اقتباس از سايت سپيده دم
محـمد سمـع کـارگـر
طالبان با اشغال کابل درشب بيست و ششم بر بيست و هفتم سپتامبر 1996 بی درنک دکتور نجيب الله را از دفـتر سازمان ملل بيرون کشيدند و آنرا با برادرش احمدزی وحشيانه به قتل رساندند و در سحرگاه بيست و هفتم سپتامبر اجساد شان را در چهارراهی آريانا کابل به دار آويختند.
علی الرغم اينکه از کشتن دوکتور نجيب الله و برادرش ده سال می گذرد، اما هنوز بسيار از پرسش ها در اين باره بدون جواب و در ابهام باقی مانده است. يافتن جواب های درست به اين سوال هاا که در پايان اين نوشته مطرح می شود از يکسو جريان اسرارآميز قتل دوکتور نجيب الله را روشن می سازد و از سوی ديگر به روشن شدن بسياری از مسايل کمک می کند و به شايعات و اقسانه سازی ها پايان می دهد.
انتشار کتاب "سرنوشت غم انگيز" که توسط فيليب کاروين، کارمند عالیرتبه سازمان ملل در سال 1992 نوشته شده است و توسط محترم محمد حکيم سروری به دری ترجمه شده است و در آن سقوط کابل و جريان نافرجام فرار و يا خارج کردن دوکتور نجيب الله و آقای محمد اسحق توخی بيان شده است، به بسياری افسانه سازی ها و شايع پراگنی ها پايان داد. آقای محمد اسحق توخی فردی که بايد يکجا با دوکتور نجيب الله در همان شب کابل را ترک می کرد، تا هنوز در برابر گزارش فليب کاروين تبصره نکرده است. خوانندگان محترم می توانند که بخش های از اين کتاب را دربسياری از سايت ها بخوانند.
بهر صورت بر می کرديم به مسئله جريانات شب بيست وششم بر بيست و هفتم سپتامبر 1996 . در دفتر سازمان ملل در کابل چهار فرد پناهنده بودند که عبارت بودند از: دوکتور نجيب الله، جنرال احمدزی برادر نجيب الله و همزمان رئيس کارد آن، جنرال محمد اسحق توخی، مدير قلم مخصوص رئيس جمهور و جنرال جفسر سر محافظ دوکتور نجيب الله.
دوکتور نجيب الله و احمدزی توسط طالبها به قتل رسيدند، از سرنوشت و محل زندگی آقای جفسر اطلاع در دست نيست، بناء باقی می ماند آقای محمد اسحق توخی که از همه جريانات پشت برده آگاه است. آقای محمد اسحق توخی بخصوص بعد از انتشار نامه دوکتور نجيب الله به پتروس غالی زير فشار قرار گرفت که در باره جريان قتل دوکتور نجيب الله حقيقت را بگويد.
سر انجام آقای محمد اسخق توخی اشارات در باره جريان شب بيست وششم بر بيست وهفتم سپتامبر 1996 در مصاحبه با بی بی سی به مناسبت دهسالگی شهادت دوکتور نجيب الله کرد.
محمد اسحق توخی گقت که: "در ساعت 2 روز 26 سپتامبر يک نفر مسلح که هويتاش معلوم نبود که از کجاست و لباس نظامی هم به تن نداشت، داخل محوطهای که ما در آنجا پناهنده بوديم، شد و برای داکتر صاحب نجيب الله گفت که من برای شما يک احوال آورديم که ما کابل را ترک میدهيم، اگر شما میخواهيد با ما برويد. داکتر صاحب برايش گفت که خودت را اول من نمی شناسم که تو کی هستی و هويتات معلوم نيست. اگر مقامات شما میخواستند که خواهش بکنند، خودشان بيايند."
اما اسحق توخی در مقاله به قلم خود که در چندين سايت منتشر شده است، چندی قبل چنين نوشته بود:
"بلی در همان ساعتهای اخير به اصطلاح حکومت شان حوالی ساعت 2 بعد از ظهر (26 سپتامبر 1996) بود که چند تفنگدار مجهول الهويهء پکول به سر، به محوطهء سازمان ملل متحد به طور مسلحانه داخل شدند و گفتند که گويا آنها را وزير صاحب امنيت دولتی ژنرال فهيم فرستاده و ميگويد اگر ميخواهيد بياييد با ما برويد. ما کابل را ترک ميگوييم. دُکتور نجيب الله گفت که من شما را نميشناسم و نميفهمم که شما فرستاده گان کدام مرجع و مقام هستـيد و از کی نماينده گی ميکنيد؟ اصولاً وزير صاحب امنيت که من او را به چهره ميشناسم بايد می آمد و اين تصميم را به من ابلاغ ميکرد."
اما قسيم فهيم در عين برنامه با بی بی سی ميگويد که: اين شخص داکتر جلال نام داشت و عضو رابطه ما با داکتر نجيب الله بود و او را داکتر خوب ميشناخت. نجيب الله برای داکتر جلال گفته بود که من همينجا می مانم و به شما در آينده و افغانستان کار میآيم ... شايد دوکتور نجيب الله پيام های در مورد مصونيت خود دريافت کرده بود"
اگر از گفته های جنرال قسيم فهيم و جنرال محمد اسحق توخی بگذريم. اما دوکتور نجيب الله اطلاع داشت که "مجاهدين" قبل از ساعت پنج عصر 26 سپتامبر 1996 شهر کابل را ترک کردند و طالبان به سروبی رسيده بودند و به سوی کابل پيش روی می کردند. طالبان ساعت 12 شب 26 سپتامبر شهر کابل را اشغال کردند، يعنی حداقل 8 ساعت نه "مجاهدين" و نه "طالبان" در کابل "حکومت" داشتند.
سوال اول: چرا دوکتور نجيب الله که شهر کابل را خوب می شناخت با استفاده از چنين فرصت فرار نکرد؟ آيا دوکتور نجيب الله پيام های در مورد مصؤنيت خود از طرف کسی و يا کدام کشوری دريافت کرده بود؟
واقف حکيمی در عين برنامه با بی بی سی ميگويد: دوکتور نجيب الله در روز عقب نشينی نيروهای مجاهدين از کابل خوشحال به نظر میرسيد و راننده سازمان ملل به نام خان آقا میگويد که: "دوکتور نجيب الله بسيار خوشبين بود که با آمدن طالبها او رها می شود، به کشور هند و جای که میخواست می رود. نه تنها خوشبين بود بلکه دقيقه شماری میکرد آمدن طالبان را. ساعت 10 - 12 شب می شود، مگررا پرسان می کند: طالبها ناوقت کردند، دير کردند، چه وقت می رسند."
سوال دوم: آيا دوکتور نجيب الله نمی فهميد که طالبان در اخرين تحليل مزدوران ای اس ای پاکستان هستند؟ مسلما می فهميد پس چرا در انتظار آمدن آنها دقيقه شماری می کرد؟
خانم فتانه، خانم دوکتور نجيب الله در خزان سال 1991 يعنی شش ماه قبل، طبق برنامه قبلا پيش بينی شده با فرزندان خود به دهلی مسکن گزيده بود و انتظار پيوستن دوکتور نجيب الله را داشت. اما خروج و يا فرار دوکتور نجيب الله از اقغانستان طوريکه شرح آن در کتاب "سرنوشت غم انگيز" آمده است، ناکام شد. او در مصاحبه با بی بی سی ميگويد که:
"آخرين باری که شوهرم دکتر نجيب الله با من صحبت داشتند 26 سپتامبر بود، ساعت 5:30 عصر برای من تلفن زدند ما را روحيه میدادند، صدايش استوار بود و به آينده اميدوار بودند."
اما با وجود اين اميدواری طالبان در شب بيست و هفتم سپتامبر 1996 دکتر نجيب الله را از پناهگاهش در دفتر سازمان ملل متحد در کابل بيرون کشيدند و بعد از شبی که معلوم نيست بر او چه گذشت، جسد خونالود او و برادرش احمدزی را صبح روز بيست و هفتم سپتامبر در يکی از چهارراههای شهر کابل به دارا آويختـند.
سوال سوم: چرا دوکتور نجيب الله نه تنها از آمدن طالبان تشويش نداشت، بلکه اميدوار بود؟
آقای جنرال محمد اسحق توخی با بی بی سی چنين ميگويد:
"حوالی ساعت يک شب بود که چند نفر مسلح داخل محوطه ملل متحد شدند، ما به داخل بوديم، نفرهای سازمان ملل متحد حضور داشتند. اينها درآمدند و با ما ديدند. چهره های ما را ديدند و رفتند و بعد از بيست دقيقه دو باره همين افراد مسلح داخل محوطه شدند و گفتند که مقامات ما امر کرده است که شما در ارک پيش شان برويد. داکتر صاحب نجيب الله برای شان گفت که من خارج نمی شوم. اينها بسيار با خشونت گفتند که ما شما را به زور میبريم. داکتر صاحب نجيب را بردند، و حوالی ساعت 6 صبح بود که برادرش را به همين قسم بردند. ما پرسان کرديم که ما را نخواسته است؟ گفتند نه. برادرش را به همان قسم بردند، يک ساعت بعد از آن خبر شديم که داکتر صاحب نجيب الله و برادرش را شهيد کردند. ما تصميم گرفتيم که به اصطلاح با يک قمار اگر بتوانيم از محوطه خارج شويم. ما از دروازه عقبی ملل متحد بيرون رفتيم و خود را به دفتر سازمان ملل متحد به پاکستان رسانديم."
سوال چهارم: وقتيکه طالبان مسلح به گفته اسحق توخی دوکتور نجيب الله را به زور و تهديد می بردند و حتی حريم دفتر سازمان ملل را مراعات نکردند. همه چيز معلوم است که نجيب الله برای بازرسی و اعدام می برند. پرسش اسحق توخی که "ما را نخواسته است" چه معنی دارد؟ آقای اسحق توخی منتظر چه بودند؟
آيا دوکتور نجيب الله نمی توانست که از دروازه عقبی دفتر سازمان ملل فرار کند؟ اسحق توخی نمی گويد که چگونه به پاکستان رسيد؟
رحيم الله يوسفزی خبرنگار پاکستانی در عين برنامه بی بی سی ميگويد: " وقتيکه طالبان شهر جلال آباد را تصرف کردند، من از ملا ربانی يکی از رهبران شورای علمای طالبان پرسيدم که آيا با تسخير کابل دوکتور نجيب الله را خواهند کشت. ملا ربانی پاسخ منفی داد" اما وقتيکه در نخستين روز پس از کشته شدن دوکتور نجيب الله وقتيکه از ملا ربانی پرسيدم که شما به چه دليل او را به قتل رسانيدهايد؟ ملا ربانی گفته بود که دوکتور نجيب الله مسئول کشتار هزاره ها تن مسلمان بوده است."
در آن شب و روزها شايع بود که طالبان برای قدرت نمی جنکند و قدرت را به ديگران می گذارند. وقتيکه طالبان جلال آباد را اشغال کردند، محمد ظاهرشاه، شاه مخلوع با بيشرمی به آنها علناً پيام فرستاد و پيروزی های آنها را تبريک گفت و آنها را پيام آوران صلح، امنيت و وحدت ملی افغانها خطاب کرد. آيا دوکتور نجيب الله پيام حسن نيت از گروهی و يا کشوری دريافت کرده بود و يا روی افغانيت طالبان و حمايت کندگان آن اانگليس، امريکا و ... حساب ميکرد؟
سوالات زيادی است که تا اکنون در مورد کشته شدن دوکتور نجيب الله نا روشن و در ابهام باقی مانده است و اشارات آقای محمد اسحق توخی در رابطه به جريانات شب بيست و ششم بر بيست و هفتم 1996 متضاد و ناقص است. مسلما محمد اسحق توخی از همه رازهای پس برده آگاه است و ميتواند يکی از تاريکترين زاويای تاريخ کشور را روشن کند. همچنين سازمان ملل مسؤليت اخلاقی دارد که به سکوت خود پايان بدهد و در زمينه گزارشی را منتشر کند. همه آنهايکه اطلاعات واقعی در زمينه در اختيار دارند، مسؤليت اخلاقی، وجدانی و دينی دارند که به مسئله روشنی بياندازند.
اکتبر، 2006