بخش هفتم
مرحله ًششم جدی وپيامد های آن
غرض معلومات بشما می خواهم متذکر گردم که بالای لیست تقريبا ً کامل قربانيان دورهً امين ، کار جريان دارد وحتماً يک روزی باطلاع عموم خواهد رسيد.
در بخش های قبلی اين نوشته در مورد اينکه اکثريت قاطع مردم وطن ما ، از چپی ها تا راست ها ی مذهبی ، خاصتا ً گروه های رنگارنگ شامل جنگ مسلحانه ،عليه حاکميت سالهای اول ودوم انقلاب ثوروحتا مردمان عادی طرفدار پروسه های مفيد وعدالت گستر آن تحولات بخاطر فشاری که بالای شان از سوی دشمنان حاکميت وارد میگرديد ومخالفين مذهبی ،مجاهد وچپی گويا انقلابی ،هزاران تن شان راکه همان دهقانانی بودند که ازدولت زمين دريافت نموده ويا در يکی ازصندوقهای تعاونی ثبت نام کرده ويا حد اقل از امکانات ومساعدتهای دولت بهره مند شده بودند ،سرمی بريدند واعدام میکردند،بخاطر نجات جانهای خودشان واولاد های شان از آن انتقام جويی های خونين وظالمانه، طرفدار سقوط دولت امين شده بودند . لذا حمايت از آن دولت بنا بر همين دلايل روزبروز کاهش می يافت وطرفداران با لفعل وبا لقوهً سقوط دولت در اکثريت قرار گرفته بودند.
يکی ازعلل ديگر و اساسی تسريع پروسهً قوت يابی مخالفت با دولت حفيظ اله امين وناگزيری سقوط آن ، بروزاختلافات شديد درداخل حزب حاکم وفرار تعدادی ازنخبگان وشخصيت های ارشد آن دولت بعد قتل فجيع رهبر حزب شهيد نورمحمد تره کی، در راس محمد اسلم وطنجار، اسد اله سروری ، سيد محمد گلاب زوی وزندانی شدن شيرجان مزدوريار داکترزرغون،عبد الرحمان بسام ، حنيف يرغل وسايرين که تعدادی بجوخه های مرگ سپرده شدند ونزديکی وتقارب شان با بخش قوتمند ترمخا لفين قبلاً داخل حزبی که در آنوقت به يگانه چشم اميد همه آنانيکه در سقوط دستگاه جور وظلم امين ، منافع وبقای زنده گی خود وفاميلهای شان را می ديدند تبديل شده بودند (پرچمی ها ) برای سقوط دادن امين زمينه سازگرديده وباعث يک نوع توافق طبيعی ، خود جوش وناشی از دردهای مشترک جمعی گرديده بود که سر انجام در وجود امکانات داخلی وخارجی گروه پرچمی ها وافراد ناراض خلقی دست بدست هم داده زمينه ًسقوط امين را طوری باعث گرديد که با کمال تاً سف دست نيروی نظامی شوروی، در آن نقش اساسی را ايفا کرد.
برای توضيح دقيق تر تحولات شش جدی لازم است که پيرامون يک سلسله مسايل از جمله شخصيتها واهداف حقيقی، برجسته گيها ، توان ها ، استعدادها نواقص وکمبودها ی بعضی از چهره های مهم حاکميت حزبی ودولتی آن دوران وشخصيت های خبر ساز آن روزگار ، مفاد ومضار قوای شوروی وساير مطالب ومسايل ضروری، اندکی توضيحات داده شود . از اين رو نوشته ًخودرا از ببرک کارمل منشی عمومی کميتهً مرکزی ح.د.خ.ا ، رييس شورای ج.د.ا وچهرهً اساسی وکليدی تحولات آن زمان آغاز می کنم وساير موارد را عند الضرورت به تفسير وتحليل می کشانم.
اول * ببرک کارمل *
شش جدی با سقوط امين بدست نيروی اکثرا ً شوروی ولی با اشتراک تعدادی از افراد حزبی داخل وخارج حاکميت به پيروزی رسيد و ببرک کارمل شخصيت شناخته شده ، مبارز قديمی ضد استبداد ،ضد ارتجاع ، ضد امپرياليزم غارتگر جهانی ومخالف سرسخت ارتجاع سياه داخلی ومنطقوی در راس قدرت قرار گرفت . اوکه سالها ی متمادی را درنبرد های دشوار بر ضد حکومتهای مختلفهً ستمگر،با دشواری های فراوان گذشتانده بود فکر می کرد که دوران تحقق آن همه آرزوهای انسانی او، رفقا وهمرزمانش وهمهً زحمت کشان وترقی خواهان فرا رسيده است که درراه تحقق آنها قربانی های بيشماری پرداخته شده وزحمات فراوانی کشيده شده است.
ببرک کارمل که سالها بحيث بهترين مبلغ ، سخنگو ونطاق چيره دست ونترس وبا شهامت درافشاگری ظلم ها ، خيانتها ودسايس پشت پرده ً حکومات و حلقات مردم ستيز نقش اساسی را بصفت محصل فاکولتهً حقوق ، زندانی سياسی ، چهرهً سياسی وطن پرست ومترقی ، معاون منشی عمومی ح.د.خ.ا رهبر توانای پرچمی ها ، نمايند هً شهريان کابل دردو دورهً پارلمان ، قبلا ً موفقانه ايفا نموده بود وسالها باسخنان پرشورش ، گرمی دهندهً هر ميتنگ و مظاهرهً محصلان وکارگران در مبارزه عليه نابرابری های طبقاتی واجتماعی بود ،سقوط امين جلاد را با همان سخنان آشنا برای همه عاشقان عدالت وبرابری ، اعلان نمودومليونها قلب را در گوشه گوشهً وطن بوجد آورد ،به تپيدن های جديد واداشت وتخم اميد واطمينان را حتا در وجود آنانی که زنده گی را برای شان ختم شده می دانستند کاشت واشک شادی را در چشمان مليونها انسان وطنی جاری ساخت که خودش بخاطر دفاع از آنان روزهای بدی را سپری نموده وبنام های مختلف ونا جايز از طرف دشمنان قسم خورده ويا دوستا ن خوش باور ، ابن الوقت وياران نيمه راه وجفا کارياد شده بود. ببرک کارمل در آن روزگار بمانند سابق از اعتماد رفقا ، سياسيون وطنپرست وترقيخواهان منطقه وجهان برای آن برخوردار بود که در طول سالهای مبارزات وطنپرستانهً وانقلابی حزب برای پيروزی انقلاب ملی ودموکراتيک وياهرتحول وتغيير ترقی خواهانه وعدالت طلب ، از شهرت ونام نيک برخوردار گرديده بود ونيروهای سياسی، خاصتا ًچپی منطقه با ايشان روابط نزديک وتفاهم رفيقانه داشتند.
بسيار خنده آور است آنانيکه امروز با نوشتن مقالات ، طنزها ،تحريف ها ،تفسير ها وتحليلهای سياسی غرض آلود ودشمنانهً شا ن در مورد ببرک کارمل با کل بی شرمی آن مبارز دلير ،سخنور بی همتا ،عاشق ترقی وشگوفايی وطن ومفتون سعادت انسان زحمت کش وطن وسمبول تقوا وپاکيزه گی نفس را به شاه شجاع پدر کلان خود شان تشبيه میکنند وعدهً ديگراز بد ترين شاه شجاعان واقعی ومزدورترازشاه شجاع درانی که رهبران ، آمرين وولينمعمتان شان می باشند ، ودربرابر نفس اماره زبون وحقير شده اند وکاسه های رسوايی چور ،غارت ،چپاول ووطن فروشی های مکرر شان زبان زد خاص وعام گرديده چشم پوشی می کنند وذره ای عدل وانصاف را درنظر نگرفته ،هميشه دروغ می گويند وتهمت می کنند وبه نرخ نان وضخامت بندلهای برگ های سبز دريافتی قلم می زنند وتمام دنيا را ازعينکهای دودين وتاريخ زدهً خود می بينند ونمی دانند که آن ديد ها وقضاوت های کورکورانه حتا بوسيلهً حاميان قبلی ومبلغين سابقه اش کهنه ، عقب مانده ، غير عملی ودر دشمنی با فرهنگ وتمدن بشريت قيمت داده شده است.
اما اینکه ببرک کارمل با وجود داشتن فضايلی که در بالابه آن اشاره شد ، آيا شخصيتی بود بی عيب، کامل ، بی نقص ،بی اشتباه ،کاملا ً برحق ودر کليه موارد ومراحل حق بجانب ،من شخصا ً با کل حرمتی که به ايشان داشتم ودارم می گويم ، نی ،ودلايل فراوانی نيز در اين زمينه دارم وبدون ذيدخل ساختن احساسات شخصی وسياسی ام می خواهم در مورد آن نقاطی که در تقابل با محاسن شان قرار داشت اشاره کنم واين اشاره به به هيچ وجه از مقام وعزت هميشگی شان چيزی را درنزد هيچ کدام ازوطنپرستان وترقی خواهان کم نمی کند.اين مسايل جدی وقابل بحث وضروری را دربخشی ازاين نوشته ها که بعدا ًپيرامون کليه شخصيتهای کليدی واساسی حزب ،انقلاب ودولت های دموکراتيک خلق افغانستان ازظهورتا افول خاصتاًعلت سقوط حاکميت بصورت ناگهانی ورستاخيزحتمی،متحدانه، ناگزيرودوباره ًحزب بزرگ، وسيع ،دموکراتيک وفارغ از هر نوع جاه طلبی وگول زدن ياران ، دور از انضباط های خشک عسکری قديمی اختصاص داده ام ، توضيح وتحليل خواهم کرد وباطلاع خواننده گان عزيز خواهم رساند.
ببرک کارمل وتمام پرچمیها ومتحدين شان در اولين روزهای آغاز مرحلهً جديد انقلاب ثور ، بيش ازحد برای پيروزی نهايی، نه تنها عليه دشمنان مرتجع وعقب گرای داخلی وخارجی حاکميت، بلکه پيروزی برجهالت ، عقب مانده گی ، بی عدالتی ، فقر ، تنگدستی ، بی سوادی ، مرض ، بيکاری ،تبعيضات مختلفهً طبقاتی، قومی، جنسی ، زبانی ،مذهبی ،سمتی وغيره خوشبينی پيدا کرده وفکرمیکردند که درمقام ناجی عمل کرده اند ودوست ودشمن حد اقل پاس
نقشی را که پرچمی ها در امر آزادی آنها اززندانهای امين ادا کرده اند ، خواهند داشت وبرای نجات مردم از جنگ وبرادرکشی به نداها وفريادهای صلح جويانه وآشتی طلبانه ً آنها جواب آری خواهند گفت ، ولی با صد افسوس که هدف اکثريت تفنگداران قبل از شش جدی وبعد از آن سقوط خونين حاکميت بود ،نه اخوت اسلامی ،نه سعادت وخوشبختی امت اسلامی ونه آرامی ورفاه مردمان افغانستانی، بلکه اهداف شان انحصار طلبی بود ، يکه تازی وعدم مشارکت سايرين درقدرت که حقانيت اين ادعا بعد سالها در دوران حاکميت مجاهدين باثبات رسيد که باثر رقابت های تنظيمی وجنگ های قدرت مدعيان اسلام ومسابقات راکت پرانی های آنانی که هدف شان را اعلای کلمة اله وبرقراری عدل اسلامی اعلان نموده بودند ،چه خرابیهای بيشماری وچه تلفات عظيم بشری ای که نصيب مردم ووطن ما نگرديد.!!
حزب دموکراتيک خلق افغانستان برهبری ببرک کارمل درشرايطی کار خودرا دوباره آغاز کرد که از يکطرف روحيهً انتقام جويی دربين عذاب ديده گان پرچمی وغيرپرچمی از شکنجه گران امينی زبانه میکشيد وهزاران شکايت نامه ازسراسر کشور، تسليم مراجع زيربط گرديده وهمه خواهان تامين عدالت ومحاکمهً ناقضين قانون وعدالت بودند واز سويی حزب بايد وحدت دوبارهً خودرا برای مقابله با دشمنان ديروزه وجديدی که تحت نا م تهاجم واشغال گری
شوروی ها ،بوسيلهً پاکستان ، ايران ،چين ، امريکا ،عربستان سعودی واکثريت کشورهای عربی ،غربی واسلامی وسعت بيش ازحد پيدا کرده بود دوباره بدست می آورد وآن تهاجمات شوم وخونين خود يکی از عوامل عدم تطبيق عدالت در مورد شکنجه گران وقاتلان رژيم امين گرديد.
بهرصورت کل تلاشهای داخلی وعلاقمندی وپافشاری شوروی ها برای تامين دوبارهً وحدت باعث آن گرديد که وحدت ميکانيکی حزب دوباره تامين گردد وبزودی آنهاييکه در دوران امين مرتکب خيانت های صريح نه تنها در حق مردم ،بلکه در حق هم حزبی ها وهم گروهی های خود شده بودند، وضع را مناسب ديده ،اظهار بی گناهی کردند ، تقاضای مشارکت در دولت، نی، بلکه دعوای حقوق مساوی با پرچمی هارا نمودند وپروگرام وحدت حزبی وايتلاف دولتی ناکار آمد، بی روح ،غير مفيد ومضری شکل گرفت که باثر آن تعداد زيادی از بی کفايت ترين افراد واشخاص در مقامات عالی دولتی بدون داشتن حد اقل فهم اداری ،مسلکی وتجربهً کاری تعين گرديده و زمينه برای جذب وجلب متخصصين وافراد با تجربهً دولتی بوسيله ً دشمنان خارجی غرض فرار دادن شان از وطن ،با نشان دادن باغهای وسرخ وسبز ،کاملا ً آماده گرديد.
عامل ديگر ضعف حزب ودولت در آن بود که حتا صادق ترين خلقيها برای کسب امتيازدرسيستم حزب سازی ودولت سازی بر اساس قاعدهً پنجاه فيصد پنجاه فيصد که بين هردو جناح توافق شده بود ،بدترين افراد را بنام اعضای حزب به کميسيونهای مربوطهً وحدت ،معرفی کردند وبرای آنها مقامات مهم حزبی ودولتی ايرا کمايی کردند که هرگز صلاحيت ، شايسته گی وارزش آن مقامات را نداشتند ودرحوادث منفی بعدی ، بد ترين نقش را درتعميق جنجال ها واختلافات همين حزبی های عاريتی ادا کردند .
پرچمی ها که همه زده وزخمی بودند ، تعدادی ازمحابس بعد شکنجه ها وظلمهای فراوان زنده ويا نيمه جان بيرون شده بودند وتعدادی ديگراز مخفيگاه ها وزير زمينی ها بعد مدتها مخفی کاری طاقت فرسا بيرون آمده بوده وتعدادی بعد اهانت ها ، تخريبات وتبليغات منفی در حق شان از کشورهای خارجی داخل وطن شده ومی خواستند اعضای گروه خودرا سرشماری کنند ، دريافتند که در حدود دوهزار از بهترين وباشرف ترين همرزمان نظامی ، ملکی و شخصيتهای دانشمند مسلکی ،علمی وفرهنگی شان ، باشکال مختلف کشته شده ونابود گرديده اند که از محل دفن تعدادی از آنها نسبت بزير خاک ساختن شان با بلدوزر ويا پرتاب شان از ارتفاعات بلند از طريق طياره در کوه های هندوکش وپامير ويا غرق ساختن شان در دريای آمو از طريق بستن سنگ ويا فلز در کمرهای شان اطلاعی نمی توانست در دست باشد.
روی اين ملحوظ کادرهای پرچمی سازماندهندهً نام نويسی اعضای حزب ، برای آنکه تعداد شان در برابر خلقيها کم نباشد وامتيازات زيادی را از دست ندهند ، بسياری از کسانی را که در دوران مخفی با ايشان باصطلاح وطنی (سلام وعليک) داشتند ويا برای شان درد سر ايجاد ننموده وآنها را در گير گشتاپوهای امين نداده بودند ويا در زندان درک کرده بودند که آنها اشخاص بی طرف ووطنخواه بوده ويا حد اقل مضر نبودند ، شامل ليست ساخته وآنهارا رفيق حزبی ومخفی خود معرفی وبرای شان تعرفهً حزبی دادند. وباين ترتيب در جملهً آن افراد غير حزبی که ازميان شان بهترين وبا شرف ترين حزبيها سربلند کردند وتا پای جان برای پيروزی اهداف حزب رزميدند، تعدادی ابن الوقت ، استفاده جووچاپلوسان هردم خيال ونامردی نيزداخل حزب شده بودند که با وجود رسيدن بمقامات خيلی بلند وبا ارزش حزبی ودولتی ، بمثابهً ستون پنجم عمل کردند وتا حال بد ترازهردشمن معلوم دار،به آن حزب ورهبران آن نامردانه خنجر می زنند ، تهمت می بندند ودروغ می گويند وشرم نمی کنند.
بهرصورت دولت جديد ، درشرايطی کارومبارزه میکرد، که ازيکطرف فشار امريکاييان، غرب ، کشورهای اسلامی ،چين ،ايران وبدرجهً اول پاکستان بالای حاکميت جديد، تحت بهانهً موجوديت اردوی شوروی وخطر کمونيزم وگويا جلو گيری ازدستيابی شورویها به آب های گرم ،روز بروز شديد تر می شد ومداخلات نظامی شا ن درامورداخلی وطنما ابعاد وسيعتر را بخود اختيار میکرد وگروه های خرابکاربيشتری را ازکورسهای قصيرالمدت خرابکاری آتش زدن بمکاتب ، مساجد ،عمارات دولتی ووسايط ترانسپورتی عامه وخصوصی ، انفجار دادن وترور شخصيتهای وطنپرست وترقیخواه، کمين نمودن عليه نيروهای حزبی ومدافعين داخلی وخارجی دولت ،فارغ میساختند وروانهً وظايف شرم آوری میکردند که دگروال يوسف پاکستانی اين خاين وجنايت کار، گوشه های از آن را در کتا ب (تلک خرس) افشاکرده است . اوچيزهايی را افشا نموده واعتراف کرده است که بسياری از بزرگترين افرادیکه اکنون دعوای شخصيت ، وطندوستی وافغانيت ناب میکنند ، بحيث آلهً دست استخبارات پاکستان ومتحدين آن،در بدل مشتی پول وسايرامتيازاتی که بعدا ً نصيب شان شد ، وطن مارا به آتش کشيدند وخون صدها هزارانسان بیگناه را ريختاندند وهنوزبه آن فخر(!) نيز می کنند ولی امروزبخاطرمنافع خود شان همان متجاوز قبلی را که برادر وکمک کنندهً بی مثال وسمبول برادری واسلاميت می گفتند ، متجاوز می خوانند .!!
دولت جديد ، برهبری ببرک کارمل دست به يک سلسله اصلاحات جدی زد، تلاش فراوان نمود تا به بهانه طلبی های داخلی ،منطقوی وبين المللی پايان دهد ويا آن را تقليل بخشد واز آنجاييکه موجوديت قوای شوروی عامل جنگ وجهاد وانمود می گرديد ، دولت خروج قوای شوروی را با قطع مداخلات خارجی مرتبط ساخت که خواستی بود قانونی ومطابق به عادی ترين نورمها وقوانين مروج دلتمداری ، دفاع از تماميت ارضی وحق حاکميت ملی که با کمال تاسف نه تنها طرف قبول پاکستان غير قانونی قرار نگرفت بلکه امريکا وغرب که سالهاست بنام احترام به قوانين بين المللی ، نظم جهانی ،مبارزه عليه تروريزم وخودسری کشورها وسازمانها ،گوش بشريت را کرساخته ولشکريان زيادی را درگوشه وکنارجهان برای مبارزه عليه رژيمهای خودسر(!) اعزام کرده اند، به آن خواست معقول که می توانست از خرابی ها وبربادی های زيادی جلو گيری کندوباعث شود که افغانستان به مرکز تربيه ،پرورش وصدور تروريستان وکشت وقاچاق مواد مخدر تبديل نگردد ،ارزش واهميت نداده وبرخلاف بمداخلات خود افزودند وباعث سقوط دولتی گرديدند که اگر ارتجاع جهانی برای سقوط دادن آن ، گروه های مختلفهً جهادی وطالبی را خلق ،تمويل ، تسليح وبيدريغ حمايه نمی کرد ، اکنون در ضمن اينکه مردم ما از امکانات بهتر تر زنده گی مادی ومعنوی برخوردار می بودند وما فرهنگ پيشرفته وشگوفانی را صاحب میبوديم ،امريکاييان واروپاييان نيز فرزندان ناز پروردهً مردم غرق دررفاه وآسايش شان را در کوه ها وجنگلات وطن ما ودرساير کشورها ازدست نمی دادند وبحران مشروعيت برای خود شان در وطن های خودشان بوجود نمی آمد وباعث ُافت وسقوط اعتبارشان در خانه های شان ودر بين مردمانی که برای شان رای داده بودند وآنها را به قدرت رسانيده بودند نيز نمی گرديد . راست گفته اند: هرچه کشت کنی همان بدرويی . !!
دولت تمام موارد واجراات دولت قبلی را مورد غور وبررسی جدی قرار داد تا باشد به اساس ضرورت ، مفيديت وانتظارات مردم وجامعهً جهانی از تداوم بخشيدن به آن بخشهای از اهداف سياسی ودولتی ايکه جنجال آفرين گرديده وفتوا دهنده گان جهادی ومافوق شان آنها را عامل اساسی نا رضايتی مردم ما وانمود می کردند، در تغيير ويا تعديل آنها اقدام نمايد ولی درعمل تمام اقدامات تعديلی در قوانين ،ايجاد نرمشهای بالاترازانتظارمخالفين خاصتاً در مورد تقسيم اراضی ، مسترد نمودن دارايی های ضبط شدهً مخالفين ومردمان مهاجر شده ودر حالت التوا قرار دادن وبی اعتبار اعلان نمودن بسياری از فيصله ها ، احکام واوامر سابقه در موارد متعدد نتوانست که گروهای مخالف مسلح را وادار وتشويق به تقليل خون ريزی وبربادی وطن سازد.
در آن زمان اردوی مجهز وتوانمند شوروی نخواست ويا نتوانست که سرحدات شرقی وطن مارا مسدود سازد تا جلو مداخلات خارجی گرفته می شد وخرابکاران وابسته به پاکستان نمی توانستند آزادانه بين افغانستان وآنسوی سرحد رفت وآمد داشته باشند . شوروی ها تلفات می دادند ولی طوری عمل می کردند که خود می خواستند ولی اين فرزندان معصوم وبی تجربهً حزبما در امور جنگی، بودند که لشکر، لشکر به قوماندهً مسوولين ويا منشیهای کميته های بزرگ حزبی بسوی جنگ با آبديده ترين وظالم ترين مليشه های پاکستانی ودست پرورده های شان اعزام می شدند وتابوتهای خوشبخت های شان بخانه های شان می رسيد . ما صدها رييس وده ها معين وتعدادزياد کادرهای مسلکی ايرا از دست داديم که بزور وبقوماندهً بعضی از مسوولينی که فقط می خواستند که اوامر خودشان تعميل گردد وحرف منطقی را نمی شنيدند ، درجنگ از دست داديم ،چون آنها (کادرهای مسلکی )ما قبلاًتفنگ را نمی شناختند وهرگز با کسی پرخاش نکرده بودند چه رسد به جنگ وجبهه وتفنگ،حيف شان. تعدادی از آنها باثر معامله های مخفی بين تعدادی از سربازان شوروی وقوماندانان جهادی بدام می افتادند وقربان می شدند . روح همهً شان شاد باد.!