ماموریت ناتودر افغانستان تحت کدام «عنوان»
به پیش میرود؟
بقلم : نور محمد (خرمی)
با شدت ګرفتن جنګ در جنوب وشرق کشوروازدیاد تلفات جانی برسربازان کشورهای عضو پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) درافغانستان، اکنون بیشتر ازګذشته این سؤال ازطرف محافل سیاسی، مطبوعات ، آګاهان ونظریه پردازان درکشورهای عضو این پیمان ، در برابر حکومات شان مطرح میګردد که : ماموریت یا « مند یت » اساسی این قوا در افغانستان چه است ؟ حفظ صلح وهمکاری برای تامین وتوسعة امنیت ویا « جنګیدن به نفع یک دولت در برابر مخالفین آن ....، و.....» ؟؟؟
چنا نچه درپی کشته شدن شش سرباز بریتانوی در هلمند درطی مدت زمان باالنسبه کوتاه ، بحث های داغی در مطبوعات وپارلما ن بریتانیا در ګرفت. از جمله جان میجر آخرین صدر اعظم ازحزب محافظه کار وهم چنین آقای جورج رابرتسن وزیر دفاع دراولین کابینة آقای تونی بلیر نخست وزیر فعلی این کشور، نقش کنونی نیروهای انګلیسی در افغانستان را زیر سؤال بردند. آقای جان میجر ضمن انتقاد از « تغیر» در ماموریت نیروهای بریتانیادر افغانستان، در ګفتګوی که با شبکة اول تلویزیون بی.بی. سی. داشت ګفت : « واګذاری نقش تهاجمی به نظامیان انګلیسی جزء ماموریت اعلا م شدة آنان در افغانستان نبود. ماموریت اولیة نیروهای انګلیسی مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر، آموزش نیروهای دولت افغانستان وتأ مین امنیت طرحهای توسعوی در آنکشور اعلا م شده بود».
به همین ترتیب صدای اعتراض برعلیه اعزام نیروی بیشتر ویا تجدید ماموریت نیروی های موجود در افغانستان ، درتعداد دیګری از کشورهای اروپایی نیز هر چه رساتر از ګذشته بګوش میرسد . کنون حکومات این کشور ها به مشکل میتوانند اکثریت ( حتی اکثریت ناچیزی) را به نفع اعزام قوا ومصارف بیشتر در افغانستان از پارلمان های مربوط بدست آورند. نمونه های بارز آن ایتالیا، ناروی وهالند است. چنانچه درهمین رابطه ماسیمودالما معا ون صدراعظم ووزیر خارجه ایتالیا درجریان بحث روی تمدیدبودجة برای ماموریت نظامی در افغانستان مجبورشد اعلام بدارد که : « این کشوردر عملیات نظامی تحت عنوان آزادسازی افغانستان شرکت نخواهد کرد». وی ګفت: « ماموریت ما در افغانستان درجوکات بین المللی ایساف است وفکر نمیکنم درین ماموریت خطر جنګ وجود داشته باشد».
باید ګفت ، با وجوداینکه بعضی از نظریه پردازان در مطبوعات غربی « نفس» این ماموریت را با اشاره با « ناکامی های دولت افغانستان در عرصه های مختلف سیاسی ــ نظامی ، ا قتصادی ، اجتماعی وغیره ، ظرف بیش از چهار سال ګذشته» ،همردیف به جنګی که ګویا به منظور سر پا نګهداشتن یک دولت « ضعیف وشکننده ، فاقد حمایت مردمی و با دستګاه تا ګلو غرق در فساد » ، ارزیابی مینمایند ؛ ولی سؤال اساسی از نظر بسیاری همانا عدم تعریف دقیق از نوع ماموریتی است که بدوش نیروهای ناتو در افغانستان سر از ماه آیند ګذاشته میشود. این سؤال با نګرانی هر چه بیشتر در زمانی مطرح میګردد که نیروهای « ایتلاف بین المللی مبارزه بر ضد تروریزم » ونیروهای « بین المللی همکاری امنیتی » یا ایساف باهم مدغم وقوماندة آن بدوش نا تو قرارداده میشود.
برای توضیح بهترعوامل نګرانیها در غرب درقبال عدم ارایة تعریف دقیقی از «موضوع » یا « عنوان »ماموریت ناتو در افغانستان وموارد دیګر ، لازم است تا بصورت مؤجز در مورد ماموریت های نظامی بین المللی که عمدتاْ در پایان منازعات میان دول یا مناقشات منطقوی ودر سال های اخیر درپایان جنګ ها وتشنجات داخلی ودر تازه ترین اشکال آن، پس از دخالت های مسلحانة « پیشګیرانه ویابه منظور جلوګیری ازتوسعة تشنج ، جلوګیری از نسل کشیها ونقض خشن ومداوم حقوق بشر وغیره» ، که اغلباْ بر اساس فیصلة شورای امنیت سازمان ملل منحد براه انداخته شده اند مکث نما ییم .
بایدګفت که مهم ترین واصلی ترین نوع از اینګونه دخالت وجابجایی نظامی بین المللی از ګذشته ها کلاْ ، بنا م نیروهای « حفاظت از صلح» معروف بوده اند. ولی اکنون اصطلاح « نیرو ویا نیروهای حافظ صلح » ، به علت وسیع الجوانب بودن وظایف این نیرو ها که ازعملیة استفاده از مکانیزم موجود ملل متحد درین رابطه ، درجهان تک قطبی کنونی نشأت میکند ، مفهوم و سیعتر از سابق رابخود ګرفته است . اګر در دوران چنګ سرد، نیروهای پیمان نظامی وارسا از یکطرف وناتو ازجانب دیګر ،جابجایی دربرابر یګدیګررا ،تحت نام « حفط صلح » توجیه میکردند ویا « ناظرین» و« محافظین صلح» ، مسلح با سلاح سبک از جانب ملل متحد ، بصورت عموم بعد ازختم منازعه میان کشورها ، بخاطر نظارت وتطبیق قرارداد صلح میان «جانبین متعاقدین» توظیف میشدند (مثالهای کلاسیک آن شامل صندوق اضطراری ملل متحد در وادی سینا دراواسط سال ۱۹۵۰ ونیروهای ملل متحد درقبرس از اواسط سال ۱۹۶۰ به بعد میباشد ) ؛ درسالهای پس از پایان جنګ سرد، به علتی که ګفته آمدیم مفهوم « حفاظت از صلح » دربر ګیرندة مواردیګری چون « تطبیق عملیة صلح ،ایجاد صلح ، اعمار صلح ، جلوګیری از بروز مجدد تشنج ، عملیات بشردوستانه ، عملیات پشتیبانی از صلح ، عملیات همه جانبه بخاطر صلح ، حفاظت صلح وسیع، تثبیت اوضاع وغیره » نیز میباشد . طبیعتاْ هریک ازین مفاهیم با وجودی همګون جلوه کردنشان اهداف مشخصتر خود را نیز دارند که باتعریف کلاسیک از « نیروی حافظ صلح» متفاوت اند. نمونه های ازینګونه دخالت های بین المللی را ما درسالهای اخیر در یوګسلا ویای سابق ( بوسنیا هرزیګوینا وکوسوو) ، هایتی ،سودان، کانګو ، لایبریا وغیره وهمچنان نوع منحصر به فرد آنرا درافغانستان پس ازطالبان شاهد هستیم.
با وجود تفاوتها در اهداف ونحوة اجرای ماموریتهای که دربالا از آن نام بردیم واینکه این نیروها با مجهز بودن با اسلحة ثقیله قادر بدفاع از خودباید باشند، وجه مشترک اساسی آنها دراین است که این نیروها به هیچ صورت در ردیف « نیروهای تهاجمی ایکه مامورتهای جنګی زا از پیش ببرند» قرار نمیګیرند.
در افغانستان، پس از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ نیروهای ایالات متحده امریکا به علتی که معلوم است، درپی یک اجماع جهانی یکجا با نیرو های سایر کشورها ( عمدتاْ اعضای ناتو) در چوکات « ایتلاف بین المللی ضد تروریزم » ، به این کشور یورش برده و ماموریت جنګی خویش راپس از سقوط رژیم منفور طالبان ، بر ضد القاعده وبقایای طالبان، تا همین اواخر ، نیز تحت همین « عنوان » درجنوب وشرق کشور ادمه داده است .
نیروی جداګانه وکاملاْ متفاوت از نیروهای « ایتلاف بین المللی بر ضد تروریزم به رهبری امریکا» ، که حضور آن درکشور به مراتب قانونمند تر از نیروهای نامبره است ، همانا « نیرو های بین المللی یاری امنیتی » یا ایساف است. این نیرو ها به توصیة « کنفرانس بن» وبر اساس فیصلة شورای امنیت سازمان ملل متحد ، همزمان با تشکیل ادارة موقت در شهر کابل وحومه به هدف همکاری در تامین امنیت و تثبیت اوضاع ، درین شهر جابجا ګردیدند . به مرور زمان ودرسالهای بعدی ساحة ماموریت این نیروها به شمال ،شما لشرق ، مناطق مرکزی وغرب کشور توسعه یافت.طوریکه از نام آن نیز بر می اید ماموریت ایساف برخلاف « نیروهای ایتلاف بین المللی بر ضد تروریزم » تا کنون ماموریت تهاجمی وجنګی نبوده بلکه درپهلوی همکاری امنیتی ، در تثبیت اوضاع و توسعة حاکمیت دولتی درمحلات ، تربیة کادر مسلکی نیروهای امنیتی در باز سازی پروژه های کوچک از طریق تیمهای معروف به پی. آر. تی . یا باز سازی ولایتی نیز سهم داشته اند. خلاصه اینکه نیروهای ایساف در افغانستان را میتوان ( با تفاوت اندک ) درردیف نیروهای چون « حفاظت صلح ، تثبیت اوضاع، جلوګیری از بروز مجددتشنج ،عملیات بشردوستانه » وغیره که دربالا از آنها نام بردیم و مشروعیت بین المللی نیز دارد، قرارداد. روی همین دلیل هم بوده است که موضوع اعزام قوتها به افغانستان درچوکات این نیرو از پشتیبانی وسیعی درمیان حلقات سیاسی وعامة مردم در کشور های اروپایی برخورداربوده است. .
دلایل اساسی دیګری که تا کنون ، بخصوص بعد از آغاز جنګ عراق، کشور ها ی عمدة اروپایی منجمله آلمان ، فرانسه ، هسپانیه ، ایتالیا وغیره را وا داشته است تا در اعزام نیرو هایشان به افغانستان در چوکات ایساف به دست ودل باز عمل نمایند ، ( در پهلوی ملاحظات سیاسی واستراتیژیک شان در منطقه واحساس مکلفیت درقبال« مبارزة جهانی بر ضد تروریزم ») میتوانداینهاباشد:
۱ـــ یکتعداد ازین کشور ها نه تنها در حملة امریکا به عراق این کشور را همراهی نکردند بلکه به آن نیز شدیداْ مخالفت ورزیدند ( آلمان وفرانسه) همچنان در عده ای ازین کشورها که در ابتدا ازجملة متحدین امریکا درجنګ عراق به حساب میرفتنند ولی در نتیجه انتخابات نوبتی درین کشورها قدرت به احزاب مخالف جنګ در عراق انتقال یا فت ( هسپانیا وایتالیا ) . این کشورها بخاطر جبران آن یاری که ازمتحد سنتی شان ایالات متحده ، درعراق دریغ ورزیده بودند، در افغانستان سهمګیری بیشتری متعهد شدند. چناچه آلمان با اعزام نیروی بیشتر تمام صفحات شما ل را با مرکزیت مزار شریف تحت پوشش خود قرار داد وهسپانیه به مجرد خارج ساختن یکجانبة قوایش از عراق ، به تعداد بیشتر از آنچه راکه از عراق خارج ساخته بود ، رهسپار افغانستان ساخت. کنون هسپانیه با جابجا ساختن نیروهایش در شهر هرات، مناطق غربی کشور را تحت پوشش خود دارد. البته درهردو ساحه ،کشور های کوچک دیګر ألمان وهسبانیه را همرایی میکنند.
۳ـــ دلیل دیګر همانا سهل الاجرابودن اصل ماموریت هم از نګاه نوع آن یعنی اینکه تاکنون این ماموریت تهاجمی وجنګی نبوده و هم از نګاه مساعد بودن نسبی وضع امنیتی مناطق مربوط به سا حة اجرای آن است . کارشناسان نظامی ،دیپلومات ها وتحلیل ګران اوضاع افغانستان درین کشورهامتکی بردلایل عینی معتقد هستند که وضع درشمال ، مرکز وغرب کشور به بحرانی نظیر وضع در جنوب وشرق کشور مواجه نخواهد شد. مګر اینکه تحولات دراماتیک در سطح کل کشور و منطقه بوقوع بپیوندد.زیرا بسیاری ها معتقد اند که اکثر مردمانی که درین مناطق زندګی دارند، « از جنګ وخشونت ،ازانتقام ونفرت منزجربوده وبستر فرهنګی آنها برای زایش وپرورش تروریزم وطالبانیزم تنګ است» .
بدون شک وقتی معاون صدراعظم ووزیر خارجة ایتالیا درپارلمان آنکشور با اتکأ به ارزیابی وضع موجود در مناطق مورد نظر، با اطمینان از عدم خطر جنګ در ماموریت قوتهای ایتالیایی در افغانستان سخن میګوید ، در ذهن اوحوادث جنوب وشرق کشورخطور نمیکند ولی اګر وحشت وترور در جاه هایکه نیروهای ایتالیا مستقر اند راه باز کند، ا و دربرابر اعضای پارلمان کشورش چه نوع جوابی را ارایه خواهد کرد ؟
ولی وضع برای تونی بلیر صدراعظم انګلستان ،ستیفن هرپر صدراعظم کا نادا ، بالکینیندی صدر اعظم هالند ودیګرانی که قوتهای شان در مناطق جنګی یاجابجا شده اند ویا میګردند مشکل تر از دیګران خواهد بود، مخصوصاْ اګر تابوت های سربستة سربازان این کشورها از کوههای کنر ، نورستان وارزګان و یادشتهای ګرمسیر ، ریګستان ، شورابک وبکوا بسوی لندن، اتاوا و امستردام رهسپار ګردند.
حقیقت اینست که ادغام قوتهای ایساف با« نیروهای ایتلاف بین المللی ضد تروریسم به رهبری امریکا » وسپردن قوماندة آن بدوش ناتو نمایان ګر پا کشدیدن تدریجی وظریفانة ایالات متحدة امریکا از جنګ فرسایشی افغانستان است .این پا کشیدن ممکن بر اساس دوفرضیه پلان ګردیده باشد. یک اینکه اګر وضع در همان روال دوسال قبل در جنوب وشرق افغانستان ادمه پیدا کند ،یعنی اګر وضعیتی نه کاملاْ جنګی و نیم بند از لحاظ امیتنی درین مناطق حکمفرما باشد و نیروی های امنیتی افغانستان بتوانند به کمک نیروهای خارجی دربرابر عملیاتهای تروریستی ګاه ونا ګاه طالبان ایستادګی کنند ، در آنصورت با جابجا ساختن نیروهای ایساف در جنوب وبعداْ درشرق کشور ، وواګذاری مسؤلیت آن بدوش ناتو، عملیة ګذار از مرحلة عملیات تهاجمی به مرحلة تثبیت اوضاع موفقانه عملی خواهد شد. بدینصورت بخشهای از قوتهای امریکا یی با « دستاورد های چشمګیری از افغانستان به میهن باز خواهند ګشت» وبرای ماموریت های جدیدی « پیشګیرانه؟ وتعویض رژیم های ياغی ( ازنګاه سران امریکا) در شرق میانة بزرګ نظیر ایران وسوریه » آمادګی خواهند ګرفت. ولی اګر وضع به منوال دیګر انکشاف کند وقوای ایساف درتحت قوماندة ناتو ( که امریکا نیز جزأ اساسی آن است) به عوض « تثبیت اوضاع» مجبور به اجرای عملیات تهاجمی ګردد ( چیزیکه هم اکنون جریان دارد) در آنصورت این تنها امریکا نخواهد بود که بار جنګ رابدوش بکشد.
به هرحال دلایل عمده ایکه امریکا را وادار به قایل شدن اهمیت درجه دوم برای مسایل افغانستان ساخته است میتواند اینها باشند:
۱ـــ ادارة جورج بوش در امریکا به دنبال شکست نظامی وسیاسی درعراق وپایین آمدن ګراف محبوبیت بوش وحزب جمهو ریخواه در آن کشور، نمیخواهد بارمسؤلیت شکست دیګری را در افغانستان بدوش بکشد ویا اینکه با رویدست داشتن اجندا های دیګر درمنطقه که ضرورت بر نیروهای اضافی را دیکته میکند نه میخواهد قوتهای خود را در افغانستان مصروف نګهدارد.
ورنه چګونه میتواند کار افغانستان را « ازکشوری راکه باحملات ۱۱ سپتمبر ارتباط داشته است »، آنهم در وضعیت وشرایطی که اسامه بن لادن، ملا عمر وایمان الظواهری نه کشته ونه هم دستګیر شده اند ، رها نماید ویا در بهترین حالت آن در نقش یک شریک در پهلوی متحدین درجه دوم خو دراینجا باقی بماند .
۲ــــ ایالات متحدة امریکا با پا ی ګیر ساختن سایر متحدین ناتویی اش درجنګ افغانستان وبا به چالش کشیدن حیثیت واعتبار سیاسی و نظامی اعضای اساسی اروپایی آن، میخواهد آنهارا وادارنماید ، تا با افزایش بودجة نظامی شان سهم ونقشی بیشتری را درجنګ های منطقوی آینده متقبل ګردنند (چیزی را که سالهاست در برابر متحدین خود مطرح میکند) تا ازینطریق بتواند قرادادهای سود آوری رانیز برای مجتمع صنایع نظامی آنکشور دست وپاکند.
۳ــــ موضوع دیګری که نمیتواند خارج از امکان باشد ، همانا بی میلی ایالات متحده برای سرکوب قطعی ویا حتی و اګذاری مناطق جنوبی کشور به اختیارطالبان، به منظور استفادة بعدی از آنها در جهت تحقق اهداف منطقوی این کشور مخصوصاْ بی ثبات سازی ایران است. مظاهر آنرا میتوان در چشم پوشی اینکشور از عملیات تجدید سازمان ، تربیه ، تجهیز خرابکاران طالبی وصدور آنها به افغانستان از طرف پاکستان وتحمل نطام طالبی بوسیلة نظامیان پاکستان دروزیر ستان درنوار مرزی اینکشور با افغانستان ، مشاهده کرد . اکنون مبصرین سیاسی در منطقه ازتشکیل امارت « طالبستان » بجای« پشتونستان تاریخی » دردو طرف خط معروف دیورند ، صحبت به عمل می آورند. بدون شک امریکا وانګلیس بی میل نیستند نفرت اسلام بنیادګرای نوع وهابی ـ طالبی نسبت به خود را به سوی اسلا م بنیاد ګرای شیعی نوع حاکم آن در ایران وحزب الله لبنان معطوف سازند واین درمنطقه ما فقط از طریق سازش با طالبان افغانی وپدرخوانده ها پاکستانی شان ( احزاب وسازمانهای دست راستی مذهبی در آنکشور) میسر است. . آنچه دربالا بیشتر مورد اشاره قرار ګرفته است همانا بر جاسته ساختن ګرایش رشد یابنده درغرب بر علیه درګیری جنګی نیروهای این کشورها در افغانستان است . این ګرایش با تکیه برنوع ماموریت قبلی این نیروها که عمدتا محدود به « یاری امنیتی» میشد برجسته میګردد . همچنان درین نوشته منطق کاهش تدریجی نیرو ها وتحدید عملیات این نیرو ها را به بررسی ګرفته و باین نتیجه دست یافتیم که برای ایالات متحده افغانستان آن اهمیت قبلی را ندارد واګر دارد هم فقط درحدی است که بتواند از آن درجهت منافع منطقوی خودش بهره برداری کند. باید علاوه ګردد که این منافع الزاماْ مطابق به منافع علیای کشور ما نمیتواند باشد. باتوجه به موارد فوق وبا توجه با وضعیت خطرناک تازه درشرق میانه که دامنة آن دیر یا زود منطقه مارا فراخواهد ګرفت وبرا ی « جامعة جهاني» الویتهای به مراتب با اهمیت تر از مسایل کشور مارا بوجود خواهد آورد ، وقتی آن فرارسیده است تا مسؤلین امور در کشور ما بعوض پشت پازدن به امکانات وظرفیت های ملی، خود وکشور را بطور دربست در ګرو لطف « جامعة جهانی » ایکه سردمدار آن هر روز در شرق میانه « خون مینوشد تا نفت بیرون بکشد » ، ایشان قرار ندهند. وقتی مردم وسیاست مدارانشان در کشور های دیموکراسی حق دارند از حکومات خود بپرسند که فرزندانشان در افغانستان برای چه کشته میشوند ؟ که این حق مسلم اوشان است ، به همینګونه مردم وسیاست مداران ما نیز باید از حکومت خود بپر سند که حضور و دوام عملیات جنګی نیروهای ایتلاف به رهبری امریکا واکنون ناتو بر اساس کدام میکانیزم وتحت کدام عنوان ادامه دارد؟
از نظر بسیاری ها با ختم عملیات جنګی بر ضد القاعده درافغانستان که سقوط طالبان را نیز باخوددرپي داشت به خصوص پس از تد ویر انتخابات ریاست جمهوری وبعداْ تشکیل پارلمان دو مو ضوع اساسی باید درین زمینه مورد بررسی قرار میګرفت :
۱ــــ قانونمند ساختن حضور نیروهای خارجی در کشور ،
۲ــــ از بین بردن منابع تمویل و مراکز تربیت، تجهیز ورهبری تروریستها از جمله طالبان در پاکستان،
تعلل درمورد اول را شاید بتوان تا قبل از تشکیل پارلمان توجیه کرد. مخصوصاْ در مورد قوتهای ایساف ، ولی بعد از تشکیل حکومت (به هر حال قانونی ) وبارلمان منتخب مردم نمیتواند توجیه پذیر باشد . این موضوع اعتبار سیاسی دولت جناب آقای کرزی را تا سطح یک دولت پوشالی ایکه به وسیلة قوت های خارجی بوجود آورده شده وبوسیله آن سرپا نګهداشته میشود، تنزل میدهد. به خاطر باید داشت که حتی حضور قوتهای شوروی سابق در کشورما، بر اساس قرارداد دوجانبه ای که میان دوکشور عقدشده ودرسازمان ملل متحد نیزراجسترشده بود، توجیه میګردید. خروج آنها نیز بر اساس یک قرارداد بین المللی ای با اعتبار عملی ګردید. لذا تا دیر نشده است این موضوع پس از بر رسی همه جانبه در پارلمان کشور به بحث ګذاشته شود تا نمایندګان مردم ( هر که ودرهر نقشی که بوده ویا هستند ) درمورد رأی خود را صادرنمایند.
دررابطه با موضوع دوم یعنی مبارزه ایتلاف بین المللی بر ضد تروریزم که باید به سرزمین افغانستان خلاصه نګردیده بلکه درجستجوی منبع وریشة آن بود، فقط چندی قبل وآنهم بعد از ګذشت بیش از چهار سال با برجسته ساختن موضوع کشته شدن یک تعداد از افراد طالبان از جانب محترم حامد کرزی مطرح ګردید. این طرح با استقبال وسیع افغانها مواجه شد که باید هم میشد . ولی اکنون فرصتهای زیادی از دست رفته است و این موضوع چندان خریداری در میان مراجع تصمیم ګیرنده در « جامعة جهانی » ندارد وهم سردمداران پاکستان به هیچوجه وچون همیشه، نیتی نیکی درقبال آرمان صلح وخوشبختی برای مردم افغانستان نداشته و نخواهند داشت.
بنابرین باز هم هر آنچه باقی میماند نیروی خود مردم افغانستان است که باید به آن تکیه کرد . بنظر نګارنده بهتر است حکومت بجای بیش از حد جهانی جلوه دادن مصنوعی مسایل افغانستان ویا بیش از پیش جهانی ساختن آن ، در جهت کشف عوامل داخلی پرابلم های جاری کشور وراه های حل ملی ووطنی در کشور بیاندیشد. کشور ما به یک فراخوان ملی برای یک آغاز نو ضرورت دارد.شرایط این آغاز میتواند درپی یک ارزیابی نقادانه وبدون اغماض از اشتباهات در اجراأت چهارساله وبیشکش نمودن یک برنامة ملی تامین صلح سراسری از طریق تفاهم ،آشتی وګذشت متقابل ، در یک مجمع بزرګ ملی فراهم ګردد. این درصورتی میتواند مورد پذیرش واقع ګردیده وپویایی جاصل نماید که با ندای وجدان لبیک ګفته ودر ساختاربعدی حقایق تاریخی وموجودکشور را بدون تعصب ودغدغه های منفی در نظر بګیریم.
درین صورت است که ما با تنطیم امورکشورخود بدست خود میتوانیم در تثبیت حدود وظایف نیرو هاییکه که به نام کمک به کشور ما آمده اند سهم ونقش بدست آوریم.