فعالیت استخباراتی سیا تحت پوشش سازمانهای

حماس ، القاعده و طالبان  درجنگ نوین امریکا!

 

ابراهیم سکندری

  

موقعيت آمريکا در خاورميانه، هيچگاه به اندازۀ سالهاي دهه  1970، پايدار و اطمينان بخش جلوه نمي کرد. تنها چند کشور عراق، سوريه، ليبي و نيز سازمان آزاديبخش فلسطين از دايره امپراتوري نو پديد آمريکا بيرون بودند و ايالات متحده نسبت به آنها رويه  تهاجمي پيشه کرده بود. واشنگتن با همراهي متحداني چون اسرائيل، مصر، اردن و حکومت هاي پادشاهي خليج فارس، مي کوشيد اين چند کشور را نيز در گستره ي جهاني منزوي ساخته، از نقش آنها در منطقه بکاهد، و براي تحقق اين هدف به هر روشي  از آن جمله تغيير رژيم، تهديد، تحريک و تطميع توسل ورزد. سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين، دو عضو اردوي ضد آمريکايي، خويش را در کام جنگ داخلي در برابر نيروهايي به رهبري اخوان المسلمين و راستگرايان اسلامي يافتند. دو متحد آمريکا، اسرائيل و اردن، اخوان المسلمين را حمايت کردند و ايالات متحده، پنهاني، متحدانش را عليه دمشق و ياسر عرفات، رهبري سازمان آزاديبخش فلسطين، بر مي انگيخت.

حمايت اسرائيل و اردن از اخوان المسلمين، از سالهاي دهه  1970 آغاز شد و تا دهه  1980 ادامه يافت. در اين دوره، راستگرايي اسلامي اندک اندک ويژگيهاي راديکال و ضد آمريکائي اش را آشکار کرد، چنانکه بعدها در تروريسم بن لادن این وضع پدید آمد، به قدرت رسيدن اسلامگرايي غرب ستيز در ايران، شورش اسلامگرايان در عربستان و ترور انورسادات به دست تروريست هاي وابسته به اخوان المسلمين، همه و همه در سالهاي 1979 تا 1981 روي داد. اما پيش از اين رويداد ها و نيز پس از آنها، عمان و اوریشلم سياست پشتيباني از گروه هاي متحد اخوان المسلمين در سوريه و فلسطين را همچنان ادامه دادند. هرچند مدرکي دال بر دخالت بي واسطه ي ايالات متحده در همراهي اسرائيل و اردن نيست، به گفتهً شخصيت هاي ايالات متحده که در خاورميانه خدمت کرده اند، گزارشات اقدامات اين دو کشور بوسيلهً سيا به واشنگتن ارسال مي شده و آمريکا کاملا از آن آگاه بوده است. ولي ايالات متحده، هيچگاه متحدانش را از چنان اقداماتي باز نداشته است

شايد شگفت آور باشد که چگونه دولت يهودي اسرائيل و پادشاهي سکولار اردن، با بنيادگرايي اسلامي هم پيمان شده باشند. اما اوریشلم و عمان، اخوان المسلمين را سلاح مناسبي عليه سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين مي پنداشتند. جنگ داخلي که اخوان المسلمين با ترور و اغتشاش و شورش در سوريه بر پا کرد هزاران کشته بر جاي گذاشت. از 1967، تا اواخر دهه  1980، اسرائيل سازماندهي اخوان المسلمين در مناطق اشغالي را آغاز کرد. اسرائيل، شيخ احمد ياسين، رهبر اخوان المسلمين، را براي تاسيس سازمان حماس کمک نمود تا آنرا وزنه يي در برابر سازمان آزاديخش فلسطين بسازد. حماس نيز همان گونه عمل کرد که اسرائيل مي خواست، اما بعدأ خود سیلی محکمی بود بروی اسرائیل و در دهه ي 1990، از درون حماس گروهي تروريستي که با بمب گذاريهاي انتحاري خويش، صدها يهودي اسرائيلي را کشت، بيرون آمد. چنين شد، که اسرائيل و اردن، زنجير از پاي هيولا را بازنمودند  در زبان عربي ، واژه ي حماس، مخفف "جنبش مقاومت اسلامي"، به معني "ميهن پرستي پر شور" است. اگر چه حماس رسما در 1987 تاسيس شد، بنيانگذاران آن، بويژه در نوار غزه، از اعضاي اخوان المسلمين بودند. در پي جنگ 1967 و اشغال غزه و کرانه ي باختري رود اردن بوسيلهً اسرائيل، اسلامگرايان با حمايت اسرائيل و اردن به صحنه آمدند. اسلامگرايان در سرزمين هاي اشغالي، رسما تحت نظارت اخوان المسلمين اردن بودند، و حماس شاخه يي از اين جمعيت.

ريشه هاي حماس به دهه  1930 باز مي گردد. در آغاز فعاليت هاي حاج امين الحسيني مفتي اوریشلم و هوادار نازي ها (و انگليسيها)، جنبش فلسطين کمترين رگه هايي از اسلامگرايي نداشت. اين حاج امين الحسيني بود که در 1935 با فرستادگان حسن البنا ديدار کرد. "جمعيت مکارم اوریشلم"، پيشگام اخوان المسلمين در فلسطين، در 1943 ایجاد شد. بسياري از ناسيوناليست هاي فلسطين که بعدها جزو رهبران جنبش سکولار و غير اسلامي فلسطين شدند، آن زمان جذب اخوان المسلمين گرديدند و اين بدليل گسترش نفوذ اخوان المسلمين در عمان و شهرهاي سوريه مانند "حلب"، "حماء"، "دمشق"، و نيز غزه، اوریشلم، رام اله، حيفاء و ديگر نقاط بود. نخستين دفتر اخوان المسلمين در اوریشلم سال 1945، بوسيله ي سعيد رمضان تاسيس شد و تا پيش از 1947، 25  شاخه ي اخوان المسلمين با بيش از 25 هزار عضو در فلسطين پديد آمد. در اکتبر 1946، و ديگر بار در 1947، اخوان المسلمين کنوانسيوني منطقه اي رادر حيفا سازمان داد که نماينده گاني از لبنان و اردن در آن شرکت داشتند. فراخوان اين کنوانسيون "گسترش دامنهً فعاليت ها و برنامه ها ي اخوان المسلمين در فلسطين" بود

در همان روزهاي نخستين، جنبش به دو شاخه منشعب گردید. در غزه، اخوان المسلمين به رهبري سازمان در قاهره گرايش داشت، و در کرانه ي باختري، منطقه يي از فلسطين که پس از 1948  زير نفوذ دولت اردن درآمد، اسلامگرايان به شاخه ي اردني اخوان المسلمين مايل بودند. در 1950، شاخه هاي اخوان المسلمين در کرانه باختري و اردن متحد شده و اينگونه اخوان المسلمين اردن به بوجود آمد. اخوان المسلمين اردن، گروهي محافظه کار و نزديک به پادشاهي بود، و به همين دليل نيز، هدف انتقاد و تحقير ناسيوناليست ها. هاشميون به پاس فرمانبري اخوان المسلمين، مشوق فعاليت هاي ایشان بود، زيرا آنها را نيروئ در برابر کمونيست ها، چپ ها، و بعدها جنبش هاي هوادار ناصر و بعثي ها مي پنداشت. بنيانگذار و سازماندهندهً اخوان المسلمين در اردن، تاجري ثروتمندي به نام "ابو قراء" بود که مايل نبود کوچکترين فرصتي را از دست بدهد. او با بازرگانان سوري در عمان و حسن البناء و سعيد رمضان در مصر تماس داشت. ملک عبدالله "به اين اميد که در برابر مخالفان سکولار از حمايت اخوان المسلمين برخوردار شود، فعاليت آنها را در شکل يک بنياد خيريه بطور قانوني رسميت بخشيد." هر چند پادشاه، اخوان المسلمين را به ديدهً ترديد مي نگريست، به جلب حمايت آنان براي مشروعيت بخشيدن به رهبري اسلامي خويش، دلگرم بود. ملک حسين، پدر ملک عبدالله و گماشته يلارنس عربستان بعنوان شريف مکه، مدعي انتساب به محمد بود. هرچند وسوسه اين داعيه به خاموشي مي گراييد، عبدالله و ملک حسين، براي نگه داشتن شعله هاي لرزان آن مدعا  به هر وسيله يي دست مي زدند. اخوان المسلمين در غزه، پايگاه آينده ي حماس، در ميان دانشجويان فلسطيني که از کويت و قاهره آمده بودند، ريشه هايي ژرف يافت. اخوان المسلمين، "انجمن دانشجويان فلسطيني" را بنياد کرد که بعدها بسياري از رهبران آن مانند ياسر عرفات،  صالح خلف و برادران حسن، اسلامگرايان را رها کرده وبه هستهً سازمان آزاديبخش فلسطين تبدیل شدند. در غزه، که آن هنگام در حاکميت دولت ناصر بود، همزمان با برچيدن بساط اخوان المسلمين در قاهره بوسيلهً ناصر، خويش را در خطر ديدند. در جولاي 1957، خليل الوزير، رهبر آيندهً سازمان آزدايبخش فلسطين نوشت: "اسلامگرايان فلسطيني سازمان ديگري که اسلامي نيست، اما براي آزادي فلسطين مي کوشد، تاسيس مي کند." از اين پس، جنبش فلسطين دو پارچه شد. يک سو، ناسيوسياليست هاي همراه الوزير بودند  که جنبش آزاديبخش فلسطين يا "فتح" را در سالهاي 1958 و 1959 بنياد کردند. و در سوي ديگر، اسلامگرايان وفادار به اخوان المسلمين بودند، که در 1960 آشکارا رو در روي فتح ايستادند.

فتح که در 1965، جنگ چريکي عليه اسرائيل را آغاز کرد، نمايندهً ناسيوناليسم فلسطين بود که گاه در برابر ناسيوناليسم عربي ناصر قرار مي گرفت. از طرف ديگر ، اخوان المسلمين نمايندهً محافظه کاران عرب و متحد پادشاه اردن بود، نيز برخوردار از پشتيباني عربستان سعودي و کويت و شيخ نشين هاي تازه استقلال يافتهً  خليج فارس. در خلال دههً 1940، شمار اعضاي اخوان المسلمين به هزاران نفر میرسید اما با طنين انداز شدن فرياد ناسيوناليسم عرب در خاورميانه پيوسته از اين شمار کاسته مي شد. احزاب ناصري مانند حزب بعث، حزب کمونيست و سازمان فتح، همه هم پيمان بودند. پيش از جنگ  1976، شمار اعضاي اخوان المسلمين در کرانهً باختري رود اردن کمتراز هزار نفر و در غزه در حدود هزار نفر بود. اردن، اخوان المسلمين را در کرانه باختري تحمل مي کرد، حال آنکه آنها در غزه زير فشار دولت ناصر بودند .

شيخ احمد ياسين، بنيادگر ستيزه جو، در اين هنگام قد رأس نمود و در بین سالهای 1970 تا 1980 از سوي اسرائيل حمايت شد و سرانجام در 1987 حماس را پايه گذاشت. در پي يورش ناصر به اسلامگرايان در 1965، احمد ياسين بوسيلهً سازمان امنيت مصر دستگير شد. پس از 1967 که اسرائيل کرانه ي باختري و غزه را به چنگ آورد، اوضاع دگرگون شد. ياسين از زندان آزاد شد. بنوشته ي "شائول ميشال" و " ابراهام سلا"، پژوهشگران اسرائيلي و نويسندگان کتاب "حماس فلسطيني": 

"اسرائيل راه را براي فعاليت اجتماعي و فرهنگي اسلامگرايان هموار ساخت. يکپارچگي حاکميت کرانهً باختري و نوار غزه در دست اسرائيل به برخوردهاي تازه يي ميان فعالان اسلامگرا در اين دو منطقه انجاميد که اين آغازگر کوشش مشترک اسلامگرايان شد. در اواخر دهه ي 1960، "سازمان متحد اخوان المسلمين فلسطين" در نوار غزه و کرانه باختري نتيجهً اين فعاليت بود   دههً 1970، شاهد رشد اخوان المسلمين در سرزمين هاي اشغالي و در ميان شهروندان عرب اسرائيلي بود.سازمان استخباراتی سیا ، نه تنها از ریزرف های عربی خویش درخود کشورهای عربی استفاده نمود بلکه چون اسامه بن لادن را درقضایاء آسیای مرکزی و قلب آسیا مورد استفاده قرارداد .

رسانه های گروهی غرب كاريكاتوروار اسامه بن‌لادن را موجودی وحشتناك معرفی مي كنند كه هم باعث بروز جنگ شده، هم مسئول فقر اجتماعی منطقه است و ضمنا قاتل مردم بي گناهی است كه براثر بمباران آمريكا كشته مي شوند. تا آنجا كه رامسفلد وزير دفاع آمريكا احتمال استفاده از سلاح اتمی در مبارزه برضد اين موجود وحشتناك و القاعده را منتفی نمی داند .

اسامه بن‌لادن كيست؟ واقعيت اين است كه بن‌لادن سعودی كه آمريكا وی را مظنون شماره يك عمليات تروريستی معرفی می‌ كند فردی است كه در جريان جنگ شوروی – افغانستان به كمك سازمان سيا برای مبارزه با " شوروی ها” به خدمت گرفته شد .

در سال 1979 بزرگترين عمليات مخفی سيا در افغانستان به مرحله اجرا درآمد. سازمان سيا و سرويس اطلاعاتی – نظامی پاكستان موسوم به "ای.اس.ای."  مصمم بودند كه جنگ در افغانستان را به جهاد كل دنيای اسلام با اتحاد شوروی تبديل كنند و بدين منظور بين سال های 82 تا 92 آنان 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خدمت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحب نظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندور در جنگ افغانستان شركت كردند .

روی كار آمدن دولت دموکراتیک و ورود نيروهای شوروی به افغانستان در سال 1979 دستاويزی شد كه آمريكا كمك به مجاهدين افغان را دربرابر افكار عمومی جهان توجيه كند. اما براساس اطلاعات جديد بدست آمده سازمان سيا عمليات براندازی حكومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز كرده بود. اكنون روشن است كه هدف واقعی واشنگتن راه اندازی جنگی داخلی در افغانستان بود، جنگی كه بيش از بيست وهفت سال ادامه يافت وازآن نه تنها امریکا غرض استفادۀ اهداف استراتیژی  بلکه پاکستان نیز نقش اساسی را دربروز نا آرامی ها ومداخلات مستقیم وغیر مستقیم به نفع خویش استفاده نموده است.

حکومت نظامی پاکستان وسازمان استخباراتی سیا الی سال1992 یعنی سقوط حاکمیت دولت جمهوری افغانستان همیشه درحمایت از مخالفین دولت ج .ا قرارداشتند . بعد از تعضیف حاکمیت مجاهدین درقبال خواست های پاکستان وسیا ، طالبان را منحیث مهره اساسی غرض استفاده های نظامی ایشان تنظیم و وارد صحنه سیاسی افغانستان می سازند . با امدن طالبان هم سیا و هم حکومت نظامی پاکستان موفق به برآوردن اهداف خویش نمیشوند تا با استفاده از مهرۀ دیگرمعلوم الحال خویش بن لادن استفاده نموده زمینه مداخله مستقیم خویشرا درافغانستان مساعد میسازند، بعد از یازدۀ سپتامبر وجلوه دادن سیاست های امریکا وپاکستان در قبال طالبان واسترداد بن لادن به امریکا جهان شاید  ایجاد یک سیستم جدید و سازماندهی بازی های اوپراتیفی استخباراتی میشود .   

همانطور كه كميته روابط خارجی مجلس نمايندگان آمريكا تاييد مي كند كمك آمريكايی ها به طالبان از طريق ای.اس.ای. پاكستان و بن‌لادن، بخشی از سياست حكومت ايالات متحده در دوران پس از پايان جنگ سرد است. و چنانكه در گزارش 12 جون مجلس نمايندگان آمريكا به صراحت گفته ميشود: "درتمام اين مدت ايالات متحده آمريكا از طالبان پشتيبانی و حمايت مالی نموده است . در پاكستان يك حكومت نظامی زير رهبری رييس‌جمهور مشرف وجود دارد كه در حال مسلح كردن طالبان تا دندان است . اجازه بدهيد اضافه كنم كه كمكهای آمريكا همواره به قسمتهای اشغالی توسط طالبان سرازی مي‌شود . ما از طالبان پشتيبانی ميكنيم به همين دليل كمكهای ما فقط متوجه اين گروه است  و زمانی كه ديگران از خارج سعی ميكنند به بقيه مناطق كمك برسانند وزارت خارجه ما با برنامه های آنان مخالفت مي‌كند . همزمان با اين مسايل پاكستان به يك عمليات بزرگ جهت تجهيز دوباره طالبان دست زده است كه ميتواند شكست تمام نيروهای ضدطالبان را در منطقه درپی داشته باشد."

یازدهم سپتامبر نشانه شروع یك چرخش مهم سیاسی درجهان است. زیر نام "مبارزه با تروریسم" در حقیقت جنگی استیلا گرانه ای آغاز شده كه عواقب آن، آینده بشریت را به مخاطره می‌اندازد

دولت بوش با همكاری دولت بریتانیا و پشتیبانی كشورهای غربی در 7 اكتبر 2001 با افغانستان وارد جنگ شد. این اقدام نقض حقوق بین‌الملل محسوب می ‌شود و جنگی است غیرقانونی زیرا آشكارا اصول منشور سازمان ملل متحد را زیر پا می‌ گذارد. این جنگ نه تنها غیرقانونی بلكه در حقیقت جنایتكارانه است و می ‌توان آن را در زمره موارد "جنایت برعلیه صلح" قرار داد كه "دادگاه نورنبرگ" آن را "مافوق جنایت" نامیده است.

رهبران سیاسی دولت‌هایی كه مسئول قتل عام هزاران ‌بی ‌گناه در افغانستان هستند؛ در كشورهای خود ـ به بهانه قانونگذاری ضدتروریستی - به تجدیدنظر جدی در تعریف حقوقی "تروریسم" و "جنایت جنگی" دست زده اند.

به عبارت دیگر مجریان تروریسم دولتی - یعنی نمایندگان سیاسی- می ‌توانند از طریق دادگاه هائی كه براساس این قوانین تشكیل شده و می ‌شوند، خودسرانه هركس را بخواهند بعنوان تروریست و جنایتكار جنگی معرفی كنند. مضحك است كه خود جنایتكاران واقعی جنگی كه مقام‌های بالای سیاسی را در اختیار دارند، حال می ‌توانند تصمیم بگیرند چه كسانی را تحت عنوان جنایت جنگی تحت تعقیب قرار داد. آنان با زیرپا گذاشتن معیارهای حقوقی و تشكیل دادگاه‌های خارج از موازین ضمنا مسئولیت را به گردن دیگران می‌ اندازند. چون در نهایت دادگاه های نظامی هستند كه تصمیم می‌ گیرند چه كسانی باید به عنوان جنایتكار جنگی اعدام شود.

بدینسان كشورهای غربی به سرعت به سمت نظمی توتالیتر می ‌روند كه در آن سیاستمدارانی كه خود جنایتكار جنگی هستند با مشروعیت تمام و زیر پوشش دمكراسی مقام‌های بالای مملكتی را در اختیار گرفته و به نام مردم هر تصمیم خودسرانه‌ای را اجرا می‌ كنند 

جنگ با افغانستان همزمان با ركود اقتصاد جهانی آغاز شد،‌ ركودی كه به فقر میلیون‌ها تن انجامیده است. در شرایطی كه اقتصاد اجتماعی به سقوط خود ادامه می‌ دهد، مؤسسه ‌های مالی سرمایه ‌های خود را در تقویت ماشین جنگی آمریكا به كار انداخته اند. مجتمع ‌های بزرگ صنعتی- نظامی آمریكائی در حال حاضر سیستمی تسلیحاتی را تدارك می ‌بینند كه ایالات متحده را به بزرگترین نیروی نظامی و اقتصادی جهان تبدیل می ‌كند.این نیرو تنها در قبال چین و روسیه نیست، بلكه در برابر اتحادیه اروپا نیز است كه امریكا آن را به زیان هژمونی جهانی خود می ‌داند

جنگی را كه آمریكا زیر نام "جنگ با تروریسم" رهبری می ‌كند در حقیقت مستلزم نظامی كردن و میلتاریزاسیون منطقه وسیعی از جهان است كه به استحكام به اصطلاح "امپراطوری آمریكا" كمك خواهد نمود. از جنگ یوگسلاوی در سال 1999 میان آمریكا و انگلیس اتحادی نظامی بوجود آمد كه متكی بر ارتباط تنگاتنگ این دو در مسائل نظامی، سیاست خارجی و سرویس‌های اطلاعاتی است. اسرائیل هم به عنوان نماینده آمریكا- انگلیس در خاور میانه عمل می ‌نماید. هدف نهایی و اعلام نشده "جنگ با تروریسم" مستعمره ساختن دوباره نه تنها چین و كشورهای بلوك شوروی سابق، بلكه ایران و عراق و شبه جزیره هند می ‌باشد.  

جنگ و جهانی شدن شانه به شانه هم حركت می ‌كنند. بناگاه‌های مالی وال ‌استریت، شركت‌ های بزرگ نفتی آمریكائی- انگلیسی، تولید كنندگان آمریكائی- بریتانیائی اسلحه، ستون‌ های محوری هستند كه به دنبال تصرف مرزهای جدید اقتصادی است.

هدف نهائی "جنگ نوین آمریكا" آن است كه كشورهای مستقل را خواه از طریق نظامی، خواه با تحمیل "اصلاحات" اقتصادی ویرانگر، به كشورهائی در خدمت بازار آزاد تبدیل كند

جنگ نوین آمریكا- همانگونه كه در استراتژی جاده ابریشم در سال 1999 تاكید شده-  در حال نابودی منطقه‌ای است كه در مسیر تاریخ به مثابه گهواره تمده باستان و پل ارتباطی اروپای غربی و شرق دور شناخته شده است. واشنگتن از طریق سازمان سیا و با همكاری سرویس‌های اطلاعاتی نظامی پاكستان به شورش‌های اسلامی در جمهوری‌ های سابق شوروی، هند و چین شكلی كاملا آگاهانه داده و با كمك ‌های مخفی خود از این شورش ‌ها همچون وسیله‌ای برای تضعیف اقتصادی این كشورها و جدائی اقوام و ملل آن ها استفاده می ‌كند. بدین شکل سیا درقسمت پیشبرد وادامه جنگ نوین امریکا ازمهره های اساسی اسلامگرایان که درخدمت دارد استفاده نموده وباعث شورش وتشنج درکشورهای اسلامی  به نفع سیاست های امریکا گردیده است.

 

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------

 

ماخذ  : بازی شیطانی نوشتهً روبرت دریفوس

 

         جنگ وجهانی شدن نوشتهً میشل سودوفسکی

 

        حماس وفلسطینی ها  نوشتهً ابراهما سلا

 

 


بالا
 
بازگشت