میرزایی

 

تاریخ برگذ شتهء ما چگونه قضاوت خواهد کرد، که تاریخ نویس ما خود مجعول تارخ باشـــــــــد؟

 

نامه ی برایم رسید از یک انسان پردرد ورنجورقضایای نا ملایم روزگاروآن نامه را خواندم که درآن بسیارمطالب خوب نوشته شده بود ودر ضمن،این انسان درد آشنا حینکه سرگرم مطالعه تاریخ تحلیلی افغانستان بوده، چشمش به یک سروده ای از جناب عبدالحی حبیبی افتاده وازاینکه این انسان به شعر وشاعری هم علاقه مند ودسترسی دارد، سروده تاریخدان شهیروپژوهشگر نامدارافغانستان یعنی حبیبی رابا شوق فراوان به خوانش گرفته وزمانیکه ازقالب بندی ومفهوم آن سروده آگاهی حاصل مینماید، با یک جهان بهت وتعجب به خود می اندیشد که این تاریخدان ونویسنده نامداریکه سالها از ایشان دیگران توصیف کرده اند وتمام بودجه کشور در اختیاراین نویسنده قرارداده شده بود که تاریخ بنویسد وقضاوت برحق را به فراموشی نسپارد، با این شعرش به نظر آن انسان درد آشنا تمام دانش وپژوهشش را زیر پرسش نسل کنونی وآینده قرار خواهد داد.این انسان خوب نظر به احساس نیکویکه در خود دارد واز دانشمندان وقضاوتگران همچنان توقعمند است. لا کین این سروده آقای مرحوم عبدلحی حبیبی ، یکسره باورش را نسبت به نویسنده گان محترم کم ساخته ومیگوید که هرچه تا امروز از تاریخ خوانده ایم همش باطل وبربادی عمر عزیز نسل همقطار ما بوده است. ما به جای یادگرفتن چنین جعلیات، تفکرمانرا بایست که در راه دیگر مسایل به خرج میدادیم.حیف بر نسل پراز تشویش ما !

         فرزندان خوب کشور وپژوهشگران قضاوتگر عادل کنونی ! شما خود این متن سروده را به قضاوت بگیرید وشما خود شاهد، اندیشه های که همگرای را بار بیاورند باشید. آیا با چنین بیان وپژوهش میتوان به نتیجه علمی وانسانی وانسان باوری رسید؟؟ ما که یک نفر تاریخ نویس وپژوهشگر با امکان کلی ودر باری بابای حاضر ملت راداشتیم که آن جناب مرحوم حبیبی بودند وایشان بر ما وبر جامعه ما چنین قضاوت کرده اند:

 

                 قـــــــوم من! ای توده والا نژاد                وی نیاکان غیـــورت مردو داد

                 با تـــــــودارم گفتگوی محرمی                تازاسرار حیات آگـــــــاه شوی

                 بشنو ای پشتون باصدق وصفا                حافـــــــــــــظ کهسار قلب آسیا

                 گربزرگی خـــواهی و آزاده گی                یاچــــو اسلاف غیورت زندگی

                 اولآ پشـــــــتو لسانت زنده ساز               هم برین شالوده کاخت بر فراز

                 تا توانی تکیه بر شمــــــشیرکن               قصـــــر ملت رابرآن تعمیر کن

                                    تا توانی تکیه بر شمشیر کن

                                    قصر ملت را برآن تعمـیر کن

 

« عبدالحی حبیبی مدیر اطلاع افغان، میزان سال 1317 ش»

برگرفته شده از کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان. «عبدالحمید محتاط»

 

آن فرزند پراحساسیکه براین شعر برخورده ، بیدرنگ دست را بالا زده واز احساس درونی وشور انسانی خویش چنین پاسخ در برابر سرودهء زور وشمشیر مرحوم حبیبی داده است:

 

                   ای تفو بادا برآن فهـــــــم وسواد       کان درآن مکروفـــــریب باشد مراد

                   لب فرو بند ژاژ چند خوانی همی        کز جهــــــــالت رنجه کردی عالمی

                   تو کجــــــــا وگوهر صدق وصفا        از تو این کهسـار چه دیده جز جفا؟

                   نیست بزرگی نیســت این آزادگی        اینکه میگــــویی زسهــو و سادگی

                   اولا از علـــــــــم جانرا زنده ساز        بعد بر دیـــــــوان وقصر وکاخ بتاز

                   گـــــــــــرتوانی تو قبا از مهر کن        در رۀ عدل دست در شمــــشیر کن

                                                                                        « مهاجر»

دانشمندان واقع نگروآنهایکه با این نقد موافق ویا محالفید! بر شما است که کورکورانه به موضع گیریهای نامعقول نپردازید وهر آنچه که حقیقت امر میرساند را به خواننده گان گرامی پیشکش بدارید. این پژوهشگر نامدار در باری کشور، بدون از اینکه غیوری ونتیجه آنرا اول برای نسل آنروزیش معرفی بدارد همه تبارش را به پیروی از اسلافش دعوت میکند ونمیگوید که این اسلاف از کدام غیرت قابل پذیرش روح انسانی بر خوردار بودند؟ اگر غیرت از نظراین تاريخدان تجاوز به ملک غیر وتخریب مقدسات دیگران باشد، از نظر خردگرائی ومعاشرت انسانی چنین اعمال محکوم است وفاعلین این اندیشه های متجاوز گرانه را خاینین معاصر میدانند.  وما چگونه خود را حق وناحق پیوند به اینچنان افتخارات تیره کننده سرنوشت دیگران بدانیم وبازهم نسل روز وکنونی را دراین افتخارات قلابی تشويقگر باشیم؟ قراریکه تاریخ راستین وعقل وخرد میرساند، ما شاهد هیچکدام خلاقیت افتخارات گذشتگان حد اقل دونیم صد سال گذشته نبوده ایم.  واز این شاهان جز تجاوز وکشتار وویرانی کدام اثار قابل افتخار به جا نمانده است. جناب عبدالحمید محتاط خیلیها تلاش به خرج داده اند تا گوشه ای از تاریخ تحلیلی کشورمانرا بیان بدارند، ولی با کمال تآسف از کار کرد خوب وخراب شاهان گذشته، کدام تحلیل بجا ومناسب نکرده اند وهمش را پیرامون قبیله وحصایل گوناگون آنها چربیده اند . میبایست که تاریخ تحلیلی افغانستان در برگیرند تمام حقایق گوارا ونا گوار ودلایل آن میبود. ذهن خواننده در یک گمراهی منطقوی محاصره میشود واز آنهائیکه در تعیین سرنوشت مردم یا بگونه ظالمانه ویا مظلومانه دخیل بودند ، چیزی گفته نشده است. مثلآ: اگر ما بخواهیم دوره حکومت داری احمد خان ابدالی را مورد تحلیل قرار دهیم واگرمانند جناب مرحوم حبیبی منظورمان جعل تاریخ نباشد، بلکه بیان حقیقت راستین باشد، چگونه ارزیابی خواهیم کرد؟ خوب دولت سرتاسری در منطقه ایجاد گردید ودر میان قبایل مختلف روی کدام علت بود که از قبیله ابدالیهای که کوچکتر از همه بود شخصی بنام احمد خان سابق یکی از شخصیتهای نظامی نادر افشاربه حیث شخص اول کشور توسط سران قبایل بزرگتر ازقبیله آن تاج گذاری میشود؟ واین شخص روی کدام علت بود که به کشور همسایه بر ناحق لشکر کشی میکند وبه مقدسات آنها هم رحم نکرده همه را میشکناند ودر تاریخ این بد کاری مایه افتخار ما هم ثبت میشود. دلایل عقب مانده گی ونا کارآمدی این شاهان چه بوده است وچرا این اسلاف افتخار آفرین قلابی از خود هیچ دست آورد انسانی وقابل دید ندارند؟ تمام دست آوردشان بت شکنی وخراب کاری وغنیمت گیری وکشتار انسانهای مظلوم گوشه وکنارشان بوده است وبس ! اگر غلط است ، لطفا با مدارک وشواهد تاریخی قناعت مارا حاصل نماید. در غیرآن تمام این غیوری وغیرت پروری بیهوده ودر لفظ از معنای گوهر خرد مندی بیرون است واینهارا بایست برای مردم بدون کتمان همه را بیان کرد. وجعل تاریخ رابرای نسل حاضر پنهان قرار دادن جفایست که در حق نسل حقیقت پرور ما صورت میگیرد، واین کتمانهای قلابی است که ما را دچار نا ملایمتهای بازگشت وتکرار تاریخ پوسیده میگرداند. از سر سلسله ابدالیها تا زمان ظاهر خان پدر ملت هشتادو پنج در صد بیسواد در قرن بیست، تاریخ ما شاهد جنگهای خونین بین خاندانهای مختلف تا سرحد کور کردن پدر ، پسر وبرادر رابوده است وما دراین میان با کدام راهکارهای افتخار آور بر نخورده ایم. اگر منظور جنگهای انگریز باشد، از بین حافظان کهسار گذشته بودند ودر شمال ویا کابل زمین دچار شکست گردیدند، که این را هیچکس نمیتواند پنهان ویا منکر شود. این شاهان نابکار ومستبد نه در راه فرهنگ چیزی کردند ونه در راه آبادانی یک قدم برداشتند. همش در فکر خود وعیاشی وکشتار مردم ورعیت سازی ملت بودند. بنا برین من هم با این انسان خوب وروشنفکر با اندیشه کشورم هم نظرم که دراین اسلاف کدام وجه قابل ستایش وافتخار آفرین وغیرت سازنده گی نمیتوانم در یابم وهمه را دعوت براین میدارم که با چشم باز تاریخ راستین را بخوانید وبا خردمندی خویش بر تحلیل عملکردهای پیشینیان بکوشید. واگربا دروغ ونیرنگ سر میخورید آنرا فورآ به نقد گرفته، افشا گردانید، تا حقیقت لازم وواقعیت راستین برای مردم وجامعه ما آشکارا گردد. بیان تاریخ راستین جای خفگی برای کسی باقی نمی ماند وهر کسیکه گپی دارد با دلایل معقول وقابل باور میتواند نظر وداشته هایش را پیشکش بدارد. به امید اینکه ما دیگر کورکورانه به جعلیات وجعل کننده گان تاریخ کشورمان باور نداشته باشیم وشهامت این را که از راستی وتاریخ واقعی بدفاع بر خیزیم ، داشته باشیم.

                                             باشد که چنین بادا  !!

      میرزایی.

        


بالا
 
بازگشت