عبدالرحیم احمد پروانی
سخنی با آقای پنجشیری
«دو روز خونین تاریخ...» مقاله یی است که از خامه آقای دستگیر پنجشیری تراوش و من آن را در سایت آریایی مطالعه کردم. در پای مقاله تاریخ دسامیر 2006 خود نمایی می کند و روشن است که به مناسبت فاجعه ششم جدی به نگارش در آمده است. همچنان نوشته دیگری نیز از همان قلم در همان سایت به نشر رسیده است، زیر نام بازتاب نا روشن تاریخ «جمعیت دموکراتیک خلق» در کتاب «سال های تجاوز ها و مقاومت ها». در ختم این نوشته تاریخ اول جنوری 2007 یعنی یازدهم جدی ذکر گردیده و نمایان است که به مناسبت سالروز تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان نوشته شده و چیزی است شبیه به جواب به یکی از نوشته های آقای محمد اکرام اندیشمند. گر چه تبصره هایی بر نوشته دوم آقای پنجشیری نیز در آینده خواهم داشت، اما انگیزه ام را بیشتر، آوردن توضیحاتی به نوشته اولی ایشان تشکیل می دهد.
آقای پنجشیری در شروع نوشته شان می آورند:
در شماره 6/10 / 1374 روزنامه ء "دریحء " وهمچنین در کتاب "اردو وسیاست " محترم جنرال نبی عظیمی ، مطالب غریبی به استنا د نوشته های بی پایه موءلفان اتحاد شوروی درباره ء تراژیدی تاریخی 27 دسامبر 1979 م زیر عنوا ن " طعام چاشت درکاخ " انتشار یافته است.
سخن از آخرین " مهمانی !" زمامدار جد ید افغانستان ( حفیظ الله امین ) در کاخ تاریخی وبازسازی شدهء " تپهء تاج بیگ " است.
درین نوشته های تبلیغاتی ، جریان آخرین لحظات زنده گی سیاسی حفیظ الله امین رهبر حزبی ودولتی جمهوری دموکراتیک افغانستان بازتاب ناروشن ، خیره ، سطحی تلافی جویانه وجلوه های تعصب آمیز دوران جنگ سرد و ذهنیگرانه دارد.(از مقاله دو روز خونین تاریخ... سایت آریایی)
باید بگویم که من - نویسنده این مقاله - که در سال 1374 مدیر خبرنگاران روزنامه دریح بودم، به مناسبت فرارسیدن ششم جدی، سالروز هجوم شوروی بر افغانستان، یکی از ترجمه های خود را که تجاوز نام داشت، به روزنامه دریح سپردم که به صورت پاورقی در دو شمارره آن روزنامه به نشر رسید. فردای نشر نخستین بخش، جوابیه یی از آقای پنجشیری به دفتر روزنامه مواصلت کرد که به تاسی از قانون مطبوعات آزاد، با وجود لحن خشنی که داشت اقبال نشر یافت. من در همان زمان پاسخی بر توضیحات آقای پنجشیری نوشتم که در آن زمان به نشر نرسید. اینک باز هم در یکی از نوشته ایشان ذکری از آن ترجمه من است و صفاتی که آقای پنجشیری دوست دارند، آن ترجمه را متصف به آن سازند. توجه آقای پنجشیری را ابتداء به این نکات جلب می کنم:
1 – در شماره 6/10/1374 روزنامه دریح ، نه مطالب غریبی به استناد نوشته های بی پایه مولفان اتحاد شوروی در باره تراژیدی تاریخی 27 دسامبر 1979 م زیر عنوان «طعام چاشت در کاخ» انتشار یافته و نه از طرف گرداننده آن چنانکه آقای پنجشیری نوشته اند، بلکه ترجمه پژوهش شماری از نویسندگان روسی زیر عنوان «تجاوز» به نشر رسید که طعام چاشت در کاخ یک بخش آن بود و آخرین روز سقوط حفیظ الله امین را شرح می داد. من کتاب آقای عظیمی را نخوانده ام و نمی دانم ایشان چه نوشته اند.
2 – آقای پنجشیری آن نوشته را تبلیغاتی و بازتاب ناروشن، خیره، سطحی، تلافی جویانه و جلوه های تعصب آمیز دوران جنگ سرد و ذهنگیرانه می دانند. قسمی که گفتم، آن نوشته ترجمه یی از کار پژوهشی عده یی از نویسندگان روسی بود، نه مقاله یا تحلیلی از این جانب یا از کس دیگر، در این حال تبلیغاتی خواندن آن خیلی نابجاست. برای آن عده از خوانندگان عزیزی که دسترسی به آن نوشته ندارند، می خواهم شرح دهم که عده یی از نویسندگان شوروی د رمورد تجاوز شوروی بر افغانستان کار پژوهشی یی انجام دادند و با بسیاری از افراد ذیدخل در قضیه، نیز مصاحباتی انجام دادند. نتیجه یا حاصل این پژوهش، نوشته یی بود به نام تجاوز که من آن را حتی قبل از سقوط دولت دکتر نجیب ترجمه کرده بودم و بالاخره در سال 1374 خورشیدی در روزنامه دریز به نشر رسید. در یک بخش از این نوشته زیر عنوان طعام چاشت در کاخ، آخرین روز زندگی حفیظ الله امین که در حقیقت روز تجاوز شوروی بر افغانستان است، به تصویر کشیده شده است. ضمن روایت آن روز، نویسندگان روسی نوشته اند که حفیظ الله به مناسبت برگشت دستگیر پنجشیری از ماسکو، ضیافتی در کاخ تاج بیگ ترتیب داده بود که همه اعضای بیروی سیاسی با خانم های شان در آن مهمانی شرکت کرده بودند. هنگام صرف سوپ، پنجشیری به بهانه اینکه از سوپ پرهیز است، از خوردن آن امتناع کرد و حفیظ الله امین به شوخی به او گفت که ترا در ماسکو نازدانه ساخته اند. کوتاه اینکه آن سوپ آلوده با مواد سمی بود و همه کسانی که از آن خورده بودند، دچار مسمومیت گردیدند، بجز آقای پنجشیری. این روایتی است که نویسندگان تجاوز در نوشته خود آورده اند.
خود آقای پنجشیری در همین نوشته خود در باره آن روز و آن حادثه چنین می نگارد:
«هنوز نتایج عبور " مهمانان ناخوانده " از مرز مشترک افغانستان واتحاد شوروی ارزیابی نگردیده بود که اعضای دفتر سیاسی به اتاق طعام دعوت شد ند. نخست شوربا آورده شد . درپایان صرف طعام چاشت ونوشیدن چای علایم وآثار خواب سنگین درسیمای حفیظ لله امین ودیگراعضای دفتر سیاسی آشکارگردید وپایان جلسه را اعلان کرد.
چونکه طبیبان مرا از نمک طعام وروغن پرهیز کرده بودند بنا برین به شوربای نمکین وغذای روغنی میل نکرد م و ازین بازیهای زهر آگین سیاسی اتفاقا نجات یافتم . و لی شماری از حواریون ح. امین با ذ هنیت ومعیارهای بسیار ابتدایی تلافی جویانه ء قبیله یی ، این توطیه ء ریشه دار وبسیار پنهانی وخطر ناک واشد محرم سازمانهای وِیژه ء امنیتی شوروی ر ا بخطا توجیه تبلیغاتی و تصور کرده بوده اند که گویا من در کاخ تپه ء تاج بیگ حفیظ الله امین ،درکار ضد انسانی زهر پاشی اشتراک داشته ام .
اگر به ترجمه تجاوز مراجعه کنیم، دقیقا حادثه به همین شکل شرح داده شده است، یعنی: سوپ يا به قول آقای پنجشیری شوربا به مهمانان تعارف گردید که آقای پنجشیری از خوردن آن امتناع کرد و گفت از آن پرهیزم. آن سوپ آلوده به مواد سمی بود و .... اینکه از این قضیه چه برداشتی صورت می گیرد، مربوط می شود به خوانندگان مطلب. از نوشته های آقای پنجشیری که صرف به رد همین بخش از آن نوشته پرداخته اند، چنین بر می آید که مخالفتی با بقیه مطالب آن نوشته نداشته اند، زیرا در رد بقیه مطالب چیزی ننوشته اند. پس آن نوشته تبلیغاتی نبوده است و همچنان نمی توان گفت که به گفته آقای پنجشیری، بازتاب ناروشن، خیره، سطحی، تلافی جویانه و جلوه های تعصب آمیز دوران جنگ سرد و ذهنگیرانه بوده است، زیرا چنین صفات برای آن نوشته خیلی بزرگی می کنند. اگر هر کدام از صفات را تحلیل کنیم مثنوی هفتصد من کاغذ خواهد شد. صرف به صفت تلافی جویانه که ایشان آورده اند، اشاره می کنم. یعنی چه؟ کی چه را خواسته است تلافی کند؟ شما مرا می شناسید؟ شما نویسنده های نوشته را می شناسید؟ من با ترجمه این نوشته چی را می خواهم تلافی کنم؟ من عزیزترین کسان خود را در دوران حکومت شما از دست داده ام، خودم زندانی و شکنجه شده ام. در آن عنفوان نوجوانی که باید دنبال درس و مدرسه خود می بودم، یا در جستجوی پناهگاهی برای گریز از تعقیب های مکرر اگسای شما بودم و یا هم در بیمارستان ها برای تداوی از شر بیمارهایی که در اثر شکنجه های وزارت داخله، اگسا و زندان دهمزنگ در سن هفده سالگی دچارم شده بودند، سرگردان و ... یک ترجمه و تلافی این همه رنج و درد؟ آقای پنجشیری شما به تعبیت از ادبیاتی که به آن خو کرده اید، مطالبی را پشت سر هم ردیف می کنید و واژه هایی را یک به دنبال دیگر می آورید که گاهی واقعا خنده آور می شوند. شما بالاخره باید بدانید که من نه نویسنده آن مضمون که مترجم آن بودم. این که در بین به قول شما فرکسیون های حزب شما چه می گذرد و چه گذشته است، ربطی به من ندارد که بخواهم به قول شما با معیار های بسیار ابتدایی تلافی جویانه قبیله یی..... چیزی را تلافی کنم.
به هر حال، امیدوارم با این توضیحات مختصر آقای پنجشیری، پس یازده سال دانسته باشند که مضمون تجاوز که طعام چاشت در کاخ بخشی از آن بود، ترجمه یی بوده است و من هیچگونه قصدی مبنی بر متهم ساختن شان در کدام قضیه یی و آن هم قضیه یی به این بزرگی که ایشان در ذهن داشته اند، نداشته ام. و اما اینک که بیست و هفتمین سالروز تجاوز خونین امپراطوری خون و وحشت را بر کشور عزیز ما تازه پشت سر گذاشته ایم، خوب است به همین توضیح کوتاه بسنده نکرده، سخنان دیگری را نیز به همین بهانه با جناب دستگیر پنجشیری که یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، همان حزبی که زمینه ساز آن تجاوز بود، در میان بگذاریم.
نوشته های آقای پنجشیری یک لطف خاص دارد و آن اینکه با خواندن آن انسان به یاد ابلاغیه های انقلابی و گزارش های آن چنانی حزب دموکراتیک خلق می افتد و یک بدی خاص هم دارد و آن اینکه با خواندن آن انسان به یاد آن روزهای پر وحشت و خونینی نیز می افتد که حزب جناب شان با ارعاب، ترور، قتل و حبس به جان مردم بیگناه افغانستان افتاده و به خاطر «آرمان های انقلابی» کذایی شان کشور را به جهنم سوزانی مبدل کرده بودند. فکر می کنم که وقت آن رسیده است که جناب پنچشیری از کاخ بلند تصورات انقلابی خود نظری سخاوتمندانه به واقعیت ها و حقیقت های این جامعه بلا کشیده بیندازند. دوران جنگ سرد واقعا گذشته است و در پهلوی بسیار چیزها، اصطلاحات، مفاهیم و حتی اندیشه هایی را که روزگاری برای پیروان شان انقلابی، شکست ناپذیر، دوران ساز و ................ می نمود، با خود به گورستان تاریخ برد. فقط گاهی نمونه هایی آن را می توان در نوشته هایی از قبیل نوشته های آقای پنجشیری، کشتمند و بعضی دیگر دید. من تصمیم ندارم روی هر یک از کلمات و حتی جملات آقای پنجشیری تبصره کنم، زیرا می پندارم پرداختن به چنین کاری، اتلاف وقت است. اما ظالمانه است که اقای پنجشیری را بگذاریم تا دم مرگ در قید تصورات و تخیلات خود باقی بماند و هیچگاهی احساس مرور صادقانه به گذشته حزب دموکراتیک شان نیفگنند.
آقای پنجشیری ! آن گاه که جناب شان برای ساختن سرکی در خیرخانه در کار داوطلبانه شرکت می کردید، عتیق عالمیار منشی سازمان جوانان لیسه خیرخانه، برادر همین صدیق عالمیار، کسی که شما از او به آن آب و تاب ذکر کرده اید، به همدستی سندیگل ریکشا، آمر آن مکتب، سرمعلم محمد ظاهر خان، شفیع خان ، استاد کوهستانی معلم هندسه و چند نفر معلم دیگر را خوش خوشان شکار می کردند، حتی متعلمین صنوف ده که هنوز هفده سال عمر خود را پوره نکرده بودند، از چنگال اهریمنی شان به کنار نمانده بودند. می گویند مقیم خان معلم جغرافیای اقتصادی مکتب به خاطری شهید شد که ضمن تشریح درسی در یکی از صنف ها گفته بود، تولیدات گندم در امریکا بیشتر از شوروی است و این چیزی بود که د رکتاب آمده بود. این وقایعی یی است که من شاهد آن بوده ام، در گوشه گوشه کابل و افغانستان از این وقایع خونین زیاد اتفاق افتاده است که همه می دانند و اما ایشان شاید از آن اطلاع ندارند که تا هنوز هم سنگ آن حزب را بر سینه می زنند. توصیف از جانی ها، توجیه جنایات شان و بالاخره طرفه رفتن از ذکر حقایق و واقعیت ها و صرف زیستن در حصار تبلیغاتی سی سال قبل، بازتاب خیره، سطحی و ذهنیگرایانه است. نه ترجمه یک نوشه.
برای اینکه حوصله خوانندگان سر نرود، صرف می خواهم ایشان را به یک بازنگری در نوشته های خود شان دعوت کنم. البته این بازنگری وقتی مفید خواهد بود که از کاخ بلند تخیلات خود پا به زمین خاکی بگذارند. واقعا دیگر دوران جنگ سرد گذشته است. احزابی که در دوران جنگ سرد پا به عرصه وجود گذاشتند و برای اهداف خاصی در نظر گرفته شده بودند، ماهیت وجودی خود را از دست دادند و ادبیات و اصطلاحات آن زمان را نیز با خود به حافظه تلخ تاریخ بردند. به ویژه توجه جناب پنجشیری را به این گفته شان:
«همچنین ح . امین به استناد گزارش سفیر کبیر شوروی این اطلاع نگران کننده وغیر منتظره را به دفتر سیاسی ارایه نمود که " قطعات محدود اتحادشوروی از آمو دریا عبور کرده است ولی تا پلخمری درهیچ جا ی به مقاومت مردمی مواجه نشده اند .» .
جلب می کنم و از ایشان می خواهم در این باره فکر کنند که وقتی امین اطلاع نگران کننده و غیر منتظره یعنی عبور قطعات محدود شوروی را به استناد گزارش، شما بخوانید ابلاغ، سفیر کبیر شوروی به دفتر سیاسی ارایه نمود، آیا آقای پنجشیری و یا هیچ کدام از اعضای دفتر سیاسی اعتراض کردند که ای سفیر شوروی، ما که اعضای دفتر سیاسی حزب بر سر اقتدار این کشور هستیم، از عبور عساکر شوروی خبر نداریم. یا آن زمان بر فکر و اذهان اعضای دفتر سیاسی هنوز روحیه انترناسیونالستی به سبک شوروی حاکم بود که مرزی بین همسایه بزرگ شمالی و کشور خود شان را نمی شناختند و مستانه در وصف دوستی های خلل ناپذیر شعر و ترانه می سرودند..
و برای فعلا آخرین سخن اینکه آقای پنجشیری آن خوشخوان محلی پنجشیر را توصیه می کند که دیگر در باره جنایات حزب دموکراتیک نسراید و در مذمت طالبان و القاعده و دیگران آهنگ بسازد و بخواند. غافل از آنکه بسیاری از مردم ما به فرمایش کسی نمی خوانند و نمی گویند و نمی نویسند. این فقط شبه روشنفکرانی اند که به وزش باد رو می گردانند و گاهی انترناسیونالیست می شوند و زمانی هم ناسیونالست (به مفهوم قوم گرایی). مردم قهرمان ما در برابر ظلم و جنایت می ایستند و این را ثابت ساخته اند، زمانی که تجاوز روس ها و جنایت حزب دموکراتیک خلق بیداد می کرد، مردم ما در برابر ایشان می رزمیدند و زمانی که طالب و القاعده از گریبان پاکستان سر بیرون آوردند و کشور را خاکدان برابر ساختند، در برابر ایشان قد علم کردند و رزمیدند. احمد شاه مسعود شهید، قهرمان ملی بارزترین نمونه این مبارزه تابناک و بی امان است که برای وطن، دین و اعتقاداتش می رزمید و هر نوع تبارگرایی را مردود می دانست. رهروان صادقش هنوز هم راهش را پی میگیرند.
با ذکر این مطلب که این نوشته صرف تذکر کوتاهی بر نوشته «دو روز خونین...» آقای پنجشیری نشر شده در سایت آریایی است، سخنان خود را به پایان می برم، ورنه هر جمله فراورده قلمی شان در آن مقال قابل بحث و تبصره فراوان است. در صورتی که لازم باشد، بیشتر به تحلیل نوشته های جناب ایشان می پردازم. در همین ارتباط می توانید مطالب و داستان های کوتاهی را در وبلاگ www.arghavaan.persianblog.com مطالعه فرمایید.