افغانستان و پایان جنگ سرد

 

مؤرخان در مورد اينکه چرا وچگونه جنگ سرد خاتمه یافت، به دو دسته متفاوت تقسیم شده اند.                                                                                           

 دسته اول آنهایی اند که معتقد اند غرب طی چهار دهه اعمال سیاست سد نفوذ و بازدارندگی نظامی مؤفق بوده است.                                                                                   این همان رویکردیست که ساختار نظامی در دوران ریاست جمهوری رونالدریگن" را نیز شکل داد و حمایت پرشتاب از جنبشهای ضد کمونیستی اعلام شده در دکترین او را به دنبال داشت. بسیاری از مدافعان این دیدگاه عقب نشینی شوروی از افغانستان را در درجه نخست به فشار نظامی امریکا نسبت میدهند و برای جنبش مقاومت افغانستان اهمیت کمتری قائل هستند. این دیدگاه بر اعمال مخفیانه امریکا در افغانستان نه تنها در خاتمه دادن به جنگ سرد که در ایجاد زمینه های تجزیه شوروی نیز تأکید میکند.                                          در مقابل این دیدگاه غالب یک تعداد کارشناسان همفکر در مسایل شوروی قرار دارند، هواداران این دیدگاه بر وقوع تغییرات درونی در جامعه شوروی طی جنگ و ناتوانی نظام آهنین کمونیستی در پاسخگویی به این تغییرات و در نتیجه ظهور رهبران جدید که مدافع اصلاحات داخلی و توسعه روابط خارجی بودند تأکید دارند. از نظر این عده، سد نفوذ و فشار نظامی بر شوروی مهاد آن ضروری بود. اما بر تغییر سیاستهای شوروی از جمله عقب نشینی از افغانستان که "میخائیل گورباچف" آغازگر آن بود تاثیر زیادی نداشت. البته در واقع افراط گرایی در جنگ سرد باعث به تأخیر افتادن تغییرات عظیمی شد که شوروی را در پایان دهه 1980 م، غامل گیر کرد ونه تسریع آنها.                                             در اینجا از نظری حمایت میشود که متکی بر بخشی از مطالعات تاریخی بوده که عمدتاً در بحبوحه مشاجرات سالهای جنگ  سرد نادیده گرفته شده بود . بر اساس این نظریه " پریسترویکا" نقطه اوج فرایند تغییرات سیاسی بود که برای چند دهه موجب از هم پاشیدگی اقتصادی تنشهای اجتماعی ناشی از شهرنشینی و صنعتی شدن سریع شد.                         در زمان"ولادیمیرایلیچ لینن" تنها 16 فیصد از جمعیت شوروی در شهرها زندگی میکردند، در سال 1960م، این رقم بیش از سه برابر شد، در فاصله سالهای( 1950-1984م)،  تعداد جوانانیکه در مؤسسات تعلیمی ثبت نام کرده بودند ازیکنیم به پنج ونیم ملیون نفر رسید، اینان نخبه گان جدید تکنوکرات با ارزشهای حاکم بر طبقه متوسط را بوجود آوردند.                                                                                      "نیکیتاخروچف" اولین رهبری شوروی بود که به فشارهای برخاسته از پائین برای ایجاد یک نظام سیاسی سازگار پاسخ مساعد داد. تلاشهای استالین زدایی وی اگرچه دچار وقفه شد امااز موضع خود برنگشت به همین ترتیب بااینکه اصلاحات اقتصادی اش طی دهه 1960م ، باشکست مواجه شد اما نظریه بازارسوسیا لیستی مورد انکار قرار نگرفت .       " یوری ا ندروپف" در دوران تصدی اش نتوانست کنترول خود بر امور را تحکیم بخشد، اما در مورد کشمکشهای که در خفا جریان داشت حساس بود وهشیارانه راه "گورباچف"را هموار کرد. "میخائیل گورباچف"محصول نظام آموزشی جدید در شوروی بود وازآمیزه جدید اجتماعی ناشی از رشد ناگهانی بازارسیاه، سبک زندگی در حال تغییر و اختلافات طبقاتی و انتطارات اجتماعی جدید سربرآورد. هنگامیکه " لیونیدایلیچ برژنیف" مرد شوروی بسوی یک انقلاب اجتماعی حرکت میکرد، همانگونه که تصمیم "برژنیف" برای اشغال افغانستان یکی از آخرین تشنجهای نظام کهنه در حال مرگ بود به همین ترتیب خروج روسها ظهورپیروزمندانه نسل جدیدی از رهبران را نوید میداد.                           بررسی هایکه در پی میآید به- پریسترویکا و دیپلماسی- در خروج نیروهای شوروی نقش زیادی داده است وموضوع اشغال را از نظرفشارنظامی تجزیه وتحلیل میکند، این تحقیق روشن میکند که شوروی به اشغال افغانستان به عنوان برداشتن قدم اول در انجام یک طرح بزرگ برای سلطه بر حوضه های نفتی مبادرت نورزید، شوروی به گسیل و تقویت نیروهای نظامی اش کرد، تا تهدید پیدایش یک حکومت افغان طرفدار امریکا را در نزدیکی مرزهایش خنثی کند وبر آن پیشدستی نماید.                                                             پس از آن اختلافاتی بین رهبران شوروی بر روی عاقلا نه بودن این تصمیم بروز کرد که در همان اوایل کاوشهای جدی در یافتن راهی برای خلاصی از بحران را به دنبال داشت.      به رغم تصویر کلیشه ای که از شکست گسترده نظامی روسها ارائه میشود، نیروهای شوروی در زمان امضأی معاهدات ژنیف در 14 اپریل 1988م، با خاطر جمعی در افغانستان سنگربندی میکردند. قوای سرخ به گونه "واترلو" یا "دین بین فو" از افغانستان خارج نشد، "گورباچف" در مواجهه با یک بن بست سیاسی و نظامی تصمیم گرفت که از مخمصه رها شود و معاهدات طریق عملی برای رهایی از بن بست و باز کردن راه برای گسترش روابط با غرب را پیشنهاد میکرد.  پریسترویکا پیش شرط لازم برای خروج بود و دیپلماسی با پشتوانه فشار نظامی آنرا عملی کرد.                                                                   اینکه بگویم جنگ افغانستان شوروی را از پا درآورد وباعث از هم پاشیدن سیستم آن گردید، چندان واقعبینانه نیست، حقیقت اینست که"یوری اندروپف" و"گورباچف" قصور سیستم حاکم بر شوروی را تشخیص دادند و بدین ترتیب آنها درجستجوی راهی برای خلاصی برآمدند ومناسب بودن مدل آنرا برای دیگر کشورها و بخصوص برای افغانستان زیر سوال بردند. آنچه در خود شوروی اتفاق افتاد به پیدایش شیوه جدید نگرش به خصوصیتهای داخلی این کشور و در سیاست خارجی منجر شد . خلاصی از افغانستان اولین گام منطقی در این راستا بود.                                                                         فروپاشی ناگهانی شوروی در1991م، و سقوط "گورباچف"از ناتوانی او درهماهنگی با فشارهای روزافزون جمهوریت های غیرروسی بر کسب خود مختاری بیشتر از آنچه او در نظرداشت راجع به تغییراتی ناشی میشد که از اصلاحات خود وی ریشه گرفته بود، اما "پریسترویکا" وفروپاشی شوروی هردو بخشی از همان تسلسل تاریخی تغییر و تحول اقتصاری و اجتماعی داخلی شوروی بودند، حتی اگر این ازهم پاشی وتجزیه پیش نمیآمد جنگ سرد روبه پایان میرفت .                                                                              گرایش توسعه طلبانه رهبری یکپارچه  شوروی روشن میکند که بحث داخلی عذاب آور آغاز شده از(مارچ1979م)، « قیام هرات»: که در آن چهل تن مشاورنطامی روسی کشته شدند، در مورد مداخله پس از آن حادثه شدت پیداکرد.  مذاکرات دفترسیاسی حزب کمونیست شوروی در آنوقت حاکی از آن بود، همان رهبرانی که در( 12 دسامر 1979 ) ، تصمیم به مداخله را  گرفتند آنها قبلا ً بخوبی از مخاطرات آن آگاه بودند.  رهبران افغانستان با استفاده از این اختلافات توانستند روسها را در مورد رقیبشان " حفیظ الله امین " ارتباط با امریکایی ها هراسان کرده و بدین ترتیب کفه تمایل روسها به مداخله را سنگینتر نمایند، در میان سران قوای سرخ نیز اختلافاتی وجود داشت ، بعضی از جنرالهای ستاد ارتش معتقد بودند که نیروشوروی در صورت مداخله صرفاً امنیت شهرها ونقاط کلیدی را بدست گیرد و در داخل پایگاه های نظامی باقی بماند. اما با تهاجمات گروه مقاومت به صحنه نبرد کشانده شدند. این در حالی بود که ارائه تصویر قالبی از وفاداری امریکایی ها نسبت به صلح و خودمختاری افغانها روی واقعیتهای پیچیده تر پرده میکشید، واقعیت این بود که قدرت حاکمه امریکا از همان آغاز به دو جناح تقسیم شده بود.                                     "خشونت گرایان" میخواستند نیروهای شوروی را درافغانستان  تضعیف کنند وبدینسان قضیه " ویتنام" را تلافی کنند .                                                                           " معامله گران" که قصد داشتن از طریق ترکیب دیپلماسی و فشارنظامی روسهارا مجبور به خروج نمایند . بعنوان مثال: اندکی پس از اشغال ، وزیرخارجه امریکا به رئیس جمهور" کارتر" پیشنهاد کرد که امریکا در عوض خروج روسها از افغانستان، ایران و پاکستان را وادار به اتخاذ سیاست بیطرفانه در مقابل افغانستان نماید. اما مشاورامنیت ملی"کارتر" این ایده را نپذیرفت، اومیخواست که شوروی در مقابل دادگاه افکار عمومی جهان مورد حمله  قرار گیرد، به همین دلیل او همیشه سعی داشت از مذاکرات بین امریکا و شوروی بر سر قضیه افغانستان طرفه برود.                                                            امریکا در این زمان تمام تلاش خودرا بکار برد تا نگذارد آن دسته از رهبران پاکستان که در صدد استقرار صلح در افغانستان هستند. جانشین آنهایی شوند که میخواهند این کشور مجرای برای کمک به گروه مقاومت  گردد. هنگامیکه سازمان ملل فعالیت میانجی گری اشرا آغاز کرد، امریکا فقط در ظاهر از مذاکرات " ژنیف " حمایت نمود .                      ظهور" گورباچف" معامله گران در امریکا را به همکاری بیشتر با سازمان ملل تشویق کرد اما خشونت گرایان تا آخر در مقابل معاهدات "ژنیف" ایستادند واصرارمیکردند که امریکا  برتغییر رژیم کابل بعنوان شرط ،  تظمین کننده خواهد بود.                                " یوری اندروپف" در پیشنهاد مذاکره سال 1983م ،  سازمان ملل جدی بود، اما وزیر خارجه و وزیر دفاع شوروی و نیز رهبران افغانستان ، بخصوص پس از سخنرانی معروف رئیس جمهور امریکا " رونالدریگن" تحت عنوان "امپراتوری شریر" و موضعگیری منفی امریکا در برابر مذاکرات ژنیف شدیداً با او مخالفت میکردند.  پاکستانی ها هم بر موضع امریکایی ها متکی بودند. اگر امریکا از خود نرمش نشان میداد " اندروپف" میتوانست بر مخالفتها فائق آید و ابتکاراتش را بخاطری خروج نیروها از افغانستان به نتیجه برساند. گورباچف، نیز در صورت همکاری امریکا میتوانست خیلی زودتر بر مخالفتها در مسکو و کابل  فائق آید و ابتکاراتش را بخرج دهد . اما امریکا د یرتر متوجه شد که شوروی قصد دارد از بحران افغانستان رها شود ، ودولت امریکا تصمیم گرفت که باید به تلاشهای میانجی گری سازمان ملل زمینه  داد.                                            مسکو در اواخر 1985م ، و بخصوص پش از نشست رهبران شوروی و امریکا در " ریکجاویک" در سال 1985م، آماده خروج از افغانستان بود ،اما امریکا و پاکستان در این جهت نظر به منافع استراتیژیکی خویش شوروی را یاری نکردند.                                 در جنوری 1987م، مسکو در ازای حمایت امریکا از ایجاد حکومت ائتلافی با مشارکت دولت کابل  تلاش کرد یک جدول زمانی برای خروج  تنظیم کند . اما دولت امریکا در این قضیه همکاری نکرد . خروج نیروهای شوروی ابتدأبه  دلیل عدم توافق بر سر حکومتی که بعد از خروج، قدرت را در کابل بدست گیرد  به تأخیر افتاد. این مناقشه میتوانست زودتر پایان یابد، و این در صورتی بود که شوروی و امریکا حاضر میشدند در راه ایجاد یک رژیم ائتلافی با پایه های وسیع دست از حمایت وابستگان افغان خود بردارند، چراکه نه رژیم کابل و نه عناصر بنیادگرای مقاومت مورد حمایت پاکستان هچکدام نماینده اکثریت مردم افغانستان نبودند، در یک برهه رهبران افغان ائتلافی از نمایندگان گروههای مقاومت را در پاکستان بوجود آوردند - البته لویه جرگه 1980م ، در نزدیکی پشاور بود – اما آژانسهای اطلاعاتی مخفی پاکستان این ابتکار داخلی امیدبخش را خنثی کردند. مشوق اولیه این حرکت " محمدعمربارکزی" رهبر قدرتمند قبیله جدران پکتیا و قاضی بلند پایه سابق محکمه عالی کابل بود . این ابتکار ظرف روزهای اشغال و در زمانی صورت گرفت که مشاورامنیت ملی رئیس جمهورامریکا در ( 4 جنوری 1980م ) تشکیل جلسه برای تصمیم گیری در مورد افغانستان داد. وقتی لویه جرگه در ( 11 مه 1980م ) تشکیل جلسه داد، بنیادگرایان اسلامی  و آژانسهای مخفی اطلاعاتی پاکستان به این حرکت اهمیتی نداده وبا مشاهده سازماندهی مؤثر آن و میزان شرکت نمایندگان ازجاتکان خوردند. البته این اولین قدم مهمی بود که نیروهای مقاومت افغان برای نزدیک کردن صفوفشان با یکدیگر به منظور بیرون راندن نیروهای شوروی از کشورشان برداشتند. لویه جرگه تشکیل کمیسون ملی را پشنهاد کرد . این کمیسون از ساختاری برخوردار بود که بصورت یک قوه نمایندگی گروههای خارج از کشوررا در بر میگرفت . موفقیت لویه جرگه تلاش پنهان و هشیارانه آژانسهای اطلاعاتی پاکستان را در پی داشت که شروع به اختلاف اندازی میان جناح های کمیسون ملی کرد . گروههای بنیادگرایان مذهبی نیز به هرکاری که میتوانستند دست زدند تا از ادامه کار کمیسون جلوگیری نمایند، بزودی گروههای غیر بنیادگر نیز بعد از تهدید آژانشهای اطلاعاتی پاکستان به وضع موجود رضایت داده و کمیسون را ترک گفتند .  و در اواخر 1980م کمیسون ملی عملا ً از بین رفت .                                                                 پاکستان در تعقیب اهداف ریشه دار تاریخی خود، سعی داشت بخش عمده کمکهای امریکا و دیگر کشورها به گروههای بنیادگرای مقاومت که تا سال( 1991م بالغ بر8/2 ملیارد دالرامریکایی ) میشد بعنوان پاداش نقش "دولت خط مقدم" کانالیزه کند .  تن دادن امریکا به تقاضای پاکستان برای ایجاد یک حکومت بنیادگرای مذهبی بدون مشارکت رژیم کابل ، موضع آنعده از رهبران شوروی را تقویت کرد که معتقد بودند برای يک دوره بعد از خروج ،حکومتی با رهبری رژیم کابل ضرورت دارد . اگرچه رژیم کابل چهار سال بعد از خروج نیروهای شوروی بر سرقدرت باقیماند ، اما نتیجه نهایی عدم همکاری شوروی و امریکا با سازمان ملل در ایجاد یک رژیم ائتلافی باعث ادامه خونریزی در کابل و روی صحنه آمدن وحشت ترین گروهای بنیادگرا شد ، به علاوه این واقعیت که امریکا نمیخواست مانع حمایت پاکستان از این گروهها شود.                                                              

هرج و مرجی که خلع ید رژیم کابل را به دنبال داشت ، از طرز برخورد امریکا و شوروی در باره شروط مهم نظامی مندرج در معاهدات ژنیف متأثر بود، طرفین چندی پس از توافق در مورد معاهدات آشکارا فلسفه اصلی و مفاد آنرا نقض کردند در حالیکه این توافقها میتوانست به حل و فصل جنبه های مهم قضیه افغانستان منجر شود . اگر امریکا و پاکستان موافق با تعهدات خود رفتار میکردند چانس پیدایش ثبات بعد از جنگ در افغانستان بسیار زیاد میشد .متأسفانه در همان زمان شوروی نیز در مورد کمک نظامی موضعی متفاوت با قبل اتخاذ کرد .                                                                                                   مذاکره کنندگان شوروی در فرایند میانجی گری سازمان ملل بارها گفته بودند که در صورت قطع کمکهای نظامی امریکا به گروههای بنیادگرا ، مسکو به تقویت نظامی رژم کابل نیازی ندارد. با این وجود این مسکو بود که در اوایل سال 1988م اعلام کرد که حق ادامه کمک های نظامی به کابل را پس از خروج نیروها برای خود محفوظ نگه میدارد . البته این  ادعای مسکو برمیگشت به پیمان دوستی انعقاد یافته بین دولت اتحادشوروی در زمان "ولادیمیر لنین" و حکومت" امانی" در سال 1921م، که شوروی نمیخواست معاهده پیمان دوستی امضأ شده را نقض کند . دولت امریکا نیز در همان سال اعلام کرد که حق دارد ادامه کمک به مخالفین  را برای خود محفوظ نگه دارد.                                  همچنین در این زمان دولت امریکا به یک تفاهم با پاکستان دست یافت که معاهدات را نادیده بگیرد. تنها دو سال بعد (1990م) ، وپس از آنکه شوروی وامریکا مقادیرعظیمی اسلحه به افغانستان سرازیر کردند- شوروی توازن منفی در مورد تقویت نظامی را پذیرفت، طرفداران توازن مثبت آنرا بهای لازم برای کشاندن شوروی به پای میز مذاکره و خروج قوای سرخ میدانستند .اما مسکو به این دلیل که پیش نویس معاهدات پایانی را برای کمکهای نظامی امریکا در نظر داشت به مشارکت جدی در مذاکرات ژنیف کشیده شد، شوروی پس از آن در دام التزام به معاهدات گرفتار شد و"میخائیل گورباچف" در اوایل 1988م برای( 15 مه 1988م) قول خروج داد.                                                      

 معاهدات با پذیرش ابقای رژیم کابل ، در واقع راه بهتری برای مسکو ارائه میکرد که صرفاً  در ازای خروج یکجانبه آنرا نصیب نمیشد ، البته امریکا تنها بدین لحاظ با ابقأی رژیم کابل بر سر قدرت موافق بود که تصور میکرد این رژیم پس از خروج نیروها به سرعت سقوط خواهد کرد .                                                                            بعضی از محققان اظهار کرده اند که شوروی در هر صورت حتی اگر توافق هم صورت نمیگرفت، از افغانستان خارج میشد، اما در صورت عدم تصویب معاهدات شوروی میتوانست بطور کامل خارج نشود ونیروی قابل توجهی را برای حفاظت کابل و سایر نقاط کلیدی نگهدارد و این فرایند نا تمام غیرقابل قبول و قابل بازگشت بود که به فشار سیاسی رژیم کابل و طرفدارانش در مسکو، بستکی پیدا میکرد.- بعنوان مثال در اوایل 1988م، کمی بعد از به نتیجه رسیدن معاهدات وزیرخارجه و رئیس( ک جی بی) شوروی برای تجدید نظر در پیمان دوستی ( 5 دسامبر 1978 م ) بین افغانستان و اتحاد شوروی منعقده مسکو، که بازگشت نیروهای نظامی را در شرایط خاص مجاز میدانست، بالای گورباچف فشار آوردند اما گورباچف این پیشنهاد را نپذ یرفت ، با توجه به اینکه مسکو نمیخواست در نقش متهم در دادگاه جهانی حاضر شود، سازمان ملل نقش بیمانندی رادرمذاکرات درمورد خروج نیروها بازی کرد. تلاشهای سازمان ملل به موفقیت انجامید چراکه مأموریت میانجی گری سازمان ملل با انعطاف پذیری بیسابقه ای تحقق یافت، در این ارتباط طی یک دوره شش ساله 12 بار مفاهمه رسمی دیپلماتیک در ژنیف صورت گرفت و بارها مذاکرات دوجانبه بین سازمان ملل و هر یک از چهار حکومت درگیر ( افغانستان، پاکستان، شوروی و امریکا ) و نیز با دیگر حکومتها و شخصیت های مؤثر انجام شد.                              یکی از خصوصیت های برجسته دوره جنگ سرد این بود که هر دو ابرقدرت بطور تلویحی برتری طرف مقابل را در حوزه نفوذ خود تصدیق میکرد؛ و به سازمان ملل اهمیت کم قائل بود، نتایج این تفاهم ضمنی این بود که سازمان ملل در بحرانهای جهانی نقش حاشیه ای پیدا میکرد و اقداماتش به هشدارها و تقاضاهای خیرخواهانه مجمع عمومی یا شورای امنیت برای خاتمه دادن به اقدامات تهاجمی محدودمیشد، آنچنان که کوششهای میانجی گری دو سرمنشی سازمان ملل در جنگ ویتنام و بحران استفرار راکت های شوروی در کیوبا 1961م، نتیجه ای در برنداشت . اما هنگامیکه قوای سرخ افغانستان را اشغال کرد ، عکس العمل ها در غرب و کشورهای اسلامی بیسابقه بود و به همین دلیل سازمان ملل توانست نقش میانجی گری بیسابقه ای بین ابرقدرت ها بازی کند.                                             سازمان ملل در قضیه افغانستان مجرای عمده حل وفصل اختلافات از آغاز تا آخر بحران بود . سازمان ملل در این مورد امریکا و شوروی را وادار به دادن امتیازاتی کرد که در آن زمان برای هرکدام چندان مهم به نظر نمیرسید . اما مجموع آنها زمینه های توافق خوبی برای آینده فراهم آورد، سازمان ملل با در اختیارداشتن اطلاعات بیشتر و ارزیابی منطقی تر راجع به تغییرات درونی شوروی که آهسته از اعماق به سطح میرسید، نسبت به غربی ها حساس تر بود این سازمان به توسعه فرایند ارزیابی مجدد که از زمان "یوری اندروپف" شروع شده و بعد از ظهور " گورباچف" به اوج خود رسید، کمک کرد. در همین راستا مذاکرات ژنیف معامله گران را در امریکا و پاکستان تقویت کرد که به فراهم آوردن زمینه خروج به عنوان بخشی از تلاش در جهت گسترش روابط امریکا و شوروی کمک بیشتر کنند.                                                                                                       دورنمایه اصلی این است که امریکا و شوروی خود را چون ابرقدرتها میدیدند که قادربودن وابستگان خودرا طبق میل تحت تاثیر قرار دهند. اما چه بسا که آنها تحت تاثیر آنعده از وابستگان خود قرار میگرفتند که هر کدام اهداف خاص خویشرا دنبال میکردند.                 رهبران افغانستان، شوروی را وسیله ای برای رسیدن به اهداف محدود و جاه طلبی های شخصی خود قرار میدادند. آنان به کمک دسته بندیهای اختلاف آمیز رهبران شوروی، کشمکشهای علیه یکدیگر را شکل میدادند، به همین ترتیب پاکستان سعی کرد تهاجم شوروی به افغانستان را وسیله ای برای دریافت کمکهای نظامی از امریکا قراردهد، بازی کردن نقش "دولت خط مقدم " پاکستانی ها را قادر ساخت تا جایگاه قدرت خود  در داخل رژیم نظامی را تقویت کنند، و توازن قدرت نظامی پاکستان با هند را به نفع خود تغییر دهد. پاکستان به معامله ماهرانه دست زد و بعنوان بهای همکاری اش با( سی ، آی ، ای ) بطور روزافزون تقاضای کمک نظامی از امریکا میکرد .    

گروههای بنیادگرای اسلامی تحت حمایت پاکستان نیز هرکدام اهداف خاص خودرا دنبال میکردند . آنها حجم تسلیحات بالایی را در طول سالهای جنگ دریافت کردند که بعدها از آن در کشمکش قدرت میان خود سود بردند.                                                               اگرچه شوروی و امریکا به اهداف عالی استناد میکردند اما هر دو در کشمکشهای جهانی شان با افغانستان در واقع به مثابه یک عامل بی اهمیت رفتار کردند. اما در بیشتر دوران جنگ، سیاست امریکا به تداوم جنگ کمک کرد چراکه امریکا نتوانست بین حمایت از گروههای مقاومت و پشتیبانی از تلاشهای صلع سازمان ملل سازگاری بوجود آورد. امریکا که تحت تاثیر سؤظن به شوروی واقعیتها را درک نمیکرد به سازمان ملل نیز بی اعتماد بود.                                                                                                          بدین ترتیب میتوان گفت: به جز اکثریت خاموش مردم افغانستان که ترس و تنفر سالهای جنگ را از سر گذرانده و اکنون به حال خود وا گذاشته شده اند تا کشور ویران و جنگ زده خود را -  با کمک و همدردی ناچیزی دنیایی که آنها را فراموش کرده است- بازسازی کنند. قهرمانی وجود ندارد.

و من الله التوفیق

 

گرد آورنده: انجنییر نجیب الله احمدی ملی یار

 

 


بالا
 
بازگشت