دشمنی با پشتون ها به معنی دشمنی با تمام اقوام کشور است

 

انجنیر سخی ارزگانی

 

که پشتون دی که تاجیک که هزاره دی     دا یی خاوره  دا یی  کلی  دا یی کور دی

ستا  د  پاره  به  همدا  خبره  بس  وی     چه د خاوری قدر نکری مخ یی تور دی

 

این درست است که کشور ما دارای یک جامعه کثیرالقومی با ساختار نظام ارباب- رعیتی و فرهنگ های قبیلوی وحدت گریز و ناهمآهنگ می باشد. در یک چنین خصوصیات و بافت اجتماعی جامعه قبیلوی که اکنون افغانستان بدان متصف است؛ مسلما که روابط قبیلوی یک قوم با روابط  قبیلوی یک قوم دیگر و یا سایر اقوام کشور به حد کمال و جمال نرسیده اند. یعنی روابط  شان همیشه از درون و بیرون توسط  مغرضین و منافقین ضربه پذیر می باشند.

 مثلا زمانیکه یک شخص و یا اشخاصی صاحب غرض در میان افراد، قبیله، قوم و اقوام کشور قدم منحوس خود ها را می گذارند؛ تضادها، تنش ها، تعصبات کهنه و زیر خاگستر اجتماعی جامعه را در بین افراد، اجتماع، قبایل و اقوام کشور زنده نموده و باعث اصطکاکات و تشدید اختلاف قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و امثالهم در کشور می گردند؛ تا خودها استفاده شخصی، سیاسی و... را از این وضع بحرانی با سهولت کرده بتوانند.

  همچنین آن خارجی های که صاحب غرض و آزمند هستند؛ با شناخت از ویژه گی های عقب نگهداشته شده یی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... جامعه قبیلوی افغانستان است که باعث اختلافات شیعه و سنی، پشتون و هزاره، تاجیگ و ازبک، ترکمن و بلوچ و... خلاصه در بین تمام مردمان غیر سیاسی افغانستان می گردند و بعد استفاده خودها را می کنند. یکی از انگیزه های «بحران هویت ملی» و «عقب مانی های» اجتماعی جامعه افغانستان با همین عوامل فوق الذکر نیز ارتباط  تنگا تنگ دارد. 

یک تجربه خونبار از برگهء تاریخ:

در سال های 1881 تا 1893 میلادی امیرعبدالرحمن به خاطر تحقق سلطهء تک قبیلوی، تک خاندانی، تک فردی خود و نوکر منشی خویش به انگلیس؛ دست به تکفیرها، اسارت ها، کوچناندن اجباری ، غصب زمین ها، قتل عام ها، کله منارها و تصفیه قومی هزاره ها برد و بیش از 62 در صد از مردم هزاره را کاملا از بین برد. حتا کله منارهای را از سران مقتول برخی از «قبایل غلزایی» و «سایر اقوام» کشور نیز ایجاد کرد. تا اینکه با بیشترین قتل عام های هزاره و غیر هزاره از مردم محکوم و بی دفاع کشور بود که دولت مستبد و مطلق الغنان مرکزی خود را بالای «اجساد شهدای» پشتون و غیرپشتون تحت ستم ما با «افتخارشؤنیستی» تمام تأسیس کرد؛ و نام آنرا «وحدت ملی» گذاشت.

بعدا هم امیر کابل، تعداد قبایل ایلجاری پشتون های غیر سیاسی و بیابانگرد را همراه با «فرامین رسمی» و حتا «فتوا های مذهبی» ملاهای درباری خود به جنگ و کشتارها علیه هزاره ها تحریک و تحریص نمود. امیر به لشکر دولتی و قبایل ایلجاری قومی داوطلب خود در جنگ علیه هزاره ها فرمان های را صارد که «سرهای» هزاره ها از دولت و دیگر همه «زمین ها»، «زنان»، «دختران» و «فرزاندان» هزاره به مثابه غنیمت جنگی و مکافات از شما باشند. امیر کابل، بدین وسیله از یک سو زمینه های قلع و قمع هزاره ها را مساعد ساخت. و از سوی دیگر، «نفاق»  و «دشمنی» را میان اهل قبله پشتون و اهل قبله هزاره «جدیدا» تهداب گذاری نمود.

امیر عبدالرحمن به خاطر این هم ملکیت، اراضی هزاره ها و حتا زنان، دختران و فزندان آنها را برای بعضی از قبایل درانی و غلزایی بخشش نمود تا قبایل موصوف از حاکمیت امیر کابل بیشتر در سرکوبی مردم حمایت نمایند.  

آیا توزیع دارایی ها، زمین ها، فزندان، زنان هزاره بین برخی از قبایل درانی و غلزایی به «نفع» پشتون ها و برای ایجاد «همبستگی ملی» در افغانستان بود و یا اینکه یک عمل ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی بود؟

آیا خرید و فروش فرزندان هزاره و کشتن این مردم  توسط فوج های ایلجاری ناآگاه و فریب خوردهء پشتون با حمایت لشکر نظامی امیر کابل به «نفع» جامعه پشتون ما و «ایجاد» پایه های وحدت ملی تمام شد و یا اینکه باعث از «هم فروپاشی» عناصر ابتدایی وحدت ملی و همبستگی مذهبی در افغانستان گردید؟

آیا این چنین «کشتن» بی رحمانه هزاره ها توسط امیر، دستگاه جبار نظامی وی و فوج های ایلجاری کوچی به معنای «کشتن» تمام اقوام کشور به نفع استبداد سنتی بومی و بیگانه نبود؟

آیا تقسیمات اراضی مردمان شمال کشور در عصر خاندان آل یحیی برای برخی از قبایل پشتون های درون مرزی و بیرون مرزی کشور به «مفاد» پشتون ها و همبستگی مردم کشور ما انجامید و یا اینکه «اختلاف جدید» را میان پشتون و غیر پشتون در تمام  ولایات شمال و حتا کل کشور خلق نمودند و «بحران هویت ملی» را به نفع دشمنان چاق تر کرد؟

پاسخ های چنین سوالات  را همه مردم و به خصوص اهل خبره و خرد به خوبی درک می نمایند.

وقتی شاهان خودکامه کشور ما به خاطر تحقق اهداف سیاسی و شخصی خود، اراضی اقوام تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، قزلباش، بلوچ، بیات، نورستانی، شینواری، عرب، ایماق، پشه یی، برخی از غلزایی ها و سایر اقوام کشور را «ناحق» برای یک تعداد قبایل دلخواه درانی و غلزایی بخشش نموده اند. این به این معنا است، اقوام که زمین های خویش را از دست داده اند، به خاطر پس گرفتن ملکیت مشروع خویش علیه آن پشتون های که اراضی شان را در اخیتار دارند، به طور دوامدار به دشمنی بپردازند و نفاق همیشه زنده باشد. آن عده از قبایل پشتون که اراضی دیگران را از سوی دولت یا رایگان و یا در ازای حمایت از لشکر امیر در برابر سرکوبی مخالفین دولت امیر صاحب شده اند، با چنگ و دندان این زمین ها را از آن خود دانسته و در برابر مالکین قبلی آن با پشتوانه دولت امیر دایما مقاومت نمایند.

 در حقیقت با تداوم چنین نفاق و تعصب میان اقوام کشور بود که منجمله زمینه های رشد باورهای ملی، آزادی، حق خواهی و همبستگی ملی اقوام کشور  را در مدت تقریبا نیم قرن گرفت. به قول مشهور که گویند: «تفرقه بیانداز و حکومت کن! »، کاملا واقعیت داشت که یکی از اهداف امیر را تشکیل می داد.

 اینجاست که امیر با چنین عمل خویش برای پشتون ها «حق» دموکراتیک و مشروع را نداد، بلکه «اراضی غصب شده» سایر اقوام به خصوص زمین های زراعتی  هزاره ها را به قبایل خویش «بخشش» نمود که «منبع» خشونت، نفاق،آوارگی و حتا قتل ها نیز میان آنان شدند که دامنه آن تا امروز نیز می رسد. امیر کابل با چنین سیاست ها و عملکرد ها خود، «بحران هویت ملی» را نیز عمیق تر ساخت.

 آیا امیر و سایر زمامداران با چنین کار خویش برای پشتون ها هم «دشمن» نخرید و خصومت و نفاق را میان پشتون و غیر پشتون به نفع تداوم حاکمیت مطلق العنان شؤنیستی و فردی خویش و استعمارگران وقت را خلق نکرد؟

از آن روز تا حال همین «سرطان» امیر جبار در جامعه ما است که متأسفانه یک فرد پشتون و هزاره با هم نگاه نیکی ندارند و یک دیگر را دشمن می داند. همچنین یک ازبک، یک تاجیک، یک بلوچ، یک ترکمن، یک قزلباش، یک بیات، یک عرب و... حتا غلزایی ها با پشتون های «درانی» دل خوش و نیت نیک نشان نمی دهند. در حالیکه اصلا مردم عامهء پشتون مقصر و گنه کار نبودند و نیستند. بلکه این یکی از توطئه های اصلی امیر وقت و دستگاه مستبدانهء او بود که نه تنها میان پشتون و هزاره دشمنی را خلق نمود، بلکه بین پشتون و سایر اقوام کشور نیز دشمنی های گسترده و دوامدار را ایجاد نمود که متأسفانه تا حال به نحوی از انحاء در کشور ما جریان دارد.

توجه باید نمود که یکی از نتایج کشتارهای دسته جمعی و ایجاد حاکمیت مرکزی خودکامهء امیرعبدالرحمن خانی هم این بود که برای مدت 21 سال را این امیر با آرامش کامل بالای همه افراد مسلمان و غیر مسلمان کشور سلطنت مطلقه داشت. و بعد بیش از 18 سال پسرش امیر حبیب الله خان با راحت، عیاشی و آرامی تمام بالای پشتون و غیر پشتون به صورت جلادانه حکومت کرد.

آیا چنین سلطنت های آزادی ستیز و تمدن ستیز حد اقل « تظلم مرد سالاری» پشتون را از بالای «زنان» اسیر پشتون کاهش داد؟

جالب اینست که حاکمیت های سرکوبگر هردو شاه مطلق العنان چنان «روحیه» مردمان کشور را کشته بودند که حتا در حدود چهل سال سلطنت پدر و پسر، کسی و نهاد پیدا نشد که به «دفاع» از حقوق اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، حق حاکمیت ملی و دموکراتیک مردم علیه زمامداران جبار وقت قد بر افرازد.

آیا چنین کارکردها و استبدادهای امیرعبدالرحمن و امیر حبیب الله خان، بالاخره دشمنی های دوامدار را میان مردمان پشتون و غیر پشتون ما ایجاد ننمودند؟

آیا نتایج سیاست ها و عملکردهای غیر انسانی، ضد اسلامی، ضد ملی و همچنان انحصار حاکمیت های تک قومی، تک قبیلوی، تک خاندانی، و تک فردی شاهان و حکام افغانستان؛ اذهان عامه مردم کشور را علیه سایر مردمان «بیگناه پشتون» ما به خشونت و دشمنی تحریک نکرده اند؟

بازهم طی این سه دهه جنگ و بحران کشور ما نسبت به هر زمانی دیگر دستان غرض آلود منافقین، متحجرین و مستبدین بومی نه تنها عاملین نفاق و شقاق در میان مردم ما شدند، بلکه خون های فراوان مردمان تحت ستم و محکوم ما را نیز به نفع خود و حامیان خارجی خویش به زمین خدا و مخلوق خدا ریختاند.

 در این برشی از روزگار «نقش» برخی از کشورهای خارجی و به خصوص حلقات ویژهء شؤنیستی پاکستانی ها، وهابی ها و... در کشور ما چنان «تخریب کننده» و «فاجعه بار» بوده که باعث «ویرانی» کشور ما و تشدید «عصبیت های» قومی و مذهبی در میان اقوام تحت ستم و محکوم کشور ما نیز گردیدند.

پس از سقوط دولت داکتر نجیب الله که متأسفانه بازهم جنگ های فرسایشگر با «عدم» ستراتژی مستقل ملی- دموکراتیک و دوراندیشانه دست اندکاران بومی و همچنین با توطئه های خیلی از قبل طرح ریزی شده یی دشمنان خارجی کشور ما و طرفداران آن در افغانستان ویرانه شعله ور شدند. مداخله گران با استفاده از عقب مانی های فکری، ساخت قومی و قبیلوی جامعه ما؛ اقوام را توسط یک دیگر شان به نفرت ورزی ها، تنش های فرسایشگر قومی، مذهبی، بی خانمانی، ویرانگری، انسان کشی و... به جان همدیگر انداختند.

جالب توجه اینست وقتی که پاکستان از طریق دست نشاندگان خویش در دههء هفتاد خورشیدی بر اوضاع افغانستان مسلط  نشد؛ این بار به فکر سازماندهی اجیران دیگر به نام «طالبان» گردید.

 حلقات پاکستانی، گروه طالبان را با نقاب های «تأمین امنیت» ، «نمایندگان» پشتون و «اعاده حقوق» پشتون ها جهت اشغال کشور و خون ریزی ها در سال 1994 میلادی به افغانستان گسیل داشتند. متأسفانه که در آغاز یک عده از هموطنان ما فریب این توطئه پاکستان را خوردند و از طالبان هم حمایت کردند. و حتا یک عده بناء بر تفکر و فرهنگ قبیلوی و قومگرایانه زیانبار خویش تا هنوز هم با انواع گوناگون از طالبان پشتی بانی می نماید.

 در جریان این پنج سال ( از1996- 2001 م.) در حاکمیت امارت اسلامی طالبان که هر اندازه غارت، اذیت، آوارگی، ترور، کشت کوکنار، قاچاق مواد مخدره، اسارت، کنیزی، فروش زنان اسیر به اجانب، تصفیه نژادی مردم از سوی طالبان در افغانستان صورت می گرفتند؛ حلقات خاص پاکستان آنرا «جنگ» میان پشتون و غیر پشتون در اذهان عامه به صورت خیلی «زیر زمینی» و «توطئه گرانه» تبلیغ و ترویج می نمودند. در حالیکه برنامه های جنگ، اشغال کشور ما، غارت، قتل، نفاق اندازی قومی، تصفیه قومی و خلاصه تمام پلان نابودی افغانستان از سوی حلقات شؤنیستی آی اس آی و احزاب مختلف وهابی پاکستان تنظیم می گردیدند و طالبان را همراه تروریستان دیگر به افغانستان روان می کردند. اینجاست که تمام برنامه های دشمنانهء پاکستانی ها توسط  طالبان افغان ما در افغانستان تطبیق می شدند و حال بازهم ادامه دارد.

در وقت اشغال مزارشریف که بیش از دوازده هزار نفر از اقوام تاجک، ازبک، ترکمن و به خصوص قوم هزاره  توسط طالبان به صورت خیلی وحشیانه و جنون انگیز به شهادت رسیدند؛ آیا در چنین قتل های دسته جمعی تصفیه قومی، «منافع» پشتون ها نهفته بود و یا اصلا «منافع» حلقات پاکستانی ها، وهابی های و... شامل بود؟

آیا مردمان پشتون، غیر پشتون کشور ما و جهان بشریت جنایات طالبان را در مزار شریف محکوم نکردند و آنرا ننگ بشریت، ضد اسلام و ضد منافع ملی مردم ما معرفی نکردند؟

وقتی که طالبان به عنوان پشتون تبار و آنهم با حمایت حلقات آزمند شؤنیستی پاکستانی، وهابی و سایر تروریستان جهانی، خون اقوام مسلمان میهن ما را به زمین جاری ساختند؛ آیا این یک «ضربه» بزرگ دیگری را به اعتبار، شرافت، ناموس، عزت پشتون های عزیز ما وارد نکردند؟

هرچند که طالبان اکثریت قاطع آنان از میان قبایل جنوب و شرق افغانستان و به خصوص «خاستگاه اولی» آنها از ولایت ارزگان می باشند. با آنهم که این طالبان افغان که خودها را «حافظ منافع»  پشتون ها در افغانستان معرفی می دارند؛ آیا ویرانی های مکاتب، شفا خانه ها، تعمیرات دولتی منطقه پشتون، گردن بریدن های معلمین، شاگردان، روحانیون مساجد، زنان که همه فرزندان پشتون بودند، توسط  طالبان از بین برده شدند؛ با کدام «منافع» پشتون های همخوانی دارند؟

آیا بازهم این یک دشمنی آفتابی دیگری علیه جامعه خواهر- برادر پشتون ما نمی باشد؟

آیا طالبان از آغاز تا حال با چنین جنایات، سنگسارها، زن ستیزی ها، تصفیه قومی، منفجر کردن بت های بامیان و... نمایندگان و رهبران پشتون ها هستند و یا «دشمنان» پشتون ها می باشند؟

آیا این چنین دشمنی با پشتون ها به عنوان دشمنی با تمام اقوام کشور ما نمی باشد؟

وقتی که یک پشتون پا برهنه و تحت ستم فرزند خود را به مکتب شامل می کند؛ در مقابل طالبان دروازه مکتب را به روی این فرزند پشتون «همخون» خویش بسته می کنند و معلمش را در نزد شاگردش «حلال» می کنند؛ تا با این وسیله فرزندان پشتون از مکتب رفتن «گریزان» گردند، بی سواد بار آیند و محروم از نعمات تعلیم، ترقی و تمدن گردند. بعد هم از چنین فرزندان بی سواد پشتون ما «طالبان» ساخته شوند تا در «خدمت»  بیشتر حلقات شؤنیستی افراطی پاکستانی و سایر دشمنان مردم افغانستان و بشریت قرار گیرند.

 آیا طالبان با اینگونه جنایات و تمدن ستیزی خویش به نام پشتون «بزرگترین» خیانت و دشمنی را علیه حقوق مشروع، کرامت انسانی، اسلامی و ملی پشتون ها به ثمر نرسانده اند؟

آیا کدام منطق و خرد انسانی ، اسلامی و ملی می پذیرد که فرزند پشتون و غیر پشتون از نعمت دانش، تعلیم، مدنیت، شکوفایی جامعه و نظایر آن در این عصر محروم بماند؟

تداوم خصومت و دشمنی پاکستان نسبت به افغانستان:

همه خوب به حافظه دارند که جنرال مشرف چندین مراتبه در ملاقات های خود با  مقامات عالی رتبه افغانستان، امریکا، کانادا، بروکسل و اتحادیه اروپا در مورد ناامنی، جلوگیری اعمال تروریستی صحبت های کرد. در این زمینه مشرف از حمایت طالبان کاملا طفره رفته و بارها تکرار نموده که «منبع» ناامنی، تروریزم در افغانستان می باشد و «مردم پشتون» از طالبان حمایت می نمایند. و طالبان از «پایگاه اجتماعی» در میان پشتون ها برخوردار می باشند.

این ادعای جنرال پرویز مشرف نخست به این دلالت داشت که بر حمایت خویش از طالبان در مراکز آموزیشی در پاکستان «سرپوش» گذاشت. ثانیا اینکه به جامعه پشتون ما «تهمت» وارد نمود که از طالبان پشتیبانی می نماید. در این زمینه جنرال مشرف چند هدف دیگر را نیز داشت:

یکی اینکه به مردمان شریف پشتون افغانستان « توهین» عریان و صریح نموده است.

دوم  وقتیکه مشرف، پشتون ها را «حامی» طالبان معرفی داشت. در واقع پشتون ها را «بد نام» نموده و یک «دشمنی» علنی را میان اقوام پشتون و غیر پشتون کشور ما سازماندهی کرد. در حین حال پرویز مشرف یک «مداخله» آشکار را در امور داخلی افغانستان نیز داشت.

آیا جنرال پرویز مشرف با چنین عمل خویش خلاف ارزش های پسندیده اسلامی، قوانین بین المللی، اعلامیه جهانی حقوق بشر، قانون اساسی کشورما، قانون اساسی پاکستان و حسن نیت همسایه داری در امور داخلی افغانستان بازهم مداخله نکرد؟

وقتی که طالبان با اعمال تروریستی خویش به مراکز ولسوالی های موسی قلعه، ژیری، پنجوایی، بکوا و... مناطق پشتون یورش می برند؛ به طور مشتاقانه نخست ولسوال، والی و سایر مقامات پشتون را اسیر نموده، آنان را به قتل می رسانند و ادارات دولتی که در خدمت اهالی پشتون هستند، همه ویران نموده و با آتش می کشانند.

آیا این عمل طالبان، «خدمت» با پشتون ها است و یا یک «جنایت و دشمنی» دیگری علیه پشتون ها  در این شرایط کنونی افغانستان می باشد؟

در این اواخر علی احمد اورکزی پشتون تبار والی صوبه سرحد پاکستان به ادامه کارکردهای برخی از حلقات شؤنیستی پاکستانی این بار اعمال تروریستی طالبان را علیه دولت قانون آقای حامد کرزی و قوای حافظ صلح ناتو در کشور ما به نام «جنبش آزادی بخش ملی پشتون ها» لقب داده است. در این زمینه گزارشگر رادیو بی بی سی چنین می نگارد:

«اخيرا علی احمد خان اوروکزی، والی ايالت صوبه سرحد پاکستان گفته بود که جنگ کنونی در افغانستان عليه تروريسم نيست بلکه اين جنگ حالا تبديل به يک حرکت ملی و آزادی خواهانه شده است.

آقای اوروکزی افزود: "حالا وضعيت به گونه ای است که بسياری از مردم محلی از شورشيان حمايت می کنند و اين روند رو به رشد است و دارد تبديل به يک حرکت ملی و مقاومت آزادی خواهانه می شود."

والی ايالت صوبه سرحد پاکستان بی توجهی به پشتونها در نظام بعد از طالبان در افغانستان را از ديگر عوامل جنگ جاری در اين کشور می داند، چيزی که پيش از اين آقای مشرف رييس جمهور پاکستان نيز به آن اشاره کرده بود.» ( 11:01 گرينويچ - يکشنبه 18 فوريه 2007 - 29 بهمن 1385- گزارش داوود ناجی در کابل )

آیا چنین برخورد شؤنیستی علی احمد خان اوروکزی یک نوع  «ترغیب» بیشتر طالبان در جنگ های تهاجمی، انتحاری، تروریستی علیه دولت قانونی آقای کزی و قوای ناتو نمی باشد؟

این پیام اوروکزی که اعمال تروریستی طالبان را به نام «حرکت ملی و مقاومت آزادی خواهانه پشتون ها» در افغانستان تبلیغ و ترویج می نماید؛ آیا پشتون ها را در «حمایت» از تروریزم طالبی دعوت نکرده است؟

با باور کامل باید اذعان نمود که برخی از مقامات پاکستانی مانند گذشته نه تنها «جنگ»  و «تروریزم» را در خاک خود سازماندهی نموده و آنرا به افغانستان «صادر» کردند، بلکه از یک طرف «نقاق های قومی» را میان اقوام کشور ما دامن می زنند و یک مداخله آشکار در امور کشور ما نیز به شمار می آید. و از سوی دیگر، با ادامه خط  دیورند این بار، مناطق باقی مانده جنوب و شرق کشور ما  را از بدنهء افغانستان نیز «تجزیه» نموده و آنرا به پاکستان محلق می سازند.

وقتی که اعمال تروریستی طالبان که برای جهانیان کاملا هویدا است؛ والی صوبه سرحد پاکستان آنرا به نام «جنبش آزادی بخش ملی پشتون ها» می نماند. یعنی اینکه پشتون ها تحت رهبری طالبان برای آزادی و استقلال ملی خود ها در برابر دولت آقای حامد کرزی پشتون تبار و قوای ناتو می جنگند. این یک «توهین» بزرگ و یک «تهمت» عریان به جامعه شریف پشتون و تمام اقوام صلح دوست افغانستان می باشند؛ که «بدنام کردن» پشتون ها را در اذهان جامعه جهانی به معنای بدنام نمودن هر یک از اقوام کشور ما را نیز می رساند.

 مشابه این مسأله، چنانچه چندی قبل تعداد از دشمنان داخلی و خارجی مردم ما با تهیه و نمایش فلم کابل اکسپرس  یک توهین و تهمت علنی را نسبت به جامعه هزاره نمودند. متعاقب آن، توطئه گران این فلم از سوی فرزندان هزاره، نویسندگان، نخبگان جامعه هزاره، وزارت فرهنگ و جوانان، آقای یونس قانونی رییس ولسی جرگه و... بالاخیره آقای حامد کرزی رییس جمهور کشور محکوم گردیدند و نمایش و فروش فلم کابل اکسپرس ممنوع قرار داده شدند.

لذا، به همین ترتیب توهین به جامعه میهن دوست و شریف پشتون ما به مثابه توهین به تمام اقوام شریف و وطن دوست افغانستان می باشد. و همچنان توهین به مردم هزاره به معنای توهین و دشمنی در برابر کلیه اقوام وطن دوست، تمدن پرور و صلح خواه افغانستان می باشد. و در مورد سایر اقوام کشور همچنان.

 

خلاصه کلام:

پیگرد و تحقق ستراتژی حلقات ویژهء پاکستانی را نباید از یاد برد:

اول اینکه پاکستان با پیمان که در وزیرستان با طالبان انعقاد نمود، این گروه تروریستی را عملا بر ضد تمامیت ارضی، استقلال و مصالح ملی ما به رسمیت شناخت و آنان را بیشتر در اعمال تروریستی علیه مردم، دولت افغانستان و ناتو تقویت نمود و از آن ببعد زیاد تر کشور ما را ناآرام ساخت.

دوم اینکه حلقات مخصوص آی اس آی، احزاب افراطی وهابی پاکستانی به صورت گوناگون اختلافات قومی پشتون ها را با سایر اقوام افغانستان به نفع غارتگرانهء خودها دامن می زنند.

سوم اینکه پاکستان با مین گذاری و سیم خاردار در نوار مرزی خط دیورند، در ظاهر امر به خاطر جلوگیری از ورود طالبان و القاعده به داخل خاک افغانستان می باشد. ولی در واقعیت امر از یک جانب «صحه گذاری» دایمی مرز بین افغانستان و پاکستان می باشند. و از جانب دیگر، جدایی مناسبات اقوام سرحدی نیز می باشد.

چهارم اینکه حلقات شؤنیستی پاکستانی، طالبان را در جنگ مسلحانه نظامی، انتحاری و تروریستی علیه دولت قانونی افغانستان و قوای ناتو بسیج کردند تا دولت بیشتر تضعیف گردد و جامعه جهانی در افغانستان به شکست مواجه گردد و قوای خود را از افغانستان خارجی نمایند. همچنان به قول آقای حامد کرزی؛ پاکستان می خواهد که افغانستان را «برده و غلام» خود نماید؛ کاملا صدق می کند که این هدف مشترک شوم طالبان و پاکستانی ها را تشکیل می دهد.

پنجم اینکه با اشغال مناطق جنوب شرق کشور توسط طالبان است که تدریجا زمینه های «تجزیه» دیگری مناطق پشتون ما را به نفع توسعه گران و مغرضین پاکستانی مساعد سازند که در این راستا مسأله «خط دیورند» بدون مصارف گزاف به مفاد پاکستان هم حل و فصل می گردد.

با آنچه که در بالا اشاره گردید، مقامات رسمی و غیر رسمی پاکستانی مغایر پیمان های بین المللی حقوقی و قوانین اساسی کشورهای جهان به حریم مقدس افغانستان تجاوز نمود، طالبان و القاعده را مسلحانه جهت سرنگونی دولت قانونی  آقای کرزی و قوای ناتو به افغانستان گسیل داشته، نفاق قومی و مذهبی را در بین مردم ما دامن می زنند، به اقوام کشور ما توهین نموده، حامی کشت کوکنار و قاچاق مواد مخدر در افغانستان نیز می باشند.

پس پیشنهاد من از جامعه جهانی، نهادی بین المللی حقوقی، اعلامیه جهانی حقوق و... این است که مداخله گران پاکستانی را در امور کشور ما مورد پیگرد قانونی، محاکمه بین المللی و مجازات قرار دهند. مقامات پاکستانی باید بعد از این «دست» تروریستان طالبی و القاعده را از افغانستان عملا کوتاه کنند و آنان را به دادگاه ملی و بین المللی «تحویل» دهند و از مردم و دولت افغانستان «عذرخواهی» کنند. همچنان در این مدت که تلفات جانی و خسارات مالی از سوی اجیران پاکستانی به مردم افغانستان وارد گردیده اند، «جبران» نمایند تا «دوستی» پاکستان با افغانستان عملا ثابت گردد.

افزون برآن، زمان آن رسیده که واقعیت های ملموس اجتماعی جامعه و همچنان خواست ها، نیازمندی ها و آرمان های مردمان کشور خویش را به صورت علمی، منطقی و عقلانی درک نماییم. انتقام جویی های بی فایده را کنار بگذاریم و از شیوه های عفوه مفید ملی، تطبیق قانون اساسی و موازین پذیرفته شده یی جهانی در قبال منافع ملی مردم خویش با آگاهی کامل استفاده نماییم. منطق خصم، دشمنی، انتقام گیری، جنگ، تفنگ، نفی یک دیگر و... را با ایجاد پیش زمینه های همپذیری ملی، بازسازی ملی، وحدت ملی، شکوفایی مستقل ملی و... بالاخیره با بنیان گذاری نهادهای مدنی و تحقق نظام دموکراسی تبدیل نماییم.

و من الله توفیق

روز جمعه 4 حوت 1385خورشيدی برا بر با 23 فبروری 2007 ميلادی- جرمنی

 

 

 


بالا
 
بازگشت