ماجرای احمدی نژاد و بادنجان رومی !

 

(طنز سياسی)

 کمباور کابلی

هفته پيش وقتی آقای احمدی نژاد از سفر فرنگ برگشت، يکراست رفت به جانب مجلس شورای اسلامی. مطلع گشته بود، برايش «پاپوش» دوخته اند، تا به حدی که در نظر است، استيضاحش کنند، که چرا درين موقعيت حساس ، کشور را رها کرده، سفر خارج را ه انداخته، چرا در باره برنامه هسته ای ايران ، حرف های تند زده و احتمالا خاطر آمريکا ييها را آزرده است!
البته چيز های ديگری هم فهميده بود،آخر ايشان که فقط يک سياستمدار نيست، يک « سوپر من » هم است.! می گويد با « عالم ارواح » ارتباطی تنگاتنگ دارد!
آقای احمدی نژاد ، وقتی وارد تالار شورای اسلامی شد، سلام بلندی داد، رفت بالای ستيژ، بدون کاغذ وقلم، شروع کرد کرد به ايراد خطابه:
« برادران من . اميد است خوش وخرم باشيد. من تعجب ميکنم . خيلی هم تعجب ميکنم، وقتی از کشور خارج می شوم ، يعنی سفر ميکنم ، تمامی عالم مرا دوست دارند، همه دور من حلقه می زنند. همه حرف های مرا گوش می کنند،دقيق تر بگويم ، بيانات مرا مثل نقل ونبات با خود ميبرند، در صفحه نخست جرايد ورسانه ها شان منعکس می کنند. دوشيزه گان ازدواج نکرده وتوپول موپول با من عکس می گيرند، جوانان از بنده امضا می گيرند، امريکا مثل مو ش از من می ترسد، اتحاديه اروپا ، تا مرا ميبيند، سوراخ می پالد که خود را مخفی کند!، اتحاديه عرب بدون حرف من ، آب نمی خورد، اصلا دنيا دارد، احمدی نژادی ، ميشود ! نمی خواهم بگويم ، من مرکز عالمم، اما اگربگويم  ذره ای دروغ درآن نيست، قسم ميخورم به سر خودم . !
شايعه کرده اند،آمريکا ميخواهد حمله کند ، نميدانم ميخواهد ، فلان بکند، مگر من مرده ام؟ قربان تان برم ، چرا در باره اين خدمتگار دين ودولت ، شک پيدا کرده ايد، مگر خدا نگفته که بسياری از شک وشبهه ها ، گناه وعصيان است ؟
چرا در داخل مملکت عليه من اينهمه بد وبيراه گفته شود، چرا می خواهيد، اسلام ، شکست بخورد؟، چرا روح امام زمان را آزرده می کنيد، ايشان هر شب ، در خواب من ، تشريف  می آورند و به من برنامه می دهند!
درين وقت ، آقای احمدی نژاد، يک دستمال کاغذی از جيب درآورد، احتمالا ميخواست گريه کند، اما نمايندگان ملت اورا مجال ندادند، غلغله ای در مجلس برپا شد، يکی می گفت « بی برنامه وبی قول وقرار آمده تالار شورا، مگر اينجا خانه خاله است ؟ » يکی می گفت، « عمو جان، اينهمه که در مورد سلاح هسته ای صحبت می کنی ، يک بار هم شده ، در باره ، قيمت گوجه فرنگی (بادنجان رومی) حرف بزن. پدر ايرانی ها درآمد! مگر ديده بودی ، گوجه فرنگی، کيلوی
۳۰۰۰ تومان!، شنيده بودی تو وخدايت!
همين دوسال پيش کيلوی پنجاه تومان بود ، در دوره محمد رضاشاه طاغوت که يک کيلو گوجه ، فقط يک تومان بود!
باز جلسه شورا دچار همهمه و غوغا شد. هر کسی چيزی می گفت. البته خبرنگاران ، اجازه عکسبرداری نداشتند، ورنه سوژه های کميابی ، بدست آمده بود!، شايد پس از نيم ساعتی نظم وآرامش دوباره در اجلاس ، پديد آمد.
احمدی نژاد با لحنی تلخ گفت ، پس مساله سر لحاف ملا ست؟ آخر عزيزان من، چاکر تم، نوکرتم، نرخ گوجه فرنگی چه ارتباطی دارد به رياست جمهوری؟ اين شايد بيشتر مرتبط باشد به سازمان هوا شناسی !
خوب ، تشريف ببريد اين جنس را از اماکن دور تر ، تهيه کنيد، مثل اينکه در نزديکی منزل من، کيلوی
۱۲۰۰ تومان است!، آری ، ۱۲۰۰ تومان.
احمدی نژاد دست برد در جيبش که بازهم دستمال کاغذی د ر بياو رد واين بار عرقش را پاک کند، تا رفت دوباره به بياناتش ادامه دهد که ناگهان متوجه شد، حتا يک نماينده ملت هم حضورندارد، همه غيب شان زده، همين ! فقط صندلی های خالی باقی مانده، حتا خبر نگاران هم گريخته اند!
احمدی نژاد رو کرد به دستيار ش، پرسيد: « آقايون کجا رفتند؟»
دستيار گفت « گمان ميبرم ، رفتند دنبال گوجه فرنگی ، وقتی شما فرموديد، کنار منزل شما گوجه کيلوی
۱۲۰۰ پيدا ميشود، خوب، اين خبر بقول فرنگی ها مثل يک « شاک» بود. همه خواستند از موهبت ا ين ارزانی برخوردار شوند، وامشب از خجالت زن وبچه شان دربيايند!
احمدی نژاد گفت :« خوب تکليف ما چه ميشود؟ بمانيم يا برويم؟»
دستيار گفت « فکر ميکند تا نيم ساعت ديگر نمايندگان محترم دوباره برگردند، به دليل اين که اکثر لوازم و قرطاسيه شان ، روی صندلی ها هست» در حدود سی واند دقيقه بعد سر وکله وکلای ملت پيدا شد، با عمامه های نامرتب و کفش های لجن آلوده، از ميان آنان، يکی جلو آمد وتقريبا د ر مقابل احمدی نژاد فرياد زد،«« چه عرض کنم آقا ، خلاف به عرض تون رسانيده اند، همان 
۳۰۰۰تومان است، فقط يکجا می گفت اگر کيسه ای بخريد، کيلوی ۲۹۵۰ تومان ،همين !؛ بر محمد و آل او صلوات !»
يک نماينده ديگر گفت« اگر منظور تان از اماکن دورتر که گوجه فرنگی ، ارزان عرضه ميکند ، برون مرز های خود مان ، يعنی مثلا ، افغانستان ، باشد، خوب آن که پاسپورت ميخواهد ، هوا پيما ميخواهد وازين خرت وپرتها..»
احمدی نژاد گفت « زنگ ميزنم ، آقای سيد حسين انوری ، استاندار هرات ،مقداری گوجه فرنگی بفرستد تهران » چند تا از نمايندگان يک صدا گفتند، « اختيار داريد آقا، مگر انوری ، کارمند شماست؟ مگر هرات ، مال ايران است؟»
احمدی نژاد گفت« جوش نزنيد، آ قای انوری هم از خود ماست !»

 


بالا
 
بازگشت