میرزایی
به نا م بی گژیها ی زما نه !
با درود وعرض حرمت خدمت دست اندرکاران سایت خوب آریایی وجرات گرامی ، درپاسخ به بعضی از نکا ت نامه محترم عمرخیل از کشور دنمارک چنین ابراز نظر و یا به گفته ایشان عقیده مینما یم:
در قدم نخست من عقیده به ازادی بیان دارم وهرگونه ابراز عقیده ایکه از سوی نویسنده گان وقلم بدستان گرامی در چوکات اصول تحریر وبیان حقایق باشد به نظر من بایستنیست که بیان شود وما حق نداریم که تعیین تکلیف نمایم ویا تاریخ وزمان برای گفتن حقایق از خود ابراز بداریم. زیراکه گفتن راستی وبیان حقایق تاریخی را قید هیچگونه زمان نباید کرد ولوکه به نابودی فزیکی ما بانجا مد. این ابراز عقیده منست .ما حق نداریم که تاریخ را وارونه بیان بداریم وما حق نداریم که ادمان خوب ونیک اندیش را بنامهای بد یاد کنیم واگر نا جوانمردانه دست به چنین اتهامات میزنیم هستند چیزفهما نیکه هم مارا رسوا خواهد کرد وهم تاریخ راستین ودر خور ملت را بدون کم وکاست به اگاهی ملت خواهند رساند . حالا این واقعیتها چه پس ویا چه پیش بالاخره به ذهن مردم خواهند چکید، اما رسالت قلم بدستانست که با شهامت ودرایت که دارند زودتربه این رسالت رسیده گی نمایند وحقایق را بی پرده ومجرد از هرگونه بدبینی قومی وسمتی بتوانند بگوش وذهن مردم برسانند، وظیفه ایمانی ووجدانیشانرا صرف اداء کرده اند که من شخصآ از چنین واقعیت گویی لزت میبرم وگفتن حقایق را در بند زمان ومکان معیین نمیدانم وهر قدر زودتر ما حقیقت را بتوانیم برملا وجامعه را به آن توسل گردانیم وجدانا از اجرای کار خوب برخوردار خواهیم گشت .
دوستان قلم بدست ما هرزمانیکه تصمیم به تحریر چیزی ویا نقد مسایل دلخواهشان میپردازند، بدون اینکه واژه هارا در نظر بگیرند وکمی بشگافند وبه خواننده گان تشریح بدارند ، فورا در جهت کفر گیری وتهدید جانب مقابل ، خالی از هرگونه دلیل انسانی وقناعت بخش خیز متعصبانه میگیرند وخود را حق بجانب روزگار تلقی میدارند ویک حرف بجا ومناسب از گذشته های فلاکت بارظالمان ادمخوار هم به زبان جاری نمیدارند وهمش در ناسزاگویی به دیگران میپردازند که به نظر من بجا نمی باشد. اصول انسانی واخلاقی نمیدانم به نظر این اقایون اصلا چه است؟ ووحدت ملی که همه ازآن گپ دارند واین وحدت ملی بیچاره را هیچکس نیست که به این ملت درمانده تشریخ وتفصیلش بدارد .ومن از این دوستان خواهشمندم که پیرامون وحدت ملی ونحوه گسترش آن وچگونگی طرح وپیاده کردن آن برای ما چیزی بنگارند ویا مارا آگاه بسازند که تا هنوز به مفهوم کلی این واژه نفهمیده ایم . اصلا ما چرا به وحدت ملی ضرورت داریم ؟ اگرداریم روی کدام نا بسامانیهای اجتماعی ، تاریخی وملی بوده است ؟ شیوه هایکه ما را به این وحدت به شکل اساسی وراستینش برساند کدامها هستند؟ ایا این ملت در گذشتهای دورتر از چنین وحدت وعدالت ملی برخوردار بوده است ؟ واین بدبختی بی وحدتی کشور ما از کدام زمان وروی کدام دلایل وبا زورگویی کدام قوم وقبیله صورت گرفته است ؟ از تمام دانشمندان وجدان پرست ودادگر امروزی تمنا دارم که بی تفاوت نباشند وروی این مطالب غور وبررسی نمایند وانچیزیکه در ذهن ومغز دارند دراین ارتباط به ملت ومردم بیچاره افغانستان بگویند وبروی این صفحه بریزند تا ما اگاه شویم واین آگاهی هر چه زودترباشد مفید تر خواهد بود.
دوست گرامی آقای عمرخیل وبعضیهای دیگرهم از گفتن راستی وحقایق تاریخی ابراز نگرانی ووحشت کرده اند. واین بیان حقایق را باعث بروز تفرقه ونفاق قومی وخلق کدورت دانسته اند. واز سایت پر بهای اریایی تقاضا نموده اند که در جهت نشر نکردن چنین مسایل توجه نماید.
دوست گرامی! به نظر شما از بیان حقایق وابراز عقایدیکه دور از واقعیت باشند چرا نگرانید واز گفتن دروغ واکاذب پریشانی کردن کار خوب نیست .اگر یک مطلب نادرست باشد، خوب نه جامعه آنرا می پذیرد ونه نخبگان ونه شما، جای ابراز نگرانی وتعصب نیست . دروغ دروغ است وهیچکس انرا اهمیت نمیدهد ، چنانیکه بسیار دروغهای تاریخی امروز بی اهمیت میباشند ومردم دارند بسوی شناخت راستی وحقایق تاریخی روز بروز قدم جدی تر برمیدارند وریشه های اصیل وپیوندهای مهر افرین خود را در می یابند.. این نه جای نگرانی است ونه کدورت را ایجاد میکند ونه دشمنی ملی می افریند، به جز وحدت واقعی بین تمام اقوام وباشنده گان کشور عزیزمان افغانستان دیگر چیزی به میان امدنی نیست ، خاطر جمع باشید.هر قدر که ما را از اصلمان دور بسازند وهویت قلابی برما بچسپانند به همان اندازه مارا بسوی دشمنی وکدورت سوق خواهند داد. شما از اصلتان وهویتتان باخبر باشید ودیگران همچنان ، جای تشویش کجا باقی خواهد ماند ودر پی آن باشیم که این اقوام را چگونه پیوند ومحور یابی نمایم ودر یک محور مشترک آنهارا بهم وصل دهیم وان محور چیزی باشد که همه با آن پیوند بگیرند وراضی هم باشند، آیا نمیتوانیم به یک وحدت بهتر وحقیقیتر برسیم؟ واگر کاذبانه ما هویت ستیزی کنیم وبخواهیم که دیگران را در یک قوم حل بسازیم ومنتظر وحدت ملی هم باشیم به نظر من از امکان دورخواهیم بود وبا کلمات قالبی ودلسوزانه که زیر کاسه نیم کاسه وجود داشته باشد، به جای دلخواه نخواهیم رسید واین کدورتها صدها سال دیگر دامنگیر این کشور واین ملت بیچاره خواهد بود. حالا بیاید در صدد چاره جویی این پرابلم نحس که مارا بسوی وحدت نمیکشاند براییم و دست بدست هم داده از این بدبختی بیرون شویم.
دوست گرامی ! شما زمانیکه در لویه جرگه قوانین وضع میشد ویک تعداد اشخاص معلوم الحال از نام یک قوم به خود اجازه داد که در کشور کثیرالمله سرود ملی که نماد معرفی یک ملت است، بیک زبان تعیین شود ، کجا بودید ویا آقایون دیگریکه دیگران را کفر میکشند کجا بودند که منحیث یک روشنفکر واقع بین یک ابراز نظر میکردند که زمان تک قومی وامتیاز طلبی گذشته است واز صدای یک روشنفکر پشتون تبار میگفتید که چنین کار عادلانه نمیباشد وهر کسیکه دراین سرزمین زیست میکند شهروند آنست وحق دارد که خود را در سرودملی ، پول ملی، تکت پستی ملی، تکت طیاره وترانسپورت ملی وموسیسات کشورش ببیند .چرا صدای شما دراین باره همیشه گنگ است وکسانیکه با دلایل انسانی از حق خود وحقوق سایر باشنده گان این مرزبوم دفاع وآگاهی میدهد، تیشه انتقاد شما دسته پیدا میکند. کدام شما آمدید وگذشته پراز ظلم ونابکاریهای باباهای قلابی را حتا اقرار کردید ؟ کدام شما آمدیدو واژه افغان وافغانستان را جوانمردانه تشریح وتفصیل داشتید وریشه واساس این واژه رابه دیگران معرفی کردید؟ خراسان را مخروبه میگوید وبه واژه آمده از سوی اجنبی افتخار دارید، آیا این درست خواهد بود؟ درافتخارات خراسان زمین آخیر شما هم شریک هستید واز اریانا چرا خودتانرا بیگانه میتراشید؟ اگربه تحقیقات دانشمندانتان باور دارید ودر نهان خود را بجای دیگر وتبار دیگر پیوند نمیدهید ، این همه حساسیت شما در چه است؟ تا زمانیکه ما یک هویت کلی وپیوند قابل قبول به همه اقوام را در نیابیم، سالهای سال به همان شکم گرسنه وحال فلاکتبار دچار خواهیم بود، زیراکه دیگران خودرا بیگانه با مسایل ملی میدانند.
دوست عزیز! در لوحه دانشگاه کابل نوشته شده است که( دکابل پوهنتون) ودر زیرآن به زبان انگلیسی، آیا این جفا به زبانهای ملی دیگران نیست به نظر شما؟ بگویدکه اصلا دراین کشور یک زبان است وزبان دومی زبان انگلیسست. آخیر در یک جای ملی بمن نشان بدهید که زبان فارسی دری درآن جا دیده شود؟ جز قلب مردم وانهایکه تکلم مینمایند. پول ملی کشور با زبان پشتو وانگلیسی است وسرود ملی هم باید نی، بلکه حتما به زبان پشتو باشد. ما تعصب نداریم ولی اینکه از تمام جایگاه این زبان دارد روبیده میشود آیا حق دفاع را هم از ما میگیرید؟ شما موجودیت خود را در نابودی دیگران جستجو نکنید که عواقب وخیم دارد واگربه واقعیتهای جامعه می اندیشید باید که واقع بینانه باندیشید. آخیر با چنین طرز تفکر وانحصار طلبی ما به کجا خواهیم رسید؟ ایا وحدت حقیقی را نصیب خواهیم گشت؟ یا به نظر شما وحدت همانست که در برابر چنین جفاها باید همه تسلیم باشند وحق از خود دفاع وگفتن حقایق را نداشته باشند. من میگویم که هر عملیکه در جهت حذف دیگران باشد، به عکس العمل مواجه خواهد گردید وآنهم دراین قرن .قرن خرد ودلیل، قرن همگرایی وهمباوری ملی، قرن مدنیت سازی وفرهنگ باوری، نه فرهنگ ستیزی .
این همه عقب مانده گی، بی سرپناهی، بیسوادی ودرمانده گی اقتصادی وفرهنگی به قول شما از کدام زمان وایام دامنگیر این مردم گردیده است ؟ واگر کسی پیدا میشود واین نابسامانی را با عاملینشان به مردم معرفی میدارد، تا دراشتباهات گذشته بازهم غرق نشویم ، دامن زدن به بی وحدتی است؟ میگویند گذشته چراغ راه آینده است . تا زملنیکه ما از گذشته آکاهی نداشته باشیم تا ابد در گمراهی قرار خواهیم داشت. علت ودلیل تاریخی این عقب مانده گی گفته شود یا بازهم زبانها لال باشند تا مبادا دولتمردان قبیله گرا ازرده شوند وبگویند که لبه تنک وحدت ملی کج میشود.
وهستند یک تعداد قلم بدستان که یکسره از آداب افغانی وافغانیت وسنتهای نه چندان بکاری افغانی یاد مینمایند وبی خبر ازاینکه این افغان بیچاره تا هنوز سواد خواندن ونوشتن را بلد نیست چه باشد که آداب افغانی آنرا ما نماد روح وروش همیشگی قرار بدهیم. آخیر کمی اندیشیدن بالای مسایل باید صورت بگیرد یا خیر؟ از این آداب شما کمی نام بگیرید وسنتهای افغانی وافغانیت را هم بدیگران بازگو نماید تا در روشنایی آنها ما گمراهان راه بیرون رفتمانرا در یابیم واز این فرهنگ ناب افغانی بهره مند شویم.
بانیرنگ وچالشگری نمیتوان به تمدن وپیشرفت رسید واین دلیل بر عقب مانده گی ماست . ما هم خود وهم جامعه جهانی را داریم فریب میدهیم وروزما از روز دیگرفرق ندارد وبه زودی فرق نخواهد کرد. تازمانیکه از منافع فرهنگی وملی ازبیک ، پشتون بدفاع بر نخیزد ودر رسیدن به حقوق حقه اش تلاش نکند وافراطیون انحصار طلب قوم خود را بازبان خودش نگوید که بس است این همه خود خواهی وبرتری طلبی، ما باید که برادر وبرابر وتحت نام شهروند افغانستانی زنده گی نماییم وهمچنان سایر اقوام دیگربه وحدت راستین وقابل باور نخواهیم رسید.با ترفند وفریب جز اینکه عمر این نابسامانی ودشمنیهای قومی وملی را بیشتر دامن بزنیم در انتظارمان دیگر معجزه نباید باشد. در صورتیکه جناب وزیر پشتون تبار ویا ازبیک تبار ویا تاجیک تبار ویا هزاره تبار وغیره اعتماد اینراکه از دیگر اقوام در راس گمرکات ویا معینیتها تعیین نمایند را کسب نکنند وهمه را منحیث شهروندان دارای امتیاز برابر ندانند چگونه انتظار وحدت ویکپارچگی ملی را داشته باشیم ؟ امروز جامعه افغانستان ومردم این مرزبوم کهن در عمل آموخته اند وهمه چیز را خوب میدانند. واینکه از حاشیه برانداخته شده اند را هم میدانند وصبر میکنند تا اقایون فرستاده شده از سوی غرب وشرق چه خواهند کرد واین غربزده گان با کمال تاسف از تصور جیب وپخش ورواج کردن فساد ورشوت وبیدادی که بالای مردم وکشور صورت میگیرد، بیرون نگردیده وتحت اوامر بیگانگان دارند بوطن واین مردم خیانت مینمایند که قابل تامل ودقت است . روشنفکران مستقل را کسی دراین چوکات حکومت کنونی جای نمیدهد واتمرهای جوان آمده از انگلیس واحدیهای سفارش گردیده از سوی غربیان صاحب مال ودارای این سرزمین گردیده اند وانهایکه به مملکت ومیهنشان می اندیشند ودلسوزی نشان میدهند مانند رمضان بشردوست یا دیوانه معرفی میشوند ویا از قدرت مردمی بدور انداخته میشوند. وکسانیرا دروزارت خانه ها معرفی میدارند که از سوی یکی از کشورهای همسایه ویا غرب وشرق تضمین ومعرفی شده باشد، که این درد جانکاه را چگونه درمان باید کرد؟ کابینه ایکه طی چهارسال از ناکامترین واز نا کارا ترین بوده است وفسادش بوی گند میدهد وهمه ملت اینرا خوب میداند، دوباره بیشرمانه به شورای ملی جهت اخذ رای ویا تایدی پیشکش میگردد، گویا که دراین کشور دیگر آدم وجود ندارد وبه قحت الرجالی مواجه هستیم. والیان مانند توپ فتبال از این ولایت به آن ولایت شوت میشوند وکسی نیست که از این ملت بیچاره بپرسد که این والی را قبول دارید یا خیر؟ ودر شهر شما آدم با سواد دیگر یافت میشود که ازسوی مردم بحیث والی ویا شهردار انتخاب شود؟ اینست سرنوشت تیره وتار یکه مردم مظلوم افغانستان گرفتار آن هستند. زمان بوحدت خواهیم رسیدکه از حق تعیین سرنوشت خودمان برخوردار باشیم وخود حاکم خود باشیم ودیگر ان سرنوشت مارا رقم نزنند.
قلم بدستان گرامی ! شما پیرامون این مسایل بنویسید وحقایق را نمیشود با مصلحت پیوند کرد. راستی را نمیشود با تآخیر بیان کرد. تاریخ را نمیشود سرچپه ساخت وبا دروغ یکجا نمود .هویتها را نمیشود برید وبدیگران پیوند کرد. فرهنگها را نمیتوان با اب گذشته ای تاریخیشانرا شست . نابرابریها را نمیتوان برابر پنداشت. وبرتری جوییهارا نمیتوان پنهان کرد. از قانون اساسی گرفته تا سایر دساتیر وقوانین فرعی واصلی همه گواه براینست که کدامها روی برتری جوی تلاش دارند وکدامها صرف از حق خود دفاع مینمایند وهیچگاه تعمیم زبان خود را در محو زبانهای دیگران جستجو نمیدارند، بلکه بارشد طبیعی هر فرهنگ باور داشته واگر مصارفی هم در رشد زبانها صورت بگیرد باید که به همه زبانها یکسان باشد. نه اینکه یک زبان اصل ودیگران فرع پنداشته شود. اینها مسایلی اند که حساسیت اقوام را برمی انگیزند وهیچکس حاضر نیست که از این امتیاز به نفع دیگری بگذرد. مگر اینکه باهمگرای وهم نوایی در رشد یکدیگر بکوشیم واز برتر بینیهای بی مورد بپرهیزیم. اینجاست که وحدت ملی را با چنین شیوه ها میسر خواهیم گشت وکشورمانرا بسوی ملت شدن، ولی بازهم اشاره مینمایم که یک وجه مشترک قابل قبول باید پید ا شود، سوق خواهیم داد وتا زمانیکه ملت نشویم، ملی نخواهیم اندیشید. وبر شما روشنفکران وچیز فهمان است که راه ملت شدن را باخردگرایی معقول وپسندیده بر همه باشنده گان را در یابیم وهرچه زودتر این میهن پس افتاده بسیار دیرتر ازامروز را به نجاتش قدم وقلم برداریم. با دشنام دادن وناسزا گفتن هیچ دردی را دوانخواهیم کرد ورشته های پیوند انسانی را خواهیم برید واین نابسامانی وعدم تساوی حقوق ملی وحل مسله ملی را هیچگاه در موقع وزمانش با چنین شیوه درک ودر صدد باز بینی آن نخواهیم برآمد . فرزندان خوب کشوربا اندیشه نیک ، کردار نیک وگفتار نیک میتوان ازاین مصیبت بدرآمد وجامعه را ساخت وصاحب استقلال ملی ووحدت حقیقی شد.مگراینکه از خود فرمان بریم ودر بند ترس ووهشت قطع کمکهای خا رجیها تحت تآثیر دکته های بیگانگان قرار نگیریم. که بچه ترسانک نمایند وبگویند اگر این مطلب را قبول ندارید ما کمکهایمانرا قطع میکنیم. اگر دربند این مسایل باشیم باز دنباله رو وبلی گوی بیگانه ها خواهیم بود واز اراده خودی وانسانی بی بهره گردیده ، از ابتکار وپشت کاربی نصیب میمانیم وچشم براه کمک انهایکه برای ما بلای وحشتناک واهریمن انسان خور طالب والقایده درست کردند، خواهیم بود.باید که کمی بخود اییم ودر سرنوشتمان بازنگری کنیم وراه وچاه را فرق نماییم، در غیرآن ما شاهید بسیار نا بسامانیهای بیشتر ودشمنیهای گزنده تر خواهیم بود. تازمانیکه از خرد وعقل سلیم کار نگیریم ، سزاوارجامعه انسانی نخواهیم گشت.
بنابرین مطلبم را با چند سروده کوتاه بپایان میبرم وهرآنکسیکه اگر پرسش داشته باشد ، درخدمت خواهم بود.
ای بدی ، بیزارم از پیمان تو از هزاران فتنهء بی جان تو
گر خوشی اری بسا کوتاه بود با هزاران رنج وغم همراه بود
از بدی، بد ایدت انجام کار میتوانی تخم نیکی را بکار !