خليل رومان
افغانستان:
درکجای تاریخ معاصر حیات ملی قرار دارد؟
خانه از پای بست ویرانست
خواجه در بند نقش ایوانست
" سعدی"
مدت هاست می خواستم افکارم را درباره چند وچون جایگاه کشورم در روندی که بالایش پیموده میشود، روی کاغذ بیاورم. مصروفیت های روزگار و طلب معیشت خانواده این امکان و فرصت را سلب میکند و هرچندگاهی متوجه میشوم که دین ملی در روشنگری برخی از پدیده ها آنچنان که بایسته است ، تحت شعاع مسایل روزمره قرار میگیرد و ناتوانی ها برتوانمندی های حد اقل غلبه حاصل میکنند.
با درک این مسلهء مهم علی الرغم همه مشکلات یاد شده و پارهء از موانعی ایکه درا صطکاک افکار و موانع نا پذیرنده ایجاد میکند، قلم برداشتم تا باری به جنگ « بمن چه گری ها» بروم و روحم را که سرشار وطندوستی و مردم دوستی است، تسکین بخشم. ادعا ندارم که درین مقال یا در نوشته های نظیرآن حرف آخر را گفته باشم و همگان پیروان پروپا قرص آن باشند. منظورآن است تا روزنه کوچکی باز گردد و خوانندگانم با تحقیق و تفکر عمیق بر مبادی مطرح به نتایج دلخواه که خیروفلاح همه و نسلهای آینده ما در آن مضمراست، برسند.
امروز با هرکه بنشینی باب مذاکره درباره « چه میشود؟» «چه می کنند؟» بازمیشود. به گونه سرخورده و پاسیف به اصطلاح روز سیاست خوان می گسترد و بی هیچ نتیجه علمی و عملی پایان میپذیرد. نقش عمدهء این سخن سرایی های سیاسی، تبادل اطلاعات و معلومات ، فحش دادن های آبدار به این یا آن شخص، تعریف و تمجید خودی ها و با تآسف اثبات ندانم کاریها، حواله به روزگار، قدرت های بزرگ وغیره وغیره مرتبط دانسته میشود. مدعیان سیاست گری، دارنده گان نفوذ وقدرت، جاه وجلا ل ظاهری ونمایشی به حدی بیچاره وبی چانته می نمایند که د ل آدم برای هر یک شان میسوزد.
درلابلای مدح و ذم آنان فقط محراق مسله نقش و سهم خودشان در قدرت است. گدایانی را مشاهده میکنی که درتلاش کرسی وصلاحیت بهترین کلمات و مفاهیم را استخدام کرده اند . طرح و بحث وفکر شان که نام ملی ، مرد می ، سرنوشت آینده نسلها را به آن میدهند، از دوره کوتاه حیات باقیمانده شان پا فراتر نمی نهد.
باری، در اروپا در خیابانی گردش میکردم . قهوه خانه های مجللی توجه را جلب کرد. وقتی پرسید م ، تاریخ روشنفکران قرن 18 و 19 را با این قهوه خانه ها گره زد که در آن محلات گرد هم می آمدند و دربارهء سرنوشت آینده نسلهای شان تباد ل افکار میکردند. گفته شد- امروز 100- 200 سال بعد اروپا به تحقق ایده های این کافه نشینان موفق شده است . برای تکریم و تقدیس ایشان این قهوه خانه ها نشانه ماند گار افکار آنان است. بعدها در درس خانه ها متوجه شدم که مقدمهء دروس معاصررا با جملات زیبای خرد ورزان قرن 18 و 19 آغاز میکنند که زمانی مثلا ؛ روسو ، گویته ، راسل ، نیچه ، سارتر، هوگو، شیلر، میرابو، پاسکال و ... چنین گفته بود. درین تذکرات بطور عجیبی تسلسل را که سوگوارانه ما آنرا در هیچ عرصه ای نداریم، مشاهده کردم.
رنج امروز ما، درد بی تسلسلی است؛ خودخواهی های ماست[1]. بدون نگرش نقادانهء تاریخ،عملکردها و سیاست های گذشته بد نبال کشفی میگردیم که قبلا توسط اسلا ف آفتابی شده است. ما حوصلهء پذیرش دیگران و نگرش علمی گذشته را از دست داده ایم. در آنجا اگر پادشاهی ولوئیی بنای زیبایی را آباد کرده است، جانشین او بنای زیباتردر کنار آن از خود گذاشته است.
به همین ترتیب سیاست، اقتصاد، فلسفه، تفکر و جامعه شناسی آنها تداوم داشته و ازماآسیب آغاز نو را تحمل کرده است. آغازنوی که با گردش قدرت از راه زور و جنگ صورت پذیرفته است وبازبه چالش آغازنو مجدد مواجه شده است. بدین ترتیب ما در توقف دریک نقطه و چرخاند ن تاریخ بمیل خویش سروکار داریم.
آنچه درلابلای این نگارش می آید، شاید بتواند، به چراهای این ماجرای تلخ تاریخ پاسخ بدهد. امید است خوانندهء متفکر حوصله مصرف کند و اگر در بیان اندیشه ها کوتاهیی رونما گردد،صاحب قلم را متوجه سازد. با این تذکر، بحث را به اوضاع تأثیر کنندهء داخلی و خارجی جایگاه افغانستان درحال حاضر تقسیم بندی نموده ضمن توضیح پارامترهای عمدهء هر یک ، تصورو برداشت تجربی خود را درباره چه باید کردها مطرح می سازم :
1- اوضاع تأثیر گذار داخلی :
الف: نظام دولتی :
- ساختارحاکمیت ؛
- اداره ؛
- قانون و عدالت ؛
- پارلمان و نقش آن؛
ب: نظام اجتماعی :
-ساختارقومی ؛
- اوضاع اجتماعی –اقتصادی؛
- روشنفکران ؛
- اخراب و سازمانهای سیاسی ؛
2- اوضاع تأثیر گذار خارجی :
- امریکا و افغانستان ؛
- اروپا و افغانستان ؛
- همسایه ها و افغانستان ؛
3- چه باید کردها :
الف : درعرصهء داخلی
- نظام سازی ؛
- سیستم سازی؛
- تعریف وتبیین منافع ملی ؛
ب : در عرصهء خارجی
- در برخورد با امریکا ؛
- در برخورد با اروپا ؛
- دربرخورد با همسایه ها ؛
1- اوضاع تأ ثیر گذار داخلی :
الف: نظام دولتی؛
ساختار حاکمیت:
حاکمیت های سه دههء اخیربا خاستگاه های مختلف اجتماعی – سیاسی از راه توسل به زور رویکار شدند. درحالیکه قبل از آن نیز حاکمیت ها از مجرای دموکراسی متعارف ایجاد نگردیده بودند. سخن براین نیست تا سعی شود سنگینی و سبکی این حاکمیت ها ( که هریک با خوبی ها وزشتی ها توام اند) مورد ارزیابی قرار گیرد. توجه اصلی بر نقد حال کشور ماست.
کنفرانس بن در حالات پرتنش 5 سال قبل توانست میکا نیزمی را بوجود آورد. این کنفرانس به تعویض قدرت و معرفی ساختار جدید از راه مفاهمه و مذاکره مفید واقع شد. گرچه صاحب نظران زیادی درباره کمبودها ی آن گفتنی هایی دارند، اما نتایج کنفرانس بن همان است که بود، نه کم و نه زیاد. نکتهء مهم اینجاست که بن فقط تهداب حرکت بسوی یک جامعهء جدید را گذاشت. معماران افغان که هر یک به نوبه خود درین بنا کار کردند و میکنند، به خرابی و انکشاف بد- آن نقش داشتند ودارند. اداره مؤقت کار خود را از پیاده سازی فیصله های بن آغاز کرد. سیستم متعاقب آن ناگزیری های را با خود داشت. در کابینه ایکه ایجاد گردید، مصلحت سیاسی، فروگذاشت، اهمال و چشم پوشی از لا قیدی های قوم پرستانه، اختلا س گرانه و غنیمت شماری کرسی های حاکمیت غلبه داشت. حتی عواید ملی به مرکز انتقال نمی شد و کابینه چندین بار برای مرکزی سازی آن تا سرحد پاشیدن پیش رفت. مصلحت تقسیم کرسی های بالایی به ردهءاول ترکیب اداره محدود نماند. هرکسی وزارت ، ولایت ، سفارت و ریاست را سهم تنظیم وگروه خود دانسته و بنا بر آن در تنظیمی سازی، خانواد گی سازی و قومی سازی رأس اداره تا قاعده آن هیچ تعللی بخرج داده نشد.
اداره مؤقت بدترازآن بود. آنچه در بالا گفته آمدیم، درین دوره نهادینه شد. حاکمیت مرکزی و محلی در انحصار چند تنظیم ناراض و گاه راضی، چند خانواده سرشناس و اشخاصیکه از امریکا و اروپا در انتظار فرصت وزارت و سفارت و ریاست بودند، قرار داده شد. بزودی بین منافع این گروه نا متجانس از لحاظ برنامه و پلان خلای عمیق « دیدگاهی » بروز کرد. این خلا باعث گردید تا رشوت، اختلاس و چپاول پشتوانه و قوت اداری- حاکمیتی پیدا کند. صف ها مشخص و مشخص تر شدند و تا زمانیکه تعلق خاطر به یکی از گروه ها ایجاد نشود، به مشکل میتوان کاری بدست آورد. بدتر وشاید نمونه بدعت گونه و بی سابقه این باشد که با تبدیل و تغییر در پست های عمده ، جا نشین را از همان قوم و ولایت جستجو می کنند.
در دوره بعد از انتخابات ریاست جمهوری روند فاصله گیری مردم از دولت شدید تر شد. اگر بخواهیم از حاکمیت امروز افغانستان تصور و تصویری ارائه کنیم، متأسفانه میتوان گفت که حاکمیت امروز کشور با ترکیبی از اعضای خانواده ها و گروه های خاص، یازنه ها، خسربره ها و خواهرزاده های صاحبان صلا حیت است که در مقام های پر درآمد داخلی و بیرونی حاکمیت به شکل زنجیره ای جای داده شده اند. سایرکاندیدان بعضی از پست ها توسط عده ای از رهبران و صاحب نفوذان تزکیه می گردند. اگرچه در لفظ رعایت شایستگی ، کاردانی ، تخصص وغیره به کثرت شنیده میشود.، اما در عمل، تزکیه کاری، سفارش، سهمیه، روابط خانوادگی و تقسیم براساس صلاحدید های داخلی و خارجی حرف آخر را می گوید.
درحال حاضر حاکمیتی که رئیس جمهور از راه انتخابات پرسر و صدا و انتقاد برانگیز در رأس آن قرار دارد، به گونه ای درگروگان صاحب نفوذان داخلی و خارجی قرارگرفته است و به نحوی از سیاست دیکتات پیروی می کند. این امرتاجایی طبیعی به نظر میرسد. زیرا برای تحقق برنامه های اعلام شده درآ ستانه انتخابات و بعد از آن، میکا نیزم سالم اجرایی و نیروی عامل در اختیارندارد. اشخاصی که در دور وبرحاکمیت تجمع کرده اند، "هریک برای مطلب خو د دلبری میکنند."
چون افغانستان ازلحاظ اقتصادی ناتوان وضعیف است، ناگزیر وابستگی های اقتصادی را میپذیرد و این امر وابستگی های سیاسی نیز ایجاد میکند. این دومسئله بار مصیبت های حال و آینده اداره و حاکمیت افغانستان را بمراتب سنگین ترساخته است. زیرا حدود و ثغورآن در مقایسه با منافع ملی کشور تعیین و تثبیت نمی گردد. نگارنده برآن نیست تا تحلیل های جامع ومانع دربارهء انکشاف اداری، اقتصادی، سیاسی واجتماعی این دوره ارایه دهد. بنابر محدودیت فرصت و جلوگیری از اطاله کلام از توجه به جزئیات صرفنظر میگردد. ذکر این نکته لازمی میباشد که در بعضی عرصه ها کارهای مثبتی انجام یافته است و قرار نیست تا ازمساعی آنعده دست اندرکاران حاکمیت که با روحیهء وطندوستی وخدمت گزاری مصروف کار وسازندگی اند، چشم پوشی صورت گیرد. مسله این بحث نظر اندازی و ارزشیابی حاکمیت بحیث یک سیستم است .
-اداره و مدیریت؛ بطور ضمنی در باره اداره در بالا تذکراتی داده شده. طبیعی است که ادارهء برخودار از چنین خصوصیات نمیتواند پاسخگوی نیازمندی های مردم باشد. در اداره ایکه از بالا تا پائین، چوکات های سیاسی شده ، خانوادگی شده و قالب های رابطه ای تحمیل گردد، اهداف غیراز خدمت گزاری تعقیب میشود. همزمان با عیب اداره، عوامل دیگری، مانند ضدیت های جناحی، انتقام گیری، دوسیه سازی، بد نام کاری و ندانم کاری وضع ادارهء افغانستان را ابتر کرده است. با آنکه قبل از جدی1384 ادارهء کشور روال د یگری داشت، بعد از آن تاریخ در بسیاری جاه ها به طفیلی گری سربار شدن وموجود مزاحم ملت انکشاف کرده است. درهیچ نهادی عاملین ملی اداره که پیرو قانون باشد، مشاهده نمیشود.
هنوز تحلیل های غیرجانبدارانه ازاداره کنونی افغانستان صورت نگرفته است ولی نمونه های از حرکت های مافیایی درین روند مشاهده میشود. بطوراجمالی وضعیت وانواع اداره افغانستان اینهاست :
- ادارهء دولتی؛ چهارچوب تشکیلاتی اداره های افغانستان است که تمثیل کننده حاکمیت در مرکز و محلات میباشد. این ساختار با رشوت به اوج رسیده ، اختلاس، لوکس پرستی،تجمل گرایی، تشریفات میان تهی ، آقا منشی ، خود بزرگ بینی و حقیر شمردن دیگران، خود محوری و بیروکراسی منفی و مشبک مشخص میشود که کوچکترین چانس خدمت بمردم را نیز از دست داده است. حتی در ترکیب این ساختار مامورین بی واسطه و بی تعلق به محورهای قدرت درتضاد با قشر تجمل پرست و بیکاره قرار دارند. یک اقلیت محدود با همه ترفند ها بهترین و بیشترین امتیازات را بخود اختصاص میدهد. در حالیکه بدنهء ساختار و قاعده آن با معاش بخور و نمیر میسوزد و میسازد . حد اقل مزد عمومی 2000 تا 3500 افغانی است. درحالیکه طفیلی های حاکمیت معاش یکسالهء یک مامور را در یک روز بدست میآ ورند.
سوگوارانه مشاهده میشود که این اداره با همه خوشبینی ها ، ظرفیت کاری ندارد. نه بدین لحاظ که تخصص و تجربه کافی موجود نیست. درست به سبب اینکه مدیریت تخصصی ، پلا ن گذاری علمی، مجازات و مکافات، گزارش دهی و گزارش گیری مرتب و هد فمند موجود نمی باشد. درهیچ عرصه ای ودرهیچ ارگانی استقلا لیت عمل مطابق به منافع ملی منعکس نمیگردد. روحیه دست نگری به خارجیان، بودجه جویی از آنها و مراجعه به امرو نهی آنان بد تر از سلب استقلا لیت کاری و فکری اداره در مقایسه با موجودیت قوای شوروی درهنگام تجاوز آنان به افغانستان است. در تجاوز شوروی در کشور، زبان و فرهنگ روسی با وجود همه کوشش های ناکام محدود ماند، اما امروز ازما بهتران انگلیسی زبان با حمله به فرهنگ، زبان ، اصول دفتر داری و شوونات ملی، بیانیه ها ، پلا ن ها ، صحبت های رسمی و مکاتیب شانرا بی توجه به ترکیب و تعداد شنوندگان و استفاده کننده گان ، به زبان انگلیسی ادا میکنند.
اداره به نقد و انتقاد نه تنها اهمیت نمیدهد، بلکه انتقاد کننده را تخریب کار، عقده مند، عقب مانده،دشمن و... میخواند. چه بسا انتقاد کننده گان که امنیت ،حیات، کار، شغل و حقوق طبیعی بشری شان سلب میشود. در عوض تعریف و تمجید ها، پارتی بازیهاو تعلقیت ها گاهگاهی چنان موثر واقع میشود که درتغییر سطح زندگی ها تأثیر می گذارد و شاید بد بینانه نباشد اگر گفته شود که مامور دولت ، اعتبار و اعتماد خود را به ارتقای پست و معاش از راه خدمت گزاری، صداقت، وظیفه دوستی و احساس مسؤلیت بکلی از دست داده است. زیرا این مفاهیم درادارهء افغانستان متروک ساخته شده اند. معیارارتقا چاپلوسی، سفارش، سازش، تقسیم اختلا س، رشوت، تعلقیت های حربی - تنظیمی، خانوادگی، پرداخت حق السکوت و رشوت سیاسی است.
- اداره های موازی بیرونی، انجوها؛ با گذشت چندین سال از حاکمیت مشروع هنوزهم انجوها وادارات خارجی کماکان در افغانستان « فعال» اند. حتی این فعا لیت ها افزایش یافته است. نمیتوان با این دید سطحی نگرانه توافق کردکه « بگذارهرکه خد متی به هر طریقی میخواهد انجام دهد.»
در واقع موجودیت و فعالیت ادارات خارجی و انجوها دردراز مدت به نفع افغانستان نیست. زیرا آنها با پرداخت معاشات زیادتر، تخصص را از اداره افغانستان جلب میکنند؛ بخشی از بازسازی ونه تمام آنرا انجام میدهند؛ برای توجیه موجودیت خود و دراز ساختن مدت این ماموریت های پردرآمد،اداره مماثل مربوط به دولت افغانستان را به چالش می خوانند؛ حتی وسایلی را بکار میبرند تا آنها را ناکام سازند ودر گفتگوها و ملا قات های سیاسی وکاری نبود ظرفیت را به رخ افغانستان بکشند. متاسفانه موارد زیادی وجود دارد که ادارات و انجوهای خارجی برنامه های ملی افغانستان را با همدستی و تبانی افغانهای استخدام شده در همچو ادارات تخریب، تعضیف و سبوتاژ می نمایند تا به عمر موجودیت خود بافزایند. حتی در مجامع بین المللی، کنفرانس ها و گرد هم آیی ها،انجوها تخصیص های کلان را نسبت به دولت افغانستان بدست میآورند. باری طالبان با درک این مسله برای زیر کنترول در آوردن فعالیت انجوها و موسسات خارجی دستور داد تا در یک مرکز- در پولیتخنیک تجمع نمایند. فضای ضدیت سیاسی و روحیهء عدم تداوم و نپذیرفتن اعمال ولو منطقی مخالف، باعث عدم درک اهداف این مسله گردید. همچنان مبارزهء رمضان بشردوست برای تثبیت عرصه ومحدودهء فعالیت انجوها و ادارات خارجی در افغانستان ناکام ماند. در هرحال توجه به این امر بزرگ همچنان بحیث یک مسله اساسی ملی باقیمانده است؛ مسله ایکه گسترش، تقویت، استحکام و رشد حاکمیت ملی را مانع می شو د. در چندین بار ی که درینباره تصمیم گیری شده است، فکر صایب را دارنده گان انجوها و شرکای خوان نعمت آنان داشته اند و نه یک برنامه ملی مطابق به منافع افغانستان.
- قانون و عدالت : برای قانون سازی افغانستان در دوره های مختلف کارهای زیادی صورت گرفته است. باصراحت میتوان گفت در هیچ عرصه ای از حیات ملی ، اجتماعی ، اداری و اقتصادی نبود قانون احساس نمیشود. سخن بر سر عدم مراعات قانون است.
ازین رهگذ ر افغانستان یکی از کشورهاییست که نقض قانون و عدم رعایت آن به وضوح مشاهده میشود. حیات قانونی دریک کشور از سه مرحله میگذرد؛ طرح وتصویب، شناسایی متقابل اشخاصیکه با آن سروکاردارند، تطبیق بلا کیف از پائین تا بالا و برعکس. نا گفته پیداست که قانون یک قرارداد اجتماعیست که تطبیق آن تکلیف ایجاد میکند. هیچ استثنایی درآن وجود ندارد. حاکمیت های افغانستان در طول تاریخ قانون را برای رعایا، برای اقشار و طبقات خاص اجتماعی وضع کرده اند وخود یا بخشی ازآن و یا اداره ها واشخاصی از آن مستثنی بوده اند. ذهنیت قانونگرا از بالا خدشه پذیرفته و این آب گل آلود از رأس تا قاعده نظام سرازیر شده است. افغانستان به یک قوه مجبره درمبارزه با قانون گریزی ضرورت دارد. درکشوریکه قانون مراعات نمی شود، نمی توان از عدالت انتظاری داشت. زیرا معیار پذیرش عدالت دربسیاری عرصه ها قانون است.
قانون چند و چون عدالت، معیارها ، اندازه ها و ارزیابی های آن را تعیین و تبیین می کند. برای تطبیق بلا کیف قانون مدت درازی و شاید نسلی دیگری ضرورت است.
- پارلمان و نقش آن؛ افغانستان بعد از دوره های طولانی، تنش ها و زد وخوردهای خونین از پارلمان برخوردار گردید. این بذات خود غنیمت بزرگ ملت است. اما با توجه به ترکیب پارلمان، ذهنیت های حاکم برآن و ترس حاکمیت ازرشد این نهاد در مقایسه به عقب مانده گی ارگانهای اجرایی، انتظار نمی رود درکوتاه مدت پارلمان واقعا ملی به مفهوم وسیع کلمه تجسم یابد. اگر سنگ اندازی ها، مداخله ها،اعمال نفوذها، رقابت های نا سالم تا سرحد صفر تقرب کند، باید پذیرفت که پارلمان کنونی تافتهء جدا بافته از نضج عمومی اجتماعی نیست. با آنکه انتخابات پارلمانی توانست یک تعداد نمایندگان واقعی مردم را بدون استعمال زرو زور، حیله و نیرنگ راهی پارلمان کند، اما این تعداد دراقلیت محض قراردارد. گزینه آنها ( البته با قبول استثناها ) سازش، تسلیمی و یا بطور طبیعی دراقلیت قرارگرفتن است. باوجودیکه یکسال ازفعالیت پارلمان میگذرد، هنوز این نهاد از داشتن یک برنامه ملی رنج میبرد. تجمل پرستی، احتیاج، فضای رشوت دهی عمومی، تطمیع ومعاملهء کرسی و مقام و حمایت گری، بدون شک در انکشاف پارلمان بسوی یک نهاد خود دار تأثیرسؤ می گذارد. به هر اندازه ایکه اراده های آهنینی برای ایجاد و پایه گذاری پارلمان ملی وجود داشته باشد، اگر وسایل به گونه متعارف ذکر شده استفاده شود، برای بهبودی امید چندانی بمشاهده نمیرسد. وقت آن فرا رسیده است تا محور قطب بندی های سیاسی و غیرسیاسی، پارلمانی و غیر پارلمانی اهداف و برنامه های ملی باشد. در غیر آن دارایی های باد آورده و استفاده ازآن در سنگینی و حفظ توازن روزی ته میکش یا با تغییر مقداراز جانب بازیگران تغییر جهت را سبب میشود که رقابتسیت نا سالم و ناممکن و نا میمون و ناپایدار.
زمانی که ساغر پرخالی شد، اطرافیان بد نبال بدمستی های که تجربه کرده اند، پی ساغر های پرد یگران میروند و بازیگربه افلاس کشیدهء عرصه سیاسی و غیر سیاسی تنها می ماند. از جانبی هم با ارتقای رشوت وتطمیع، توقعات نیز صعود میکند و سرمایه گذار این عرصه نمی تواند تا دراز مدت به آن پاسخ بدهد. یگانه راه خود کفا و سود آور که ضمانت بقا دارد و پایان نا پذیر تلقی میگردد، سرمایه گذاری روی منافع ملی وایجاد محوریت قوی بدوراین سرمایه گذاریست. آیا حوصله و استعداد چنین سرمایه گذاری وجود دارد؟
از جانب دیگر پارلمان افغانستان که امیدهای زیادی بدان دوخته شده است، بایست واقعیت های سرسخت موجود جامعه را دریابد؛ خود را به آن عیار کند. سوگوارانه شنیده می شود که نه تنها درپارلمان، بلکه در مجموع نظام، امتیازهای خودی با کشورهای دیگرجهان مقایسهء میگردد؛ توقعات بدون اینکه به منابع و عاید ملی نگاهی انداخته شود، با معیار های دیگران عرضه میگردد. هدف آن باید باشد تا پارلمان از بلندی نرخ معاشات دالری بحیث یک برخورد غیر عادلانه قوهء اجرائیه ومشاوران داخلی وخارجی درین زمینه جلوگیری کند. نه چنانکه معمول شده این نرخ بلند را برای خود نیز روا بدارد. درینصورت ملت با تحمل این بار، درانتظارخویش به سراب می رسد.
برای پارلمان چانس و زمینهء خوبی در کسب استقلا لیت اداری، مالی و ارتباطات وجود دارد. افغانستان برای اصلاح اداره و اساس گذاری میکانیزم های ملی در دراز مدت به ازخود گذری، دوراندیشی، گزینش و رجحان منافع ملی، به موسسهءملی – مردمی که همانا پارلمان کشوراست، ضرورت مبرم دارد.
ب- نظام اجتماعی؛
- ساختار قومی:
افغانستان کشور کثیرالاقوام است. هر قوم خصوصیت و ممیزات مربوط به خود را حفظ کرده است. درگذشته ها سیاست در رویارویی قرار دادن اقوام به نفع زمامداران بوده است. تاریخ گواهی میدهد که بسا ارزش های مدنی قربان تمامیت خواهی ها و حفظ سلطه قومی گردیده است. این نا برابری وتجلیات برتری خواهانه – در حالیکه حمیت سراسر قومی نداشته است، به گونه درد دهنده انعکاس انتقام جویانه در میان سایر اقوام داشته است. با تغیر نظام سیاسی و انتخاب مردم برای گذار به د موکراسی، هیچ ضرورتی به تقابل و تخالف قومی احساس نمیگردد. کشور به گلستانی ماناست که هر قوم آن برنگی ظاهر شده و درحد خود مقبول و زیباست. نکته اینجاست که درین گلستان هیچ گلی - به هر رنگی که هست نا مقبول نیست؛ کم استحقاق نیست؛ دست دوم نیست؛ سزاوار محرومیت کشیدن نیست. اگر باغبانی از ذوق زد- گی یا بد ذوقی، گلی را بیشتر از سایران نوازش می دهد ، رشد و پرورش می کند و خارهای دور و برش را پیرایش می دهد، مانع رشد ، پرورش و نموی گل های دیگر نمیشود. گلستان در تنوع رنگ ها و گلها تماشایی و زیبنده است. تلاش برای یکرنگ کردن همه گلها بیهوده گی خودرا در تاریخ و آزم قدیم افغانستان و جهان به اثبات رسانیده است.
و اما امروز در اداره تعصبات دامن زده میشود. درحالیکه در اجتماع هیچ علامتی از برخورد تفرقه جویانه وجود ندارد. برعکس اقوام افغانستان در فضای برادرانه مصروف تجارت، معاملات، خویشاوندی وانجام مراودات روزانه میباشند. تشنج آفرینی های فرصت طالبان تا کنون در حیات ملی افغانستان رخنه نکرده است واین غنیمت بزرگی محسوب میشود. گاهگاهی در مطبوعات بیرون مرزی نیز جنگ های قلمی بی لزوم، شاید ناشی از بیکاری های مداوم وشاید از روی غرض های متعدد درینباره براه انداخته میشود و چون مصرف و ضرورت ملی ندارد، زود خاموش میگردد*. مسلهء حیاتی افغانستان تأمین امنیت، صلح دایمی، ثبات ورفاه همگانی است که باید با همبستگی و سهم مساویانه هر قوم و هر شهروند- آن در ارتباط نا گسستنی با هم صورت گیرد.
- اوضاع اجتماعی - اقتصادی ؛
ازین لحاظ کشور بدترین و پرنوسان ترین لحظات را که درفرایند آن شکست و ازهم پاشیدگی نظم ضعیف اجتماعی- اقتصادی به وضوح مشاهده میشود، سپری مینکند. سطح بیکاری پیوسته رشد می کند؛ فابریکات و کارخانه های که استعداد کاررا جلب کند موجود نیست؛ نفوس کشور رشد بی رویه دارد؛ فارغان مکاتب با گذشت هر سال ازدیاد می یابند؛ به تحصیلات عالی امکان جذب موجود نیست؛ زارعان و دهقانان از حاصل کشت و زراعت شان تکافو نمیشوند ؛ عودت کننده گان کارمناسب نمی یابند؛ قیمت ها رشد روز افزون دارد؛ تناسب منطقی بین عاید مشروع و مخارج ازهم گسیخته است؛ اقتصاد مافیایی، رشوت، اختلاس و مواد مخدر، جامعه را از نظم طبیعی اقتصادی محروم میسازد ، معلمین،مامورین پائین رتبه وصاحب منصبان رانده شده از خدمت دربدترین حالت اقتصادی زیست می نمایند؛ خانه بدوشی یکی ازمشکل های اساسی شده است؛ وغیره وغیره . 20 سال قبل یک مامور با معاش بخور و نمیر و خانه کرایی میتوانست به زندگی ادامه دهد؛ یک صاحب زمین یا باغ با محصولات سامان حیات فامیل را فراهم میکرد. اما امروز هیچ مامور نمیتواند با معاش حتی ضرورت زندگی یک ماهه یک فرد خانواده را تأ مین کند، اگرخانوادهء پنج نفری روزانه پانزده قرص نان خشک مصرف کند، ماهانه باید 2700 افغانی برابربا معاش ماهانه صرف برای نان خشک بپردازد. والسلام . اگر یک دهقان کم و متوسط زمین سالانه 10 خروار گندم بردارد، درسال 80000 افغانی دارد که برای مصرف سه ماه خانواده کفایت نمیکند. درحالیکه ما منحصر بفرد ترین کشوریم. تعداد زیادی بیوه ها، یتیمان جنگ، معلولین و خانواده های شهدا داریم . چه کسانی باید بحال آنان رسید گی کنند. سرنوشت فرزندانیکه درکوچه ها و پس کوچه تکدی می کنند بکجا می انجامد. این ها واقعت ها ی سرسخت جامعهء معاصر ماست.
شهر کابل و سایرشهرهای عمده به بلند منزل ها، مارکیت ها، سرای ها و گدام های مواد اولیه و ساختمانی جای خالی میکند. باشنده گان اصلی شهرازاثرفشاراقتصادی وگرانی قیمت ها شهر را تخلیه نموده به اطراف می کوچند. کرایه خانه ها بطور اوسط 25 الی 40 برابر بلند رفته است، درحالیکه دارنده- گان عاید ثابت بیشتر ازین ارقام سیر نزولی داشته اند.
کشوردراثرسیاست های عجولانهءاقتصادی به بندر توریدی ومصرف کننده محض مبدل شده است. مطابق آمار رسمی هیچ تناسبی بین صادرات وواردات مشاهده نمی شود. استهلا ک کننده- گان تقریبا تمام مواد اولیه وغیراولیه را از واردات اخذ میکنند. یکتعداد فابریکه های تولیدی ایکه درهرات فعال ساخته شده بودند،نسبت ناتوانی رقابت وتعقیب سیاست های غلط گمرکی ور- شکست شده اند. دشمنان افغانستان با برنامه تنظیم شده مانع سرمایه گذاری های عمده در استقامت های زیربنایی می گردند.
کشوربه نحوی تشویق میشود تا پیوسته مستهلک باقی بماند. بمجرد قطع کمک های خارجی، افغانستان توانایی ادامه حیات را ازدست خواهد داد. ما با گذشت هر روز به بازار خارجی و واردات امتعه کشورهای همسایه وابسته ترمیشویم. به نظر میرسد که چالش اقتصادی افغانستان بغرنج تر وگسترده ترازچالش امنیتی خواهد بود.
درچنین اوضاع و احوال تعجب آوراین است که نسل به قدرت رسانده شده چگونه ازین مصایب ود شواریهای ملی چشم می پوشند و پرمصرفترین، مفشن ترین وپرتجمل ترین اسباب زندگی را برای خود و خانواده های خود ازکجا و کدام مدرک تدارک مینمایند. آنچه ذکر داده شد همه معلول ها اند . باید در صدد شناخت یکایک علت ها برآمد و تدبیر جلوگیری کننده اندیشید.
به نظر میرسد که هم حکومت و هم شهروندان اگر بخواهند از فروپاشی مصیبت باراقتصادی نجات یابند، باید برای یک مدت طولانی ریاضت اقتصادی بکشند و دست بدست هم داده ملت را با پلان ها وبرنامه های مالی اقتصادی ملی از طوفانی که در راه هست ، برهانند.
- روشنفکران و احزاب سیاسی ؛
مصیبت عمده افغانستان نبود روشنفکران دوراندیش ملی است . با درد و دریغ « روشنفکران» زمانهء ما در بهترین حالت تکیه گاه وعقبهء قومی- قبیلوی دارند. خود بینی وخود محوری یکی از امراض کشنده فکری ماست. چون جنبش نیرومند و مطرح روشنفکری درافغانستان وجود ندارد، جوانه های امید بخشی که پا به ظهور میگذارد، نا گزیر برای مطرح کردن خود د نبال قوم و تباروزبان می رود ودرآنجا به الگو مبدل میشود. این امر به گناه کبیره می ماند که آگاهانه مسایل قومی، زبانی وتعصبات را سیراب می کند و مانع انکشاف افغانستان واحد برپایه شهروندی میگردد.توجیه گری، مقام پرستی، تلا ش برای رسیدن به قدرت و منصب وقربانی همه داشته ها و ارزش های روشنفکر با مسؤلیت در برابرآن رنج عمده جنبش روشنفکری افغانستان(اگروجود داشته باشد)است.هنوزکه هنوزاست جامعه ازتفکرمستدام،پی گیر، روشن و سازش نا پذیر ملی محروم است. ( بخاطر باید داشت که محض اپوزسیون مدعی حاکمیت رانمی توان الزامأ روشنفکرنامید. نباید تصور شود هرکه چند انتقادی را ردیف کرد روشنفکر ملی است. بسا انتقاد گران پروپاقرض حاکمیت ها با یک کرشمهء به توجیه گر منفعل وخود سانسورمبدل شده اند. برای بسیاری ها نمایش روشنفکری تخته خیز بسوی قدرت و سهم گیری درحاکمیت بوده است. اما روشنفکر واقعی، هدفمند و دارای موضع ملی درهیچ حالت و موقعیت در داخل وبیرون از حاکمیت، تغیرموضع نمیدهد.)
درافغانستان امروز بیش از 80 حزب سیاسی و چندین برابرآن، سازمانهای اجتماعی وفرهنگی فعالیت دارند. ظاهرا دراین سازمانها آگاهان تجمع کرده اند و برای بهبودی ورفاه کشور بذل مساعی مینمایند. سوال این است که هموطن بیسواد وکم سواد افغان از میان اینهمه حزب و سازمان کدام یک را الگو، منبع الهام و تجلیگاه آرمانهای خویش قرار دهد وبرگزیند؟ چرا روی یک برنامه واحد، عام فهم، علمی و عملی نمی گرد نمی آیند؟ انگیزهء این همه حزب سازی و سازمان سازی که بنا بر ناتوانی ایفای نقش شایسته بدبینی ملی را باعث گردیده اند، درچه نهفته است؟ آیا مسؤلان و رئیسان احزاب و سازمانها باری اندیشیده اند که فعالیت تک تک و جدا جدای آنها به نهضت دموکراسی وروشنفکری افغانستان ضربه زده است؟ آیا در یک گفتمان ملی و سراسری اصول و مبانی روشن گری، تغییر و تحول فکری جامعه عقب مانده افغانستان را ارزیابی کرده اند؟ این اندیشه که با رسیدن به قدرت وتصاحب حاکمیت میتوان اصلاحات آورد، امروز الترناتیف دیگر نیز دارد و آن ایفای نقش روشنگرانه ملی است. اگر بر فرض محال هر حزب برای 5 سال به قدرت بماند، 400 سال را دربر می گیرد تا این دوره طی گردد. آیا نمیشود این راه را با کنار آمد ن های اصولی برپایه منافع ملی افغانستان درقالب اتحادها، ائتلاف ها، جبهه ها و همبستگی ها کوتاه ترساخت.
جامعه مدنی با سرعت و شدت هرچه تمامترمراحل رشد را طی میکند. نسل جدیدی از اصناف ، حرفه ها و مهارت های مختلف در حال شکل گیری است. اما متأ سفانه در محیط آلوده با تنگ نظری ها و تنگ راه ها امید چندانی به دورنمای آن وجود ندارد. مطبوعات چاپی، رسانه های تصویری،سایتها ی افغانی انترنتی، ویب سایت ها، رادیوها همه و همه پیشگامان نهضت روشنگری ملی محسوب می شوند. ژورنالیزم غیروابسته و تحلیل گری ملی خصوصیا ت بارز این رسانه هاست . اما در مواردی نفع پرستی، نابلدی مسلکی، عدم تخصص، تبلیغ خودی، گریز از متن به حاشیه ، خودسانسوری وابرازنظرلاقیدانه درهمه موضوعات به گونه عداوت برانگیز، تفتین، بی موازنگی،عدول ازاصول ومبانی علمی واخلا قی ژورنالیزم، جهت گیری، ناهدفمندی، بازار یابی و بی توجهی به فرهنگ وارزش های ملی، بحدی متبارز میگردد که بعوض روشنگری، سردرگرمی ایجاد میکند. رویه بی قاعده بازاریابی بوسیله نمایشات مضحک و تباه کننده نسل جوان وسیاست بازاری در بسیاری عرصه ها، نقش مطبوعات را تنزیل داده است. فضای نا- سالم محیط مسلط برروال وروان جامعه هر تنفس کننده را مسموم میسازد. بخصوص که اداره کننده گان این فضا نه تنها اقدامی برای تصفیه و تجدید و تجدد نمیکنند، بلکه از این احوال به نفع ادامه قدرت و حاکمیت سود جویی و بهره برداری می نمایند.لا بد در ناتوانمندی های غافلا نه است که ناتوان ترین های هشیار به آب و نانی میرسند و با ترفند های بیشمار به غفلت غافالان تکانه میزنند.
درهمه عرصه ها ازجمله درعرصهء مطبوعات،روشنگری، حکومت داری و .... به عنوان تحقق بخشنده گان یک برنامه عمل نمی شود . چنین برنامه ای اصلا وجود خارجی ندارد. اگر برنامه ها شاخته شوند ، مردم بدون شک در عملی سازی آن همکاری می کنند و به اجرا کننده ها می پیوندند. اگر ساخته نشوند ، را ه های آنرا نشاندهی می نمایند. مهم اینست که تمایل برای ایکار ایجاد شود.
3- اوضاع تأثیر گذارخارجی ؛
-امریکا وافغانستان:
دست کم اداره کنونی امریکا درپرنسیب دردفاع از موضع افغانستان قرار دارد و تمام مساعدت های لازم مادی را برای تأمین امنیت و کامیابی دموکراسی انجام میدهد. با اینکه موجودیت نظامی امریکا از جانب برخی ازتحلیلگران به هدف های بزرگتر آنکشور در منطقه ارتباط داده میشود، به نظر نمیرسد ایالات متحده امریکا با درس های که از حضورخویش در عراق و افغانستان آموخته است، برای مدت طولانی درهیات کنونی درکشور باقی بماند.
افغانستان با ایالات متحده امریکا، انگلستان، برخی از کشورها و همچنان اتحادیه اروپا موافقنامه های همکاری که بعضا خصلت نظامی نیز دارند، امضا نموده است. اما این کشور در بسیاری از موارد دشوار داخلی و خارجی کماکان تنهاست. موافقنامه ها و تعهدات امضا شده ، به تاق نسیان سپرده شده اند. درعوض کشورهای مداخله گر ازین اوضاع وفضا استفاده بیشتر تبلیغاتی و عملیاتی را برده اند.
بررسی ها نشان میدهد که خارجی ها در افغانستان به سه کتگوری تقسیم میشوند. اول آنانیکه برای اجرای ماموریت های نظامی، سیاسی و د پلماتیک مصروف اند و امور امنیتی- نظامی را گاه در موافقت و گاه بدون موافقت جانب افغانستان به طریق دلخواه انجام میدهند.
دوم – آنانیکه برای سیاحت و خاطره نویسی و ارتقای معلومات و اطلاعات تصویری آمده اند و بعد از جمع آوری چند البوم عکس از حادثه ها و سانحه ها برای غنی سازی معلومات و نشان دادن آن به دوستان خود برمی گردند.
سوم- آنانیکه پول سازی و طمع ساختن زنده گی های پرزرق و برق انگیزه اصلی کار و فعالیت شان را میسازد.
بنا بر آن لازم است تا انگیزه هر یک از کتگوری ها مورد تحلیل قرار داده شود و متناسب بآن شیوه عکس العمل تنظیم گردد. به نظر میرسد بعد از امضای موافقنامه های فوق شکل جدیدی از تعاملات و برخوردها در مناسبات افغانستان- امریکا به ملاحظه برسد. اما متأ- سفانه بازهم همان قالب های کهن برای محتوای جدید انتخاب گردید. افغانستان توفیق نیافت،درمذاکره جدی با امریکائیان معامله وابستگی متقابل را براساس بده- بستان عیارکند. احتیاج امریکائیان به افغانستان نسبت به احتیاج افغانستان به امریکا کم نیست. اما چه کسی توانسته است میزان و اندازهء احتیاج آنانرا درک کند و در چارچوب وابستگی متقابل ذهنیت خیرات خوارانه افغانستان را از اذهان عامه بزداید. تا زمانیکه نیاز های طرفین ارزیابی نشود و اصول همکاری برای رفع این نیازها فورمولبندی نشود، تصور نمیرود افغانستان از موقف ثابت درروابط بین المللی و روابط دوجانبه برخوردارگردد.
البته تنظیم فعالیت های محاربوی، رعایت قوانین نافده کشور، تعطیل زندان های شخصی و غیرقانونی، سلوک نظامیان امریکایی با افغانها وغیره وغیره ازجزئیات وفروعات توافقات ومناسبات درچوکات مناسبات جدید میتواند بود که هریک بعد از مشوره با کارشناسان عرصه های بخصوص، دریک پلا تفرم عملی وقابل قبول گنجانیده خواهد شد.
-اروپا و افغانستان؛
اروپا وناتو نیز برای به سامان رساندن اوضاع افغانستان بذل مساعی مینمایند. اما طرزالعمل برخورد افغانستان با اروپا وناتونیز دچارابهام است. مردم زندگی خودرا درموجودیت قوای نظامی شوروی وموجودیت قوای نظامی حدود 40 کشوراز جمله چندین قدرت بزرگ جهانی مقایسه می کنند و از حالت جاری ناراض و شاکی اند. چگونه است که تنها درموجودیت نظامی و کمک های مالی – تخنیکی و نظامی شوروی، درحالیکه نیم جهان درجنگ اعلام شده و اعلام ناشده علیه افغانستان قرارداشت و به نحوی از انحا جریان مخالفت را تشویق و تحریک می کرد، بازهم روال زندگی وسازندگی ادامه می یافت. امروز تنها طالبان دربرابر اینهمه کشورها و قدرت ها و نیروی بزرگ داخلی به چالش اساسی مبدل شده اند.
همه اینها باید با مغز سرد وتدبیر و فارغ از ضدیت های روانی جنگ سرد مطالعه وارزیابی بیطرفانه شوند. چرا افغانستان نمی تواند احتیاجات خودرا ازحضوراروپائیان وامریکائیان برآورده سازد. اگرامروزبدین منوال است، برای فردای افغانستان چه فکروچه تدبیری درنظراست. باید بدون اتلاف وقت وفرصت های که میشود طلایی گردند، روی مسایل حال وآینده افغانستان ومناسبات آن با اروپائیان و امریکائیان تجدید نظراساسی صورت گیرد.
مشاهده میشود که نمونه های ابتدایی رقابت اروپا و امریکا درمسله افغانستان روبه ظهور است. درینصورت کشور نباید به میدان رقابت بازیهای بازیگران بزرگ مبدل شود.
افغانستان باید توانایی وظرفیت آنرادریابد که همزمان برای بازسازی حیات ملی واقتصادی خویش ازموجودیت اروپا و امریکا استفاده اعظمی کند. امروز وفقط امروزاین چانس بدروازه افغانستان نزدیک شده است. شاید فردا بسیار دیرشده باشد. ما باید مسله افغان کشی را آنهم بوسیله نظامیان خارجیان برای ابد پایان دهیم.
ده ها و صدها کانال مفاهمه، مذاکره و صلح جویی راجستجو کنیم و بکار ببندیم. افغان کشی درافغانستان وادامه جنگ از هرطرفی که دامن زده شود به مصلحت آینده نبوده وبا منافع علیای ملی کشور مطابقت ندارد. شیوه هایی جستجو شود تا با استفاده از امکاناتیکه بوسیله اروپا و امریکا فراهم میشود، به وفاق ملی نایل گردیم.
متأسفانه ما بعوض طرح این مسایل حیاتی ، به فریب همکاران خارجی توسل می ورزیم وسعی برآن داریم تا در سایه حمایت و مساعدت چند صباحی آنان به دبدبه و سرمایه خویش بافزائیم.
- همسایه ها و افغانستان؛
همسایه های افغانستان بخصوص پاکستان وایران ازحضور خارجیان درین کشور تشویش و نگرانی های معنی داردارند. بیشترین استفاده های تبلیغاتی و عملیاتی را از حضور خارجیان در افغانستان همسایه ها- بخصوص پاکستان برده است. سیاست گذاران این کشور پالیسی تضعیف دوگانه و چندگانه را درپیش گرفته اند. از یک جانب مخالفان را تحرک، تشویق و آماده جنگ و مقاومت طولانی گاه جبهه یی وگاه گریلا ئی میسازند و از جانبی هم در ائتلاف مبارزه برضد تروریزم شرکت میکنند. محاسبه آنان چنین است که پای امریکا و اروپا را در قضیه افغانستان مانند شوریها دخیل بسازند؛ از طریق ادامه یک برخورد فرسایشی و تحت تأ ثیر اذهان عامه و کنگره این کشورها به حضورشان در افغانستان خاتمه بدهند و سرانجام حاکمیت طرفدارخودرا که منقاد و مطیع باشد، رویکاربیاورند. البته الترناتیف های دیگری نیز دراهدافی که ازجانب پاکستانی ها در قبال افغانستان دنبال میشود، نهفته است. گاهگاهی افغانستان میدان رقابت غیر محسوس همسایه ها نیزاست. هریک به نوبه خویش ستون های پنجم خودرا دارند. برخی از دشمنی های لفظی ،تحریک شده نیز است. اما آنچه درین میان مفقود است، منافع ملی افغانستان و اراده قاطع افغانها برای حل اینهمه دشواریهاست.
به افغانستان باید فرصت داده شود تا مشکلات خود را باهر کشور همسایه فارغ از تأ ثیر رقیب وی، حل و فصل کند. بهترین راه مراجعه به ملل متحد، کنفرانس های دوجانبه وچندین جانبه است. پوشاندن اختلافات ویاد آوری بخشی ازآن در مطبوعات بجز ادامه تشنج اوضاع و قطع چانس های مذاکره و مفاهمه دردی را دوا نمیکند.[2]
ترساندن همسایه ها از موقعیت مساعد و گذرای حضور نیروهای خارجی و تنظیم سیاست هاوعملکردهای دوجانبه به اشاره رقبای سیاسی آنها و حداقل زمینه سازی چنین برداشت از جانب آنها کار معقول و پسندیده و مطابق با منافع ملی افغانستان نیست. یک حرکت شفاف دپلماتیک- سیاسی و تعرض اخلا قی میتواند و باید گره کشای اساسی اختلا فات افغانستان و همسایه ها باشد.
افغانستان از داشتن دایمی همسایه ها نا گذیر است. طبعیت و سرنوشت مقدور داشته اند تا بطور دائم باهم همسایه بود. حال که چنین است شناخت روابط متقابلا مفید و تشویق همدیگر به تنظیم مناسبات بهتر، بی ضرر، برابر و متمدن به نفع جوانب همسایه است ولاغیر.
- چه باید کردها؛
درهرنوشته زمانیکه به این بخش میرسم، بیزاری توأم با تهوع دست میدهد. نه ازجهت اینکه متناسب با سطح برداشت و تجربه از رخدادها و حادثه ها نکاتی را به عنوان راه حل ها ارائه نمیتوان داد. درست از جهت اینکه متأسفانه نه راه حل های پیشنهادی و نه هم ابتکاری از جانب متأ ثر شوندگان، هیچ یک درعمل مشاهده نمیشود. گویی صفحات سفید کاغذ پاره ها محکوم اند، روی سیاه شوند و هیچ تأثیری درمحیط ،جامعه، اداره و ذهنیت ها ایجاد نتوانند کرد. این بی دردی و لا قیدی - این بی ارادگی و عدم احساس مسؤلیت در برابر روشنگری نه تنها نگارنده که هر صاحب قریحه را شدیدا رنج میدهد. بهرحال به عنوان اتمام حجت و رفع پاره ای ازمسؤلیت و نه کل آن، به امید اینکه مقدمه و بهانه ای برای گذار از تحجر گرایی به تفکر گرایی و متعاقبا عمل گرایی ایجاد شود، نکته نظر های ولو ابتدایی که درهر مورد به بحث و کنگاش کار شناسانه ضرورت عمیق دارد، پیشکش میگردد. البته پاره از آنها در هر بخش نیز گفته آمده است.
قبل از همه ذکر این نکته لازم است که باید اراده برای تغیر،تحریک گردد. به رای العین مشاهده می گردد که ارادهء ولو اندک برای حل مشکل های اساسی که دامنگیر نسل وامروز و فردای افغانستان است، وجود ندارد. فرصت طلبی، وقت کشی، ضیاع منابع و امکانات مساعد، بی برنامه گی و نبود اجندای واحد در هر عرصه، انباشتن مشکل ها بروی هم و نبود انگیزه ملی خدمت و دفاع، عدم
و ضاحت در تبیین و تعیین منافع ملی، توجه به حاشیه روی ازمتن مسائل جاری ، حفظ ستاتسکو و حالت موجود، گره های اساسی اند که اگر به موقع مساعد و زمان معین رسیدگی نشوند، فردا برای رسیدگی آنها نیروها، امکانات و فرصت های چندین برابر ضرورت خواهد بود. هرگاه اراده لازم و کافی ایجاد گردید مسایل ذیل قابل ارزیابی و تصمیم گیری اند.
- درعرصه داخلی؛
نظام سازی و سیستم سازی بر مبنای معیار های قبول شده ملی و با استفاده از تجارب بین المللی از ضرورت های مبرم است.
تا زمانیکه نظام حقوقی وقانونی حاکمیت بر پایه شفافیت، معقولیت و مقبولیت بوجود نیاید و متصدیان درقضاوت عامه تزکیه نشوند، دشوار است پشتیبانی مردم را جلب کرد. آیا متصدیان آمادگی دارند تا در برابر قضاوت عامه قرار گیرند، منبع و مبدا دارایی های سرشار باد آورده را که دراختیاردارند به مردم بشناسانند. تنها کسیکه توانست این کار را کند، رئیس جمهور کرزی بود. دیگران نسبت نبود سیستم پیگیر از اجرای آن به نحوی طفره رفتند. هر حاکمیت در هر گوشه جهان صرفنظر از سیستم ها، موظفین خدمات عامه و متصدیان اموررا ازدارنده گان دستان پاک، دارای تقوای عمومی و روحیه خدمت گزاری انتخاب و انتصاب مینمایند. سیستم ما ازین لحاظ خیلی ها آلوده، پر ابهام و نا شفاف است. به توافق امضا نا شده میان حاکمیت و مهره ها ی اساسی برای چشم پوشی متقابل ازسؤ استفاده های سیاسی و مالی از مدارک رشوت، اختلاس ، موادمخدرودریافت مبالغ هنگفت غیرمرئی از کشورهای صاحب غرض در مسایل افغانستان، باید همین اکنون و امروز پایان داده شود.
- تأ مین دموکراسی با ترکیب اجرا کننده گان دارای پیشینه های نقض حقوق بشری، ضدیت با حقوق شهروندی، تمایلات قومی- قبیلوی، اختلاس گر، رشوه خوار، زن ستیز، قانون گریز، حامل رجحانات جناحی، حزبی،زراندوز، کرسی طلب، مفت خوار و بدون پشتوانه های ملی- مردمی ناممکن و به دورازتعقل است. درحال حاضرافغانستان درادعاها، درجهت معیار های جامعه مدنی و اصول کلی جامعه جهانی حرکت میکند اما در عمل درتناقص با ارزش های فوق قرار دارد. نیروی محرکه و ماشین اجرایی به عنوان یک تیم طرفدار یک برنامه مشخص نه، بلکه بمثابه گروپ های دارای تمایلات قشری، سود جویانه و متضاد باهم عمل میکند. بنا برآن اصلاح اداره از رأس تا قاعده آن، درچهار چوب نظام قانونی و سیستم حقوقی که نصب العین های روشن و تعریف شده ،عدول ناپدیر، پاسخ گو ومسوءلانه را برای هریک التزام کند، نیاز مبرم است.
تثبیت برنامه های روشن اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ، اقتصادی، امنیتی، نظامی و ایجاد تکلیف مشترک و منسجم دربرابر هر نهاد اجرایی، پشتیبانی وهمراهی ملی ایجاد میکند. انگیزه های ملی برای انسجام ملی در مطابقت با خواسته ها و مشوره های سازمان یافته با مردم ،اقتدارمی آفریند ودست آوردها را برگشت ناپذیر میسازد. ازین دیدگاه مردم به حاشیه رانده نمی شود وبطرزمعمول درانتخابات مورد استفاده ابزاری قرار نمی گیرد.
افغانستان هنوزهم منافع ملی تعیین شده و تثبیت شده ندارد. این امر بسیار مهم است. هرکشوری منافع ملی تعریف شده دارد. شهروندان هرکشوری، بخصوص احزاب و سازمانهای پیشرو، تقابل، اختلاف و تضاد های اندرمیانی را تا سرحد توافق به منافع ملی ادامه میدهند و آن نقطه، محل توقف و خط سرخ- عبور ممنوع است. درینجا هر نیرو قلب خودرا اصل جا- می زند و هریک دعوای دفاع از منافع ملی را دنبال میکند. زیرا در نبود اصل، هر قلبی میتواند میدان تبارز و عمل داشته باشد. زیرا سنگ محک معلوم و محدود و معروف نیست.
افغانستان ضرورت دارد، برخورد خود را با نیروهای خارجی، با امریکا اروپا و همسایه ها برمبنای این منافع تعیین و تثبیت کند. در حال حاضر با هر قضیهء دم دست برخورد لا قیدانه و ذهنیگرانه میشود، در قضیه مشابه درزمان بعد و توسط بازیگر دیگر برخورد دیگری صورت داده میشود. این است درد عدم تداوم، این است کلید گم شدهء ما برای متبارز شدن بحیث یک ملت. پیمودن دور تسلسل و حرکت درمحیط یک دایره و هرچند گاهی از« نو» شروع کردن ها، ملت ما را اسیر نا پیگیری ساخته حفظ تسلسل افقی، ادامه حرکت تاریخی بسوی انکشاف مادی واقتصادی را بطرزعجیبی مانع گردیده است. برای تأ مین و تضمین حرکت پیش رونده تسلسل تاریخی و تداوم سازنده گی به برخورد بی تعصب برادامه کارکردهای پیشنیان – متقد مین و موخرین نیاز جدی است. این برخورد انتقادی البته با سره کردن و انتخاب شیوه های جدید توأم خواهد بود.
اینها کلی ترین چه باید کردهاست. برای تنظیم وحل مسایل هرعرصه مشخص، درصورت تمایل و نیت جستجوگرمیتوان در گردهم آیی و دعوت اهل خبره و تخصص وآگاهی به مدعا و مقصود دست یافت.
زدشمن شنو سیرت خود که دوست
هرآنچ از تو آید به چشمش نکوست
وبال است دادن به رنجور قند
که داروی تلخش بود سود مند
ترش روی بهتر کند سر زنش
که یاران خوش طبع شیرین منش
ازین به نصیحت نگوید کست
اگر عاقلی یک اشارت بست.
سعدی
1- اگوئیزم منفی و نفی کننده واقعت ها تا سرحد تحمیل ارادهء شخصی بر یک مجموعه ، برخورد عکس العملی در برابر رقبا ، مصلحت اندیشی بی لزوم ، معاملهء امتیاز در برابر امتیاز، جا زدن چانس وتصادف مدیریتی و رهبری بحیث استحقاق بلا منازع ، رد مشوره و کم بها دادن به ارزش تخصصی و کارشناسانه، عدم توازن در گفتار و عمل ، در رویی ودو رنگی سیاسی ، تکبر ، خود بزرگ بینی در عین تبارز عقدهء حقارت ، ترس از زیر دستان با کفایت ، عدم شفافیت وتقوای سیاسی ، ترجیح نیپوتیزم و پروتکسیونیزم ، پشت کردن به خواستها ی مردم ، تخلف از وعده ها ، عدم تمایل برای تغییر و حرکت ، وقت گذرانی ، حاشیه پردازی و بیگانه پرستی لاقیدانه از بلایای عظیم دوران ماست .
2- مسئله دیورند یکی از پیچیده ترین مسایل ملی کشور است. هر حکومت حل آنرا عوام فریبانه به مردم ، لویه جرگه و میکانیزم های مبهم حواله میدهد. در حالیکه اگر تمایل وجود داشته باشد هر میکانیزمی می تواند بوسیلهء حکومت ها مورد استفاده قرار گیرد. حکومت ها درینمورد در جالی که خود تنیده اند ، گیر مانده اند وآن تحت تاثیر قرار گرفتن تبلیغاتیست که خود آنرا ایجاد کرده اند. سالهای سال گفته میشد : دا پشتونستان زمونژ ولی در عمل پول های زیاد کشور غریب برباد رفت و پشتونستان از ما نه شد. در عوض پاکستان و تدابیری اتخاذ کرد که به موجب آن افغانستان یا مسعمره می شد ، یا کنفندریشن ویا هم حاکمیتی میداشت که سرا پا گوش به فرمان می بود. موجودیت قوای شوری در کشور پیش زمینه ها ی لازم را برای تحت قیمومیت قرار دادن افغانستان به پاکستان فراهم ساخت.
اگر نه خود را فریب میدهند درک این مسئله دشوار نیست که در آنطرف مرز ها کسانی زند گی می کنند که حق تعین سرنوشت دارند و اینکه در جهان کنوانسیون ها مقررات و طرز العمل های موجود است که برحل صلح آمیز وعادلانه همجو مسایل می پردازد. وبلاخره اگرمسئله از احساسات خارج ساخته شود ، اصلا و اصولا نباید درینمورد آش داغ تر ازکاسه بود. موضعگیری پر ابهام ، ما کول آن درآینده واظهارات غیر صریح درینباره پاکستان را حار ساخته است تا با تمام تلاش افغانستان را از آینده ایکه از آن سخن می زند محروم سازد.