باز خوانی نگرش های یک روشنفکر واقعبین
نو اندیش
دوست گرامی ام ، جاغوری عزیز در بخش نظریات یادداشت پیشین ، پیامی گذاشته بود واز مصاحبه ء واقع نگرانه ء آقای دستگیر خروتی در سایت آسمایی خبر داده بود. وقتی به سایت وزین آسمایی رفتم دیدم که به مناسبت فراخوان این سایت زیر عنوان " می خواهیم ملت شویم ویا جمع پراگنده باقی بمانیم " این گفت وشنود ترتیب و انجام یافته است. گفت وشنود آقای خروتی را خواندم برایم از هر لحاظ جالب بود و مصمم شدم تادیر نشده بر مبنای این مصاحبه تبصره ای داشته باشم ونگرش آقای خروتی را یکبار دیگردر معرض باز خوانی دوستان قرار بدهم. ناگفته نماند که قبل از نوشتن این یادداشت ، بازهم از طریق سایت آسمایی ، گفتگوی آقای خروتی را که در بخش " اندیشه وهنر " رادیو بی بی سی ، از سوی محترم اسدالله شفایی ترتیب یافته بود ، شنیدم در آنجا نیز آقای خروتی ، نگرش های جالبی داشتند که برا ی دور نشدن از اصل مطلب به یک نظر شان اکتفا می کنم. آقای خروتی ، میگوید که :
" علی الرغم چالشهای که در راه تحقق دموکراسی در افغانستان وجود دارد ، اما دموکراسی در این کشور پیروز شدنی است و در مجموع الترناتیف دیگری برای دموکراسی وجود ندارد ومثال می دهد که این دموکراسی بود که ارجحیت خود را نسبت به ایدیالوژی های چون کمونیزم ونازیزم به ثبوت رسانید واکنون هم عقیده دارم که دموکراسی بر اسلام سیاسی غلبه می کند وپیروز میشود. "
فقط یک نکته را باید روشن سازم که من از آقای خروتی هیچگونه شناختی ندارم واین نخستین بار بود که دومصاحبه اش را خواندم وشنیدم. نمیدانم که در کجا مقیم است ودر گذشته به چه کارها ی مشغول بوده است. فقط این تذکر را به خاطر دادم که کدام اشتباه ویا توهمی نادرست ایجاد نشود.
آقای خروتی از نادر روشنفکران پشتون تبار است که دیدگاهش نسبت به قضایای تاریخی ، سیاسی کشور در حال و گذشته روشن ، واقعبینانه وشفاف است. من در صحبت های او وجدان تاریخی انسان را می بینم که بدون مسامحه کاری واقعیت ها را آنطوریکه در کشور ما به وقوع پیوسته است ، بیان می نماید و نظریات اش پیرامون ملت سازی هم در محور همین واقعیت ها دور می زند.
وقتی از آقای خروتی ، پرسیده میشود که شما این تلقی را می پذیرید که آقای روستار تره کی سخنگوی " روشنفکران پشتون " است. زیرا سکوت روشنفکران پشتون در این زمینه ، این گمانه ها را تقویت می کند. وهم نظر شما در مورد نظریه ها ، مقالات ومصاحبه های آقای تره کی در مورد ملت سازی چه است ؟
آقای خروتی ، مانند دیگران در برابر این پرسش دست وپایش را گم نمیکند و بطورروشن تیوری پردازی آقای تره کی از ریشه رد می نماید. ابتدا میگوید که کاملاً نادرست است که تصور نمود که آقای روستار تره کی سخنگوی روشنفکران پشتون است. ثانی اینکه محترم خروتی ، نظریه پردازی های آقای تره کی را کهنه شده ، ناکار آمد ، قبیلوی و فارمول های منوط به قرون ۱۸ و۱۹ می داند. فراتر ازآن ارائه چنین فارمول ها را در افغانستان خطر ناک می داند. آقای خروتی ، صراحت می دهد که در افغانستان ما ملت نشده ایم ، چون هویت های قومی ، زبانی ومذهبی قویتر از هویت ملی بوده وناسیونالیزم افغانی در چنگال قبیله گرایی محصور می باشد.این بر دولت ، احزاب سیاسی و روشنفکران است که باور متقابل ، تفاهم ملی وهمگرایی را ایجاد نمایند.
طوریکه همه می دانیم ، آقای تره کی در طی مصاحبه ها و مقالات خویش پیوسته از پشتون ها به مثایه برادر بزرگ نام می برد واین بزرگی را هم منوط به اکثریت بودن پشتونها در افغانستان می سازد - کشور که تا امروز تعداد واقعی نفوسش را نمی داند ، چه رسد به احصاییه ای اتنی ها - اما دکتور تره کی پا میفشارد که سایر قومیت ها به عنوان برادران کوچک در افغانستان ناگزیر هستند که از برادر بزرگ اطاعت نمایند و در تصمیم گیری ها ، برادر بزرگ بایدنقش اصلی ومحوری داشته باشد و کوچک ها در این تصمیم گیری ها میتوانند صرف نظر مشورتی بدهند ، چون اکثریت ، اکثریت است.
اما آقای خروتی در برابر این تیوری پردازی های دکتور تره کی ، نگرش منطقی خود را مطرح میکند. اومیگوید که راه رسیدن به دولت - ملت مدرن ، برتری این ویا آن قوم نیست ، بلکه دموکراسی وبرابری حقوقی افراد جامعه و امکان عملی مشارکت شان در کار وسیاست است که این مامول را بر آورده می سازد و تاکید مینماید که تنها دموکراسی ومراعات حقوق بشر است که برابری اقوام باشنده ء افغانستان را تامین وتضمین می نماید.
در مورد " برتری خواهی " ، برتری جویی " ، "برادر بزرگ " ، برادران کوچک " ویا بهتر است بگوییم که در برابر تیوری پردازی های آقای روستار تره کی وهمراهانش ، هیچ تفسیر و تبصره ای بهتر از تامل منطقی آقای خروتی وپیوند آن با ملت سازی در افغانستان ، بوده نمیتواند که ما این بخش از دیدگاه ء شان را مستقیماً در گیمه قرار میدهیم ، تا پاسخی باشد به آنانی که از منظر تمامیت خواهی می خواهند ، افغانستان را درمعرض کشمکش و سراشیب سقوط قراربدهند. آقای خروتی میگوید :
" در تاريخ بشريت ادعاهاي "
برتري جوي" ، " ما برتر هستیم" و " حقيقت با ما است" به حيث فاجعه آورترين
ادعاها شناخته ميشوند. همين ادعاها آغاز گر بزرگ ترين و طولاني ترين جنگ ها
بوده و همچنان هستند. نازيزم تحت نام " نژاد برتر" فاجعه بزرگ تاريخ را ايجاد
کرد.
آن چی که به ایجاد فاصله ، بی باوری و مخاصمت قومی ، زبانی ، مذهبی و سمتی
جامعه بینجامد، فاجعه آور است . من به دلایل متعدد و با توجه به تجربهء کشورها
و ملل دیگر جهان ، اساساً با تیوری ملت سازی بر بنیاد نظریهء « برادر بزرگ و
برادران کوچک» و نيز بر بنياد هر گونه نظريهء قوم محور
ديگر مخالف هستم. "
وقتی از آقای خروتی پرسیده می شود ، در باره ء اینکه " روشنفکران پشتون " میخواهند دولت - ملت در محور " پشتونگرایی " پی ریزی شود ، نظر شما چه است؟
او مانند بسیاری ها این گونه تلاشها را رد نمیکند ، چون به مثابه یک انسان مسئول از همه ء این کوشش ها آگاهی دارد و میزان این مجادلات برایش روشن است. او پاسخ می دهد که بلی این نوع تلاشها وجود دارد اما مخالفت صریح خود را با این نوع " تلاشها " نشان میدهد. صراحت میدهد که : اینها ( روشنفکران ) سعی دارند که جامعه را به سوی ساختار های قبیلوی و قومی ببرند وهم اینها دولت سازی وملت سازی را با معیار های دیروزی قومی - قبیلوی می سنجند که این نوع تمایلات در حالیکه نقش تقسیم کننده د ارد ، اما با منطق ترایبالیزم توجیه میشود. این گونه گرایشات مخرب و خطر ناک هستند.
آقای خروتی معتقد است که ملت در افغانستان یک واحد فرهنگی نمی باشد ، بلکه از نظر او ملت در این کشور یک واحد تاریخی سیاسی است. وبر همین مبنا بحث خودرا مستدل می سازد ونکات در خور توجهی را در زمینه ابراز مینماید.
در پرسش دیگر ، در رابطه به سرکوب هزاره ها توسط امیر عبد الرحمن ، نظر آقای خروتی خواسته می شود.
در این مورد هم نظر محترم خروتی ، واقعبینانه ، صریح و مسئولانه است . اومانند اتنوسنتریست های دیگر فضایل و کمالات (! ) عبد الرحمن را نمی شمارد. چنانچه اتنوسنتریست های چپ وراست وقتی به نام عبد ا لرحمن میرسد ، اورا نخستین ایجاد گر حکومت مرکزی در افغانستان می داندکه گویا کشور را از ملوک الطوایفی نجات داده است. اورا شاه ء قدرتمند ، زیرک و سیاستمدار خطاب می کند. حتی قتل عامها ، به توپ پراندن ها ، کشتار بیرحمانه ، و سیاهچالهای مخوف اورا طور توجیه می نمایند که گویا برای ایجاد یک حکومت مرکزی تمام این سرکوب گری های خونین الزامی بوده است. این بدان معنا است که سیلاب بزرگی ازخون ملت جاری بساز وبر فراز این خون و خاکستر ، حکومت مرکزی را ایجاد نما تا حاکمیت جبر و استبدادبر جغرافیای یک کشور مسلط گردد. اینکه هزاران در هزار خانواده در خون بغلطند ، از نظر اتنوسنتریست ها مهم نمی باشد. زیرا از دید آنها حکومت مرکزی مهم است ، چون این نوع حکومت سرکوبگر ، حافظ قدرت " برتری جویی قبیلوی " شان میباشد.
اما سرکوب هزاره ها توسط عبدا لرحمن ، رنگ وچهره ء دیگر دارد. در آنزمان هزاره ها به عنوان یک کتله ء قومی در محور غضب عبدالرحمن قرار میگیرد ، او برای سرکوب و نابودی کامل این قومیت در افغانستان ، از تمام امکانات دست داشته ء خود استفاده می کند. عبد الرحمن از همان آغاز به قدرت رسیدن ، نیت سرکوبی هزاره ها را در سر داشت. اوابتدا می خواست که قدرت خود را تحکیم نماید ، زیرا از شجاعت و پایمردی هزاره ها در دفاع از سرزمین شان آگاهی داشت. عبدا لرحمن سرکوبگری هزاره هارا مطابق به یک استراتژی بسیار سنجیده شده ، پیاده نمود ، چون قصد بر این داشت تا به صورت کل ، موجودیت فزیکی هزاره ها ، از تاریخ و جغرافیای افغانستان ، محو گردد. برای تحقق این استراتژی ، ابتدا یعنی دوسال قبل از آغاز جنگ با هزاره ها ، دونفر متخصص انگلیسی را به هزاره جات گسیل میدارد ، این دونفر تمام شاهراها وراهای منتهی به عمق هزاره جات را نقشه برداری میکنند ، تا در آینده سپاه ء جنگی عبد الرحمن بر اساس این نقشه ، دچار مشکل نشوند. بعد عبد الرحمن به جمع آوری سپاه منظم وایله جاری قومی می پردازد ، تمام آذوقه ء قشون را ذخیره می نماید وبرای فامیل های سپاه ایله جاری امکانات معیشتی فراوان تهیه می کند ، آنگاه فرمان جنگ را به بهانه ء اینکه هزاره ها چرا خواهان مشارکت در قدرت سیاسی گردیده اند ، صادر میکند. برای مشروعیت این جنگ فتوای ملاهای سنی را در قبال مباح بودن جان ، مال و ناموس هزاره ، میگیرد که تقریباً در سر تاسر افغانستان " کافر بودن " و " مباح القتل بودن " هزاره ها را طی اعلامیه های متواتر ، پخش میکند. خونین ترین جنگ در تاریخ افغانستان آغاز می شود که به شهادت تاریخ و از جمله تاریخ معتبر " افغانستان در پنج قرن آخر " نوشته میر محمد صدیق فرهنگ ، در هر صد نفر هزاره ، ۶۲ نفر آن نابود می شود. این سرکوبی آواره گی ، قتل عامهای دسته جمعی ، آدم فروشی ، کله منار سازی ، غصب زمین های مزروعی ، تصاحب مکمل چندین ولایت وتخلیه ای کامل هزاره ها از آن ولایات ، جداسازی فامیل ها و سر انجام تبعیدهای دسته جمعی وفرار جمعی خارج از مرزها را با خود داشته است. یعنی تنها همین سرکوبگری قومیت هزاره نبود بلکه پی آمد ناگوار وتلخ آن تا به امروز احساس می شود. از لحاظ معنوی هم عبد الرحمن نخستین امیر افغانستان بوده که تخم نفرت نسبت به هزاره هارا درجامعه ای افغانستان بذر افشانی نموده که پس از آن این بذر افشانی توسط دیگران ادامه یافته است.
آقای خروتی ، با آگاهی از این ناروایی واستبداد سرکوبگرانه ء هزاره ها توسط عبد الرحمن ، به عنوان یک روشنفکر متعهد ، میگوید که : خاموش ساختن بغاوت حق هر دولت است ، اما سرکوب یک کتله ء قومی مسئاله دیگر است. سرکوب یک قوم کار دیکتاتوران ومستبدین است. اوسرکوب قومیت هزاره را توسط " امیر آهنین " یک لکه ء ننگ در تاریخ افغانستان میداند. خوب است که این بخش از پاسخ آقای خروتی را آنطوریکه خودش با شیوایی وواقعنگری ، بیان کرده است ، در زیر بیاوریم ، تا خواننده گان گرامی از بینش راستین یک روشنفکر پشتون تبار آگاه شوند. محترم خروتی پاسخ می دهد :
" نخست باید بگویم که من مؤرخ
نیستم. داوري و قضاوت در مورد تاریخ و رويداد هاي تاریخی هم کار دشواري است.
و امّا ، در جواب به سوال شما طور مختصرمی توان گفت که هیچ دولتی در برابر
قیام مسلحانه دست روی دست نمی گذارد. هر دولتی قيام مسلحانه را سرکوب ميکند.
اما سرکوبي یک قوم مسأله ديگري است . گناهگار شمردن يک قوم و يا مجازات کردن
يک قوم کار ديکتاتورها و مستبدين است. مباح شمردن سر ، ناموس و دارایی ، کشتار،
فراری ساختن و به برده گي گرفتن هموطنان هزارهء ما نه تنها توهين به انسان و
ارزش هاي انساني بود ، نه تنها تعرض خشن بالاي حقوق و آزادي هاي انساني بود ،
بل رويداد سيا و شرم آور تاريخي به شما ر می رود. "
از آقای خروتی ، در باره ء طالبان نیز پرسیده می شود. وی در این مورد نیزسکوت نمیکند. طالبان را یک نیروی عقب گرا میداندومیگوید که جامعه ء افغانی طالبان را آزموده است ، طالبان می خواهند که به زور قدرت را تصاحب نمایند ، این بار اگر چنین واقع شود ، فاجعه به مراتب بزرگتر ازقبل خواهد بود. پیروزی طالبان در واقع پیروزی پاکستان است که منجر به تجزیه ای افغانستان می گردد. این هوشدار آقای خروتی یکی از مهم ترین آژیری برای تمام هموطنان ما میباشد تا نگذارند که طالبان دوباره به قدرت آیند ، زیرا برهمه گان روشن است که آتش جنگ باشدت غیر قابل تصور دوباره مشتعل خواهد شد و مقاومت سرسختانه وخونبار در برابر این این سپاه ء جهل و تاریکی شدید خواهد بود و درنتیجه کشور، به سوی تجزیه ای جبری سوق خواهد یافت.
آقای خروتی در پایان گفت وشنود دریک کلمه پیامش را خلاصه میکند که :
" وقت پای درازکردن نیست ، باید به پا استاده شویم. "
برای شنیدن و خواندن مصاحبه های محترم دستگیر خروتی می توانید به نشانی زیر مراجعه نمایید :