در موردهفتم وهشتم ثور

                                                                                                              

                                                                                                                                                                                                                                           

 

 

جليل پرشور

 

 بخش پنجم

ششم جدی ، روز آزادی همهً زندانيان يا اشغال خارجی

بادامهً گذشته

در بخش قبلی بياد خواننده گان محترم  داده شده بود که بعد ششم جدی 1358 ،در وازه های تمام زندانها ی وطن بازشد وهمه مخالفين دولت قبلی وافراد مشهورروحانی وروحانی نمایی که بعدا ًبه رهبران وچهره های مهم جهادی وسياسی تبديل ساخته شدند ازجمله رسول سياف، اززندان آزاد شدند وفضايی بوجود آمد ودر وطن حاکم گرديد که اگر همان شياطينی که قبلاً از خدا برای شان خانه خرابی آرزونموده بوديم ، دست بکار نمی شدند وبابزرگان فتنه انگيزتر ازخودشان متحد نمی گرديدند وبه آنها بيعت نمی کردند ، با وجود موجوديت قوای شوروی ،وطن ما بخرابی وبربادی کشانيده نمی شد ودر خدمت شرير ترين نيروهای بنياد گرا وخون ريزقرار نمی گرفت وبه لابراتوار جهانی کشت وترافيک مواد مخدر، تربيه ،تسليح وصدور تروريستان جهانی تبديل نمی گرديد.

چرا با صراحت می گوييم که دعوت از يک کشور خارجی ولو غيرمسلمان ،برای حق دفاع مشروع از حاکميت دولتی ودفع تجاوزوسيع خارجی ،حق مسلم حکومت های دموکراتيک خلق افغانستان بود وحق طبيعی ساير دول نيزمی باشد. هر دولتی برای حفظ آب وخاک ومردم تحت قلمرو حاکميتش درطول تاريخ دولتمداری، از آنچه در توان داشته استفاده نموده وهرگاه به ضعف وناتوانی مواجه گرديده وخودرا در برابر خطر نابودی حتمی ديده است از هر همسايهً هندو ومسلمان ، يهودی و مسيحی ،بودايی وبی د ين تقاضای حمايت نموده ودفع بلا کرده است. حاکميتهای ح.د.خ.ا و ح.و،  نبايد از اين قاعده مستثنی ساخته شوند وبه اساس ارادهً چند قلم زن مخالف ودشمن ، ويا کوران خود وبينای مردم، بخاطر جلب همکاری کشور همسايه ً آن وقت ، بوطن فروشی وخيانت ملی متهم گردند.

در اين نوشته سعی برآن نيست که از پيشينه های تاريخی  وحوادث هم سان گذشته های دور، برای به کرسی نشاندن استدلالهايی که در اين يادداشت به آنها اشاره خواهيم داشت، استفاده شود. در حاليکه در درازای تاريخ منطقه، قبل از اسلام وبعد از گرويدن مردم ما به اسلام، صدها اتحاد جنگی ،بين کشور های دور ونزديک ساحات جغرافيايی آن روز قلمرو اجدادی ومشترک ما ،برای دفاع از سرزمينهای شان ويا برای تصاحب وغصب اراضی همسايگان صورت گرفته بود که تعداد زيادی از اهل مطالعه وکتاب از آنها  آگاهی دارند.

يک تماس زود گذر به تحولات وکشمکش های بعد شکل گيری وطن فعلی  ودوست داشتنی ما افغانستان، جنگها وهمکاری های نظامی شهزاده گان سدوزايِ ومحمد زايی ،برای کسب قدرت وغلبه بربرادران وپدران شان، با حکومتهای سند ، قاجار ، استعمار فرنگی ، استعمارروسيه وحتاهمسويی ناپليون باامیرزادهً وطن ، شهزاده زمان وساير قراردادهای نظامی وسياسی ديگر خانوادها ی معظم سلطنتی گذشته ، بما اين درک را می دهند که درروابط حکومت داری ودفاع  از قلمرو تحت حاکميت دولتها، جلب کمکهای نظامی، سياسی ومالی همسايگان دور ونزديک امريست عادی وقبول شده درساحهً بين المللی که مجالی برخرده گيری وکج انديشی ، باقی نمی ماند.

 چند سال قبل وقتی کتاب نگاهی بتاريخ جهان اثر باارزش جواهر لعل نهرو را می خواندم ، همکاری هارون رشيد با شارلمانی، امپراطور روم برای ضربه زدن همزمان مسلمانان در اسپا نيه ومسيحييان در قسطنتنيه ، توجه جدی مرا بخود جلب کرده بود وبرايم سوال پيدا شد که چطورخليفهً مسلمانان  جهان ، با امپراطورمسيحی عليه دولت اسلامی اعراب ساراسن، درهسپانيه که ازبقايای امپراطوراسلامی اموی ها بود وتنها خلافت بغداد را برسميت نمی شناختند ولی تمام فتوحات اسلامی اروپا محصول جنگ وجهاد آنان بود وبهمت ايشان در اسپانيای آن روز ، برخلاف ساير دول اروپايی که بی سوادی بيدادمی کرد همهً مردمان اسپانيه ازنعمت سواد برخوردار بودند متحد میگردد وتوافق می کند که در صورتی که امپراطور روم ، دولت اسلامی عرب های ساراسن اسپانيه را سقوط دهد ،خلافت بغداد  نيز به امپراطوری مسيحی قسطنتنيه که در راس آن زن پسر کشته ای بنام « ايرن» قرار داشت وحريف مسيحی امپراطور روم بود، حمله نموده وآنرا ساقط  خواهد کرد. حال شما  قضاوت  کنيد که شرم ورسوايی ای بزرگتر از اين خواهد بود که دو امپراطور ،عليه دو دولت هم دين خودشان با دشمن دينی خود متحد می گردند در حاليکه يکی رهبر اسلامی وديگری قرارگاه ومرجع دينی مسيحی بودند.

برای توضيح بيشتر ،مفيد وکوتاه مسايل مربوط به توافقات نظامی ، اتحاد های عسکری برای دفاع ويا تهاجم وغصب اراضی ديگران وتحميل سيستم فکری وايدولوژيک ابر قدرت ها، بالای کشورهای کوچک ويا فقير،اندکی پيرامون جنگهای خونين جنگ دوم جهانی تماس میگيريم ومی بينيم که اتحاد آلمان، ايتاليا و جاپان باعث چه ايتلاف های ديگر وتجاوزات ديگر گرديد.آيا کسی باور می کرد که امريکا درپهلوی اتحاد شوروی قرارگيرد وبرعليه جاپان وآلمان وايتاليا وارد جنگ شود؟آيا تعجب آور نبود که صدها هزار پارتيزان کمونيست يوگوسلاوی، پوليندی، بلغاری،چينی، رومانی، فرانسوی وآلمانی وسايرين دوشادوش نيروهای امپر ياليزم امريکا وانگليس وشوروی سوسياليست ، عليه فاشيزم قرار بگيرند وقربانی بدهند.

هرگز نمی توان به اتحاد وهمبستگی های برادرانهً چينايی ها، کوريايِی ها وشوروی ها در جنگ های کوريا در برابر تهاجم ننگين امريکايیها اندکی بعد از ختم جنگ جهانی، کم بها داد وسوال نمود که چرا چيناييها با شوروی ها همرکاب شدند. درحالیکه از اثر همان اتحاد بود که چين وکوريا به آزادی واستقلال سياسی نايل گشتند ولی امريکای آزادی بخش، مليونها کوريايی را قتل عام نمود.

اين حقيقت دارد که عامل اساسی پيروزی ووحدت مجدد ويتنام قهرمان، ارادهً عظيم، فداکاری ومقامت بی مانندوروح بزرگ آزادی خواهی واستقلال طلبی خود مردم ويتنام بود ولی می توان انکار نمود که حمايت بی دريغ شورویها وچينايیها ،بنوبه ًخود عامل دومی آن پيروزی های عظيم مردم ويتنام بوده است در حالی که پيروزی کامبوديايی ها ولاووسی ها بنوبهً خود ناشی از قهرمانی ملتهای آن دوکشور وحمايت جانبازانهً مردم ويتنام ومساعدت های شوروی ها و چينايی هابود .

اگر به لشکر کشيهای پيمانهای ناتو، سنتو، سيتو ووارسا، برای تامين منافع هرکدام شان نظراندازی شود بسيار بساده گی اين درک برای ما پيدا می شود که کمتر کشوری در جهان توانسته خود  بر تمام دشواری های مختلفه اش فايق گردد ونيازی به مساعدت کشورهای دوست ومتحد خود نداشته باشد. برای اينکه در پشت سر هر پرابلم داخلی، يا از اول دست خارجی بوده ويا بعدا ً بوسيله ً خارجيان ، خاصتا ًبوسيلهً آنانی که اهداف غرض آلود سياسی واقتصادی دارند از جنجالهای کوچک ،پرابلم های بزرگ می سازند وزمينه را برای سود جويی خودشان مساعد می سازند .

اگر دولتی ومردمی خود به آن حدی از رشدفکری،اتحاد ملی،قوتمندی اقتصادی ونظامی رسيده باشد، مواردی مانند دعوت از قوای شوروی، برای حمايت از دولت  ، اصلاً اتفاق نمی افتد. ولی وقتی درداخل يک وطن  اختلافاف ،اقتطاب ها ی سياسی، مذهبی ،طبقاتی وايدولوژيک بحدی تعميق يافته باشند که نه گوش حکومتیها به بهانهً قانونی بودن  ونه گوش های مخالفين بنام حق جانب بودن وشرعی بودن، از شنيدن حقايق ودردو نالهً مردم عاجز باشند وهرروزباثر اين اختلافات که چيزی جز برای حمايت از قدرت ويا برای بدست آوردن قدرت نيست، خون هزاران نفر بی گناه وفريب خورده بناحق ريختانده شود، راهی جزاستمداد خواستن ازسازمانهای بين المللی وهمسايه گان وجود ندارد. زيرا اين فقط همسايگان خوب اند که میتوانند تا آتش مشتعل وزبانه کشيدهً خانهً همسايه را خاموش سازند واز سرايت آن بخانهً خود نيز جلو گيری نمايند.

اتحاد شوروی روی اين پرنسيپ به تقاضای دولت افغانستان جواب مثبت داد تا مانع جنگ دينی ومذهبی در سر زمين پهناور اسلامی خود شود چون دوران جنگهای باسمه چی ها را درآسيای ميانه، بسياری ازمردمان زنده ماندهً آن دوران بياد داشتند ويا نسلهای جديد ازطريق فلم وتلويزيون،درمورد، مسايل فراوانی را درک کرده بودند. لذا حمايت شورویها از حزب دموکراتيک خلق افغانستان ، حمايت از تماميت ارضی وثبات سياسی دولت شوروی نيز بود که بايد در اين مورد قضاوت های سالم صورت گيرد.

شايد گفته شود که قضايای وطنما به شوروی ها اصلا ً تعلق نداشت وروسها دروغ میگويند وبهانه گيری کردند . آنها بخاطررسيدن به آبهای گرم که سالهاست  به شکل تکراری ، بوسيله افراد معينی تبليغ میشود ،افغانستان را اشغال کردند.در اين مورد بايد با حوصله برخورد شود ،کی می تواند بگويد که شوروی ها صد فيصد بخاطر مردم شريف ومظلوم وطن ما آمدند وتلفات عظيم نظامی وانسانی را متقبل گرديدند. بلی آنها اهداف ايدولوژيک ، سياسی، جيو پولوتيک ، و اقتصادی داشتند ، ولی کل اهداف شان نيزاين نبود.آنها به معيارها و پرنسيپهای نيزاعتقاد داشتند که به اساس آن درده ها کشورجهان جزتحمل خساره وقربانی چيز ديگری نصيب شان نبود ، که می توان بصورت موًجز حمايت مالي ،نظامی ، انسانی ، سياسی وديپلماتيک شوروی ها را ،از آزادی واستقلال چين در جنگ عليه ملیتاريزم جاپان، برای آزادی ويتنام، لاووس، کامبوج  حمايت از کيوبا، حمايت از مردم مصر برای ملی ساختن کانال سويزوبيرون کشيدن آن از چنگال استعمار خون ريز فرنگی،دفاع از مردم يمن، دفاع از مردم مسلمان ومظلوم فلسطين در برابر استعمار اسراييلی تحت حمايت امريکا وغرب ، دفاع از سوريه ، ليبيا وسايرين در افريقا ، آسيا وامريکای لاتين ،ياد آوری نمود.

شايد گفته شود که در افغانستان چرا شوروی مداخله کرد؟ برای دادن پاسخ به اين سوال ، خواهش اولی ما اينست که با آرامش وبقول رسول سياف با سعهً صدر ( سينهً فراخ)(!)اين حقيقت را مورد ارزيابی قرار دهيد که با نوشتن چند جملهً ناسزا گويی مشکلی را حل نمی توانيد. بايد همه موقعيت خود ، وطن وده ها ملت وکشور ديگر جهان سومی را درک کنيم .درجهان امروزبا وجود نافذ بودن وا مضا شدن اصول زرين حقوق بشر،آزادی بيان ،برابری ملتها وکشورها ختم تعصبات نژادی قومی ،زبانی ، رشد فرهنگ جهانی، آزادی دين ،مذهب ووجدان ،احترام به حاکميت ملی تمام دول،تجارت آزاد وجهانی شدن بسياری از  ازامورزنده گی بشريت،ختم تهديد نظامی وغيره مفاهيم باارزش ومقدسی که در لابلای اخبار صوتی وتصويری می شنويم ومی بينيم ، مامردمان درجه دوم و درجه سوم هستيم،ابر قدرتان وکشورهای پيشرفتهً جهان، بما آن ارزشی راقايل نيستند که به انسان های مطلوب وطرف اهتمام  گرداننده گان چرخ اقتصاد، تخنيک وسياست بين المللی روا دارند  و ارزانی می کنند .

لذا شورویها با وجود آنکه ما میگوييم که برای حمايت وطن ما دعوت شده بودند ومخالفين ما ودشمنان شوروی میگويند که نی، شوروی ها برای تجاوزآمده بودند  ووطن ما خراب کردند،اين موضوع را اندکی تفسير می کنيم.دلايل وناگزيری خودرا برای دعوت از آنها و اينکه چرا شوروی به درخواست جانب افغانستان پاسخ مثبت داد،مورد بررسی قرار می دهيم.

اول  : امنييت داخلی شوروی:

در آن زمان شوروی ها طولانی ترين سرحد را با وطن ما داشتندوجمهوريتهای ترکمنستان ، ازبکستان ،وتاجکستان که همه مسلمانند با مناطق شمال وطن ما هم سرحد بودند وهستند واين سرحدات پيوسته در مرکز توجه امنييتی آنها قرار داشت. بناًاتحادشوروی به موجوديت دولتی در افغانستان که مداخله درامور داخلی شوروی ، در برنامه های مخفی وعلنی کاری آن قرار نداشته باشد ، اهميت جدی می داد وبهمين سبب هم بود که تمام حکومتهای قبلی افغنستان را کمک های مالی ونظامی نموده بودو اولين کشوری بود که استقلال وطن مارا برسميت شناخت.

دوم : در دوران انقلاب اکتوبر در مناطق اسلامی شوروی جنگهای طولانی بين نيروهای مسلمان طرفدار حاکميت شورا ها ويا نظام سوسياليستی وبين گروه های اسلامی ايکه هم، هموطنان انقلابی شان را کافر وبیدين وواجب القتل میدانستندوهم سربازان روس تبارواسلام تبارهمرکاب آنها را.درراس آن گروه های ضد شوروی نيزاميران عياش وخوش گذران بخارا وسمرقند وتعدادی ازعلمای دينی دربارنشين ثروتمند قرارداشتند که از ترس ازدست دادن مال وجايداد وشهرت وقدرت  با امرای آن مناطق متحد بودند وباعث خون ريزی های بيشمارگرديدند ولی هزاران فرد مسلمان با ديانت وبا تقوا نيزدرآن جنگها ی خونين اشتراک داشتند وفکر می کردند که آن جنگها ، جهاد در راه خداوند است در حاليکه درعقب آن، اهداف کاملا ًسياسی وجود داشت.

لذا شوروی ها برای جلو گيری از تکرار جنگهای باسمه چی ها، باید مانع انتقال آن از افغانستان به قلمرو خود می شد وبهترين راه جلوگيری آن ضربه يافتن آن افکار درخوابگاه اصلی آن یعنی افغانستان بود.

سوم: شوروی ها از سقوط دولت افغانستان بدست امريکايِی ها خوف داشتند ومی ترسيدند که رژيم امريکايِی جديد درهمسايگی او باعث خواهد شدکه کمر بند محاصره وی جنوب شوروی، که از ترکيه آغاز گرديده وتاايران شاهنشاهی امتداد يافته بود  دروجود دولت تحت الحمايهً امريکا وناتو در افغانستان تکميل خواهد شد ورويارويی جديد بين پيمانهای ناتو ووارسا در اين منطقه نيز بوجود خواهد آمد.واين نيزبهمگان واضح بود که ناف پاکستان قبلا ًبوسيلهً انگليس عضو فعال ناتو وپدراصلی امريکا بريده شده وآن طفلک ومولود غير طبيعی را با دلسوزی درغنداق استعماروسيتو پيچانيده بودند.ازين رو،بنا برخرابی بيش ازحد روابط چين کمونيست با اتحاد شوروی که خود نتيجهً تخريبکاری های سرويسهای جاسوسی غرب بود،آن کشور در فکر اين بود که زنجير محاصره وی ويا کمر بند برقی ناتو در جنوب قلمروش تکميل نشود وويلدنگ نگردد.بنا ًيکی از راه ها ،باصطلاح وطنی ما يک تير ودوفاخته را می توان در مورد سياست آن روز شوروی بکاربرد که از يکطرف خواست تا از محاصرهً قطعی نظامی، رهايی يابد واز سويِی کشور دوست ومتحد سياسی خودرا از سقوط نجات داده ودر ضمن، درادای دين ومسووليت اخلاقی وايدولوژيک خود که دفاع از ملل تحت تجاوز وستم ودارای راه رشد غير سرمايه داری بود کاری را انجام داده باشد.

 چهارم :نمی توان سرحدات طولانی آبی وخاکی وطن خودرا با شوروی ها ،در ديروز ناديده گرفت وبکشور همسايه چه شوروی وچه ديگران حق نداد که درمورد رشد وانکشاف پروسه ها وجريانات مخالف آن حکومتها در قلمروهای همسايه های شان،حق  ابراز نگرانی نداشته باشند وتدابير لازم اتخاذ نکنند لذا

برای توجيه منطقی وقانونی مطالبهً کمک نظامی از شوروی ها ، توضيح اين مسايل ورويداد ها را دنبال می کنيم.

پنجم : باساس قرارداد دوجانبهً که بين جمهوری دموکراتيک افغانستان واتحاد شوروی، بوسيلهً نورمحمد تره کی ولونيدبرژنف رهبران دوکشور درمسکو بامضا رسيده بود ، افغانستان قانوناًحق داشت در مواقعی که لازم بداند ونيازمند باشد از جانب شوروی بشمول کمک های نظامی مطالبهً مساعدت نمايد.

ششم : ميثاق سازمان ملل متحد ،بحيث بزرگترين سند،از يک مرجع با اعتبار بين المللی، برای حزب ودولت آن وقت افغانستان، در مطالبهً کمک نظامی از شوروی ها بود. سندی که اکنون ده ها کشور خورد وبزرگ وحتا گروه های سازمان نداشته از آن بهره مند شدند وبوسيله قوای خارجی بزورراکت وبمبارد مطرح گرديدند.

 هفتم : دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان عضو فعال سازمان ملل متحد بود وبا بيشتر از صد کشور جهان روابط ديپلوماتيک وسياسی داشت وحق داشت مطابق قوانين بين المللی برای دفاع از خود کليه تدابير ضروری سياسی ونظامی را از امکانات داخلی وخارجی تدارک کند. درحاليکه اکثريت کشور های جهان می دانستند که افغانستان نه تنها به مداخلهً خارجی مواجه است بلکه با تهاجم دسته جمعی بزرگترين قدرت های نظامی واقتصادی جهان ومنطقه روبرو بوده ومورد هجوم وسيع قرار گرفته بود.

 هشتم : اگر از حقيقت دور نشويم ،در آن روزها از يکطرف مردم ما بصورت جدی در انتظار صلح بودند واز طرفی برای آمدن هر حکومت ديگری غير ازدستگاه ظالمانهً امين،که بتواند حد اقل آرامش راببار آورد وعامل ثبات گردد، ابراز تمايل می کردند  ووقتی قوای شوروی که بعدا ًاشغال گر نام داده شد به داخل وطن ما آمد، کی می تواند انکار کند که در طول راه مورد استقبال وسيع مردم ما قرار نگرفت  وبدون هيچ واکنش منفی وعکس العمل خصومت آميز،بمراکز از پيش تعين شده ًشان نرفتند . در حالی که نيروهای مسلح دولت در آن روزها توانايی تامين امنيت آنها را در طول راه نداشت وآنها خود با وجودعدم بلديت وتشخيص دوستان ودشمنان شان از يک گوشه به گوشهً ديگر بدون فير مرمی عادی رفت وآمد می کردند.

بايد اذعان شود که در مراحل اولی آمدن قشون شوروی ها بداخل وطنما، جز افراد قليلی از سرکرده گان گروه های جهادی وافراطيون چپگرا،مردم عادی نه مخالفت کردند ونه باسنگ وکلخ بروی آنها حمله نمودند. اين مطلب را برای آن متذکر ميگردم که در آن روزها مردم ما از بکار بردن واژهً تجاوز در مورد شوروی ها استفاده نمیکردند ونيت آنرا نداشتند که عليه شوروی ها بجنگند. تغيير ذهنيت يک تعداد مردم برعليه دولت بعد شش جدی  وقوای کمکی شورویها بعد فعاليت وسيع پاکستان ،سعودی، امريکا وغرب، چين وايران وساير دول اسلامی تند رو ووابسته به غرب ودر نتيجهً گريه وشيون  خبرا ومتخصصين فريب واغوای مردم از طريق تبليغات دينی ومذهبی صورت گرفت.

 نهم : کی بخاطر ندارد که سربازان شوروی ، در طول راه ها ودرحتا مناطق دور دست،با جوانان وطن ما نشست وبرخاست دوستانه داشتند وخريد وفروش نيز می نمودند. درآن روزها بزرگترين شبکهً تجارت هموطنان ما برای پيدا کردن يک لقمه نان ، با همان سربازان ومنسوبين اردوی شوروی ،در داد وستد بودند،بین هم دوستی داشتند ، باهم می خنديدند وحتادرباغها ی مردم ما بوسيلهً آنانيکه به سياست های بقول مخالفين سرخ کمونيستی وافکارجهادی وکفر ستيزتعلق نداشتند، دعوت می شدند که بعدها بخاطر سودی که از آن تجارت پرخساره برای جانب شوروی بنابرعدم وارد بودن سربازانشان، به ساير پولها ی جهان وارزش واقعی پول وطن ما، افراطی ترين افراد وحلقات شوروی ستيزنيز وارد آن بازار آزاد وبی ماليه  وبی کنترول شدند ، پولدار شدند وتوانستند لقمه نانی را که نصيب خانواده ها وافراد غريب می شد ،از آنها بزور وتهديد متعلق بخود بسازند. در اين مورد مردم ما می گفتند که عجب است که شوروی ها برای مجاهدين بد وقابل کشتن اند ولی مال شان حلال وتجارت با آنها مطابق دين است.!

دهم : کدام آدم بالغ آن روز بخاطر ندارد که سربازان ساده دل وخوشباور آن روز شوروی ،بمهمانی هایرفتند که به دعوت مرگ مشهور بود ،زيرا بعد صرف يکی دولقمهً نان تلک داران،سرهای شان بريده می شد ويا دستها وپا های شان را مجاهدين وباج گيران بسته نموده به نقاط دوردست وحتا پاکستان که قرار گاه اصلی شان بود انتقال می دادند وبعد ها بمانند صد ها فير راکتهای ستينگر ،اسيران خودرا دربدل مبالغ کلان ويا امتيازات بزرگ فروختند. آيا از آنچه بنام کلتور افغانيت ياد می کنند ، اجازه می داد که دشمنی آشکارشان را تا آن سطح دربرابر يک سرباز خارجی که او نيز باساس هدايت مشروع ويا ظالمانهً دولتش ،غرض جنگ فرستاده شده بود وبرای اونيز خانواده وفاميلی چشم براه بودند،تنزيل مقام دهند .؟

از خاطرات فراموش نشدنی ديگر آن روزها ، که در نقطهً مقابل اقدامات قبلی شان در مورد شوروی ها قرار داشت ،دوستی وگرم جوشی مجاهدین با افسران  وسربازان روسی بود که از خريد وفروش اسلحه شروع تا تبادلهً اسعار، تجارت مواد مخدر ،تهيهً شراب های خانگی که شوروی ها آن را بنام (کشمش او) ياد می کردند وشديداًطرف علاقهً شان قرار داشت بود . آن دوستی ها بالاخره بحدی بين اشغالگران(!) ومجاهدينعاشق آزادی وبرگشت اسلامت در وطن وادارهً دولتی که بزعم ايشان از بين رفته بود زياد شده رفت که در نهايت امر، بين مجاهدين وشوروی ها يک نوع آتش بس غير رسمیواعلان نا شده بوجود آمد که در مسير راه بالای يکديگر فير نمی کردند وبمجرد نزديک شدن به پوسته ها وقرار گاه های هم ديگر اشارات وصدا های مخصوص رابلند وظاهر می ساختند که کاروان شوروی ها با کاروان قوای مسلح وافراد حزبی ما فرق شود. آنگاه مجاهدين می دانستند که قوای در حال عبور روسها وکافر ها واشغال گران خارجی وکمونيستی نيستند، بلکه هوطنان از دين غير شدهً(!) خودشان اند. ودراين صورت باتمام توان در قتل وکشتار افراد ملکی ونظامی قطار، چور وغارت اشيای موجود درقطار وحريق آنچه را با خود برده نمی توانستند ،اقدام می کردند.

قابل باور نيست که آن چور،غارت رهزنی وآدم کشی بيرحمانه وغير مسوولانه درچند قدمی پوستهً روسها صورت می گرفت ولی بداد مسافران بی گناه نشسته در سرويس که بايد بنام خدا وجهاد چور،غارت وکشته می شدند وهيچ ارتباطی با دولت وحزب حاکم نداشتند کسی نمی رسيد . تا اينکه بسياری های شان اسناد وقرارداد های دوستی، حسن تفاهم،عدم مداخله در امور داخلی وخارجی يکديگر وحتا تبادلهً معلومات مفيده برای جانبين را بامضا رسانيدند واين حزب ما ورفقای مابودند که ازصحنه بيرون شدند نه دشمنان شوروی.!

امروز هزاران حزبی نظامی وملکی بخاطر دارند که ده ها عضو ارشد حزب به کمک افراد خاين وفرومايهً قطعات عسکری شوروی که بطور مخفيانه ودور از آگاهی مسوولين شان،ويا شايد با آگاهی قبلی بعضی از ايشان، مشترکا ً با افراد جهادی باند های چور وغارت را ساخته بودند، اسير وبه مجاهدين تسليم داده شده ويا بقتل رسيدند. بما معلوم شده بود که تعداد زيادی از افراد بنام جهاد ،در حمايت از شوروی ها،گرم تر وحماسی تر از ما،قراردارند وتامين منافع رنگارنگ می کنند. آيا مسوولي« هردو طرف از آن جريانات بی خبر بودند؟

حال درمورد اين بايد صحبت شود که آيا اين تنها دولت افغانستان بود که از قوای نظامی شوروی برای دفاع ازخودش وآنچه آن راکه تجاوزخارجی می خواند استفاده نموده وبا آوردن لشکريان کفر ،خاک مقدس وطن را نجس ساخته بودند، کفر پرست وخارجی پرست بودند ويا اينکه پر مدعا ترين حلقات دينی و  مذهبی ، سالها قبل از دموکراتيک خلق افغانستان ، از هر کافری برای بقدرت رسيدن، حفظ قدرت ويا سرکوب مخالفين شان بهره برده بودند وامروز تمام بشريت بر دروغ بودن تبليغات آنها وباداران شان در اين زمينه پی برده اند  ومی بينند که حتا امنيت شخصی پر مدعا ترين مسلمان را بد ترين کفار جهان  نه در دفاتر شان ،بلکه در اقامتگاها وويلاهای بخون مردم اعمار شدهً شان ،تامين می کنند واصلا ً نامی از اسلام وکافر شنيده نمی شود.!!

چرا کفر روسی ،بد ترين کفر جهان وانمود شده بود؟ در حاليکه عين کفر در چين بمراتب بيداد گرتر در برابر مسلمانان، بودايی ها وسايرين عمل می کرد وچرابا همه ديده درايی اکنون کفر خون ريز اسراييلی را قابل تسامح می دانند ودر پهلوی هم می نشينند ؟ واز کمال خوشبختی مشکلات دينی ما گويی با تمام کفار جهان حل گرديده وگو يی همه نامسلمانان نه تنها مسلمان شده اند بلکه عضويت سازمان های جهادی وطن ما را نيز با افتخار کسب کرده اند که احدی در مورد شان چيزی نمی گويند . چه شده ؟ مگرکفارخودرا اصلاح کرده اند ويا مراجع فتوادهندهً قبلی فرهنگی ،متمدن ويا سيکولار شده اند.! بهرصورت حتماً  تغييراتی آمده است که متاًسفانه جز ذوات محترم، کسان ديگری در مورد چيزی نمی دانند .

ما درضمن رد هر نوع خارجی ستيزی وباصطلاح کفر ستيزی ودعوت به تسامح وهمزيستی انسانی ومسالمت جويانه با تمام مردمان جهان ودارنده گان تمام اديان،نه از روی عداوت ،تعصب ويا تحريکات بلکه برای فهم وقناعت خود ما ، از آنانيکه واجب بودن جهاد را بر عليه کفر شوروی و نوکران داخلی(!) آن اعلان نموده بودند می پرسيم  :  که آيا همکاران جديد شما، امريکايی ها، اروپاييها، جاپا نيها ،هندی ها واسراييليها وسايرين که به اديان مسيحی،(پروتستان وکاتوليک) ، شينتو،برهمنی،موسوی(يهودی)بودايی ومذاهب ممنوعه در وطن ما مثل وهابی وقاديانی متعلق هستند،ويا سيکولا وبی دين اند از محکوم شدن به کفر والحاد وقابل  قربانی بودن بوسيلهً کارد ،مصوون دانسته شده اند يا چطور ؟ اگر بلی برای چی؟ واگر نی چرا؟ زيرا آرمانها وفرايض دينی را نمی توان مطابق منافع خود تفسير کرد وعمل نمود . در صورتيکه کفار رنگارنگ فعلی موجود در وطن ما که تعدادی از ايشان با کل توان مردم ودولت فعلی را در جهت آبادانی مساعدت می کنند ،قابل تحمل باشند وبايد با ايشان بحکم منافع وطن واحساس انسانی رفتار نيک کرد ، پس گناه شوروی ها چی بود که بايد کشته می شدند وگناه رفقای حزبی ما چی بود که با شورویها متحداًبرای ترقی وطن خود وپيروزی عدالت می رزميديم .نشودخدای ناخواسته، همان طوری که ما بجرم دوستی با شوروی ها مباح الدم وواجب القتل اعلام شده بوديم، اراکين ومسوولين دولت فعلی که بعد تهاجم قوای امريکا برای سقوط رژيم طالبان بدون دعوت داخل وطن ما شدند ومردم را ازشر طالبان رهايی بخشيدند، بمانند ما مستوجب مرگ واعدام مذهبی گردند و عليه شان افراد نا بکاری فتواهای شخصی بنام شرعی صادر نمايد.اين موضوع اندکی طالب معلومات است که کدام نوع کفر طرف قبول آيين اسلامی ومذهبی ما نيست؟

نشود متاع دنيايی و پول وپيسهً خانه خراب(!) وجيفه ً دنيا، آن نور چشمی های دين وافغانيت را مساژداده وقبلهً آمال شان را تغييرداده باشد که دراين صورت دل هر انسان به حال مليون ها هم وطن ما بايد بسوزد که بدون اين دانشمندان ونوابغ ترياک،تفنگ،ترور، اعدام ، تکفير وترجمان های واقعی نيات پاکستانیها وسلفيون عرب وعجم چه خواهند کرد.؟! وکی ملت را رهبری خواهد نمود.(!) لذا بهتراست موقف شان را واضح سازند ومردم را درنگرانی نگاه  ندارند  و بگويند که چی می کنند وچطور تصميم گرفته اند ؟ آيا جهاد را بمانند طالبان که شاگردان خود آنها اند ادامه می دهند ويا در شرايط فعلی وطن جهاد مطرح نيست ؟ چرا آقای کرزی را مطمين نمی سازند ؟ اگرچه در عمل همين است که می گوييم، ولی بايد از دهانهای در فشان شان ، صدای خودرا بلند کنند.

برای آنکه به دروغگويی های دوام دار مبلغين جهان آزاد ودموکراسی(!)  ونوکران محلی آنها در مورد غير اسلامی بودن ، غير قانونی وغير شرعی بودن حاکميت ثور وششم جدی،متجاوز بودن نيروهای شوروی، وواجب بودن جهاد بالای هر مسلمان در برابر نيروهای خارجی در سرزمين های مقدس اسلامی بيشتر معلومات پيدا نموده وقضاوت سالم نماييم ، بايد اين عمل کردها وهمکاری های جهان اسلام وجهان متمدن وغربی را اندکی مورد بررسی قرار دهيم وببينيم که خود ابر قدرتهای منتقد ،در عرصهً جهانی چه کرده اند.

 

 1 : امريکا – برای آنکه در جنگ جهانی اول پايش کشانيده شود وپلان چرچيل در زمينه تحقق يابد، تلاشهای فراوانی را بعمل آورد تا جاپانی ها مجبور بساز که پايگاه (  پرهابر) دريايِی اش را مورد حمله قرار دهند. تعدادی از مورخين می گويند که مقامات امريکايی از حملهً جاپانی ها اطلاع قبلی داشتند. در نتيجه امريکا داخل جنگ شد وبا وجود آنکه فاشيزم ومليتاريزم در آستانهً شکست حتمی قرار داشتند ، امريکا فرصت را برای آزمايش اولين بمب اتمی خود مساعد يافت وبر شهر های نگاساکی وهيروشيما ، بمب اتمی را بحيث اولين دارنده آن ودر مقام اولين استعمال کنندهً آن فرو ريخت وجان صد ها هزار انسان را گرفت که تا اکنون مردم از تاثيرات منفی آن در امان نيستند.

 *اين امريکای ضد فاشيست سالهای جنگ جهانی دوم، خود در جنگهای چين ، کوريا ويتنام ، جنوب شرق آسيا وساير مناطق چه کشتارو وحشتی را براه نينداخت که هيچ فرقی با خون ريزی های هيتلری ها در اروپا وشمال افريقا نداشت.

 *امريکا که سربازانش را درکشورهای مختلفهً دنيا، بنام حمايت ازآزادی، دموکراسی ،حقوق بشر وتامين حکومت نظم وقانون ازسال های طولانی باين سو  پياده نموده است ، متوجه شده ايد که در ده ها لشکر کشی او ، نه تنها مردمان آن کشور ها بلکه زمام داران شان نيز بی اطلاع بودند وغافل گير شدند ونه دانستند که در برابر اردوی تا دندان مسلح  وناخواندهً امريکايِ چه کنند.

 * تسليم شدن نقش نيروی استعماری را ازفرانسه درويتنام ودول همجوارآن به امريکا ومرگ مليونها ويتنامی، کامبوجی، لاوسی، کوريايِی،چينايی وغيره بدست امريکايی ها ، از چه حقانيت وپشتوانهً قانونی برخوردار بود؟.

 * آيا حمله ً امريکابه گريناداو هاييتی وتغيردادن حکومات آنها ،حمله به پانامه وگرفتار نمودن نوريگا رييس جمهور قانونی آنکشور وانتقالش بيکی از محابس امريکا وحبس ابدی (120ساله) او برای تحقق حقوق بشر صورت گرفته بود؟.

 * تهديد کيوبا، به نابودی که باثر اولتيماتوم خروسچف رهبروقت شوروی ، عملی نگرديد ومحاصره اقتصادی کيوبا، تا همين لحظه، بيانگرعمق احساس مسووليت جهانی امريکا در قبال بشريت وقانون گراييست؟

 * چه گناهی را خلق مسلمان ومظلوم فلسطين مرتکب گرديده است که با وجود از دست دادن سرزمين پدری ، دربدری وقتل وکشتار شان نه فقط بدست اسراييلی ها بلکه بدستان اعراب مسلمان همدين وهم زبان خودشان، هنوز تحقير می شوند ،تروريست لقب يافته اند، حق تردد در ساحهً نامنهاد خودشان  راندارند، طيارات اسراييلی بدون پيلوت هر مبارز متحرک فلسطينی را از هوا هدف می گيرد ومی کشد،تا هنوز در محاصرهً کامل دريايی ، زمينی وهوايِ قرار دارند،اخيرا ًمواد غذايی ودوا را نيز بالای شان قطع کرده اند ورهبر شان ياسر عرفات را می گويند با زهر کشتند واکنون تمام غربی ها وخاصتاًامريکا فشار می آورند که حماس بايد اسراييل را برسميت بشناسد  تا آب ونان برای شان ارسال گردد.! عجب است خلق تحت استعمار بايد استعمار را برسميت بشناسد ولی استعمار گر، منکر موجوديت ملت اصلی وقلمرو آنها باشد وطرف تنبيه نيز قرار نگيرد چون مدافعی مثل امريکا دارد.

 * چه کسی بالای عراق،اين شهرعروس گونهً تمدن قديمی جهان،صاحب باغهای معلق بابل،سرزمين شهر افسانوی نينوا،مهدوبستر زايش قصه های يک هزار ويک شب، درحافظه دارندهً تاريخ با ابهت فنيقی ها ،منداييها ،پايتخت پرشکوه عباسی ها ومرکز خلافت اسلامی ومحل شهادت ودفن خانوادهً حضرت پيغمبر اسلام حمله کرد وبغداد زيبا را با خاک يکسان ساخت وچرا ؟ برای اينکه تروريزم اسلامی در آن کشور ،بمب های خطرناک اتمی وبيولوژيکی را ساخته بود که بقول تونی بلير می توانست در ظرف چند ساعت اروپا واسراييل را مورد هدف قرار دهد(!!) آيا امريکا وانگليس حق آن را داشتند که ملتی با شان وعزت وبا رفاه را بخاک وخون بکشند  تا چند کمپانی تيل خور خودشان بر دريای نفت ملتی که اکنون بد ترين زنده گی را دربين عربها دارند، سوار شود.

 * چه گناه ديگری را يوگوسلاويا وميلوسوويچ قهرمان آن انجام داده بودند جز سرکشی ازاوامربادار امپرياليستی جهان،وتن ندادن به خيانت ونوکر صفتی  تيپ یلتسن روسی، که در برابر تشويق يک مليون دالری جايزهً سياسی امريکا که درمقابل بيانيهً بی محتوا ودلگيرش به او داده شده بود ،ناتو  مردم ووطن ميلوسوويچ را  به چندين پارچه تقسيم کرد وخودش را بقول برادر ش کشتند.بلی ميلوسوويچ با تمام شهامت مقاومت کردو مرگ را برذلت ترجيح داد.

آيا ايتلاف جنگ عليه يوگوسلاويا ،حق خرابی وويرانی های بيشمار آن کشور قهرمان وزيبا را داشتند واگر بلی  بکدام دليل ، حق وقانون واگر نی،کی بايد

جواب گو باشد واگر می گويند که بخاطر انتقام قتل عامهای مسلمانان در بوسنی وکوسوگو بدست صربها، آن اقدام صورت گرفته بود اکنون خون ده ها هزار مسلمان عراقی وفلسطينی  وافغانی چرا می ريزد.

 *آيا امريکا حق داشت که بنغازی  در ليبيا را بمبارد کند وده هاتن از مردمان بی گناه را بخاک وخون بکشاند وسالها دولت ليبيا را در محاصره بکشاند ودر انزوای کامل جهانی قرار دهد.؟

 * تمام مردمان جهان شاهد حوادث خونين سومالی در دههً نود بودند که امريکا قطعات نظامی خودرا درآن کشور يياده کرد ولی تلفات ديد وگريخت .از آن روز سومالی را مردمان عرب وجهان بحال خودش رها نموده وگروه های افراطی که به قضات دينی مشهور شده اند آن کشورومردمش را تباه ساخته اند. سازمان ملل وکشورهای ممول اصلی آن کوچکترين احساس مسووليت در زمينه نمی کنند.

 * آيا تعجب آور نيست که ايالات متحدهً امريکا،امنييت خودرا ده ها هزار کيلومتر دور تر از قلمروش می گيرد يعنی امنييت واشنگتن ولاس انجلس را در کابل وبغداد ومو گه ديشو  تامين می کند ولی دولتها ومردمان جهان حق نداشته باشند که در مورد خانه های شخصی وپدری خود تصميم بگيرند . از جمله حاکميت ثور ومراحل بعدی آن بخاطر همين تامين امنييت کشور شان ،تا حال به خاينين ووطن فروشان قلمداد می گردند.

* اکنون که دندان سايی عليه ايران متحد ديگر امريکا در جنگ وتجاوز عليه افغانستان انقلابی صورت می گيرد وقريب است هولناک ترين تجاوز نظامی عليه ايران براه انداخته شود ، امريکا بايد از عراق درسهای فراوانی را گرفته باشد، چه در مورد دقت اطلاعات جاسوسی، نوعيت سلاح های کشتار جمعی وغيره . زيرا معلومات قبلی سازمان سیا  وسرويس جاسوسی  ( ام 5 ) انگليسها در مورد عراق،بايد مايه شرم وننگ آنهای باشد که در سازمان ملل متحد گلو پاره می کردند واطمينان می دادند که اطلاعات شان بسيار دقيق است.

* ما بصفت همسايگان ايران وبه حيث مردمی که بدبختی های جنگ را خوب می دانيم هر نوع تهاجم وحمله بالای ايران را محکوم نموده می گوييم که راه توقف پروژهً بمب اتم سازی ايران اينست که عدالت بالای همه بايد تطبيق شود نه آنکه اسراييل ،پاکستان اين متحدين امريکا  وساير دول بشمول خود امريکا از بمب اتمی بهره مند باشند ولی سايرين حتا نتوانند که در موارد غير نظامی نيز از اتم استفاده کنند.

متاسفانه پای امريکا در اکثر کودتا ها ی امريکای لاتين، افريقا وآسيا شامل بوده وکمتر به حرفها واقوالش اعتماد می کنند. اين امريکا بود که روابط دوستانه ايرا با نظام سودان قايم کرد وبن لادن را از آنجا برای جنگيدن وجهاديزه کردن جنگهای داخلی افغانستان به پاکستان انتقال داد ولی وقتی مناسبات شان به تيره گی گراييد ،بزرگترين فابريکهً مواد کمياوی خرطوم را از هوا مورد حمله قرار داد ونابودکردو اکنون پروژهً دارفور را روی دست دارد وسودان را زير فشار شديد قرار داده است.

* مگر اين امريکا نبود که در جنگهای داخلی لبنان ، به آن کشور نيرو پياده کرد وبعد تلفات بزرگ مجبور به عقب نشينی شد.

برای طولانی نشدن بيشتر در اين مورد به بحث نمی پردازم ومی خواهم بگويم که در شرايط کنونی امريکا در اروپا، آسيا، امريکای لاتين وافريقا صدها هزار سرباز دارد بخاطر چی؟ درکجايی قوانين بين المللی، کتب آسمانی ،فرهنگ انسانی واصول زرين اعلاميهً حقوق بشرآمده است که امريکا بايد بصفت کفتان جهان هرچه می  خواهد ، می تواند انجام دهدولی ديگران اختيار خودرا نداشته باشند. واقعا ً ازبرای غم ما سينهً دنيا تنگ است .!!

2 :  عربستان سعودی-

یکروزی مارا متهم به کفر پرستی واسلام فروشی می کرد، شيوخ متحجر سعودی فتوای کافر بودن وزنديق بودن مبارزين ترقی خواه وطن مارا صادر می کردند ونيروهای حنبلی جديدش را برای قتل وکشتار مردم ما به منطقه اعزام می نمود وبا امکانات بزرگ مالی وحمايت های مداوم لوژيستيکی آن خرابکاران وقاتلان مردم مارا فرشته های جنت وحاميان دين می خواند ودر همکاری تنگاتنگ با استخبارات امريکا، پاکستان وسر کرده گان گروه های جهادی افغانستان به آنها وظيفه می دادد  . ولی سرانجام چی شد؟.

رژيم سعودی در جنگ خونين بر ضد عراق عرب ومسلمان وهمسايه اش به نفع امريکا وارد جنگ شد.

عساکر امريکايیِ را بداخل قلمرو پيغمبر اسلام  ودر جوار مقدس ترين مکان مسلمان های جهان دعوت کرد وپايگاه داد ومردمان گويا ياغی خودرا نيز بدست ايشان قربانی کرد البته نه در مينا بلکه بعد بلند کردن مينا .!

عربستان سعودی در جنگ اخير که هدف آن نابودی صدام نبود بلکه اشغال عراق پراز نفت وگاز بود، بارديگردرپهلوی امريکا وخاصتاً انگلیس  که بادار وولينعمت اصلی زمامداران آن کشور است قرار گرفت ومصِبت عظيمی برای عراق عربی واسلامی بوجود آورد .

عربستان سعودی اکنون فرزندان دلبند بهشتی مجاهد قبلی اش را اشرار می خواند وقتل آن معصومين(!) را روا دانسته در کوچه وبازار ومسجد آنها را بدون  تشويش از مردم، دين واسلام وشان وعزت مکهً معظمه ومدينهً منوره،مورد اصابت مرمی قرار می دهد.

حال شما قضاوت کنيد کی به اسلام خاين است ما ويا اين دروغگويان دين فروش ونوکران واقعی استکبار جهانی که مبارزه عليه مسلمانان جهان را در اولويت های کار ی خود قرار داده اند.

3 :  پاکستان-

همه بخاطر داريم که علت اساسی موفقيت رژيم خون ريز ضيا الحق، آن جلاد خاين ومتجاوز ،عليه ما استفاده از نام جهاد بود که شيوخ از خدا بی خبر عرب ولنگی بسته کننده گان، در مدرسهً دينی انگليسی ديوبند، در اختيار او گذاشتند تا از يکطرف مردمان پاکستان را فريب بدهد وداوطلب بسازد تا در جنگ وتجاوز بخاک وطن ما آماده شوند واز طرفی تحت آن نام ،هزاران مليون دالر را از کفر واسلام جمع آوری نمايد ودر راه ساختمان وطنش که به سان سمارق غير فصلی رويانده شده بودقرار دهد .

اين عجب اسلام وجهادی بود که موجوديت کافران روسی دعوت شده در خاک وطن ما حرام ولی فعاليت ده ها سازمان وشبکهً نه تنها غير اسلامی بلکه ضد اسلامی غربی، چينی واسراييلی درخاک پاکستان وعربستان ، مطابق شرِعت واسلام بود.! اکنون که نيروهای منظم امريکايی وانگليسی با افسران شخ بروت وغيرتمند (!) پاکستانی برای گرفتاری ونابودی آنچه تروريستها خوانده می شوند، مصروف جنگ هستند .استدلال ومنطق رهبران(!) دينی دين فروش پاکستان چی خواهد بود .آنها عملکردهای جانشين قصابان ودجالان سابقهً پاکستانی را که امروز برای بقا در قدرت قريب است قبالهً دارای قدامت 50 سالهً پاکستان را به باداران جهانی خود بدهد، چه نوع تفسير وارزيابی می کنند. شرم بر اين بی شرمها!.

می گويند که اسلام نبايد با کافران نزديک وهمکار باشد واز نيروی کافر برای ضربه زدن مسلمان ولو مخالف ، استفاده کند ولی خود هر لحظه افشا می شوند ورسوا می گردند.

همهً ما ً بخاطر داريم که در وقت تجزيهً شبه قارهً هند ، پدر پاکستان(انگليس) سرزمين بنگال غربی را با تمام بی منطقی وغيرعملی بودن ، جز قلمرو پاکستان تثبيت وتقسيم نموده بود که عواقب ناگواری را ببار آورد وبنگالی ها تحمل زور گويی ها وقومانده های جابرانه واستبدادی فرماندهانی را که از بخش غربی پاکستان( سندی ها وپنجابی ها) بودند تحمل نتوانسته ، تا اينکه حزب عوامی ملی برهبری شيخ مجيب الرحمان،در راس قيام مردم قرار گرفت وپرچم آزادی ، استقلال وانفصال از پاکستان را بلند کرد ولی صد ها هزار انسان بی گناه را حکام ظالم پنجابی وسندی قتل عام کردند.

هندوستان کشور همسايه ً هردو بخش پاکستان وتنهً اصلی ونيرومند هندوستان واحد وقديمی،به کمک مردم در حال قيام بنگال شتافت ودر بد ترين لحظات سر نوشت ساز ، مردم بنگال شرقی را مورد حمايت بيدريغ عسکری واقتصادی قرار داد. ودر نتيجه بيرق آزادی کشور جديدی بنام بنگله ديش درداکهً خونين ودر بنگله ديشی که سه مليون انسان آن بدستان قاتلان هم دين، هم وطن وهم سرنوشت قبلی پاکستانی شان ريخته شده بود، در اهتزاز آمد وبه آرزوی ديرينهً یک ملت جامهً عمل پوشانيده شد.

 چه کسی باعث پيروزی بنگله ديش شد؟ اول اراده وعزم آهنين مردم بنگال ودوم حمايت بيدريغ مردم وکشور پهناور هند اين دوست طبيعی وعنعنوی مردمان منطقه ووطن ما. راستی اگر حمايت بزرگ هند نمی بود ، پاکستان به بنگله ديش حق تعين سرنوشت قايل می شد واستقلال آن را برسميت می شناخت؟ نی وهرگز نی ! در اينجا می بينيم که يک کشور غير مسلمان ديگر برای دفاع از مردمی مسلمان، مبارز وآزادی خواه ، در قلمرو اسلامی داخل می شود ومردم را برای تحقق اهداف شان مورد حمايت قرار می دهد. آيا بين کفر روسی وکفر هندی کدام فرقی وجود دارد ؟ شايد استدلال بی مفهومی صورت گيرد طوريکه بارها شنيده شده است که هندی ها حد اقل صاحب ايمان اند  . قابل سوال است که اعتقاد داشتن به بگوان وانواع الاهه ها ،بما ودين مردم مسلمان ما چی کمک می تواند بکند ؟ از طرفی در همين پراگراف خوانديد که برادران مسلمان پاکستانی، خون سه مليون بنگالی را با کل قساوت ريختند آيا مسلمان خونخوار پاکستانی برای مردم بنگله ديش مفيد تمام شد ويا هندوان بگوان پرست وگاو پرست؟ دين افراد بخود شان تعلق دارد ولی عمل کردها واقدامات سياسی واجتماعی شان به جامعه متعلق است.

4 *چين –آطا برای چيناييها شايسته وانسانی بود که بخاطر دشمنی با سوسيال امپرياليزم شوروی،در قتل ونابودی حزب ودولتی سهم فعال بگيرد وصدها هزار ميل تفنگ واسلحهً گوناگونرابرای کسانی ارسال کند که نه در ديروز ونه درامروز دوست ومتحد سياسی برای چين نمی شوند. آيا برای چين کمونيست اين انسانی تر نبود که کمونيستهای طرفدارش را در افغانستان تشويق بهمکاری با نظام جديد مینمود تا اينکه وسيله ای می شد برای اتحاد آنها با گروه های جهادی.؟

آيا چينی ها نمی دانستند که مخالفين دولت افغانستان ، مخالفين اهداف وآرمانهای سوسياليستی او نيز اند؟ رهبران چين که روزی بنام انقلاب فرهنگی صدها هزار انسان ديگر انديشرا بنام خاين به آرمانهای انقلاب تير بران کرده بودند، نمی دانستند که ارزش عقيدتی وآرمانی خودش وحاميان فکری اش در افغانستان ، درهمسويی واتحاد با بنيادگراترين نيروهای قشری مذهبی ،طرف سوال قرار میگيرند.در اينجاست که اصطلاح از کجا ،تابکجادر موردچينی ها، مصداقيت پيدا می کند که يا انقلاب فرهنگی خونين ويا معامله واتحاد با بنيادگرايان مذهبی کاملاًضد تحول.!

يک مثال ديگر: در دهًه هفتاد ميلادی وقتی جنبش انقلابی خلقهای ظفار در سلطنت عمان ، به اوج خود رسيده بود برای قابوس اول تشويش فراوان بوجود آمد. اوکه توان مقابله را در خود نديد وتحمل پيروزی يک نهضت مردمی وانقلابی را نيزنمی توانست داشته باشد، مشکل را با پادشاهان منطقه در ميان گذاشت ودر نتيجه از ميان همه ژندارم منطقه ، پادشاه سفاک ايران ، لشکر مجهزی را به عمان فرستاد وآن نهضت بزرگ مردمی وترقی خواه را بخاک وخون کشانيد وکمتر افرادی توانستند که از آن حملهً وحشيانهً نيروهای سرکوبگر رضاشاهی جان بسلامت ببرند. قابل ياد آوريست که چند سال بعد پسر پادشاه عمان، عليه پدرش کودتا کرد وبرعرش ملوکانه تکيه زد وتا کنون پادشاه وسايه ًخداست.(!!)آيا کودتا عليه پدر رسم واخلاق اسلاميست؟

جنگهای انگولا را در نظر بگيريد،نظاميان چندين کشور بشمول افريقای جنوبی وکيوبا ، برای حمايت از دولت انگولادربرابر حرکت ارتجاعی اونيتا ، در آن کشور مصروف جنگ بودند.

بعد مرگ کابيلا ، رييس جمهور جمهوريت خلق کانگو ، بدست دشمنان مردم آن سرزمين وباثر دسيسهً غارتگران الماسهای آن کشور، نظاميان چندين دولت افريقايی برای حمايت آن رژيم  به آنجا رفتند.

 همين اکنون سربازان ناتو وقوای صلح ملل متحد در ده ها کشور جهان وجود دارند ووظايف رنگارنگ را بدوش دارند که نمی شود با تعصبات مذهبی وخشک قومی در موردآنها ابراز نظر کرد.

از آنجاييکه اين داستان طولانيست درهمين جابسنده نموده  به اصل موضوع که حقانيت حزب دموکراتيک خلق افغانستانانقلاب ثور، تحول شش جدی وآمدن قوای نظامی اتحاد شوروی بداخل افغانستان است بر می گرديم.

گفته می شود که مردم ما فيصله نکرده بودند که قوای شوروی به افغانستان بيايند. می گوييم که کدام مسالهً مهم وسرنوشت ساز را مردم مادرفضای آزاد  در آگاهی و موجوديت دموکراسی واقعی مورد ارزيابی وغور قرارداده وتصميم اتخاذ کرده اند.

می گويند که تنها حزب دموکراتيک خلق افغانستان تصميم گرفته بود وبه ملت تعلق نداشت. جواب می دهيم که آيا حزب ما يکی از بدنه های اساسی جامعه وقسمتی از پيکر مردم ووطن نبود وهنوز نيست.

تهمت زده می شود که خلقی ها وپرچمی ها يک اقليت نا چيز جامعه بودند وبزور سلاح حکومت می کردند. با نرمش جواب می دهيم که :  با چند نفر محدود می شد يک وطن بزرگ را سالها اداره ورهبری کرد وآن تعداد عظيم ومليونی انسانها را که در اطراف حاکميت به دلايل وانگيزه های مختلف ومتفاوت جمع شده وسازمان يافته بودند،چند نفر خواند. حقيقت اينست که در طول تاريخ افغانستان اين همه مردم بصورت داوطلبانه، آگاهانه وشعوری از هيچ امير ،پادشاه زمام دار ورهبری حمايت وپشتيبانی ننموده ودر آينده های نزديک چنان فضايی بوجود نخواهد آمد.

اگر بدون تعصب وموضع گيری خصمانهً قبلی  قضاوت نشود ، تنها تعداد شهدای مدفون وقبردار  غير حزبی ورفقای حزبی آن دولت، ده ها مرتبه نسبت به تعداد اعضا وحاميان بسياری از احزاب، گروه ها وقدرتمندان فعلی بيشتر است چه رسد به ده ها هزار حزبی بالفعل وصد ها هرار حزبی وهواخواه بالقوهً آن. اما اعتراف می کنيم که رهبران دلسوز وباوقف دوران جديد مبارزه را تا حال تشخيص داده نتوانسته ايم . درغير آن ما همين اکنون عظيم ترين نيروی کمی وکيفی جامعهً خود هستيم که در شرايط فعلی می توانيم مصدر خدمات عظيمی بمردم ووطن خود شويم ولی باور داريم که از اين مرحله نيز با سربلندی بيرون می شويم.

بارها گفته شده که کودتای هفت ثور بکمک شوروی ها پيروز شد ه است. آيا از اين دروغ شان خود خجالت نمی کشند مادر حاليکه اين تهمت را شديدا ًرد ومحکوم میکنيم ضمنی از ايشان خواهش کوچکی نيز داريم که به عکسهای روز تسليمی قدرت يکبار با چشمان باز وحداقل احساس ملی وغرور افغانی ايکه خودرا اجاره دار آن می دانند نگاه کنند که در عقب اين آزاده گان  وسمبولهای ناسيوناليزم افغانی واسلامی(!)کيها قرار دارند ؟ می بينيد که نواز شريف ،بعد شاه وليخان دومين فاتح کابل، ترکی الفيصل ،رييس استخبارات آدم کش سعودی وسفير فعلی آن خانواده در واشنگتن، دور تر پسر جلاد خون ريز پاکستانی (ضيا الحق) وساير آمرين مخفی قبلی شان. آخر چرا نواز شريف نا شريف ونماينده گان ارتجاع عرب واستخبارات غرب در مراسم تاج پوشی شان حاضربايد می بودند ؟ اينها جمهوری اسلامی افغانستان را اساس می گذاشتند ويا کدام صوبهً پاکستان را؟

طالبان را کی ها آوردند؟ غرب وپاکستان. وکيها امارت اسلامی مشترک پاکستان ،سعودی وساير شرکای جرم وجنايت ايشان را سر نگون ساخت؟ امريکا به خواهش واجازهً کدام مردم ، حزب ورهبر؟ به اثر تصميم خودش.پس حکومتی که بعد سقوط افسانوی طالبان بوجود آمد بوسيلهً کدام مردم انتخاب شده بود ؟ بوسيلهً اردوی امريکا . پس آيا مشروعيت داشت ؟ بهمان اندازه که حکومت مجاهدين از مشروعيت برخوردار بود زيرا درآن روز نيز حکومت مجاهدين را آنهايِی پيروز ساختند که چندی بعد طالبان را بالای شان نازل نمودند وبعد مدت ديگری ،باکسب تجارب جديد و آزمايشات موفقانهً سياسی  به عمر مولود تحقيقاتی خود نيز پايان دادند.

اما اين آخر کار نيست .هم امريکاييها وهم يک بدنهً عقيدتی طالبان واحزاب جهادی افغانستان ،پاکستان ، وجهان برای تصفيهً حسابات باقی مانده ً شان باهم مواجه خواهند بود ويکديگر را ضربه خواهند زد زيرا همان طوريکه طالبان،القاعده وبعضی از مجاهدين به امريکا جفا کردند ، امريکا نيز به تعهدات دوران مجبوريتهای خود در جنگ عليه شوروی ها وحاکميت ثور، به دوستان خود خيانت نموده ووفايی به عهود خود نکرده است.

پس در چنين اوضاع واحوالی ،چقدر دور از انصاف  وقضاوت سالم ،پيرامون حزب ودولت دموکراتيک خلق افغانستان تبليغات زهر آگين میشود وحاکميت ثور وشش جدی را پوشالی ووابسته قلمدادمی کنند ولی خود از چپ تا راست از مذهبی تا افراطی وبنياد گرا ، واز دارنده گان خط ملی گرفته تا سيکولارها وچپی های مخالف حاکميت آنوقت با کمال مسرت وخوشبختی در موجوديت حمايت گران بين المللی که اگر يک روز نباشند ،هيچ چيزی وجود نخواهد داشت،در حکومت وقدرت شريک شده اند وبرای بازسازی ونوسازی وطن کار می کنند که ما بدون چندک وطعنه برای شان موفقيت آرزو می کنيم وبا تمام نيروها وقوتهای ترقی خواه ،وطن پرست وعاشق وطن ولو دشمنان ما نيز باشنداعلام همبستگی می نماييم وخواهان لجام زده شدن ديو های سرکش جهالت وعقب مانده گی هستيم. فقط اينرا به آهسته گی می گوييم که مادرست می گفتيم ولی مارا وحقانيت مارا درک نتوانستيد.

سر انجام خارجی ،خارجیست ونامسلمان  نيز نامسلمان. اينطور نمی شود که اگر فلان دولت غير اسلامی مخالفين شمارا حمايت کرد ،کافر است وزنديق ودشمن خدا ورسول. ويا بنام شوروی پرست و کافر وکمونيست بايد مبارزين ووطنپرستان در ذهنيت مردم کوبيده وتخريب شوند. ولی اگر نامسلمانی مثل امريکا ،درحمايت شما قرار گرفت، شمارا صاحب قدرت ثروت،شهرت وغيره ساخت کافر خوب، صاحب کتاب آسمانی ومدافع آزادی وحقوق بشر قلمداد شود. مردم ما می گويند: هرکس برای مطلب خود دلبری کند.

ما درحاليکه هر نوع خارجی ستيزی وتبليغات خصمانه را عليه اديان وملل ديگر ،خاصتاً نفرت آفرينی دينی ونژادی را بشدت محکوم می کنيم ودر شرايط فعلی می داننيم که بدون حمايت مراجع بين المللی تجاوزات فعال وروز افزون پاکستانی را نمی توانيم خنثی سازيم. به اين عقيده هستيم که دوستی باخارجی ها ويا خارجی پرستی نيز نبايد بقيمت مردم ستيزی، ترقی ستيزی وروشنفکر ووطن پرست ستيزی تمام شود ومسوولين از منافع جدی وطنی وميهنی شان عدول نمايند.

بارديگر ياد آوری ميگرددکه اگر نامش را تاريخ می مانيد ويا مسووليت های جهانی ويا ضرورت مبارزه عليه تروريزم وبنياد گرايی وامروز بوسيله ًامريکا ومتحدينش در وطن ما به پيش برده می شود ،عين همان وظايف ومکلفيت هايست که شوروی ها ونيروهای دموکراتيک خلق افغانستان ، درمبارزه وجنگ عليه تجاوز پاکستان و بنيادگرايی داخلی وجهانی انجام می دادند با اين فرق که نيروهای مخالف آن روز ،فعلاً در ايتلاف دولتی شامل اند وجای شان را نيروهای از همان جنس ولی بنام ديگر ،یعنی طالبا ن والقاعده اشغال کرده اند . ويگانه نامی که تغيير نکرده پاکستان است که اميدواريم روزی فرا برسد که اين نام دلخراش وزنده کنندهً دردها ورنجهای بيکران مردم ما  وعامل خرابی وطن ما ،ديگر برای ابد در گوشهای ما نرسد. زيرا نام پاکستان با نام ننگين معاهدهً گندمک ، با نام خاين وطن فروشی بنام شهزاده یعقوب خان ، بانام ننگین وسياه خطی کشيده شده بر قلب مردم ما بنام ديورند وبانام سفاک تاريخی وطن ما بنام عبد الرحمن خان تواميت وپيوند دارد ومحصول مشترک استعمار ونوکران داخلی آنست.

اما در مورد شش جدی، خوبی ها ،بدی ها، خصوصيت وقدرت رهبران ودرجهً صداقت وکفايت هر کدام شان واينکه ببرک کارمل کی بود، چه کرد واز او به نسلهای بعدی چه چيزی به ميراث گذاشته شد وچشم ديد های خودم دراين موارد را ، در نوشتهً بعدی خدمت تان تقديم خواهم کرد.

اقدامات دولت بعد شش جدی، دست آوردها ، ناکامی ها ، محاسن و معايب رهبران، پيروزی ها  وشکست فاجعه بار  

 

 

 


بالا
 
بازگشت