« کـرشدم تا چنـد شـور حق و با طل بشنوم
بشکنید این سـازها تا چیزی از د ل بشنوم »
افغانستان یا خرا سا ن
از مدتی بدینسو نوشته های در زمینه اینکه نام کشور ما افغانستان باشد یا خراسان و اینکه ما افغان هستیم یا خراسانی ، روی سا یتهای افغانی به نشر میرسد وظاهرا چنین به نظر میاید که بازار چنین نوشته ها گرم و گرمتر میشود . درین راستا عده را عقیده بر آنست که نام افغانستان معرف خوبی برای ارائه هویت ملی مردمان ساکن در آنجا نیست ؛ زیرا افغان ( پشتون ) با استفاده از نام افغانستان به حیث یک قوم برتر به نقض حقوق سایر تبار های ساکن در وطن پرداخته و آنانرا مورد بهره کشی قرار میدهد .
گروهی دیگر در تردید این باور گام برداشته سرو صدا راه میاندازند که اقوام غیر پشتون در جهت مسخ فرهنگ پشتو و کم بها دادن پشتونها کمر بسته اند . هر کدام با ارائه به اصطلاح دلایلی میخواهد برحق بودن خود را ثابت سازد . این جدل نامیمون بیشتر در وجود افرادی که خود را اجاره داران پشتون و تاجیک جا میزنند و به اصطلاح به نمایندگی از آنان به نشر و پخش اراجیف میپردازند ، تبارز میکند .
به سلسله همین بحث ها ،اخیرا صفحه وزین آریایی مطلبی را از پوهنمل بصیر کامجو زیر نام « تغیر افغانستان به خراسان مدخلی در راه صلح جاویدان » به نشر سپرده است. آقای کامجو بمنظور کام جستن ازنوشته اش ، عالیترین مقام قانون گذاری افغانستان را مخا طب قرار داده و تقاضا کرده است که طرح پیشنهادی صلحش را که به قول خودش ندای میلیونها هموطن رنجدیده اش است ، لبیک گفته آنرا قانونیت بخشند و نام افغانستان را به خراسان بدل کنند.
اینکه از لحاظ تاریخی چگونه آریانای باستان جایش را به خراسان داد واز میان پارچه های متلاشی شده خراسان یک دولت بنام افغانستان بوجود آمد ، نمیخواهم چیزی بنویسم زیرا به این سوال مورخین ما پاسخ گفته اند ، بخوبی توضیح شده است که تکرار آن سـ بب ضیاع وقـت خوانندگان ارجمند خواهد شد .
آنچه در نوشته آقای کامجوبرایم سوال برانگیز است اینکه سرچشمه چنین طرحها در کجاست ؟ وآیا چنین افراد که خود را دانشمند وروشنفکر هم میگویند نمیدانند که با چنین طرحها در خدمت جیوپولیتیک دیگران قرار میگیرند وآب به آسیاب بیگانگان میریزند . به هر حال به چند نکته ازین نوشته دقت میکنیم :
ـ در آغاز نوشته طرح پیشنهادی صلح ، ندای میلیونها هموطن رنجدیده خوانده میشود ولی در سطر بعدی آن چنین میخوانیم « این طرح پیشنهادی صلحجویانه ،آغازگر سخنی از مجموعهء دیدگاهها وافکار سیاسی ما در بارهء تغیر نام افغانستان به خراسان میباشد . » یعنی اینکه دیگر ندای میلیونها هموطن رنجدیده اش مطرح نیست بلکه افکار سیاسی این بزرگواران است که سبب پیشکش کردن چنین طرحی شده است . این دیگر واضح است و همه میدانند که نه آقای کامجو ونه چند یارهمراه و همفکر« خراسانی» اش شهر به شهر و ده به ده گشته و در کوهپایه های وطن سفر کرده و از تک تک آنان پرسیده اند که افغانستان خوبست یا خراسان ، تا ندای خراسان خواهانه آنانرا به پارلمان بفرستند . که چنین کاری ممکن هم نیست بطور خاص برای ما روشنفکرانی که با گرفتن معاش سوسیا ل فارغ از هر گونه رنج و زحمت، شکم می پرورانیم و از بیکاری قلم و کاغذ برمیداریم و از نام مردم بینوا و بیچاره وطن مینویسیم و خود را وکیل آنان قلمداد میکنیم .از آنجاییکه طرحهای ما تراویده از ذهن خود ما بوده و سازگاری با واقعیتهای درون جامعه ندارد عاجل به تناقض گویی شروع میکنیم وماهیت خودرا برای شان افشا میکنیم که نه هموطنان رنجدیده ،دیدگاهها و افکار سیاسی ما ندای شما است . جا لب است که یکتعداد هنوز هم درک نکرده اند که مردم ما دیگر مردم سی سال قبل نیستند سالهای جنگ تجارب فراوانی به آنان آموخته است ،دیگر نمیتوانیم آنانرا با بکار برد کلمات صحیح و غلط ومانوس ونامانوسی چون « دیدبار وگفتمان و... » فریب داده، خود را جامع الکمالات معرفی کنیم . ما اصلا متوجه این مساله نشده ایم که چقدر از واقعیتهای جامعه و زندگی مردم دور هستیم . به این پراگراف از نوشته کامجو صاحب توجه میکنیم . « مردم آزاده میهن ما در وضع مشخص کنونی به این پندار انسانی و جهانی اند که : مایه عزت ، افتخار ،توانایی وسربلندی و همبستگی یک ملت ،گروهای قومی و اقشار و طبقات اجتماعی یک جامعه نه در پیشبرد سیاست جنگ طلبانه ، قتل و قتال ، تعرض و غضب وغارت ، انتخاب سیاست زمین سوخته و نقض خشن حقوق و آزادیهای دموکراتیک نهفته است بل در وجود معارف و فرهنگ غنامند و پربار علمی ، اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی و ارتقای سطح آگاهی شعور اجتماعی آن جامعه هستی اجتماعی کسب میکند . »
چنین جملات مقبول و دلپذیر را زمانی که تحصیل میکردم از استاد جامعه شناسی خود شنیده بودم و اما آقای کامجو توجه کرده اند که آیا واقعا مردم آزاده میهن شان به همین « پندار انسانی !» رسیده اند ؟ اگر چنین است ، پس اینهمه مردم کشی ، ترور ، اختطاف ، غضب مال و دارایی شخصی مردم و تجاوز به عفت و ناموس شان در وطن چیست و از کجا اعمال میشود ؟
فکر میکنم یک مرور خیلی گذرا به حوادث و رویدادهای افغانستان ( رویدادهایکه پیوسته تکرار میشوند )
بیانگر آنست که هنوز برای رسیدن به آن سطح آگاهی سیاسی ایکه مورد نظر آقای کامجو است ، فاصله زیاد است . نمیدانم بر اساس کدام سنجشها و معیار ها آقای کامجو و همفکران شان چنین تحلیل داده اند که اوضاع در وطن زیاد تغیر کرده ودشواریها رفع شده است و اگر معضلاتی هم وجود داشته باشد حلال آن تغییر نام افغانستان به خراسان است .
میشود از آقای کامجو و مشاورین شان بپرسیم که چرا خراسان ؟ فکر نمیکنید آریانا بدیل بهتر باشد ؟ اگر ما خود را خراسانی گفته میتوانیم ، به بسیار خوبی آریایی هم گفته میتوانیم . آریانای باستان هم مفاخر فرهنگی فراوان دارد که قسما به ما مربوط میشود .
به هر حال آریانا ، خراسان ، افغانستان و یا هر اسمی که شما میگذارید ،بیا ئید محاسبه کنیم که این تغییر نام کدام درد را دوا میکند . مگر تفنگبدستان با شنیدن نام خراسان اسلحه شانرا به زمین میگذارند ، آنانیکه دارایی های مردم را غضب کرده اند دوباره مسترد میکنند و آنانیکه به ناموس وعفت مردم تجاوز کرده اند از کرده هایشان نادم شده خود را به دادگاه عامه تسلیم میکنند ؟ که نه .
دوستان ما باید بدانند ( که خوب هم میدانند ) که این طرح نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه آتش نفاق و برادر کشی را بیشتر از پیش شعله ور میسازد . زیرا واضحا قابل درک است که پیشنهاد طرح شده سر چشمه برتری جویی تباری دارد .
متاسفانه دیده میشود که ما در برابر یک جنگ سرد تفوق طلبانه تباری قرار داده میشویم . این تنها آقای کامجو و همفکرانش نیستند که با پیشکش کردن طرحهای تفرقه افگنانه افکار عده را مصروف میسازند بلکه دربرابراینها ها کسان دیگری موظف شده اند تا از عین موضع و از نام قوم و تبار دیگری قلم فرسایی کنند .
چندی قبل در صفحه « تول افغان » علاوه از مطالبی که گویا اقوام غیر پشتون برعلیه پشتونها و بخاطر تحت تسلط آوردن آنان کار میکنند ، مطلبی از پوهاند صاحب زیار توجه ام را جلب کرد که هیچ باورم نمیشد از دانشمندی چون زیار صاحب همچو مقاله به نشر برسد . جناب زیار صاحب با تاخت وتاز بر کلمه دری و پارسی دری، آنرا کلمات جعلی دانسته و رد کرده اند که ما هم چنین زبانی داشته ایم . ایشان کاربرد کلمه دری را به حساب حفظ وزن و قافیه مربوط به شعر چند شاعر متقدم فارسی دانسته است . بدین معنی که هرچه است از ایران و پارس است . ای کا ش این نوشته صرفا برسی و تحقیق مسایل زبانی میبود .استاد ضمن طرح این مساله ، موضوعاتی را نوشته اند که همه دلالت به برتری خواهی پشتونها دارد و بررسی آن مطلب جداگانه را ایجاب میکند .
بدبختی ما در این جا ست که برخی از دانشمندان و اهل علم ما در خدمت سیاستی قرار گرفته اند که ثمر آن جز دوام فاجعه چیز دیگری نمیتواند باشـــد. وقتی از استادان پوهنتونهای ما نوشته هایی به نشر میرسد که ازآن بوی نفاق ودورنگی میاید ،عوام الناس ما بصورت طبیعی به این نتیجه باید برسند که در کشور ما نمکها گندیده اند.
« هرچه بگندد نمکش میزنند وای از آنروز که بگندد نمک »
در نوشته هایی ازین د ست معمولا حکمرانان راکه اغلب شان به همکاری و استشاره بیگانگان حاکم بر سر نوشت مردم شده اند مارک قومی زده نماینده آنان میشمارند در حالیکه چنین نیست . بگونه مثا ل در احوال کنونی عده از غیر پشتونها ریس جمهور کرزی را متهم به قوم گرایی میکنند و ادعا دارند که گویا میخواهد پشتونها را بر همه امور حاکم سازد ، در حالیکه اکثر پشتونها با حکو مت در جنگند و هی داد و فریاد سر میدهند که کرزی و مشاورین فرهنگی اش هر روز یک میخ بیشتر بر تابوت پشتو میزند. اینست برداشت آنانیکه در اندیشه قوم وقومگرایی هستند . این دوستان ما به یاد داشته باشند که هستند اندیشمندان بزرگی که همواره برای افغانستان به حیث یک پیکر واحد که جایگاه وسیعی برای همه ساکنانش دارد ، می اندیشند
برای افغانستانی که در طول سده ها در آن پشتون وتاجیک و هزاره و اوزبک وترکمن و هر قوم وتبار دیگری با محبت فروان و برادر وار در کنار هم زیسته اند و برای افغانستانی که در آن افغان به حیث افغان شناخته شود ،نه بنام پشتون و تاجیک واوزبک و هزاره . همین اکنون بسیاری دانشمندان روشن بین و روشن ضمیر قلم هایشانرا در جهت تفکر دراحوال وطن ومردمش بکار انداخته اند و بی جهت نیست که امید وار به این باشیم که موج اندیشه های وطنخواهانه و مردم خواهانه ( نه قوم و قبیله خواهانه ) نویدیست برای افغان و افغانستان فردا.
پایان
نـصــیر ســـهـام
بیست وشش مارچ دوهزارو شش
کوپنها گـــن