن در تمام مناسبات جامعه کشف می گردند. و این مأمول بدون زیربنای خرد، عقلانیت و مبارزات «مشترک»  و منظم زنان با مردان نامکن و یا حد اقل خیلی دشوار خواد بود که مثمر ثمر واقع گردد.

یعنی مبارزات «زنانه یی» به تنهای خویش چندان تعیین کننده تمام نخواهند شد. و همچنان مبارزات «مردانه یی» هم به تنهای کدام کار مؤثری را نسبت به تساوی حقوق زنان با مردان و تحقق پیش شرط های نظامی مردم سالاری از پیش نخواهند برد.

 پس همان طوری که با «جمع» یک زن و یک شوهر بنای کانون خانوادگی ساخته می شود و هردو زن و شور یکجا عامل «نوزاد» می گرد؛ لذا زنان و مردان با تشریک مساعی آگاهانه، مسؤلانه، عاقلانه و مبارزات مشترک خردمندانه و پیگیر خودها نه تنها باعث «زایش» تدریجی و مسالمت آمیز تساوی حقوق بین جنس مؤنث و جنس مذکر خواهند شد، بلکه نقش تعیین کننده و سرنوشت ساز را جهت ایجاد و نهادینه سازی جامعه مدنی، عدالت اجتماعی و بالاخیر تحقق نظام دموکراسی برای جامعه خویش خواهند داشت.

پس بیایید که قبل از همه مبتنی بر تعلیم و دانش «تفکر» خودها را از باورهای خرافاتی نظام فرسوده اجتماعی تدریجا «آزاد» سازیم تا «پایسنگ» آزادگی و «فرهنگ» آزادی در جامعه مورد نظر ایجاد و نهادینه گردند!

بیایید که نفطه ها و عناصر آزادی را به صورت مسالمت آمیز در «بطن» نظام اجتماعی- سیاسی جامعه تبلیغ و ترویج نماییم تا «آزدی اجتماعی» به صورت رشد طبیعی زایش و پویش پیدا نماید!

بیایید که با اندیشهء آزادی، عناصر «خودباوری» را در زیر بنای جامعه آرام گونه منتقل سازییم تا زمینه های «خودباوری اجتماعی» تولد گردند!

بیایید که با خود خوباوری اجتماعی، زیرساخت «خودسازی» خودها را به طور مسالمت آمیز خلق و نهادینه سازییم تا «خودسازی اجتماعی» و «فرهنگ خود سازی» بر مبنای ضرورت زمان، تدریجا در متن جامعه عرض اندام نمایند!

بیایید که بر مبنای خودسازی های لازم اجتماعی خویش، «شاه کلید» شکستن تمام اسارت ها را دریابییم تا «فرهنگ» شکستن اسارت ها در جامعه آهسته و آرام ایجاد و نهادینه گردد!

بیایید که با خود باوری ها و خود سازی های همه جانبهء اجتماعی خودها، «طرح برنامه» سرنوشت ساز و «آغاز» مبارزات طولانی مدت و مسالمت آمیز را جهت ایجاد و تحقق نهادهای مدنی و نظام دموکراسی در جامعه خودی تدریجا تدارک دهییم!

بیا تا گل بر افشانیم  و می در ساغر اندازیم     فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد    من و ساقی بهم  سازیم  و بنیادش  براندازیم

و من الله توفیق

9 حوت 1385 خورشیدی برابر با 28 /2/2007 میلادی/ آلمان

 

 


بالا
 
بازگشت