فروپاشي از درون آغاز شد
ک.کمال
چندې قبل مقاله محترم نثار« افغان» را تحت عنوان «تاملې بر شور وحدت خواهي پرشور» ومقاله نیشدار محترم جلیل پرشور را در جواب ان تحت عنوان « فروپاشي از کجا اغاز شد» مطالعه نمودم٬ مسایل که در هردو مقاله دوستان محترم مطرح ګردیده٬ صرفنظر از نحوه مطرح شدن ان قابل تامل واندیشه اند . در اغاز باید بګویم که من در میان این دو دوست حریف یکي وحلیف دیګري نیستم٬ اما نوشته محترم پرشور بیشتر مورد توجه بنده قرار ګرفته زیرا به مطالبې دران اشارات صورتګرفته که به زعم ایشان عوامل فروپاشي را تشکیل میداده واین همان چیزیست که همه ما بدنبال ان بودیم وچه خوب که مفت ورایګان بدست اوردیم. من از مقاله اې طویل محترم پرشور( بقلم ان برکت که همیشه طویل مینویسند) نه بر همه بخشهای ان تماس خواهم ګرفت بلکه در مورد انچه میدانم تبصره خواهم نمود ٬ واز انجمله پیرامون :
- حوادث وجنجا لهاې پلنوم هجدهم کمیته مرکزی (برخې دوستان انرا کودتاه پلنوم هجده مینامند).
- سیاست کادري بعد از پلنوم هجده هم.
- نقش حزب بعد از پلنوم هجده هم.
- درمورد حمله بر سایت پیام وطن
۱ – محترم پرشور تنها نیست که پلنوم هجده هم کمیته مرکزي را سر اغازفروپاشي نظام سلطنتی ح.د.خ.ا مینامد٬ وانرا به نکوهش وسرزنش میګیرند٬ ولې بدي کار واین سرزنشها ونکوهشها درین است که این همه نه از موضع سیاسي که بیشترینه از موضع عاطفه واحساسات مطرح بوده است٬ ګناه این پلنوم که از نظر دوستان عاطفی واحساساتی ما غیر قابل بخشایش است ٬ اینست که رهبر عنعنوي پرچمیها را از سمت مقام نخست حزبي برکنار ساخته وجای اورا داکتر نجیب الله پر ساخته٬ که بنا بر ادعاې محترم پرشور تامین کننده امنیت او بود ٬ ودرعقب ان راه میرفت( که باید تااخر میرفت). اګر مسآله بهمین سادګی ودر واقعیت غیر سیاسی مطرح ګردد در انصورت پلنوم هم کودتاه بود وهم عامل فروپاشي٬ واین درحالیکه موضوعات مطروحه در پلنوم ونیات که در قبال ان قرار داده شده بود عمیقتر از انبود که انرا به حوادث وجنجالهاې ناشي از نا رضایتي چند متعلم بیخبر مکتب که سیاستبازان چادري پوش درعقب ان استاده بودند محدود ساخت ٬ حقیقت اینست که ح.د.خ.ا ودولت ج.د.ا طی شش سال تحت زعامت مرحوم ببرک کار مل سیاست غلبه نظامی بر مخالفین ومطلق ساختن ان را براې حل معضله کشور طرح وبلا تردید در منصه اې اجرا ګذاشتند ٬ حزب ودولت تمام امکانات خود را بشمول امکانات « دوستان بین المللي » طې شش سال در خدمت سرکوب نظامي مخالفین ودر واقع تثبیت واقعیت بر ګشت ناپذیری انقلاب ثور در میدانهای جنګ قرار دادند٬ اما نشد که نشد ٬ جنګ هر سال مقیاسهاې وسیع وګسترده تر مییافت ٬ تلفات ناشي از ان مسلما نسبت به هر سال افزون وافزونتر میګردید٬ دراین میان از نیات خصمانه اې مخالفین افراطي حرفې ندارم ٬ شاید انها منطق غیر از منطق جنګ تا اخر نداشتند٬ ولې ما که سعادت مردم را شعار داده بودیم ٬ ما که مکتب رفته ګان ورو شنفکران جامعه بودیم لازم وشایسته بود که شعار وعملکرد ما با شعار وعملکرد مثلث شیطاني تسبیح٬ تیغ وتزویر یکي میبود ؟!!
پلنوم هجدهم این تفاوت را ودر واقعیت تفوق اخلاقي حزب مارا در مقایسه با افراطیون مذهبي به نما یش ګذاشت٬ پلنوم اجتماع محض تخنیکي نبود که رهبر را کنار زد ورهبر را وارد عرصه نمود ٬ بلکه دقیقآ در انتخاب بین ادامه جنګ تا سرحد نامعلوم نابودي کامل مخالفین ویا مصالحه ٬ ګذشت ودادن امتیاز سیاسي ٬ انتخاب راه دوم بود٬ و منطقآ در راس انتخاب دوم باید کسې قرار میګرفت که بر ان باور داشت ونجیب الله بې چون وچرا چنین کسې بود . در شرایطیکه حزب حاضر میګردید تا با مخالفین خود نه تنها از لوله تفنګ مواجه باشد بلکه سخن نیز بګوید ٬ مرحوم ببرک کارمل وریانت مناسب نبود ٬ زیرا شخصیت ایشان بحیث مجری تجاوز سخت متضرر ګردیده بود
پلنوم هجده بزرګترین خدمت را به نفع سیاست مصالحه ملي انجام داد ٬ پلنوم در واقع خط فاصل بین محافظه کاري وواقعیتګرایی کشید . در حالیکه در استانه اې پلنوم هجدهم ٬ جامعه وجهان ما ابستن تحولات عمیق بود کسانیکه به حفظ وادامه سنتهاې مسلط باور داشتند ونتوانستند تاثیرات جریانات جدیدآ شکل ګرفته را در مقیاس جامعه وجهان بر مغز هاې خود احساس نمایند وبه محافظه کاري عادت کرده بودند مسلمآ که با پلنوم هجدهم مخالفت میکردند٬ نشانه ګرفتن پلنوم هجده بعنوان عامل فروپاشي صریحآ تلاشې است براې توجیه کردن اشتراک عده اې از مخالفین این پلنوم در کودتاې حمل- ثور ۱۳۷۱ که به سقوط کامل رژیم وناکامي پلان صلح ملل متحد انجامید٬ زیرا انهاییکه پلنوم هجده را کودتاې درون حزبي میدانستند ٬ خواستند بابرا ه انداختن کودتای دیګر در واقع از عاملین « کودتاې پلنوم هجده» انتقام بګیرند وچه خوب انتقام که دود از دماغ مردم براورد. براې یک لحظه قبول کنیم که پلنوم هجده کودتاه بود علیه مرحوم ببرک کارمل٬ اولآ مقام رهبري مادام لعمر نبود ٬ دو دیګر اینکه ایا طرفداران مرحوم کارمل حق داشتند کودتاې درون حزبي را با کودتاه علیه مردم جواب بدهند٬ قدرت را به افراطیون «بد» بسپارند وافتخار نمایند که به افراطیون «بدتر» نسپرده اند .ودر فرجام همین بخش:
فیصله هاې پلنوم هجده انتخاب بود بین ادامه اشغال وخاتمه دادن به ان٬ اانتخاب بود بین ادامه جنګ بې مفهوم واشتي ملي ٬ انتخاب بود بین مدارا وخشونت ٬ انتخابې بود بین راهاې جستجو سیاسي وبدون تلفات بشري براې معضله وراه هاې ازمون شده وبې نتیجه اې پافشاري بر ادامه اې وسایل نظامي ٬ انتخابې بود بین پذیرش اصول زندګي مدني وانحصار ګري٬ تمامیت خواهي توتالیتاریستي تک حزبي.... درینصورت بهتر است انرا یک کودتاه ٬ نې بلکه انقلاب خواند.
۲ – عده اې از دوستان واز انجمله محترم پرشور ٬ دوران زعامت دوکتور نجیب الله را بدلیل اینکه نقش حزب را بر دولت کاهش داد مورد انتقاد قرار میدهند ٬ نویسنده مقاله اې فروپاشي از کجا اغاز یافت انرا در زمره عوامل فروپاشي بحساب مېاورند. نمیدانم دوستان ما از کاهش نقش حزب بر دولت چه انتباهې دارند ٬ ولې بنظر من این به معني تقسیم قدرت در عمل است ٬ یعنې حزب که قدرت را انحصار کرده بود ٬ ودیګران را از حق اشتراک دران محروم نموده بودند واینک بعد از پلنوم هجده قدرت را مال مردم میداند ومیخواهد در عمل این امانت را بطور تدریجي به مردم که در خارج از حزب زندګي وکار مینمایند انتقال بدهد . به تقسیم قدرت ٬ ورفع انحصار بر قدرت عوض انکه مایه اې افتخار ودلیل امادګي حزب براې پذیرش اصول دموکراسي درعمل وپلورالیزم مورد تحسین قرار ګیرد ٬برعکس برخې دوستان ما انرا علت فروپاشي میدانند وبه نحوې خواسته ویا نا خواسته عقاید خودرا در دفاع از انحصار طلبي به نمایش میګذارند. باید با وضاحت ګفت که سیاست مصالحه ملي ودوران زعامت دوکتور نجیب الله بر حزب ودولت بصورت قطع موقوف بر حفظ قدرت انحصاري حزب ودر مجموع سیستم دولتي انوقت نبود٬ بر عکس متناسب بر مقتضیات زمان وظیفه ان بود تا انحصار بر قدرت از جانب یک حزب رفع ګردد وزمینه اې اشتراک متخصصین غیر حزبي در رهبري واداره امور تامین وتضمین ګردد٬ شاید محترم پرشور از انجمله نباشد ٬ اما محافظه کاران وانحصار ګران که به اصول زندګي مدني اشنایی نداشتند از تقسیم قدرت با غیر حزبیها ویا اعضاې احزاب دیګر وبدینوسیله تبدیلي ویا بیکاري برخې حزبیها را عامل فروپاشي میدانند وبدینګونه میخواهند بګویند وقتې داکتر نجیب الله صدها حزبي را از وظایف شان سبکدوش نمود٬ پس درینصورت چه میکردند بجز اینکه با سیاه ترین نیروهاې قرن علیه حاکمیت که داشت به نحوې مسا لمت امیز بر مبناې میکانیزم مورد موافقه طرفین متخاصم تعویض ګردد ٬ دست به کودتاه نمې زدند؟!!!.
۳ – سیاست کادري بعد از پلنوم هجدهم :
درینمورد نویسنده مقاله فروپاشي... یکي از منتقدین است که با ارایه اې لست طویل از « رفقای محترم» بر دوران زعامت دکتور نجیب الله میتازد ودر حقیقت میګوید اګر فلان نمیرفت٬ وفلان به جایش نمې امد ٬ درانصورت فروپاشي جایش را به ګلپاشي میداد . محترم پرشور درینمورد نیز درقبال قضیه بصورت عموم ودرقبال اسماې مندرج درلست موضعګیري مشخص سیاسي نمینماید ٬ برعکس تلاش نموده اند هر طورې شود لست طولاني ګردد٬ دلایل اینکه کي؟ وچرا؟ از مقامهاې به «غنیمت» رسیده تبدیل ګردیده یکسره فراموش ګردیده ویا هم شاید عمدآ از نظر انداخته شده است . سعې میکنم انچه درمورد شاملین لست ارایه شده از جانب محترم پرشور میدانم ناکرده هایشان بخاطر ایشان بیاورم تا اګر خود رییس جمهور کشور میبود با انها چه میکرد؟.
۱ – میګویند چرا محترم کشتمند از مقام صدارت برکنار ګردید ٬ وبعوض ان مرحوم خالقیار معیوب مقرر ګردید. ...
صرفنظر ازینکه در اتخاذ تصمیم برکناري محترم کشتمند مصلحتهاې سیاسي انزمان نقش اساسي داشت ٬ از نویسنده محترم میپرسم چرا باید برکنار نمیشد؟!! دهسال انحصار کفایت نمیکرد؟ مګر اقاې کشتمند بدون الترناتیف بود ؟ واګر در افغانستان فعلآ وضعیت پیچیده است علت ان اینست که اقاې کشمند صدراعظم نیست؟ واقعیت اینست که دولت انزمان از سوزن تا کفن از طرف اتحاد شوروي تمویل میګردید٬ وکار اساسي حکومت وصدراعظم تقسیم همان کفن وسوزن بود ٬ زیرا درکشور جنګ جریان داشت نه صنعتې بمفهوم واقعي وجود داشت ونه زراعتې٬ درینصورت موجودیت صدراعظم نیرومند مانند محترم کشمند ویا مرحوم خالقیار معیوب براې تقسیم کردن ان خیرات یکي بود ٬ توقف خیرات میتوانست عامل فروپاشي ګردد ولې نه تقسیم کننده ان . نمیدانم محترم پرشور بخاطر دارند یا نه که همین محترم بعد از برطرفې دوره دوم حکومت از حزب استعفا داد وګفت که به حزب وحدت تعلق حزبي دارد وبراې تحکیم ان سعې نموده وایتلاف شمال را بر حق میداند.
۲ – محترم نوراحمد نور بحیث عضو پر سابقه رهبري حزب مورد احترام بسیارې از حزبییها واز انجمله خودم قرار دارد ٬ وی خوشبختانه متهم به اشتراک در کدام توطیه وکودتاه نیست٬ باور دارم که اګر ایشان همین امروز موضع مستقل اتخاذ نمایند مورد استقبال بیشتر قرار خواهد ګرفت. مګر سوال اینجاست که همین محترم نور احمد نور در دوران زعامت مرحوم کارمل مدت دوسال بحیث شاګرد کدام مکتب حزبي ودر واقعیت در ماسکو تبعید بود چرا رژیم فرو نپاشید؟ که در زمان رهبري داکتر نجیب الله که به اساس تقاضاې خود شان به علت مریضي که عاید حالش بود (در انوقت از سردردي ناشي از ضربه ایکه در پارلمان برایشان وارد شده بود شاکي بودند) بحیث سفیر ونماینده افغانستان در ملل متحد با عزت واحترام مقرر ګردیدند دفعتآ به عامل فروپاشي مبدل ګردیدند؟ چیزیکه شما میفرمایید به نفع محترم نوراحمدنور نیست که تبدیلي ودر واقعیت خود شانرا در زمره عوامل فروپاشي قرار داده اید.
۳ – میګویند محترم زیری را از دارالانشا وبیروې سیاسي اخراج وبه زندان فرستاد. مګر چرا؟ کور هم میداند که دلده شور است .چرا تیر تان مېاورید ؟ مګر صادقانه بګویید که از اشتراک زیری وپنجشیري در کودتاه تڼی خبر ندارید ؟!!.
۴ - «محترم ظهور رزمجو از پستهای حزبي اش اخراج وتنزیل مقام دادند» متاسفانه که پاې محترم رزمجو خواسته ویا نخواسته زیر لحاف ګنده دسیسه بازیها وسیاست بازیها کشیده میشد . بارې خودش برایم از پیش امدهاې ازین دست چنین قصه نمود:
« در یکروز که از کدام جلسه در قصر دلکشاه فارغ ګردیده بودیم ٬ ګلابزوی مرا بدیدن پوسته هاې ګار نیزون شهر کابل(درانوقت ګلابزوی با حفظ سمت وزارت داخله قوماندان ګارنیزون کابل نیز بود که قبل از او رزمجو مسوول ګارنیزون بود ) دعوت نمود بعد از بازدید از یک٬ دو پو سته به دفتر ګلابزوی رفتیم ضمن خورد ونوش ٬ ګلابزوی برایم ګفت که پلان کودتاه علیه نجیب را تکمیل نموده ایم به نمایندګي از پرچمیها اګر تنها خودت با ما همکاري نمایي کفایت میکند...» وضمن ان ګفت که دران روزها با زیری وبرخې خلقیهاې دیګر زیاد درتماس بود ٬ وقتې از ایشان پرسیدم که پلان کودتاه ودعوت ګلابزوی را به ان به اطلاع رییس جمهور رسانیدند؟٬ ګفتند نخیر. ووقتې پرسیدم علت رابطه زیادتان درانروزها باخلقیها وبخصوص زیری چه بود ؟ ګفتند بخاطر وحدت حزبي . وقتې پرسیدم رهبر حزب ازین وحدت خواهي درجریان بود ٬ جواب منفي بود ٬ ولې او همینکه رهبر حزب ورییس جمهور را از ان پیشامدها درجریان قرار نداده بود اشتباه خود میپنداشت. اما روابط محترم رزمجو به رغم انکه دریک مقطع خاص مورد سوظن قرار ګرفته بود با رییس جمهور خوب بود وانطوریکه خود میګفتند چند بار جهت تبادل نظر از جانب رییس جمهور در دفتر کار ومنزلش دعوت شده بود .
۵ - « محترم ګلابزوی را که یکي از نیرومندترین رهبران بخش خلقي حزب بوددر مسکو سفیر ساختند» قبل از همه مطلب « رهبران خلقي حزب» قابل تامل است٬ مګر رهبران ما براې ما بعد از به اصطلاح مرحله« نوین وتکاملي» انقلاب ثور دروغ میګفتند که دیګر دربین ما خلقي وپرچمي وجود ندارد ووحدت حزب تامین ګردیده است٬ واینک بعد از ګذشت چندین سال محترم پرشور بروی رهبران حزب میخندد وبا اعتراف به موجودیت رهبران خلقي حزب میخواهد بګوید که بخش پرچمي حزب رهبران خود را داشت .اګر چنین مطلب را کسې دیګرې بګوید ودر واقعیت رهبران را دروغګو بګویند یقینآ پرشور صاحب انرا به توپ چاشت خواهد بست ولې خودش هیچ.
نویسنده محترم مقاله فروپاشي...!!!
اګر ګلابزوی درهمان وقت به سفارت افغانستان در ماسکو توظیف نمیګردید دیګر تکلیف کودتاچیان ٬ کودتاه دوم رفع ګردیده بود اما بااین تفاوت که ګلابزوی قدرت را به «بدتر» میسپرد. اینک در یک اثر در همین رابطه چنین میخوانیم «اولین عضو رابط ګلابزوی با حکمتیار قدیر قوماندان دوصد بستر وزارت داخله بود که در بهار سال ۱۳۶۷ ماموریت یافت تا با انجنیر شکیب مسوول حوزه مرکزي حزب اسلامي ملاقات نماید٬ انجنیر شکیب مدعي استکه بعد از هدایت حکمتیار این ملاقات در خانه جنرال مسعود قوماندان اکادمي څارندوی که عضو مخفي حزب اسلامي بود صورتګرفت٬ پیام قدیر از سوی ګلابزوی براه انداختن کودتاه با مشارکت حزب اسلامي براې تصاحب قدرت در کابل بود.قدیر شرط وقوع کودتاه را در تقسیم مساویانه قدرت میان ح.د.خ.ا وحزب اسلامي خاطر نشان میساخت٬ تقاضاې تقسیم قدرت با خلقیها از سوې حکمتیار مورد تردید قرار ګرفت وحکمتیار خواستار کودتاه بدون قید وشرط وتسلیمي کامل قدرت به حزب اسلامي شد ٬ این پیام توسط من « انجنیر شکیب» دراولین ملاقات با ګلابزوی باز هم در خانه جنرال مسعود واقع کارته مامورین شهر کابل رسانیده شد ٬ هر چند ګلابزوی دراول به کودتاه که خلقیها را در ان شریک نمیساخت تن در نداد اما بعدآ ګفت که مسله اساسي برانداختن نجیب الله از قدرت است...» شاید این همان کودتاه باشد که محترم رزمجو را به نمایندګي از پرچمیها در ان دعوت نموده بود.ویا هم بعد از انکه بحیث سفیر در ماسکو توظیف شد در زمستان ۱۳۶۸ در یک ملاقات در ماسکو به ن. عظیمي میګوید « جنرال تڼی وزیر دفاع٬ نیاز محمد مهمند ومیر صاحب کاروال از طرف خلقیها٬ محمود بریالی٬ جنرال نورالحق علومي ونعمت از طرف پرچمیها ٬ در کابل باهم دید وباز دید هاې داشته وبراې سرنګوني نجیب الله درحال حاضر کردن پلان مشترک هستند٬ هدف ما اینست تا بار دیګر ببرک کارمل را بقدرت برسانیم ونجیب را سقوط دهیم...»(۱) معنی این حرفها ساده وواضح است در افغانستان کودتاه اې در جریان است وګلابزوی بحیث عضو رهبري ان از بیرون کشور بران نظارت دارد.ووقتې ازین کودتاها به رهبري واشتراک خودش نامراد ګشت ٬ بدستور سازمان استخباراتي روسیه وقتې رباني در راس هییت به اصطلاح مجاهدین از پاکستان به ماسکو دعوت میشود درحالیکه نجیب الله رییس جمهور برحال کشور است نزذ رباني رفته در برابرش تیارسی میشود ومیګوید « من عسکر هستم وتابع امر شما هستم» .(۲)
محترم پرشور! ازموجودیت چنین وزیر امور داخله وبه فرموده شما نیرومند ترین رهبر بخش خلقي حزب که هدفش فقط٬ وفقط برانداختن نجیب الله باشد وعواقب بر اندازي خود را هم نمیداند چه میخواهید؟!!! وی اماده بود رژیم را که خود وزیر امور داخله ونماینده سیاسي ان در ماسکو بود نخست به ګلبدین تحفه نماید ووقتې درین معامله نامراد ګردید نزد رباني دوید٬ خود را ذلیل ساخت وبدون تبارز کوچکترین غیرت نظامي وافغاني در برابر ان تیار سی میشود ٬ خود را عسکر معرفي میکند وطالب هدایت ازان بنیادګر میشود . اقای پرشور بفرمایید وبګویید رییس جمهور در برابر این همه توطيه هاې اشکار وپنهان این نیرومند ترین رهبر بخش خلقي حزب باید چه میکرد؟!!!
۶ - «محترم ولي را از ریاست تشکیلات مرکزي حزب بیرون ساخت » قبول داریم که محترم ولي از پست بخش تشکیلات مرکزي حزب سبکدوش ګردید ٬ ولې نویسنده اې محترم نمیګویند که بعوض ان در کدام پست حزبي توظیف ګردیدند ؟٬ حقیقت اینست که محترم ولي با سبکدوشي اش از پست تشکیلات مرکزی حزب به حساسترین پست حزبي (منشي کمیته حزبي شهر کابل) توظیف ګردیدند که قبل از ان عضو بیروې سیاسي حزب محترم رزمجو عهده دار ان پست حزبي بودند ٬ وقتیکه محترم رزمجو از ان پست تبدیل وبحیث عضو دارالانشآ ارتقا یافت ٬ انرا در مقایسه با پست کمیته شهر بخود تنزیل مقام میدانست.
۷ - «محترم رفیع را که تجارب زیاد نظامي پیدا کرده بود...رییس مبارزه علیه مواد مخدر تعین نمود» مشکل است دانست که محترم پرشور ازین ګونه تعین وتقرر خود چه میخوا هد؟؟ داکتر نجیب الله را نشانه ګرفته ویا رفیع٫ نور ٬کشتمند ودیګران را ؟ ویا هم منظور شان یک تیر و چند فاخته است . همه بشمول نویسنده محترم فروپاشي ... میدانند که که محترم رفیع تااخرین روز حاکمیت ٬ معاون رییس جمهور ورییس ارکان قومانداني اعلې قوای مسلح بود٬ دقیقآ اګاهي ندارم ولې ممکن است رهبري ریاست مبارزه با مواد مخدره را که در چوکات دولت بطور مستقل ایجاد ګردیده بودنیز به محترم رفیع اعتماد نموده باشند٬ این امر عادی دیګر نمیتواند عامل فروپاشي ګردد.
۸ - «محترم بریالی را از مقامات حزبي اخراج وبا تنې چند از سابقه داران حزبي مخالف پلنوم هجده به زندان فرستادند»
نویسنده محترم فروپاشي ...!!! قبل از ارایه دلایل برکناري محمود بریالی از مقامات حزبي وروان کردن ان به زندان توجه شما را به یک اصل مروج کاري جلب مینمایم ٬ وان اینکه هرکسیکه در راس اداره مملکت ویا موسسه قرار میګیرد حق دارد براې اجراې بهتر پلانها وپروګرام های که مشروعیت ویا تایید انرا به نحوې در اختیار دارد٬ تیم کاري خویش را ایجاد نماید ٬ این امر به تجربه ازموده شده که مسولین امور با همکاران لجوج ٬ همیشه مخالف وبې ابتکار نمیتوانند پروګرامهاې کاري خود شانرا در منصه اجرا بګذارند٬ متکي به همین اصل وقتې محمودبریالی ومحترمه اناهیتاراتبزاد سرنوشت شانرا با مرحوم ببرک کارمل پیوند دادند ٬ مخالف مصوبات پلنوم هجده ومخالف سیاست مصالحه ملي بودند دیګر اصولآ نمیتوانستند در کنار موافقین پلنوم ومصالحه قرار داشته باشند . وقت که هم بعد از ازادی شان از زندان این قرار دادن بطور مصنوعي هم صورتګرفت به حال مصالحه مفید واقع نشد که برعکس به عامل دروني فروپاشي مبدل ګردید. من از ناګزیریهاې داکتر نجیب الله درانزمان چیزی نمیدانم ٬ ولې از بریالی میپرسم وقت با رییس جمهور مخالف بودي ٬ با مصالحه سر مصالحه نداشي بامعاونیت اول صدارت چرا موافق بودي؟!!! شاید براې این منظور که از نام همین مقام یک٬ دوبار سر به غرض کنترول ساختمان سرک جدید کابل- بګرام بزنید تا مریدان تان تا همین امروز بران افتخار نمایند ٬ ویا شاید میخواستید با استفاده از امکانات این مقام با رییس جمهور وپروګرام مصالحه تصفیه حساب نمایید که نمودید. واینک چند دلیل که نخست چرا بریالی زنداني شد ٬ ودوم اینکه بریالی چګونه به عامل فروپاشي مبدل ګردید.
بریالی دررهبري ګروپ سه نفر جانب پرچمیها قرار داشت که با سه عضو رهبري خلقیها در حال حاضر ساختن پلان کودتاه علیه داکتر نجیب اله بودند٬ این مطلب را همانطوریکه ذکرش رفت ګلابزوی در ملاقاتش با عظیمي در ماسکو به او بیان داشته بود ون.عظیمي انرا درکتاب اردو وسیاست ...اورده است که تفصیل ان در صفحات ګذشته امد. من نیز این مطلب را بارې از انجنیر نعمت پرسیدم وی ګفت « دقیق است» از محترم پرشور به تکرار میپرسم اګر شما رییس جمهور کشور میبودید ومیدیدید که ګروهې مصروف بربادي وطن ومردم اند که متآسفانه انرا در یک فرصت دیګر انجام دادند٬ با انها چګونه برخورد میکردید؟؟؟.
باور من اینست که رییس جمهور با روان کردن یکطرف کودتا به زندان از تحقق ان درهمان مقطع جلوګیري نمود .« سر شکسته کنیز راهمه کس میبیند ولې دل شکسته بی بی راکسې نمې بیند.»
اما بریالی بعداز خنثی شدن پلان اول کودتاه اش ارام ننشست ٬ بعد از ناکامي کودتاه شهنواز- ګلبدین که دست بالا در رهبري قوایمسلح یافته بود به پلانهای جدید کودتاها با در نظر داشت تجارب اقدامات کودتایی ناکام ګذشته ادامه داد. واینک یک نمونه دیګر.
در یک شام در یک محفل مهماني با دوستان چند از جمله جبار قهرمان وجنرال معاض الله اشتراک داشتم که جبار ٬ جنرال معاض الله را مخاطب قرار داده ګفت «بیاد داري که یکروز خودت یکجا با بریالی در محل بود وباشم در وزیر اکبر خان مینه امدید٬ ویک بوتل ویسکي باخود اورده بودید ودرهمانجا بریالی مرا به اشتراک درکودتاه علیه داکتر صاحب دعوت نمود٬ من به شما دران وقت چیزې نګفتم ٬ ولې وقت شما رفتید من به جفسر تیلفون کردم وبا داکتر صاحب وقت ملاقات خواستم ٬ وقت نزد داکتر صاحب رفتم او ازمن پرسید « جبار جانه څه خبره ده ؟.» ګفتم داکتر صاحب « کودتا در باندې کوي.» پرسید «څوک کودتا کوي؟» ګفتم بریالی ٬ داکتر صاحب وویل خبر یم ٬ من برایش ګفتم « نو ٬ ولې ورته ګورې؟» داکتر صاحب ګفت « جبار جانه ! زه غواړم دملل متحد دسولې پروګرام ته دومره سرعت ورکړم چې دوی په یو انجام شوی عمل کې واقع کړم» مکالمه فوق بطور کل به پشتو صورتګرفته بود وشایدبطور کامل چنین نباشد ولې مضمون مطلب همین بود که ګفته شد. همه حرفهاییکه جبار قهرمان در ان شام به ار تباط کودتاې بریالی ودعوت که از او جهت اشتراک دران ګفت ٬ جنرال معا ض الله صحت انرا تایید نمود . جاې خوشي است که هردوی شان در قید حیات اند ٬ هرکس شک داشته باشد خود با انها در تماس شوند . اما حیف که کودتا چیان سریعتر عمل کردند وپلان نجات وطن را که داشت طې روزهاې کوتاه عملي ګردد به ناکامي کشاند وبدینګونه کشور را وارد صفحات خونین تاریخ خود نمود.
بیایید درهمین مورد مشابه از محترم نورا لحق علومي نیز بشنویم ٬ هنګامیکه محترم علومي براې تشکیل حزب که بعدآ انرا حزب متحد ملي نامید در اروپا فراخوان صادر نموده بود در موجودیت دو٬ سه دوست دیګر در منزل محترم جنرال توخي بګمان غالب اخرین وظیفه شان قوماندان توپچي ګارد ملي بود ملاقات نمودم ضمن پرس وپال ګفتند « بریالی برای ما دروغ ګفت ٬ وی همین اکنون هم دروغ میګوید ٬ وقت در استانه سقوط از المان به افغانستان رسیدم مستقیمآ نزد رفیق کارمل رفتم واز او پرسیدم چرا چنین کردید؟ وی در جواب ګفت من بسیار کم خبر دارم این کار ٬ کار جوانان است.»محترم پرشور میداند که جوانان کیها اند ورهبر ان کیست؟ بعنوان یک تبصره کوچک :
مخالفت با سیاست ویا کدام برنامه در نفس خود عیب ندارد ٬ تفاوت در تفکر اګر از یکسو امر طبیعیست از سوې رعایت ان امر مدنیست٬ انچه درین میان قابل نکوهش وسرزنش است این همانا توسل به تو طیه وخشونت است که قابل نفرین است. محترم علومي مخالف بود که بد نیست ولې با تاسف در اخرین روزهاې توطیه چنان پاې شان ودر زمان به ان کشانیده شد که رهبر(!) جوان تخم اش را در سبد شوراې نظار داده بود ولې انچه کاشته بود بوسیله محترم علومي درو کرد . اختلاف محترم علومي با بریالی ٬ اختلاف ساده نیست ٬ بلکه از یک شناخت عمیق که محترم علومي از ګذشته کار مشرک با بریالی دارد ناشي ګردیده است٬ این نمونه باید درس عبرت باشد برای تمام انهاییکه هنوز بریالی را نمیشناسد ویا کمتر میشناسد.
فکر میکنم محترم علومي در بازګشت از المان مستقیمآ نزد مرحوم ببرک کارمل نرفته بودند ٬ بلکه وی را از میدان هوایي مستقیمآ به هوتل کانتننتل برده بودند ٬ ولې یک٬دوروز بعد که دید مطابق پلان قبلي٬ مسعود وسیله نیست که خود به وسایل در دست مسعود مبدل ګردیده اند دیګر نزد رهبر پیر میرود تا از ان بشنود که این کار ٬ کار جوانان بود.
یادداشت یک دوست حزبي ام را که در فردای پناهنده شدن رییس جمهور در دفتر نمایندګي ملل متحد از یک عضو ګروپ رهبران جوان شنیده بود ٬ درینجا قابل تذکر میدانم :
دوست حزبي ام میګوید که بمنظور کدام کارې به دفتر عبدا لحق علومي درمقر شوراې مرکزي حزب رفته بودم ٬ انجا دیدم که بر علاوه علومي انجنیر نعمت٬ توده یی وعزیز حساس نیز نشسته اند ٬ عزیز حساس درهمان روزها از طرف رهبران جوان که دیګر همه کاره کشور بودند بصفت رییس اداره دهم امنیت دولتي مقرر ګردیده بود . دوست ام میګوید که من به عزیز حساس ګفتم که برادر من نیز در اداره دهم کار میکند در صورت ضرورت میتواند شما را همکاري نماید با ګفتن این جمله انجنیر نعمت ناراحت ګردید٬ از جاې خود برخاست وبا کوبیدن مشت بالاې میز ګفت« ګاو را ما چپه کردیم ٬ حالا هرکس می اید وقدرت میخواهد.» محترم پرشور اګر خسته نه شده اید یک٬ دو خم و پیچ دیګر ازین طومار باز میکنیم تا سیه رو شود هرکه در او غش است .
ن.عظیمي در کتاب اردو وسیاست ... که شاید بسیار هم به او اعتماد داشته باشید مینویسدکه درپیغامې که مصطفی پیلوت قهرمان از یاغیان شمال به نجیب الله مې اورد از جمله ګفته میشد.
- « قوماندان ګروپ اپراتیفي شمال دوستم تعین شود.
- کادرهای نظامي درشمال از طرف جنرال دوستم ٬ وکادرهاې ملکي از طرف نجم الدین کاویاني٬ فرید مزدک٬ پیګیر ومحمود بریالی پیشنهاد ومنظوري داده شود...» صفحه ۵۰۴.
جنرال مومن درحیرتان به عظیمي میګوید« ما حرفهاې شما (عظیمي) را شنیدیم ما از عظیمي صاحب میپرسیم که هنګامیکه تصویر هاې رهبر بزرګ حزب د.خ.اببرک کارمل عزیز را در تلویزیون کابل بشکل تمسخر امیز نشان میدادند کجا بودید؟ وقتیکه رفقا ما (بریالی٬ امتیاز حسن ودیګران) زنداني شدند چرا عکس العمل نشان ندادید؟ همین اکنون علومي بزرګ در خانه نشسته است وچرا دها جنرال وقو ماندان ورفقاې و طندوست ما از وظایف سبکدوش شده ویا مجبور به ترک وطن ګردیده اند... اخر ما هم اولاد این وطن هستیم ٬ ما با مجاهدین به توافق رسیده ایم » ازین نوشته ها بر مې اید وواقعیت هم این بود که شمال وکابل باهم ګره خورده بود ٬ بغاوت نه از شمال بلکه ریشه از کابل داشت . مومن بغاوت را از کابل هدایت ګرفته بود ٬ تا از انهاییکه به تصویر هاې رهبر بزرګ توهین کرده اند ٬ رفقا بریالی٬ امتیاز حسن ودیګران را به زندان انداخته اند ورفیق علومي بزرګ را خانه نشین نموده اند انتقام بګیرد٬ وبراې اینکه پایه انتقام خوب پخته باشد با مجاهدین هم به توافق رسیده است. مګر ممکن است وبه منطق شاګردان صنف اول مکتب هم جور مې اید که توافق مومن با مجاهدین بدون استیذان وحمایت رهبران خورد وبزرګ مومن درکابل که بدفاع از انها دست به بغاوت زده صورتګرفته باشد ؟؟؟ نمیدانم هنوز هم بعضې کسها به کسانی محترم وعزیز خطاب میکنند که کشور را مانند یک تخم مرغ به دیوال نابودي زدند ویکسره در اتش انتقام جوییها خاکستر نمودند؟؟؟
محترم پرشور هنوز هم ګله دارد که چرا در بیرون مصالحه میشد ودر درون نمیشد مګر میبینید که درونیها چه نبود که نمیکردند؟ وچه ګذشتهاییکه صورت نګرفت که شاید بهتر بود پاره اې از انها صورت نمیګرفت ٬ مشاهده میفرمایید که قطره از بحر عظیم حقایق که به ان اشاره شد نشان میدهد که فروپاشي از کجا وبوسیله کیها اغاز ګردید؟!!! میخواهم یاد اوري نمایم که خانه بعضیهاې تان اباد که میګویند مادر انتخاب بین «بد» و«بدتر» اولي را برګزیدیم٬ درینجا یک مورد اساسي معضله حل خود را مییابد که پیوستن وهمکاری با یک جانب افراطیون حال بګذریم از«بد بودن٬ وبدتر بودن» ان مطرح است٬ به یقین کامل که مطلب از «بد» مسعود است ٬ از دوستان که با این «بد» همکاري نموده اند میپرسم . ایا «بد» شما یکي از قاتلین رژیم شما٬ یکي از قاتلین رفقاې شما٬ یکی از قاتلین مردم شهر کابل ویکي از عاملین اساسي جنګهاې درون تنظیمي برسر قدرت وتقسیم غنایم نیست؟؟؟ اګر چنین است که بدون شک چنین است٬ درینصورت همکاری با این قاتل ٬ چپاولګر واخواني بنیادګر ګرفتن سهم مساوي در جنایت ان نیست؟؟؟ شنیده ام که درین همکاری یک حکمت(!) نهفته است میګویند ما بدیوسیله « رفقا» را نجات دادیم ورنه « بدتر» همه انان را سر میبرید .دوستان محترم ګول زدن خود ودیګران را بس کنید!!! حیات وسهم اعضای حزب در اینده سیاسی افغانستان را هیچکس تهدید نکرده بود که بریالی براې انها درنقش فرشته نجات از اسمان نازل شده باشد. حقیقت اینستکه «بدتر» بعد از ناکامي کودتاه مشرک اش با تڼی دیګر امکانات رسیدن به قدرت انحصاري از طریق نظامي را از دست داده بود وعملابه پروسه صلح ملل متحد پیوسته بود ٬ همچنان او از اولین ها ې بود تا از پروسه کودتاېکه بعدآ انرا در یک اعلامیه خود منتشره در روزنامه شهادت کودتاې «کارمل وکشمند» خواند به عقب نمانده باشد به دوستم نامه فرستاد واز بغاوت ان حمایت نمود بغاوت که رهبري سیاسي ان درکابل تشزیف داشتند . بغاوت که برای قطعي ساختن نتایج ان با مجاهدین که منظور از همان «بد» است نیز به توافق رسیده بودند . درصورتیکه اغاز ګران خود «رفقا» بودند دیګر حیات انانرا کيها به خطر انداخته بود؟؟؟ موضوع راپیګري نموده تا اګر ممکن افتد به سوالهاې احتمالي جواب داده باشم ٬ ببینیدګروپ کودتاه اعتراف دارند که انها مسعود را در مقایسه با ګلبدین به وصلت خو د قبول کردند٬ ما از انها سپاسګذار هستیم که به این وصلت اعتراف دارند .امادرین اعتراف هم یک حکمت(!) نهفته است ٬ اینها با اعتراف با وصلت «بد» هیخواهند تلویحآ بګویند که در برابر «بد» ٬ «بدتر» وجود داشت که برخیها با وصلت به او دل خوش کرده بودند.این عده دوستان شرمندوک ما از ګفتن صریح این خیال پردازي شان مې شرمند که بګویند اګر ایتلاف شمال وجود داشت ٬ ایتلاف جنوب هم وجود داشت. ما ازین عده دوستان خویش تقا ضا میکنیم تا نشرمند ٬ ودر زمینه ایتلاف جنوب هر چیز دارند مطرح نمایند. انطوریکه زمان ایجاد٬ برخاستګاه وچهره هاې ایتلاف شمال معلوم است وسنګ وچوب کشور انها را میشناسند ٬ شما هم در مورد تاریخ ایجاد٬ چهره هاې تشکیل دهنده وجهات عملي...ایتلاف به اصطلاح جنوب چیزی را دراختیار مردم وتاریخ قرار بدهید!!!
پیش بیني میګردد چیزېراکه انها درین زمینه به خورد خوانندګان خواهند داد اینها خواهند بود.
۱– جنرال رفیع به قرار ګاه حکمتیار واقع در چهاراسیاب رفت ونیروهاې حزب اسلامي را وارد شهر نمود.
۲– رهبري وزارت امور داخله حوزه هاې شهري څارندوی را دراختیار حزب اسلامي قرار دادند وخود به نزد حزب اسلامي پناهنده شدند.
این هردو مورد بخصوص به شهید نجیب الله ارتباط ندارد٬ زیرا هردو پیش امد بعد از پناهندګي ایشان به مقر نمایندګي سازمان ملل متحد در کابل صورت ګرفته است٬ جنرال رفیع درست بعد از پناهندګي رییس جمهور به اساس فیصله قرار ګاه هییت اجراییه حزب که در حقیقت مرکز سوق و اداره کودتاه بود به نزد حکمتیار فرستاده شد٬ اینکه جنرال رفیع حامل چه پیام از جانب قرارګاه کودتاه به حکمتیار بود٬ و در ملاقات با حکمتیار به چه نتایجې دست یافت؟ وایا واقعآ ایشان مجري نفوذ نیروهاې حکمتیار به مقر ریاست جمهوري بودند؟ چون خوشبختانه درقید حیات اند این ګره را بازګشایي نمایند. تاجاییکه به موضعګیري اعضاې متعهدحزب وطن به میکانیزم انتقال قدرت بوسیله ملل متحد و رهبر شهید ان ارتباط میګیرد٬ نفوذ دادن نیروهاې ګلبدین ومسعود ٬ و هر تنظیم دیګر به پایتخت کشور وسایر شهرها و ګارنیزونهاې نظامي مساویانه محکوم است٬ ما در بین حکمتیار و مسعود علامه فارقه نمیګذاریم ٬ هردو بنیاد ګر ٬ چپاولګر٬ خونریز و حامل سیاستهاې ضدملي در استین بودند. درین میان براې اعضاې راستین حزب وطن «بد» و «بدتر» وجود ندارد.
درمورد اینکه رهبري وزارت داخله نیروهاې حکمتیار را بر بخش از شهر مسلط نمودند٬ وزیر داخله وقت زنده است باید توضیح بدهند. اما در یکي از ګرد همایي در شهر هامبورګ المان چیزې را که درهمینمورد از ایشان شنیده ام این است که :
وی ګفت: وزارت داخله اطلاعات دقیق در اختیار داشت که نیروهاې شوراې نظار در تحت پوشش نیروهاې مربوط به بابه جان و دوستم در پوسته هاې کمربند کابل جابجا میشوند وحتی نماینده شوراې نظار داکتر عبدالر حمن در دفتر عبدالحق علومي در مقر کمیته مرکزی حزب جابجا ګردیده بود ٬ درست درهمین شرایط ګارنیزون کابل که خود مجري نفوذ نیروهاې مربوط به شوراې نظار به شهر بود از وزارت داخله تقاضا داشت تا در جنوب کابل با نیروهاې حکمتیار وارد جنګ شوند٬ ګناه ما اینست که ما با ګلبدین نجنګیدیم٬ همچنان ما در جریان بودیم که لست طویل طرفداران مصالحه ملي وجود داشت که باید از طرف عاملین دروني کودتا از بین برده میشدند بخصوص بعد از ترور یعقوبي و باقي ما براې حفظ جان خویش با حزب اسلامي در سطح قبول یک نماینده شان در مقر وزارت موافقه نمودیم .(ختم)
وی ضمنآ اظهار امادګي نمود تا در همین مورد در حضور داشت سایر اعضاې زنده رهبري قبلي حزب در یک اجتماع بزرګ حزبیها به سوالات پاسخ بدهند. اما تاجاییکه به پناهنده شدن رهبري وزارت داخله در ساحه تحت نفوذ حکمتیار در جنوب کابل ارتباط دارد به عقیده من این تصمیم انها ازین منطق سرچشمه ګرفته باشد که دشمن٬ دشمن دوست است. اما ببینید که مدعیان به اصطلاح اجبار انتخاب «بد» بعد از مدت چند که هنوز حناې نکاح اولي با «بد» به دستهاې شان رنګ نباخته بود که شوق هم بستر شدن با «بدتر» به سر شان زد سر لچ و پای لچ از وزیر اکبر خان مینه به چهار اسیاب ګریختند و درین میان یکبار دیګر بهترین هاې حزب را زیر ساطور «بد» قرار دادند. از انهاییکه خود نخست «بد» را وبعد «بدتر» را براې وصلت خویش انتخاب نمودند میپرسم که: وقتې از ډولي خود درخانه «بدتر» بیرون امدند مګر کسې را غیر از خود که با حکمتیار ګویا ایتلاف جنوب ساخته بودند دیدند؟؟؟
باید ګفت که هیچکس مجبور نبود مګر اینکه دستهاې غیب مجبور شان میساخت که به نزد ګلبدین٫ مسعود٬ مزاري و دیګران بروند٬ برعکس حزب وطن وظیفه داشت در روشني رسالت ملي و وطني اش در تحقق میکانیزم انتقال قدرت سازمان ملل متحد همکار ي نماید و بس. ګپهاې ازین دست که یکي میدرید و دیګرې میدوزید محض براې ګول زدن و خاک زدن به چشم دیګران است و دیګر هیچ٬ مګر مدعیان کاذب دریدنها و دوختنها ندیدند که «قهرمان» شان هم کشت٬ هم سوخت٬ هم برد.
«اګر بې انصاف نداند که انصاف چیست؟ انصاف داند که بې انصاف کیست».
دوستان محترم!!!
براې یک لحظه قبول کنیم که داکتر نجیب جوان بود وجاې پاې بزرګان حزب نمیرسید و در تعین کادرها مرتکب اشتباه میګردید٬ ولې انهاییکه با تجربه بودند٬ سرسفید بودند وموی سفید شانرا فلک رایګان هم نداده بود چرا در اثر از دست دادن مقامهاې شان دفعتآ به فکر انتقام مې افتیدند و چه بسا درصدد کودتا وخشونت مې برامدند؟!! به باور کامل ګفته میتوانم که فقط حمایت صادقانه از سیاست مصالحه ملي و محقق ګردانیدن میکانیزم انتقال قدرت مطابق به پلان ملل متحد٬ صلح٬ دموکراسي٬ عمران مجدد کشور و سهم ابرومندانه حزب ما را در هر نوع نظام سیاسي بعدي تامین مینمود٬ نه انحصار قدرت٬ نه زور سرنیزه بیګانګان و نه مخالفت با مصالحه ملي٬ و اګر مخالفین پلنوم هجده هم با مصالحه ملي ومیکانیزم انتقال قدرت مخالفت نمیکردند٬ انچه درنتیجه این مخالفت باالفعل طې سالهاې ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱ در اثر حاکمتهاې بنیادګر بر سر ما٬ مردم و وطن امد و هست و بود انرا زیر سوال برد بصورت قطع نمې امد.
۴ – درمورد حمله بر سایت پیام وطن:
نویسنده مقاله فروپاشي...سایت پیام وطن را متهم نموده که بدون «قوم پرستي٬ اختلافات زباني٬ شوونیزم قومي وفرکسیوني حزبي کار دیګر ندارد» و لعنت الله علی الکاذبین.
اتهامات نویسنده فروپاشي که از عمق کینه و تعصب کور حکایت ها دارد دیګر عجایب نې٬ که ابوالعجایب اند. برچسپهاې ناموزون وناوارد اقاې پرشور بر «پیام وطن» ادامه بیهوده باد کردن همان کاه بیدانه اې است که اقاې د.پنجشیري از باد کردن ان نتیجه دلخواه بدست نیاورد٬ و اینک دوست «وحدت طلب» ما بیهوده بهمان راه قدم میګذارد که براې پیشقدمان ان جز شرمندګي دست اورد دیګرې نداشت٬ تهمت اختلاف زباني نویسنده فروپاشی خاطره اې را از صحبت یک دوست شخصي ام در هالند در ذهنم زنده ساخت که جریان انرا به اقاې پرشور اهدا مینمایم.
بادوست شخصي ام صحبتهاې ازین در٬ وان در داشتیم٬ نمیدانم چګونه پاې صحبت به دوران تحصیل در پوهنتون کشانیده شد و دوستم که در پوهنځې ادبیات تحصیل نموده بود به ادرس پوهاند مجاور احمد زیار ګفت که او یک شخص متعصب است٬ پرسیدم چطور؟ دوستم ګفت که او (م.ا.زیار) هرګز در صنف دري صحبت نمیکرد٬ پرسیدم زیار صاحب کدام مضمون را بشما تدریس میکرد در جواب ګفت مضمون پشتو را. خوانندګان محترم قضاوت کنید٬ دوست فاکولته پاس من مجاور احمد زیار را شخص متعصب میداند زیرا پشتو را براې شان به دري تدریس نکرده اند. شاید ګناه سایت «پیام وطن» هم همین باشد. مضامین پشتو که به این سایت میرسد ګرداننده سایت انرا به دري ترجمه نمې نماید تا مګر اقاې پرشور بداند که پشتونها در مورد ګذشته انها چګونه قضاوت میکنند؟
اقاې پرشور ! سایت «پیام وطن» تقریبآ یګانه سایت انترنیتي است که در خط نشراتي خویش به تساوي در حد ممکن نشر مضامین در هردو زبان رسمي کشور متعهد است٬ شما که خود دري زبان و دري نویس هستید حتمآ به بخش نشراتي دري ان اعتراض ندارید پس حتمآ از نشر مضامین به زبان پشتو در ان عصباني هستید که درینصورت مکنونات قلبي تانرا به نمایش ګذاشته اید در غیر ان چرا به سایر سایت ها که یک زبانه اند چنین تهمتها ارزاني نداشته اید؟!!! اګر یکبار هم ممکن باشد در مورد صحت(!) اتهامات تان یک نمونه کوچک ارایه بدارید.
سایت «پیام وطن» مبلغ جوان ولې پرتوان تفاهم بین الافغاني، مصالحه ملي٬ اشتي٬ کنارامدنها٬ بازسازي و بازیابي است. فاصله بین تهمتهاې نسبت داده شده شما به سایت «پیام وطن» وحقیقت ماهوي ان فاصله طولاني تر از مقاله هاې شما و حتی طولاني تر از فاصله بین افتاب و سیاره ماست٬ بیاد داشته باشید همانطوریکه هر رفتن رسیدن نیست هر تهمت٬ حقیقت نیست.
به عنوان سخنهاې اخر:
طرفداران مصالحه ملي و در یک کلمه اعضاې متعهد به حزب وطن میپزیرند که در برابر توطیه هاې دو جوانب وکثیرا لابعاد که فکر میکردند قبل از تحقق ان٬ ارمانهاې صلح خواهې انها محقق خواهند ګردید٬ متاسفانه بې ابتکار ګردیدند و انسیاتیف بدست قاتلین مصالحه و انتقام جویان داخلي افتید. اګر از دست دادن و یا از دست رفتن ابتکار ګناه است٬ اعضاې حزب وطن انرا میپذیرند٬ ولې خیانت وبربادي یک نظام را که دیګر به مردم تعلق داشت نمیتوان با ان به مقایسه ګرفت٬ داکتر نجیب الله را ظاهرآ طالبان به شهادت رسانید٬ ما میګوییم اینکار را سیاست بازان دروني میکردند ولې پلان صلح ملل متحد را تطبیق میکردند ولې کشور را زیر پاې افراطیون ذبح نمیکردند که بدینوسیله هم به بهترین نحوه انتقام میګرفتند و هم تاریخ را میبردند٬ اینست ګیله ما از «رفقاې عزیز» و رهبران پیر و جوان.
نجیب الله که میخواست کشور از چنګال توتالیتاریزم به اصطلاح «کمونستها» نجات دهد ولې انرا درچنګال تحجر پرستي اخوانیها نیز قرار ندهد٬ بې خبر از اینکه تاریخ معجزه مې افریند و این دو خط افراطی در یک مقطع با هم دست دوستي میدهد و خط میانه و ملي را در مساعی مشترک با هم به نابودي میکشاند.
کودتاچیان بخاطر در اخرین روزهاې که داشت نهال مصالحه به ثمر مې نشست علیه ان از عقب خنجر کشیدند که نخست در کل مصالحه را مال خود نمیدانستند٬ وثانیآ براې اینکه درفرداې ناکام ګردانیدن ان ګفته بتوانند که کدام مصالحه؟ مصالحه چه نتیجه داشت؟ ما نګفته بودیم که توافق به خارج ساختن نیروهاې نظامی شوروي به معنی شکست حزب و نابودي وطن است؟ مګر ما نګفته بودیم که مصالحه با اشرار نا ممکن است؟ ... بلې مارهاې استین براې اینکه بعد از سقوط حاکمیت که بدست خود شان عملي ګردید چیزې براې ګفتن داشته باشند خرمن مصالحه را اتش زدند هر چند خود نیز دران سوختند.
حزب وطن تفاهم بین الافغاني را یکي از اصول و ارزشهاې بنیادي مبارزه سیاسي خویش میداند٬ تفاهم بین روشنفکران را بمثابه جز لاینفک ان دانسته و از ان در عمل و نه در حرف پشتیباني مینماید٬ بخصوص کنار امدن اعضاې سابق حزب وطن را بحیث ممکنترین٬ امکان که به تشکیلاتهاې جدید پیوسته اند٬ صرفنظر ازینکه براې بریدن شان از حزب وطن چه توجهات سیاسي وفکری دارند٬ ما را بیشتر به تامل و اندیشه واداشته اند٬ ولې در همینجا از اقاې پرشور میخواهم بپرسم که اګر حقیقت اشتراک برخې از اعضاې رهبري سابق حزب وطن را در توطیه سقوط رژیم وناکامي پلان صلح ملل متحد را میپذیریم که باید بپذیریم پس اساسي ترین عامل فروپاشي همین ها اند. محترم پرشور به ناحق به تبدیلی این و تقرر ان بمثابه عوامل فروپاشي چسپیده اند٬ فاجعه فروپاشي مستقیمآ به نامهای چند نفر ارتباط دارد اګر صادقانه به وحدت حزبیها متعهد هستیم در انصورت بیایید خود را از زیر دم و جادوې چند «محترم» برهانیم با جفا کاران خود کش وبیګانه پرور ممکن نیست در بحر نا پیداکنار مبارزه وسیاست به شنا پرداخت و چه خطاې بزرګ ونابخشودني خواهد بود که اګر آزموده را تکرار به از مایش ګرفت.
موخذ ها:
1 – اکرم دانشمند: سالهاې تجاوز ومقاومت.
2 – ف.فاضل و ف. وثیق: اثر مجاهدین درمسکو مذاکرات با روسها.