دکتور لعل زاد
دوپیشنهاد ساده وعملی برای کاهش بحرانات داخلی و مداخلات خارجی
درکشور
دریک تعداد سایتهای (Warning: Taliban is back ...)متن این مقاله چندی قبل تحت عنوان
انترنیتی بزبان انگلیسی نشرگردید (1) . اینک محتوای فارسی آنرابابرخی تعدیلات واضافات خدمت دوستان تقدیم میدارم.
رژیم طالبان- القاعده دراثربمباران قوای هوایی امریکا درهم شکسته ودراثرپیشروی قوتهای زمینی جبهه متحد دراواخر سال 2001 متلاشی گردید.
پس ازفروپاشی رژیم خونخوارطالبان، توقع میرفت که امریکاییها بکمک جامعه جهانی یک حکومت مناسب ونسبتا دموکراتیک رادرکابل بوجود آورند تا دردها وزخمهای ناسوروطولانی مردم افغانستان را تسکین ومداوا نموده، کشورویرانه ما را بازسازی کرده وصلح وامنیت را بجامعه بلاکشیده ما بارمغان آورند. بعلاوه حتی انتظار میرفت که امریکاییها شاید این کشوررا طوری اعمار نمایند که منحیث یک "مودل" برای سایرکشورهای شرق میانه نمونه ای صلح، دموکراسی و خوشبختی باشد. زیرا بصورت بیشماری تکرارمیگردید که افغانستان یک نمونه موفق در"جنگ برضد تروریسم" بوده ورژیم کرزی یک نمونه درخشان "جامعه دموکراتیک" است! حال این سوال بوجود میآید که آیا این ادعا ها درست ازآب درآمد و یا نادرست؟
موفقیت جنگ برضد تروریزم؟
تصادمات خونین درهفته های آخربین جنگجویان طالبان ازیکطرف و قوتهای ایتلافی و نیروهای امنیتی افغانستان ازطرف دیگرباثبات رسانید که همه ادعاهای اداره بوش- کرزی کاملا غلط و فریب محض بوده و وضع امنیتی بطورجدی رو بوخامت گراییده است. گروه طالبان دیگرتنها بالای تکتیک های جنگ وگریزتوسط گروپهای کوچک گوریلایی وچریکی اتکا نمیکنند. بعوض، آنها اکنون درگروپهای بیشتر ازصد نفری حملات خودرا بالای قوتهای ایتلاف و پوسته های امنیتی حکومتی انجام میدهند. آنها اکنون درچالش با رژیم کرزی و قوتهای ایتلافی، یکتعداد ولسوالیها وعلاقداریها رادرچندین ولایت جنوبی وشرقی کشور(کنر، غزنی، کندهار، ارزگان و هلمند) تحت کنترول خود دارند و بتدریج بطرف شمال و غرب کشور پیشروی مینمایند.
اما رژیم کرزی بعوض تفکردرباره ای مسایل داخلی، نواقص ومعایب درپالیسیها وعملکردهای رژیم خود، به بازی "ملامت" کردن پاکستان منحیث یگانه منبع و عامل اصلی مسایل ومشکلات افغانستان ادامه میدهد. آنها بهیچوجه عوامل داخلی رامدنظر نگرفته ومایل نیستند بدانند و یا اعتراف کنند که منبع اینهمه مسایل، مشکلات و معایب در داخل حکومت ورژیم خودشان است. درحالیکه بعقیده من منبع اساسی وعلل عمده گسترش نارضایتی های مردم افغانستان و مداخلات پاکستان، نتیجه پالیسهای غلط وعملکردهای نادرست رژیم کابل است.
گسترش وخامت اوضاع امنیتی درکشورگواهی آنستکه پالیسیهای اداره بوش- کرزی درافغانستان غلط ونادرست بوده واکنون به بن بست رسیده است. اما برای دریافت علل وعوامل نادرستی آن و اینکه چگونه میتوان آنرا اصلاح کرد باید به دریافت ریشه ها و علل آن توجه کرد وآنهم (بعقیده من) درقدم اول تحمیل یک رژیم دست نشانده با پالیسیهای نادرست است.
نمونه درخشان دموکراسی بوش- کرزی؟
ایالات متحده درتوافقات بن یک فرد دست نشانده خویش رابالای نمایندگان آن جلسه تحمیل کرد (درحالیکه حامد کرزی 2 رای وپروفیسور سیرت 11 رای داشت) بدون اینکه شرایط مغلق قومی ومنطقوی افغانستان را درنظرداشته باشد. باینترتیب باتاکید براینکه فقط باید یک "پشتون" درراس قدرت قرار داشته باشد اولین سنگبنای اعماریک افغانستان نوین در بن (بانقض آشکار اصول دموکراسی و مبانی انتخابات) بربنیاد کج واساس نادرست گذاشته شد! فکرمیکنم چنین اصلی درمورد حکومت کابل مصداق عمل پیدا میکند:
خشت اول گرنهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
امریکاییها نمیدانستند که دهها سال جنگهای خونباروصدهاسال تصفیه های وحشیانه وآزارواذیت قومی ومذهبی بواسطه حاکمان پشتون درافغانستان، ایجاب پیش شرطهای لازم نظری (از قبیل دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازآنچه درگذشته اتفاق افتاده) وعملی (انتخابی نمودن ارگانهای محلی) جهت ایجاد فضای اعتمادوحسن نیت دربین اقوام و مناطق مختلف را بخاطرایجاد یک جامعه عادلانه مینمود. آنها باید درک می نمودند که ایجاد فضای اعتماد و اعمارجامعه عادلانه هرگزنمیتواند با تحمیل یک پشتون قومگرادریک سیستم مرکزی ودریک جامعه چند قومی میسر گردد. زیراچنین تجارب تلخ وخونباری دررژیم های امیرعبدالرحمن، نادرشاه، ظاهرشاه، حفیظ الله امین و طالبان بطوروحشیانه ای عملی وامتحان گردیده بود.
ایالات متحده و ملل متحد بایست بالای اعمار سیستم ها وموسسات نسبتا دموکراتیکی تاکید میورزیدند که شرایط حداقل مساوی ومساعد را برای تمام اقوام وافراد کشور تامین مینمود. بر خلاف، آنها تمام مساعی وسرمایه گذاری خویش رابراساس پشتیبانی ازیک فرد قومگرا(که خود یکی ازبنیانگذاران جنبش طالبان درپاکستان بود) - "یک فرد نامناسب برای یک کاربزرگ" - متمرکزنمودند. بعلاوه، اگراین"فرد نامناسب" با "پالیسیهای مناسب" مشوره ومواظبت میگردید، بهیچوجه شرایط بگونه ای انکشاف نمینمود که امروز باآن مواجه هستیم.
امریکاییها این مشوره های غلط ونادرست پشتونهای قومگراراقبول کردند که نصب یک "فرد پشتون" دریک سیستم ریاستی ودریک دولت مرکزی ازیکطرف جبران سقوط حاکمیت طالبان برای پشتونها است وازطرف دیگراثرات متحدکننده ای اقوام دریک کشورپارچه شده راخواهد داشت. بسیاری ازعناصرقومگرای پشتون به بهانه ایجاد "وحدت ملی" درکشورهنوزبرین عقیده اند وآنرا اقدامی درستی درین راستا میدانند. این عناصر تبلیغ مینمایند که تمام افراد و اقوام افغانستان یک "افغان" بوده و باهم برادروبرابر زندگی نموده وهیچگونه تفاوت و تنشی دربین آنها وجود ندارد. متاسفانه حتی امروز، بسیاری ازروشنفکران پشتون که ادعای "مترقی" بودن نیز دارند هرگونه صحبت ویا بحثی درمورد مسایل ملی، تنشهای قومی وتنوع اتنیکی در کشور را دامن زدن باختلافات ملی دانسته، به آن مهر"خیانت" به وحدت ملی زده وآنرا "توطیه" ای اجنبیها برای تجزیه کشورقلمداد مینمایند.
طوریکه دیده میشود فضای عدم تحمل وفرهنگ تحمیل (پیش شرطهای نظری) تا اندازه ای وسیع، گسترده و حاکم است که حتی صحبتهای عادی و تیوریکی بر سر کلمات افغانستانی، دانشگاه و ... تفرقه افگنانه وخیانت ملی محسوب میشود. درحالیکه اگردیروزهیچگونه فضای برای اظهاراین حقایق وجود نداشت، امروزهمه میگویند وصریحااعلام میدارند که کلمه"افغان" یا "پتان" نام تاریخی ومعادل "پشتون" بوده (2) وحتی کلمه "افغانستان" نیزمنحیث نام رسمی کشور، باراول توسط انگلیسها در معاهده انگلیس- فارس درنیمه اول قرن 19 برای حاکمان "کابل" بکاررفته است در حالیکه امیران وشاهان "کابل" نه تنها درآن هنگام بلکه حتی تا اواخرقرن نزدهم نیز خود را امیران و شاهان "خراسان" مینامیدند.
تاریخ گواهی آنستکه زمامداران پشتون درطول تاریخ اکثراجهت سرکوب اقوام غیرپشتون وبعضا حتی جهت سرکوب بعضی قبایل پشتون دست بدامن خارجیها زده و خواستار مداخله آنها گردیده است. مساعی وتلاشهای کرزی جهت سرکوب قدرتهای محلی توسط نیروهای خارجی وایجاد یک حکومت مرکزی قوی ومستبد درکابل نیز اقداماتی دراین مسیر پنداشته میشود. زیرا هم اکنون علامات ونشانه های پشتونسالاری و پشتونیزه سازی جامعه با اعطای مقامات مهم دولتی به افرادقومگرای پشتون درین حکومت و کنار گذاشتن افراد غیرپشتون به بهانه های "جنگسالار" وایجاد حکومت "شایسته سالار" وسایراقدامات دراینعرصه، زنگهای خطررا بصدا در آورده است. زیرا مردم بچشم سرشاهد چنین پروسه های درگذشته بوده اند که حالا نیز درشرف وقوع است: انتقال و جابجا سازی ناقلین پشتون ازصفحات جنوب بشمال کشور، غصب زمینهای اقوام بومی (تاجک، ازبک و هزاره) وتوزیع آن به ناقلین توسط زور ویا فرمان، تحمیل زبان پشتو، انحصار پستهای مهم دولتی، محو آثارتاریخی و فرهنگی اقوام دیگر، تغییر نامهای محلات و مکانهای تاریخی، اصطلاحات ملی، سرود ملی، اتن ملی، لسان ملی، لباس ملی، بابای ملی و...
باید بخاطرداشت که افغانستان کشور اقلیتهای اقوامی است که بدنه اصلی ویا اکثریت آنها در کشورهای مجاوروهمسایه زندگی میکنند وآنهم طوریکه کمیت هیچیک ازین اقوام بگمان اغلب بیشتر از30 فیصد نفوس کشور را تشکیل نمی دهد (قرار معلوم احصاییه دقیقی وجود ندارد: با وجودیکه رژیمهای گذشته چندین باربه سرشماری نفوس اقدام نمودند و بگمان اغلب چون اعلان ارقام حقیقی، افسانه "اکثریت" ایشان رابرملا ورسوا میساخت آنراباطل وناتکمیل اعلام نمودند). من یقین کامل دارم که اگرکمیت ایشان حتی باندازه 5 - 10 فیصد ازدیگران اضافه میبود ویا حتی 35 – 40 فیصد نفوس کشوررا تشکیل میدادند این موضوع را توسط دهها موسسه بین المللی و با شهادت دیگران انجام میدادند (همین خاموشی وعدم علاقه ایشان به پیگیری موضوع سرشماری درکشور، خود گواهی آنستکه حتما درزیرکاسه نیمکاسه ای وجود دارد). درحالیکه به باورمن از نگاه ماهیت دریک جامعه دموکراتیک، چندان ارزشی ندارد که نفوس کدام قوم چندفیصد است!
درچنین فضای عدم تحمل وفرهنگ تحمیل وبا درنظرداشت استبداد حداقل یک قرنه ای حاکمان مستبدپشتون بالای اقوام دیگروهمچنان اتخاذ تدابیر، پروژه ها، برنامه ها وعملکردهای متعدد جهت پشتونسالاری وپشتونیزه سازی جامعه (که مثالهای آن در بالا ذکرگردید) چطورمیتوان از ایجادعدالت اجتماعی وفضای صلح وبرادری دراز مدت دربین اقوام مختلف کشورسخن گفت و یا بآن نایل گردید؟
بعقیده من بدون ایجاد پیش شرط های لازم نظری وعملی برای اعتمادسازی نمیتوان بهیچگونه تفاهم واقعی، وحدت ملی ویا عدالت اجتماعی نایل شد. یکی ازین پیشزمینه های عملی درشرایط موجود میتواندایجاد فضای نسبتا بازسیاسی یعنی انتخابی نمودن تمام ارگانهای محلی قدرت دولتی در چوکات تشکیلات اداری موجود کشور باشد. بدینطریق میتوان ازیک طرف شرایط لازم برای ایجاد فضای اعتماد و ختم بازی "ملامتبازی" را فراهم ساخت وازطرف دیگر مانع تشویشات ونگرانیهای بنیادگرایی قومی ومذهبی در شرایط موجود گشت.
متاسفانه فعلا دارودسته کرزی به بهانه های مختلف با چنین راه حلی موافق نیستند واین خوددلیل واضح و نگرانی عمده برای آنستکه تعداد زیادی باور نمایند که عناصر قومگرای پشتون در حکومت موجود با استفاده ازپستها وموقعیت خود، خواهان تداوم پشتونسالاری وپشتونیزه سازی کشورمیباشند (صرفنظرازینکه دهها اقدام عملی درین زمینه درحال اجراست). ایالات متحده نیز با پشتیبانی ازکرزی وپالیسیهای قومی آن این وضع رابیشتر پیچیده ساخته و به نگرانیها افزوده است. در حالیکه درعراق تا اندازه ای زیادی ازپالیسی تنوع قومی و حقوق سیاسی گروپهای مختلف حمایت میکند.
لذابمنظورایجاد فضای تفاهم واعتماد باافرادواقوام کشور، بایست به فرهنگ تحمیل وعدم تحمل پایان بخشید وآنهم فقط میتواند ازطریق گذشت، دلجویی، اعتراف ومعذرتخواهی ازهرآنچه در گذشته اتفاق افتاده، میسرگردد. چنین فضای میتواند با انتخابی نمودن ارگانهای محلی، تقویت واستحکام یابد و شرایط واقعی را برای دولتسازی، ملتسازی، عدالت اجتماعی و وحدت ملی فراهم سازد. درغیرآن هر گونه تفاهم، اعتماد و اتحادی میکانیکی بوده و نمیتواند پایدار و دوامدارباشد (چنانکه درعمل دیدیم ومیبینیم حتی اندیشه های زیبای "انترناسیونالیسم پرولتری" و "اخوت اسلامی" نیزنتوانستند ونمیتوانند چنین فضای را فراهم سازند)!
دستآوردهای دیگر؟
بررسی پالیسی های حکومت کرزی ومسیرانکشاف حوادث درکشورنشان میدهد که نارضایتی عمومی، ناآرامیها، شورشها و قیامها دستاوردهای نهایی این رژیم خواهد بود (اگرتدابیر جدی در جهت تغییر پالیسی آنها اتخاذ نگردد). زیرا شکستها وناکامی های این رژیم اکنون درسایرعرصه های زندگی مردم از قبیل - اعتمادسازی، ملت سازی، دولتسازی، بازسازی (مصرف میلیاردها دالر بدون هیچگونه تغییرملموسی)، جعل و تقلب در قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، فساد اداری بیسابقه (و یامسابقه چوروچپاول)، انجوایسم، مواد مخدر(تا جاییکه برادرو اقارب نزدیک کرزی ازجمله قاچاقبران عمده این تجارت محسوب میشوند)، تروریسم وغیره - بهمگان عریان وبرملا گردیده است. همچنانکه درچندین مورد اعلان شده، افغانستان در لیست 10 کشورعمده "دولتهای ناکام" قرار دارد.
مداخله پاکستان؟
برهمگان هویداست که طالبان توسط استخبارات نظامی پاکستان (آی.ایس.آی) درسال 1994 درکویته پاکستان ایجاد ( پس از آنکه در تحمیل حکمتیار در راس حکومت مجاهدین درکابل بشکست کامل مواجه گردید) وبافغانستان صادرگردید تا سیاهترین رژیم تاریخ را بنام حکومت "ناب" اسلامی وعدل الهی تاسیس نماید که اهداف عمده آن تامین منافع و عمق استراتژیک پاکستان بود. رژیم طالبان پس ازپیروزی درکشور چنین شرایطی را بنحواحسن فراهم نموده و افغانستان عملا به صوبه پنجم پاکستان در این دوران مبدل گردید.
پاکستان میدانستکه استقراریک رژیم مقتدرپشتونگرا بکمک ایالات متحده درکابل میتواند موجب ایجاد مشکلات عظیمی دررابطه به عدم شناخت خط دیورند وحتی تجزیه پاکستان گردد (همان طورکه پاکستانیها بارها ادعا نموده اند ریشه ناآرامیهای بلوچستان درافغانستان قرار دارد). لذا حکومت پاکستان تاجاییکه مقدوربوده چه درگذشته وهم حالا با تمام قوا جهت جلوگیری ازایجاد یک حکومت ضد پاکستانی درکابل که سرحدات آنرا برسمیت نمیشناسد اقدام نموده ومینماید.
پاکستان بخوبی درک میکند که اداره بوش- کرزی تعداد زیاد عناصر قومگرای پشتون را در حکومت کابل جمع آوری نموده که بطورعلنی از"انقضای خط دیورند"وایجاد"افغانستان بزرگ" یعنی الحاق دوایالت پاکستان (صوبه سرحد وبلوچستان) منحیث بخش جداناپذیرافغانستان سخن میگویند وآنرارسما تبلیغ میکنند (صرفنظرازاینکه مردم آن ایالات چه میخواهند ویا رژیم کرزی توان عملی چنین کاری را دارد یا نه؟ این نیزخیلی عجیب است که حکومت کابل کشورپاکستان رابه رسمیت میشناسد ولی سرحدات آنرا نه). باید اذعان داشت که استقرار یک نظام قومگرای پشتون درکابل نه تنها خطر جدی وتهدید بزرگ علیه پاکستان بلکه علیه تمام اقوام غیرپشتون درافغانستان نیزاست!
جهت جلوگیری ازین خطر، سهلترین و کم هزینه ترین وسیله برای پاکستان همانا پشتیبانی و صدورهزاران جنگجوی افراطی زیرنام طالب- القاعده وجهاد درمقابل "کفار" و"اشغال" امریکا درافغانستان است (همانند عراق). پاکستان ممکن است در این زمینه کمکهای مالی و لوژیستیکی فراوانی ازمنابع مختلف بدست آورد. همچنان فکر میشود که شاید روسها و چینایی ها نیز برای گیرماندن وغرق شدن امریکاییها درمرداب افغانستان جهت جبران فروپاشی اتحادشوروی درچند سال قبل چندان بیمیل وناخوش نباشند. چنانکه معلوم میشود عین سناریوی اشغال شورویها در افغانستان (با اشغال امریکاییها درافغانستان) درحال تکرارشدن است. پاکستان عین نقش رابازی میکند: درآنزمان علیه اتحادشوروی وحالا علیه ایالات متحده (درهردو مورد بمقابل استقراریک رژیم قومگرای پشتون درکابل که خواهان الحاق "پشتونستان" و بلوچستان به افغانستان است).
بعقیده من تازمانیکه درمفکوره زمامداران کابل "رویاهای" الحاق طلبی موجود باشد و ازاین "تبلیغات" میان تهی جلوگیری بعمل نیاید (صرفنظر ازاینکه هدف عمده این تبلیغات پوشانیدن واقعیتها ومسایل تلخ داخلی ومعطوف ساختن توجهات وافکارعامه بمسایل خارجی است) نمی توان از پاکستان چیزی بغیراز "مداخله" انتظار داشت (صرفنظرازینکه اندازه ای ضربات و خسارات وارده در اثر این مداخلات بهیچوجه قابل جبران نیست، فکر نمیکنم که بهای "پشتونستان" کمتراز افغانستان باشد)!
فکرمیشود که خیلی عاقلانه میبود اگراداره بوش وحکومت کابل به پیشنهاد پاکستان برای انسداد سرحدات (کشیدن سیم خارداروماینگذاری) جهت جلوگیری ازنفوذ باصطلاح تروریستها (توسط هردوجانب!) پاسخ مثبت ارایه میداشت. کرزی واداره موصوف بطورشدیدی پیشنهاد پاکستان را رد نمود اما اداره بوش بطورعجیبی در مقابل آن مسکوت ماند. درواقعیت امر، این پیشنهاد را میتوان منحیث آله اندازه گیری نبض و درجه حرارت رژیم کابل وتمایلات آنها توسط پاکستان محسوب کرد، درغیرآن، عملی نمودن این پیشنهاد خیلی ها غیرمحتمل بنظرمیرسد.
لذا بمنظورایجاد فضای تفاهم واعتماد باکشورهای همسایه، بایست به فرهنگ عظمت خواهی و الحاق طلبی پایان بخشید وآنهم فقط میتواندازطریق برسمیت شناختن واحترام گذاشتن بسرحدات موجوده بین المللی وعدم تحریکات وتبلیغات، میسرگردد (صرفنظرازینکه تمام سرحدات کشور مصنوعی بوده واین سرحدات نه تنها ازوسط قلب مردم پشتون و بلوچ عبورنموده بلکه قلبهای اقوام تاجک، ازبک و ... رانیزسوارخ نموده است). راههای اتحاد دوباره مردمان این خطه و برداشتن سرحدات دربین کشورهای این حوزه را باید ازاتحادیه اروپا آموخت!
نتیجه گیری
دو پیشنهاد ذیل منحیث پیش شرط های لازم برای ختم کامل این دور باطل تنش های داخلی و مداخلات خارجی پیشکش میگردد و فکرمیشود با عملی نمودن آن بنیاد مطمینی برای ایجاد "وحدت ملی" و "حسن همجواری" بوجود آید:
1. انتخابی نمودن تمام ارگانهای محلی قدرت واداره دولتی در کشور جهت تامین شرایط مناسب وتضمینی برای پروسه های درازمدت اعتمادسازی، ملتسازی، دولتسازی ووحدت ملی.
2. برسمیت شناختن خط دیورند منحیث سرحد رسمی دوکشورتوسط حکومت کابل جهت ختم معضله سرحدی وتضمینی برای عدم مداخله پاکستان. این اقدام نه تنها دررفع بیِِِِ اعتمادی بین دو کشورکمک مینماید بلکه همچنان تشویشات پشتونسالاری درکشوررا نیزتا اندازه ای کاهش خواهد داد.
درغیر آن این زخم ناسور همیشه خونچکان خواهد بود.
لندن – جون 2006
منابع:
(1)
http://www.khawaran.com/LalzadProf_WaningTalibanIsBack.htm
http://www.ariaye.com/english/lalzad2.html
(2) – افغانستان امروزی در نقشه های دیروزی. نوشته دکتورلعل زاد.
http://www.ariayemusic.com/dari3/afg.html