انجنیر سخی ارزگانی
نگاه مختصر در مورد هویت ملی در افغانستان
قسمت اول
افغان بود دو چشمم تاجک هست جانم قلبم هزاره باشد ازبک همه توانم
و همچنین
که پشتون دی که تاجک که هزاره دی دایی خاوره دایی کلی دایی کور دی
ستا د پاره به هم دا خبره بس وی چه د خاوری قدر نکری مخ یی تور دی
برای داخل شدن به موضوع مورد نظر خویش ، لازم است که با گزینش عناوین ذیل به صورت جسته و گریخته آغاز نمایم تا اگر شمهء از مطلب را به خوانش فرزانگان گرامی و خوانندگان نهایت میهن دوست ، مدنیت خواه و عدالت پسند خویش تقدیم نموده باشم .
در مورد هر کدام از مولفه های گزیده به صورت شتابناک ، نشانه های قلم ناتوان و چکیده های ذهن فقیر خود را با پوزش تمام از خوانندگان گرانقدر ، دیندار ، دانشمند ، ترقی طلب ، ملی و دموکراک خویش به روی این کاغذ سپید به سیاهی رقم می زنم که صرفا در عالم آوارگی و دوری از میهن آبایی و مردم خویش ، یک « درد دل » ناچیز از مسایل استبداد و حق کشی های انسانی ، دینی ، ملی ، مدنی ، مذهبی ، اقتصادی ، محیطی ، زبانی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی جامعه و کشور عزیزم افغانستان در خون تپیده می باشد ؛ و نه کدام پژوهش ، تحقیق جامعه شناسانه ، علمی و سیاسی از مسایل مورد نظر در افغانستان قربانی شده :
هویت ملی چیست ؟
لازم است که قبل از همه جهت بازگشایی به مسأله به تعریف هویت ملی عطف توجه نماییم تا بهتر وارد بحث شده و آنرا دنبال بداریم . در این راستا ، فرازانه گرانمایه و پژوهشگر جوان کشور ما آقای حمزه واعظی هویت ملی را در اثر گرانسنگ خویش اینگونه تعریف می نماید :
« هویت ملی » در کلامی ساده عبارت است از آن چه موجب شناسایی می شود . ... از این رو هویت ملی مفهومی است ناظر به حالات و اعمال شخصی که ریشه در تربیت خانوادگی ، آموخته های فرهنگی و باورهای اجتماعی دارد و تشخص و فردیت یک شخص یا جامعه را تشکیل می دهد . مؤلفه های عینی هویت ملی در سطح اجتماع ساختار های « هویت ملی » را شکل می دهند و آن را از دیگر هویت های ملی و ملیت ها ممتاز می کنند ؛ هویت ملی بر اساس تغییر شکل نظام سیاسی ، تحول در باورهای فرهنگی و گشودگی آن بر روی دیگر آموزه های فرهنگی ، دچار دگر دیسی شده و به مقوله ای نسبی و عصری تبدیل می شود .
بنا براین ، « هویت ملی » به مجموعه گزاره ها و نشانه هایی گفته می شود که از چیستی و چگونگی عوامل قوام بخش و شناساننده ای یک واحد سیاسی و مؤلفه های همبستگی آور آن علامت می دهد .
می باشد . ... » Nation stateهویت ملی از مبانی و مبادی اصلی مفهوم « کشور- ملت »
( 1 )
« هویت ملی » چه به هر شکل و ماهیئت که مطمح نظر باشد ، در ارتباط دیالکتیکی و منطقی دولت ( کشور ، ملت و حکومت ) با مولفه ها و مبانی تاریخ ، جغرافیه ، اجتماع ، سرزمین ، اقتصاد ، فرهنگ ، زبان ، سیاست ، دین ، مذهب و ... مورد کند و کاو دانشمندان ، صاحب نظران ، جامعه شناسان ، پژهشگران و نظایر آن می باشد ، نه طور دیگر .
مقصود از مقولهء « هویت ملی » اینست که مبنی بر تحقیقات علمای طراز نوین خویش ، سری هم به افغانستان مصیبت زده و قربانی شده می زنیم که آیا مردم ما صاحب چگونه « هویت ملی » در نظام و نهاهای اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه بودند و حال هستند ؟
فرق میان هویت ملی و هویت اجتماعی ( اتنیکی ) :
از اینکه ساختار هویت ملی و هویت اجتماعی از هم تفکیک گردد و همچنان شناخت درست از هر دو مولفه مهم جامعه بدست آید ، واجب است که در زمینه برخورد عالمانه و منطقی گردد .
تفاوت فی مابین « هویت ملی » و « هویت اجتماعی » جامعه ، اینگونه مرقوم گردیده است با هم از نظر می گذرانیم :
« با تأسف که هویت ملی در جامعه ما به مفهوم هویت اتنیکی ( اجتماعی ) تلقی شده است . هویت ملی با هویت اجتماعی یا هویت اتنیکی یک نبوده ، بلکه عبارت از هویتی است که از رابطه افراد ، جوامع و حتی اشیا با دولت ( حکومت ، کشور و ملت ) به وجود می آید ؛ به علت درک و کار برد نادرست این اصطلاح اکثرا وقتی هویت ملی گفته می شود ، این را به مفهوم هویت هزاره گی می گرند ، نه اینکه هویت اتنیکی را در درون هویتی جذب شده بینگارند که بازگوی تابعیت سیاسی به دولت و وابسته گی به کشور و ملت افغانستان باشد .ا
هویت ملی یعنی افغانی بودن در جوار ایرانی ، پاکستانی ، امریکایی ، چینانی و جاپانی ... بودن . به همین دلیل است که حتی هویت اتنیکی ( اجتماعی ) عبارت از هویت – نژادی یک جامعه با خصوصیات اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، زبانی و مذهبی آن است ؛ همین خصوصیات و هویت ملی- نژادی هزاره را از جاپانی و چینایی و یا نژاد زرد در مجموع تفکیک می نماید و آن را جزء ملت افغانستان ساخته و به وی هویت افغانی می دهد .
با هویت ملی ، یک فرد ، یک جامعه و یا یک شئی شخصیت سیاسی و حقوقی خود را از انتساب به دولت کسب می کند.
وقتی می گویند « افغانی » ، یعنی شخصیت سیاسی و حقوقی فرد و جامعه ای را از لحاظ هویت ملی یا منسوب بودن آن به حکومت ، کشور و ملت افغانستان بیان می دارند ؛ این مفهوم هویت ملی ، خارج از اشکال مختلف روابط در سطح ملی است .
هویت ملی ، از نحوه و یا اشکال روابط افراد ، گروه ها ، طبقات و جوامع مختلف در درون روابط یک ملت درک می گردد . وقتی تابعیت سیاسی یک دولت را داریم ، برای این دولت مثل هر فرد ملت و یا هر تبعه آن مالیه می پردازیم ، مطابق به قانون اساسی آن زنده گی می کنیم ، خدمت اجباری زیر بیرق ( پارچه ای که به عنوان یک ارزش از هویت ملی یک ملت ، حکومت و کشور آن نماینده گی می کند ) را سپری می کنیم و تذکره تابعیت را به عنوان فردی از افراد ملت در جیب داریم ، اینها همه از لحاظ شکلی و رسمی هویت ملی ما را بیان داشته که از خارج قابل درک اند .
در استدیومی ایستاده شده و پرچم کشور تان را بلند کنید ، همه می دانند که هویت ملی شما چیست و منسوب به کدام دولت ( کشور ، حکومت ، ملت ) هستید . با گذاشتن پاسپورت تان در برابر پولیس هر کشور دنیا ، همان لحظه هویت ملی شما را درک می کنند . تذکره تابعیت ، معتبر ترین سند برای معرفی هویت ملی هر باشنده یک ملت در سرزمین واحد و در تحت حاکمیت مشخص است . اینها همه نمونه هایی اند که هویت ملی فرد و ملتی را به شکل رسمی بیان می دارند ؛ اما هویت ملی واقعی را کدام زمان کسب نموده می توانیم ؟ ( 2 )
/ شناخت ، فدراسیون ...
از اینکه در جامعه شناسی و شناخت مبانی مبرم جامعه خویش به خطا نرفته باشیم ، تفکیک و معرفی هر پدیده اجتماعی واجب است . در این صورت تفاوت روشن میان « هویت ملی » و « هویت اجتماعی » به ملاحظه می رسد . هرچند هویت اجتماعی ( اتنیکی ) جزء با اهمیت هویت ملی می باشد . اما ، هویت اجتماعی به تنهایی خود هرگز معرف هویت ملی واقعی شده نمی تواند . همان طورئیکه هویت ملی به جایگاه هویت اتنیکی ( اجتماعی ) تنزیل نکرده و به نام و هویت آن معرفی شده نمی تواند .
مثلا اگر « زن » را به صفت « مرد » و یا برعکس معرفی داریم ، آیا نقض خصوصیات هردو را نکرده ایم ؟
یعنی اگر هویت های جامعه را مثل حاکمیت های استبدادی و ستمگران افغانستان به عوض یک دیگر آن معرفی نماییم ، در واقع امر هم « سیرت » هویت ملی و هم « جوهر » هویت اجتماعی جامعه را به پوچی کشانیده ایم که با چنین برداشت و شناخت اشتباه آمیز خویش به سرنوشت ملی و سیاسی جامعه افغانستان بازی زیانبار را نموده ایم .
مثلا هویت ازبکی ، هویت تاجکی ، هویت هزارگی ، هویت پشتونی ، هویت بلوچی ، هویت قزلباشی ، هویت نورستانی ، هویت بیاتی ، هویت عربی ، هویت پشه یی و ... ، خلاصه هویت هر اتنیکی مسلمان وغیر مسلمان کشور ما ، در واقع امر به نام « هویت اجتماعی » در درون جامعه ما یاد می گردد که عینیت دارد . و این چنین هویت های تک اجتماعی از زمرهء مهم ترین عناصر تشکیل دهنده در بافت تشکیل « هویت ملی » و همچنان در امر مایه های گذاری « ملت سازی » ، « دولت سازی » و نهادینه سازی پایه های « وحدت ملی راستین » نیز به حساب می آید .
پس « هویت ملی » در مجموع ، آن هویتی است که بیانگر کلی « هویت اسمی » و « هویت ملی واقعی » بوده که در بطن خود دارای هویت های تاریخی ، جغرافیایی ، اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ، مذهبی- دینی ، نژادی ، زبانی و ... جامعه می باشد .
تفاوت فی مابین هویت ملی اسمی و هویت ملی واقعی :
در این راستا اگر دقیقا سیما و ذات هویت ملی اسمی و هویت ملی واقعی از هم تفکیک نگردد ، بازهم در شناخت خویش از مسأله به خطا رفته ایم . یعنی با شناخت نادرست خویش در امور جامعه مرتکب گناه نابخشیدنی شده و در بستر انحراف فرسایشگر سرطانی غرق می گردیم که بازده آن به بار آوردن « فاجعه ملی » ، چیزی دیگری خواهد بود .
هویت ملی اسمی و هویت ملی واقعی در ارتباط دولت ( حکومت ، ملت و کشور ) از نگاه روابط و حقوق سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تاریخی ، محیطی ، مذهبی ، زبانی و ... مطالعه و بیان شده می تواند که با آنهم نباید « هویت ملی اسمی » و « هویت ملی واقعی » را در عوض همدیگر فهمید و همچنان « هویت اجتماعی » را نباید به جای « هویت ملی واقعی » معرفی نمود .
اگر « هویت ملی اسمی » و « هویت اجتماعی » را در نقش و جایگاه «هویت ملی واقعی » تلقی نماییم ؛ در این صورت ، مؤلفه ها و عناصر تشکیل دهندهء هویت ملی واقعی را از نعمت شناخت اساسی ، تکامل طبیعی و علمی جهت ساختن لازم « ملت » ، « دولت » ، « وحدت ملی » و تحقق نظامی خردمندانهء دموکراسی محروم نموده ایم .
اینک هویت ملی اسمی و هویت ملی واقعی به گونهء ذیل طبیعت و صفت و همچنان تفاوت خود ها را به نمایش می گذارند که باهم می خوانیم :
1- هویت ملی اسمی و یا شکلی :
هویت ملی اسمی ، هویتی را گویند که صرفا « بنام خشک و خالی » یاد گردیده و یک شکل است که از « محتوای » حقوقی ، تاریخی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، تکاملی ، منطقی ، مدنی ، تکاملی وغیره آن در نظام اجتماعی- سیاسی جامعه کاملا خالی می باشد . مثلا داشتن تذکره تابعیت ، پرداخت مالیات به دولت ، خدمت نمودن زیر بیرق مقدس ، گذرنامه سفر ، پوشیدن لباس ملی ، نمایش ورزش بزکشی و ... بیانگر « هویت ملی اسمی و یا شکلی » بوده و رسمیت هم دارد که تعلق ملی به تمام افراد ملت افغانستان دارد .
مثلا یک ازبک ، یک تاجک ، یک پشتون ، یک ترکمن ، یک نورستانی ، یک پشه یی ، یک هزاره و ... که منجمله مالیه داده ، عسکری نموده و خلاصه کلیه مقررات و قانون را نیز با تمام صداقت میهنی خود رعایت کرده است .
و یا اینکه آقای پهلوان نجف را مد نظر بگیریم که در مسابقات بین المللی در خارج کشور شرکت می نماید . پهلوان نجف به طور خاص با « هویت اتینکی هزارگی » خود جهت بدست آوردن کپ قهرمانی در مسابقات بین المللی ظاهر نشده ، بلکه او اصلا با « هویت عام ملی » خویش وارد میدان مسابقه شده و کپ قهرمانی را به نام « افغانستان و برای مردم افغانستان » صاحب شده ، نه مشخصا بنام هزاره . از سوی دیگر ، کسی دیگر هم در سطح جهانی پهلوان نجف را بنام قهرمان هزاره نمی شناسد ، بلکه اورا بنام « هویت ملی افغانستان » به رسمیت می شناسند ، او هم این کپ قهرمانی را مشخصا بنام « هویت اجتماعی هزارگی » کمایی نکرده ، بلکه پهلوان نجف این کپ قهرمانی را در بعد ملی و بین المللی به « نام کل مردم کشورش و افتخار افغانستان » بدست آورده که این امر « هویت ملی اسمی و رسمی » اورا بیان می دارد ، نه « هویت ملی واقعی » اورا در ارتباط توزیع عادلانه و دموکراتیک ثرؤت ملی و نعمادی در نظام اجتماعی- سیاسی جامعه در داخل افغانستان .
اما اینکه پهلوان نجف مثل سایر شهروندان ، طبقات محکوم و اسثتمارشدگان در داخل کشورش محروم از داشتن قانون اساسی دموکراتیک ، برابری اجتماعی ، سیاسی ، حقوقی ، فرهنگی ، اقتصادی ، آزادی لازم وغیره در نظام سیاسی- اجتماعی افغانستان هستند ، اصل قضیه در این بعد افشاء می گردد که قهرمان نجف هم مثل کلیه هموطنان مظلوم خویش صرفا دارای « هویت ملی اسمی » بوده و نه دارای « هویت ملی واقعی » در بطن نظام جامعه افغانستان که از تمام حقوق لازم انسانی ، اجتماعی ، مذهبی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، محیطی ، زبانی و ... دموکراتیک خودها بهره مند باشند . پس به این ترتیب هر تبعهء افغانستان اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور ما فقط دارای « هویت ملی شکلی و یا اسمی » می باشد ، نه مالک « هویت ملی واقعی » که از توزیع ثرؤت ملی به صورت مساویانه و دموکراتیک در نظام جامعه مستفید باشد .
2- هویت ملی واقعی :
« هویت ملی واقعی از داشتن جایگاه شایسته در درون روابط سیاسی ، روابط اجتماعی ، روابط اقتصادی و روابط فرهنگی ملت کسب گردیده که می توان از آن به حیث ماهیت درونی هویت ملی اسم برد .
وقتی از اشکال مختلف روابط یک ملت در سطح ملی سخن می گوییم ، در واقع از آزادی ملی ، برابری ملی ، برادری ملی ، اراده ملی و حق تعیین سرنوشت ملی حرف می زنیم .
من که پرچم کشورم را در دست می گیرم و در درون کشور دیگری آن را بلند می نمایم ، آیا این پرچم به مفهوم واقعی از آزادی ملی ، برابری ملی ، برادری ملی و اراده آزاد ملی من در سطح روابط سیاسی ، روابط اجتماعی ، روابط اقتصادی ، روابط فرهنگی و روابط مذهبی با دیگر اجزای ملت نماینده گی کرده می تواند ؟
وقتی من تذکره تابعیت و پاسپورت خویش را به عنوان سندی از هویت ملی خود در دست دارم ، آیا این اسناد از آزادی من برای تعیین سرنوشت ملی من حرف می زند که مثل هر جامعه یا هر گروه و یا حتی مثل هر فرد ملت از حقوق و حمایت قانونی همسان برخورداریم ؟
اینجاست که مفهوم واقعی هویت ملی باید درک گردد . هر کس از افغانستان باشد ، افغان تلقی می شود ، اما مفهوم واقعی هویت افغانی در روابط عادلانه سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی و در حقوق مساوی در رابطه با حاکمیت سیاسی و قانونی اساسی دولت عرض وجود می کند . » ( 3 )
« هویت ملی » از بافت های گوناگونی مادی ، اجتماعی ، معنوی ، زیستگاه ها و ... در چارچوب جغرافیایی مشخص سیاسی یک مملکت در ارتباط بستر تکامل ملت- دولت عرض اندام می کند که این امر در تاریخ تکامل تدریجی ، منطقی جوامع و ملت های مترقی و صنعتی غرب و غیره جهان کنونی به خوبی به مشاهده می رسد .
اما « هویت ملی » در کشورهای محصول استعمار ، مستعمره ، نیمه مستعمره ، عقب گذاشته شده مانند افغانستان صرفا یک « خواب و خیالی » بیش نیست ؛ که همانا « هویت ملی اسمی » عام می باشد . در واقع امر « عناصر » ابتدایی و متشکله هویت های « تک اجتماعی » درون روابط جامعه افغانستان را به طور پراگنده ، منفرد و مجزا از همدیگر تداعی می کند ، نه اصل « هویت ملی واقعی » را به مفهوم علمی و عصری آن .
مثلا در این مثال سادهء مناسبات روزمرهء اجتماعی توجه نماییم :
زمانیکه یک « دختر نوزاد » از مادر تازه تولد گردیده و تا هنوز مراحل بلوغ را به صورت طبیعی و تدریجی در یک شرایط لازم اجتماعی وغیره به ثمر نرسانده است ، آیا این دختر نوزاد را « زن » گفته می توانیم و این دختر نوزاد نقش زن را در جامعه بازی کرده می تواند ؟
و یا یک « پسر تازه تولد » را مد نظر بگیریم که او همچنان دوران طفولیت و کودکی را در آغوش پر محبت والدین اش به جوانی ارتقاء نداده است ، آیا اورا « مرد » گفته می توانیم و این پسر نو زاد دارای صفات یک مرد در نظام جامعه بوده می تواند ؟
از یک نگاه که « زبان گویا » در اختیار و « تفکر یخ زده » در جمجهء سر ما اند ؛ دختر نوازد را « زن » و پسر تازه تولد را هم « مرد » گفته می توانیم که کاملا هردو را نادرست نام گذاری کردیم و خلاف واقعیت عینی وضعیت جسمی و فکری این هر دو نوزاد بوده که ناشی از برداشت و شناخت ناقص ما در مورد هردو کودک می باشد .
همچنین بناء بر فقر مستمر فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی ، مادی ، روانی ، جغرافیایی ، تاریخی جامعه ما و ... و به خصوص بر اساس بافت سیاسی- اجتماعی قدرت های سیاسی خودکامه و « فرهنگ تاریخ زده » و « باورهای سرما خورده » با فهم نادرست از « هویت ملی » در جامعه ما می باشند ؛ که هویت ملی یک نام بدون « محتوا » بوده و « مبانی » لازم هویت های خرده اجتماعی و اتنیکی درون مرزی کشور را به صورت تدریجی ، مسالمت آمیز و طبیعی در « بطن » خود جامعه رشد نیافته است و به « هویت ملی واقعی » تبدیل نشده است .
فلهذا ، همانطوریکه به صورت ناقص دختر نوزاد را « زن » و پسر تازه تولد را « مرد » نام گذاری کردیم ، همچنان « هویت های خرده ، نا رس ، متفرق و تک اجتماعی ناسامان یافته » جامعه را نیز آگاهانه و یا غیر آگاهانه به نام « هویت ملی واقعی » تلقی نموده ایم . در واقع امر به این صورت است که یک بخش از « بحران هویت ملی » را از همینجا نیز به خوبی درک کرده می توانیم که « خیانت سریع و آفتابی » زمامداران کشور ما را بازتاب می دهد .
مکررا باید گفت که اگر از یک نگاه که ما بر اریکهء قدرت و حاکمیت سیاسی با خودکامگی و حمایت اجانب تکیه کنیم ؛ با خیره سری و یا از روی کدام مقصد خاصی منحوس سیاسی ، حزبی ، طبقاتی ، شخصی ، نژادی ، قبیلوی ، خاندانی وغیره دختر نوزاد را « زن » و پسر تازه تولد را « مرد » و خرده هویت های ناپخته و نا رسیده درون اجتماعی جامعه را « هویت ملی واقعی » قلم داد و نام گذاری کرده می توانیم ؛ که از یک سوی کتمان واقعیت عینی می باشد و از سوی دیگر با اینگونه نام گذاری غرض آلود و هویت سازی ناقص ، مسأله اساسی « شناخت » از بافت پدیده ها را در مجموع و همچنان درک عالمانهء نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه را به صورت خاص به مشکل مواجه نموده و آنرا دفن کردیم . و همچنان با نام گذاری نادرست ، جامعه را به طرف تباهی ، نادانی و کج راهی برده و مردم را از آگاهی و شناخت لازم از مسایل مبرم حیات اجتماعی شان و تکامل ضرورت زمان در جهت برافراشتن علم مبارزه برای تعیین سرنوشت ملی شان نیز محروم نموده و بازهم می نماییم .
با گفتهء این شاعر :
خشت اول گر نهاد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج
در یک کلام باید گفت که هویت ملی واقعی بدون عقلانیت و خرد دموکراتیک و تحقق عادلانه جامعه مدنی ، برابری ، عدالت اجتماعی ، پلورالیزم ، آزادی ، عقلانی ساختن تمام زیربنا و روبنای مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه و بالاخیره تحقق نظام مردم سالاری در جامعه به حکم یکی از بزرگترین ظلم در حق جامعه ، مسایل مصالح کشور و امور ملی مردم افغانستان می باشد . و این چیزیست که شوربختانه افغانستان « فاقد هویت ملی واقعی » بوده و اکنون نیز است ؛ و همچنان هویت سازی ، تاریخ سازی ، پادشاه سازی ، قهرمان سازی ، عالم سازی ، رهبر سازی ، مارشال سازی ، پروفسیر سازی ، شخصیت سازی ، بابا سازی و ... مصنوعی و تقلبی از قدیم و ندیم تا کنون در جامعه ما حاکم بوده و این میراث شوم تمام « ذهنیت جامعه افغانستان » را در اسارت خویش قرار داده است.
متأسفانه ، عده یی هم غیر آگاهانه و اما برخی دیگری نیز چنان از روی شعوری و سامان یافته و هدفمند ، « هویت اجتماعی » را در عوض « هویت ملی واقعی » تبلیغ و ترویج نموده و می نمایند که از یک نگاه مسأله « تحمیق نمودن جامعه » را هدف قرار می دهند و از سوی دیگر بر مبنای آن اهداف اصلی زیانبار سیاسی ، طبقاتی ، شخصی ، تک قبیلوی ، تک اتنیکی ، تک مذهبی ، تک خاندانی ، تک زبانی ، تک سمتی و همچنان تأمین منافع غارتگرانهء اجانب را در افغانستان به سمر رسانیده و می رسانند . اینهم یکی از واقعیت های درد ناک و فرسایشگر جامعه ما است که از « دیدهء بی طرفانه تاریخ واقعی » کشور ما و جهان بشریت هرگز به دور مانده نمی تواند.
مبانی هویت ملی :
ساختار هر پدیده بدون اجزای متشکله آن و طی مراحل رشد طبیعی ، جبر قانونمندی تکامل زمان و تکوینی آن ناممکن است که هستی خود را خلق و آنرا نمایش دهد . همچنان در نظام اجتماعی- سیاسی جامعه ، منجمله « هویت ملی » هم فاقد مبانی و عناصر تشکیل دهنده و تکامل تدریجی ، منطقی ، لازم آن موجودیت عینی نداشته و دارای محتوای طبیعی ، تکاملی لازم و رشد یابنده نخواهد بود .
به نظر این سطر ، نام گذاری واقعی یک پدیده از خصوصیات و بافتار جوهری آن پدیدهء مورد نظر ناشی گردیده که نام با « محتوا » از یک سو مطابقت منطقی و طبیعی با اصالت خود را پیدا کرده و از جانب دیگر باعث وجود عینی و همچنان موجب تکامل مسالمت آمیز آن نیز می گردد و این امر در مورد « هویت ملی » در جامعه نیز صادق است .
پس از همین نکته نیز درک می گردد که مردم افغانستان دارای هویت های از هم گسسته ، نارس و متفرق منجمله مذهبی ، فرهنگی ، زبانی ، اقتصادی ، محیطی ، اجتماعی ، قبیلوی ، نژادی ، تاریخی ، محیطی و ... در نظام جامعه ارباب – رعیتی و قبیلوی خرد بر انداز است که متأسفانه تا هنوز از صبغه ، بلوغ و تشکیل لازم « هویت ملی » ملموس به مفهوم واقعی و علمی کلام خیلی ها فاصله دارد .
پس با کمال جرئت گفته می توانم که افغانستان هرگز دارای « هویت ملی واقعی » نبوده و نیست که بیانگر خواست ها ، نیازها و آرمان های دموکراتیک تمام افراد جامعه باشد ، بلکه باید گفت که شوربختانه در « افغانستان بی سرنوشت » تا کنون « هویت های اجتماعی » تک ازبکی ، تک تاجکی ، تکی هزارگی ، تک پشتونی ، تک قزلباشی ، تک بیاتی ، تک ترکمنی ، تک عربی ، تک ایماقی ، تک هندویی ، تک یهودی ، تک سکی ، تک عیسوی و ... جدا از هم در حالت « بی سرنوشتی ملی » دردناک و غمبار به سر می برند و در آستانهء آبستن « هویت ملی واقعی » ، « فرهنگی ملی واقعی » ، « وحدت ملی واقعی » ، « دولت سازی ملی واقعی » و « ملت سازی ملی واقعی » قرار ندارد .
آیا بدون داشتن هویت ملی واقعی ، قادر به ایجاد پایه های علمی و منطقی « ملت » ، « دولت مدرن » ، « وحدت ملی » و تحکیم نهادهای استقلال ملی ، تمامیت ارضی و تحقق نظام « مردم سالاری » بر مبنای خواست ها ، نیازها و آرمان های تک تک مردم افغانستان خواهیم گردید ؟
همه خوب می دانند ، زمانی که طبقات حاکمه سیاسی ، اربابان قبیله ، استثمارگران ، شاهان ، رؤسای جمهور ، ستمگران محلی و ... انحصارگران بر اساس خواست های سیاسی ، شخصی و نوکرمنشی خودها به اجانب ، و همچنان از فقر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی اتنی های محکوم ما استفاده غیر انسانی و ضد ملی را برده و در میان آنان اختلاف مذهبی ، اجتماعی ، زبانی ، سمتی ، فرهنگی ، نژادی و غیره را به راه انداخته ، خون هزاره را توسط پشتون ، خون ازبک را ذریعه تاجک و ... یا برعکس به زمین می ریزانند . بدین منوال ، سالیان متمادی اتنی های غیر سیاسی و بی خبر از خدا ، جهان ، بشریت ، تکامل ، تمدن ، جامعه ، کشور و خویشتن ؛ نزاع ها و جنگ های بی حاصل را بین هم ادامه میدهند و زمین ها را از ریزش خون های همدیگر آبیاری می کنند . در عوض جباران ، حاکمان ، مستبدین ، اربابان ، اجیران بیگانه و ... با مکیدن خون ملت با آرامش با ناز و نعمت تمام حکومت می کنند . به این صورت هم است که مجال مایه گذاری و بلوغ « هویت ملی واقعی » در جامعه ما حاصل نکرده و از تکامل طبیعی خود نسبت به مقتضای عصر عقیم مانده است که اینهم یکی از معلول ها و دردهای پر عمق « بحران هویت ملی » کشور ما به حساب می آید .
اینک مبانی و نمادهای سازنده یی هویت ملی را به صورت مشخص در ساختار و عناصر ذیل به خوبی مطالعه کرده می توانیم . در این گزینش ، مبانی هویت ملی که عبارت از مولفه ها و عناصر تاریخ ، سرزمین ، فرهنگ ، دین ، مذهب ، زبان ، اجتماع ، دولت و ... در یک چوکات مشخص جغرافیای سیاسی می باشد که مطمح نظر است ؛ که متأسفانه این چنین مبانی هویت ملی بناء بر انگیزه ها و عوامل گوناگون ملی و بین المللی از بستر تکامل عنصر زمان به « هویت ملی اساسی » و قابل پذیرش عقلانیت ، خرد و منطق قانونمندی تکامل ارتقاء نکرده اند :
1- تاریخ :
تاریخ این مرز و بوم ، قسمت از تاریخ باستانی کشور ما بوده و می باشد که فراز و نشیب های فراوان را در دل خاک مقدس افغانستان پشت سر نموده و در ضمن گفته می توانیم ما دارای تاریخ مشترک خویش هستیم . مشترکات تاریخی به تک تک افراد از جامعهء ما اعم از پشتون و غیر پشتون و مسلمان و غیر مسلمان افغانستان تعلق دارد و این تاریخ یکی از مهم ترین عناصر تشکیل دهنده و مبانی « هویت ملی » به شمار می آید . اما ، ناگفته نماند که سایر مؤلفه ها و مبانی هویت ملی به هیچ وجه از عنصر تاریخ و همچنان از بستر تکامل تاریخی جدا مانده نمی تواند و با هم پیوند دیالکتیکی ، منطقی و ناگسستنی دارند .
وقتیکه « تاریخ مشترک » کشور می گویم ، چرا تا حال در « بطن تاریخ » افغانستان ، همین اجزای ناسازگار و متفرق هویت های موجوده اتنیکی ( اجتماعی ) طبق نیازها ، خواسته ها و آرمان های انسانی ، مادی ، حقوقی ، فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی جامعه ما مطابق با قانونمندی جبر تکامل زمان با وساطت و مسؤلیت سیاسی و ملی حکام بر سر اقتدار افغانستان تا حال ، به سوی ایجاد و شکوهمندی منطقی « هویت ملی » لازم و عزتمند سوق داده نشده اند ؟
اگر دیروز ، حاکمیت های استبدادی و خودکامگان کشور ما « تاریخ » افغانستان را مثله نموده و آنرا به کام دار بردند ، ریشه های تکاملی آنرا خشکانیدند ، ما را فاقد تاریخ رشد یابندهء اصلی و دموکراتیک نمودند ؛ اما متأسفانه امروز طالبان ابزارهای خرد ، تعقل ، معلومات ، آگاهی ، دانش ، رادیو ، تلویزیون ، ترقی ، ارزش های مدنی و تاریخ تمدن را با چنان افتخار فرعونی به چوبه دار آویختند ، بت های بامیان منفجر کردند و تمام آثار تاریخی میهن را معدوم ساختند و مکاتب دخترانه را در مناطق پشتون ما سوزانیدند ، تصفیه نژادی و قومی غیر از تبار خویش را به وجود آوردند که با چنین کنش ها و عملکردهای جاهلانهء خودها « تاریخ » افغانستان و بستر تکاملی آن را از پشتوانه مدنیت ، خرد ، ترقی ملی ، مادی ، اجتماعی و معنوی هم خالی نمودند .
وقتی که وسایل آگاهی ، عقلانیت ، بصیرت ، علم ، عقلانیت ، تمدن ، تکامل معنوی و نظایر آن از جامعه گرفته شود ، آیا بدون زیربنای « معنویت » ، جامعه را به جهلستان نسپرده ایم ؟
آیا جامعه بدون تاریخ ، تمدن ، هویت ، شناخت ، نقش اتنی های ساکن در کشور و روند تکاملی آن از پشتوانهء ترقی ، فرهمندی ، مدنیت و ارزش آفرینی روز افزون محروم نشده است ؟
از همنیجا به صورت شفاف درک می گردد که ما در جامعهء خویش دارای مشترکات « تاریخی اسمی » هستیم ، نه صاحب « تاریخ تکاملی و ملی- دموکراتیک » که ممثل ارادهء ملی و دل انگیزانهء تمام اتنی ها در افغانستان باشد . اما از آنجائیکه « متن اساسی متشرکات تاریخ جامعه » ما در امتداد زمان از اراده ، خواست ها نیازها و آرمان های ملی- دموکراتیک کلیه اتنی های مردم افغانستان خالی بوده ، پس گفته می توانیم که ما هرگز مالک « هویت ملی واقعی » در ساختار جامعه اسیر و مصیبت زده افغانستان نبودیم و اکنون نیز نیستیم . زیرا ، تاریخ ما آگاهانه « جعل » شده ، « اسیر » ستمگران و تمدن ستیزان بوده و اکنون نیز می باشد . در گذشته ها ، هویت های جغرافیایی ، انسانی ، مادی ، اجتماعی ، معنوی جامعهء ما بخاطر رقابت های زیانبار برادران سلطنتی خود کامه و انحصارگر و رسیدن به قدرت سیاسی در کشور « نقض » و قربانی گردیده است ؛ و از همین لحاظ بوده که هویت های اجتماعی جامعه ما ، مسیر تکاملی لازم و طبیعی خود ها را به سوی هویت ملی واقعی طی نکرده است . فلهذا ، از همین نکته هم است به « رمز بحران هویت ملی » در تاریخ خونین افغانستان نیز پی برده می توانیم .
آیا خرد ، عقلانیت ، مقتضای زمان و منافع ملی مردم افغانستان از ما نمی طلبند که « تاریخ » را با خواست و ارادهء « مشترک ملی » تمام اتنی های جامعه خویش از « اسارت ظلمتگران عقل برانداز و سیستم استبدادی» فرسوده جامعه رهانیده و « تاریخ » را با خردمندی و مسؤلیت های انسانی ، وجدانی ، ملی و دموکراتیک ، طبق ارادهء دل انگیزانه مردم ، قانونمندی اصل تکامل و سرعت زمان تجدید سازمان داد ؟
گذار از تاریخ تک اجتماعی به تاریخ فرا ملی کشور :
این یک واقعیت عینی و کتمان ناپذیر است که هر اتنی کشور ما دارای « تاریخ » ویژه یی خودش نیز می باشد که جزء با اهمیت تاریخ کل افغانستان را نیز تشکیل می دهد . و اما متأسفانه ، بناء بر حاکمیت های نظام های استبدادی و رهبری نا سالم و ضد ملی زمامداران افغانستان ، این « تاریخ تک اجتماعی » به « تاریخ فرا ملی » تکامل نکرده است .
زیرا ، حکام پوشالی ، خودکامه تک تباری ، تک قبیلوی و تک خاندانی افغانستان کوچکترین علاقهء به تجدید حیات دموکراتیک جامعه ما و رشد نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی و تاریخ کشور نشان ندادند و صرفا برای خود و حامیان خارجی خویش خدمت کردند . از همین نقطه نیز به خوبی ملاحظه می گردد که زمامداران قلدر ، مستبد ، اجیر و انحصارگر قبیلوی و خاندانی افغانستان نه ایمان به « ذات اقدس الهی » داشتند و نه صادقت به « مردم » بودند و همچنان نه خدمتگار به «وطن» ما بودند .
آیا بازهم منطق عصر ایجاب نمی کند که جهت « آفرینش تاریخ نوین و دموکراتیک » کشور ، هویت های تک اجتماعی جامعه را از « اسارت های » تنگ و سر بسته قبیلوی وغیره با ارادهء خردمندانه و مسؤلانه اتنیکی تمام مردم خویش از اساس آزاد و پیش زمینه های تکامل طبیعی ، عقلانی ، تدریجی ، مسالمت آمیز و ... « تاریخ جامعه » را مساعد سازیم ؟
بنا بر حاکمیت و مسلط بودن نظام فئودالی و فرهنگ مرکز گریز قبیلوی ، تاریخی ، اجتماعی ، مادی و معنوی در جامعه ما بوده و می باشد که متأسفانه « روحیه و تفکر مشترک ملی » جهت تکوین و تکامل « تاریخ فرا ملی » فی مابین اتنی های کشور ما ترویج ، قانونی و نهادینه نگردیده است . هرچند به صورت عام و اسمی از تاریخ و مشترکات تاریخی ، افتخاراتی تاریخی ، تکامل تاریخی و غیره در کشور گپ زده می شوند . اما آنچه که واجب و ضروری بوده و منطق مقتضیات عصر ایجاب می کرده ، بدبختانه که مجال لازم و دموکراتیک برای اتنی های ساکن و تابع در کشور از سوی حاکمیت های استبدادی ، شؤنیستی ، انحصاری ، قبیلوی ، خاندانی افغانستان داده نشده که در « متن تاریخ » نقش حقوقی ، طبیعی ، تعیین کنندهء انسانی ، مادی ، معنوی و اجتماعی خود ها را اداء نمایند و « هویت فرا ملی واقعی » را در دامان تاریخ ایجاد و نهادینه سازند .
پس باید پذیرفت که بر پایه های رشد طبیعی نهادهای مادی ، اجتماعی و معنوی ؛ و عبور منطقی و عملی از « هویت های تک اجتماعی » به صورت تدریجی به « هویت فرا ملی- دموکراتیک » و تکامل لازم تاریخی آنست که « تاریخ فرا ملی » با اشتراک عادلانه تمام اتنی های جامعه کشور خلق گردیده و منبعد « تاریخ زخم خرده ، مثله شده و نقض شده افغانستان » ، اساسا مداوا شده و از قید و بند اسارت های تاریخی ، سلطه گران ضد ملی و میراث داران امیر عبدالرحمن خانی تا ملا عمر خانی و بالاخیره از « نفس نظام استبدادی » جامعه به صورت بنیادی آزاد خواهد شد .
در باور این قلم ، تا زمانیکه پیش زمینه های توزیع مساویانه ثرؤت ملی میان کلیه شهروندان کشور ، توسعه لازم نهادهای اجتماعی ، مادی و معنوی جامعه ، ایجاد قانون اساسی دموکراتیک و فرهنگ قانونیت ، تأثیر پذیری شعوری و عملی تک تک افراد جامعه در حاکمیت سیاسی کشور ، طرح استراتژی آگاهانه ملی ، همپذیری اتنیکی به جای نفی اتنیکی ، عینیت فرهنگ تکامل ملی – دموکراتیک ، رشد استقلال ارگانیک اقتصادی ، تفکر خود باوری ملی ، بلوغ نخبه های خود سازی ملی و ... در زیرساخت و رو ساخت نظام اجتماعی- سیاسی جامعه افغانستان با خواست خردمندانه و دموکراتیک تمام افراد جامعه ما از بنیاد مساعد نگردد ؛ تاریخ اسارتبار ، خونین و مستبدانهء ما به « تاریخ فراملی- تکاملی » گذار نخواهد کرد .
ختم قسمت اول
7/5/2006م
ساعت چهار و سی و پنج صبح
_____________________________________________________________
پاورقی :
( 1 ) - ص 15 و 16 / افغانستان و سازه های ناقص هویت ملی / مؤلف : حمزه واعظی / چاپ اول ، تابستان 1381 ایران
( 2 )- ص 55 و « شناخت اسارت ، خود آگاهی و اشکال مبارزه» / انتشارات فدراسیون آزاد ملی / شماره 3 / چاپ اول : دلو 137756
( 3 )- صفحات 56 و 57 « شناخت اسارت ، خود آگاهی و اشکال مبارزه» / انتشارات فدراسیون آزاد ملی / شماره 3 / چاپ اول : دلو 1377