در موردهفتم وهشتم ثور
جليل پرشور
بخش سوم
قبلاً گفته بوديم که هفت ثور ، اقدام برق آسای عسکری ،برای براندازی اولین دولت جمهوری افغانستان برهبری مرحوم داوود خان بود که بعد شهادت مرموزاستاد ميراکبرخيبر ، يکی از با ارزش ترين شخصيت های حلقهً رهبری حزب دموکراتيک خلق افغانستان،بدست قاتلينی که تا اکنون افشا نشدند، صورت گرفت وپيروز شد.
هفت ثور ،با خون ريزی در داخل ارگ جمهوری با قتل فجيع داوود خان وخانواده اش
وقتل ده ها افسر انقلابی ومدافع دولت در اوضاعی به نيروی مسلط سياسی تبديل
گرديد که گرفتاری های وسيع سياسی حلقهً رهبری حزب متحد شدهً دموکراتيک خلق
افغانستان، بعد تشييع شاندار جنازهً شهيد مير اکبر خيبر،جويی ازرعب وترس شديد
درجامعه ايجاد کرده بودواحساس همدردی با دولت و سطح حمايت ازحاکميت به پايين
ترين ميزان خود رسيده بود .ازآن جهت عکس العمل مردمان وطن در برابر افسران
کودتا ، نه تنها بدبينانه ودشمنانه نبود بلکه ازحمايت واستقبال بيدريغ شان نيز
برخوردار گرديد.
درهمان لحظات اول قيام، اولين نشانه های جدی اختلاف نظردرمورد سرنوشت داوود خان
واعضای خانوادهً او، بين ببرک کارمل وحفيظ اله امين که خود راقوماندان معرکهً
انقلاب اعلام کرده بود، بروز کرد وعلنی شد . شادروان ببرک کارمل ،باقتل رييس
دولت وهمراهانش شديداً مخالفت می کرد و اصرارداشت که اين عمل غير قانونی وزشت
است ولی امين اورا متهم به خيانت کرد وحتا مورد تهديد قرار داده ابراز داشت که
او خود انقلاب کرده است وبمشوره ورهنمايی ضرورت ندارد.
حاکميت جديد در چنين شرايط وروابط ، برای شکل گرفتن وحکومت کردن ، ازطريق اولين ابلاغيه ً سقوط دولت وپيروزی حزب دموکراتيک خلق افغانستان ،از طرف مرحوم محمد اسلم وطنجار از راديو کابل،آماده گی گرفت وبر اوضاع کشورمسلط شد ومورد حمايت بيدريغ طبقات واقشارغريب و زحمت کش شهری ودهقانی قرار گرفت وفردای آن در کابل وسایر ولايات زنان ومردان بی شماری به خيابانها ريختند وتغيير انقلابی را با وجود قتل مرحوم داوود خان وتيم اصلی کاری اش، مورد حمايت وپشتيبانی خود قراردادند واز شنيدن شعار های کار وفابريکه بکارگر، زمين بدهقان وخانه ها برای بی خانه ها بوجد آمدند ونا خود آگاه وبرسم افسران سوار بر تانکها ووسايل جنگی که اکنون تعدادی از حزبی های ملکی وجوانان با احساس غير حزبی نيز با ايشا ن پيِوسته بودند، واکنش تاييدی نشان داده ،شعار می دادند وهورا می کشيدند.
دروازه های ارگ شاهی که سالها مردمان زيادی از گوشه وکنار آن خاموشانه می گذشتند ،بروی مردم باز شد وصدها هزار هموطن کابلی وولايتی ما با تمام علاقمندی وبا چشمان جستجوگر شان داخل اين اسرار خانهً سنگی گرديدند وبهر سو گشت وگذار کردند تا سوالات مختلفهً را که درمورد ارگ برای شان مطرح بود ، بدون اظهار بکسی خود جواب پيدا کنند. زيرا در آن مجموعهً تعميراتی خانواده های شاهی ، وقايع وحوادث گوناگونی شکل گرفته وبوقوع پيوسته بود که مردم سالها از اطلاع يابی پيرامون آنها دور نگهداشته شده وبی خبر مانده بودند. ارگ شاهی نه تنها محل زنده گی،اداره وميله های خانواده های معظم همايونی وبستگان قابل حرمت قريب وبعيد شان بود ، بلکه زندان ومحل شکنجهً اکثريت مشروطه خواهان ،آزادی دوستان ودشمنان استعمار بود. ازينرو مردمان وطن با عجله بهر سوی ارگ می دويدند وهر نقطهً آنرا در ذهن خود به تصوير می کشيدند برای آنکه بعد چندی آن دروازه ها بسان گذشته بروی مردم بسته می شد وحاکمان جديد از نوع ديگر در آن جابجا می شدند.
هفت ثور با وجود آنکه بصورت کودتایی پيروز گشت ومانند تمام نظامها ی قبلی با ارادهً مستقيم ومشارکت بالفعل مردم پيروز نشده وروی کار نيامده بود ولی آغاز آن تحول با عشق واميد بی پهنای مردم همراه بود . زيرا برای اکثريت مردم وطن ما شعار های آن روزها بمانند مرهمی بر زخمهای ديرينه ً آنان بود که خودشان وپدران شان ساليان سال به شکم سير نان نخورده بودند ودرفقروعقب مانده گی وبیسوادی ومرض،بی خانگی ، تبعيضات وستمهای گوناگون زنده گی کرده وازعادی ترين وسايل زنده گی محروم بودند وازحرمت لازم انسانی بی بهره .قرنها توهين شده بودند وکسی فرياد شان را نه شنيده بود. ازينرو سر نوشت شان را با سرنوشت هفت ثور گره زدند وحاکميت جديد را مورد حمايت قرار دادند .زيرا اولين بار بود که از اکثريت مردم، از واژهً مردمان شريف وزحمت کش،از ضرورت برابری اقوام، زبانها ومذاهب آنهم بوسيله ًحکومتی ها یادآوری می گرديد ومردم را بنام خلقهای شريف وطن مشترک آبايی ياد می کردند .
مردم ما، در تاريخ زنده گی خود وقصه های فاميلی واجدادی شان هر گز نشنيده بودند که انسانهای دست وپا ی پر آبله ، با لباسهای چرکين، عرق پر ومندرس ، برای سران يک دولت ويک نظام قبلهً آمال گردد ومورد ستايش قرار گيرد وحاکم سر نوشت خود شود ودر بلند ترين مقامات دولتی وسياسی فرزندان شان جذب گردند وارتقا پيدا کنند وخود شان بملاقات وزرا ورييس جمهورومعاونين او بروند ودر قصر سلطنتی سابقه، دعوت شوند وحرمت گردند ودر کنار رهبران دولت ، نان صرف کنند وعکسهای يادگاری بگيرند.
کی بخاطر ندارد که همين توده های فقيروزحمت کش وشرافت مند وطن ما، در نظامهای سابق حتا قادر نبودند دست های ملوکانه وجگر گوشه های سلطنت را ببوسند. در حالی که بعد ثور همه چيز بکام غريب وبينوا، بکام کارگر ودهقان ،اين اکثريت قريب باتفاق مردم ما می چرخيد وبرای سعادت وخوشبختی آنها تلاشهای فراوان صورت گرفت.
انقلاب ثور دومين چانش استثنايی مردم وطن ما ، درراه ترقی وتمدن محسوب می
گرددکه متاسفانه با دخالت دستان غدر وخيانت منطقه خاصتاً ارتجاع سياه ومکار
انگريزی صفت پاکستان، سلفيون عرب، امپرياليزم وشوونيزم ومرتجعين دايماً خاين
داخلی اين باز مانده گان بلوا وشورش ضد نهضت امانی با ثر اشتباهات وگناه های
نابخشودنی حفيظ اله امين وحلقهً متعصب وخون ريز او وساير اشتباهات خورد وبزرگ
سايرين به شکست انجاميد، خونين شد ،به بيراهه رفت وبه اهداف خود نرسيد.
امروز که به برکت ودر سايهً تغييرات متعدد بعد هفت ثور ده ها هزار هموطن ما با
سياست، نوشته ، انتقاد، تحلیل های سياسی وريسرج های علمی جامعه شناسی وروان
شناسی سروکار دارند ونسلی از ديگر انديشان ملبس به آخرين دست آوردهای علمی
وتخنيکی، فهيم به تمام زبانهای زندهً دنيا وواقف به امور سياسی وديپلماسی مجهز
شده اند اين را نيز بايد خوب بدانند که انقلاب ثوردرپهلوی صدها گناه واشتباه ،
هزاران خدمت بزرگ را به جامعهً عقب ماندهً ما انجام داده است که يکی از نمونه
ها همين تعدد وکثرت کادر فنی ومسلکی حزبی، جهادی وبی طرف وطن است که یا از طرِق
بورسهای مستقيم ویا از طريق بورسهای ناشی از خوف وترس ازدولت بخاطر فعاليتهای
سياسی مخالف ویا فرار بخاطر نرفتن بخدمت سربازی وساير عوامل بخارج رفتند،پرواز
کردند ، فرار نمودند، مشکلات ديدند ولی امروز در اروپا وامريکا کار وزنده گی می
کنند وحيات مرفه دارند که اگر قهر نشوند همان بورسها واحترامی که نصيب شان شده
بود نيز از برکت انقلاب ثور بود که غرب باثر مخالفت با حزب وانقلاب ثور ودشمنی
با شوروی ،ايشان را تحويل گرفت ، پناه داد واز امکانات متعددومتوفر برخوردار
ساخت.
آيا بخاطر نداريم که از فقر فرهنگی در وطن يگان کسی را که دردورهً شاهی وجمهوری
داوود خان ،بزبان آلمانی ويا انگليسی حداقل صحبت می کردند ترجمان صاحب می گفتند
واو از امتيازات خوب نيز برخوردار بود ولی امروز از برکت همان بورسهای طبيعی
ومجبوری ويا گريزی وفراری ، صدها هزار هموطن ما به زبانهای مختلفهً جهان صحبت
می کنند .اين دست آوردها بخاطر انقلاب ثور است که عامل اساسی دگرگونی درجامعه
شد ومناسبات کاملاً جديد را رقم زد. این بخش نوشته شايد با زهر خند ويا پوز خند
عده ای از هم ميهنان ما نيز مواجه شود ولی حقيقت همين است که هر تغيير وپيشرفتی
که نصيب نسل نو وميان سال وطن در خارج وداخل شده است از تاثيرات انقلاب ثور
است وگرنه در فضای ديروز اکثراًباقی می ماندند ومعلوم بود که چه کاره می شدند.
شايد عدهً قليل از خانواده های سردار وسرمايه دار وفيودال، صاحب تحصيل وپول می
گرديدند ولی برای اکثريت بی سر(!) وغريب جز دهقانی ومزدوری چيزی نصيب نمی
گرديد. پس نه تنها حزبی ها بلکه ده ها هزار غير حزبی وضد حزبی موجود در امريکا
، اروپا وآستراليا در پهلوی تخريب ودشمنی با حزب ما وانقلاب ثور که حق طبيعی
شان است زيراحتما ً برای عدهً درد ورنج وظلمی رسيده است، پاس بورسهای اجباری
وفراری را نيز داشته باشند.!
بلی انقلاب ثور به اهداف مطروحهً خود نرسيد،مردم عادی ومخالفين مسلح شده تلفات
داددند ،مردم آواره شدند ولی حزبی ها نيز ده ها هزار کشته داده ومجروح ولادرک
شدند ، آنها نيز انسان وهموطن ما بودند، آنها نيز حق زنده گی داشتند و مفهوم
وارزش زنده گی را نيز بهتر درک می کردند ولی با تمام عشق واميدبرای زنده گی
وسازنده گی ، ترور شدند، اختطاف گرديدند، در جبهات وکمين های مشترک مخالفين
،قوای مسلح پاکستانی واجيران عربی ومشاورين استخباراتی غربی کشته شدند و ازينرو
بيشتر طاقت ونيروی حزبی وقوای مسلح کشور متوجه دفاع شد تا سازنده گی وتوليد .
ولی مردم غريب وزحمت کش با وجود تمام تبليغات غرض آلود باصطلاح اسلامی داخلی
وخارجی وپروپاگند های صدها راديو وتلويزيون فارسی زبان وپشتو زبان غربی از دولت
حمايت می کردند.
ازينروبا در نظر داشت عشق ومحبت مردم به آن تغييرات، وعشق وايمان حزبی ها بزحمت کشان وطن وتلاشهای فداکارانهً شان در طول سالهای حاکميت، بادر نظرداشت ميزان مشارکت مردم در پروسه های دگر گون سازی مثبت سيمای اقتصاد ، سياست واجتماع ،تغییرات ثور را می توان انقلاب ثور گفت وبه آن ارزش بزرگ قایل شد وآن را بمثابهً آغاز تحولات عميق بنيادی بسوی ترقی ، پيشرفت، عدالت ، مساوات ووحدت ملی و رفاه همگانی ارزيابی کرد . اينکه چرا چنين نشد بياد همان قصهً تاريخی ای می افتم که اينک برای تان نقل می کنم.
می گويند ((وقتی حضرت موسی پيغمبر بنی اسراييل غرض ملاقات حضرت باری تعالی ،
بکوه طور در سينا می رفت. در طول راه ، در يکی از سيل بر ها، خيمه ايرا ديد
وچون آدم بسيار متشبس بود ، بزرگ خانوادهً خيمه نشين را صدا زد وگفت : تو عجب
آدم بی عقلی هستی! گفت: چرا وبکدام حق اينطور گپ می زنی؟. حضرت موسی گفت،برای
اين ترا بی عقل می گويم که در مسير سيل، خيمه زدی، يک روزی ، سيل مدهشی خواهد
آمدوترا با اعضای خانواده ومواشی ات باخود خواهد برد. مرد جواب داد برو، پشت
کارت کاکا جان ، بتو غرض نيست. موسی گفت : من بخاطر تو می گويم. اوجواب داد که
تشويش مرا مکن، ما وخانوادهً ما چهل سال است که در اين سيل بر زنده گی می کنيم
ولی تا حال سيل نيامده ودر آينده نيز نمی آيد. موسی گفت باز خواهی ديد.موسای
پِغيمبر راهش را گرفت وبکوه طور بلند شد ومطابق قرار قبلی با حضرت باری تعالی
گفتگو کرد. وقتی صحبتش تمام شد اجازه گرفت ومی خواست محل را ترک کند که گفتگويش
با آن خيمه نشين بيادش آمد وفوراً بسوی خدا ندا بر آورد که خدايا خواهشی دارم
که اگر اجابت کنی. صدایی بگوشش آمد که بگو وحضرت موسی قصه را آغاز کرد، بلادرنگ
جواب در يافت کرد که ای موسی آنکه بتو گفت که در فلان محل تا حال سيل نيامده،
در ست می گويد واينکه می گويد که در آينده نيز در آن محل سيل نخواهد آمد بازهم
راست گفته است . او ازمقربين ماست وبر اوبسياری از مسايل معلوم است. حضرت موسی
پافشاری کرد وگفت خدايا من پيغمبر توهستم واگر آنجا سيل نيايد من پيش آن شخص
دروغ گوی می شوم وکسی سخنان مرا نمی شنود، التجا می کنم که سيل مدهشی در آن
منطقه جاری بساز،تا او ديگرچنين سخنی گفته نتواند. خدای تعالی با موسی موافقت
کرد وموسی رخصت شد.
همیکه از کوه پايين شد در همان راه حرکت کرد وبه نزديک سيل بر رسيد وديد که
همان نفر بايکی دوتا از اولاد هايش درسر تپه ای درجوارسيلبر نشسته واز اساسيه
ومواشی آن خبری نيست وهمه را سيل باخود برده است. با ژست عجيبی رو بسوی آن مرد
کرد وپرسيد چرا در سر تپه نشستی؟ کجاست کالاهايت ومواشی ات؟ جواب داد که همه را
سيل با خود برد.موسی گفت توخوگفته بودی که سيل در اينجا نمی آيد چطور شد که در
اينجا سيل آمد؟ مرد جواب داد:
اينجا هر گز سيل نمی آمد
ولی خدا خانهً شيطان را خراب کند که اين کاررا در حق من کرد.))
هدف اواز شيطان خود حضرت موسی بود که باثر اصرار او در آن محل، خدا
وند سيل مدهشی را جاری کرده بود .
در مورد اتقلاب ثور نيز چنين قصه وسر نوشتی را می توان آورد وگفت که اگر شياطين داخلی وخارجی دست بدست هم نمی دادند هرگز سيل مدهش وآتش سوزی های تباه کن وخون ريزی های بی مورد در وطن ما بوقوع نمی پيوست وعملی نمی شد وما بنوبهً خود می گوييم که خدا خانه های شياطين را خراب کند که وطن را به اين حال آوردند وانقلاب را از مسير قانونمند وطبِيعی آن خارج کردند وباعث مصيبتهای التيام ناپذيری بمردم ما شدند.
شتاب غير طبيعی برای کسب پشتيبانی مردم
از آنجاييکه هر تغيير وتحول بايد در پرتو قوانين طبيعی رشد وانکشاف اجتماعی
بمنصهً تطبيق قرار گيرد و اهداف سياسی واجتماعی واحساسات فردی وگروهی ولو خيلی
انسانی وعادلانه هم با شند ، نبايد بشکلی پياده شوند که مضار آنها نسبت به مفاد
شان بيشتر باشد. دولت جديد که در فکر بسيج کوتاه مدت وعاجل اکثريت مردم برای
تحقق اهدافش بود ، همه محاسبات خودرا براساس ميتنگها وگردهمآيی های عيارساخت که
دراولين روزهای پيروزی قيام ، از طرف صدها هزار انسان نيازمند وزحمت کش وطن
سازماندهی گرديده بود .غرور بی جا ، خود خواهی ويکه تازی مهره های اصلی تحول،
چنان بسرعت ،جای پرنسيپهای دولتی وقواعد دولتمداری رااشغال کرد که حفيظ اله
امين ويکی چند نفرافراد خاصش حاکم مطلق بر سرنوشت تمام وطن ، مردم و حزب حاکم
گرديدند وهر چه دل شان خواست، بنام انقلاب انجام دادند وبه عملکردهای غير
مسوولانهً شان افتخار نيز می کردند.
صدور فرامين متعدد ومختلفه بر ضد سود وگرویی، مهریهً عروسان، تقسيم زمينهای
زراعتی خاصتاً زمينهای مصادره شده از زمينداران بزرگ وفيودالها به دهقانان بی
زمين،سبکدوشی بدون سنجش کارمندان مجرب دولتی سابقه، مصادرهً اموال خانواده های
سلطنتی ودولتی قبلی که همه را نمی توان يکسره مورد ترديدمساوی قرار داد ،از
جمله پرابلمهای بودند که زمينه ساز ، بحرانها وتشنجات فراوانی گرديدند ووسيلهً
در دست مخالفين سنتی تحولات اجتماعی، خاصتا ًبازمانده گان پيروزمندغلبه بر
تحولات نهضت ودولت امانی داد تا بارديگر امر سفر بری مذهبی را بر ضد تحولی صادر
کنند که اگر اشتباهات وخیانت های متعدد الجوانب صورت نمی گرفت به نقطهً عطفی
درتاريخ وطن ما مبدل می گرديد. آن امريهً مذهبی که با توافق شرير ترين نيروهای
افغانستان ستيزپاکستانی و سايرين ، بشکل فتوا برای جهاد در مقابل حکومت جديد
کاملا ً افغانی صادر گرديد، باعث قتل وکشتار بی رحمانه ای شد که کمتر از خون
ريزی های دوران امين وساير تلفات آن دوران نبود وباعث بربادی وخرابی بيشترين
قسمتهای وطن ما گرديد .
بلی، امين، ظالم خدا ناترسی بود که بسيار نارواييها را مرتکب گرديد ،باعث قتل وکشتار مردم شد ولی اين را نيزبايد قبول کنيم که تعداد روسها در دورهً اول انقلاب بيشتر از تعداد روسهای دوران حاکميت قبلی (مرحوم داوود خان) نبود، کودتا بدست فرزندان وطن خود ما پيروز شده بود وهيچ نيروی خارجی در آن سهم نداشت. بنا ً اگر ظلم بود وخيانت صورت می گرفت وگويا آدم کشان حاکم شده بودند وظيفهً مخالفين دولت ومبارزين راه قدرت ، اين بود که بهر وسيله ای که می توانستند دولت را سر نگون سازندحق شان بود. ولی استخدام دين واعلان جهاد در برابر مخالفين افغانستانی مسلمان ومسلمان زاده وترقی خواهان هموطن، عدول از اهداف ومعيارهای قبول شدهً جهاد است . چطور گروه های برای کسب قدرت وثروت دين خدا را وسيله قرار می دهند وآن را بمثابه ً نردبان ارتقا وبلند شدن بمقامهای اداری واجتماعی استعمال می کنند.
حفيظ اله امين تمام معيار های رشد وانکشاف جامعهً مارا به اساس تفکر محدود
وبلند پروازانهً خود زير پا کرد وتخريب نمود ولی تفنگ گيران مذهبی وسيکولار وطن
که هيچ زمينه ای برای تقارب شان وجود نداشت از دو استقامت متضاد وحتا دوتفکر
آشتی نايذير،در اولين روزهای که حتا مورد پيگرد قرار نگرفته بودند آن اتحادی را
اساس گذاشتند که دور از توقع وپيشبينی بود . آن اتحاد برای اين توانست شکل
بگيرد که در شرايط بيداد جنگ سرد آن روز ، با آينکه قوای شوروی به افغانستان
نيامده بود،پاکستان نظامی وارتجاعی، سعودی وهابی ومتعصب، امريکای امپرياليست و
چين کمونيست وبعدا ً ايران اسلامی وسايرين، در نابودی حکومت جديد اهداف ومنافع
مشترک داشتند .
لذا آغاز جهاد در افغنستان با آمدن قوای شوروی کمونيستی ، مترادف نبوده ويکنيم
سال قبل از دخول نظاميان شوروی به افغانستان امر جهاد صادر شده بود واگر کمی به
عقب برويم امريهً جهاد نافذ وواجب عليه حکومت امير امان اله خان،بعد سقوط ايشان
از حالت نافذ به حالت تعليق در آورده شد تا هر وقتی سر وکلهً ترقی ، تمدن
،وطنپرستی وعدالت اجتماعی بلند شود ،بصورت اتومات جهاد تعليقی بحالت تنفيذی
متحول می شود ووظايف خودرا انجام می دهد. طوريکه همه شاهدبوديم که رييس موقت
دولت اسلامی ده سال قبل گفته بودند که چهل سال پيش من امر جهاد را صادر کرده
بودم. معلوم نشد عليه کی ؟ زيرا نه خلقی ها ونه پرچمی ها ونه متحدين شان
هيچکدام در آن روزها وجود نداشتند.
یکه تازی،کشف
جديد(!) وانحصارقدرت
امين وهمفکرانش فکر می کردند که اهداف ايدولوژیک سوسياليستی پر جاذبهً آن روز
گار را غنا بخشيده اند وفورمول جديدی برای سمت گيری اين تفکر برای جهان سومی
هاکشف ويا اختراع نموده اند وبرای آنکه بنام خودشان در پهنهً گيتی ثبت وراجستر
شود وجوايزونشانها ومدالهای احتمالی نصيب ديگران نگردد، به هيچ مشوره وطرح
سالمی گوش نمی کردند وهر نظر صايب ،عملی، مفيد ومطابق به شرايط را ،خيانت،
سازش وافکار خرده بورژوازی دانسته وطراحان رادرانظار حزبی ها که در آن زمان
تعدا زيادی از ايشان کمتر به غرض آلود بودن تخريبات وتحريکات قومانان عمومی
باور می کردند، می کوبيدند وبد نام می کردند.
امين وگروهش از همان روزهای اول قيام هفت ثور ،در فکر ضعيف ساختن حريفان
ورقيبان پرچمی وبعداً خلقی خود شد که دوماه قبل از قيام ثور دست بدست هم داده
بودند تا امين خودسر ومشکوک را از حزب اخراج کنند ویا حزب را ازشر اونجات دهند
که متاسفانه اجراات عملی دراين زمينه به امروز وفردا موکول شد وشهادت استاد مير
اکبر خيبر که در معيت قدوس غوربندی قدم میزد بعد خداحافظی با غوربندی و درظرف
دقايقی محدود و فاصلهً کوتاه از او، عملی گرديد واتفاق افتيد ، وسيله ً شد که
نه تنها امين از اخراج شدن از حزب نجات پيدا کرد بلکه عاملين آن قتل مرموز تا
امروز مخفی باقی ماند وامين باثربرخورد بیتفاوت و اشتباه آميز وخودخواهاهانهً
رهبران دولت قبل از هفت ثور در گرفتاری وزندانی ساختن اعضای رهبری وکادرهای حزب
دموکراتيک خلق افغانستان ، حد اکثر استفاده را کردوبخش نظامی مربوط به خودرا
تحت نام نجات رهبران وتوافق رهبران در بند برای قيام نظامی ، قومانده داد
وکودتا يی را بالای حزب وجامعه تحميل نمود که ما در موردش صحبت می کنيم.
بلی آن کودتا يا قيام ويا انقلاب ثور ، باوجود عوامل متعدد ديگری که در اين
يادداشت مختصر به آنها اشاره شده است ويا خواهد شد، در نتيجهً تصميم وارادهً
جمعی رهبران وکادر های حزب براه انداخته نشده وتصميم شخص حفيظ اله امين ، در آن
اقدام نقش اساسی راايفا کرده بود . در حالی که دولت داوود خان می توانست با
برخورد سالم در مورد افشای قاتلين استاد مير اکبر خيبر ويا تعقيب جدی قضا يی
مساله برای فاميل شخصی وسياسی استاد آرامش واطمينان می داد وبا حوصله وشکيبايی
که يکی از وظايف جدی حکومت هاست برخورد می کرد نه آنکه همه را بزندان افگند
وچنين وانمود ساخت که دولت يا در قتل دست دارد ويا همکار قاتل ويا قاتلان است
در حالی که از قراين معلوم شد که دولت اغفال گرديد وبی جهت مورد استعمال وبازی
سياسی قرار گرفت.
حفيظ اله امين قبل از حمله بالای گروهای خورد وبزرگ چپی ومذهبی مخالف حزب
،بالای پرچمی ها حمله کرد وهمه اهل سياست شاهد بودند که چه جفایی در حق رهبران
، کادرها وحتا اعضای فاميلهای پرچمی ننمود ،بسياری از کادر های باارزش نظامی
وسياسی حزب را به قتل رسانيد وهزران تن ديگر را روانهً شکنجه گاها وزندانها
ساخت. او به ساير احزاب نيز رحم نکرد وهر چه در توان داشت انجام داد . اگرچه
بسياری از آن گروه های زير ضربه قرار گرفتهً بعدی ، در همان روزهای اول پيروزی
هفت ثور تصميم قاطع و مخالفت آشتی ناپذير شان را عليه حاکميت جديد اخذ نموده
بودند وبنابردلايل ايدولوژيک ، مذهبی ويا مداخله وتحريات خارجی عملاً برای
سقوط دولت فعال شده بودند.
اما در مورد فورمول جديد پيروزی زحمت کشان وطبقهً کارگر که امين از آن دم می زد
بايد گفته شود که از بدو شکل گيری دولت ها ،کودتا معمعول ترين وسيلهً کسب قدرت
بوده است ودر همين وطن خود ما اکثريت پادشاهان وامرا از برکت کودتا ها بقدرت
رسيدند وبا کودتا عزل ويا نابود شدند. لذا آقای امين کشفش(!) را بی جهت راه
جديد وکوتاه رسيدن بقدرت وانمود کرد.
بزرگترين اشتباه حاکميت ثور اين بود که تمام نيروهای ترقیخواه ووطن پرست جامعه
را نتوانست ويا دقيقتر بگوييم نخواست دور خود جمع کند وبا کمال تاًسف دشمنی ها
ورقابت های شرايط گذشته را در وقت حاکميت نيز زنده نگه داشت وبه نيروهای رقيب
چپی وترقی خواه با چشمان ديروز می نگريست واز اين رو تعدادی را شامل ليست طويل
دشمنان انقلاب ثور ساخت، ضربه زد ومتواری ساخت ، به حبس کشانيد واعدام کرد.
در اينجا جداً ضروريست که درمورد اشتباه گروه ها ی چيی آن روز نيزمکث کنيم واين را توضيح نماييم که گروه های چپی خاصتاً دوستان شعلهً جاويدی ما که اکثراً فرزندان درد ورنج جامعه بودند د وبا شور وعشق بی پايان برای تغيير انقلابی جامعه مبارزه می کردند وتحولات بنيادی ايرا می خواستند که حتا سوسياليزم شوروی در نظر شان سوسيال امير ياليزم قيمت گرفته بود ومطالبات يا خواسته های بمراتب سرخ تر و چپ ترازاقدامات هفت ثوررا در پروگرام خود داشتند، نيزمرتکب اشتباه گرديده وبا روحيهً سازش ناپذيری ودشمنی با تحول هفت ثوربرخورد کردند وبه خاطر دشمنی جمهوری خلق چين با شوروی ها که حزب دموکراتيک خلق افغانستان با دولت دومی روابط دوستانه داشت،بدون سنجش ومطالعه درصف مخالفين بنياد گرای دولت قرار گرفتند . که در نتيجهً آن انکشاف منفی ، نه تنها آن دوحزب چپی وبرادر بجان هم افتيدند وخونهای يکديگر را ریختند بلکه بزرگترين ضايع اين بود که يکی از نيروهای بالفعل ترقی خواه وضد بنياد گرايی ،در صف دشمنان تاريخی خودش وآرمانهای فکری وعقيدتی اش قرار گرفت که با وجود همه تغييرات در عرصهً جهانی، سقوط اتحاد شوروی وسيستم جوامع سوسياليستی وتبديل شدن اقتصاد بازاربه سياست رسمی اقتصادی دولتی چين کمونيست،اختلافات چپی های افغانستان هنوز حل نگرديده است. در حاليکه تعدادی ازرفقای سابقهً ما ودوستان شعلهً جاويدی ما با نيروهای خارجی موجود در افغانستان وحاکميت موجود در وطن آشتی نموده وتشريک مساعی دارند ويا در صدد کسب آن هستند،متاسفانه دشمنی و تبليغات خصمانه بين ما بهمان قوت قبلی باقيست. آيا اين نحوهً برخورد می تواند منطقی وقابل توجيه وعفوه باشد؟.
امين، با حيله ونيرنگ ،لفاظی وچپ رويی ،رنگمالی وسرخ سازی اهداف ،شعارها وحتا
در وديوار وطن، فرزندان ساده دل حزب را فريب داد وخود رامعمار جامعهً سوسیا
ليستی وبدون طبقات جازده وتحميل کرد ولی در عمل ، بسياری از شيفته گان واقعی
آزادی،ترقی ومساوات رادر داخل وخارج حزب تبعيد،سبکدوش از کار،گرفتار، شکنجه
واعدام کرد وهمه قدرت را در وجود خود متمرکز ساخت و خود ، از رهبر سياسی به
هيولای وحشت وترس مبدل گرديد که نزديک ترين دوستان ورفقا يش وحتااستاد ورهبرش
از اومی ترسيدند وخودرا دور نگه می داشتند.
امين، اين پولپوت وطن ما ، با بيداد وستمگری،لطمات فراوانی بر باورهای عقيدتی
وآرمانی تعدادی از وطنپرستان افغانستان وارد کرد،باعث بحران اعتماد وباوردر
جامعه شد، وتحول ثور را در حالت تجريد شدن سوق داد وبا اقدامات نا عاقبت
انديشانه اش ، به مخالفينی که آلهً دست اجنبی بودند وکمر های شان با دستمال های
پا کستانی وطناب های عربی بسته شده بود ، هويت ملی بخشيد وآنها را شخصيت ملی
ومذهبی بخشيد ، امکان ، توان وفرصت داد ومطرح کرد. وباثراشتباهات متعدد
اووهمدستان جاهل وجاه طلب اوبود که ضد ملی ترين ،بی وطنترين وغلام بچه گان
حقيقی استعمار وتجاوزخارجی وخاصتا ً ايادی پاکستان،به تنديس های آزادی خواهی(!)
ووطندوستی مشهور شوندکه وطن از پذيرفتن نام آنها بنام اهلش،شرم دارد ودر خود از
بی تحملی می پيچد وپيکرش هنوز خون چکان است. همه بچشم سر مشاهده می کنيم که
اسلاف همان گروه بی هويت اولی ،بنام جديد ولی برای تحقق همان اهداف قبلی تکميل
ناشده ، وطن فروشانه بازهم در لباس دين وافغانيت،مردم را می کشند ،وطن را خراب
می کنند وخارجيانی را که برای باز سازی وکمکهای علمی وتخنيکی بوطن ما آمده اند
سر می برند.
در اينجا باید ساير مشکلات ونا رسايی ها را نيز طرف توجه قرار داد زيرا تمام گناه واشتباه از امين نبود. در اين مورد هرگز نمی توان از اشتباهات وسکوت بی مفهوم مرحوم نورمحمد تره کی انتقاد نکرد ، زيرا او رهبر حزب ورييس شورای انقلابی بود واکثريت اعضای حزب به سخنان او باور می کردند ولی در اوايل، او به سخنان وانتقاد های سالم مسوولين وفرزندان صادق وطن در مورد شاگرد وفادار گوش نمی داد وحتا حقايقی را که بيانگرخيانتهای مشهود امين بود نيز قبول نمی کرد. در حالی که می دانست که امين ، وطن را بسوی فاجعه می برد وباو لازم ومفيد بود که هر طرح ونظر وفرمان تهيه شده بوسيلهً امين را مهر وامضا ونشانی شد نکند. اما او زمانی متوجه خطير بودن وضع واقدامات خرابکارانهً امين شد ،که خيلی دير بود وخودش درمحاصره قرارداشت وباصطلاح وطنی آب خودرا پف پف کرده می نوشيد وديری نگذشت که با بدترين شيوه ، وبا وجود ابراز خلوص نيت در برابرآدم کشان مامور خفک کردن خودش، نسبت به جلاد بزرگ وارسال ساعت دستی اش بحيث يادگار بفرعون از طريق قا تلين بالشت بدست ، بوسيلهً دژخيمان امين، که روزی دست وپای اورا چاپی می کردند وموهای نرم پريشان اورا که در معرض باد تغيير شکل میداد با دستان خود به نشانهً اخلاص واحترام برهبر شانه می نمودند(ترون) وتنظيم می کردندکشته شد وتا امروز از محل دفن او نيز خبری نيست.
به عقيدهً من برای مرحوم نورمحمد تره کی لازم بود که در وقت مرگ،با صدای بلند
واعتراض شديد در برابر دژخيمان فرياد می کشيد وعليه خاينين وآدم کشان افشا گری
می کرد ومقصر اصلی حوادث را افشا می نمود وبه فرزندان حزب وخاصتا ًبه هزاران
خلقی معتقد بخودش پيغام قبل از مرگ را می فرستاد وآنهارا برای سر نگونی امين
فرا می خواندوبرای وحدت حزب وهمهً وطن پرستان فصل جديدی را قبل از مرگ خودش باز
می کرد ونام نيک کما يِی می نمود.
نورمحمد تره کی بجای ارسال ساعت بند دستی اش به حيث تحفهً ياد گاری ، به امين
بايد پيغام می فرستاد که (مرگ برتو ای خاين، ای جانی وفريب کار،تو هم به آرامی
سلطنت نخواهی کرد، دير يازود فرزندان حزب ووطن انتقام تمام خونها وجناياتت را
از تو خواهند گرفت ، شرم برتو وننگ ابدی برتو ای مکار وای دژخيم ستم گستر!!) .
وحد اقل مقاومت می کرد نه آنکه بساده گی پا دراز کرد وآمادهً مردن شد.
برای عدم طولانی شدن اين بخش نوشته می خواهم به اختصار مهمترين اقدامات و
انکشافات آن دوران را برای آن ياد آوری نمايم که عوامل قابل ياد آوری از یکطرف
سازنده وعامل انقلاب شدند واز سوی ديگر عامل تغييرات وتحولات مثبت ومنفی متعددی
در آيده گرديدند وآنها عبارت اند از:
حوادث سرنوشت ساز، مهم وقابل ياد آوری بعد 28 حمل 1357
* شهادت مرموز استاد مير اکبر خيبردر روز 28 حمل 1357 در مقابل مطبعهً دولتی.
* تشييع شاندار جنازهً شهيد مير اکبر خيبر در جاده های شهر کابل وانتقال آن به
شهدای صالحين که ده ها هزار نفر در آن اشتراک داشتند.
* گرفتاری بعضی از رهبران حزب وکادر های آن به وسيلهً پوليس .
* آغاز قيام وپيروزی آن بر حکومت داوود خان.
* مقاومت شديد داوود خان.
* زد وخورد خونين در داخل ارگ.
* مخالفت شديد ببرک کارمل وهمراهانش با قتل داوود خان .
* قتل فجيع داوود خان واعضای خانواده اش.
* پيروزی قيام ونشر اعلاميهً نظامی بوسيلهً مرحوم محمد اسلم وطنجار از طريق
راديو کابل.
* تشکيل شورای انقلابی نظامی .
* سرکوب آخرين مقاومتهای کوچک نظامیان دولت سابق.
* تعين نورمحمدتره کی به حيث رييس شورای انقلابی وصدر اعظم جمهوری دموکراتيک
افغانستان،ببرک کارمل بحيث معاون در هردو بخش وحفيظ اله امين به حيث معاون
صدراعظم ووزير امور خارجه وتعين ساير اعضای کابينه.
* آغازمارشها وميتنگ های وسيع وشاندار مردمی در استقبال از پيروزی قيام نظامی
برعليه دولت قبلی.
* صدور فرامين شورای انقلابی که بجای شورای نظامی انقلابی تشکيل شده بود .
* تعميق اختلافات رهبران خلقی وپرچمی خاصتاً دندان سايی حفيظ اله امين عليه
پرچمی ها.
* تدوير جلسهً بيوروی سياسی کميتهً مرکزی وبرطرف شدن ببرک کارمل وساير چهره های
شاخص پرچمی از مقامات حزبی ودولتی.
* تبعيد ببرک کارمل وبزرگان بخش پرچمی از وطن بنام سفير.
* گرفتاری شهيد شاه پور احمد زی لوی درستيز قوای مسلح، داکتر مير علی اکبر رييس
شفاخانهً جمهوريت، وبعداً سلطان علی کشتمند، جنرال قادر جنرال رفيع وهزاران
حزبی نظامی وملکی پرچمی وغير خلقی بنام کودتای نام نهاد.
* تشديد موج گرفتاری ها وشکنجه وآذار زندانيان وتغيير دولت انقلابی به دولت
پوليسی وسرکوبگر.
* تضعيف شدن بنيهً دفاعی حاکميت بعد تصفيه های پيهم کار آزموده ترين نظاميان
بنام مخالفين انقلاب.
* فعال شدن حملات مخالفين بنيادگرای دولت با استفاده از فرصت جديد.
* اعدام وکشتن در زير شکنجهً تعدادی از بهترين زندانيان حزبی پرچمی .
* نشر ابلاغيه ها، تدوير جلسات وگردهمآيی ها برای بد نام کردن بخش پرچمی بنام
اشرافيت خاين وضد انقلاب.
* تشديد حملات گروه های مخالف با حاکميت.
* سقوط بعضی از مناطق دور دست به دست گروه های مخالف حزب .
* فعال شدن جدی پاکستان برای مداخله.
* عملی شدن فرمانهای شورای انقلابی در مورد اصلاحات ارضی وبخشوده شدن قروض سود،
گرويی وقرضه های مضاربت که کمر دهقانان را شکسته بود وبا عث اعتراض شديد
فيودالان،کله خواران محلی وروحانينون اجير ايشان گرديد.
*توزيع زمين بدهقانان بی زمين که بازهم بوسيلهً بعضی از روحانيون، گرفتن آن
حرام قطعی دانسته شد.(حال همان های که پنج جريب زمين را به دهقانان روادار
نبودند وحرام می دانستند، خود نصف زمينهای وطن را در وقت قدرت شان غصب وبنام
های خودو فرزندان شان قباله کرده اند ومثل شير مادر برای شان حلال است(!). چون
فتوا دهندهً بدون زمين وجايداد باقی نمانده است که بگويد که چور کردن زمين
دولتی وشخصی حرام است وضد شريعت. حال همه فهميده اند که تنها وقتی فقير وناداری
صاحب نان، کار وزمين گردد ،استعمال کلمهً کفر وحرام مشروعيت دارد.
* تشديد گرفتاری مخالفين دولت.
* ادامه ًبرطرفی از کار، تعقيب وتخريب ووسيع شدن گرفتاری پرچمی ها .
* گرفتاری وبزندان کشانيده شدن بزرگان ، موسفيدان وافراد صاحب اعتبار مالی
وسياسی تمام اقوام ومليتها وگروه های سياسی وملی.
* دوام اعدام های خودسرانه بی گناهان ودشمنان تفنگ بدست بدون تفکيک وفرق.
* رونق پيداکردن راديو وتلويزيون ونشراتراديو کابل.
* بهتر شدن فعاليت های هنری،موسيقی وزمينه پيدا کردن اين تشبسات.
* مشهور شدن هرچه بيشتر گروه های مخالف مسلح دولت ،بنام مجاهدين.
* نزديکی بيشتر دولت با اتحاد جماهير شوروی در موارد مختلفه.
* اوج قدرت امين وقبضهً تمام قدرت در دست او ، خانواده وباندش.
* قتل مرموز سفير امريکا در کابل.
* تغيير نام اگسا ، به کام،که با شکنجه وآزار بی حد، کام از مردم گرفت.
* تعين سه صد افغانی بحيث حق مهر زنان ، مطابق فرمان شورای انقلابی با اينکه در
شريعت اسلامی نيز حق مهر زن سی درهم شرعی تعين گرديده است . ولی از آن فرمان
دشمنان دولت وتغييرات، استفادهً نا جايز کردند وآن را دليل ديگری بر بی دينی
دولت تبليغ نمودند. در حاليکه با اندک غور ودقت بدون تعصب می شد از آن به حيث
گامی مهم بر عليه دختر فروشی وتجارت انسان استفاده می کردند وبه پرابلم صدها
هزار جوانی که بجرم نداشتن پول( تويانه )سالها بی زن می ماندند ويا مجبورا ًبه
کشورهای همسايه غرض پول پيدا کردن می رفتند، خاتمه داده وازپيرشدن دختران
وپسران نامزد بجرم عدم توفير امکانات پولی داماد جلوگيریمی نمودند.
* تشديد پروسهً سواد آموزی که متاسفانه باعث بحران عميق اجتماعی گرديد وباعث
مهاجرت های دسته جمعی گرديد.(فرار ازباسواد شدن و دانش) درحالی که پيغمبر اسلام
فرموده بود که: اطلب العلم ولو كان بالصين( طلب کنيد ويا در جستجوی علم شويد
ولوکه در چين باشد). در آنوقت فکر می کردند که چين( صين) شايد دور ترين نقطهً
دنيا باشد.
* تشديد جنگهای خونين بين دولت ومخالفين مسلح یا مجاهدين.
* براه افتيدن شورشها وقيامهابوسيلهً مجاهدين وساير مخالفين غير مذهبی ومخالف
شده با دولت وتسليح وتمويل بيشتر شان بوسيلهً پاکستان وسعودی.
* اکتيف شدن امريکا ، غرب ، اکثريت کشورهای عرب و اسلامی، چين واسراييل برای
هدايت جنگ ومقاومت(!) در افغانستان.
* باز شدن ده ها مرکز تربيه وفراگيری جنگی وآشنايی با اسلحهً مدرن در قلمرو
پاکستان برای مجاهدين ومخالفين حاکميت ثور.
* شکل گيری گروه های متعدد جهادی ،ادغام ها وانفصالهای آنها در قلمرو پاکستان
وايران.
* جنگهای خونين در درهً صوف، چارکنت وهرات.
* سرکوب شورش هرات که تلفات زيا دی را بجای گذاشت و بلند رفتن عدد تلفات عساکر
دولتی، اعضای حزب ورهبران ولايتی آن باثر حملات مجاهدين.
* مسلح شدن بيشتر اعضای گروه های چپی مخالف حاکميت ثور وتقارب مزيد شان با
مجاهدين برای ضربه زدن به دولت .
* مخفی شدن تعدادی از پرچمی ها که از گرفتار شدن در امان مانده بودند در منازل
ومناطق مختلفهً مرکز وولايات برای فعاليت های سياسی.
* شهيد شدن احمد ظاهر آواز خوان بی بديل وطن ، طوريکه گفته می شد باثر توافق
خانوادهً پرگل خان وسيد داوود(ترون) داماد او ،دريک مورد خانواده گی صورت گرفته
بود.
* فرار روز افزون هموطنان ما به پاکستان وجديداً به ايرا ن بعد پيروزی انقلاب
ايران که بعداًنام اسلامی را بخود گرفت ورهبر آن اعلام کرد که اسلام سر حد نمی
شناسد وبا جبين کشاده افغانهايی را که از وطن شان فرار می کنند استقبال می
کند.( اکنون اسلام آنها نيز دارای سرحد گرديده وافغانهارا بازور اسلحه خارج می
کنند.)
* اعدام شاپور احمد زی ، میر علی اکبر وتعدادی ازبهترين نظامی ها بنام کودتای
پرچمی ها( من شخصاً لحظه ایکه آن دونفر را از دهليز شرقی محبس نمبر يک پل چرخی
که دهليز مرگ نام داشت بيرون مي کردند ودر سر شان خريطهً سياه را کشيدند ديدم
وهم سلولی هايم را که رفقا: کاويانی، سنگين وپيکارگر بودند از خواب بيدار کردم
تاآنها نيز صحنه را در تاريکی مشاهده کنند. در مورد آن شب وخاطراتی که از شهيد
دانشمند شاپور خان آن مرد با وقار واستوار، اردوی افغانستان وسايرين در حافظه
دارم، نوشتهً جداگانهً خواهم داشت وبرای تان تقديم خواهم کرد) .
* خرابی بيشتر وضع امنييتی وطن وتشديد فعاليت مخالفين مذهبی وچپی که پرچمی
هانيز از يک موضع ديگر وارد ميدان فعاليت شده بودند.
* پر شدن تمام محابس از محبوسين رنگارنگ عدم گنجايش محبوسين در زندان پل
چرخی.( ما پرچمی هاکه اکثريت زندانيان را تشکيل می داديم، بااخوانی ها(ازتمام
گروه های آن روز) سازايی ها، شعله يی ها، بيطرف ها ومردمان سادهً دهاتی، جمعاً
در يک اتاق منزل سوم بلاک نمبر دوی پل چرخی 165 نفربزور مشت ولگدجابجا شده
بوديم وبين هم روابط خيلی خوب داشتيم چون همه اسير بوديم)
*دولت مجبور می شود از شوروی هاکمک های بيشتر نظامی مطالبه کند.
* پاکستان ، ايران وغرب نيز بر کمک ها وتعداد مشاورين شان می افزايند وکم کم
جنگ ابر قدرت ها در پشت پرده شروع می گردد.
* مناطق بيشتری از قلمرو در دست مخالفين دولت قرار می گيرد.
* دهقانان باثر تبليغات دينی وتهديد بمرگ از کار بالای زمين های دريافتی ازدولت
ابا می ورزند.
* هزاران دهقان برخوردار شده از زمينهای رايگان توزيع شده بوسيلهً دولت که بکشت
وکار وارتباط با ارگانهای زراعتی دولتی ادامه می دهند نه تنهابوسيلهً مجاهدين
بلکه بوسيلهً حاميان دست چپی ديروز کارگران ودهقانان که در صف مجاهدين پيوسته
بودند سر بريده می شوند.
* دولت حامی کارگران ودهقانان ، بنوبهً خود صدهاکارگر ودهقان را بجرم دفاع از
گروه های مخالف مسلح وپرچمی های مخفی شده گرفتار ، زندانی وتعدادی را نابود می
سازد.
* برادران حفيظ اله امين مافوق قانون ورهبری حزب ودولت عمل می کنند.
* در بين کادر های خلقی نارضايتی ازعمکردهای دولت جان می گيرد.
* فرار از اردو آغاز می شود.
* دستگاه ظلم وستم امين ديوانه وار هر کسی را بنام دشمن گرفتار ومحاکمه می کند.
* شبکه های تکفيری مجاهدين داخلی وخارجی در مناطق سقوط کرده بصورت جدی فعال
وفتوای کافر بودن تمام حزبی ها را صادر وتبليغ می کنند وچون در ترکيب شان چلتار
پوشان عرب زبان نيز موجودبودند ، تبليغات شان بنا به حرمت مردم ما بزبان عربی
بيشتر موثر واقع می گردد واعلان مباح الدم وواجب القتل بودن حزبی ها،با واکنش
بسيار منفی مردم مواجه نمی گردد.
* صدها نفر حزبی ودولتی غير حزبی اختطاف وبه قتل می رسند.
* مجاهدين نيز متحمل تلفات می گردند واردو با تمام قوا در دفع وطرد ونابودی
گروه های مسلح مخالف دست بکار می گردد.
* اسلحهً جديد از شوروی وامريکا و چِين برای دولت ومخالفين، سخاوتمندانه تسليم
داده می شود .
* بر تعداد مهاجرين وکمپ های تربيهً عسکری مخالفين در پاکستان افزوده می گردد
وبهترين مشاورين غربی برای آموزش دادن جنگهای چريکی وشهری وانفجارات، افرادی را
تحت تربيه می گيرند.
* دولت نيز صدهاحزبی وپرسونل خودرا برای آموزش در کورسهای کوتاه مدت به شوروری
می فرستد.
* سوختاندن مکاتب ومراکز صحی وابنيهً دولتی بوسيلهً مجاهدين آغاز می گردد.
* راه گيری واختطاف مسافرين شروع می شود.
* دولت به مناطقی که سرباز فرستاده نمی تواند طياره می فرستد ودشمنان خودرا
بمبارد می کند.
* دولت مجبور می شود که برای بار چندم از شوروی ها مطالبهً کمک مستقيم کند
واردوی شوروی را به مساعدت فرا خواند ودلايل فراوان استخباراتی را مطرح نمايد
که پاکستانی ها، ايرانی ها ومليشهً داوطلب منطقه عليه حاکميت می جنگند.
* نورمخمد تره کی در کنفرانس غير متعهد ها در هاوانای کيوبا اشتراک می کند
وملاقات های با رهبران شوروی وساير کشور های سوسياليستی می داشته باشد ودر طی
آن مذاکرات از اهداف شوم امين بيشتر واقف می گردد وخطر ناک بودن وضع را نسبت
بهر وقت ديگر درک می کند وگفته می شد که قول وقراری را نيز بدوستان جهانی خود
در مورد مهار کردن قدرت امين می دهد. اما جواسيس امين که کليه حرکات اورا از
همان لحظهً ترک وطن زيرمراقبت داشتند ، قبل از وصولش بکابل ، امين را درجريان
تمام امور قرار می دهند وامين با خاطر آرام پلان شوم خودرا می سنجدوبالبخند
های دلگيروساخته گی هميشگی اش رهبر وپدر معنوی خودرا بگرمی استقبال واغفال
میکند ولی تصميم خودراکه قبلاً درمورد تعين سرنوشت دايمی نورمحمد تره کی اتخاذ
نموده بود با تقسيم وظايف در حالت اجرايی قرارميدهد.
* افواهاتی وجود داشت که نورمحمد تره کی ، هنگام اقامت در مسکو، باببرک کارمل
نيز ملاقات نموده بود.
* از فردای بازگشت،هردوطرف خودرا جمع وجور می کردند وآماده گی برای جمع کردن
گليم طرف مقابل که نزد يکديگر شناخته شده بودند شروع می شود.
* موقف تاييدی هميشگی پوزانف سفير شوروی نسبت به امين تغيير می يابد، اين شخص
ناسالم ، گويی عضو باند امين بوده باشد.
* سر انجام شاگرد وفادار،با تمام وقاحت وفروما يه گی ،رييس جمهور وولينعمت
خودرا که به او بسيارخدمت کرده بود ودست پروردهً او بود، بشکل فجيع وبا اسلحهً
غير ناريه وغير جارحه( بالشت)از حق زنده گی محروم می سازد ودر ظرف کمتر از
يکنيم سال دو رييس جمهور را نابود می کند.
* خبر مرگ رييس جمهور تره کی را ، ناشی از مريضی اواعلان نمودند. مريضی که چند
روز قبل در کمال سلامتی ، بعد مداوای خود ومدارا با سايرين بوطن برگشته بود.
* جنازهً رييس جمهور تره کی را مانند جنازهً مرحوم داوود خان ،رييس جمهور قبل
از تره کی، قاتلان حرفوی بجایی نقل دادند که تا امروز از محل دفن هردو یشان
اطلاعی دردست نيست.
* ازهمان لحظات اول اعلان مرگ، کمتر کسی باور می کرد که مرگ رييس جمهور تره کی
، طبيعی بوده باشد.
* کشمکش جدی در بين صفوف خلقی ها پيدا نشد واصلا ً واکنش قابل لمسی در مورد
صورت نگرفت واعضای رهبری حزب به امين جلاد بيعت مجدد کردند.
* امين تمام جرم وجنايت انجام شده را بدوش مقتول انداخت وگفت که تمام قتل ها
بامضای تره کی صورت گرفته واو اصلاً دخالتی در زمينه نداشته است.
* امين که بجای نطاقان تلويزيون، در استوديو بستر پهن کرده بود وبا صدای کريه
وخفقان آورش ،داد از آزادی ودموکراسی می زد وشعار های فريبندهً (مصوونيت،
قانونيت وعدالت)را سرميدهد و در عمل همان کسی باقی ماند که بود.
* امين متوجه تعدادی از خلقی های ناراضی ميشود ويکعده را بزندان می اندازد و
چند نفر را اعدام می کند. از جمله حزبی و خلقی با سابقه ودارای نام نيک داکتر
زرغون،شخصيت متواضع وبا فرهنگ عبد الرحمان (بسام) ، حزبی مشهور حنيف( يرغل)،
انجينر سلام هلمندی، لعل پاچا ، آقا گل باحث و... تير باران می شوند.
* بقتل رسانيدن نورمحمد تره کی ، گرفتاری واعدام يک عده خلقی ها باعث ضعف بيشتر
اردو گرديده وامين راوارخطا می سازد واورا مجبور می کند تا با تجديد روزمرهً
تقاضا هايش مبنی براعزام قوای شوروی به افغانستان، با مقامات سفارت شوروی ودولت
شوروی تماس مداوم داشته باشد.
* شوروی ها بر موجوديت نظامی شان در افغانستان که از چندی قبل درآن ازدياد بعمل
آورده بودند می افزايند . تا اينکه در اواخر ماه قوس سال 1358 نيروهای منظم
شوروی از طريق هوا وزمين وارد افغانستان می گردند ودر مرحلهً اول، بخاطر نقشی
که در نابودی حفيظ اله امين جلاد ملت ايفا نمودند مورد استقبال وسيع قرار می
گيرند. اما بعد از چندی آن استقبال ودادن گل وهديه های اولی به روزهای تاربرای
آنها ويک بخشی از مخالفين دولت مبدل می گردد .طوری که امروز موجوديت قوای نظامی
امريکا وناتو، برای دولت وايتلاف حکومتی باعث بقا وسعادت وبقای قدرت وتامين
کنندهً امنيت وثبات است ولی برای نيروهای طرف حمايت پاکستان وهمه خرابکاران
تروريست وبنياد گرا وساير مخالفين نيروی اشغال گر وسرکوبگر تلقی می شود.
می بينيم که همان سناريوی قبلی در وجود هنر مندان وآرتيست های جديد، دريک مضمون
ومحتوای ديگر ولی بعين شيوه تکرار می گردد واين يکی از عجايب تاريخ است که بما
می آموزاند که در قضاوت های خود هميشه بايد جانب احتياط ، انصاف ، عدالت وطرف
خود نگريستن را مراعات کنيم ودر نظر داشته باشيم.
بطور خلاصه در پايين اين بخش قصه های ثور، وبا در نظر داشت پس منظر قضايا وانکشافات تاريخی وطن ، تاج گذاری پادشاهان،کودتا ها وقتل وکشتار بی رحمانهً برادران بدست برادران، پدران بدست پسران وپسران بدست پدران بخاطر قدرت،نقش استعماردربدبختی های وطنما،ظلمها وستم های فراوان در حق مردمان اين سر زمين وغيابت دايمی دموکراسی در حيات مردم وجامعه، باين نتيجه می رسيم که:باکمال تاسف ما دارای سابقه وپيشينهً دموکراسی نيستيم. حکومتهای افغانستان بطور عموم سجل خوبی از مراعات حقوق بشر نداشته اند،ما حتا در مورد انسان بودن مخالفين خود در بسياری از حالات ترديد داشته ايم وانسان بودن ديگران را وابسته به مذهب، دين، زبان، قوم وتبار،تفکر وانديشهً سياسی،خانواده، اکثريت واقليت قومی ومذهبی، سطح زنده گی ، قدرت ، مقام روحانی ،مساحت زمين ومقبولی خانه وموتر وحتا قد وقوارهً مقبول ويا بد رنگ بودن مردم ويا اشخاص مرتبط می سازيم.
لذا تحول ثوربا در نظر داشت عوامل شکل گيری آن،خدمات وجانفشانی های آن در راه
عدل ومساوات، برجسته ساختن نقش زحمت کشان ومليونها انسان بدست فراموشی سپرده
شدهً جامعه،يکی از آن روزهای فراموش نشدنی ای است که با بهتان وافترا، با تخريب
وتوهين نمی توان از ارزش واهميت آن کاست و نقش موثر وسازندهً آنرا در تحولات
امروزی وارتقای سطح درک مردم برای حق طلبی وگسستن زنجير های اسارت ، برده گی
وغلامی ناديده گرفت.
همچنان هيچ حزبی و انقلابی عادل تمی تواند منکر اشتباهات وحتا در برخی موارد
خيانت های عمدی به آرمانهای انقلاب، عقايد، زنده گی وحقوق طبيعی تعدادی از
هموطنان ما، بوسيلهً چهره های محدود ومعلوم الحال حزب ودولت گردد. حاکميت ثور
در ضمن خدمات شايسته،تقوای اعضای دولت وعشق مجنون وار حزبی ها به انسانهای زحمت
کش وتهيدست جامعه، با اينکه طرف تجاوز خارجی قرار گرفت ومرتجعين داخلی از انواع
دسايس ، نيرنگها وتخريبات سرد وگرم عليه آن استفاده کردند، خود نيزاشتباهات
وگناهان جدی را مرتکب گرديد که بايد از آنها پند گرفت ودر تغيير طرز ديد خود
غرض جلو گيری از تکرار اشتباهات ازآنهاچيز های جديد ومفيد را آموخت وبکار بست .
نبايد برای خشنودی دشمنان مردم وگروه های هميشه دشمن با تنور وترقی تمام خوبی
های ديروز را بمانند ديوهای سيه درون پامال کنندهً آزادی ودموکراسی زير پا کرد
تاگويا طرف قبول اين وآن قرار گرفت . اين طرز کار وبرخورد جز شرم وننگ دست
آوردی ندارد.
بايد مردانه اعتراف کنيم که اشتباه کرديم، بی تجربه بوديم، مرتکب گناه شديم ولی نيات شريفانه ودلسوزانه داشتيم وبابت اعمال بد غير عمدی وعمدی خود از همه طلب عفوه داريم.!! واز ديگران که تمام وطن را حريق کردند، چور وغارت نمودند،نوکر پاکستان بودندوهستند، عاملين قاچاق مواد مخدر، سنگهای قيمتی واشيای تاريخی وطن ما بودند وصدها هزار انسان بيگناه را کشتند،نيز می خواهيم که به گناهان خود اعتراف کنند واز مردم شرافتمند وطن ما معذرت بخواهند واين سر آغاز يک تفاهم ومصالحه می تواند باشد.
بايد باصراحت اعلام کنيم که: ما صداقت داشتيم، تقوا داشتيم، وطن ومردم خودرا
بالاتر از جان خود دوست داشتيم ودوست داريم ، می خواستيم در وطن ما فقير
وبيچاره ًباقی نماند وهمه برخوردار از زنده گی شرافتمندانه وانسانی شوند،عدل
باشد وانصاف،مساوات باشد وبرادری،تفوق زبانی وقومی وملی ريشه کن گردد ودهقان بی
زمين وکارگر محتاج وانسان بيکار ومريض وخانوادهً بی سر پناه وبی سواد وجود
نداشته باشد وقانون بالای همه يکسان دست نوازش خودرا دراز کند. می خواستيم مردم
ما محتاج مزدوری در ايران وپاکستان که هر لحظه توهين وتحقير می گردند نشوند ولی
نشد، به اهداف خود نرسيديم وناکام شديم ونه تنها مردمان بی گناه وگناهگار زيادی
قربانی شدند بلکه خود صد ها هزار رفيق ،دوست وهمنبرد خودرا در جنگ تحميلی
وتجاوزکارانه ً از دست دادديم که پاکستان وايتلاف شر جهانی در راس آن قرار داشت
.همان پاکستانی که اکنون دولت آقای کرزی را آرام نمی ماند ودارد بار ديگر گروه
های ساختهً خودش ولابراتوارهای عصری غربی را برای بازگشت بقدرت با تمام نيرو
بصورت علنی حمایت می کند وجوی خون را در وطن ما جاری ساخته است.
بلی هفت ثور سرآغاز یک تحول عظيم ترقی خواهانه، عادلانه،جداً انسانی وافغانستان
شمول ولی ناکام،پر از اشتباه وکجرويی ومملو از نقاط ضعف،ظلمها ونارواييها بود
واولين نظامی بود که بنام زحمت کشان بميدان آمد ولی بزوال کشانيده شد.!