مصطفی اورکزی
طالبان, واقعیت جامعه
طالبان را میتوان از یک نگاه خاتمه کننده گان جنگ های بین الجهادی که سالها به طول انجامید و کشور را در ورطه نیستی قرار داد منسوب نمود. آنان با انکه زاده مصلحت امریکا و پاکستان در منفعت دراز مدت ایشان بودند بساط قانون شکنان را با توسل به زور جمع نمودند و آرامش مرگباری را که به هر صورت ضامن جان مال و ناموس ملت بود برقرار نمودند.ولی نزدیکی عقیده تی طالبان با اسامه بن لادن رهبر گروپ القاعده که مخالف منافع امریکا درمنطقه و جهان محسوب شد به عمر حکمروایی طالبان درافغانستان پایان داده شد.منتها پاکستان با گذشته اسلامگرایانه و مخاصمت با افغانستان همچنان به حمایه مستقیم و غیر مستقیم طالبان ادامه داد. منشا طالبانیزم دراصل همانا پشتون تباران ماجراجوی انطرف سرحد دیورند اند که امکانات را برای حکومت پاکستان جهت مداخله مخرب به افغانستان و گروپ القاعده جهت ضربه زنی به امریکا میدهد.ولی در حالیکه امریکا در قسمت گروپ القاعده روش جدی تعرض و دفاع را احراز نموده نرمش امریکا نسبت به کشورحامی تروریسم یعنی پاکستان تعجب را ببار میاورد. درصورتیکه قوانین بین المللی نسبت به حقوق ممالک را دلیل بیاوریم هیچ دیواری نمیتواند در جهت منافع امریکا قرار گیرد.
مجاهدین باید طالبان را به عنوان زاده فساد ایشان از آوان پیروزی الی سرنگونی قبول کنند. چون اگر مجاهدین اختلال گسترده را در کشور حکمفرما نکرده و جوامع جهانی را همچو حال برای کمک و دسترسی به یک حکومت با پایه های وسیع اجازه میدادند حال سوالی به عنوان طالب هیچگاه به میان نمی آمد. بعد از پیروزی مجاهدین به وصیت ضیا الحق کابل را در آتش سوختاندند و افغانستان را به هرج و مرج داخلی سوق دادند. در صورت نبود طالبان وضعیت دوزخ گونه مجاهدین ادامه و در صورت سرنگون نشدن طالبان توسط نیرو های ائتلاف به رهبری امریکا کابل فرامین در امور داخلی و خارجی را از اسلام آباد بدست میاورند.
حالا که از سرنگونی طالبان مدت پنج سال و چندی میگذرد نتنها دولت افغانستان نتوانسته با وجود حمایه جهانی رفا عمومی را درکشور به وجود بیاورد بلکه طالبان هم تشکل قوا علیه دولت افغانستان نموده و با گذشت زمان حملات شان بیشتر و سنگینتر میشود.دراین قسمت تنها نمیتوان پاکستان را مقصر دانست. چون ازدشمن چه انتظار. و سیاست چندگانه امریکا را نمیتوان مورد نکوهش مداوم قرارداد. امریکا منافع طویل المدت در جهان و منطقه دارد که منافع کوچک یا کوتاه مدت خویش را برای دسترسی به مقاصد عمده که فکر و تصور روسای جمهور ممالک فقیر همچو افغانستان از تحلیل آن عاجز است مورد خطر قرار میدهد. ولی سهم دولت افغانستان درقسمت بازقوت گیری نیروهای طالبان خیلی ها درشت است. ائتلاف شمال رول اساسی را دربراندازی حکومت داکتر نجیب و بعد ها سقوط حاکمیت طالبان درافغانستان داشت. گرچه درزمان حاکمیت دولت داکترنجیب به این نام نبود, جنرال دوستم رهبرشورشیان علیه داکترنجیب بعد ازاخذ قدرت مناطق تحت رهبری خودرابه صفحات شمال یادنمود.و درقسمتهای مرکزی افغانستان شعار(یک لحظه غفلت,دوصدسال بارکشی) زبانزد گروه های سیاسی تحت الحمایه ایران گشت. برهان الدین ربانی عامل عمده جنگهای داخلی و تضادهای زبانی و منطقوی با دستیاری عده یی به شمارمیروند. گلبدین حکمتیار که درپی بهانه جویی برای انتقام از دشمنان دیرینه خویش احمدشاه مسعود و برهان الدین ربانی بود,کابل را به خون و آتش کشیدوبرهان الین ربانی بدون درنظرداشت اوضاع متشنج افغانستان با بر پایی شوراهای تقلبی به عمر ریاست خود افزود. بر این اساس هم اکنون هم این چهره ها به ریاست سمبولیک حامد کرزی رول اساسی وسرنوشت سازرا درافغانستان دارند. درجلسه بن منعقده درآلمان با حساسیت مفرط و به خودباوری مضحک هیچگاه ازطالبان یاد نشد.همه به این مطمین بودند که طالبان محو ونابودگشته اند و یادآوری از آنان غیرضروری وعارشمرده میشد. ولی عدم کفایت و فساد مجاهدین همچو سالهای حاکمیت شان دردهه نودصفوف طالبان را تقویت و تنظیم نمود. دریک رهبری چندصدا و چند گونه عمل متفاوت سبب گردیده که مردم غیرمستقیم به طالبان رای داده و ازحمایت شان دریغ نکنند.همچو سالهای جنگ مقاومت که بدون یاری عوام مجاهدین نمیتوانستند به منطقه یی حاکم گردند همچو حالت در زمان کنونی هم وجوددارد که یکی ازدلایل ناکارایی دولت را در مقابل طالبان برشمرد . بایددانسته شودکه باگذشت زمان و با شناخت ماهیت اصلی دولت کنونی که خودرا درپوشش شعارهای توخالی جاداد قوت مخالفین بیشترازپیش میشود. درزمینه پاکستان گفت که اگرازیک سو خواهان درسیطره کشیدن افغانستان باشد ازسوی دیگر توانایی برای مقابله با حرکت دوملیونی طالبان ایالات سرحدوبلوچستان دروجودحکومت پاکستان باسنجش منافع کشورش نیست. ایالتهای سرحد و بلوچستان پاکستان به تناسب بقیه ایالات پاکستان ازجمله سندوپنجاب عقب افتاده با تراکم نفوس غیرقابل پیشگیری ومردم خیلی پابند به سنن و عنعنات دیرینه و دین محمدی است(دراین جا اشاره به پیروی آنان ازشریعت محمدی و دین توصیه شده محمد ص یعنی دین مبین اسلام شده است) این ایالات باروابط و همگونی های ملی و مذهبی تناتنگ با پشتونها و بلوچهای افغانستان دارای روابط عمیق بوده وهمراهی با اینها را درهرقسمت از اولویتهای خود به شمار میاورند, که دراین قسمت همه جناح های ذیدخیل فعلی افغانستان یعنی دستگاه استخبارات پاکستان آی اس آی, ایالات متحده امریکا و شبکه القاعده به ضم خود ازآن درپی سودجویی سیاسی خود اند. ودراین قسمت پشتونهای دو طرف سرحد دیورند آگاهانه یا غیر آگاهانه حیثیت مصرف شونده گان را دارند که عدم درک سیاسی ونبود دانش لازم برای تحلیل اوضاع عمومی بنا به بندش های فرهنگ قبیلوی انگیزه این پدیده است. ولی در اینجا دولت و دولتمردان افغانستان را هم میتوان فاقد تحلیل و تجزیه گسترده اوضاع کنونی قلمداد نمود. درافغانستان آنانیکه میدانند قدرت عمل را ندارند و آنانیکه قدرت عمل را دارند به فقدان علم واحساس میهندوستی گرفتاراند. جلسات و اتخاذ تصامیم تصنعی و شعارهای اغراق آمیز ودرعین حال حرکات نمایشی برای اغوا عوام وهمه و همه درپهلوی یکدیگر قرار گرفته دلسردی عوام را برانگییخته است. حال بعد سالیان ناتوانی دولت تحت الحمایه جهانی در جهت عمران عامه و قناعت اپوزیسیون دولتی سیر سیاسی افغانستان به سوی فقدان اعتماد به آینده و عدم همبستگی ملی سوق داده و افغانستان را روز تا روز به منجلاب ناامنی ها میکشاند. تجربه تاریخی افغانستان بیانگر آن است که تا نارضایتی گسترده داخلی درکشوروجودنداشته باشد مخالفین دولت درمقابل دولت با حمایه خارجی نمیتواند به شکل گسترده قد علم کند. طوریکه شاهد حملات گسترده طالبان و افزایش مقاومت ناتو برای حفظ شهر ها استیم. تصرف ولسوالی موسی قلعه ولایت هلمند و گسترش حملات در مناطق همجوار آن زنگ خطریست برای دولتمردان افغانستان از افزایش رو آوری های غیر مستقیم عوام به طالبان و همچنان مخالفت امریکا و انگلیس بر سر استخراج معدن یورانیوم ولسوالی موسی قلعه که منجر به خروج نیروهای انگلیس از منطقه باپوشش مفاهمه با بزرگان قومی صورت گرفت و این بیانگر آنست که حمایه ممالک قدرتمند مرتبط با حفظ منافع آنان بوده و در صورت حفظ نشدن این منافع حتی الامکان افغانستان را با پیش شرط نبود قرارگاه ناامن جهان به پرویز مشرف میسپارند.
راه بیرون رفت معضله کنونی طوریکه وکیل احمد متوکل وزیر اسبق خارجه دوره حکومت طالبان اظهار نمود مذاکره به سطح بلند ریس جمهور ویاوران نزدیک وی باطالبان میباشد. دراین صورت قناعت طالبان باید فراهم گردد که وطن از آنهاست و آنها از وطن. ازشخص ملا عمر به عنوان شخصیکه با خروج عساکر شوروی از افغانستان سلاح خودرا گذاشته و به زنده گی عادی اش برگشت ودرچوروچپاول و به آتش کشیدن کابل همچو اکثر سران و قومندانان مجاهدین دست نداشت دعوت شده و زمینه را برای تشریک مساعی وی جهت ختم جنگ باید مساعدساخت. وابستگی شخص به پاکستان نباید حرف خیلی جدید و ناخوشایند برای مجاهدین باشد. چون خودزمالی وابستگی منفعت طلبانه و یا از روی مجبوریت به این و آن خاصتا پاکستان داشتند. تا چی وقت ما اپوزیسیون دولتی را بنا به غرور شخصی خود به دامن بیگانه بیندازیم. باید راه های را بجوییم تا آنان را از خود گردانیم. روند طالبان هیچگاه الی تغییر روش دولت افغانستان خاتمه نیافته و بیشترشده میرود. (جهاد فرض است و شهید جایش جنت) را دین اسلام دوره ظهورمیگوید وطالبان مدارس ایالات سرحد و بلوچستان با تعلیم قرن هفت میلادی راه و شیوه اصحاب گونه را در جهان فعلی میخواهند اختیارکنند. همین امر سبب میشودکه جوانان طالب افغان وخاصتا پشتونهای دو طرف سرحد گویا دین خودرا با جنگ با کفار ادا میکنند. با درنظرداشت این عقیده بناهای مکاتب دینی ساخته و طالبان افغانستان وپشتونهای آنطرف سرحد را به کسب علم و دانش فرا بایدخواندو آنان راازکورذهنی و یکجانبه اندیشی نجات داد.دراین صورت طالبان پشتون هردوطرف سرحدرامیتوان از دامان پاکستان و القاعده رهانیده و ضرورت حضور نیروهای خارجی در راس امریکا را در افغانستان کمرنگ ساخت.