صد روزه حاکمیت حفیظ الله امین
وتدارک شش جدی
"هرکس که دولت از او بگردد ،او را ، راه ها کژ نماید ، تا آن ملک ودولت برود "
تاریخ سیستان
نصیرمهرین
بیست وهفتم دسامبر1979.ع ( ششم جدی 158 خورشیدی) ، ازآن نقطه های برجسته ومتبارزغم بار ومصیبت زا در تاریخ چند دهه پسین افغانستان است که هیچ هنرمند ماهر وقلمزن شاعردر زمینه جعل وتحریف ؛ وهیچ انسان معتاد به کودتای واقعیت ها در تاریخ نگاری نیز نتواند حقایق آن را ازصفحه تاریخ افغانستان بزداید .
شش جدی حلقه اتصالی جریانات خونبار وغم آمیز افغانستان است که تکانه آن پیشینه کودتای ثور وپیامد آفرینی ها ساری وجاری کنونی را نیز طرف توجه قرار میدهد .
کودتای ثور، در ششم جدی، سرنوشت محتوم اش را که مستحیل تجاوز شد ، استقبال کرده است . بگذریم ازینکه ببرک وطرفدارانش آنرا به زبان " مرحله تکاملی " ویا هر نام مورد لزوم خود فریبی یاد کنند ویا ما تجاوز واضح شوروی را با آن نشان دهیم ، جوانب متعدد آفریده های قابل بحث دارد . مکث به فهم ودرک حزب دموکراتیک خلق افغانستان در تیوری وعمل از مقوله دموکراسی ، سرنوشت حفیظ الله امین ، لزوم دیدهای برکناری وقتل او از طرف ماسکو ، برگشت ببرک و گروه اش (پرچم ) ، بحث حرص واشتهایی زمین خوارگی وجهانگشایی های سیاست حاکم شوروی که در دکترین برژنف نمود یافته بود ، پیدایش "خاد "( خدمات اطلاعات دولتی ) وشرح اعمال شقاوت منش آن درحق مردم افغانستان وده ها موضوع دیگر به شمول خاطره های از ین روز نزد هموطنان ما برجای نهاده است ، با نام این روز تلاقی میابد .
گفتیم سرنوشت حفیظ الله امین ، جست وجوی دلایل اتخاذ تصمیم مبنی بر برکنار کردن رسوایی آمیز او ناگزیر است ازمعبر این روز بگذرد . زیرا کودتای ثور چنان به مردم آزاری ونفرت زایی می افزود و چنان به توسیع دامنه مخالفت عملی مواجه شده بود که با نبود حتا جلوه های عقب نشینی ، یگانه راه محافظت آن ، تحقق مداخله مستقیم شوروی بود . امروز هر قدر خلقی ها انکار ورزند و بگویند که از شوروی درخواست گسیل سپاه را به افغانستان نکرده اند ، با توجه به مدارک مستند که آرشیف های شوروی وجود دارد ودر کتابهای چندین جنرال شوروی سابق نیز منتشر شده است ، فقط میتواند معرف ادامه لجاجت وچشم بستن از دریافت وابراز حقایقی باشد که آن را خجالت آور تلقی میکنند .
در واقع میتوان گفت که تجاوز شوروی نتیجه منطقی سرنوشتی بود که کودتای ثور ونیازهای حاکم در حزب کمونیست شوروی بدان میرسیدند . منتها امین وخلقی ها حضور وحاکمیت شوروی را بدون حاکمیت جناح پرچم میخواسته اند . ازین منظر که یگا نه راه دیدن دقیق سرنوشت کودتای ثور است می بینیم ، امین همان ببرک است . وببرک وپرچمی ها که در دفاع از کودتای ثور مانند امین وخلقی ها بوده اند ، همه چیز آن را می پذیرند ؛منتهای امین یا شخصی که در واقعیت امر " انقلاب شکوهمند ثور " را رهبری کرده بود . با اندکی بیشتر نگریستن به سرنوشت امین وببرک ،میشود گفت که قتل امین در تداوم بحران که تجاوزششم جدی نیز آن را نجات نداد ، چشم اندازی برای قتل ببرک کارمل نیز بود . منتها ببرک را با توهین وتحقیرشکنجه داده وبه تدریج کشته ودور انداخته اند . اصطلاح بی کفایت ، یاوه سرا ، مست وشرابخواره و شرح گریستن های او را بسیار آورده اند . . .
اختلافات خورد وریزه یی را که بزرگ کرده اند ، درتغییر واقعیت این مشابهت نمی تواند نقشی داشته باشد . مثلا دوره امین غیر حزبی های را که دارنده استعدادهای فرهنگی بودند اما در عمل وارد ابراز مخالفت نشده بودند نیز میگرفت ومیکشت . واز ناحیه یکعده مردم در خوف وترس همیشگی به سر می بردند . اما برای دوره کارمل وبا حضور قوای شوروی با حفظ آن خوف وترس از یکطرف آنها را زیر تعقیب میگرفت واز طرف دیگر با استفاده از انفعال سیاسی ایشان، آنها را به عنوان پرزه های ماشین دولتی خویش در معرض استفاده قرار میداد . واین در حالی بود که خاد به جای کام واگسای دوره پیشین شرایط خفقان زا را تشدید کرده ، دستگیری واعدام همراه با کشتار های غیرانسانی در همه نقاط کشور ار طرف قوای دولتی وشوروی بیداد میکرد .
و در باره توافق آمدن قوای شوروی به افغانستان افزوده شود که خلقی ها ناحق آب در هاون کوبیده پای خویش را از طلب آن آرزومندی بیرون میاورند . قوا در همان دوره زمامداری امین وارد افغانستان شده بود .
شکست و نابودی دولت که در آن بیروی سیاسی حزب کمونیست شوروی زیان دولتی وآبروریزی خویش را میدید ، دفاع ومداخله روبه تزاید نظامی شوروی را فراهم کرد .
به این نمونه زمان تره کی که دوره مطالعه وبررسی حدود سهمگیری و افزایش مداخله ودرد سرهای اعضای بیروی سیاسی و به بینی رسیدن آنها از دست رفقای بی کفایت است ببینیم :
فشرده یی از رونوشت مکالمه تلفونی میان الکسی کاسیگین صدراعظم شوروی ونورمحمدتره کی
مورخه 17 ویا 18 مارچ
کاسیگین : ( خواهش از ترجمان ) از رفیق تره کی خواهش کن تااوضاع افغانستان راخلاصه کند.
تره کی : اوضاع خراب است وخراب تر می شود . . .
کاسیگین : شما نیروی ندارید که آنها را( دشمن) را تار ومار کنید ؟
کاش چنین می بود .. .
کاسیگین : پس پیشنهاد شما درین قضیه چیست؟
تره کی : ما میخواهیم که شما کمکهای عملی وتخنیکی خویش راگسترش دهید که اسلحه وافراد را شامل شود .
کاسیگین : این مسأله بس پیچیده است . . .
تره کی : . . . شما یک حمله قاطع را علیه هرات به راه اندارید . . . من تقاضا میکنم شما کمک خود راتوسعه دهید . . . نشانه ها وعلایم افغانستان رابروی تانکها وطیاره های خود نقش کنید وهیچ کس آن را نمی داند . نیروهای شماازاستقامت کشک وکابل میتوانند پیشروی کنند به نظر ما هیچ کس نخواهد فهیمد. آنها فکر میکنند که نیروی حکومت ما میباشد . . .
( افغانستان و اتحاد شوروی . اسنادی از آرشیف های روسیه و آلمان شرق .ص113. ترجمه عبدالعلی نور احراری )
حفیظ الله امین بارها ازمقامات شوروی در زمان حیات تره کی وپس از قتل او درخواست نیروی نظامی کرده است . از جمله در صحبتی ( 11 اکست 1979)با گوریلوف رئیس گروه مشاورین شوروی در افغانستان میگوید :" مواصلت نیروی شوروی به نحو فوق العاده یی روحیه ومورال ما را بالا خواهد بردو آرامش واطمینان بیشتر خواهد بخشید."
و به تاریخ 25 اگست گزارش جنرال اوان پا ولوفسکی معین وزارت دفاع آن وقت شوروی از دیدار با امین : " من بتاریخ بیست وپنجم اگست به معیت مشاور اصلی نظامی شوروی ، گوریلوف با امین ملاقات کردم . امین بار دیگر مسأله حضور نیروهای ما رادر کابل مطرح کرد که از نظر وی این کار یکی از دو فرقه (لشکر ) گارنیزیون کابل راآماده خواهد ساخت تا به جنگ شورشیان بروند.
من به امین گوشزد کردم که حضور نیرویهای ماپیچیدگی اوضاع سیاسی – نظامی را بار خواهد آورد وکمک امریکایان به شورشیان راتقویت خواهد کرد. " ص 135 همان اثر.
اینجا ازچنین درخواست ها اندکی را آوردیم . آنچه در آن ماه های تابستان وخزان سال 1358 از وضع دولت حکایت میکند این است که هراس از نابودی با تمام قوت خویش دولت را درهراس نگهداشته ویگانه راه اتکا به حضور قوای شوروی بوده است .
مکث به یکی از گوشه های جریانات مربوط به پیش زمینه ها وشکل گیری 6 جدی را همراه با خاطره یی میاورم :
در اواخر ماه سنبله ، همان روزی که صدای فیر از ارگ یا " خانه خلق " شنیده شد ، کنجکاوی وتشبث برای پیداکردن عامل ونتیجهءآن ذهن یکعده از دوستان را بخود معطوف داشت . برای کسانی که رندگی مخفی داشتند ، معمول بود که بپرسند که خبر نو است ؟
من که پیش از قیود شبگردی با تکسی از داخل شهر میگذشتم ، تصمیم گرفتم برای نیم ساعت ، در چهار راهی صدارت نزد دوستی بروم . در آنجا شنیدم که دقایقی پیش ،عکس بزرگ نورمحمد تره کی را حوالی ساعت 8 شب از بالای دروازه ولایت کابل فرود آورده اند . لحظه بعد با امدن کس دیگری که معلم بود ، اطلاع حاصل شد که آمر کتب ایشان از برطرفی نورمحمد تره کی خبر داده است . دوسه روز بعد هم نوشته یی را دیدیم با عنوان " نورمحمد تره کی توطئه قتل رفیق حفیظ الله امین را ترتیب داد اما ناکام شد " . البته پیش ار انتشارآن ورقپاره ، رادیو وتلویزیون کابل نیزازبرطرفی نورمحمد تره کی گزارش داده بودند. حینیکه بزگوارژرف اندیشی را فردای برچیدن عکسهای تره کی دیدم ، گفت :
" امین بال کشیده است . ( مورچه که مرگش نزدیک میشود بال میکشد ). روز تا روز بی پایه تر میشود "
آن بال کشیدن وبی پایه تر شدن زمینه های تشدید بحران ، افزایش نگرانی شوروی و تدارک برای نجات نظام خونریز اما بدون امین را باخود داشت .
اما در ارتباط با قدرت رسمی امین چند موضوع دیگرنیز قابل یاد آوری است :
1- بتاریخ 26 سنبله اطلاعیه یی از طرف پلنوم کمیته مرکزی ح . د.خ .ا منتشر گردید که نورمحمد تره کی نظر به مشکلات صحی از وظایف خویش استعفا داده است . خبر او را نیزگویا دکتور شاه ولی به سمع پلنوم رسانید . پلنوم استعفای تره کی را پذیرفت وحفیظ ا لله امین را در تمام سمت های که تره کی برعهده داشت ، برگزید !
قابل سئوال است که آیا با گذشت زمان آن عده مردمانی که چشم و گوش بسته دست های خویش را بلند وپایان می آوردند وبلی می گفتند ؛ اندکی سررا در گریبان برده و به این نتیجه رسیده اند که رهبران خود فریب ، دروغگوی رهبری آنها را داشتند ؟ آیا صدها تن دیگر حزبی که هر ناهنجاری دیگران را می بینند روزی در ین زمینه اندیشیده اند ؟ اگر درتاریخ ما ، مکر ودروغ وریا و عوامفریبی و اشاعه جعل کم نیست ، آیا یکی از اشکال مسخره آن را درهمین مورد اطلاعیه آن پلنوم نمی توان نشانی کرد . ؟
تصور می شود آنانی که میخواهند طعم وارستگی وآزادگی را دریابند ، حتا همین مورد را اگر طرف مکث ونقد وریشه یابی قرار بدهند ، به دست آوردهای بسیاری توانند رسید .
2- همه میدانستند که حفیظ الله امین از روز اول کودتای ثور دارنده اختیار و صلاحیت بالاتر از هر فرد دیگری بود . اما چندمقام رسمی برای تره کی بدلایل شناخته شده در جامعه ما سپاریده شده بود . که درنتیجه با آن حدود صلاحیت امین در عمل اما محدودیت های نسبی مقام های رسمی تره کی ، آن تضاد ، گونه یی از بحران را حمل میکرد . تشخیص ریشه های جامعه شناختی این تمایل (انحصار قدرت بدست فرد ) زمانی میسر است که فرد محقق ومصمم به پژوهش در زمینه استبدا شناسی جامعه ما ، حفیظ الله امین را به عنوان فردی مـتأثر از مشی عقیده یی وسیاسیی در نظر آورد که در کل عنصر دموکراسی واحترام به غیر خود را باز نمی تاباند . ازهمین روست که تلاشی را که یک جمعیت ، سالها در اشکال سیاسی استبداد زا به تمرین نهاده بودند وقدرت سیاسی ازراه های دیموکراتیک نیز حصول نشده بود ، در اشکال سازمانی در ظاهر رهبری جمعی اما درعمل در محدوده قدرت فردی شکل می گرفت . در چنین نهادهای کمتر به این معضله اندیشیده اند که مشکل آن جمعیت بزرگ وتعداد کثیری که در زحمات مختلف سهم داشته اند چه می شود . تجارب تاریخی نشان داد ه است که بخش وسیعی از آنها وظیفه تحمل استبداد حزبی را پذیرا شده اند . آنچه را که شحص اول قدرت لازم دیده است تایید کرده ، دست های خویش به عنوان صحه گزاری به تصمیم او بلند میکنند . توان نه گفتن ، چرا گفتن ، بحث کردن ، جای خویش را به صحه گذاری ، تملق، رهبر ستایی وبالاخره هنگام اجرای ماهیت استبدادی سیاست حاکم در جامعه به هرنوع همنوایی با آن سیساست داده است .
پس از آنکه مطابق رواج وسنت تاریخ بارفجایع بر دوش امین نهاده شد ، گویی آن جمع پلنوم نشستگان همه بی گوش وبی چشم بودند ! در حالی که آن راه ورسم خود گویای شیوه های استبدادی ، ابزار سازمانی استبدادی ، مسموم کنندهء ذهن وشعور انسانی است .
مگر امینیان و دور شرینی قدرت نشستگان او روزی سر را در گریبان برده اند که در تداوم آن سنت تاریخی حاکمیت در افغانستان از طریق لب فروبستن وخاموشی اختیار کردن تا چه حدودی استبداد خونین وجفاکارانه حفیظ الله امین را الزام کرده اند ؟
مردم عادی کوچه وبازار میدانستند که میان دولتی ها وحزبی ها اختلافاتی و جودداشت امین پیروز شد و تره کی را کشت .
آیا وجدان های خفته یی که می پندارند در ساحل آرامش خزیده اند ، ازین رنج گاهی میان خود سخنی در میان نیاورده اند که عوامفریبانی بوده اند که عوام بیشتر وپیشتر از آنها از جریانات مطلع بوده است . . .
نیمه ماه دسامبر سال 1979 واواخر ماه قوس بود 1358 بود . بدنبال انتشارغیر رسمی خبرحمله جسارت آمیز بر اسدالله امین و حمله جانبازانه بر قوماندان زندان پلچرخی ، در ادامه پرسشهای همیشگی که چه خبر نو است ، ورقپاره یی را دیدیم که رهبران حزب تهیه دیده وبه منظور پخش در مکاتب وادارات دولتی به حزبی ها سپرده بودند . در آن ورق توصیه آمیزاز توجه و آمادگی مردم در اوضاعی گپ زده شده بود که حملات نظامی صورت بگیرد . مانند اینکه برق ها را خاموش کنید . . . . هنگامی که در سینما ها هستید چه کنید ، در نقاط مزدحم چه کنید . . . همان اطلاعیه پیهم از طرف رادیو وتلویزیون نیز منتشر گردید . با آن وسیله میخواستند به مردم بگویند که کشوری به افغانستان قصد تجاوز دارد .
در آخرین شب های ماه قوس حفیظ الله امین به قصر دارالامان کوچ داده شد . به قولی کوچ کشی با چنان عجله یی صورت گرفت که هنوز تمام کارهای تعمیراتی قصر به پایان نرسیده بود .
چند شب بعد ترصدای بی وقفه طیا رات برای ما جلب توجه کرد . از خواب که خوابی نبود ، برخاستیم و بدون اینکه چراغ را روشن کنیم به آواز طیارات گوش دادیم وبه تبصره پرداختیم . زیرا هرگز در آسمان کابل آن چنان صدا را که حاکی از پرواز بیشمار طیارات باشد بخاطر نداشتیم . هنگامی که فردا شام بدیدن دوستی رفتم که پیامی را از زندان بگونه شفاهی ویادداشتی را که در زرورق قطی سگرت با خود آورده بود ؛ بگیرم آن دوست حکایت کرد که رفته بودم بدیدارنزدیکان به طرف پاچا صاحب پای منار ، در بین راه هر جا را که میدیدم عساکر روسی وتانک ها به چشم میخوردند .
چون به منرل دوستان که هفته سه روزی آنجا میبودم و در فاصله دوخانه دور تر از محل بودوباش آن عزیز ژرف اندیش ما قرار داشت ، رسیدم ، باردیگر تبصره ها شروع شد . نتیجه یکی از تحلیل ها این بود که " دندان امین را میکنند " . بزگوار ژرف اندیش ما مدتی پیش نوشته بود که امین را بارسرگین اتها مات بار میکنند .
پسانها که به کتابها مراجعه شد ، خواندیم که در اواخر ماه نوامبر، معین وزارت داخله شوروی پاپوتین ، وارد کابل شده بود . او از کار کشته گان سازمان جاسوسی شوروی (ک .جی بی ) نیزبود .
امین را کشتند وهمه مصیبت ها وفجایعی را که اندیشه وسیاست غلط بار آورده بود وبا آن اندیشه وسیاست همه موافق بودند ، بر دوش امین نهادند . ببرک وپرچمیان جام شادی وپیروزی بلند کردند . و از "مرحله دوم انقلاب" سخن گفتند .
شاید باور کنید که سخنرانان پرچمی که در پیشینه ها از امیران و شاهان وابسته به استعمار ومنجمله شاه شجاع گپ میزدند ، پس ازتخت نشاندن ببرک کارمل که کارش به تخته کشید ، ار شاه شجاع مثالی نداد ند .
در واقع پایان کار صد روزه امین ، تداوم سیاست پیشینه با بهره گیری غلط از تجارب او بود . پایان کار چند ساله ببرک کارمل که میتواند نیز یسیار آموزنده باشد از طرف وابستگان وی ، در محدوده های ابراز نارضایتی از فلان رهبر و وزیر وجنرال شوروی سابق ویا گروه نجیب طرف ابراز ناز وخشم قرار میگیرد . در حالی که با اتخاذ نقد درست سیاسی وبیرون کردن خویش از علایقی که وجه مشترک امین وببرک ( امینی که سی آی ای نبود اما جنایتکار ) بود متوجه خواهند شد که ببرک دست کمی از امین نداشت . این نتیجه زمانی عاید حال میشود که بنگریم پس از شش جدی وپایان حاکمیت امین از کدامین جفا وآزار ، شکنجه و اعدام ، بخاک وخون کشیدن مناطق بسیار کشور . . . دریغ شده است . در آن صورت آنچه را که ببرک در باره حفیظ الله امین گفته بود ، نه بگونه شخصی بلکه با معیار های سیاسی وتعمیم سیاسی میتوان خودش را نیز سنجید.
ببرک کارمل گفته بود :
" حفیظ الله امین جانوری عجیبی بود . ما او را تحت مطالعات دقیق علمی قرار دا ده ایم تا معلوم کنیم که او چراتشنه خون انسانها بودواز خرابی و ویرانی کاشانه مردم حظ می برد .؟ عین کار راامروزآلمان ها در باره هتلر روی دست گرفته اند " ( رویدادهای نیمه دوم سده بیست در افغانستان. ص171مولف : دگرجنرال محمد نذیر کبیر سراج .)
_____________________________________________________
یاد داشت :این نبشته به صورت فشرده از متن مفصلی فراهم گردیده است .