قدوس زریر       

مروری به یک نظر

 

شماری از نویسنده گان محترم ما همینکه دست به قلم می برند سعی می کنند تا پیام بی طرفی و قضاوت عینی به خواننده داده و وانمود سازند که هر چه مینویسند دفاع از این و آن نیست و صادقانه می نویسند، اما هنوز چند سطری ننوشته اند که از خط اعلان کرده خارج شده و در سمتی روان می شوند که دیگر نمی توان آنرا بی طرف گفت.

نوشته یی که می خواهم در زیر مُروری بر آن کنم دقیقا ً همین روحیه را دارد بدین معنی که نویسنده در آغاز اعلان عدم دفاع میکند و بعد به دفاع میرود. آنچه به من ارتباط میگیرد کوشش بخرچ میدهم تا در مُرورم ریالیست باشم اما وعدۀ بی طرفی به کس نمی دهم.

اکنون اصل موضوع:

در هفتۀ که گذشت نظری از محترم داکتر اصغرخیل منگل درسایت های وزین «آریایی» و « نهضت آیندۀ افغانستان» خواندم که در آن مصاحبۀ محترم سلطان علی کشتمند رییس اسبق شورای وزیران جمهوری افغانستان در برنامۀ تلویزیونی «لوس آنجلس تا کابل» به نقد گرفته شده است.

به جای محترم سلطان علی کشتمند جواب نمی دهم چون وظیفه ام نیست بلکه میخواهم درین یادداشت به مسایلی اشاره کنم که واقعبینی در برداشت نویسندۀ «یکنظرکوتاه....» را از رویداد های بعد از 7 ثور 1357 زیرسوال می برند.

محترم منگل درآغاز می نویسد که قصد ندارد « ازین یا آن گروه ، فراکسیون ، جناح ، این یا آن رهبر حزبی و یا رهبری حزبی» دفاع کند ولی بعدا ً در ادامۀ نظر، دگر جنرال محمد نبی عظیمی و سلطان علی کشتمند را به کودتا علیه منشی عمومی وقت کمیته مرکزی ح. د.خ.ا مرحوم نورمحمد تره کی متهم میسازد در حالیکه حوادث آن مقطع تاریخ حزب نه آنگونه سیر یافت که محترم داکتر منگل می گوید. واقعیت مسلم است که کودتا در هر شکل و نوعی که عملی گردد، چه سیاه باشد و چه سفید، مجری آن چه داود باشد ، چه امین و یا هرکس دیگر ، زشت است و مصیبت بار و خشونت زا، از آنجمله کودتای ثور و کودتا های دیگر.

همه میدانند که کودتای نظامی 7 ثور بوسیلۀ گروهی از افسران خلقی تحت رهبری حفیظ الله امین سازماندهی و عملی گردید، آنهم طوریکه نه رهبری جناح پرچم و نه بخش اعظم رهبری جناح خلق از آن آگاه بودند، آنچه که بعدا ً اتفاق افتید ثمرۀ پروتوکول  وحدت ماه سرطان سال 1356 است که رهبری حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان (خلق و پرچم هردو) مسؤولیت سیاسی آن کودتا را بدوش گرفت و بدین پندار که تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی راه اندازی خواهد شد ، اسم آنرا انقلاب ثور گذاشت.

اینکه محترم سلطانعلی کشتمند ، محترم داکتر اصغر خیل منگل ، قدوس زریر و دیگران بعدا ً « بیشتر از هزار بار» انقلاب شکوهمند ثور گفتند ریشه در همان پروتوکول وحدت و مسؤولیت ناشی از آن دارد چون نمی شد گفت که ما حزب واحد ایم ولی شما را راه تان ، مارا راه مان.

خشت اول گرنهد معمار کج – تا ثریا می رود دیوار کج

دیری از « مگر محترم کشتمند در نتیجۀ همان کودتای خلقی ها بحیث وزیر پلان مقرر نگردید؟» نگذشت که پایه های وحدت پروتوکولی یا بهتر است گفت کاغذی (خلقی ها و پرچمی ها هیچ وقت وحدت ارگانیک نداشتند) به لرزه درآمد و حفیظ الله امین که همیشه دنبال بازی های اختاپوتی در رهبری حزب بود دامنۀ تلاش های زهرآگین اش را در جهت سرکوب درآغاز پرچمی ها و بعد خلقی های پیرو مرحوم نورمحمد تره کی درداخل حزب و هزاران دیگر درخارج حزب وسعت بخشید.

نویسندۀ محترم «نظر» مدعی است که دگر جنرال محمد نبی عظیمی در صفحۀ 185 کتاب « اردو و سیاست» به طرح کودتا عیله رهبری حزب و حاکمیت اعتراف نموده و نتیجتا ً به زندان رفته است. درحالیکه این ادعا دور از واقعیت است. کتاب مذکور را بیشمار افرادی خوانده اند و من هم.

جنرال عظیمی در هیچ جایی کتاب اش تذکار نداده است که میخواسته علیه نور محمد تره کی کودتا کند.

جریان حوادث چنان بود که بعد از گسترش نفوذ حفیظ الله امین در رهبری جناح خلق و نصب گماشته گان اش در پُست های کلیدی حزب و دولت تصفیه و سرکوب پرچمی ها آغاز گردید. رهبری پرچمی ها از کشور اخراج شدند و کدر ها و صفوف زیر ضربات جابرانه قرار گرفتند.

در چنین حالت بود که تعدادی از افسران پرچمی که دیگر کارد به استخوان شان رسیده بود خواستند تا علیه بیداد گری های امین قیام کنند. این همان موضوعی است که جنرال محمد نبی عظیمی در«اردو و سیاست» به آن اشاره می کند و محترم داکتر منگل آنرا کودتا علیه نورمحمد تره کی می خواند.

هدف افسران پرچمی ازین قیام نی براندازی حاکمیت تحت رهبری نورمحمد تره کی بلکه نجات آن از باند تبهکار امین بود. در غیر آن خلقی های پیرو مرحوم تره کی بعد از 6 جدی در حاکمیت سهیم نمی شدند.  لازم به تذکار میدانم که افسران پرچمی علی الرغم قربانی های فراوان چنانیکه بیشتر شان به زندان ها و شکنجه گاه ها رفتند و برخی جام شهادت نوشیدند، دست به قیام مسلحانه نزدند چون میدانستند که عواقب این عمل ناگواری و خون ریزی درپی داشت.

به نظر بنده کاش این قیام به سر می رسید تا حفیظ الله امین بجای زهر روسی مشت کوبندۀ مبارزان افغان را می خورد و در دادگاه خلق کشور به سزای اعمالش می رسید.

محترم داکتر منگل می نویسد: « حفیظ الله امین در آنزمان که چند هفته از قیام هفت ثور سپری نشده بود هنوز به صورت باالفعل شخص اول قدرت نبوده و کودتا علیه او مفهوم نداشت بلکه این کودتا و مخالفت صاف و ساده علیه منشی عمومی حزب نورمحمد تره کی و درمجموع علیه حاکمیت وقت بود».

نویسندۀ محترم درین تذکاردو مسأله را از یاد میبرد :

یک- قیام متذکره نه چند هفته بعد از هفت ثور که رهبران پرچمی هنوز شریک حاکمیت بودند طرح گردید بلکه چندین ماه بعد از آن ، چون درآن چند هفته نیازی به «کودتا» نبود ولی هنگامیکه رهبران پرچمی اجبارا ً رخت تبعید بستند، کدر ها و صفوف هدف ضربات تصفیه قرار گرفتند، در آنوقت بود که افسران پرچمی در فکر قیام شدند.

تنها شخصی از رهبری پرچمی ها که درجریان حوادث داغ آن روزگار هنوز در کابینه حضور داشت سلطان علی کشتمند بود و دیری نگذشت که موصوف هم چسپ رهبری سیاسی « کودتا چیان» را خورد و راهی زندان شد. به قول نویسندۀ «نظر» ، «اعتراف» هم کرد که در « مطبوعات آنوقت نیز انعکاس وسیع یافت». به همه روشن است که متود های اعتراف گیری ماموران «اکسا» و «کام» شباهت فراوان با شیوۀ کار اجنت های گشتاپوی آلمان نازی داشت . نازی ها گوش و ناخُن قربانی را به برق وصل می کردند و ولتاژ را تا سطحی بالا می بردند که قربانی یا حرف مطلوب را میگفت یا از حال می رفت و میمُرد.

به آنهای که نمی دانند باید عرض کنم که تیلفون های صحرایی اردوی افغانستان در صورت سؤ استفاده می توانستند همان وظایفی را انجام دهند که نازی ها در اعتراف گیری به آن نیاز داشتند.

«اعترافات کشتمند» طوریکه خودش در کتاب « خاطرات و یا داشت ها» توضیح داده و هیچ تردیدی در حقانیت اظهارات وی وجود ندارد نیز با استفاده از همین شیوه ها ساخت و بافت گردیده و در « مطبوعات آنوقت » انعکاس یافته است.

پس دانسته نشد که برکدام بنیاد و اساس « اعترافات کشتمند صاحب» مدرک و سند قبول می گردد.

دو – درست است که حفیظ الله امین طبق نومنکلاتور شخص اول قدرت نبود اما وی مدت ها قبل از اینکه شخص اول را به دیار نیستی بفرستد فرمان قدرت را عملا ً در اختیار گرفت و در کردار خویش صاحب الاختیار شد. حفیظ الله امین در حضور نورمحمد تره کی تملق میکرد، رهبر کبیر، معلم توانا و نابغۀ شرق می گفت ولی در خلوت کار خودش را انجام میداد. کاری که هزاران پرچمی و هزاران مبارز وطن پرست را به شمول چهره های شناخته شدۀ جنبش چپ کشور مانند داکتر زرغون، محمد طاهر بدخشی ، بحرالدین باعث  و ده های دیگر به کام مرگ فرستاد.

حاکمیتِ که محترم داکتر منگل از آن نام می برد و افسران پرچمی رامتهم به کودتا علیه آن می نماید مدت ها قبل از شهادت نورمحمد تره کی با عقل و خرد وداع گفته و درگِرو یک باند تبهکار افتاده بود. در چنین حالت نه تنها وظیفۀ پرچمی ها بلکه رسالت همۀ مبارزان میهن پرست بود که علیه آن حاکمیت غدار و جابر دست به کار می شدند.

محترم داکتر منگل در حالیکه نمی خواهد از هیچ گروه و فراکسیون دفاع کند محترم سلطان علی کشتمند را به «نگهداری 150 نفر خلقی ها اعم از رهبری و کدر ها بیشتر از 9 سال درزندان» متهم می سازد.

اینکه این افراد رامحترم کشتمند و یا کدام مرجع دیگر به زندان فرستاده از هدف این نگارش خارج است ولی پرسش این است که اینها کی بودند و چرا زندانی شدند؟

جواب را به استثنای نویسندۀ محترم « نظر» همه میدانند: این ها از نظر تشکیلاتی وابسته گان جناح خلق بودند که از همان روزهای آغازین حاکمیت حزب از اکثریت خلقی ها که در رأس شان مرحوم نورمحمد تره کی قرار داشت فاصله گرفته گروه آشوبگر وخشونت پیشه را به سردمداری حفیظ الله امین ایجاد کردند. بعد ها این گروه را مردم باند امین نامیدند.

این افراد که داکتر اصغر منگل آنها را رهبران و کادرها خطاب میکند در دفتر لمری وزیری طرح سرکوب و کشتار می ریختند و در مرکز و ولایات تطبیق اش می کردند. درزمرۀ این « رهبران» یکی هم منصور هاشمی بود که من می شناختم. کافی است اگر بگویم که مردم به او «جلاد بدخشان» لقب داده بودند چون وی باشنده گان ولسوالی ها را جمع آوری میکرد و بوسیلۀ موترهای بار بری یا هلی کوپتر به دریای کوکچه می ریخت.

پس پرسیده میشود که جای این گونه افراد در کجاست؟ در زندان – همان جایی که بعد از 6 جدی بحق فرستاده شدند، یا برایشان ویلا ها اعمار می شد و تعطیلات تابستانی را هم در کنار بحیرۀ سیاه سپری می کردند؟

محترم داکتر اصغرخیل منگل حکم مینماید که دومین کنگرۀ ح.د.خ.ا. جواب به گذشتۀ حزب را داده است و نیرو های مترقی برای اینکه خود را متحد سازند باید درِ این بحث را ببندند و اگر چیزی میگویند همان گویند که کنگرۀ دوم گفت.

طوریکه علاقمندان مسایل سیاسی افغانستان مطلع اند در کنگره دوم ح. د.خ.ا تحلیل انتقادی از گذشتۀ حزب ارائه گردید و حرف های جدید  درقبال رخداد های سالهای سپری شده بیان شد اما این کنگره نتوانست گوشه های تاریک جریان حوادث را روشن سازد، دلایل واقعی بروز مشکلات را برجسته کند و شیوه ها و راه های بهبود کار در آینده را پیشکش نماید. بدینصورت حرف های فراوان برای گفتن باقی ماند، نیاز زمان و جنبش مترقی کشور است که این حرف ها با شفافیت و جرأت تمام بیان گردند. چون نمی توان با کتمان حقایق و پنهان کاری های سیاسی نیروهای ملی و مترقی را بسیج ساخت.

محترم داکتر منگل در اخیر نوشته است « مردم افغانستان قضاوت خود را در مورد کارنامه های رهبری و رهبران کرده اند».

من از ایشان خواهشمندم تا لطفا ً روشن سازند که این قضاوت در کدام مرجع صادر شده است تا ماهم از آن با خبر شویم.

                                               بااحترام

 


بالا
 
بازگشت