مزاری ، فریاد درد تاریخی یک ملت
به مناسبت یاز دهمین سال شهادت رهبر شهید ، استادعبدالعلی مزاری
یاد آوری:
این بار از روال همیشگی وب " سخن " فرا تر می رویم تا یاد واره ء داشته باشیم از رهبر شهید ، استاد عبدالعلی مزاری. در مورد انسان باعظمتی سخن می گوییم که یازده سال پیش ، در همسویی با یک توطئه ای فرامرزی ، به دست طالبان وحشی ، به شهادت رسید. بناً اگر خداوندبزرگ ،مصلحتی به تداوم حیات ام داشت ، همه ساله در اینجا یادی از این سالار شهیدان خواهم داشت. از دید من ارج گذاری به استاد مزاری ، ارج گذاری به عظمت تاریخ یک ملت است ، ملتی که تاریخ محرومیت ها و شکنجه هایش را در وجود مزاری باز خوانی می نماید ، فلاح و رستگاری خود را در تحقق " راه " و " اندیشه " ای " او " می داند. مزاری یکی از رهبران تاریخ افغانستان است. لذا او در محدوده ء قوم ، مذهب و نژادی خاصی نمی گنجد. او یکی از رهروان و مدافعان سرسخت وحدت ملی در افغانستان بود که درفرایند کار و پیکار خود ، پیوسته ، در راه ء تحقق وفاق ملی - نه در حرف - بلکه درعمل گامهای استواری برداشت. در آن روزهای دشوار " جنگهای تنظیمی " غرب کابل ، میزبان صدها هموطن آگاه ء ما بود که حفظ وجود آنها به مثابه سر مایه های معنوی ، علمی و فکری کشور ما ، از سوی استاد مزاری ، ضمانت گردیده بود. از جانب دیگر در محشر از " راکت پرانی ها " ی آنوقت ، شهروندان کابلی با مضیقه ء مواد خوراکی دست و گریبان بودند. تاجاییکه که ممکن بود به دستور استاد مزاری ، مواد خوراکی ازغرب کابل جمع آوری و در میان باشنده گان شهر کابل توزیع می گردید. همچنان استاد مزاری در جریان بحثها و جلسات سران تنظیمها با قاطعیت از منتفی ساختن جنگها سخن می گفت و برای جلوگیری از جنگ ویرانگر در کابل و رفتن به سوی تفاهم سراسری ملی در قبال طرح های آماده اش ، استدلال می نمود.
قا بل تذکر می دانم که هر آنچه که بر جامعه ء هزاره ، رفته است از سوی حاکمیت های مستبد ، یکه تاز و خود کامه بوده نه از سوی کدام ملیت خاص. زیرا همه ء جوامع افغانستان درگستره ء تسلط این حاکمیتها ، درد استبداد را با گوشت و پوست خود احساس کرده اند و رنج برده اند. پس منادیان عدالت وآزادی ازبستر هر تباری که برخاسته اند به همه ء مردم افغانستان تعلق دارند و تنها این مستبدان تاریخ اند که با ماهیت تباری شان بیگانه می شوند و هر گونه " وحشت آفرینی شان " به " خود " شان بر می گردد نه به بنیاد تباری شان.
به مناسبت یازدهمین سا لروز شهادت استاد عبدالعلی مزاری ، از سوی هواداران رهبر شهید ، محفلی با شکوهی در کشور هالند ، بر گذار گردیده بود. در این محفل مقالات ارزشمند ، شعر های در رثای استاد مزاری و سخنرانی های جالب ، تحلیلی و سودمند ، در قبال ابعاد شخصیت استاد مزاری ، ارائه گردید که مورد استقبال شنونده گان قرار گرفت. من هم به نوبه ء خود مقاله ء زیر را در این محفل ، قرائت نمودم. برای اینکه خواهش دوستان را بی پاسخ نمانده باشم. متن کامل این " مقاله " را در وب " سخن " می گذارم تا با این ناچیز ترین یادداشت ، به ابعاد شخصیت رهبر شهید ، این شاهد درد تاریخی یک ملت ، ارج گذاشته باشم.
متن کامل مقاله:
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن برزبان آفرین
خداوند بخشنده ء دستگیر کریم خطابخش پوزش پذیر
مزاری ، فریاد درد تاریخی یک ملت
در تاریخ معاصر افغانستان ، حوادثی به وقوع پیوسته اند که هر کدام در مقیاس های مختلف از ارزش های ویژه ای برخوردار بوده اند. یکی از این حوادث مهم ، ظهور ابرمردی به نام مزاری بود که در پیکار نابرابر ، درفش عدالتخواهی جامعه ای را بدوش گرفت که حد اقل در طی یک سده ، برای نابودی هویت ملی اش ، از سوی حاکمیت های مستبد ، دکتاتور و خودکامه ، طرح های در دست اجرا قرار گرفت و تداوم این تراژیدی تا نسل ما نیز کشانیده شد.
رهبر شهید عبدالعلی مزاری تجسم فریاد در گلو خفته ای جامعه ء بود که نه تنها با سیما ، اندیشه و سرزمین آن خصومت می ورزیدند ، بلکه هویت انسانی این جامعه را نیز انکار میکردند. توجه نمایید ، وقتی که تو در یک کشور ودر یک محدوده ء جغرافیایی باسایرجوامع زنده گی نمایی ، در روزهای دشوار ستیز و تجاوز بیگا نگان ، همسان با دیگران ، شمشیر بزنی ، مالیه بپردازی ، فرزندانت را به سربازی بفرستی ، به موجودیت کشورت فخر نمایی ، نیت تجاوز و غصب سرزمین های سایر اتنی هارا نداشته باشی ، اما بر خلاف گروه ، گروه از مردمت ات را به کشتار گاها بفرستند ، از فروش تو به عنوان " برده " مالیه ء دولتی اخذ نمایند ، به خلقت خداوندی ات نه تنها شک نمایند ، بلکه استهزا نیز بکنند ، سرزمین ات رادر زیر سم ستوران کوچیها در هم بکوبند ، کمترین صدای اعتراض ات را به وسیله ء حکومت های محلی با ضرب شلاق و زندان خفه نمایند ، هزاران انسان بی گناهت را به جرم " هزاره بودن " در سیاهچالهای مخوف بپوسانند ، خانواده هایت را مجبور به ترک سرزمین آبایی شان بکنند و در عوض کسانی دیگری را مالک زمین هایت بسازند ، در وازه های تحصیل و تعلیم را به رویت ببندند ، با فرمانهای علنی ، فرزندانت را اجازه ندهند که تحصیلات نظامی داشته باشند ،از لحاظ معنوی در طی فرایند گسترده ء تبلیغاتی ، ساختار نژادی تورا به ننگ تو تبدیل نمایند و تورا تا آن حددر محرومیت ، فقر و غربت نگهدارند که ناگزیر شوی که شهرنشینی ات را از " گاراج " های اریستوکراتهای کابل ، آغاز نمایی و برای اریستوکرات زاده ها ، غذا بپزی و لباس های شان را تمیز نمایی و سر انجام با تحمیل این همه دردو محرومیت هویت انسانی تورا به عنوان یک " اتنی " انکار نمایند.
آری دوستان ! ازهمین منظر است که حضور مزاری به مثابه ابر مرد تاریخ افغانستان ، از آن جهت بر جسته می گردد که او درد تاریخی ملت اش را با تمام وجود احساس می نماید به طور آشکارا در عرصه ء پیکار نظامی و سیاسی از هویت ملی جامعه ء هزاره سخن می گویدو لحظه ء هم در دفاع از هویت مردم اش غفلت نمی ورزد. در بحث های داغ همان وقت ، در مصاحبه ها با خبر نگاران داخلی و خارجی ، در گفتگو های رسمی و غیر رسمی ،در صحبتهای رادیو یی ، در تماسهای تیلیفونی ، در مذاکره با شخصیت های سیاسی و اجتماعی ، خلاصه در همه جا و در همه احوال ، از هویت جامعه اش به عنوان یک ملیت مساوی الحقوق ، حرف میزند و دفاع می نماید. چنانچه او در یکی از صحبت هایش می گویدکه:
" حالا درست است که ما در این جا کاری نکردیم ، جایی نگرفتیم ، حکومتی تشکیل ندادیم ، ولی با مقاومت ، با فداکاری مردم خود ، یک عزت و هویت پیدا کردیم و آن عزت این است که می گوییم : ما یکی از اقوام افغانستان هستیم ، در این خانه ء مشترک ،دیگر هزاره بودن ، ننگ نباشد۰ اگر افغانها ، تاجکها ،ازبکها و ترکمن ها به اسلام فخر میکنند ، ما هم مسلمان هستیم به اسلام فخر میکنیم ؛ اگر آنها به نژاد شان فخر کنند ، ماهم یک نژآد هستیم ، به نژاد خود فخرمیکنیم ؛ به هر صورتش ما در این خانه شریک هستیم. "
رهبر شهید مزاری ، می داند که در پهنه ء پر فراز و فرود تاریخ افغانستان ، حاکمیت های مستبد و هزاره ستیز ، پیوسته تلاش کرده اند که کلمه ء " هزاره " را از لحاظ معنوی در ذهن هر افغانستانی به کلمه ء ننگ و نفرین مبدل نمایند و در این جنگ روانی سعی کردند تا هویت نژادی هزاره هارا هویت بیرونی بدهند که گویا این اتنی به طور تصادفی در افغانستان زنده گی می نماید و از هر گونه اصالت تاریخی و فرهنگی محروم است.
استاد مزاری در سخنان خویش به عمق مسئله اشاره می کند: یکی اینکه هزاره بودن ننگ نباشد و دوم اینکه هزاره ها مانند هر نژاد دیگر در افغانستان حق دارند که به نژاد خود افتخار نمایند.
دوستان محترم !
اگر بحث را به اصالت تاریخی ، فرهنگی وتمدنی جامعه ء هزاره بکشانیم ، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اما به طور گذرا به پاسخ آنهای که هنوزهم در نوشته ها ، صحبت ها ، یادداشتها و سخن پراگنی های وقیح شان ، به " اجنبی " بودن هزاره ها اشاره می کنند ، باید گفت که هزاره ها ترکیبی از نژاد ترک و مغل واز ساکنان بومی افغانستان هستند. اگر نگاهی به کتاب جامع التواریخ انداخته شود در صفحه ء ۱۰۹ این اثر ارزشمند تاریخی ، در ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح ، از " اوغوزخان " فاتح کبیر مغل و فرزندان ۲۴ گانه ء او نام برده می شود و قبایل که بار اول در جهانگشایی با او سهم گرفتند ، اقوام : اولیغور ، قا نقلی ،قبچاق ، قارلق ، قلیچ ، آغا جری یا باغچری ، بودند که این نام ها تا هنوز درمیان جامعه ء هزاره مروج است. از قرن ششم قبل از میلاد تا قرن اول میلادی ، هزاره جات مورد تجاوز خارجیها قرار می گیرد و مردمان آن با دلیری وشهامت از سر زمین شان دفاع می نمایند. در این راستا می توان از حمله ء " کوروش کبیر " اولین حکمران مقتدر " هخامنشیان " بین سالهای ۵۳۶ - ۵۴۵ قبل از میلاد ، یاد نمود. گرچه او توانست هزاره جات را که در آن وقت " ستاگیدیا " نامیده می شد ، فتح نماید ، اما کوروش ، از سوی قبیله ء " دهایی " ( قبیله ء ترک و مغل ) ، زخم برداشت.
سکندر مقدونی ، با اعتماد به سوارکاران ماهر خویش به سرزمین هزاره جات که درآن وقت " اراکوزیا " نامیده میشد ، حمله برد که با مقاومت سرسخت مردمان آنجا ، مواجه گردید. بطلیموس دانشمند ، که در رکاب سکندر قرار داشت می نویسد :
" سکندر در گذشتن به شمال یک نوع انسانهای جدیدی را دید که بی نهایت سرکش بودند و در پناه ء خانه های گلی می زیستند. "
سکندر در جنگهای چهار ساله موفق به تسخیر کامل ولایات اراکوزیا ( هزاره جات ) نگردید.
امپراطوری مقتدر کوشانیها بین سالهای ۴۰ تا ۲۲۰ میلادی ، مدنیت بزرگی در هزاره جات بنیاد نهاد. کوشانی ها را به نام اقوام " یوچی " می نامند که یکی از شرقی ترین قبایل نیرومند ترک و مغل از شاخه ء " کمیستی " یا " سیتی " است. در دوران کوشانی ها تمدن آسیای میانه به اوج خود میرسد. " کد فیزس " بنیانگذار سلسله ء کوشانیها و بعد پسرش " ویما کدفیزس " در سالهای ۹۰ میلادی امپراطوری وسیعی را به وجود آوردند. دومین خاندان کوشانی ها که بنیاد گذار آن " کنیشکای کبیر " است، از قبیله ء کوشان، از جمله ء اقوام ترک و مغل ویکی از قبایل مهمی تشکیل دهنده ءاجداد هزاره ها در تاریخ شرق می باشد.
بعد از انقراض امپراطوری کوشانی ها ، بین سالهای ۴۲۵ - ۵۶۶ میلادی ، امپراطوری سوار کاران وتیر اندازان " زاولی " یعنی سلسله ای شاهان زاولی یا هیاطله ، قد می افرازند. قبایل دلیر زاولی هزاره ، که بخش از اجداد هزاره ها اند ، مانند برادران کوشانی شان از اقوام و قبایل سیتی یا کمیستی هستند که هم اکنون هزاره های زاولی در جنوب غرب هزاره جات در ارزگان ، مالستان ، جاغوری ، حدود اجرستان ، در حوالی کابل و غزنه به نام مشخص " هزاره ء زاولی " زنده گی می نمایند.
زاول یا زاولستان که فعلاً به نام ولایت زابل در غرب ولایت غزنی ، قرار دارد ، زمانی مرکز حکمروایی زاولشاه مقتدر ترین شاه ء سلسله ء زاولی در حدود قرن ۵ میلادی بود. اکثریت قبایل زاولی توسط عبد الرحمن این مستبد خون آشام ، از بین رفتند و تعداد کثیری از این قبایل ، مانند سیاه پوستان افریقا ، در بازارهای برده فروشی ، تا ایالت پنجاب و مهارا اترای هندوستان ، به فروش رفتند.
هیوان تسنگ راهب وزایر چینی در عصر شاهان زاولی در برگشت از هندوستان در ماه ء جون ۶۴۴ میلادی چنین می نویسد :
" تمام مردم زاول معبد سوناگر را پرستش می کنند و هر سال اشراف و شهزاده گان در جشن آن ،طلا ، نقره ، اسپ ، گوسفند و اجناس گرانبها به پای آن نثار می نمایند و احدی جرئت تصاحب آها را ندارد " او ، حدود زاول را ۷۰۰ لی ، یعنی معادل ۲۵۰۰ میل می نویسد و می گوید که مرکز زاول هوسی نه ( غزنه ) و شهر معروف آن " هوساله " ( شهر هزاره ) ذکر می کند.
از آغاز امپراطوری زاولی ها تا عهد غز نویان هزاره جات ، شاهان مستقل و خودمختار داشته اند. فردوسی در یک مصراع از شاهنامه می سراید:
شه ءغرچکان بود بر سان شیر کجا ژنده پیل بود ، آوریدی به زیر
خلاصه اینکه ، کنت کورت و بطلیموس مورخین عهد سکندر کبیر ، فریبه جهانگرد فرانسوی ، هنری فیلد کریستیاتس محقق دنمارکی و جورج راورتی ، از مورخان غربی . مقدسی ، مولف گمنام حدودالعالم در ۹۵۹ میلادی ، ابی بکر مشهور به ابن فقیه ، ابن خرداد در ۹۲۰ میلادی ، ناصر خسرو بلخی از مورخین اسلامی و همچنان هیوان تسنگ راهب چینی از موجودیت غرج الشار ، غرجه ، غرجستان ، شاران غرجستان و موجودیت هزاره ها در غرجستان به کرار یاد نموده اند. من باب مثال هیوان تسنگ در سال ۶۳۰ میلادی در باره ء هزاره جات می نو یسد :
" در این ناحیه مردمی سکونت دارند که دارای زبان متفاوت و قیافه ء چینی هستند . او این ناحیه را " هوساله " می نامد که به نام هزاره نزدیک است.
آقای عبدالحی حبیبی مورخ نامدار کشور در باره ء لفظ هزاره میگوید که این کلمه ریشه ء تاریخی دارد واز " هوساله " مشتق شده است.
مرحوم صدیق فرهنگ نویسنده اثر تاریخی " افغانستان در پنج قرن اخیر " به این نتیجه می رسد که : نه تنها خوارزم شاهیان ، بلکه سلاطین غوری نیز مربوط به نژاد هزاره می باشند. ( * )
با این اشارات مختصر از تاریخ باستان هزاره ها ،دو نکته مطمح نظر بوده است :
نخست اینکه حضور جامعه ء هزاره در افغانستان ، تصادفی نبوده ، بلکه دارای هویت تاریخی وتمدنی است که به شهادت منابع معتبر تاریخی در اصالت بومی بودن این جامعه نمی توان شک کرد. ثانی اینکه جامعه ءهزاره با داشتن چنین پیشینه ء طولانی تاریخی در به وجود آوردن ارزشهای بزرگ فرهنگی و تمدنی در کشور نقش برجسته داشته که می توان بدانها افتخار نمود و هر نوع کتمان کاری در این راستا ، به جز از " هزاره ستیزی " معنای دیگری نمیتواند داشته باشد. اگر کشورما میراث دارتمدن کهن است ، هزاره ها مانند سایر ملیتهای افغانستان در پیدایش و پرورش این تمدن نقش ارزشمند و حیاتی داشته اند. بدان علت ما نگاهی به گذشته ء تاریخی جامعه ء هزاره داشتیم تا پرده های سیاه ء از تقلب و نیرنگ را که بر چهره ء درخشان این تاریخ افگنده بودند ، دریده باشیم.
رهبر شهید استاد مزاری ، با درک روشن از این پیشینه ء تاریخی ، در شرایط رهبری جامعه ء هزاره را به عهده گرفت که از زمین و آ سمان خون و آ تش می بارید. کابل لحظه به لحظه ویران می گردید. کینه ، عداوت ، افترا ، بهتان ، دسیسه و نیرنگ در ابعاد مختلف آن ، به عنوان فرهنگ جنگ ، مسلط بود. عصبیت قومی توام با خشونت و قهر در بالاترین حد خود رسیده بود. مزاری این اسوه ء مقاومت و ستیغ تفکر ملی در چنین اوضاع نا به سامان مانند یک صخره ء استوار ، بدون دلهره و ترس در خط مقدم مقاومت ، جامعه ء خود را را از لحاظ سیاسی و نظامی رهبری می نمود.
مزاری بزرگ در خط فکری خویش ، مدافع راستین آزادی و عدالت ملی در کشور بود. او برای رهایی از جنگ ، استبداد و خود کامگی طرح های بسیار دقیق داشت و پیوسته می گفت که عدالت اجتماعی تنها با مشارکت ملی تمام اقوام افغانستان تحقق پذیر است. این مشارکت سبب میگردد تا دولت ملی بر اساس اراده ء آزاد مردم ایجاد گردد و دولت ملی خود عامل همبستگی ملی ویا به اصطلاح دیگر ، عامل وحدت ملی در کشور می گردد. اگر مشارکت ملی عادلانه در تمام نهاد های قدرت صورت نپذیرد ، حرف زدن از عدالت اجتماعی ووحدت ملی ، آب در هاون کوبیدن است.
استاد مزاری ، برای تحقق اندیشه هایش ، در آغاز ، تمام گروهها را به دور حزب وحدت ، متحد ساخت. بی جا نخواهد بود که مزاری را یک شخصیت " کاریز ماتیک " بنامیم. زیرا درآن وقت ، آتش نفسان و سخن گویان زیادی در میان این گروه ها وجود داشتند ، اگر جاذبه ء فکری ، اتوریته ء سیاسی ، درک ملی ، قاطعیت و استواری ، جسارت و بی باکی استاد شهید نمی بود ، بدون شک ، کسی دیگری از میان این آتش نفسان در راس حزب وحدت ، قرار می گرفت. اما جاذبه ء شخصیتی و راهکار های فکری استاد مزاری که به او هویت یک انسان کاریزماتیک را داده بود ، سبب گردید که همه گی به اتفاق نظر اورا به عنوان رهبر خود ، انتخاب نمایند. رهبر شهید ، در عمل ثابت نمود که در نبرد عدالتخواهی باید سرسخت ترین مقاومت را در ابعاد سیاسی و نظامی سازمان داد و برای ثبوت حقانیت هویت ملی خویش در برابر انحصار و استبداد قربانی باید داد. استاد مزاری ، به مثابه یک رهبر در وجود جامعه ء خویش مستحیل شده بود و جامعه در وجود او حلول کرده بود. به همین دلیل مردم یک پارچه از مزاری به حیث رهبر خود چه در دوران حیات و چه در زمان شهادتش دفاع نمودند.
هرگاه پرسشی مطرح شود که در نفس این مقاومت ایثارگرانه چه منطقی نهفته بود ؟
پاسخ به این پرسش برای کسانی که که از بیرون به جامعه ء هزاره نگاه می کنند ویا طفیلیا نی که از دست رنج هزاره ها چاق چله می شوند ، مقاومت دلیرانه ء مزاری را نوعی از ماجراجویی تلقی می کنند. اماجامعه ء هزاره که رنج و تراژیدی پیاپی تاریخی راتجربه کرده است ، می داند که مزاری بااین مقاومت شجیعانه ء خویش به مردمی هویت بخشید که در افغانستان ، انسان بودن این مردم ، انکار می گردید. مزاری به خوبی می دانست که با پیروزی آزادی و عدالت ، نخستین مردما نی که ثمر آن را می چشند ، جامعه ء هزاره است. مزاری می دانست که جامعه ء هزاره را آگاهانه شقه ، شقه کرده اند. عده ء را به نام اسماعیلیه ، عده ء را به نام سنی و عده ء را به نام شیعه ء اثنی عشر ، از هم جدا کرده اند ، تا با این نفاق بتوانند از حضور جمعی و تاریخی هزاره ها جلوگیری نمایند. بهترین زمین های هزاره جات را به غیر هزاره توزیع کرده اند. در ساختارهای اداری سرزمین جامعه ء هزاره ، تغیرات فاحش وارد کرده و تقریباً همه ولایات هزاره نشین را درساختار های دیگر شامل ساختند تا ازوحدت سرزمین هزاره ها به مثابه یک " ایا لت " جلو گیری نموده باشند. به این هم بسنده نکردند ، بلکه همه ساله ، کوچیها را از آن سوی مرزها به هزاره جات کشانیدند تا مواشی آنها از علفچرهای این مناطق ، استفاده کنند.
خلاصه حاکمیت های مستبد با آگاهی تمام سعی نمودند تا هزاره هارا از لحاظ اداری ، سیاسی و فرهنگی در بحران و محرومیت نگهدارند. پس یک جامعه ء بحران زده ، فقیر وابسته به اقتصاد بدوی ، محصور با طبیعت سرد و خشن ، فاقد مرز های بیرونی ، به ساده گی می تواند محل تاخت و تاز نظام های توتالیتر ، خود کامه و مستبد ، واقع گردد. اما این مزاری بود که به مثابه عصاره ء تاریخ محرومیت ها و شکنجه های یک ملت ، باصلابت و شکوهمندی تمام ، درد مردمش را فریاد کرد.
دوستان گرانقدر ! به چند طرح دقیق و تاریخی رهبر شهید استاد عبدا لعلی مزاری گوش فرادهید:
- برای نخستین بار ، استاد مزاری مطرح نمود که هزاره ها در افغانستان ۲۵ در صد نفوس کشور را تشکیل می دهند.
- نخستین شخصیتی که با صدای رسا از ایجاد نظام فدرالی در افغانستان ، سخن گفت استاد مزاری بود. و او در این راستا طرح های را نیز آماده کرده بود.
- استاد مزاری ، شرکت در حیات سیاسی افغانستان را منوط به شعاع وجودی تمام اقوام وقبایل افغانستان می دانست.
- استاد مزاری ، با تقسیمات ملکی و اداری کنونی کشور مخالف بود ودر این رابطه به همکاری دانشمندان کارتو گرافی ، طرحی از تقسیمات ملکی واداری جدید را ، ریخته بود.
- استاد مزاری ، به مثابه رهبر ملی وتاریخی افغانستان ، با تمام نیرو از جامعه ء ازبک و ترکمن در کشور به دفاع برخاست و هر نوع اتهام را در قبال رهبری این جوامع ، مردود دانست.
- استاد مزاری ، قبل از هر کسی ، طرفدار قطع و ختم جنگ بود و نیز او بود که گفت :
" برای رهایی از جنگهای تنظیمی ، مردم باید به صحنه بیایند ، همان طوریکه اجنبی هارا شکست دادند ، به جنگ نیز خاتمه ببخشند. "
اما رهبر شهید ، خار چشم سیاست بازان و حامیان منطقوی شان بود. چنانچه هنگامی که طالبان ، این سپاه ء جهل ووحشت به کابل رسیدند ، بلا درنگ مزاری بزرگ ویاران صدیقش را به شهادت رسانیدند ، تا پاسخی مثبت به باداران خارجی شان داده باشند.
خواهران و برادران گرامی !
مرا عقیده بر این است که از استاد مزاری ، نباید یک چهره ء مقدس بسازیم چون زیان تقدس گرایی در این است که نفس پیام شهید در غبار از تجلیل و تکریم نابود خواهد شد. امام حسین ( ع ) در کنار پیام های والا ی خویش یک پیام عمده داشت که : " با استبداد در آویز وبا مظلوم نمایی خویش به ظالم ، مشروعیت نه بخش ! " اساسی ترین پیام استاد مزاری ، تثبیت و دفاع از هویت ملی و انسانی جامعه ء هزاره بود که او حضور این " هویت " را در مشارکت همه جانبه ء سیاسی می دانست. اگر تاریخ را ورق بزنیم ، عبدا لرحمن به دلیلی به جنگ هزاره ها رفت که آنها خواستار مشارکت ملی و سیاسی در حاکمیت آن وقت ، گردیده بودند. مزاری درمیعاد گاه ء شهادت به خاطر شکنجه می شود که او حق مردم خودرا میخواست تا با دستیابی بدان ، بتوانند در حاکمیت سیاسی افغانستان ، سهیم گردند.
مشارکت ملی وقتی شکل عملی به خود می گیرد که تمام ملیتهای افغانستان متناسب به تعداد نفوس شان در تمام نهادهای قدرت دولتی و ملی سهیم گردند. تنها با اشتراک چند وزیر در کابینه ، مشارکت ملی تامین شده نمیتواند و نباید هم بسیار دل خوش کننده باشد. نهادهای قدرت ، از کابینه گرفته تا ولایات ، ولسوالیها ، علاقه داریها ، سفارت خانه ها ، نهاد های قضایی ، شهر داریها ، بدنه های کاری و اجرایی وزارت خانه ها ، غیره وغیره ، همه را احتوا می نمایند. اگر در همه ء این نهاد های قدرت ، حضور کادر های ملی تمام جوامع افغانستان ، مطابق به شعاع وجودی شان ، تامین نشود نباید از مشارکت ملی و عدالت اجتماعی ، سخن گفت.
دوستان محترم ، میدانند که ما کاملاً در شرایط جدیدی قرار داریم. نیروهای بین المللی در کشور ما حضور فعال سیاسی و نظامی دارند. صدها میلیون دالر به خزانه ء دولت سرازیر می شود. اوضاع منطقه ء ما بسیار حساس است. استراتژی جهانی از حضور طویل المدت کشورهای کمک کننده در افغانستان ، خبر می دهد. انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی به فرجام رسید. افغانستان تمرین دموکراسی می نماید. احزاب مختلف با خواستگاهای متفاوت ، سر بلند کرده اند. نشرات گونه گون در داخل کشور فعال هستند. و ما در آستانه ء پایه گذاری یک فرهنگ جدید هستیم. پرسش عمده ای که در برابر ما قرار می گیرد این است که آیا ما از این شرایط جدید به وجه درست استفاده کرده می توانیم ویا خیر ؟
فراموش نگردد که منطق جنگ ، زور گویی و قلدری ، آهسته ، آهسته جایگاهش را به عرصه ء فعالیت های سیاسی ، فر هنگی و اجتماعی ، خالی می کند. افکار و اندیشه های سیاسی در میان مردم افغانستان وبه ویژه در جامعه ء هزاره سیر صعودی دارد. هر گاه ما ازاین سیر صعودی به سود مردم خویش بهره نگیریم ، به یاد داشته باشیم که با غفلت تاریخی مواجه خواهیم شد. با توجه به این اصل ، باور من این است که هم آهنگی و فعالیت منسجم سیاسی ، مارا قادر می سازد که سهمی در مشارکت ملی داشته باشیم و هم در ایجاد دولت ملی که نخستین خواستگاهش دموکراسی و عدالت اجتماعی است ، نقش بازی نماییم. از سوی دیگر ضمانتی برای تکرار نشدن تاریخ راکمایی خواهیم کرد. برای توفیق در این راستا ، ما به گذشت ، انعطاف ، همدلی ، تحمل ، شکیبایی ، ارزش دهی به دیگر اندیشی ، مدارا ، تساهل ، صعه ء صدر و غیره نیاز داریم. بدون اینها شاید از جایگاه ء که حرکت کرده بودیم ، در همان جا متوقف خواهیم ماند و هیچگونه دست آوردی به نفع جامعه ء خویش ، نخواهیم داشت.
نکته ء دیگری که به طور گذرا بدان اشاره مینمایم ، این است که اگر ادبیات ، فرهنگ و سیاست ما در خدمت جامعه ء که ما از آن سر بلند کرده ایم ، قرار نداشته باشد ، مسیر حرکت ما بسیار آید یالی و آرمانگرایانه خواهد بود. شاید گفته شود که میعاد گاه ء ما " انسان " است نه نژاد و ملیت. حرفی زیبا است. اما فراموش نگردد که هر نژاد وملیت از " انسانها " شکل گرفته است. اگرنژادی ، فقط عدالت بخواهد نه برتری ، فکر میکنم که معنای نژاد پرستی را نمی دهد.گذشته از آن اگر به انسانیت این نژاد شک کرده باشند ، ادبیات ، فرهنگ و سیاست ما باید در گام نخست " انسانیت " این نژاد را به ثبوت برساند. از دید این قلم بزرگترین داده های فرهنگی ، تاریخی ، ادبی و سیاسی متعلق به این جامعه ، این خواهد بود که حس اعتماد به نفس ، باور به خویشتن و رهایی از " خود حقیر بینی " را به تصویر بکشند تا انسان این جامعه ، خودرا نه برتر و نه کهتر ، بلکه برابر با انسانهای جوامع دیگر ، بداند.
دوستان عزیز !
آیا ما تمام ظرفیت های سیاسی و فرهنگی خودرا به عنوان یک مجموعه ء به هم بسته با حفظ تنوع اندیشه ها ، چه در داخل و چه در خارج به کار بسته ایم ؟ به نظر من ، متاسفانه ما تا هنوز به این مامول ، توفیق نیافته ایم. در حالیکه ما تمام این ظرفیت ها را داریم. چهره های برجسته و بلیغ فرهنگی به ویژه از میان جوانان جامعه ء ما سر بلند کرده اند. آثار فرهنگی آنها در زمینه های شعر ، داستان ، تاریخ ، نثر ،ترجمه و پژوهش های گونه گون ، بدنه ء مهمی از فرهنگ جدید در حال نضج کشور مارا شکل می بخشد. شخصیت های برازنده ء سیاسی جامعه ء هزاره با دید گاههای باز و فراگیر به حیث مدافعان دموکراسی و عدالت اجتماعی در قوام گیری فرهنگ جدید سیاسی نقش برجسته دارند. اما پرسش بی پاسخ این است که هم آهنگی این مجموعه های فرهنگی و سیاسی به وجود نیامده است. آیا زمان آن فرا نرسیده است که ما با استفاده از شکل گیری اوضاع جدید در افغانستان ، تمام همت خودرا به کار اندازیم تا این مجموعه ها بتوانند حد اقل در مسیر از تفاهم و همدلی قرار بگیرند و در طی بحث های مفید ، دیدگاهای شان را به هم نزدیک بسازند تا در فرایند مشارکت سیاسی به خاطر سهم گیری در راستای تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی در افغانستان همدیگر را یاری نمایند. ساده می گویم که محور این نزدیکی و تفاهم را گذشت متقابل و پرهیز از " خود نگری " تشکیل می دهد. به معنای دیگر ، استوانه ء حیات این همبستگی در گرو " انعطاف پذیری متقابل " است و بس. بلا درنگ اذعان مینمایم که سخنان فوق رخ به سوی آگاهان جامعه دارد. آنهای که قلب شان به خاطر جامعه ء استبداد زده ء شان می طپد و آرزو دارند که این جامعه در کنار سایر جوامع افغانستان از حقوق برابر سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ، بهره مند شود. از سوی دیگر تجربه به ثبوت رسانید که در هنگامه ء چینه زنی های سیاسی ، شخصیت ها و نهادهای سایر جوامع ، با تمام تفاوت های آید یالوژیکی دیروز در کنار هم قرار گرفته ا ند و چون تن واحد عمل کرده اند. چسپیدن به آید یالوژی ، متاسفانه یکی از درد های است که برخی از افراد جامعه ء ما ، بدان مهر تقدس زده اند. مختصر باید تذکر دهم که منافع ملی جامعه ء هزاره نباید قربانی " اید یالوژی پرستی " گردد. آنهم در عصری که بارزترین ویژه گی آن " ایدیالو ژی زدایی " است. از جانب دیگر ایدیالوژیها در تاریخ ، تراژیدی های بزرگی آفریده اند که به وسیله ء نظام های توتالیتر و خود کامه ای ایدیالوژیکی ، هدایت می شده اند.
دوستان والا قدر !
مردم ما در انتخابات پارلمانی یک بار دیگر شعور سیاسی شان را به نمایش گذاشتند ، و نماینده گان شان را به مهم ترین مرجع صدای ملت فرستادند. لزومی ندارد که در اینجا از فعل و انفعالات که در انتخاب هیئات ریئسه ء پارلمان ، صورت گرفت ، مکثی داشته باشم. اما پارلمان افغانستان در برابر پرسشهای جدی ملی قرار دارد و زمان به ثبوت خواهد رسانید که نماینده گان ملت به این پرسشها چگونه پاسخ می دهند. در ذیل به چند نکته ء که از دید این قلم ، رئوس مسایل را تشکیل می دهد به گونه ء گذرا اشاره می کنم که از پارلمان افغانستان خواهان تصویب می باشند :
۱ - حل مسئله " خط دیورند " به حیث محور تشنج و کشمکش بین افغانستان و پاکستان. چنانچه وقتی از آقای کرزی ، در این بار ه پرسیده شد ، در پاسخ این مسئله را به پارلمان افغانستان موکول نمود.
۲ - آغاز احصاییه گیری نفوس و توزیع تذکره ء وطنداری ( یا تابعیت ) برای تمام شهر وندان افغانستان بدون تمایز و امتیاز های اعزا زی.
۳ - بالا بردن اختیارات شوراهای ولایتی ، ولسوالی ، علاقه داری و قریه وی.
۴ - رعایت عدالت در باز سازی تمام مناطق افغانستان ، در جهت انکشاف متوازن اقتصادی.
۵ - باز پرسی از نحوه ء مصارف پولهای وارد شده به افغانستا ن و پاسخ دهی دولت از سیستم عواید و مصارف.
۶ - استیضاح سیتماتیک وزرای که اداره ء شان بر بنیاد فساد مالی و اداری ، چرخش دارد و عزل آنها از مقام های شان.
۷ - جلوگیری از تسلط اقتصاد مافیای مواد مخدر در افغانستان و تصویب قوانین جدی و شفاف در این زمینه.
۸ - تغیر در ساختار های اداری و تقسیمات ملکی. برگرداندن زمین های غصب شده به وارثان اصلی شان.
۹ - تصویب فراخوان مردم افغانستان به رفراندم عمومی به مقصد گزینش نوع " نظام سیاسی " در کشور.
۱۰- جلوگیری و باز پرسی از موسسات داخلی و خارجی که پول های وارد شده به نام مردم افغانستان را ، حیف و میل کرده ویا میکنند.
دوستان گرا نمایه !
نکته دیگری قا بل یاد آوری این است که طالبان از بستر منش های قبیلوی و افراط گرایی مذهبی برخاسته اند که باتمدن و فرهنگ تکامل یافته ء انسانی ، با دست آوردهای تکنالوژی معاصر ، با دموکراسی و عدالت اجتماعی ، با حقوق بشر و میثاقهای بین المللی از جمله اعلامیه ء جهانی حقوق بشر ، با حضور زنان افغانستانی ، در تقابل قرار دارند. طالبان در دوران حاکمیت شان میراث های تمدنی کشوررا یکی پی دیگر نابود میکردند که تخریب مجسمه های عظیم بودا در بامیان ، نمونه ء بارز آن است. طالبان به نسل کشی دست یازیدند ، چنانچه قتل عام های یکاولنگ ، بامیان ، مزار شریف و شمالی و تحمیل سیاست زمین سوخته از سوی آنها چیزی نبوده که از دید رسانه های جهانی ، مخفی مانده باشد. طالبان در اجرای این سیاست ها ، یک پارچه و متحد عمل کردند. پس در میان آنها ، تند رو ، میانه رو و کند رو ، وجود ندارد. هر نوع مذاکره به نام طالبان میانه رو ، وجه دولتمردان افغانستان را به پایین میکشد و هیچگونه توجیهی در آن وجود ندارد ، به جز ء اینکه خواستگاهای مشترک قبیلوی برخی از متنفذان دولتی را به نمایش بگذارد.گذشته از آن طالبان و شبکه ء تروریستی القاعده دو همزاد به هم چسپیده اند. چنانچه طالبان " بن لادن " را تا آخرین روزهای سقوط شان ، تسلیم مراجع بین المللی نکردند. پس با رهبری طالبان نه تنها مذاکره صورت نگیرد ، بلکه آنها به حیث عاملان " جینو ساید " در افغانستان به میز محاکمه ء بین المللی کشانیده شوند.
دوستان عزیز ! جامعه ء هزاره به حیث ساکنان بومی افغنستان ، به استقلال ، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور افتخار می نماید. بدون شک رسیدن به وفاق ملی منوط به شرکت تمام اقوام ، قبایل و تبارهای خورد و بزرگ ، مطابق به تعداد نفوس شان در حیات سیاسی کشور می باشد. با بکار گیری این اصل نه تنها برخوردار از وحدت ملی می گردیم ، بلکه در فرایند آن صاحب یک دولت ملی خواهیم بود. جامعه ء هزاره با درس های که از گذشته ء تاریخی خود گرفته است به درستی درک می نماید که ضمانت های بین المللی در جهت تحقق دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، رعایت حقوق انسانی در کشور ما به وجود آمده است. پیدایی این ضمانت ها در کنار ثمرات مختلف خویش ، این امید را تقویت می کند که تاریخ بار دیگر بر ما تکرار نشودو مردم ما گروه ، گروه در مذبح عصبیت های قومی و قبیلوی به کشتار گاها ، نروند. اما این بدان معنا نیست که ما در یک غفلت تاریخی به سر ببریم. اگر توفیقی در این راستا به ما دست بدهد از چشمه ء فیاض وحدت درونی ما خواهد بود و بس. با بکارگیری این همبستگی و اتحاد ، راه ء رهبر شهیدمان استاد عبدا لعلی مزاری را ، دنبال خواهیم کرد. زیرا در محور طرح های استاد شهید دو طرح از تجلی ویژه ای برخوردار بود : نخست تثبیت هویت ملی جامعه ء هزاره . ثانی مشارکت ملی این جامعه در حیات سیاسی افغانستان.
اگر ما از وضع جدید به سود جامعه ء خود بهره گرفته نتوانیم در برابر عصر کنونی وآینده ، پاسخی نخواهیم داشت. آخر اینکه تاریخ ملت ما با خون صدها هزار انسان بی گناه نوشته شده است و با این درس عبرت ، نگذاریم که این تاریخ بر ما ونسل های بعد از ما تکرار شود.
درود به روان پاک رهبر شهید استاد عبد العلی مزاری !
سر بلند باد جامعه ء که آگاهانه برای عدالت و دموکراسی می رزمد !
زنده باد میهن پر افتخار و عزیز ما افغانستان !
از توجه شما تشکر.
حسین ورسی
۲۲ حوت ۱۳۸۴ خورشیدی مطابق به ۱۲ مارچ ۲۰۰۶ میلادی