سريال: طنزوسياست
نگارش: ح،برنا
مناظرهء
کاکه تيغون وکربلائی
نقطهء نظرها
مناظرهء
کاکه تيغون و کربلائی
بخش نخست
کاکه تيغون: اَلسٌلام عَليکمُ کربلائی جان!
کـــــربلائی: وعَلـــيکم السٌلام کاکه جان،
کاکه تيغون: کربلائی جان ميفامی (ميفهمی) که چرا کشورهـــــــــای متحدين به عراق که مملکت مستقل بود حمله کردند ودريک تجــــــاوز علنی وآشکارا آنرا اشغال کردند، دليل اين تجاوز چه بود؟
کــربلائی : اين موضوع بسيار روشن است، در عراق گفتند که گمــــــان ميرود سلاحهــــــای کشتار جمعی باشد و هرقدر برای دولت عراق گفته شد که آنها را محو کند، نکرد واز آن انکار کرد، اينها هم مجبور شدند بايک حملهء شديد آنرا اشغال کردند، که در نتيجه تعداد زياد مردم کشته وشهر بغداد وبعضی شهرهای اطراف آن ويران شد.
کاکه تيغون: ميگن دراين اواخر افشاء شده که حمــله نظامی بالای خاک عراق غير قانونی بوده وجامعه ملل هم ای گپ ره تائيــد کرده است، دراين باره توچه خبر داری؟
کـــربلائی: تا جائی که مه خبردارم، بتـــاريخ های 19،18 و20 سپتامبر 2004 بسياری از رسانه ها يادداشت مؤرخ 16 سپتامبر2002 وزير خــــارجه پيشين جمهــوری عراق بمناسبت غير قانونی اعلام شدن اشغال عراق از سوی کوفی عنــان دبير کل سازمان ملل را عنـــــــوان نموده وبمثابه يک سند تاريخی نشر نموده اند.
کاکه تيغون: گپهای مهم ای يادداشت ره بخاطر داری؟
کـــــربلائی: دراين يادداشت که به امضای وزير خارجه وقت عراق است چنين آمده است" جمهوری عراق در پاسخ به خواست دبيرکُل اتحاديه عرب ودولت های عربی اسلامی ودوست تصميم گرفته است که بدون قيد وشرط به بازرسان اسلحه، مامور از جانب سازمان ملل اجازه دهد برای تکميل واجرای قطعنامهء مربوط شورای امنيت وارد عراق شوند، تا اطمينــــــــان حاصل شود که عراق دارای اسلحه کشتار جمعی نيست ودر عوض دشواری هـــــای موجود از جمله تحريم عراق برطرف شود" همچنان دراين يادداشت اضافه شده بود که "دولت عراق انتظار دارد که همهء کشورهای عضو سازمان ملل متحد وشورای امنيت اين سازمان برپايه منشور ملل وعنايت به اصــــل 2 اين منشور، حاکميت ملی، تماميت ارضی واستقلال سياسی عراق را محترم بشمارند"
کاکه تيغون: بعد از این يادداشت چه واقع شد؟
کـــــربلائی: درست شش ماه پس از انتشار اين يادداشت ودر زمانی که هنــــوز بازرسی تکميل نشده بود وگزارش آن به شورای امنيت جهت بررسی واظهـــار نظر نرفته بود،که حمله نظامی امريکا به عراق آغاز شد،بعـــــداً رئيس سويدی بازرسان سازمان ملل متحد وجود اسلحهء کشتـــــــــار جمعی را انکار کرد، که چندی بعد مورد تائيد رئيس بازرسان امريکائی هم قرار گرفت وجالب تر اينکه اخيراً وزير خارجه امريکا هم گفته است که عراق در زمان حمله، فـــاقد اسلحه کشتار جمعی بود وگزارشهای قبلی سازمانهای اطلاعاتی امريکا وعمدتاً از قول فراريان عراقی خلاف حقيقت برآمد! مه خودم هم که راديو ره شنيدم، فهميـــدم که سلاح کشتار جمعی در عراق يافت نشده است.
کاکه تيغون: نگفتی که سلاح کشتار جمعی چه رقم است؟
کـــــربلائی: اين اسلحه بسيار خطرناک است وتعداد زياد مردُمَ ( مردم را) فوراً يکجائی ميکشد، مثل سلاحهای اتومی، کمياوی، بيولوژيکی وغيره ميباشد.
کاکه تيغون: ای رقم اسلحه را خو خود همی (همين) دولت ها وحتـــا پاکستان، هندوستان واسرائيل هم دارند، چرا در آنجــــا ها حمله نمی کنند؟شايد کدام گپ دگه(دگر) باشه، بخاطری که او روز بچهء پالوان ( پهلـــوان) را ديدم،گفت: در عراق، آسيای مرکزی وحتا در افغانستان نفت وگاز بسيار است ومملکتهــــای کلان ميخواهند که تيل وگاز را بايد مُفت يا بسيار ارزان ببرند! چرا که نفت در دنيای غرب بنام طلای سفيد ياد ميشود وبسيار بسيار استفاده ها ازآن ميشود.
کــــربلائی:کدام گپ دگه نداری که پشت کلاناره گرفتی؟ سرت بوی قورمه ميته؟
کاکه تيغون: اوبرادر، ای مسلمان کشی ره که مه ميبينم، جوان ها، پيرها،زن ومرد حتا کودکان معصوم، خَو(خواب) از چشمانم پريده، شووا(شبها) دَهمی فکر هستم، آخر مام حس دارم وآدم هستم يانی؟
کــربلائی: قار نشو کاکه جان، دل مه هم خون است، اما چاره چون است؟
کاکه تيغون: کربلائی جان تو پيشتر گفتی که سلاح کشتـار جمعی در عراق يافت نشد وکُل دنيا ای گپه حالی فهميده اند، خی ايقه بربادی وملياردها دالر خساره به عراق چرا رسيد؟ موزيمش که بسيار آثار عتيـــــــــــقه فراوان داشت، چور وچپاول شد( ميگويند که انگريزها اوناره بردن)،هزاران نفر کشته ودهها هزار نفر معلول، معيوب وبه همی ( همين) اندازه فراری شدند، ای متـــجاوزين تازه وعصری کارهای کردند که حتا چنگيز خان وهلاکو که اوناره وحشی ميگفتند، نکرده بودند، مَردُمه قين وفانه کدن، زنهــا ومردهــــــــــا ره دَمابس ( محبس) انداختند، حتـــــا به آنها تجاوز جنسی کردند! جواب اي همه ره کی ميته؟حقوق بشر ( که خودشان ممثل وسردمدارش هستند) پامال شد، عدالت اجتــــماعی از بين رفت، محشر صغرا در عراق برپا شد، کُل عراق مثل صحرای کربلای زمان اموی ها واری شد، از برای خدا هنـــــوز ميگی که ُچپ باش، اگه مه چُپ باشم دگرها چُپ نيستند ، کل مردم دنيا همه چيزه حالا درک کرده اند.
کــربلائی: خی چطو کنيم کاکه جان چه چاره داريم؟
کاکه تيغون: بايد تمام عاملين اين کشتارها وفجايع وچور وچپاول ها،ويرانی ها ودربدری ها به چنگال قانون سپرده وماکمه ( محاکمه) شوند.
کــربلائی: کاکه جان بيا تا ای گپ را به وقت ديگر که شرايطش آمــــــــاده شوه بگذاريم، يک گپ نو بيادم آمد؛ که موضوع علمی وبسيار جالب است ( کربلائی ميخواهد موضوع را تغيير بدهد) خبرداری که دانشمنــــدان امريکائی ده ستاره مريخ که فاصليش از زمين بيش از 70 مليون کيلو متر است آبه( آب را) کشف کردند وديدند!
کاکه تيغون: اگه گپ دانشمـندان امريکائی درست باشد، که آب را در بی رنگی اش از فاصلهء بيشتر از 70 مليون کيـــــلو متر يافته وديده اند، پس چطو ملا عمر وبن لادن را که دارای لنگی های رنگهء کته،کته وريشهــای غلو هستند، درروی زمين نمی بينند ونه زنده ونه مُرده شــان يافت ميشود( هرچنــد چندين بار بنابرمصلحتهــــــای سياسی ونظامی بن لادن را کشته ودوباره زنده ساخته اند،دراين روزها نيز شايعـــاتی مبنی بر مرگ بن لادن در خور مطبوعات داده شده، ولی تاکنون قصر سفيد خبرمرگ بن لادن را تائيــد نه نموده ونامبرده در زيرزمينی های پناه داده به وی در حالت کومای مصنوعی بسر ميبرد!) بيا که بيناتر بنگريم کربلائی جـــــان وآن آينکه؛ يا يافتن آب در کره مريخ دروغ است ويا نيافتن تروريستهای مظنون در روی زمين!
کــربلائی: کاکه جان از ملاعمر وبن لادن گفتی،يادم آمد،که ای طالب سازان َد هموسال 2001 خــــــــــــــداگردنه مه نگره دَ ماه اکتوبر بوده باشه، بنام تنبيه تروريستان وطن مارا هم زير بمبــــــاردمان قرار دادن وتا حال از سردسته ها کسی را نيافته اند، تودرای باره چيز گپی داری؟
کاکه تيغون: ای گپ روشن است که آنها خودشان ميدانند که تروريست ها دَکجا مخفی شده اند، ولی نميخــــا اند که دستگير وافشاء شوند اگه نی پلانهـــــــــای خودشان رسوا ميشه وبهـــــــــــانه مداخــــله هم به پايان خود ميرسد، کربلائی جان يکی از دوستـــــــــــــانم در اين مورد چه خوب يک تصنيفی داره، مه اينه يادداشت کديم،ازايقه گپ خسته ميشی يگان شعرهم بشنو، بيا که بريت بخوانم:
ِترور ضد ِترور
شامگاهان طيـــــــاره ها پرواز بهــر کشتار مردمان کردند
چندتروريست خوب مطنون را دربسا غارها نهان کردند
درهمــــــان سال دوهزار ويک حمله از راه آسمـــان کردند
شام هفتم زمـــــاه اکتـــــــــوبر بم وخمپاره را روان کردند
دابته الارض وآن َخرَدٌجـــــــــال هردوشان خوب اين پلان کردند
توره بوره بشد چودوزخ چون کان تروريست ها را نشان کردند
يک بم تازه اختراع شد زود هم در آن جاش امتحان کردند
در جهــــــــان غلغله بشد برپا "گه چنين وگهی چنان کردند"
شب بريختند راکت وبم را دشت وکوه را چو گلستان کردند
در دل شب که تار وتاريک است چه چراغان رايگان کردند
جستجو وتلاش ورزيدند "سعی درکارشان بجان کردند"
غار در غار روز وشب گشتند غارهای ُخرد را کلان کردند
غار پالان همه شدند خسته غارپالی چه باتوان کردند
هيچ غاری نمــــــاند آخر کار همه گی غار ها عيان کردند
غارپالی وغـــــــار نوسازی هردو را جوره همزمان کردند
غار ملا عمر نشد پيــــــــدا گرچه غار هارا کلان کردند
ليک نی قاتل ونی قاتل هـــــا چهره ها به َکس عيان کردند
چه شد القاعــــــــــــده بن لادن يا سفری سوی آسمان کردند؟
آخر الامر يافت می نشــــــــدند "گرچه صد گونه امتحان کردند"
آن تروريست ها اَجنه شدند خويش را خوبتر پنهان کردند
از ميان همه تروريستـــــــــان ِصرف يک شخص را عيان کردند
الغرض آن" ضعيف "گِير آمد گرچه قصد قوی کَسان گردند
ديگران ريش خويش َگل کردند غسل تعميدی سازمان کردند
شد وظيفه خلاص وخانه شدند جيب هارا ُپر زدالران کردند
آخرهم هيچ َکس نمی ُپرسد که چرا جوی خون روان کردند
ُزعمای قــــــــديم وفعلی را در خـــط دووسه روان کردند
بازرنگی خاص انگريزی همه را خوب حفظ جان کردند
ساختند يک زعيم تازه ونو ريش را زيب روی آن کردند
دريشی را زجان او کنــــــدند با چپن وبا کلاه روان کردند
اندرين ره هزار هزاران را رهسپار دگر جهان کردند
تاکه نائل شدند به آرزوشان چند هزار را بی خانمان کردند
روز وشب در رسانه های جهان خود بساختند وخود بيان کردند
طالبان ســــــــاز طالبان ُبردند کَس ندانست چرا چنان کردند
شايد اين قصد آن شکست ها بود بعد صدسال بحق مان کردند
ای خـــــــدايا بسوز خانه ظلم بنده هــــــــای ترا ِچسان کردند
( 11 اکتوبر 2001 )
عبدالحميد گذرگاهی
بخش دوم
چند روز قبل مردم در پای منبر نشسته بودند ناگهان کاکه تيغون شال خود را از زير پا کشيده، آنرا تکان داده به شـــانه انداخته و از صحـــــــــنه خارج شد، ازاينکه او در جريان سخنـــان آخند بدون عــــذر معقول( به نظرکربلائی) محل را ترک کرده وی را خيــــــلی عصبانی ساخته واز آنروز در جستــــجوی کاکه تيغون بود تا علت فرار اورا بداند و با خـــــود ميگفت: حال نوبت من است که اورا سوال پيچ کنم!
البته دوسه روز بعد تر اورا در راه ديده که بطرف دريا ميرود تا وضو بسازد کربلائی هم يک مقدار انگور از بازار خــــــريده واورا دُنبال ميکند، تااينکه لب (ساحل) دريا صدا ميزند!
کـــــربلائی: اََلسلام َعلَيکُم کاکه تيغون جان.
کاکه تيغون: وعَلَيکمُ السَلام کربلائی جان ، نی که توهم وضو کدن آمدی؟
کـــــربلائی: بلی ترا ديدم اينک يک پاوک انگور هم گرفتم که آنرا دَ دريا شسته يکجا بخوريم وقصه هم کنيم.
کربلائی بعد از وضو کردن وشستن انگور در پهلوی کاکه تيغون نشسته واز او می ُپرسد:
کاکه جان چنـــــــــد روز پيش که روضه خوانی بود ديدم، که از جايت برخاسته وبيرون رفتی، خيريت بود؟ همگی حيران شدند ويگان تا پُسخند هم کردند.
کاکه تيغون : کربلائی جان مه وتو خو از طفوليت يکديگر را می شناسيم وازکُل کارهای يکی دگه خبرداريم، توم بايد می برآمدی.
کربلائی: چرا؟
کاکه تيغون : خوده گُول نزن کربلائی جان، ديدی وشنيدی که آخند چه ميگفت؛
کـــــربلائی : خوب گپا ميزد.
کاکه تيغون : خوب ميگفت، اما جــــايش نبود، مثلاً در ضمن دگه گپ های خود گفت: دَ او دنيا حضرت علی سرچـــاه آب کوثر مقٌـــرر است وبرای مردم تقسيم ميکند، اما به کسی آب کوثر ميـــــــدهد، که رشوت نخورده باشد، دروغ نگفته باشد، مال مردم را نخــــــورده باشد، دزدی نکرده باشد، زنا نکرده باشد وهمه کسانی که نشسته بودند به سرو روی خود ميزدند وگريان ميکردند، يکدفـــــعه آخوند گفت بکسی آب کوثر ميدهد که لواطت هم نکرده باشد، مام از جــای خود خيستم ( برخـــــاستم) وگفتم؛ خودشی پورته کينه، خودشی بخـــــــوره( خودش بريزاند وخودش بنوشد) واز آنجا برآمدم که بايد تو هم همرای من می برآمدی وحتا يک تعدادی زياد بايد خارج می شدند، زيرا نظر به تعريف آخند يک تعداد زياد از نوشيدن آب کوثر محروم ميشدند،و دِگه ايکه تو گفتی مردم پوزخنــــــد کردند، پوز خنـــد نبود بلکه لبخند خجــالت آميز بوده، همه از گذشته های خود شرمنده بودند.
کربلائی جان از همونجه که برآمدم يکه راست دکان بچهءبسم الله خــــان رفتم ويگان سود وسودا ودر ضمن يک جلد کتاب گلبدين حکمتيــــــــاره هم خريدم، وراساًً خانه رفتم.
کربلائی: کاکه تيغون تو کُل پيساره( پولها را) سر کتاب زدی، مغزت آخر گنـــده ميشه و جيبای تام ( جيبهايت هم) خالی، چقه ميخوانی فايده نداره، گپ های مه وتُره کَس گوش نميکنه، اونا پلانهــــــــــای دراز مدت دارن، توسِرته خراب نکو گفتمت که شوله ته بخو وپردِه ته بکو.
کاکه تيغون: تو هميشه مره از کتـــــــاب خاندن (خواندن) منع ميکنی، پدر خدا بيامرزم ميگفت هرورق را که يافتيــــــــــد بخوانيـــــــد، حتماًً يک چيزی نو ياد ميگيريد،چه رسد به کتاب.
کـــربلائی :تو خو مره ديوانه ساختی، برهر گپ تويک تمثــال و وجيزه مياری، صد دفعه برت گفتم که فايده نداره، نداره...
کاکه تيغون: ميفامی دَ کتاب گلبدين چی ره خواندم، از اول تا آخر کتاب آمد شاه (احمدشاه) مسعوده دَوزده ويک جـــای بسيار يک موضوع جالبه فاش کده، که مه تقريباً سه سال پيش در نشريهء (دَريِز) هم خوانده بودم.
کــربلائــــی: باز چه موضوع ره پيدا کدی؟
کاکه تيغون: باش که نگوئی، که مه دروغ ميـگم واز دل خود هر گپه می سازم، اينه دَای قاغذ( کاغذ) مه کُلشه نوشته کديم؛( در صفحه 187 کتاب " دسـايس پنهان وچهره های عريان" گلبدين نوشته ميکنه:" بی نظير بوتو بعد از انحلال حکومتش توسط فاروق لغاری رئيس جمهور پاکستان احساس خطر کرد...وی (بی نظير بوتو) در کنفرانس مطبوعاتی اش در لنــــدن اسرار ديگری را افشاء کرد، دريک مصاحبهء تلويزيونی با بی بی سی در برابر اين ُپرسش خبـــرنگار که چرا پاکستان از حرکت ارتجاعی طالبان حمايت ميکند گفت: پاکستان دراين رابطه تنها نيست، پلان اين پروژه از انگليــس هــــاست، سرپرستی اش بدوش امريکا، تمويل آن از کشورهای خليج است و پاکستــان تنهـــــا آموزش آنان را بعهده گرفته است، اکثر تحليل گران وآگاهـــــان امور به اين عقيـده اند که دليل عمدهء انحلال عاجل حکومت بی نظير بوتو همين افشـاگری بود).
خوب شنيدی کربلائی جان که مه هم در نشريه دريز وهـــم دَ کتاب گلبـــدين اين مسألهء را پيـــدا کدم، که هردو يک رقــــم نوشته کده اند، شايد در هزار هــــــا نشريهء ديگر جهـــان هم اين موضوع به نشر رسيده باشد،و همه خبــر باشند، اما همگی خوده به کوچهء حسن چَپ زده وخوده چُپ گرفته اند.
يانی(يعنی) انگريزها که دشمنی سابقه با افغانستان داشته وسه بار در وطن ما شگست خورده بودند، باهمـــــان شُتر کينه گی که دارند، ای دفعه طالبـــــان را آوردند وبن لادن هم که قبلاً همرای مجــاهدين فرستاده شده بود، دفعه دگه کتی ملا عمريکجا دَ افغانستان روان کده وزمام حکومت ودولته بدست آنها سپردند.
کربلائی : صبر صبر پيش نروبس است، کاکه تيغون بعضی کســــــــــان ميگن: طالبها يک جريان خود جوش بوده وخودشان بخاطر آوردن امنيت که مجاهدين بعد از "کمونيستها" نتانستند، آنرا بياورندوخودشان يکی کتی دگه جنگ کرده وبالاخره کُل افغانستان ويران ومردم َپريشان ساختند،آمدند وتوانستند در ظرف مدت کوتاه سلاح را جمع آوری کرده وتقريباً يک ثلث افغانستـــــان بدست آنها افتيدوکم مانده بود که کاملاً در افغانستان صلح وآرامش بيايه که واقعهء ترور در امريکا در يازده سپتامبر 2001 سبب اين شد که امريکا به افغانستان حمله کنند وطالب ها را از بين ببره، فاميدی؟
کاکه تيغون: بس دگه کربلائی جان که خــدا نا خواسته بين من وتو جنگ نشه،
جريان خود جوش چه معنا داره،يانی( يعنی) طالبــــــا اِقه آدمهـــــــای خوب، خداپرست ومتدين بودند که از تمام پول وثروت خود تير شده وبه راه خدا همه را به کار بُردن؟! سلاح از کجا بدست آوردند، ازآسمان افتيد،يا يکبار دِگه کتی شان باد از(بعداز) 14 صدسال اَبابيلک ها يکجا شده وسنگهای سجيلَ به فرق مخالفين ريختاندند؟؟نی نی بيادر بيا از حقيقت تير نشيم، همو قسمی که دَ کتاب گلبدين ونشريهءدريز نوشته شده، سيل کمک هـــــــای مالی واسلحه از طريق کشورهای عربی زبان خليج که متحدين امريکا وانگريزهـــا هستند،بهم دستی پاکستان که هم ازهمو قماش می باشد،فوراً برای شان رسيد،حتا تعداد زيادی از مليشه های پاکستانی وکاردانان نظامی شان دَ لباس طالبا به افغانستان سرازير شده وبسرعت شروع به کار کرده، هم با کشتار مردم زير نام اسلام ناب وهم از طريق تطميع يانی پول دادن به قوماندان هـــــــــای جهادی يک سوم افغانستانه گرفتن وجهالت وخِرافات در وطن آورده، زن هــــارا لت وکوب کرده واز حقوق انسانی محروم ساختند، به اشـــــارهء باداران امريکائی وانگريزی شان، دولت پاکستان ودولت های خليج يانی امارات متحده وکويت آنها را برسميت شناختند.
دَ افغانستان بزور اسلحه وپول دادن (رشوه دادن) تمـــام داشته هـــــــای علمی وفرهنگی مارا غصب وغارت کرده، به پاکستان وانگستان فرستـــادند، آرشيف ملی، موزيم ملی وآرشيف وزارت خارجه افغانستان خالی وپاک شد،مثل موزيم عراق، حتا بزرگترين خيانت شان که به کمک باداران ورهنمائی تخنيکی وفنی آنها انجام دادن، تخريب فجيعانهء بت های باميان که يکی از عجائب هفتگانهء در دنيا بشمار ميرفت بود،دِگه چه کنند؟ شهادت داکتر نجيب هنگام گرفتن قدرت طالبا يک راز دگه است که به استشاره قدرت های بزرگ وسر يک مسالهء ملی
به وسيلهء طالبــــا صورت گرفت،ای مطلب را قسمی که در روزنامهء دی ولت آلمانی نوشته شده بود وافغانهای ما ترجمه اوره دَ نشريهء "تصـــوير" بچاپ رسانيدند اينطورآمده است( بخش کوچک از مقــــــــالهء منتشره در روزنامهء مورخ 14 نوامبر 1996 دی ولت به اطلاع خواننـــده گان تصــــــوير ميرسد: روزنامهء دی ولت روی انگيزهء اصلی مداخلهء پاکستـــان در کشورما مکث نموده اينـــطور می نگاره:" قدرت استــــــعماری انگليس در سال 1893 امير عبدالرحمن خان را به انصراف از پنج ولايت افغانستــــان واداشت،اين ولايات تحت سلطهء هنـــد بريتانوی قرار داشتند،در قرارداد تعيين شده بود که ولايات متذکره يکصدسال بعد يعنی در سال 1993 به افغانستان ملحق ميگردند،ادغام مجدد اين ولايات اِدٌعائیيست که افغانها هيچگاه آنرا فراموش نکردند" روزنامه با اشاره به رسالت طالبان به اساس حکايات حماسی از داخل کابل مينگارد:
" طالبان داکتر نحيب الله را از مقر نمــــاينده گی ملل متحد در کابل بيرون برده ودر برابر او انصراف نامهء ادعا برمنــاطق افغانی تحت سلطهء پاکستان را که مؤرخ سال 1992 بوده، جهت امضاء قرار دادند، وقتی که داکتر نجيب الله از امضاء آن سر باز زد،آنها اورا کشتند"(تصوير صفحه دهم شمارهء اول جدی 1375 برابر با جنوری 1997) ای نی کُل گپای بود که به رقم مستند بريت گفتم کربلائی جان، فاميدی؟
کــــربلائی: بلی فاميدم، کاکه جان مالوم( معلوم) ميشه که حال کتابم ميخوانی؟
کاکه تيغون:بلی کربلائی جان، مه دَ وطن هم ميخــواندم وَد اينجه هم هرچه که پيدا ميکنم يک سوم شه کتاب ميخرم ومی خوانم، خوب است هــم سپورت مغز است وهم مالومات پيدا ميکنه آدم، همی حـــالی هم اگه اجازت باشه می رم که يکنفر بريم کتاب نو مياره.
کــــــربلائی: برو بخير کاکه تيغون، باز يگان تا کتابايته بَرمام بته که بخوانم.
کاکه تيغون: چرانی صدقه سرت،مگر به گفتهء شاعر؛ کتابت ميدهم اما به سه شرط، که سوق وبوق وصندوقش نسازی، خدا حافظ
کربلائی: بامان خدا بخير بری !
دوم
نگارنــــــــــــــــــــــــــــــــده: باسلامهـــــــــای مجــدد باز حکايت ميکنم
روضــــــــه خــــــــــــــــوان: روضه خوانم کار خود را تا قيــامت ميکنم
کانديد افغانی سرمنشی م،م : من خو امريکائی ام کی ترک تابعيت ميکنم
گردانندهء تلويزيون آريانا،ا: من به خلقی وپرچمی هردم سماجت ميکنم
نطاق شرير " " : نزد بوش از پرچــــــمی من سعــايت ميکنم
والی برطـــــــــــــرف شده: برطرف گشتم ودگرهــارا شماتت(1) ميکنم
وزيررأی نگرفته از شورا: من وزيرم کی قـوانين را رعـــايت ميکنــــم
قاضی رشوه ستـــــــــــان: حال نا وقت است ومن کی ترک عادت ميکنم
نامه نگار لت خـــــــورده: من به والله نزد سرمنشــی شکايت ميکنـــــم
وزير ساختــــــــــــــمانی: کار بازسازی سرکهــــــــا را با خجالت ميکنم
مــــــــــــــــردک پاک دل: بن لادن را نگر،پنج وقت لعنــــت ميکنــــــــم
مردک رشـــــــــــوه گير: رشوه بستــــانم چه کار با شهـــــــامت ميکنم
کيـســـــــــــــــــــــــه بُر: من همين کيسه بُری را از صباوت(2) ميکنم
مُقٌَمِرٌ( ِقمار بازدغلکار): ساختم سه جيک وکاری با شهــــــامت ميکنم
شيــــــــــــــــر آغــــــــا: شيــــر دورانم شيرين گُل را زيارت ميکنــــــم
چُــــغل (سُخن چيـــــن): ميــــــبرم احوال ومردم را ملامت ميکنــــــــم
"استـــــــــــاد" ربانی: چوکی خود را بهــــر دوره حفاظت ميکنــــــم
عضـــــــــــــــــــو سنا: چاپلوسی وتملق نزد حضـــــرت ميکنــــــــــم
ســـــــــــــــــارق زاده: من پدر آسا به اصــــــل خويش رجعت ميکنم
استخبــــــــــــــــاراتی: من که ساعی ام درين دوران نمامت (3) ميکنم
تعـــــــــــــــــــويز ده: ُمفلسم مجبــــــــور من کار سيادت ميکنـــــــم
نگارندهء اين سطور: بازهــــــــم از دوستـــانم رفع زحمت ميکنــــــم
1- سرزنش وملامت کردن .
2- زمان کودکی / 3- سخن چينی .
بخش سوم
يک روز که هوا کمی خوب بود کاکه تيغون بياد جــوانی وروزهای بهــاری يا خزانی در لب دريا قدم ميزدوبا خود غرق بود،ناگهـــان کربلائی که ميخواست با آب روان وضو بسازد،خود را به او نزديک ساخته وگفت:
کـــــربلائی: اَلسلامُ عَلَيکم کاکه جان؛ کجـــا روان هستی نی که تو هم وضـــــــو ساختن آمدی؟
کاکه تيغون: وعَليکم الَسلام کربلائی جان،نی مه کتی ازی اوَ وضــو نمی سازم، اوَ پاک نيست، بسيار مُردار است.
کربلائی : کاکه جان، کلانا گفتند، که"آب روان ختــــــــم قرآن"همينکه آب هفت مَلاق بخوره، پاک می باشه حتی برای نوشيدن .
کاکه تيغون: به کلانا سلام واحترام، اما همو ضرب المثل ها دَ همو وطن دُرست بود،( گرچه نبود) بخــــاطريکه دَ اُو وَختا مردم آب نل نداشتند، مجبور بودن از آب دَند ياروان استفاده کنن،ای گپ ِصرف بخــاطری گفته شده بود،که آب روان بهتراست از آب دند، وگرنه هردويش چتله، ميکروب داره وآدَمَ ناجـــــــور می سازه، اوَ روان اگه چتل باشه، هفتصـــد ملاق، هفت هزار ملاق هم بخوره چتل تر ميشه وهرگز خالی از ميکروب نمی باشه، پُشت ازَیِ گپا نگرد کربلائی جان،
حالی هم از طالبا دفاع ميکنی يانی؟
کربلائی: کاکه تيغون مَهَ ره چرا قايم گرفتی دَ وقتيکه طالبــا دَ افغانستان آمـدند بسياری از مجاهدين کتی شان يکجـــــا شدند، اوروز نگفتی که جنــرال بيگی دَ کتاب خود نوشته،ا َ؟
کاکه تيغون: بلی محترم جنرال عبدالغفور بيگی که کتـــــــابی بنــام " از انقلاب اسلامی تا سقوط جنبش شمال بدست طالبان" نوشته است در آن بسيار مفصل ومستند وتاريخ وار اين مسألهء را بيــــان داشته است ، اما اوره چه ميکنی دَ اونجه خو موضوع پول ودادوستد بين طالبا ومجـــاهدين بود، که هردوی شان بخاطر دولت وثروت جنگ می کدند وگاه ،گاهی بخاطر گرفتن پول مجـــــاهدين همراه طالبا دگر مردَمَ می کشتند و وَطنَ هنوز هم خرابتر می کردند.اماٌ دَ اينجه هم يک تعداد افغانهـا حتی بعضی اعضاء حزب خلق وپرچم که دَ زمان اقتـــــدار شان ايناره بنياد گرا، می گفتند،دَوقت طالبـــــــا از اينــــا پشتی بانی ميکردند و ميگفتند که اينها ميتواننــد صُلحَ بيارن ووطنَ ره دُرست کنن،اين مَردُما رهَ بچه غلام سخی خدا بيـــــامرز (اپورچونيست) ميگفت يانی هر طرف که لنگر داشت لول ميخورند وحال که وطن ماره امريکائی ها اشغال کدن، از ای گپ پيشتيبانی ميکنن وميگن حال بسيار خوب شد، انشاالله همه چيز هـــــــا دُرست ميشه، اگر بگوئی شان که حـــالی که خوب شد، خی بُرين دَ همو وطن کار کنين ودَين مادر وطنه بجا بيارين به صــــــد نيرنگ خودَ تير آورده، مثليکه دَ وقت سقوط دولت کمونيستی وآمدن مجاهدين، هر مجاهد که دَ اينجه بود، غار می پاليد وبه وطن نمی رفت ومعاش سوسيــال که مُفت بود خوش شان آمده بود، اينها هم خوده دَ کوچهء حسنَ چَپ می زنن!
کـــــربلائی: کاکه جان انقلاب اسلامی گفتی نوشتهء جنرال صاحب ! مه ای گپه نو ميشنوم .
کاکه تيغون: اين رقم انقلابا از چندين ســـــــال پيش رواج يافته وسررشته همه اينها بدست انگليسها بوده وميباشد.
کــــربلائی: کاکه جان گمشکوازهمی انگريزهــا نام نگی که دَ بلا می مانی، مثل دِگه مردم تيرته بياو بگو خارجی ها!
کاکه تيغون: او بيادر مه دَ کتاب خواندم که ای رقم انقلابا ره( مه انقلاق هــــــا ميگم)، انگليسها سازمان دادن،مهَ يک کتاب بنام " وارث مُلک کيـان" خواندم که آقای خواجه نصير پرند، کدام ايرانيست، نوشته کده، دَ اوُکتاب که بخـــوانی حتی همی آيت الله خمينی هم از هنـــــد آورده شده، بمی خاطر بيادر کلانشه که همی قصه هاره بری پرند گفته، دَ ايران "هنــــدی" ميگفتنـــــد، دَ او کتاب که بخــــوانی نام پدر خمينی "شنکر" ونام مـادرش "اندی را" بوده وحتی عکس پدر خمينی هم دَمــــــو کتاب است که خمينی دَ بغــــــــلش بود،وعکس " مستر ساکسون"انگليسی ، که پدر خمينی را با تمام فاميلش دَ ايران آورده وسر از وُا " انقلاب" کرد،دهمونجـــه است، اينه همی ره نامش ماندند " انقلاب اسلامی" يا در حقيقت انفلاق اسلامی، حتی سفير انگليس هم دَ همــــونجه کشته شد، نام سيد روح الله ره هم بالای خمينی همو مستر ساکسون ماند،که دَ او وَخت رئيس بانک شاهی بود،و بسيار گپای خنــــده آور دِگام داره که حال مهَ نميتانم بگويم، گرچه باور مه نميايه مگر کتاب نوشته ونشر شده وهرکس ميتانه اوره بخانه ، اگر دورغ می بود حــــال وخت پَرخه چای نويسندیشه می پراندند وکتابَ جمع ميکدن، دَ افغانستان ما هم همو خارجيــــــا بودند ( خوب گفتم حــــالی) که بری مجاهدين پول وپيسه دادن، سلاح دادن وگفتن که بُرين بزنين، بگشين که اسلام دَ خطراست( يک بهانه وافسانه ساختند)، هر کسی که ميخاست ثروت جمع کنه بنام ازو يک تنظيم جور ميکدن وحتی دَ آواخر اُسامه بن لادنَ بنام مليـــــــاردر عربی ( که گويا پول او آورده داره)هم کتی شان يکجـــــــا ساخته وتعداد زيادی عرب وعجم وپاکستانی وغيره ره هم پول داده دَ اوغانستان روان کدن که اونه خودت ديدی ودَ همونجه بودی که انفلاق اسلامی کدَن ووطن مــــارا توته توته وپارجه پارچه ساختند وچندين سال حکومتهــای مُلوک الطوايفی آورده ودَ آخر طالباره آوردندف که اگر شوه، توسط اونا راه را پاک کنن ونفت وگاز آسيــــای ميانه وافغانستانَ ببرند، استادان طالبا همو خارجيـــــا است که هرکدام شان در يونيورستی های مشهور جهان مثل يونيورستی کميرج وغيره سالهــــــا اسناد جمع کدن ونتايج سه بار شکستَ هم که دَ افغانستان داشتند، خوب مطالعه کدنَ وبنام افغان شناســــا مشهور اند،در مسايل اسلامی هم خودَ وارد ساختند وبه طالبا درس دادن ودررأس شـــان اِم دفعه نه مُلای لنگ، بلکه مُلایکوره که نه پدر ونه مادرش مالوم بود بنام مُلا عمر آوردند که شايد هموهم خـارجی باشه چون خوده بکسی نشان نميداد، تنها از دور عکسهـــــای اوره ميگرفتند که با لنگی قنداری وشمايل افغانی مکياژش کده بودند، اينـــــــــا که هم پول فراوان داشتند( برای شان داده بودند) وهم قسی القلب ونادان بودند، بخــــــــاطر پول فراوان به جان ومال ومنال مردم افتيدندودر غصب مال مردم دست آزاد داشته وآنرا غنيمت ميگفتند که در صدر اسلام رواج داشت.
کربلائی: ببخشی کاکه جان که گپته گرفتم، اينا، يانی همی طالبا ره ميگم ، چه قِسم مردم بودند که يک دفعه مثل مور وملخ دَ وطن مـــا ريختند وسبب ويرانی وخرابی شدند؟
کاکه تيغون: کربلائی جان مه بريت گفتم که همو خــارجی های شکست خورده، نام شانَ نميگيرم ، خودت ميفامی، پلان هـــای بسيار دراز مدت داشتند ودارند، همو نا اين بچه های بی پدر وبی مادر افغانی، پاکستانی، عرب وجت وجولا ره جمع کَدَه بودن واوناره پول ونان ميدادند ودر مـدارس اسلامی که زير نظر همو استادهای خارجی بود درس ميداندندواز دين مقدس اسلام صِرف همو درسهای ره که مربوط سالهای اول اسلام بود، يعنی جنگهــا در برابر يهود وبت پرستان ره که حتماً دَ کتاب مرحوم علی دشتی زير نام 23 سال رسالت خوانده باشی!
تدريس ميکردند واوناره آنقدر سر گرم دَمی گپا می ساختند که نمی ماندن حتی راديو بشنوندوبامردم تماس داشته باشن، که هر چه بری شان هدايت داده می شد، مثل حيوانات که دَ روی شان ماسک می کشند که صِرف پيش روی خودَه
بيبينند واز آواز وقيضه صاحب خوده اطاعت کنن، ايناره بنام طالبا ( اولادهای اسلام ناب)، که ما واره چلی ميگيم به افغانستان روان کرده وزير ادارهء همو استادان به آدمکشی وچپاول وتسخير همه جای های وطن ما مامور ساختند.
کــربلائی: کاکه جان مه خو دَ می وخت طالبا گريختم اينــــــجه آمدم، آنها چی ميکدند، کدام قانون وخط ومشی که دَ سابقـــــا ميگفتند اين ها داشتند يانی؟
کاکه تيغون: مام خودَ پُت کدَم وبالاخره فرار کدهَ اينجه آمدم. تا جـــائی که مه ميدانم، ای طالبا چيزی بنام قانون وبگفته تو خط مشی که بخاطر ترقی ورفاه مملکت باشه نداشتند، يکی از افغانهای ما ديک شعر کلُی گپای وخت طالبا ره ترسيم کده، اينه مه دش يک قاغذ يادداشت کديم، بريت ميخوانم! بشنو!!
" پشم الا پشم"
به پشم آباد شهر مــــــا متاع بيکران پشم است
بروی هر کس که بينی زپير ونوجوان پشم است
به فتــــــوای اميرالمومنين ملا محمد عمر آخند
نماز وروزه و حج وزکات مومنـــــان پشم است
فقط در رشته پشم است تحصيــــــــلات در کابل
که پُرسشها وپاسخهای روز امتــحان پشم است
نه تحصيلی نه تعليــــمی نه داروئی نه درمانی
که دست آورد طالبها در اين دور زمان پشم است
زنان در زير تر پالنـــــــد ومردان زيرموی پشم
تمام واردات وصادرات تاجــــــــران پشم است
کلا در سر نما وريش خــود را ساز چون يابو
که فرق ما مسلمــانان وفرق کافران پشم است
سه قسمت از وطن تسخير طالب گشته پشم آلود
بهارفصل تابستان زمستــــان وخزان پشم است
هرات وقندهـــــــــــار وغزنی وکابل الی لغمان
خوراک مردم مسکين بجای آب ونان پشم است
اگر يک شب کنی تعقيب راديـــوی شريعت را
سراسر صحبت وگفتار ونطق وبيان پشم است
بجای اينکه مردم را دهنــد درس از مسلمانی
اصول دين شٌلاقست وُحکم عالمـان پشم است
خدايا پشم ريزان کن که مردم وارهند از پشم
وگرنه روز محشر حاصلت از بند گان پشم است
حبيب هر سو دست انداخت مشت پشم حاصل شد
که مزد کار مامورين وانعام شاعران پشم است
اينه کربلائی جان اينی هم خط مشی طالبا که بادارانشان جور کرده بودند.
کـــربلائی:خی از ی گپ مالوم ميشه که رقم مجــــــاهدين ايناهم خط مشی برای آبادی وطن نداشتند!
کاکه تيغون:کدام وطن اينا خو افغــــان نبودند، پيشتر َبريت گفتم که جت وجولا، بخاطر پول وثروت استخدام شده بودند، حتی يگان تا روشن فکرهای قديمی هم قسمی که دَ کتاب جنرال صاحب بيگی نوشته شده ، هم کتی شـــان بودند واکثراً
تانکيست ها بودند، چرا که دگرها غير تفنگ وسيلاوه به ماشين های محاربوی
بلد نبودند.
خط مشی اصلاً از بادراهای شان بود وهمی حالِ هم است، کُلٌ ازی گپاره دَ کتاب کميته 300 جـــــان کول منَ انگليسی الاصل امريکائی نوشته شده،که کدام روز گپای دِگه بسيار بسيار مهم شد بريت ميگم.
کـربلائی جان مه که ميگمت کتاب بخــــوان نمی خوانی ايقه پيسه سياه وسفيده که پيداگر هستی برآخرت نگاه کدی ا َ؟
کـــربلائی:کاکه جان چند دفعه گفتمت که همی گپاره نزن اگر دِگه کساره بگوئی قارميشن وهيچ کتت کپ نمی زننــد، ميگن که ما کُل اين گپاره می فاميم، حاجت کتاب خواندن نيست، راستی امَ همی رَقم است، از بيـــــــــادر افغان هر چيزه که ُپرسان کنی خوده بند نمی اندازه ويک جواب ميته، اگر صييح باشه يا غلط، اما مه راست خودَ بُگم، همی کتابه که ميخــانم، مَره خوَ می بره، چطو کنم، خوخير بيا که بريم که شام نزديک است که نماز جماعت قضاء نشه.
کاکه تيغون: نوش جانت کربلائی جان ، يارا بلاستی، بُرو که بِريم.
بخش چارم
بازهم در خانهء کربلائی.
کــربلائی: کاکه تيغون ديروز اَزِت ُپرسان کَدم که طالبا خط مشی داشتند يانی؟
توخوده تير آوردی وشعر يک نفر که از کابل روان کَدَه بود برايم خاندی، حال راست بگو يک قانون خو بايد می بود، حتی دَ زمانای قديم مردم اَوليه هم يک قانون داشتند، که کلانای شان مطابق همــــــو فيصله ميکدندَ واوُره عملی می ساختند.
کاکه تيغون: باش که يک قصه بسيار قديمی ره بَريت بگويم، مه هنـــــوز طفل خورد بودم ، هفت ساله يا هشت ساله يانی حدود پنجاه سال قبل، کتی کاکايم دَ رياست برق رفتم، دَ مو دفتر رئيس که پاپا ميگفتنش يک نفر در امد، احتــرام کرد وگفت: آقـای پاپا شما دمَی حزب تان کدام خط مشی يا قانون دارين که مه ودگرا به او آشنائی پيدا کنيم؟ اولين دفعه " خط مشی" رهَ دَ همو نجه شنيدم، پاپا گفت بلی . چابُک از جای خود خيست وقرآن شريفَ از آلماری گرفته، ماچ کرد وسرميز ماند و گفت:"اينه خط مشی، اينه قانون" و او آدم ، سر خـــوده جُنبانده بااحترام زياد از اطاق خارج شد.
اينا يانی طالبا هم بری مردم ميگفتند که قانون ما قرآن است ومطــــابق اُو کار ميکنيم وکُلٌ مردم ديدند که دَ ظرف سه چارسال مارا به دوران جاهليت بُردند. دگه چه ميخواهی ا َ؟
کــربلائی:بيا کاکه تيغون هميقه راستام نگو که دَ کُفر ميگيرنت، سلاح فتوا هنوز ام دَم تيز داره، بيدل صاحب ميگفت،
زمانه کج روشان را ببر کشـــد بيـــدل
هرآنکه راست بود خار چشم اغنياست
يگان وخت تن به تقدير ، الهی گفته" تقيه "هم کو، حـال تقيه نه بين ما بلکه دَ کل دنيا رواج يافته ، کُل سياست مدارهای دنيا می فامند که انگيزه يا بهـــــــانه اصلی حملهء امريکا به عراق موجوديت سلاحهای کشتار جمعی بود،حالانکه تا حال يافت نشده، کُل می فامن که ملا عمــــــــر آدم ســـــاختگی بود( يانی نامش ساختگی بود) کَل می فامن که بن لادن کتی ازَو ريش ولنگيش خــــــــودَ پُت کدَ نميتانه، مگر کُل چُپ خــــــــــــــودَ گرفتن وطرف دوچشم بوش وتونی بلير می بينند يانی، همگی تقيه ميکنن وبس وتوهم تقيه کو!
بيا کاکه تيغون جان ازی گپا تير شويم ، توهمی رهَ بَرمه بگو که طالبــــــا چطو تانستن ای بُت باميان دَ ای کلانی منفجر بسازن؟
کاکه تيغون : کربلائی جان از يکطرف ميگی تقيه کو واز طرف دِگه خودت گپِ مياری سر راستی گفتن، حال اگر راست خودَ نگويم دَ غــم بمانم ؛ واگر نگويم چطو کنم ، بگويم دَغم بمانم ، نگويم چطو کنم؟
کـــــربلائی: کاکه جان خَو موَ تو تنها ستيم بگو همو راستی شه.
کاکه تيغون: کربلائی جان طالب يا چلی کجا وعقل کجـــا، کُلٌ اِی کاراره باداری شان از لندن متخصصين انفجاره روان کدنَ، اوٌ برمه کاری کدَن روی بدن بُت، بازمواد انفجاريه ره داخل کَدَن ، کمره والاره هم آمـــاده ساختن ( مثل برجهای دوقلو در امريکا )، بعداً برای کدام چَلی يا طـــالب کلان گفتند که تکمه ريموت کنترولَ ( از دور پرانک) پچق کنه وبُت دَهمو کلانی انفجـار بته وپارچه پارچه کنه، که حتی پارچه هايش دَ پاکستان بُرده وفروختنـــــــد، اِی نی بود اصل گپ وحقيقت فاميدی ا َ؟
کـــربلائی: کاکه تيغون جان، وَطنَ خُو مجاهـــــــــدين هم، خصوصاً باد از ايکه انقلاب اسلامی ره اعلان کَدَن و حکومت سابقه سقــوط کدَ، ويران وخراب کَدَن، يکی دَجان دِگهَ اُفتيده وشهر کابل ودگر شهرهــــــــــارا به تل خاکستر قسمی که دگروال يوسف پاکستانی دَ کتاب خود " تلک خِرس" نوشته بود تبديل ساختند، که مالوم دار از همو طرف اشاره شده بود ، حال تو چه فرق پيدا کَدَی بين ازی دو تا، مجاهد وطالب؟
کاکه تيغون:مه خوانديم که مجاهدين در راه خدا کوشش می کنن وجـاهدوا فی سبيل الله ، تو چطو اينهاره ميگی که رقم طالبا بودن، ای گپل بسيار بد است.
کــربلائی:کاکه جان قارنشو، تو خواندی درست است وچيزهای که دَ کتابهــــا نوشته ميشه ويا برای پيغمبران وحی ميشه، هر کس اوُ ره به نفع خود به کا ر ميبره واصل معنی نوشته ها دَ روی ورق کتاب باقی می مانه،مه پيشر هم بَرت مثال دادم ، که گپا ی بسيار خو دَ کتابها نوشته می کنن، مثل دموکراسی، حقوق بشر ، عدالت اجتماعی ولی همهء اينها دَ روی کاغذ است، امروز عسکرهـــای امريکائی که دولت شان خود سردمدار دموکراسی ميخانه،دَ عراق و افغانستان
کارها وفجايعی کردند، که حتی در قرون ماضيه هم هم ظالما نمی کردند.
دَ وطن ماهم جهادی که دَ راه خدا ميشد نه شد، مردم بيگنــــاه کشته شد،وطن بخاک وخون برابرشد، نسل کشی کَدنَ، تجــــــاوز جنسی کَدنَ و نام شام مــاندن جهاد، اي مجاهد نی که مسلمان جنگی ميکنن، مجاهــــد نيستند، اگه بياد داشته باشی ، دَ همو روزهای اول آمدن مجاهدين وقتيکه طياره مجــــــددی صاحب از پاکستان آمد ودر کابل نشست، آقای مجاهـــــد کلان گلبدين يک راکت سرش فير کرد، که فضل خـــــــدا دورتر اصابت کرد، وگرنه رئيس اولين دولت اسلامی که خُود مجاهد هم گفته بود وميگويد، حــــــالی نمی بود،اينالی خودت بگو که فرق طالب و مجاهد چيست؟
کاکه تيغون: کربلائی جــــان مثل بلبل واری ريز ميکنی ويک دفعه ساتَ ته نمی بينی که چند بجه شده، بيا که بريم نماز خواندن که قضاءميشه!
کربلائی: کاکه جان ، بازهم نوش جانت بيا که بريم ، ياالله!
--------------------------------------------------------------
بخش های بعدی