آریانا در مسیر تاریخ ، بیانگر اوضاع اجتماعی ، سیاسی و فرهنگیی مدنیت های پرشکوهء در درازنای تاریخ است .
آریانا در مسیر تاریخ
مقدمه:
آریانا در مسیر تاریخ بحثی است تاریخی ، انعکاس دهندۀ اوضاع اجتماعی ،سیاسی و تهذیبی آریانا در معبر تاریخ و یاد آور مدنیت های پرشکوۀ چون : قبل از ویدی ، ویدی، اوستایی ،هلنی(یونانی)، یونان و باختر ، گریکو بودیک و اسلامی میباشد. درین بحث تلاش صورت گرفته است تا با استفاده از منابع معتبر باستان شناسی و تاریخی مدنیت های شکوهمند آریانا در طول تاریخ به معرفی گرفته شود . به امید اینکه این بحث کم ازکم آیینۀ تمام نمایی باشد برای معرفی افتخارات بزرگ اجتماعی ، فرهنگی وسیاسی تاریخ چندین هزار سالۀ سرزمین ماتاباشد که نسل جوان کشور با توجه به این بحث از پیشینۀ پر عظمت تاریخی ،غرور ملی و افتخارات نیاکان خود آگاهی بیابند و بدانند که نه تنها سلحشوری ، رزم آوری و دلاری مردمان این مرز و بوم برای دفاع از سرزمین شان میراث ماندگار نیاکان آنها است؛ بلکه در آن هنگام که آرامش و آسایش به این سرزمین بر گشته است این مردم ، برای ایجاد پرشکوهترین تمدنهای زمان به مثابهء قافله سالاران پیشرفت و ترقی مسؤولیت ملی خود را نیزبه وجه احسن ادا کرده اند. این بحث می آموزاند که افغانستان کشوری است دارای عظمت های فراوان و برگزیده.
امید برنامۀآریانا در مسیر تاریخ چراغی باشد بر فراز راه جوانان پرتلاش، که علاقمند شناخت عظمت کشورشان اند تا به خود ببالند و آینده سرزمین شانرا بر اساس آن ارزشهادرک واین روندرا تداوم ببخشند. این نیاز مبرم دانشمندان کشور را وامیدارد تا با اتکا به تحقیقات کارشناسان باستانی و تاریخی کشور های جهان با حوصلۀ خستگی ناپذیر در جهت احیای عظمت مدنیت های پرشکوۀ خود از گذشته تا امروز کار گسترده تر و غنی تری را آغاز و ادامه دهند.
افغانستان امروز، خراسان دیروز ،آریانای پیشتر از دیروز و حتی قبل از آن
(آریایی ها ) در مسیر تاریخ.
گیتی این کهنه پیریکه با دلی آگنده از آتش و سنیه یی مالامال از خون، اما با روحی سرد و یخبندان از ملیونها سال بدین سو جز میگردد و هیچ نمیداند. و تنها دو موش سیاه و سفید طناب عمرش را کوتاه میکنند و این دو با دندان های ظریف و شفاف چنان بر امواج زمان سهمناک و پرهیبت لنگر انداخته اند که با همه توان در برابر این گرد پیر ایستاده اند و چون اسفندیار جوان روزگار در برابر رستم پهلوان گردون مقاومت میکنند . با همه ءکم تجربه گی ها لحظه یی هم از مصاف و نبرد خستگی ناپذیر دریغ نمیکنند و نه تنها میدان نبرد را برای دشمن خالی نمیکنند؛ بلکه تا سرحد ریختاندن خون چنان استوار مقاومت مینمایند که با خون سرخ خود سر و روی اژدهای پیریعنی این گیتی بی وفا را نیزرنگین میکنند. گاهی از شرق بر آن حمله ور میشوند و با نور اشراق سینه پر کینۀ دهر را میدرند و تخم دوستی ها را در آن میکارند. با همۀ استقامت و پایداری درخت مروت ،رادمردی ،سخاوت و جوانمردی را در آن بارور میکنند تا باشد که نهال آزادی ،اگاهی و عدالت در آن بارور گردد.
زمانی موش سیاه در افق خونین غروب کمین میگیرد و بی هراس جام انتظار را به سر کشد وبا روح عصبانی بی تابانه تا فرارسیدن شراب نور به رگهای شب انتظار صبح را میکشد و با شکیبایی تمام سیاهی را می بلعد و لحظه یی هم خستگی احساس نمیکند تا اینکه مبادا از اثر اندکترین غفلت طناب عمر گیتی بگسلد و نظام هستی به هم بخورد. در این کار چنان مقاومت میکند تا دهر را بار دیگر در آفتاب جهانتاب تماشا کند.
گیتی در مسیر تندباد حوادث جیولوژیکی ، بیولوژیکی و سوسیولوژیکی مراحل تکامل خود را پیموده است. این تحول در چهارچوب قانونمندی عام هستی به سوی تکامل به پیش رفت تا آنکه حیات در طبعیت آغاز شد و آدم در بحبوبۀ این تحول به آگاهی و خلاقت رسید و شعور اجتماعی انسان در شکل دهی تحولات اجتماعی او نقش بهتر و بیشتری را پیدا کرد. انسان ،طبعیت و خدا به مثابه یک مثلث، هدفمندی واقعی حیات را نه تنها توجیه ؛بلکه آنرا مفهوم درست تری بخشید ، درین مثلث عقل و وحی دربستر طبعیت یارای آشتی پذیری را پیداکردند واندیشه در بستر آزادی خرد مجال پروبال گشودن را دریافت درین روند عقل در بستر وحی تکامل کرد و وحی در کنار خرد شگوفایی یافت.
افغانستان امروز خراسان دیروز و آریانای قدیم و حتی پیشتر از آن تاریخ پیشینۀ دارد . تاریخی آمیخته با تحولات بزرگ اجتماعی و سرشار ازمدنیت های شکوهمند باستانی که قسمت مهم و عظیمی از مدنیت های شرقی را از نسلی به نسلی و از عصری به عصری در خود بارور گردانیده است و در طول تاریخ به حیث میراث بزرگ فرهنگی مرد مان این مرزو بوم آنرا در سینۀ خود حفاظت کرده است.
از مطالعه تاریخ بر می آید که قبل از آریایی ها تمدنهای بزرگ باستانی چون تمدن عصر سنگ ومیان سنگی اضافه تر از ده هزار سال پیشتر از امروز و حتی 40 هزار سال پیشتر از امروز را در خود نگهداشته است.
آثار به دست آمده از مغاره های قره کمر و قره بغره در صفحات شمال کشور ، به خوبی گویای تمدن های 40 هزار سال پیش از امروز میباشد. مستشرقین و باستان شناسان فرانسوی پس از حفریات و تحقیقات روی آثار به دست آمده از ساحات نامبرده به وسیلۀ کاربن 14 این حقیقت را به اثبات رسانیدند.چنانکه کتاب تاریخ افغانستان پنجهزارسال پیش ازآریایی ها درین رابطه بصورت تحقیقی اشارات مفصلی کرده است.
دانشمندان از ظروف سنگی و سفالی به دست آمده از ساحات متذکره نه تنها قدامت تاریحی آنها را نشان میدهند ؛بلکه تصویرهاونقشهای روی آثار نامبرده شاهد تمدن بزرگ بشری در این سر زمین میباشد و هم نشان دهنده این است که چگونه حیات جمعی در مغاره ها آغاز شده بود .
دانشمندان از روی نقش های آثار نامبرده تشکل گروه های اجتماعی را درعهد باستان نیز کشف و تشخیص کرده اند.از تحقیقات روی آثار نامبرده فهمیده میشود که پیش از آریایی ها اقوام و قبایلی در سرزمین ما زنده گی میکردند که پیش از مهاجرتهای بزرگ آریایی ها به شمال و جنوب دارای تمدن وفرهنگ ویژه یی بودند.
نقش ها و تصویر های روی ظروف سنگی وسفالی هم چنان گویای این است که اقوام قبل از آریایی ها و یا هم نیاکان آنها به گونه یی دارای فرهنگ بارز و قابل شناختی بوده اند که شماری از باستانشناسان برین باور اند که در آن زمان اقوام کهن این سرزمین به وسیلۀ یکنوع حروف تصویری مشکلات افهام و تفهیم خود را حل میکردند.
از این تحقیقات برمی آید که در سریزمین ما، قبل از آنکه آریایی ها به تشکیل دولت و نظام بپردازند . اقوامی درین سرزمین زنده گی داشتندکه به تشکیل نظامهای قبایلی دست یازیده بودند.
تحقیقات روی نقش های ظروف سنگی و سفالی مغاره های قره کمر و قره بغره نه تنها مبِین این حقیقت است که بشر 40 هزار سال پیش از امروز به آگاهی های خاص اجتماعی رسیده بود و شعور انسان به در جه یی از تکامل رسیده بود که در آنزمان دارای خلاقیت های ویژۀ هنری گردیده و در چهار چوب عنعنات بدوی قبایلی اولین نظامهای اجتماعی را تشکیل داده بودند.
گر چه دانشمندان هنوز موفق نشده اند تا قبل از آریایی ها قبایلی را کشف کنند که در سرزمین های قبل از آریایی ها به تشکیل دولت پرداخته باشند؛ ولی آثاری از آنزمان در مغاره های چون قره کمر و قره بغره پیدا شده است که نشان دهندهء هنر و دیگر عناصر فرهنگی آنزمان است که از بطن تمدن آنزمان هنوز هم می درخشد.
تاریخ با انسان آغاز شده است . اینکه انسان در مغاره ها می زیست به قصه ها و داستان های شفاهی می پرداخت و خواه به صورت نقش عین واقعات را در مغاره هاو احجار کوهها حک میکردو خواه به صورت اقسام مختلف رسم الخط تصویری و صوتی و غیره می پراخت. درهر دوره یی در این راه کار کرده است.
از اینرو دانشمندان تاریخ را یکی از قدیمی ترین مظاهر دانش بشری حساب کرده اند تاریخ هم چون سایر شعبه های دانش بشری تکامل کرده و در بعضی از موضوعات شاخه های جدیدی چون انتروپولوژی ( تاریخ طبیعی انسان) و انتولوژی ( شرح خصوصیات بدنی نژاد های انسان ) مردم شناسی ، عتیقه شناسی و فلکلور و غیره به ان اضافه شده است.
هر کدام آنها امروز وسعت یافته است و دارای شاخه های جداگانه شده است ؛ولی همۀ آنها برای یک هدف که همانا تاریخ باشد ،کار میکنند.
انسان در طول تاریخ با دید کنجکاوانه اطراف و محیط خود را نگاه کرده است و همیشه در تلاش بوده است تا به کشف جدیدی نایل آید. انسان از همان آغازین حیات تا مراحل بعدی حیات خود چه موفق به کشف جدید در هستی شده ویا نشده است. همۀ آن حیات تاریخی او را احتوا مینماید که درواقع حد و مرز تاریخ بشری را تصویر و خط تعیین مینماید . پس از شناختن خط حیات انسان وارد مرحلۀ تاریخی میشود و پیش از آنرا دوره ماقبل از تاریخ عنوان کرده اند.
مرحله تاریخی در واقع نقطه عطفی است که بشر از لحاظ تکامل شعوری وارد مرحله جدیدی شده است و موفق شده است تا هدف خود را به صورت تصویر و خط برای همنوع خود انتقال بدهد.
البته این مرحله در هر کشوری همسان نیست. در هر کشور متفاوت است. از همین رواست که تاریخ نگاران میگویند هر کشوری یک مرحلۀ تاریخی و ماقبل از تاریخ در سطح ملی و یک دور تاریخی و ماقبل از تاریخ در سطح گیتی دارد. لذا دورۀ تاریخی و ماقبل از تاریخ در مراتب حیات بشری عبارت از یک عصر نیست ؛بلکه نظر به تحول فکری انسان در هر سرزمین در هر زمانی متفاوت بوده است؛ زیراکه پیدایش رسم الخط در تمام جهان یکسان نبوده است، در زمانهای گوناگون به وجود آمده است. تنها معیار شناخت دوره تاریخی هر کشورشناختن خط آن است. هستند کشور هایی چون " اُتروسک ها " ساکنین قدیم ایتالیا و " هیتیت ها " که در آسیایی صغیر زنده گی داشتند با وجود داشتن خط ، تازمان شناختن خط آنها در مراحل قبل از تاریخ قرار داده شده بودند و پس از قرائت کتیبه های آنها وارد دوره تاریخی شدند. رسم الخط تصویری و صوتی که در مصرو بین النهرین در حوالی 3000 تا 3500 قبل از میلاد مسیح پیداشده است . به اساس آن دورۀ تاریخی و ما قبل از تاریخی شرق را به سه و نیم هزار سال قبل از میلاد قرار میدهند.
باوجود تفاوتها مسیر حرکت مدنیت در زنده گی انسانها ، زنده گی بشر در دوره های تاریخی و ما قبل از تاریخی به صورت تخمینی یکسان بوده است و با وجود تفاوت نژاد ، زبان و مکان آنقدر فرق زیادی نمیکند. شکل و ادوات آنها از قبیل کارد، تیر و آلات دیگر مخصوص شگاف کردن ، زدن ، کوفتن و بریدن شبه به هم و قابل مقایسه میباشد. برای شناختن این ادوات به صورت عموم از سنگ چقمق استفاده میشد. این سنگ ها گاهی به صورت تراشیده شده و زمانی هم به شکل صیقل شده یافت شده اند. در ساختن ادوات مذکور از استخوان هم استفاده شده است .
مورخین دوره های تاریخی را به اساس ویژه گی همین سنگ ها نامگذاری کرده اند ، چون دوره اول حجر، دوره قدیم حجر ، دوره متوسط حجر و دوره جدید حجر و شماری از مورخین آنرابه مرحله قدیم و جدید تقسیم کرده اند. شماری از مورخین آنرا به سه دوره اصولی تر میدانند؛چون دوره قدیم، دوره متوسط و دوره جدید.در دوره اولی ادوات سنگی بیشتر شکل طبیعی داشت ،در دوره دومی بیشتر دست خورده و در دوره سومی صیقلی میباشند.
از اثر حفریات در کشور ما در دوره های اخیر، در پهلوی سنگ های صیقلی ظروف گلی و فلز هم پیدا شده است که آنرا به اسم جداگانه " کلکولی تیک " و یا " انه اولی تیک " یاد میکنند.
سرجان مارشل باستان شناس انگلیسی تحقیقاتیکه روی اثار به دست آمده از حفریات "موهنجودیرو" و" هرپه" به عمل آورد به کشفیات جدیدی در حوزۀ مدنیت ها دست یافت که در باستان شناسی انقلاب جدیدی را رونما گردانید.
تحقیقات در" موهنجودیروMohenjo-Daro" و" هرپه Harappa "در بلوچستان این آخرین حلقه شرقی سرزمین آریایی قدیم نشان داد که پیش از ظهور ویدیها و آریایی ها تمدن بزرگی در این منطقه وجود داشت و این تمدن قدامت بیشتری نسبت به تمدنهای مصر و بین النهرین دارد. این تحقیقات نشان داد که در حوزۀ سند و پنحاب پیشرفته ترین تمدنی موجود بود که مربوط به دوران قبل از آریایی ها است .
آثار سنگی ،تیکری ،استخوانی و فلزی بدست آمده از این ساحه گویای پیشرفت و ویژه گی های گوناگون زنده گی این مردم در آنزمان میباشد.
مورخ و باستان شناس شهیر کشور احمد علی کهزاد در کتاب " تاریخ افغانستان " نوشته است :
حفریات "موهنجودیروMohenjo-Daro" ثابت نمود که باشنده گان حوزۀ اندوس در چهار هزار و سه هزار سال قبل از میلاد یعنی شش هزار و پنج هزار سال پیش از امروز دارای ثقافت خیلی عالی و ممتایزی بودند که از هر پهلو با مدنیت های کشور های آسیای غربی عصر عیلام و سوریان همسری میکرد و مظاهر مدنیت دوره" کلکولی تیک" در حواشی سرحدات شرقی آریانا به کمال انبساط رسیده بود. اگر بیشتر داخل جزییات شده و عمیق شویم ،خواهیم دید که باشنده گان وادی سند درین دوره دارای حیات خیلی منظمی بودند. شهر ها داشتند.به صورت مرتب به اعمار جاده ها ، سرک ها ،حمام ها و غیره میپرداختند.زراعت در میان آنها ترقی نموده بود.گندم و جودر میکاشتند. درخت های خرما مینشاندند. تجارت آنها مترقی بود و بهر طرف رفت و آمد داشتند . بسیاری از حیوانات مثل قاطر و شتر های کوهان داردا که تا حال به نجدی مشهور اند گاومیش ،گاو های شاخ کوتاه، گوسفند ،خوک، سگ، فیل و اشتر را اهلی نموده بودند..برای حمل و نقل عراده هایی داشتند که بدون شبهه ذریعۀ نرگاو کش میشدند. در کار فلزات خیلی ماهر بودند و زیورات و اسباب طلایی ،نقره یی ومسی آنها کشف شده است. سرب و قلعی را نیزمی شناختند.اسلحۀجنگ و شکارآنها عبارت از تیر و کمان ، نیزه ، تبر، قمه و گرز بود. تیر کوچک، داس ،اره ، اسکنه و پاکی را از مس درست میکردند.چاقو ، کاردوچیزهای برنده از فلزات فو ق یا سنگ های سخت میساختند. هاون و دستاز نزد آنها مجهول نبود.ظروف خانه گی ایشان از تیکر بود .آنهاراذریعۀ چرخ پایکی درست میکردند. در بعضی اوقات آنهارا رنگ هم می کردند.زیورات ثروتمندان از فلزات قیمتی مس ،طلا ، عاج و دیگر سنگ ها ساخته میشد و غُربا به صورت عموم صدف و خزف کاشی کاری را استعمال مینمودند .
برای باشنده گانی که در وادی سند زندگانی داشتند، رسم الخط دوره" کلکولی تیک" مجهول نبود وبه آن آشنایی داشتند. اگر چه این رسم الخط خصوصیات هندی بوده اما مشابهت های به رسم الخط معاصرآن در آسیای غربی و شرقی داشت و مانند آنها تقریبا میتوان آنرا رسم الخط تصویری نامید.
دانشمندان بدین باوراند که مدنیت اندوس با ثقافت و فرهنگ دورۀ "کلکولی تیک "آسیای غربی و مصر موافقت دارد و حتی ویژه گی هایی دراین مدنیت دیده میشود که در مدنیت سومری های بین النهرین نیز دیده نمیشوند.
باشنده گان دورۀ" کلکولی تیک" وادی اندوس در صنعت هم خیلی مهارت داشتند. چنانچه سرجن مارشل میگوید : " مهرهاییکه در آن گاو های کوهان دار و غیره کنده شده است .از نقطۀ نظر صنعت هیکل تراشی خیلی قابل تمجید است و گفته میتوانیم که بسهولت نظیر آ ن تا عصر کلاسیک یونان به میان نیامده است ". مارشل مدنیت مذکور را پر عظمت و خیلی شگفت انگیز توصیف میکند. و پیدایش مانند آنرا کمتر در جاهای دیگر پیش بینی میکند. در جای دیگر ازاین کتاب ( موهنجودیرMohenjo-Daro و مدنیت وادی سند ) نوشته است : قرار یکه اکثر قراین این چنین مینماید که در وادی سند تا نیل در تمام این قطعۀ وسیع مدنیتی از قدیم ترین زمانه ها موجود بود و در عین حالیکه این مدنیت در این ساحۀ وسیع عمومیت داشت ،هر نقطه واجد ممیزات محلی هم بود که در اثر آن کلتور های محلی با اشکال مخصوص به میان آمده است.
اثار باستانی به دست آمده از تپۀ سرخ داغ زرنج در سیستان بیانگر شباهت های فراوان میان تمدن سیستان و" موهنجودیرو" است.
"سراو رل استن" باستان شناس در مورد تشابه مظاهراین تمدن میگوید " معلوم نیست که قرابت مظاهراین مدنیت در اثر مهاجرت به میان آمده است یا فتوحات؟ و یا مراودات دوستانه در آن دخیل است؟ ولی چیزیکه واضح بنظر میخورد تعمیم مدنیت در این منطقه میباشد وآثاری از حوزه سند (موهنجودیرو)، جنوب پنجاب (هرپه ) و بلوچستان ( نال) کشف شد که ازجهات مختلف با مدنیت ما قبل سامری بین النهرین و مدنیت های اول و دوم" سوزو" از طرف دیگرهم با مدنیت وادی بحیرۀ خزر(شمال اکتوس ) شباهت زیاد دارد؛ باید گفت که سیستان در میان این همه نقاطی که از آن بادآوری شد، نقش بینابینی طبیعی را داشت واز امکان دور نیست که در پیوند دادن مناطق مذکور به شکلی از اشکال دخیل نبوده باشد.
یک باستان شناس دیگر بنام "موسیو کریشمن"در اخیرگزارش خود پیرامون سرخ داغ نوشته است : " در قسمتی که تا حال کاوشهای باستانی صورت گرفته ، اسناد زندگی را در دورۀ های اخیر بالای این تپه نشان میدهد که هر دو مربوط به هزارۀ اول قبل از میلاد میباشد.
تپه ییکه روی آن حفریات صورت گرفته است 31 متر ارتفاع دارد؛ ولی صرف 25 متر آن حفر شده است و شاید حفریات در ارتفاع پایینتر آن شباهت های این تمدن را با تمدن" موهمجودیرو" آشکار سازد.
شماری از دانشمندان بدین باورند که موقعیت جغرافیایی و سمت افتادۀ دلتا هیرمند نشاندهندۀ وجوه اشتراکات تمدن سیستان با تمدن اندوس است . چنانچه" استن" در کتاب خود نوشته است :" اگر روی نقشه دیده شود، دلتای هیرمند به صورت تقریبی به یک فاصلۀ پنجصدمیلی از " انو" و" موهنجودیرو " افتاده است . بین ظروف تیکری پیش از تاریخ دورۀ " انه اولی تیک " با " کلکولی تیک " سیستان چه در شکل و چه در تخنیک و چه در رنگ با ظروفی که هیئت امریکای"پومیلی" از " انو " کشف کرده است ،شباهت زیاد است. چنانچه این نظریه از طرف مستر" اندروس "هم تصدیق شده است.
مورخان و باستان شناسان در مراودات اریانا دردوره های قبل از تاریخ ودوره های قدیم تاریخی با کشور های کهن جهان،نقش لاجورد را بسیار بارز خوانده اند؛ زیرا در زمانه های قدیم لاجورد تنها در منظقه شمال شرق آریانا جای دیگری شناخته نشده بود.از تپه های سیالک کاشان سرزمین سومر ، بین النهرین در سالهای 3000 -3500 قبل از میلاد و طبقه چهارم تپه سیالک ،مصر از مقبره توتان خامون و در عیلام از خزانه شوشیناک حوالی 1100 قبل از میلاد اثار لاجورد یافت شده است . این نشان میدهد که لاجورد به حیث یک قلم مهم تجارتی در پیوند دادن سرزمین های مختلف قدیم نقش بارزی داشت. پس لاجورد بدخشان و وجود آن در نقاط گوناگون جهان 6000 هزار سال پیش از امروز نه تنها از اشتراکات و شباهت های تمدن آریانای پیش از تاریخ با سرزمین های دیگر پرده برمیدارد ؛ بلکه از رابطۀ گسترده و وسیع تجارتی از یکطرف به جلگۀ فراخ باختر و حوزه های شاداب و مدنیت پرور رود خانه های حصص غربی آریانا به ویژه حوزۀ هیرمند و سیستان و از آنجا قرار اکثر احتمالات از مجاورت نقاطی که ذکرشد، به سواحل دریای سفید و وادی نیل منتهی میگردد، نیز پرده بر میدارد .این همه بیانگر این واقعیت است که لاجورد در تشکیل و ساختار تمدن" کلکولی تیک"در زمانه های قبل از تاریخ نقش بزرگی را دارا بود. فلهذا، از این بررسی نتیجه گرفته میشود که سابقۀ تاریخی راۀ ابریشم به دورتر از 6 هزار سال قبل از میلا د میرسد.
چنانچه" بارتولدبرشت" مورخ شهیر غربی در جغرافیایی تاریخی خوداز وجود لاجورد در ابنیه قدیم مصر و آشور صحبت کرده است و به این نتیجه رسیده است که در قدیم ترین زمانه های تاریخ میان آریایی های باختری و ساکنین کشور غربی آسیا و باشنده گان سواحل دریای سفید روابطی بر قراربود. به این نکته تاکید دارد که در دوره های پیش از تاریخ هم میان آریای باختری و کشور های غرب آسیا روابطی برقرار بود قدیمی ترین عنعنات تاریخی ،ادبی و حماسی اقوام پیش از آریایی ها و بعداز آنها در آن دوره ها در باختر و سایر نقاط آریانا به میان آمده است.
از آنچه گفته آمد بر می آید که در سرزمین ما هزاران سال پیشتر قبل از آریایی ها مردمانی زنده گی داشتند که دارای تمدن بزرگی بودند .گرچه شماری از مورخان در این مورد نظر دیگری دارند و میگویند که باشنده گان 5 هزار سال قبل از میلاد و حتی هزاران سال پیشتر از آن از نقطه نظر خون ،تیپ و نژادی که بودند همین آریایی ها بودند که مراتب اولیۀ حیات پیش از تاریخ را سپری میکردند.
وید شناسان هند و جمعی از دانشمندان غربی باختر و سایر حصص آریانا و پنجاب را مسکن اصلی و اولی آریایی ها میدانند و به این نظریه هستند. 20 هزار سال پیش که مصادف به اولین ظهور ظروف تیکری در مصر و به عقیده شماری از دانشمندان دورۀ" کلکولی تیک "است آریایی ها دورۀ ابتدایی حیات خود را در زمان پیش از تاریخ در اینجا میگذرانیدند.
شماری از دانشمندان به اساس مطالعات زبانهای کتلۀ باختری و شعبه های هندی وایرانی به این نظریه هستند که زبان مادری آریایی ها 8 هزار سال قبل از میلاد در باختر و حوالی نزدیک به آن تشکیل گردید.
شماری از مورخان به این نظریه میباشند که پیش از آریایی ها در کشور ما مردمان دیگری زنده گی داشتند که از نگاه خون و نژاد با آریایی ها تفاوت داشتند. هرچه باشد تحقیقات بیشتر در آینده ها از روی این معما پرده خواهد برداشت؛ ولی آنچه مسلم است اینکه قبل از 3500 – 4000 ق م در کشور ما مردمانی زنده گی داشتند که دارای تمدن بزرگی بودند و برای رشد تمدن بشری نقش بزرگی را بازی نموده اند و هم در پیوند و تکامل مدنیت ها کار بزرگی را انجام داده اند.
از این تحقیقات بر می آید که مدنیت" کلکولی تیک" در شرق آریانا در حوزۀ رود اندوس ( سند ) که سرحد طبیعی و تاریخی کشور ما و هند میباشد ، ترقی کامل داشت و مظاهر آن تا 6 هزار سال قبل از میلاد به مشاهده رسیده است.
از آنچه گفته آمد استنباط میشود که در قلمرو جغرافیایی میان ماورالنهر و اندوس پیش ازظهور آریایی ها و ویدیها مردمانی میزیستند که دارای فرهنگ ، عنعنات و ویژه گیهای بودند. در تشکیل مدنیت بزرگی نقش بایستۀ بازی کرده اند. از نحوۀ زنده گی و پیشرفت مردمان این قلمرو جغرافیایی در حوزه های گونا گون زنده گی فهمیده میشود که از نگاۀ تشکیل گروهی هم به پیشرفت هایی دست یافته بودند .شاید به صورت قبایلی تشکیلات و سیعی را ایجاد کرده بودند که از طرف رهبران قبایلی به شکل شورایی اداره میشده است.
ادوات سنگی ، تیکری ،استخوانی و فلزی بدست آمده از این قلمرو جغرافیایی نشاندهنده ویژه گیهای مشترکی میان تمدن آنها است. اشتراکات فرهنگی میان مردمان قلمرو نامبرده گویای این است که پیوند ناگسستنیی میان مردمان آن وجود داشت . این پیوندها و همخوانیهای فرهنگی وانمود میکند که اداره مشترکی توانسته است تا در سرو سامان دهی تمدن بزرگی در آنزمان موثر باشد.
درحوزه های مختلف زنده گی اعم از ابزار سازی ،ساختمانی و امور شهری به پیشرفت های شایانی دست یافته بودند و ازلحاظ اجتماعی هم ظرفیت های سازش با زنده گی را نیز دارا بودند و از نگاه دولت سازی هم به دنبال تشکیل گروههای قومی و قبایلی ،به تشکل و مرکزیت گروههای بزرگ قبایلی دست یافته بودند.
خصوصیت های تمدن آنزمان نشان میدهد که قبل از آریایی ها و ویدیها در سرزمین مااداره به شکل قبیلۀ یی وجود داشت که در تشکل و ایجاد بزرگترین تمدن آنزمان نقش رهبری کننده را دارا بود.
به نسبت نبود اسناد دقیق تاریخی چون کتیبه ها ، هنوز گوشه ها وزوایایی تاریک حیات مردمان آن نا شناخته مانده است. پس از حفریات بیشتر در آینده ها شاید آثاری کشف شود که شواهد خوب تاریخی را برای چگونگی زنده گی مردمان قبل از آریایی ها ارایه کند .دراینصورت اشکار خواهد شد که قبل از آریایی ها چه نوع نظامهای دراین سرزمین موجود بود و رهبران آنها که بود و چه ویژه گی های داشتند .تحقیقات بعدی از چگونگی نظم قبیله یی و دولت در سر زمین قبل از آریایی ها پرده خواهد برداشت.
حدود جغرافیایی سرزمین قبل از آریایی ها
مورخان و باستان شناسان حیات بشر را به روی کره زمین به دو دوره تاریخی و ما قبل از تاریخ تقسیم کرده اند.
دوره تاریخی مربوط میشود به زمانیکه انسان موفق به کشف رسم الخط میگردد و با استفاده از رسم الخط تصویری به افهام و تفهیم می پردازد. آثار و کتیبه های زیادی از آنزمان باقیمانده است که دانشمندان از روی خواندن آنها به نحوۀ زنده گی انسانها در آنزمان آشنایی پیدا کرده اند.
دورۀ ماقبل از تاریخ به آن گوشه از حیات ناشناخته انسان اطلاق میشود که به رسم الخط آشنایی نداشت و هیچ آثار و کتیبه یی از آن زمانها باقی نمانده است که گویای چگونگی زنده گانی انسان به روی کره خاکی باشد. از همین رو این دوره را پیش از تاریخ خوانده اند گرچه از این دوره ادوات سنگی ،تیکری،استخوانی و فلزی باقیمانده است ولی به روی آنها جز بعضی تصویرها و علایم چیزدیگری باقی نمانده است که بتواند از جزییات زنده گی انسان آن زمان پرده بردارد.
از همین روست که آثارو کتیبه یی تا هنوزکشف نگردیده است که معرف حدود جغرافیایی سرزمینی باشد که نیاکان ما قبل از آریایی ها در آن سکونت داشتند.
مورخان و باستان شناسان با اتکابه بعضی قراین تاریخی و شباهت های ادوات سنگی ،تیکری ،استخوانی و فلزی میان یک دیگر اشتراکات فرهنگی تمدنهای گوناگون را تا حد یک تمدن واحد ،قوم ،ملت و سرزمین واحد پیداکرده اند.
از روی همین قراین حدود جغرافیایی سرزمین قبل از آریایی ها را از آنطرف دریای آمو تاسند یادهانی نموده اند که شامل سغد، سردریا ،باختر(بلخ) پاروپامیزاد ( کابل ) اراکوزی (ارغنداب ) گندهارا (قندهارر) ،سیستان مرو (انو ) سند،هیرمند ، پنجاب و کاشان ایران میباشد. سرزمین های نامبرده شامل افغانستان ،بخشی از ایران ،بخشی از پاکستان و بخشی از آسیایی میانه است. زیراکه پس از حفریات آثار و ادوات سنگی ،تیکری ،استخوانی وفلزی به دست آمده از ساحات نامبرده گویای شباهت های فراوانی با یکدیگر میباشند. علما از روی همین شباهت ها قلمرو تمدن آنزمان را پیش بینی کرده اند و به اساس همین قلمرو مدنیت واحد قلمرو جغرافیایی واحد سرزمین آریانا را در آنزمان پذیرفته اند.
باقیدارد.
انجنیر مهرالدین ماشد