نواندیش
ایده ء برگردانیدن کوچی ها به هزاره جات
کو چی گری در افغانستان پیشینه ء طولانی دارد. اما این پیشینه به هیچ عنوانی نمیتواند از جمله ء افتخارات تاریخی کشور ما به شمار رود . بر خلاف یکی از پدیده های که چون لکه ء ننگی بر دامان حاکمیت های استبدادی نشسته است ، پدیده ء کوچی گری است. حاکمیت ها ی خود کامه در افغانستان آگاهانه کوچی هارا در فقر و بی سوادی نگهداشتند تا بدین وسیله از اسکان آنها جلوگیری نمایند. کوچی ها خا نه های شان را که عبارت از همان غژدی ( خیمه ) های سیاه میباشد بر دوش می کشند و هزاران کیلومتر راه را با پای پیاده طی می کنند تا مواشی شان را به چراگاه ها برسانند.
ادعا می شود که گویا در افغانستان چند میلیون کوچی وجوددارد. نخست در نبود سر شماری نفوس در کشور چگونه میتوان به صحت و سقم این ادعا اعتماد نمود؟ ثانی اینکه تبعه ء یک کشور باید سند تابعیت ـ به اصطلاح ما تذکره - داشته باشد. مانند هر شهروند دیگر خدمت سربازی را سپری نماید ، مالیه بپردازد و درسایر امورات ملی سهیم گردد. در حالیکه کوچی ها فصل زمستان را در پاکستان می گذرانند و در تابستان به افغانستان با مواشی شان بر میگردند و در دوران سلطنت ظاهر خان و داود خان ، پای شان تا به هزاره جات می رسیدند واینکه چه ماجراهای از حضور آنها در آنجا ، به وقوع می پیوست ، دراین مقال اشاره های بدان خواهیم داشت. اما نمیدانم که با کدام استناد کوچی هارا تبعه ء افغانستان بدانیم. وقتی که در پشاور ومناطقی دیگری پاکستان بلامانع گشت و گذار می کنند ، پاکستانی ها ادعای تابعیت آنهارا نخواهند داشت ؟ ویا اینکه کوچی ها مادام العمر نه پاکستانی خواهند بود و نه افغانستانی. کوچنده گی برهانی شود در عدم پذیرش سند شهروندی آنها. اما این بدان معنا نمی باشد که ما کوچی هارا از تابعیت کشور محروم نماییم. بر خلاف دولتمردان افغانستان که اکنون از سخاوت مالی جامعه ء جهانی برخوردارند ، مسئله ء اسکان کوچی هارا در دستور روز قرار بدهند تا کوچی های علاقمند به اخذ سند تابعیت افغانستان ، در فرایند مناسبات اجتماعی کشور تداخل یابند وبا استفاده از اقامت دایمی ، فرزندان شان به فراگیری تعلیم و تحصیل پرداخته ، از نور علم و دانش منور گردیده و بدین وسیله از صحرا گردی و زنده گی مشقت بار بدوی در هیئت کوچی گری ، رهایی یابند.
در این روزها با گر م شدن هوا ، بار دیگر سعی بر این است که کوچی هارا مانند گذشته به هزاره جات بر گردانند تا مواشی شان از مرا تع آنجا استفاده نمایند ودر این رابطه از سوی دولت کمیسیونی موظف گردیده تا به حل مشکلات میان کوچی ها و هزاره ها بپردازند گفته میشود که کوچی ها مسئله ء برگشت ودعوای زمین های که در هزاره جات قبلاً غصب کرده بودند ، مطرح نموده اند. ولی قبل از آنکه پیرامون ز یان این " ایده ء برگشت " مکث نماییم ، کمی به گذشته بر می گردیم.
روشن است که عبدالرحمن پس ازجنگ خونین با هزاره ها ، فتح هزاره جات را کمایی نمود. اما او سلسله ء از تهدید و ارعاب را در برابر هزاره ها به جریان انداخت که آغازش با قتل عام ، شکنجه ، زندان ها وسیاهچال های مخوف همراه بود. پس از آن این روش در قبال هزاره ها به گونه های مختلف اما با ماهیت واحد " سیاست عبدالرحمان خانی "دنبال گردید- البته به استثنای دوره ء امان الله خان . اگر از تشدد واستبداد چند بعدی نادر خان و هاشم خان نسبت به هزاره ها بگذریم ، دونمونه را در دوره ء زمامداری ظاهرخان می آوریم :
۱- حواله ء " روغن شرکت " ( * ) و قیام ابراهم خان گاو سوار. ۲ - حضور کوچی ها در فصل گرما.
حواله ء " روغن شرکت " وقیام ابراهم خان گاوسوار :
شنیدن اصطلاح " روغن شرکت " قبل از سال ۱۳۳۲ ه. ش ، مو بر تن هر خانواده ء هزاره راست می نمود. ماجرا از این قرار بود که دولت وقت طی فرمان رسمی ، هر خانواده ء هزاره راملزم ساخته بود که از فی مواشی خود سالانه مقداری " روغن زرد " به دولت تادیه نماید. این امریه طور ترتیب شده بود که شامل مجموع مواشی می گردید ، بدان معنا که هر خانواده ، از هر راس مواشی که در خانه داشت پس از شمارش آنها ناگزیر بودند که روغن زرد ، تحویل حکومتهای محلی نمایند. این مواشی شامل گوسفند ، بز ، گاو شیری ، گاو قلبه ای ( نرینه )، اسپ ، مرکب ، بره ، گوساله وخلاصه آنچه که به نام مواشی در خانواده های هزاره وجو داشتند به وسیله ء نماینده گان حکومت های محلی محاسبه می گردید ومقدار قابل پرداخت روغن زرد ، به مالکان مواشی ابلاغ میشد و بعد این شمارش و مقدار روغن قابل پرداخت ، قید اوراق حکومتی می گردید و لیست آن به مرکز فرستاده می شد و هر خانواده ناگزیر بود که سال بعد بر اساس همان محاسبه و مقدار تعیین شده ء روغن زرد را به حکومت های محلی تادیه نمایند. اگر خانواده های که به همان موعد معین قادر به پرداخت نمی شدند. با شلاق ، زندان و ازدست دادن زمین های شان ، استقبال می گردید. خواننده گرامی ، توجه کرده اند که این پرداخت تنها شامل مواشی شیر ده ، نمی شد ، بلکه مواشی نرینه ومواشی غیر شیرده را نیز در بر میگرفت. شاید این نمونه ء استبداد در تاریخ ، روش منحصر به فرد باشد که از سوی حاکمیتهای " هزاره ستیز " در افغانستان ، اعمال گردیده است. صدها خانواده به خاطر عدم استطاعت نسبت به پرداخت " روغن شرکت " ، سر زمین آبای خودرا ترک گفتند و راهی دیارهای بیگانه شدند. فراموش نشود که با وجود که هزاره جات به داشتن روغن زرد ، معروف است اما به دست آوردن روغن زرد ، از امکان هزاران خانواده ء فقیر خارج است. پس روشن است که حواله " روغن شرکت " از سوی دولت ، تا چه حدی برای این خانواده ها کمرشکن وغیر قابل تهیه بوده اند.
بنا بر همین ظلم آشکار بود که قهرمان مردی به نام ابراهم خان معروف به " بچه ء گاوسوار " رایت مبارزه را برافراشت و به تمام خانواده های هزاره ابلاغ کرد که از پرداخت " روغن شرکت " سرپیچی نمایند. مردم به این صدا لبیک گفتند و در عقب قهرمان شان از دل و جان ایستادند وخطر را پذیرا شدند. وقتی که دولت خود را در تیر رس یک حرکت مردمی دید از سر ناچاری عقب نشینی نمود و فرمان خویش را لغو کرد. اما ابراهم خان را با تمام خانواده واقاربش در بغلان تبعید نمودو زمین هایش را به ضبط دولت در آورد. ولی ابراهم خان به عنوان یک قهرمان ، حماسه ء ماندگاری را از خود به جا گذاشت که در تاریخ نسل اندر نسل هزاره نام پر افتخار بوده و خواهند بود.
۲- حضور کوچی ها درفصل گرما :
هزاره جات و عمدتاً در مناطق دایزنگی ، در واقع شش ماه زمستان است. زمین های خشک و کم حاصل دارد. از اشجار مثمر ـ به استثنای شهرستان - خبری نیست. کوهها صعب العبور است راه های تنگ و بزرو دارد سرکی که هزاره جات را به کابل وصل میکند ، خامه و ترددترانسپورت در آن خطرناک بوده که هر لحظه خطر سقوط می رود و این سرک در زمستان های طولانی هزاره جات ، قابل استفاده نمی باشد. علفچر ها به آن حدی نیست که بتواند محل چراگاه ءدههاهزار مواشی کوچی ها گردد. اکثر کوههای هزاره جات خشک و بی آب و علف است. خلاصه طبیعت هم کدام سخاوت نسبت به هزاره ها نداشته تا بتوان سرزمین آنرا سرزمین غنی بنامیم. به جزء آنکه سرک اسفالت شده ء هزاره جات را به مرکز وصل نماید ، بند های برق اعمار گردد ، معادن کوهها استخراج گردد ، از آهن کوتل حاجی گک استفاده شود ، سرب و ذغال فراوان که در هزاره جات موجود است ، مورد بهره برداری قرار گیرد و... آنگاه چهره ء سرزمین هزاره جات تغیر خواهد نمود و مردم از اسارت اقتصاد طبیعی وبدوی به یک اقتصاد سازمان یافته ء امروزی عبور خواهندکرد. اما ما اکنون از این دست آوردها بسیار دور هستیم وتاجای که دیده می شود نیت " خودی " ها هم نیت دلسوزانه و بهبود خواهانه نسبت به جامعه ء هزاره نیست چه رسد به دیگران که در پی اندیشه ء خواستگاه و جایگاه ء خویش اند. بگذریم از موضوع دور نشویم.
کوچی ها همگام با مواشی شان در طی کاروان های طولانی از استقامت سرک و کوهها ، مجهز باسلاح ـ عمدتاً تفنگ - وارد هزاره جات می گردیدند. در دومسیر جاده ء موتر رو ، زمینهای زراعتی ـ عمدتاً گندم ، باقلا ، مشنگ وکلول ـ قراداشتند در گام نخست شتر ها و گوسفندان کوچی ها زمین های کشت شده رامی چریدند. این آغاز تنش میان کوچی ها و هزاره هابود که منجر به درگیری های خونین نیز می گردید . طبیعی بود که در این درگیری ها کوچی ها دست بالا تر داشتند به دودلیل :
۱- کوچیها مجهز با سلاح بودند. در حالیکه داشتن یک تفنگ در خانه ء هزاره ، جرم نابخشودنی و خطر ناک به شمار میرفت. ۲ - حکومت های محلی ، کلاً همدست و پشتیبان کوچی ها بودند.
کوچی ها در سراسر هزاره جات به سوی علفچر ها ، هجوم می آوردند. آنها بر فراز کوهها وتپه ها غژدی های شانرا بر می افراشتند و مناطق هر خیل از قبل معلوم بود ودر این مواقع هزاره ها از تردد به این مناطق خودداری میکردند. اما آنها وقتی که علفچر ها را برای مواشی شان کافی نمیدانستند ، در شب ویاروز به زمین های زراعتی هجوم می آوردند. زمینی که به هزار مشقت آنهم به شکل بدوی آن کشت گردیده بود . در برابر چشمان کشت گران آنها ، چراگاه ء مواشی کوچی ها میگردید. وقتی از تحمل مردم خارج می شد دوباره در گیری آغاز می گرديد و اگر این تنش به مرگ کسی از کوچی ها می انجامید ، دیگر ساکنان آن قریه ویا قصبه امید زیستن در سرزمین شان را نداشتند. زندان ، شکنجه و تبعید لازمه ء مردان قریه بود. اما اگر هزاره ای کشته میشد بازخواست آن در حکومت محلی می خوابید و تا مرکز ولایت هم نمی رسید و سر انجام قاتل برائت می یافت. از زمانی که کوچی ها به هزاره جات می آمدند تا بازگشت شان به سمت پشاور ، حکومت های محلی وظیفه ء حراست از آنهارا به عهده داشتند. ملک های کوچی طور رفتار می کردند که هیچ تفاوت میان آنها و حاکم محلی وجود نمی داشت. به همین دلیل ملک ها بخش از زمین های زراعتی هزاره ها را تصاحب کردند وبه نام خودشان از حکومت های محلی حامی خویش ، قباله ء شرعی گرفتند. نمونه های بسیار متعددی در رابطه به حمایت بلا منازع حکومت های محلی و مراکز ولایات هزاره نشین و جود دارد که در این مختصر یاد آوری همه ء آنها میسر نمی باشد. یک نمونه در سال ۱۳۵۴ ه. ش در ولسوالی پنجاب ولایت بامیان ، به وقوع پیوست :
- مردم ولسوالی های پنجاب ، یکاولنگ وورس ، از چرانیدن مواشی کوچیها بالای زمین های زراعتی شان به مرکز ولایت شکایت بردند. با الا خره قوماندان امنیه ء ولایت ـ از ذکر نامش خودداری می کنم - موظف گردید که به حل این ماجرا بپردازد. مجلس بزرگی از سران کوچی ها و موسفیدان ، اربابان و علمای مناطق متذکره در ولسوالی پنجاب تدویر یافت و لودسپیکری نیز برای رسانیدن صدا آماده گردید. پس از چند گفتگوی مختصر ، قوماندان امنیه ء ولایت در پشت مکرافون قرار گرفت و با صدای جهر اعلام نمود:
- کوچی ها ، اگر شتران شما زمین های زراعتی هزاره هارا نمی چرند ، من خودم شتر می شوم و این زمین هارا می چرم.
این بود حل عادلانه ء این ماجرا آنهم بدست قوماندان امنیه ء ولایت ( ! ) در همین مجلس بود که یکی از علمای بیداردل ، صدای اعتراض خودرا در برابر قوماندان امنیه ء ولایت بلند نمود ، اما فی المجلس ، آواز اورا باضرب چوب و لگد خاموش کردند.
ـ کوچی ها به این هم اکتفا نمی کردند ، آنها تکه های بی کیفیت و بد ریخت پاکستانی را با خود می آوردند ، این تکه هارا از فراز روزن بام خانه ـ خانه های هزاره های مرکزی دروسط بام خویش روزن دود رو داشتند که به شکل عمودی متناسب با تنور خانه بود - به پایین پرتاب میکردند ونام ریئس فامیل را می گرفت ومیگفت :
- فلانی ، سال بعد این مقدار پول ویا روغن را برای من پرداختنی هستی.
این خودش تداوم ماجرای " روغن شرکت " بود به گونه ء دیگر. سال بعد هر خانواده ناچار به پرداخت قرض ناخواسته ء شان بود. بازهم صدها خانواده به دلیل فقدان استطاعت پرداخت قرض کوچی ها ، ده ودیار شانرا ترک گفتند وآواره گردیدند. ملک های کوچی در هزاره جات شاهانه می زیستند ،آ نها با داشتن هزارها مواشی و استخدام کوچی های غریب ، خدمه های زیادی داشتند وبرای خود قلعه های مستحکمی با برج های ترصد ، آباد کردند تا از خطر جنگ احتمالی با هزاره ها در امان بمانند. حاکم محل و ملک کوچی ها در پیوند تنگاتنگ با همدیگر قرار داشتند تا بدین وسیله به هزاره بفهمانند که کوچی ها شریک حاکمیت است و طبیعی بود که از زمان عبدالرحمن تا آنوقت هزاره ها به معنای استبداد گری در وجود حکومت های محلی ومرکزی به خوبی آشنا بودند. گرفتن نام یک سپاهی عادی حکومت محلی کافی بود که یک قریه را به شوک بیاورد چه رسد به حاکم ، قاضی ، ملک کوچی ، ضابط ولسوالی ویا یک کا تب معمولی احصاییه. این نام ها در ذهن یک هزاره به مثابه نام های خطر آفرینی بود که هرکدام می توانستند سرنوشت دهها و صدها خانواده را به تباهی بکشانند. پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ ، فعل و انفعالات که صورت گرفت ، کوچیها نتوانستند که به هزاره جات بر گردند. اگر دوره ء طالبان را ازین رده خارج کنیم ، تنها سال پار کوچیها بارفتن خویش به صوب بهسود مربوط ولایت میدان - وردک ، با مقاومت شدیدی مردم محل مواجه گردیدند. اکنون که ایده ء برگشتاندن کوچی ها به هزاره جات ، مطرح است ، ذکر چند نکته را لازمی میدانم:
۱- حوادث قریب به سه دهه در افغانستان همانگونه که در ذهن و اندیشه ء همه هموطنان ما تاثیر گذار بوده ، بدیهی است که جامعه ء هزاره را نمیتوان از این امر مستثنی ساخت.
۲ - امن ترین نقطه ء افغانستان ، سرزمین هزاره جات است. با حضور مجدد کوچی ها این ثبات بر هم می خورد. در کنار سایر نا آرامی ها ، کشور با چالش جدیدی مواجه خواهدشد.
۳ - طلسم استبداد حکومت های محلی به مثابه پشتیبان کوچی ها در ذهن هزاره ها شکسته است. مسلماً که حکومت های فعلی محلی نمیتوانند حامی کوچی ها باشند.
۴ - ادعای زمینهای به اصطلاح متعلق به کوچی ها به هیچ عنوانی بنیاد حقوقی ندارد چون این زمین ها بازور و پشتیبانی همه جانبه ء حکومت های محلی از سوی کوچی ها غصب گردیده است.
۵ - با توجه به گشت و گذار کوچی ها در پاکستان ، تصور محض نخواهدبود که عوامل نفوذی پاکستان در میان آنها نباشند. پاکستان به بی ثباتی هزاره جات مانند سایر مناطق افغانستان بی علاقه نمی باشد.
از دید این قلم ، به جای اینکه کوچی ها را به هزاره جات برگردانند ، مسئله اسکان آنها باید در سطح ملی با طرح یک استراتژی دقیق مطرح شود. این یک معضله ء ملی است که نباید ارباب قدرت از کنار آن به ساده گی رد شود. بر خورد با این پدیده از صلاحیت یک کمیسیون بالا بوده باید پارلمان افغانستان به آن رسیده گی نماید. ورنه اگر ایده ء برگردانیدن کوچی ها به هزاره جات جامه ء عمل بپوشد ، میزان ثبات در مناطق مرکزی بهم خورده و طراحان این ایده به دستان خویش را کشور رابا تنش جدیدی مواجه خواهند ساخت. زیرا مردمان این مناطق آرزوی برگشت کوچی هارا ندارند و به محض برگشت آنها از سرزمین های شان دفاع می نمایند.
( * ) اینکه چرا این حواله را به نام " روغن شرکت " مسمی ساخته بودند ، برای نگارنده مجهول است. شاید دولت با چند سهمدار درآن شریک بوده اند