دکتورلعل زاد
25 اگست 2006
بحثی پیرامون راههای ایجاد وحدت ملی درکشور
ازچندی باینطرف بحثهای داغی بین روشنفکران، نویسندگان ،قلمبدستان وصاحبنظران کشوربر سرمسئله وحدت ملی، موجودیت آن وچگونگی نیل به آن دروسایل اطلاعات جمعی (انترنیت، پالتاک، روزنامه ها، جراید، رادیوها و تلویزیونها) درجریان است.
باین ارتباط، یکتعداد ازقلمبدستان کشورمقالات متعددی درسایتهای انترنیتی بنشرسپرده وجوانب مختلف این قضیه رااززوایای مختلف مورد تحلیل وبررسی قرار داده اند که خیلی ها دلچسپ و آموزنده است. من هم منحیث یکی ازعلاقمندان مسایل سیاسی وتاریخی کشوروبا استفاده ازموقع خواستم برداشتهای خود پیرامون این مسئله راحتی الامکان بشکل ساده وعام فهم خدمت دوستان تقدیم نمایم تا مورد بحث، تدقیق وتحلیل بیشتردوستان وهموطنان قرارگیرد. زیرا بگفته مولانا:
هفت شهرعشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
با وجودیکه صدها کتاب، رساله ومقاله درمورد ملت، دولت ملی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، ستم ملی و وحدت ملی بنشررسیده، هنوزبرداشت یکسان وواحدی دراین زمینه ها وجود ندارد. بسیاری ازقلمبدستان ما برای دریافت موجودیت ویا عدم موجودیت وحدت ملی درکشور، بدون مراجعه بواقعیتهای عینی جامعه "افغانستان"، آنرا درلابلای کتب و رسالات علمی دانشمندان خارجی جستجومینمایند. درست همانند دانشمندان وعلمای قرون گذشته که تعداد دندانهای اسب رادرکتب مقدس جستجو میکردند! برداشت من اینستکه متاسفانه بسیاری ازدانشمندان کشورما نیزبه چنین مرضی مبتلا اند صرفنظرازآنعده که بنا بروابستگیها ویا درنظرداشت منافع قومی، قبیلوی و ... خودرا به "کوچه حسن چپ" میزنند ویا حقایق راوارونه جلوه میدهند. این بحث در دوبخش – طرح تیوریک مسئله و جنبه تطبیقی آن درکشور – پیشکش میشود.
بخش اول – طرح تیوریک مسئله
الف - مفاهیم اساسی
انسان ها درپروسه رشد وتکامل اجتماعی خویش در طول چند صد هزارسال ازفرد به خانواده، قبیله، قوم و بالاخره بمرحلۀ ملت ویا دولت - ملت ارتقا نموده اند. همچنان گفته میشود که نژاد های مختلفی وجوددارند (که ازنقطه نظربیولوژیک ومنشا انسانی هیچگونه اساس علمی ندارد). بعضیها مقوله ملیت رانیزاستعمال میکنند که باید معنی "منسوبیت" به قوم ویا ملتی راداشته باشد نه مقولۀ دربین قوم ویا ملت. لذا قبل ازهرچیزباید معنی ومفهوم این اصطلاحات راروشن ساخت. ولی باید تذکر داد که این مقولات بهیچوجه معنی ومفهوم کاملا ثابت ولایتغییر نداشته وسیال اند. بعلاوه، این اصطلاحات دربسا موارد مورد توافق همگانی قرارنداشته وفقط میتواند بطورنسبی مورد قبول و توافق قرارگیرد {1}:
نژاد: معمولا برحسب ویژگیهای رنگ جلد و ساختمان چهره افراد تعیین میشوند. نژادپرستی سیستم نظریاتی است که مجموعه ارزشهای انسانی رابرحسب کتگوری نژادی آنها تعیین میکنند. ولی این مقوله مورد بحث ما نیست.
قبیله: گروهی از افراد جامعه که باهم قرابت و روابط خویشاوندی داشته واکثرا دارای مشترکات فرهنگی و زبانی (بعضیها سرزمین را نیزعلاوه میکنند) است.
قوم (تبار): گروهی ازافراد جامعه که اکثرا دارای مشترکات فرهنگی وزبانی (بعضیها سرزمین را نیزعلاوه میکنند) میباشند. یکتعداد دانشمندان غربی اصطلاح ناسیونالیزم قومی (قومگرائی) رامنحیث یک مفکوره سیاسی بعوض ناسیونالیزم (ملیگرائی) بمفهوم غربی آن استعمال میکنند که غالبا مروجترین شکل ناسیونالیزم درجهان معاصراست. دراینبحث، مقوله ملت بیشتر بمفهوم قوم و ناسیونالیزم بفمهوم ناسیونالیزم قومی بکارگرفته شده و منظوراز ستم ملی درکشورنیز ستم ویا بیعدالتی قومی است (درحالیکه بعدا خواهیم دید که ملت چیست، شرایط واقعی کشورچگونه است واز وحدت ملی واقعی چقدر فاصله داریم). بصورت عام دو نوع ناسیونالیزم وجود دارد {2}:
1. ناسونالیزم ملت ویا قوم حاکم که اکثرا تفوق طلبانه، عظمت طلبانه، الحاق گرایانه و ستم گرایانه است.
2. ناسیونالیزم ملت ویا قوم محکوم که اکثراحق طلبانه، تساوی خواهانه ویاآزادی خواهانه است. جوهراساسی این ناسیونالیزم آنستکه هرگروه قومی ویا ملی دارای "حق خود ارادیت" ویا حق تعیین سرنوشت خویش میباشند. این حق میتواند ازحق خودگردانی دریک جامعه تا ایجاد واحد خود مختاروحتی ایجاد دولت مستقل رادربرگیرد. مضمون اساسی تمام نهضتهای ضد استعماری وجنبشهای رهاییبخش ملی همین اصل زرین "حق ملل درتعیین سرنوشت خویش" بوده است. اما این جوهردربسا موارد و بخصوص ازطرف ملت ویا قوم حاکم قابل بحث ومشاجره بوده، ببهانه های مختلف وتحت پوشش کلمات بسیارزیبا و خوش خط وخالی ازقبیل حفظ وحدت ملی، تمامیت ارضی، یکپارچگی، جلوگیری ازتجزیه کشوروغیره مورد قبول نبوده است!
موضوع مهمی که دراینجا قابل ذکر است معنی ومفهوم مقولات "ستم ملی" و یا "قوم حاکم و محکوم ویا قوم ستمگروستمکش" دربین هموطنان ماست. بدین معنی که یکتعداد، این مقولات را در بحثهای "مسئله ملی مستعمراتی" قبول داشته ولی در بحثهای "مسئله ملی داخلی" در کشور های کثیرالمله ویا چند قومی وبخصوص درافغانستان قابل تطبیق نمیدانند. طورمثال از قلم یکی از صاحبنظران (پشتون) که با صراحت کامل موجودیت "ستم ملی" درکشوررا قبول دارد می خوانیم (البته حساب شخصیتهای دیگری که طرح اندیشه مسئله ملی وموجودیت "ستم ملی" در کشوررا وارداتی ویا زاده افکار تنگنظرانه روشنفکران قومگرا، متعصب ویا جاسوس دانسته وآنرا توطیۀ جهت بهم انداختن "اقوام باهم برادر" وتجزیه کشورمیدانند، جداست):
"زحمتکشان ملیتهای اقلیت، افزون برستم طبقاتی ... زیربارستم حکام ملیت حاکم نیزشانه خم می کردند ... زحمتکشان وابسته بملیت حاکم هیچگونه نقش ومسئولیتی رادراستقرارستم ملی بعهده ندارند ... مسئولیت تاریخی سرکوب ملیتهای اقلیت راتنها فرادستان، حکام جابروعمال ایدیالوژیک آنان بعهده دارند. تلاشهایکه ... درجهت نفی وجود ستم ملی میشوند در واقع یک اقدام سیاسی است که ازیکسوحقانیت مطالبات دادخواهانه ملیتهای اقلیت رارد میکند واز سوی دیگربه توجیه ایدیالوژیک حاکمیت فرادستان ملیت اکثریت میپردازند" {3}.
جالب است که دراینجا مقوله "ستم ملی" بمقوله "ستم حکام ملیت حاکم" درافغانستان تبدیل میشود ولی بازهم خانه شان آباد که حداقل به سه موضوع نهایت مهم - موجودیت "ستم ملی"، "سرکوب تاریخی ملیتهای اقلیت" و"حقانیت مطالبات دادخواهانه ملیتهای اقلیت" درکشور- اعتراف میکند، صرفنظرازینکه اقلیت واکثریت مدنظرایشان نیز صحت ندارد!
بیمورد نیست درباره اهمیت مسئله ملی واصل"حق تعیین سرنوشت ملل"اززبان یکی ازرهبران همین دانشمند (وازرساله خودش) نقل قول نمود وبه ریش علمبرداران این تیوری خندید که در زمان حاکمیت ایشان درکشور، حتی خود مختاری فرهنگی به اقوام کشوررا قایل نشدند چه رسد به حق تعیین سرنوشت ایشان:
"... درکنگره 1898 حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه فراترازشعارهای جانبداران خود مختاری فرهنگی اقلیتها (توسط منشویکها)، حق خودارادیت خلقها رابرای تعیین سرنوشت شان مطرح کرد ودرکنگره 1903 اصل حق تعیین سرنوشت واستقلال ارضی خلق ها را بحیث یک اصل بنیادی حزب بتصویب رساند (که منجربجدایی بلشویکها ازمنشویکها شد) ... هنگام تدوین نخستین قانون اساسی شوروی ... بحث داغی روی مسئله ملی درگرفت. ... دیدگاههای...رامورد انتقاد قرار داده واعلام داشت: انترناسیونالیزم ملت جابر یا بزرگ به احترام به تساوی صوری ملت ها خلاصه نمی شود، این ملت باید نا برابری های را که عملا در زندگی اجتماعی بروز میکنند، جبران کند" {3}.
زیراکاملا هویداست که "ملت جابریا بزرگی" درجهان وجود ندارد که "زحمتکش" نداشته باشد. بعلاوه، آیا جنبشهای ضد استعماری وآزادیخواهی حق نداشتند بخاطر گل روی "زحمتکشان" دولتهای استعماری علم مبارزه وآزادیخواهی را برافرازند؟ مگراین بهانه ای نیست دردست یک تعداد که طرح مسئله ملی، مبارزه برعلیه ستم ملی و بیعدالتی قومی درکشوررا باعث بیشترشدن نفاق و تفرقه ملی، جنگ و رویارویی قومی وتجزیه کشورمیدانند؟ وحتی با طرح های تیوریکی جهت بحث وبررسی نام افغان وافغانستان بشدت مخالفت نموده وببهانه اینکه لب وحدت ملی کج نشود اعلام میدارند: "این طرحها نه تنها هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه آتش نفاق و برادرکشی را بیشتراز پیش شعله ور میسازد" {4}.
دراینمورد باید آورشد که زمان حاضر زمان بیداری اقوام وملتهای است که تا دیروزنمیتوانستند ازهویت، زبان، فرهنگ ویا مذهب خود سخن گویند. زیرا رژیمهای استبدادی وقت صدایشان رادرگلویشان خفه میکرد ومجبوربودند که برای زنده ماندن ویا امرار معاش، هویت های "تحمیلی" دیگران را بپذیرند. آیا میتوان اعتراضات خشمگینانه وخروش رزمجویانه این شیرزن خراسان زمین را ناشنیده انگاشت که درجستجوی "گمشده های" خود فریاد میکشد:
"من نوشته ام " زنان افغانستانی " وپشت این واژه ترکیبی منطق قوی وواقعیت دردناکی نهفته است که با هویت گمشدۀ چندهزار سالۀ من گره میخورد وهویت مثله شده مرا زیر سوال می برد که من کی بودم ؟ اسم سرزمین من چه بود ؟ و ازکدامین چهار سو بادی وزید ونام زادگاه من که سرزمین آفتاب بود و روشنایی بخش سرزمین های پهناور خراسان زمین ،ایران وفراسوی آن درساحۀ ایل وقبیلۀ غروب نمود٠٠٠ هویت من، زبان من باهمه غنای فرهنگی وتاریخی چند هزار ساله اش درزیر سم ستوران شکست وریخت ٠٠٠ وسرنوشت من بدستان الفنستن انگلیس ولارد اکلند رقم زده شد؟!" {5}.
برای برحق بودن چنین صداهای کافیست باین نقل قول دقت نمایید: "حتی جنرال استورات الفنستون که در راًس هیئتی بریتانیا دراکتوبر 1808 بدربار شاه شجاع میرود وبعداً کتاب افغانان یا سلطنت کابل را نوشت نام رسمی کل کشور مارا خراسان میگوید. او می نویسد: « نامی که توسط ساکنان سرزمین برتمام کشور اطلاق می شود خراسان است اما واضح است که بکار برد این نام درست نیست؛ ازیکسو تمام سرزمین افغانان درمحدودۀ خراسان داخل نیست واز سوی دیگر دربخش مهم آن ایالت، افغانان ساکن نیستند. » " {6}.
یکتعداد ازقملبدستان دیگر، بنا بعدم درک مسایل سیاسی وتاریخی کشور ویا بطورآگاهانه وبمنظور مغشوش ساختن اذهان عامه استدلالهای جالبی دارند: طورمثال- شرایط زندگی یک کوچی پشتون را با یک زمیندارتاجک و یا ازبک مقایسه نموده ویا عقبماندگی بعضی قبایل پشتون ومناطق آنرا شاهد می آورند تا موجودیت "ستم ملی" درکشور وتقسیم بندی اقوام افغانستان به حاکم ومحکوم (و بخصوص ستمگر وستمکش) راغلط وبیمحتوا ثابت کنند که هدف ایشان ازیکطرف خلط مقولات ومباحث سیاسی وحقوقی با مقولات ومباحث روزمره و عامیانه وازطرف دیگر، درنظرنگرفتن ساختارقدرت سیاسی، چگونگی مشارکت اقوام وعدم بررسی تبعیضات وامتیازاتی میباشد که در عرصه های مختلف درطول تاریخ درکشورصورت گرفته است!
ملت: یک مفهوم انتزاعی بوده، تعاریف وبرداشتهای متفاوتی ازآن وجود دارد. اما درواقعیت، ملت یک پدیده جدید اروپایی است که درپروسه روشنگری، مدرنیته، رشد جوامع شهروندی و ایجاد دولتهای ملی زاده وآفریده میشود (چیزیکه درتعداد زیاد دولتهای تاریخی وجود ندارد). یعنی ملت چیزی هست که دولت های ملی می آفرینند ودولتها هم زمانی ملی گفته میشوند که مشروعیت خویش را ازاراده آزاد شهروندان خویش گرفته باشند (شهروندان یعنی افراد دارای حقوق مساوی دربرابرقانون صرفنظرازهرگونه تعلقی نژادی، قومی، مذهبی، جنسی، زبانی، سمتی وغیره). در چنین دولتی، ملت بیک مقوله سیاسی وحقوقی تبدیل گردیده وماهیت قومی وفرهنگی خودراازدست میدهد. ملت چنین دولتی عبارت از مجموعه انسانهای است که ازطریق باورهای سیاسی شان بهم نزدیک گردیده ودرفرجام به حاکمیتی دست می یابند (حاکمیت ملی) که مدافع حقوق ایشان بوده و بمثابه میانجی میان آنها عمل می نماید وبرپایه اراده جمعی درخدمت سعادت جمعی قرارمیگیرد. مشترکات چنین ملتی درنتیجه ابرازآزادانه اراده شهروندان آن تعیین وتصویب میشوند. چنین ملتی میتواند چند فرهنگی بوده وشهروندان آن دارای تبارها وریشه های گوناگون باشند. هویت ملی در اینجا نیزهویتی است سیاسی و شهروندی، نه قومی و فرهنگی {7}.
"یکی ازعناصراساسی درتشکیل و تکمیل ساختار ومرحلۀ دولت - ملت، تبدیل شدن مردم ازاقوام وقبایل به شهروند است: به جامعۀ شهروند و ملت شهروند. شهروندی که حضور ومشارکت خود را دردولت برمبنای شهروند بودن خود احساس کند نه بروابستگی های قومی و قبیلوی خویش" {8}. ازمباحث فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که ملت عبارت از اتحاد داوطلبانه شهروندان یک جامعه دریک دولت ملی میباشد!
دولت: بمفهوم امروزی آن عبارت ازمجموعه ارگانهای قدرت (قوه اجراییه، مقننه وقضاییه) که دارای حاکمیت بریک جامعه وبریک قلمرومشخص میباشد. منظورازحاکمیت، تطبیق اوامر و دساتیرتوسط مردم واداره وکنترول قلمرو است. لذا "از ویژگی های مشترک هر دولتی (چه سنتی و چه مدرن) وجود ارگان سیاسی است که بر یک قلمرو مشخص حکومت کند ... وتوانایی اجرای تصمیماتش را داشته باشد" {9}. قابل ذکراست که دراینجا منظوراصلی ماهیت دولت هاست: ملی بودن و مشروع بودن آنها، نه اشکال وانواع دولتها ویا سیر تاریخی آنها.
همچنان باید تذکر داد که دراصطلاحات و مباحث عامیانه اکثرامقولات ملت، دولت و کشورمعادل و مترادف هم استعمال میشوند. دراینصورت ملت بمفهوم مردم ویا اقوام، کشوربمفهوم یک ساحه جغرافیایی و دولت بمفهوم ارگانهای قدرت استعمال میشوند. درحالیکه ازنگاه سیاسی – حقوقی ملت بدون دولت ملی وجامعه شهروندی، دولت بدون ارگانهای قدرت دارای حاکمیت درقلمرو مشخص و کشور بدون دولت دارای حاکمیت نمیتواند مفهوم علمی وعملی داشته ویا ایجاد گردد.
ب - وحدت ملی چیست و چگونه بوجود میآید؟
چنانکه فوقا دیدیم ملتها بطورمیکانیکی "ساخته" نمیشوند بلکه دریک پروسه طولانی و درازمدت تحت شرایط معینی بوجود میآیند وبا گذشت زمان وتغییرشرایط میتوانند استحکام یابند ویا ضعیف و لرزان گردند. لذا اگرقبول کنیم که ملت اتحاد داوطلبانه شهروندان (مربوط باقوام وقبایل مختلف) یک جامعه دریک دولت ملی است، پس سه عامل عناصراساسی وحدت ملی واقعی دریک کشور را تشکیل میدهند:
1. دولت ملی،
2. جامعه شهروندی،
3. داوطلبی.
مهمترین عنصرویاعامل درین میان، دولت ملی است یعنی دولتی که براساس اراده آزاد مردم بوجود آمده وعدالت اجتماعی یعنی شرایط مساوی رشد وانکشاف برای همه شهروندان کشوررا (صرفنظراز تعلقات قومی، سمتی، زبانی وفرهنگی آنها) فراهم میسازد. درچنین دولتی، تفکر و احساس شهروندی نیز رشد وانکشاف نموده وزمینه مساعدی را برای ایجاد جامعه شهروندی و تحکیم بیشتردولت ملی فراهم میکند. فقط درچنین جامعه ای است که جایی برای وابستگی های قومی، سمتی و ... درسطوح دولت وجامعه باقی نمانده (با وجودیکه ممکن است چنین تمایلاتی درسطوح فردی ویا حتی افرادی برای مدتهای طولانی موجود باشد که زیاد مهم وقابل تشویش نیست) وزمینه های واقعی عینی و ذهنی برای ایجاد واستحکام وحدت ملی تامین میگردد.
باید بخاطرداشت که با ایجاد دولت ملی و جامعه شهروندی میتوان شرایط کامل را برای ایجاد وحدت ملی فراهم ساخت، ولی بآنهم آخرین اصل پایدار، دوامداروتکمیل کننده پروسه وحدت فقط میتواند "داوطلبی" باشد که فکرمیکنم مفهوم آن کاملا روشن است (جوهراساسی دموکراسی نیز همین است)!
بخش دوم - جنبه های تطبیقی مسئله
موجودیت وحدت ملی درکشور ویا گذار بآن؟
با درک مفاهیم تیوریک وحدت ملی وچگونگی ایجاد آن (که فوقا توضیح گردید) می توانیم جنبه های تطبیقی این مسئله را درکشورخویش جستجو کنیم. فکرمیکنم همه صاحبنظران کشور بطور متفق القول قبول دارند که افغانستان مانند اکثریت کشورهای جهان کشوری است متشکل ازاقوام وقبایل مختلف، زبانهای مختلف، فرهنگها ومذاهب مختلف.
اما تفاوت عمده اینستکه افغانستان کشوراقلیتهای قومی است که بدنه اصلی آنها درکشورهای مجاورزندگی میکنند وآنهم طوریکه کمیت هیچیک ازین اقوام بگمان اغلب بیشتر از30 فیصد نفوس کشوررا تشکیل نمی دهد. بارتباط قبول ویا عدم قبول موجودیت "وحدت ملی" درکشور، بصورت عام دوگروه وجوددارند:
اول - افراد، گروها و جریانهای که تشکیل دولت، ملت و وحدت ملی را برمحور قوم اکثریت پنداشته ومعتقد اند که باایجاد افغانستان همواره وحدت ملی وجود داشته است. اینها اصراردارند که این مسئله دربین مردم مطرح نبوده وطرح آنرا محصول چند روشنفکر ویا جریانهای تجزیه طلب و وابسته به بیگانگان میدانند. این گروه حتی بحث پیرامون طرح وحل مساله ملی (قومی) رااصولا غیرمجاز وافتراق برانگیزدانسته ومعتقد اند که افغانستان به یک دولت متمرکز وفوق العاده قوی نیاز مند است تا ازاستقلال، حاکمیت ملی وتمامیت ارضی خود دفاع کند. این گروه هرگونه تقسیم قدرت سیاسی وبرپایی ادارات دولتی بشیوه خود مختاریهای محلی ویا ایجاد نظام فدرال راباعث تجزیه کشورمیدانند {10}.
دوم – افراد، گروها و جریانهای که تاریخ معاصرافغانستان را تاریخ خونبارمرگ عدالت سیاسی وملی میپندارند و معتقد اند که برخوردهای تبعیض آمیز قومی ، زبانی ومذهبی با لوسیله امیران وزعمای قبیله حاکم، اقوام مختلف جامعه را در برابرهم قرار داده وصفحات خونین ملی وبحران عمیق سیاسی و اجتماعی را در روابط آنها بوجود آورده است {10}.
جهت اثبات هردو ادعا موضوع را دردو بخش گذشته وحال مورد بررسی قرار میدهیم.
1. وحدت ملی - ازعبدالرحمن تا ملاعمر
شگفت آوراست که یک تعداد تاریخ نگاران درباری و تاریخسازان سرکاری مبدا ایجاد افغانستان کنونی (وحتی مبدا ایجاد دولت ملی، وحدت ملی وملت افغان) را سال 1747 م یعنی بقدرت رسیدن احمدخان رئیس قبیله ابدالی درکندهار میدانند، درحالیکه درواقعیت امرتا زمان عبدالرحمن، دولتی ویا کشوری باین نام نه تنها درتاریخ {6} بلکه حتی درجغرافیه نیزوجودندارد {11}:
"اقوام مختلف شامل ترکیب جامعه افغانی برای باراول درسال 1747 م موفق به تشکیل یک دولت ملی شدند ... و آنهم ازمجرای اتحاد داوطلبانه اقوام مختلف" ... و"ملت افغان" راایجاد نمودند..." درتاریخ قرن 18 هیچیک تصادم قومی، نژادی و مذهبی ثبت نشده است ... تاریخ قرن 19 ... از1793 تا 1880 ... آگنده ازوارد شدن ضربه های مدهش برپیکر وحدت ملی است...
دوره سلطنت 21 ساله امیر عبدالحمن در تامین وحدت ملی ... دارای بسیار برجستگی است ... امیربدون تعصب قومی و مذهبی ... اقوام سرکش وماجراآفرین را ... بلا تفریق وبدون استثنا تار ومارکرد. یکی دیگر ازکارروایی های امیر ... که بسیارمفید ثابت شد تطبیق پروگرام اسکان ناقلین است، که طی آن برخی قبایل جنوب بشمال کشور کوچانیده شدند" {12}.
بنا بگفته موصوف "نخستین دولت ملی درافغانستان بالوسیله پشتونها ... پایه گذاری شد. پشتونها با داشتن نفوس اکثریت بمقایسه سایراقوام طی دونیم قرن اززمان تشکیل دولت ملی تا تجاوز شوروی ... مسئولیت رهبری سیاسی دولت رابدست داشتند ... ضوابط زندگی قبیلوی (ازجمله پشتونولی) ... درامر تثبیت رهبری پشتونها ممد واقع شد" {12}.
موصوف حکومت طالبان راملی ترین حکومت ومقاومت علیه آنرا جنگ قومی دانسته ومیگوید: "فعلا افغانستان درگیرجنگ کثیف قومی است و ... مسئولیت ختم جنگ بدوش ائتلاف اقوام اقلیت است که با داعیه عمومی استقرار حکومت مرکزی وملی که "برادربزرگ" علم آنرا بر داشته است، آهنگ جدال دارد" {12}.
دراین بررسی، حقایق نهایت تلخ، ناگوار وجانسوزی نهفته است: عناصری ازقبیل "تارومارکردن اقوام سرکش وماجراآفرین، اسکان ناقلین، داشتن نفوس اکثریت، ضوابط زندگی قبیلوی، پشتونولی وتثبیت رهبری پشتونها منحیث برادربزرگ (ملت افغان)" مظهرواقعی مفهوم دولت ملی، حکومت ملی و وحدت ملی ازنظراین دانشمند است که آنرا صاف وپوست کنده بیان نموده وازعملی کنندگان این سیاست (عبدالرحمن، امین وطالبان) صمیمانه دفاع کرده است!
ماهیت این سیاست عظمت طلبانه وفاشیستی را محترم هاتف بسیارزیبا به روابط برادران یعنی اقوام کشوربتصویرنموده است: برادربزرگ یعنی اکثریت، برادران خورد یعنی اقلیتها، اطاعت ازبرادربزرگ یعنی وحدت ملی، انتقاد ازبرادر بزرگ یعنی شورش و سرپیچی ازبرادر بزرگ یعنی جدایی وتجزیه طلبی {13}.
یکی دیگرازنامدارترین ومعروفترین مورخین کشورجناب عبدالحی حبیبی است که با پشتیبانی از سیاست تحمیل زبان پشتوتوسط هاشم خان چکامه زیبائی جهت تشویق وترغیب بیشترآن بحضور شاه جوان تقدیم میکند که ماهیت درونی افکار، سیاست وقضاوتهای تاریخی این دانشمند رابرملا میسازد {14}:
"قوم من ! ای تــودهء والا نژاد وی نياکان غيــورت مرد و راد
با تو دارم گفتـــگوی محرمی تا ز اسرار حــــيات آگاه شوی
بشنوای پشتون باصدق و صفا حـافـــــــــظ کهسار و قلب آسـيا
گر بزرگی خــواهی و آزادگی يا چــو اسلاف غيورت زندگی
اولاً پشـــــتو لسانت زنده ساز هم براين شـالوده کاخت برفراز
تاتوانی تکـــــيه بر شمشير کن قصر ملت را برآن تعمير کن »
اینست یکی دو نمونه ازنظرات دانشمندان ومورخین سرشناس قبیله گرایان (قبیله ای که بیش از 250 سال دراین سرزمین حکومت کرده) درمورد معنی وحدت ملی وچگونگی ملتسازی!!!
البته دهها نام دیگر رامیتوان باین لست طویل با شاهکارهای جاویدان ایشان (ازقبیل سقاوی دوم) علاوه نمود: لایق، سیستانی، سادات، هاشمیان، اتمر، ... زی ها و زادهای دیگرکه لقب پرافتخار "بابا" بایشان اعطا گردیده ویا خواهد گردید!
دراینمورد اگریکمقداردیگرهم بدون ملاحظه وروشنتر قضاوت کنیم ازدیدگاه این دانشمندان قبیله گرا، معنی دولت، ملت، وحدت و ... زمانی صدق پیدا میکند که در "راس" آن یک پشتون قرار داشته باشد (صرفنظرازینکه چپ، راست، کج، کور، و... باشد) و بایست همه "بپذیرند" که هر آنچه مربوط به ایشان است همه "ملی" اند: اصطلاحات ملی، سرود ملی، اتن ملی، لسان ملی، لباس ملی، بابای ملی و...
طوریکه میبینیم مشکل اساسی یکتعداد زیاد روشنفکران ودانشمندان قبیله گرای کشورما اینستکه متاسفانه همه چیزرافقط ازسوراخ منافع قبیلۀ خویش بررسی نموده وبا اصرار میخواهند آنرا بر دیگران "تحمیل" نمایند. درحالیکه وحدت ملی فقط میتواند بربنیاد یک دولت ملی ایجاد گردیده و تبلورآن دموکراسی وعدالت اجتماعی درجامعه باشد. این دموکراسی وعدالت اجتماعی نیزکلمات خوش خط وخال و یا مفاهیم مجرد، خشک وجدا اززندگی مردم نبوده وباید عملا دربر گیرنده عدالت قومی، مذهبی، زبانی، جنسی ومنطقوی باشد. درینموارد هیچگونه تبعیض ویا امتیازی نمیتواند قابل قبول ویا توجیه پذیرباشد.
دلچسپ است که یکتعداد (طورمثال) تامین عدالت قومی رابطورمیکانیکی "سهم مساویانه" اقوام درقدرت میدانند ویا یک تعداد دیگر نصب چند چهره نمایشی ازاقوام مختلف دردستگاه قدرت را تامین عدالت قومی قلمداد میکنند. درحالیکه بعقیده من منظوراز"عدالت" باید تامین شرایط مساوی برای رشد وانکشاف همه افراد جامعه صرفنظراز وابستگیهای قومی، مذهبی، زبانی، جنسی و سمتی آنها باشد.
برای بررسی دقیق و همه جانبه مسایل ومشکلات قومی درکشورباید پیشینه تاریخی آنرادرعرصه های مختلف مورد تحقیق ومطالعه قرارداد. شمه ای ازین مسایل در تاریخ غبار، فرهنگ ومحتاط برشته تحریردرآمده ودرین اواخریکتعداد مقالات روشنگرانه نیزباین ارتباط درسایتهای انترنیت به نشررسیده است. ولی واقعیت موضوع اینستکه بعلت فراهم نبودن شرایط وامکانات، تا هنوزهیچ چیزی ازآنچه درطول بیش از 250 سال رخداده مورد تحقیق وبررسی قرارنگرفته است.
قابل یادآوریست که یکتعدادازهموطنان ما پیشنهاد میکنند، خواهش مینمایند وحتی قسم میدهند که بلحاظ ... همه چیز را به تاریخ بسپارید، بگذارید تاریخ قضاوت کند (بدون اینکه ما بنویسیم!)، مرداری را شورندهید، اختلافات را دامن نزنید، یادآوری گذشته باعث نفاق وتفرقه بیشترمیشود، بالای گذشته خاک بپاشید و ... وحدت کنید. ویا فکرمیکنند که "ملت شدن بخواستن ونخواستن ماوابسته است" {15}. آنهاییکه این موضوع را آگاهانه پیشکش میکنند، میدانند که در طول این مدت چه بلائی بر سرتاریخ، زبان، فرهنگ، مذهب ودارائی های اقوام ومردمان این سر زمین آورده اند و با چه مهارتی تا کنون آنرا درگلوها خفه ساخته ویا توسط تاریخ سازان خویش جعل نموده اند. لذا باید خاموش بود تا "چلوصاف" این آقایان ازآب بیرون نیامده و وحدت ملی یعنی حاکمیت ایشان به خطرنیافتد!
ولی آنهاییکه این موضوع را مخلصانه، صادقانه ودلسوزانه پیشکش میکنند باید بدانند که متاسفانه نمیتوان اتحاد ووحدت را با زور، فرمان، وعظ و یا نصیحت ایجاد کرد {16} (ایکاش اینقدرآسان میبود). بلکه باید زمینه های عینی وواقعی این عدم وحدت یعنی بیعدالتی را ازبین برد. من بدین باورم که اگردریک جامعه، عدالت اجتماعی موجودباشد هیچگونه تبلیغ وتوطئه ای نمیتواند آنرا خدشه دارسازد. لذا افشای جنایات تاریخی نه بمنظورعقده گشائی، انتقام گیری ویا تحقیروتوهین به شخص ویا قوم خاصی است. بلکه هدف اساسی آن دانستن ریشه ها، علل وعوامل آن ودریافت راه حلهای مناسب بخاطررفع آن ویا عدم تکرار آن درآینده است. زیراجرم یک امرشخصی بوده وهیچ قومی، مذهبی ویا سمتی نمیتواند مسئول خیانت ویا جنایاتی باشد که توسط یک فردویا افراد مربوط به آن صورت گرفته است.
بادرنظرداشت آنچه گفتیم وبخاطرروشن شدن تاریخ حقیقی کشورپیشنهاد مینمایم تا روشنفکران و دانشمندان دلسوزوآگاه وطن دربخشهای مختلف تاریخ واقعی این دوره تحقیق وتتبع نموده ونتایج کارخویش رادرمحضرقضاوت مردم بلا کشیده خود قراردهند. این گام بزرگی خواهد بود درجهت روشنگری اذهان عامه وبسیج نیروهای مردمی ویگانه تضمینی است درجهت عدم تکرارآنچه در گذشته اتفاق افتاده است. بعضی مسایل مورد تحقیق وبررسی قرارذیل است:
1. حکومت تک قومی 250 ساله و مشارکت سایراقوام درآن.
2. تحمیل نام افغان وافغانستان (دراینمورد مقالات زیادی بنشر رسیده است).
3. مسئله ناقلین واثرات تاریخی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن.
4. پروسه پشتوسازی و پشتونیزه سازی کشور واثرات آن (نقش پشتوتولنه وکورسهای پشتو در فارسی زدائی).
5. نامگذاری محلات وتبدیل نامهای مناطق تاریخی درکشورواثرات آن (فقط بنواحی شهرکابل نظراندازید: خوشحال مینه، جمال مینه، میرویس مینه، ایوب خان مینه، رحمن مینه، ولیخان مینه، اکبرخان مینه، ...).
6. جنایات امیرعبدالرحمن درهزاره جات و نورستان.
7. جنایات نادردرشمالی وامتیازات قبایل جنوبی.
8. نقش هاشم خان و جنایات محمد گل مومند دراسکان ناقلین ومحو آثارفرهنگی.
9. امتیازات وتبعیضات قومی در دوره ظاهر.
10. وزارت اقوام وقبایل ونقش آن درپروسه وحدت ملی.
11. محوونابودی آثارفرهنگی اقوام غیرپشتون.
12. تقسیمات واحدهای اداری ومعیار آن.
13. سابقه نفوس شماری واحصائیه درکشور.
14. جنایات امین درکشتاراقوام دیگر.
15. ساختارجوامع قبیلوی درکشوروامکانات ایجاد دولت ملی {17}.
16. نقش خط دیورند (پشتونستانخواهی) وسایرخطوط سرحدی درجداسازی اقوام واثرات آن.
17. چگونگی انکشاف مناطق کشوردررژیمهای مختلف.
18. علل قابل افتخاربودن کلمات پشتون وافغان درپیشاوند وپساوند اسمای اشخاص ومحلات در کشور(پشتونیار، پشتونمل، پشتونزی، پشتوندوست و... پشتون زرغون، پشتون کوت، افغانکوت، و...) وعدم افتخار(؟) یا عدم موجودیت تاجک، ازبک، هزاره و ... درپیشاوندها وپساوندها.
19. نقش اختلافات قومی درایجاد وفروپاشی حزب دموکراتیک و حکومت آنها.
20. نقش اختلافات قومی درتشکیل احزاب اسلامی، دوره جهاد وحکومت مجاهدین.
21. نقش اقوام درایجاد، توسعه و سقوط طالبان.
تمام بررسیها نشان میدهد که درتاریخ "افغانستان" نه تنها هیچگونه مظاهری ازوحدت ملی وجود نداشته بلکه سراپا وحشت ودهشت بوده است. بهرصورت، آن چیزی است که درگذشته اتفاق افتاده ولی حد اقلی اثرات فعلی وناهنجارآن ایجاد فضای بی اعتمادی وانتقامجوئی (دربین روشنفکران اقوام محکوم) وفرهنگ تحمیل وعدم تحمل (دربین روشنفکران قوم حاکم) است. لذا وظیفه اساسی روشنفکران دلسوزوطن درشرایط موجود را روشنگری، ایجاد فضای اعتماد و فرهنگ تحمل و عدم تحمیل (پیش شرطهای ذهنی) دانسته ومعتقدم که چنین فضائی فقط می تواند ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازهرآنچه در گذشته اتفاق افتاده، میسر گردد {11}.
این جاده دوطرفه است: دلجوئی، اعتراف ومعذرت خواهی ازطرف روشنفکران قومیکه حاکمان آن جنایت کرده وگذشت وبخشش ازطرف روشنفکران اقوامی که مورد ظلم وبیعدالتی قرارگرفته اند. فقط دراینصورت میتوان زمینه های ذهنی وحدت ملی بین روشنفکران کشوررافراهم ساخت. یکی ازگامهای ساده و عملی (پیش شرطهای عینی) برای ایجاد وحدت ملی درشرایط فعلی کشور میتواند انتخابی نمودن ارگان های محلی قدرت واداره دولتی درچوکات تشکیلات اداری موجود باشد.
2. وحدت ملی - دوره کرزی
فکرمیکنم دراینمورد مقالات واطلاعات زیادی وجوددارد. زیراوسایل مختلف اطلاعات جمعی این امکان رافراهم ساخته که روزمره ناظرزنده وشاهدعینی بسیاری از تغییرات وتحولات درکشور باشیم . طوریکه بچشم سرشاهد بودیم کرزی بادرنظرداشت وابستگیهای قومی (پشتون بودن) و سیاسی (پشتیبانی امریکا) برخلاف نورمهای دموکراسی و معیارهای انتخابات برمشترکین جلسه بن تحمیل گردید {18}. ولی مهمترازآنچه دربن گذشت، پالیسیها وعملکردهای جناب کرزی در طول پنجسال حاکمیت موصوف است که میتواند معیاردقیق ارزیابیها باشد.
اگرکمی دقیقترماهیت دولت فعلی رادرنظربگیریم سراپای آن غرق درقومگرائی و قبیله گرائی بمفهوم طالبانی آن درلباس دموکراسی است. طورمثال: انتخاب هردومعاون کرزی باساس قومی است، انتخاب تمام وزرای کابینه با معیارقومی است، پارلمان غرق درقومگرائی است، هرگونه رای گیری واتخاذ تصامیم برمعیارهای قومی است، نصب، نگهداشت وپیشنهاد جناب شنواری (شیخی که مظهرمقدس وملوث است {19}) درراس قوه قضائیه واعضای آن برپایه قومی است، انتخاب وجابجائی کادرها درتمام ادارات دولتی برمعیارهای قومی است و ........
باید بخاطرداشت که درنهایت امرفقط یک تضمین واقعی برای زنده ماندن فاشیزم قبیله وجود دارد وآن - برقراری دوباره دیکتاتوری سیاه طالبان درکشوراست. زیرا قبیله گرایان بخوبی میدانند که دموکراسی مرگ فاشیزم است! بهمین علت نباید ازکرزی ودارودسته اش توقع داشت که در کشور ما دموکراسی بیاورند، مگراینکه یک نیروی بالقوه مردمی آنها را "جلوکش" کند!
فکرمیکنم حالا همه می دانند که حتی عزل وجابجائی فهیم، دوستم، اسماعیل خان ودهها شخصیت دیگرازارگانهای مختلف دولتی (به بهانه جنگسالار؟ که ایکاش اینطورمیبود وبعوض آنها شایسته سالاری نصب میگردید!) پایه واساس قومی داشته ودراین جامعه فقط یک بازی وجود دارد وآنهم "بازی قومی" است وبس! تمام بازیهای سیاف - محقق وقانونی - ربانی برسرریاست پارلمان و هرآنچه امروز درآنجا میگذرد شاهد مدعاست که توسط کرزی وباند موصوف ایجاد گردیده وادامه دارد. وهمین "بازی قومی" است که امروز دشمنان قسم خورده وایدئولوژیک سرخ، سیاه، سبز و سفید دیروزی (ظاهرشاه، سیاف، گلابزوی، ملاراکتی وعلومی) را بهم پیوند ودریک صف واحد قرارداده است.
وقتی بازی قومی است چطورمیتوان ازدیگران توقع داشت که فراقومی عمل کنند؟ زیرا "فرا قومی اندیشیدن رانمیتوان بعنوان درس اخلاق وایدیالوژی درنظرگرفت" {20}، مگراینکه بازی راتغییرداد. جهت تعویض این بازی (که تیم کرزی آنرا براه انداخته) بیک نیروی بالقوه مردمی نیازاست که تیم کرزی را "جلوکش" ویا "تعویض" کند، درغیرآن این بازی ادامه خواهد یافت.
درآخرباید متذکرشد که مسئله قومی درافغانستان یک مسئله نهایت مغلق، حساس ونازک است و اگر صادقانه ودلسوزانه بآن برخورد نشود عواقب نهایت ناگواری بدنبال خواهد داشت. زیرا این مسئله درتحلیل نهائی ماهیت ارضی دارد. بدین معنی که پروژه اسکان ناقلین درشمال شباهت زیادی به مسئله فلسطین و اعمار شهرکهای یهودی نشین درمناطق اشغالی دارد! این پروژه سیاسی که نهال آن توسط عبدالرحمن غرس وتوسط هاشم ومحمدگل مومند آبیاری وتوسعه یافت، درزمان هجوم طالبان شگوفه کرد و ثمرداد وطالبان میوه شیرین آنرا چیدند!
اکنون سردمداران قبیله با بهره گیری ازتجربه طالبان بسرعت تلاش دارند تا با استفاده ازوقت و شرایط (موجودیت امریکا وقوای بین المللی) مواد مهم برنامه "سقاوی دوم" یعنی خلع سلاح شمال واسکان ناقلین را تطبیق نمایند. اینجاست که زنگهای خطربصدا درمیآید!!!
پروژه خلع سلاح در شمال عملی گردیده (درحالیکه جنوب مسلح ساخته میشود!) و پروژه اسکان ناقلین (ببهانه اسکان کوچیها؟) درنواحی مختلف شهر کابل، شمالی، پنجشیر، کندز، بغلان، بامیان وسایرمناطق آغاز شده که باید درمقابل آن با یک نیروی بالقوه مردمی شدیدا مخالفت نمود، به مقاومت برخاست وبهرقیمتی شده جلو آنرا گرفت!
درغیرآن منتظردوردوم طالبانی ولی خونبارترباید بود!
نتیجه گیری
"وحدت ملی" درکشورافسانه ایست دلانگیزوگوشنوازکه فقط میتوان آنرادرگوش کودکان زمزمه کرد، درحالیکه تاریخ "افغانستان" سراسرخون است وبیعدالتی با تمام اشکال آن.
ایجاد پیش شرط های لازم نظری (اعتمادسازی، تحمل وعدم تحمیل ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازآنچه اتفاق افتاده) وعملی (انتخابی نمودن تمام ارگانهای محلی قدرت واداره دولتی) در شرایط فعلی میتواند مقدمۀ برای ایجاد وحدت ملی دربین روشنفکران کشور باشد.
اما مسیرتحولات کنونی زنگهای خطردرشمال رابصدا درآورده که قبیله گرایان با هزاران چال و حیل میخواهند برنامه "سقاوی دوم" را در لباس زیبای "خامک دوزی افغانی" یعنی خلع سلاح و اسکان کوچیها درمناطق"اقوام سرکش وماجراآفرین"تطبیق وسیادت دایمی قبیله راتضمین نمایند.
حوادث جنوب نیز که محصول "چشمکزدن" های علنی وپنهانی جناب کرزی به همتبارانش میباشد چراغ های سرخ را روشن گردانیده ونشاندهنده دورتسلیمی قدرت به طلبای کرام (؟) است تا افتخارات "مقاومت" افسانوی قهرمانان خراسان زمین را ازصفحات تاریخ محونموده، سیادت قبیله را تامین وعمق ستراتژیک پاکستان را تضمین نمایند.
لذاافشای جنایات تاریخی وبسیج نیروهای بالقوه مردمی یگانه تضمینی است درجهت جلوگیری از وحشت ملی ( آنچه ازعبدالرحمن تا ملاعمراتفاق افتاده)، ایجاد دولت ملی ورسیدن به وحدت ملی!
منابع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Main_Page1.
2. مجید اسکندری – افغانستان در مسیر وحدت ملی.
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari2.html
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari3.html
http://www.ariaye.com/dari/qanoonasasi/eskandari4.html
3. عبدالله نائبی – مسئله ملی: ستم ملی، رهائی ملی، فدرالیزم دموکراتیک و نگرشی بر مسئله ملی درجامعه امروزی.
http://www.ayenda.org/Masale%20meli.pdf
4. نصیرسهام – افغانستان یا خراسان.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/saham.html
5. ثریا بها – پرنده مردنیست پروازرابخاطربسپار.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/sorayabaha.html
6. اندیشمند – نگاه به افغانستان. چگونه کشورماافعانستان نام گرفت؟
http://www.ariayemusic.com/dari2/tarikh/andeshmand.pdf
7. رنگین دادفرسپنتا – نژادپرستی وگفتمان هویت ملی، چراجستاری با این همه کاستی؟
http://payamemojahed.com/index.php?option=com_content&task=view&id=1390&Itemid=35
8. اندیشمند – سیاست "سهم اقوام" در وزارت خارجه؟
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/andeshmand4.html
9. احمد حسین مبلغ – افغانستان به عنوان ملت بالقوه.
10. عالم – بسوی ایجاد جبهه عمل نیروهای ملی و ترقیخواه.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/alem3.html
11. لعل زاد – دوپیشنهاد ساده وعملی برای کاهش بحرانات داخلی ومداخلات خارجی درکشور.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/lalzad.html
12. روستار تره کی – نقش اقوام درپروسه تشکل ملت درتاریخ معاصر افغانستان.
13. سخیداد هاتف – شک در مطلوب ها.
14. بغلانی – توضیحات در ارتباط مقاله "آریانای باستان، خراسان پهناوروافغانستان پرآشوب".
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/baghlani2.html
15. سیاه سنگ – چگونه میتوان به وحدت ملی رسید واگرنرسیم چه؟
16. بیژنپور – وحدت ملی، یک توهم وهزارگمان.
http://www.ariayemusic.com/dari3/siasi/bezhanpoor.html
17. خواجه بشیراحمد انصاری. ذهنیت قبیلوی: دیواره ای فراروی تدین وتمدن. 1382 انتشارات پیمان.
18. لعل زاد – افغانستان امروزی درنقشه های دیروزی.
http://www.ariayemusic.com/dari3/afg.html
19. خواجه بشیراحمد انصاری – شیخ شهرما مظهر مقدس وملوث.
http://www.ariayemusic.com/dari2/siasi/ansari.html
20. الهام غرجی – خطوط موازی و خطوط متقاطع: گزارش حال سیاست قومگرائی درافغانستان.