نوشته ا. پولاد از هالند 

 

زه پورغوارم، ته نورغواری؟

 

تو را رانم ازین خانه       اگرخواهی اگر ناخواه

ضرورت تاسیس پاکستان و این نام باک بر ناپاک را چندی قبل بشکل مفصل و مستند با ارائه دلایل عقلی، منطقی و اکثرا" با ارائه اسناد نوشتم اما ویروس های چتل کمپیوترم را مانند وطنم چنان کثیف ساخت که اثری ازان دیگر نیافتم چنانیکه امروز شما اثری از بت های تاریخی بامیان نمی یابید. این بار از تفصیل میگذرم و به خلاصه قناعت میکنم تا شیاطین دوباره به سراغ اسنادم نرسد.

ضرورت لازمه هرخانه ئی یک مبرزاست:

آسیا که بزرکترین قاره روی زمین است نیز به مبرز ضرورت داشت که معمار چنین مبرزی بهتراز انگلیس نمیتوانست پیدا شود. بنا بران انگلیس تمام کثافات خود را جمع و در یک مبرزبه کمک یک هندوستانی ناسپاس روی هم ریخت و برآن سرپوشی هم نگذاشت تا کثافاتش اطراف آن را به حد کافی اذیت کند و راه بازگشت این معمار پرطمع را آماده سازد. خوشبختانه کثافات این مبرز دامن خود

انگلیس را هم گرفت. اما با تأسف که کثافت مبرز این معماردغل بروی انسانهای بی گناه پاشید ومردم

بی  کناه و رهرو را هدف قرار داد. آری کثافت کور باید چنین هم بکند که کرد و خواهد کرد.

 

ازین طنز گذشته وبه تاریخ رو میآوریم: محمد علی جناح کی بود؟ محمد علی حناح یکی از کسانی بود که به همراهی انسان بزرگی چون (موهنداس کرم چند مهاتما گاندی)(1) قدم بر میداشت. اینجا لازم می بینم روشنی ای درباره گاندی جی عقاید، تفکر و فلسفه اش مختصر بنویسم: درزمانیکه کشید گیها ی میانه رو ها و افراطیون آنها رااز راه جنبش استقلال طلبانه دور کرده بود گاندی به وطن عودت (1920) وبه چهره اصلی جنبش بدل شد. قبل از رسیدن او اشخاصی چون( سردارویلی بای په تیر(2))، پکت سنگهـ (3)  ، عبد الکلام آزاد(4)،  سوباش ربوس(5)جواهر لعل نهرو(6)، خان عبدالغفارخان مرحوم (7) و محمد علی جناح (8)  با تعدادی دیگر که نامهای شان همین الان بخاطرم نیست میخواستند جنبش استقلال خواهی را به راه اندازند. هر کدام این اشخاص را لازم است با جزئیات بشناسیم اما از آنجائیکه اهمیت اساسی برای ما محمد علی جناح موسس دولت پاکستان دارد به سابقه این شخص در بین مبازران آزادی هند مختصر خواهم  پرداخت. قبل ازان مهاتما گاندی را بشناسید.  گاندی در هندوستان دریک فامیل هندو به دنیا آمد تحصیلات اپتدائی خود را درهند و تحصیلات عالی خود را در انگلستان در رشته حقوق تکمیل و بحیث یکی از برازنده ترین وکلای داد گستری(دعوا) زمان خود عرض اندام کرد. او بحیث وکیل در افریقای جنوبی کارمیکرد که سوزش تب وطن خواهی که در نهادش بود زبانه کشید و بر علیه دولت انگلیس در همان اتحادیه افریقای جنوبی دست به مبارزه زد وموقعیت انگلیس هارا درآن جا به مخاطره انداخت. انگلیس ها که نمیتوانستند این حقوق دان نامی و برجسته را ازصحنه سیاسی افریقای جنوبی خارج کنند دست به مانور دیگری زدند تا اورا بنام هندوستاتی دوباره به  هندوستان فرستاده و بین جناح های مختلف جنبش آزادی خواهی خمیر نمایند. اما گاندی ازان مبارزان سطحی نبود که با بادی ازجا برود . گاندی، همانند تند روها دین و سیاست را با هم پیوند داد، اما عامل وحدت این دو چیز دیگری بود،  گرایشی کاملا" متضاد با انگیزه های افراطیون ، عدم خشونت و دوستی با سایر جماعت های دینی، بخصوص با مسلمانان، بر خلاف ملی گرائی تند روها در تفکر گاندی سیاست دین را در خود منحل نمیکرد بلکه دین برای سیاست چهره بهتر وقابل قبول تری می بخشید. گاندی با دینداری مخالفتی نداشت اما با شکل بنیاد گرایانه آن موافق نبود. او به شکل از اصلاح شده هندو تیزم عمل میکرد که همه هندو ها به آن باور و همراهی داشتند. گاندی به گفته اکتاویو پاز(9) رفتار زاهدانه ئی داشت که سنت مروج در بین هندو ها برآن صحه میگذاشت. گاندی راهی را تحقق بخشید که میانه رو ها از انجامش عاجز بودند. (ریشه گرفتن در بین مردم )  در عین حال برای افراطیون نشان داد که مدارا و گذشت در عرصه عقیده و عدم خشونت با ایستادن بر آرمانها و کاررائی  و استقامت و پایداری ناسازگاری ندارند. برای هندو ها مهاتما گاندی و اعمالش چنان اثر گذاشته بود که همه هندو ها اورا به دیده قدر مینگریستند.  زاهدی بود که از مادیات جهانی دست شسته بود. سیاسیون و کار فهمان  اورا مرد عمل میدانستند که چنان هم بود. سیاستمداری بود که هم توانائی سخن گفتن برای توده های ملیونی هند را داشت و هم زیرکی و درایت مذاکره با مفامات سیاسی را. او در تمام این همه صحبت های مردمی و سیاسی از اصولش زره ئی عدول نمیکرد.

برخلاف محمد علی جناح نوابی بود بی باور به عقاید قشر خود، وابستگی های همیشگی خود و فامیلش در طول زندگی زالو مانند انگلیس ها در هندوستان به او کرکتر دمدمی و بوالهوسی را به ارمغان سپرده بود. همین خصو صیت وابستگی او سبب شد تا زیر بار انگلیس ها رفته و در مقابل بزرکترین ولی نعمت سیاسی خود که مهاتما گاندی بود بر خلاف تعهدش بر خواسته و تقاضای کشور علیهده مسلمانی را بنماید.  خوب دقت کنید مسلمانان پاکستان بدون پشتون های آنسوی مرز بین 130تا 140 ملیون است در حالیکه مسلمان های هند همین حالا بیشتر از 160ملیون هستند. چرا این اکثریت مسلمان ها در کنار محمد علی جناح نه ایستاده و ترجیح دادند در قلمروهندوستان باقی بما نند.

یعنی آن عده از مسلمانانی که فریب انگلیس را درک کرده بودند و محمد علی جناح را نماینده انگلیس میشمردند پی سیاست های تفرقه جویانه محمد علی جناح نرفتند.

طوریکه از نوشته های مورخین انگلیس و سیاست آنها در منطقه بر می آید، انگلیس ها میخواستند با تشکیل کشوری در دو طرف هندوستان بنام پاکستان شرقی و پاکستان غربی نه تنها هندوستان را زیر فشار تبلیغی و نظامی خود نگه  داشته باشد بلکه توسط این دو پاکستان مناطق وسیعی را ضمیمه نموده و یک سرحد حائل بزرگی که تحت اداره خود ش  باشد برای تطاول و چور آرام خود درمقابل روسیه و امریکا تشکیل دهد که با آزاد شدن بنگله دیش و جدا شد ن نسبی آن از سیاست انگلیس این پلان نقش بر آب شده است. وبا عجله ای که در مورد حکومت طالب های ساخته شده از جانب امریکا بخرچ داد پلان آینده خود را در پاکستان غربی نیز به خطر انداخت به اینطور که: انگلیس عجله برای به رسمیت شناختن خط دیورند در زمان طالب ها نداشت زیرا به یک پاکستان وسیع تا دریای آمو چشم دوخته بود و این پلانش تقریبا" به حقیقت پیوسته بود اگر امریکا به بهانه القاعده حکومت طالب ها را که دیگر به عوض آله دست امریکا اله دست انگلیس شده بود از بین ببرد. به این شکل انگلیس تمام امکانات را از نظر همین حالا دورنگه نمیدارد بنابران اگر ممکن باشد میخواهند این مسیر را به نفع خود تغیر بدهند. تایک سرحدی پیش هم رفته اند، ورنه این سرو صدای موفقیت طالب ها از جانب پاکستان، پیشکش های دیوار مرزی، سیم  خاردار و یا مین گزاری سرحدات پشتونها و یا تشکیل دولت ائتلافی بشمول طالب ها بدون حکومت کرزی رابلند نمیکرد. این موفقیت را از کجا کسب کرد؟ ازسر گرم شدن امریکا در جنگ عراق.  حال جنگ عراق را بصورت مختصر از نظر میگزرانیم:

بطوریکه ما و شما در یافته ایم پرزدنت بوش رئیس جمهور امریکا که بیشتر از یک سیاست مداربه یک پهلوان زنده خوش شباهت دارد از جانب دیک چینی (10) معاونش ، رامسقلد وزیر دفاع سابق وتا اندازه ئی کاندولیزارایس(11) وزیرخارجه فعلی اش در محاصره سیاسی قرار داشت و دارد، اینکه جمهوری خواهان ارتو دوکس از وی منحیث نماینده جمهوری خواهان در ریاست جمهوری ازاو طرفداری کردند این یک سنت نا میمون احزاب امریکائی است ورنه همه کاره همان سه نفر بوده و حالا دو نفر شان هنوز هم با همان شیوه عمل میدارند، با این تفاوت که دموکرات ها درجلو شان چون ترمز(بریک) ایستاده است.  در مورد جنگ عراق بوش در دو راهی عمل فرار داشت و با مشورت های بعضی دوراند یشان با گروپ سه نفره کاری خود هنوز کنار نیامده بود که بلر با عجله خود را به امریکا رساند و طرف دیک چنی و گروپ جنگ طلب را تضمین کرد. به اینصورت به جرأت بوش افزود و  خلاف فیصله بین المللی به عراق حمله کرد که با این اشتباه تاریخی تا امروز در منجلاب دست و پا میزند، درحالیکه انگلیس به هزاران بهانه میخواهد خودراازجنگ عراق دور کند. این همراهی و دست درازی انگلیس برای مصروف ساختن امریکا و جهان بسوی عراق به معنی آن است تا امریکا و جهان مسائل افغالستان را به فراموشی بسپارند و تفریبا" چنین هم شد. اینکه اکثریت کشور های ارو پائی در مسایل بازسازی و دفاع از افغانستان قرار دارند نتوانست تا مسئله افغانستان را به فراموشی جهانی بسپارد که خوش بختانه پای خود انگلیس هم در لجن عراق چنان گیر کرد که صداقت نخست وزیر روبا صفت انگلیس را زیر سوال برد و دگر گونی هائی به نفع افغانستان بوجود امد، از جانب دیگر شیطنتها و دروغ های رهبران پاکستان جهان را متوجه واقعیت های منطقه ساخت، امریکا نمیتواند به وجود پاکستان با همه این لانه های تروریستی و بی اعتمادی اتکا کند تا در آینده پارتنر سیاسی خوبی برای مو قعیت امریکا مقابل چین باشد، ازینرو بهترین راهی که امریکا سراغ داشت همانا همکاری های  علمی ، تخنیکی، و بعد ها نظامی با هند بود که آنهم به قیمت از دست دادن پاکستان تمام می شد و شد.

کمی به تاریخ یکهزار سال قبل منطقه بر میگردیم. سلطان محمود غزنوی شهنشاه غزنه چندین بار به هندوستان لشکر کشید و ضمن ویرانی هائی که کرد آبادی هائی را نیز از خود به یاد گار گذاشت، ازینکه او یک مسلمان وفادار به آرمانهای بغداد بود و خلیفه عباسی را از نگاه مذهبی پیروی میکرد بسا بتان و زیارت گاه های هندو هارا ویران و بت های شانرا که با دانه های قیمتی آراسته بود شکست و خاک نمود( نام بت خاک کشور ما از همین کارهای سلطان غزنه گرفته شده است، زیرا در آنجا آسیاب هائی که بت ها را آسیاب یا خاک کنند وجود داشت و جنین کاری را  یکی دوبار ار آنجا انجام داده است.) علاوه برین کارها نشر دین اسلام را در سر زمین هند میتوان ازکار های عمده سلطان نامید. سلطان غزنه در همان زمان پرچم یا بیرق سرخ را در طلانیه و ساقه اردوی خود حمل مینمود یعنی تحت لوای سرخ دین اسلام به هندوستان انتشار یافته است.  از همین سبب است که امروز این کشوریکه به حق میتوان به آن به عوض پاکستان – چتلستان گفت از نام غزنه میخواهد افتخارات برای خود کمائی کند و نام راکت هائی را که به کمک کشور های کمک کننده اش در مقابل هندوستان به فضا پرتاب میکند بنام غزنوی 1، غزنوی 2 و غیره نام گزاری کرده است.

طوریکه میدانیم دولت مستحکم سلطان محمود غزنوی بعد از دوره بیست ساله پسرش مسعود به سوی انحطاط پیش میرفت که با حملات سلطان علاوالدین مشهور به جهان سوزنه تنها دولت مستحکم سلطان بلکه عروش شهر های زمان یعنی شهر زیبای غزنه  به خاک یکسان گردید. درزمان سلطان محمود کشور ما بنام آریانای جنوب بود. آریانای جنوبی بعد از غزنویان به پارچه تبدیل و ملک الطوائفی جای حکومات مستحکم غزنویان را گرفت. با استفاده از همین وضعیت و وجود دولت های کوچک و ناتوان دولت های خوارزمشاهیان حاکمیت خود را درسرزمین ما قایم نمود که با حملات چنگیز بر علیه سلطان محمد خوارزم شاه همه شهرهای ما به خاک یکسان شد. دران زمان نفوس شهر های ما کمتر از شهر های هندوستان نبود، اما با قتل عام چنگیزیان این نسل ها از بین رفته وبسیار کمی از آنها که از کشتار جان بدر برده بودند به تولید نسل پرداخته و این سر زمین را دوباره مسکون ساخته اند.  بیشترین ویرانی های آبادانی و انسانی از فسمت های شمال، شرق،  وسط  وغرب  کشور ما چون بدخشان، تخار،تالقان،  بلخ ، کنر ، ننگرهار، پروان، بامیان، غور، هرات و دیگر شهر ها درین سیلاب ویران و از بین برده شده اند. وقتی مردم کمی امید به زندگی را پیدا نمودند هجوم تازه امیر تیمور گورگان به وفوع پیوست، گرچه به طوفان چنگیز نمیرسید اما بسیار کمی با آن تفاوت داشت.  درین زمان است که با ولع تیمور بسوی هندوستان قسمت جنوب کشورما آسیب دید. گرچه اولاده تیمور توانست کمی به زخم ها مردم کشور ما مرحم نهد اماآنطوریکه ویرانی آسان است آبادی به زودی ممکن نیست. دولت صفوی ایران نیز تاخت و تازهائی را براه انداخت اما سبب ویرانی چنانیکه مغول ها و امیرتیمورگورگان نمود ننموده است. بعدا"نوبت  دولت بابری هند رسید  که باکشمکش های دوام دار همراه بود و ما در شعر های خوشحال بابای ختک این مبارز نستوه غم و درد آنزمان را در مییابیم.  بعد ازین مدت ها این سرزمین در کشمکش های آزادی خواهی و خانه جنگی ها فرو رفت تا آنکه میرویس خان هوتک با تدبیر توانست گروه چندی را دور خود جمع ودولت هوتکی راهمزمان با کشته شدن حاکم صفوی گرگین و از بین بردن  حاکمیت صفوی ایران بنا نهد. بعد ها شاه اشرف هوتکی خود برتخت  سلطنت صفوی در اصفهان تکیه زد و تقریبا" روابطش با وطن اصلیش گسست، اما به کمک اردوی افغانی خود توانست دو فدرت بزرک زمان را یعنی حملات امپراطوری عثمانی و حملات امپراطوری روسی را در هم بشکند. بعد ار هوتکی ها و تغیر مسیر های جنگی تاج و تحت بالاخره احمد شاه درانی توانست وحدت بین افغان هارا تأمین و ساحه وحدت تأمین شده را افغانستان بنامد. برعبله بعضی ادعا های مغرضانه این نام دسیسه انگلیس نه بلکه نام یک قسمتی از وطن ماست که بعد ها با نفوذ احمد شاه درانی این نام نیز پخش شده است. این نام در جمله نام های دیگر و.طن ما چون آریانا و خراسان عزیز و محترم است. و اگر زمانی هم مردم وطن ما با تفاهم به یکی از نام های قدیم کشور ما به توافق میرسند این نام در تاریخ ما به عزت با قی خواهد ماند. زیرا این نام نمایانگر وحدت ملت ما بعد از یک فروپاشی دوام دار میباشد.  با ذکر نیک احمد شاه درانی میرسیم به نواقص آن که زاده حرکات هر تجاوزگراست احمد شاه بابای درانی با حملات خود بر هندوستان نه مثل سلطان غزنه بلکه بشکل غیر مدبرانه دارائی های هندو ها را تصاحب و بدون اینکه سرپرستی جهت اداره خود تعین  نماید یکی از هندو ها را که میتوانست بر دیگران حکومت نموده و از هیچ نوع ظلمی دریغ نکند تعین و عقب کار خود میرفت. این بی تدبیری سبب شد تا هندو ها از ترس حملات افغانها به کمپنی هند شرقی انگلیس مراجعه و از آنها طالب کمک شود. که همین کمک ها بالاخره به تسخیر هندوستان انجامید و لشکر کشی های انگلیس ها تدبیر های بسیار عاقلانه نواسه احمد شاه بابا( زمان شاه ) را بی اثر سازد. بعد از کور شدن شاه زمان دیکر افغانستان روز خوش ندید و در حملات پی هم انگلیس ها و دسایس شان هر آنچه که در طول پنجاه سال از دارائی و عزت نفسی که بوجود آمده بود برباد رفت. بعدازین دوره ما شاهد خود فروشی ها، وطن فروشی ها، پستی ها ، رزالت ها و در کنار این همه بدی ها جان نثاری ها، ازخود گزری ها، شهامت ها، و وطنخواهی ها که هر دو صورت مایه ویرانی به ما بود بود یم  و تا هنوز هم هستیم.

کشور انگلیس دو هسته منحوس خود را در آسیا گذاشته است ( پاکستان و اسرائیل) این هردو درد سر اند و مجهز با

سلاح اتمی ، این هردو به کمک انگلیس به سلاح اتمی مجهز شده اند. بنا بران عمق دشمنی انگلیس را هر افغان باید 

درک کند. با وجود این وجه مشابه پاکستان و اسرائیل فرق های عمده ئی بین این دو کشور وجود دارد. گرچه فلسطین و فلسطینیان همین اکنون در رنج فراوان گرفتار اند و بیشتر از همه این رنج از جانب حلفه به گوشان صهونیست به راه می افتد اما کشور اسرائیل و اسرائیلیان دو مزیت بر پاکستانیان دارند. یکی اینکه کلتورا" با لا تراند وحتی به خود انگلیس درس سیاست و کلتور میدهند و دیگر اینکه با دو هزار سال رنج بی وطنی و زیستن در اقلیت های کشور های راسیستی توانسته اندهشیاری لازم را کسب و نوابغ بیشماری را به جامعه انسانی تقدیم کنند. درمرحله سوم وطن ابائی  شان مطرح است. با آنکه دو هزار سال دوری ادعای سرزمین را برای انسانی باقی نمی ماند اما میتوان گفت که زمانی این سرزمین ها مال مشترک فلسطینی ها، اسرائیلی ها، موآبی ها و غیره وغیره بوده است. اگر ریشه مذهبی جنگ ها بریده شود اسرائیلی ها و فلسطینی ها میتوانند به بسیار خوبی و تفاهم هشیارانه با هم زندگی واز نعمت زندگی بهتر از همه سر زمین های دیگر بسر برند.  اما این کار در مورد پاکستان صادق نیست. یعنی پنجابی ها مردمان بی کلتور، بی فرهنگ ، خود خواه و لجوج اند.  نه بصورت عام بلکه اکثریت به این مرض گرفتار اند. سر زمینی که پاکستان نام نهاده شده اصلا" به این نام در تاریخ بشر سرحد و ساحه ئی نبوده است. این کشور جزی از خاک هند است و ما آنرا خاک هند جدا شده برای شیطانی های انگلیس میدانیم. بنا بران  برادری با جای پای انگلیس برای هر افغانی ننگ وعار است. ما سر زمین های ملحقه خود به لانه شیطانی انگلیس را که انگلیس ها آنرا پاکستان نام گذاری کرده اند نباید به رسمیت بشناسیم. زیرا پاکی و صداقت انگلیس پاک نه بلکه از کثیف تر کثیف است وآنچه را انگلیس پاکستان میداند نزد ما چتلستان است. با دست نا پاک نمیتوان چیز پاکی ساخته شود. پس چتلستان نام با مسمی ای است.  پاکی این سر زمین وقتی میسر است که دوباره جز اصلی خاک مقدس هند گردد. در آنوفت است که ما آنرا به دیده صفا و دوستانه خواهیم نگریست.

 

 ما با این آرزووادعا منتظریم در حالیکه چتلستان میخواهد ما را از تاریخ پنج هزار ساله ما ساقط نموده و مانند خود غلام حلقه بگوش انگلیس بسازد.  کور خوانده اید بروید روی قبر داکتر برایدن بند ببندید تا روح سرگردان او در دیوبند انگلیسی شما ظاهر و به دیوانگی تان علاج مرگ بدهد.

زه دا پور غوارم.

 

بر سبیل اختتام چند بیت ازشعر یکی از شاعران افغان را که در غربت سرائیده است بشما تقدیم میکنم:

 این شعر دوازده سال قبل توسط محترم پاکزاد سروده شده مطلع آن اینست:

 

الا کسرای بی همتا ، الا شهر  بلند   بالا                   توئی والا، توئی بالا، الا ای میهن زیبا

.... و در اخیرمیگوید:

 

ابومسلم برفت ازیاد، که بازآن زاده شـــــــــــداد              به عـــــــــــــزم جورو استبداد، کشیده پردة اغوا

بروای قاصد جرار، بگــــــوصد ره به صدتکرار             که ای یاران بد کردار، بتــــرس ازما بترس ازما

که خشم ما جهـــان سوزد، جهان دشمنان سوزد             هــــــــــــــــویدا و نهان سوزد، نباشد مرترا فردا

مبر دستی برین آتــــش، برین آتشگهی سرکش              سراسرآتش اســـت آتش، باآتش کشی شود دعوا

من این افسانه می دانم، که برگوش تو میخوانم              ترا زین خانه میــــرانم ، اگر خواهی اگر نا خواه

ترا ای میهن زیبا، به دشـــــــــــمن کی کنم ایلا              چنان هستم ترا شیدا ، که صد مجنون به یک لیلا

 

 

 

 (1) Mohandas Karamchand Mohatama Gandi      (2)  Sardar Wallibahai Patil

(3) Pahgat Singha                                                      (4)  Maulana Abdul Kalam Azad

 (5) Subhash Chandra Bose                                     (6)  Jawaher Lal Nehro

(7) Khan Abdul Ghafar Khan                                 (8 )  Mohamad Ali Jenah

(9) Octavio Paz                                                          (10) Dick Chiny

(11) Candoliza Rice

 

منابع استفاده شده:

n      پرتوی از هند  (اکتاویوپاز)--- نگاهی به تاریخ جهان (نهرو) ---- مهاتما گاندی(رومن رولان)--- آزادی هند 

n      افغانستان در مسیر تاریخ(غبار)------- سراج التواریخ(فیض محمد) خبر ها ونوشته های صدای امریکا – بی بی سی و دویچ ویلی

 


بالا
 
بازگشت