چه وقت شاهد نابودي تروريزم خواهيم بود؟

 

)راد مرد(

 

به نوشته روزنامه ایندیپندنت، از زمان حملات 11 سپتامبر 2001 تاکنون، بیش از 180 هزار نفر کشته و 5/4 میلیون نفر آواره شده اند و آمار و ارقام گواه مشروعیت تلخ مبارزه با تروریسم به رهبری آمریکاست.
روزنامه ایندیپندنت پس از گذشت 5 سال از حادثه 11 سپتامبر و شعار مبارزه با تروریسم آمریکا در گزارشی آمار و ارقامی در زمینه های مختلف را پس از این حملات ارائه داده است :
2
هزار و 973 تن در حملات 11 سپتامبر سال 2001 کشته شدند.
72
هزار غیرنظامی در سراسر جهان از 11 سپتامبر تاکنون در نتیجه جنگ علیه تروریسم کشته شدند.
چندين سال از زمانی که آمریکا هیچ نقش رهبری معتبری برای پیدا کردن مکان " اسامه بن لادن" ایفا نکرده ، می گذرد.
بيش ازسه هزارهزار نظامی زن و مرد آمریکایی از 11 سپتامبر تاکنون در عراق و افغانستان کشته شده اند.
1
هزار و 248 کتاب در زمینه حادثه 1 سپتامبر منتشر شده است.
 
بيش از 40میلیارد دالر خسارت صنعت هوایی از زمان سپتامبر 2001 است.
  2009
تاریخی است که یادبود رسمی در سایت مرکز تجارت جهانی افتتاح خواهد شد.
صفر ساعت برای آموزش اطلاعاتی به عوامل جدید اف بی آی پیش از 11 سپتامبر
 91
درصد از موارد تروریستی از سوی اف بی آی و د یگر سازمانهای آمریکا کشف شد که وزارت عدليه آمریکا از پیگرد قانونی آن در هشت ماه اول سال 2006 خودداری کرد.
117
نظامی انگلیسی در عراق از زمان حمله به آن کشته شدند.
بيش از 40پرسونل انگلیسی از زمان حمله به افغانستان کشته شدند.
7
درصد از مردم انگلیس فکر می کنند که جنگ علیه تروریسم به رهبری آمریکا پیروز شده است( بر اساس نظرسنجی یوگو(
1
نفر در ارتباط با حمله 11 سپتامبر به جنایت متهم شد.
 455
نفر در زندان گوانتانامو بازداشت شدند.
77
درصد از مردم انگلیس می گویند که سیاست خاورمیانه ای تونی بلر نخست وزیر این کشور، انگلیس را هدف تروریستی قرار داده است.
 8  
میلیارد دالر رقمی است که آمریکا طی سال جاری برای به دام انداختن بن لادن و دیگر تروریستها صرف خواهد کرد . ایندیپندنت در پایان آورده است : هزینه مالی جنگ علیه تروریسم آمریکا برای پرداخت همه بدهی های کشورهای فقیر جهان کافی است.

در حالي كه چند سال از آغاز طرح آمريكا براي بازسازي يك دولت كارآمد در عراق مي‌گذرد، اين طرح همچنان با موانعي همچون فساد، تفرقه و هرج و مرج روبرو گشته و موضوعات مهمي همچون وضعيت نظاميان آمريكايي در اين كشور باعث نگراني اين دولت شده است.

در اين ميان مساله‌اي كه به شدت باعث نگراني زلمي خليل‌زاد و مقامات ارشد آمريكايي شده است، عدم توانايي آمريكا در تاثيرگذاري بر تحولات مهم عراق مي‌باشد.  اكنون به روشني مي‌توان ديد كه هيچ يك از سناريوهاي خوشبينانه‌اي كه بوش و مشاورانش در طول سه سال گذشته براي عراق تدارك ديده‌اند، به هيچ عنوان دست يافتني نيست.اگر چه كاخ سفيد قصد دارد شمار نظاميان آمريكايي در عراق را قبل از انتخابات مياندوره‌اي آمريكا در ماه نوامبر به هزار نفر برساند، اما شرايط بيانگر اين حقيقت است كه بهبود وضع امنيتي عراق به اين زودي امكان‌پذير نيست.  برخي محافظه‌كاران و ليبرال‌هاي جنگ‌طلب مدعي هستند كه هنوز زمان اعلام شكست بوش در عراق فرا نرسيده است. اين افراد با اتخاذ ديدگاه‌هاي بلند مدت اين استدلال را مطرح كنند كه تنها تاريخ مي‌تواند درباره آثار مثبت بركناري صدام قضاوت كند. در تكذيب چنين ادعايي بايد پرسيد آيا سه سالي كه از حضور آمريكايي‌ها در عراق مي‌گذرد خود بخشي از تاريخ به حساب نمي‌آيد؟ سه سالي كه جز رنج و مصيبت براي عراقي‌ها چيز ديگري در پي نداشته است. در اين سه سال عراقي‌هاي زيادي كشته و زخمي شدند، شبه نظامي‌گري رشد كرد و مردم مجبور شدند به مكان‌هاي ناامن مهاجرت كنند.

در چنين شرايطي نه تنها امكان بازسازي عراق ميسر نيست، بلكه حتا كُند كردن سير نزولي تحولات در اين كشور هم غيرممكن به نظر مي‌رسد. آخرين حيله سياسي كه دولت بوش به آن متوسل شد برگزاري انتخابات پارلماني در عراق بود. اگر چه برگزاري اين انتخابات يك موفقيت به حساب مي‌آيد، اما در تحقق هماهنگي‌هاي سياسي و رسيدن به توانايي و صلاحيت مورد نظر براي يك دولت، ناكام ماند. به عبارت ديگر پس از برگزاري انتخابات پارلماني عراق، اوضاع در اين كشور به شدت روبه افول نهاد. هدف بوش از آغاز جنگ در خاورميانه، به عراق محدود نمي‌شد. هدف ديك‌چني، دونالد رامسفلد و ديگر مشاوران غيرنظامي بوش در پنتاگون و نومحافظه‌كاراني كه در پشت صحنه اين تصميم‌گيري قرار داشتند، اين بود كه ساير كشورهاي خاورميانه و جهان را از سياست‌هاي جنگ‌طلبانه خود آگاه كنند.  از ديدگاه اين افراد حمله به عراق، در بازي جهاني قدرت طلبي از اهميت بالايي برخوردار بود. در عرصه‌هايي همچون خليخ فارس، تنش‌هاي اراضي اشغالي، مبارزه با تروريسم، روابط بين‌المللي با ديگر قدرت‌هاي در حال رشد و حمله به عراق با هدف احياي قدرت و نفوذ آمريكا انجام گرفت.  اما گردانندگان سناريوي عراق و تصميم‌گيرندگان آن در محاسبات خود اشتباه كردند. آنان اگر چه رابطه بين اين سناريو و موضوعات مهم عرصه بين‌الملل را به خوبي درك كرده‌ بودند، اما تصور آنها درباره موفقيت‌آميز بودن اين عملكرد كاملاً اشتباه بود.

در حالي كه پيروزي بوش در عرصه داخلي عراق مي‌توانست به تقويت موضع آمريكا در جوامع بين‌المللي كمك زيادي كند، اما اين اتفاق هرگز رخ نداد. آمريكا هم اكنون در قبال قدرت‌هاي برتر منطقه و جهان از جمله ايران ، روسيه، چين، هند و ونزوئلا با شكست مواجه شده است.  دليل بارز ناكامي بوش درعراق را مي‌توان شكست آمريكا در قبال ايران و عدم توانايي واشنگتن در به چالش كشيدن سياست‌هاي تهران دانست. تندروهاي دولت بوش در سال 2002 اعلام كردند، حمله به عراق و تصرف اين كشور، براي تحقق به اهداف آمريكا كافي نيست و حضور نظامي آمريكا در عراق بايد مقدمات لازم براي كنترول دو كشور سوريه و ايران را فراهم آورد. آنها عقيده داشتند اين كار بايد با توسل به تمامي راهكارها – نظامي يا توسل به زور – صورت گيرد. يكي از مقامات دولت بوش در تأييد اهميت كنترل ايران براي آمريكا اظهار كرده بود: هر كسي قادر است به عراق حمله كند، اما براي حمله به ايران به مردان واقعي نياز است. پس از حمله به عراق، آمريكا در راستاي سياست‌هاي عنادورزانه خود عليه ايران، اقدامات مداخله‌جويانه خود را افزايش داد.

كنگره آمريكا بودجه‌هاي هنگفتي به گروه‌هاي ضدايراني داد تا براي به خطر انداختن ثبات اين كشور تلاش كنند. در همين زمان نيز دولت بوش تلاش كرد ائتلاف بين‌المللي مقابله با ايران را تشكيل دهد.
اما در ايران اتفاق ديگري رخ داد. ايراني‌ها در انتخابات رياست‌جمهوري با رأي به احمدي‌نژاد، نفرت خود از سياست‌هاي زورگويانه و مداخله‌جويانه آمريكا و رژيم اسراييل را با قاطعيت به اثبات رساندند.
بوش پس از تلاش‌هاي بي‌وقفه براي مقابله با ايران و دستاويز قرار دادن فعاليت‌هاي كاملاً صلح‌آميز اين كشور، زماني كه براي تشكيل ائتلاف جهاني عليه ايران با ناكامي مواجه شد، پيشنهاد مذاكره با تهران را مطرح كرد. اما تعليق غني‌سازي يكي از پيش‌شرط‌هاي دولت آمريكا براي انجام مذاكره با ايران بود. با توجه به اين پيش‌شرط به خوبي مي‌توان عدم حسن نيت آمريكا در ارايه اين پيشنهاد را به اثبات رساند.
كالين پاول، وزير سابق امورخارجه آمريكا در سال 2003 و پيش از آغاز حمله به عراق نيز با طرح حل ديپلماتيك تسليحات كشتار جمعي اين كشور، سعي داشت به جامعه بين‌الملل بقبولاند براي حل اين بحران تمام گزينه‌هاي ديپلماتيك را آزموده است.

كاملاً واضح است كه چنين پيش‌شرطي منصفانه نيست و ايران اين پيشنهاد را نخواهد پذيرفت. در واقع آمريكا قصد دارد با تزوير و دورويي تمام چنين وانمود مي‌كند كه قصد دارد مساله هسته‌اي ايران را با توسل به راهكار ديپلماتيك حل كند، اما ايران اين راهكار را نمي‌پذيرد و به نظر مي‌رسد اين فريب‌ها ديگر كارساز نيست و ايران از تهديد‌هاي آمريكا هيچ هراسي ندارد.  در حالي كه در اواسط تابستان 2003 تهديدهاي نظامي بوش كاملاً جدي به نظر مي‌رسيد، اما اكنون به اين تهديدات وقعي نهاده نمي‌شود؛ چرا كه ارتش آمريكا گرفتار اوضاع داخلي عراق شده است، عراقي كه اكنون نفوذ سياسي ايران در آن بيشتر از آمريكا است.
با اشاره به ماجراي گروگانگيري در سفارت آمريكا و به گروگان گرفته شدن 52 ديپلمات آمريكايي، اكنون دولت آمريكا 133 هزار نظامي در عراق دارد كه هر يك از آنان مي‌توانند يك گروگان باشند. در دهه 1980 ماجراي گروگانگيري باعث شد جيمي كارتر نتواند بار ديگر رئيس جمهور آمريكا شود آيا اكنون واكنش راي دهندگان سال 1980 خواهد بود؟

امروز آمريكا از لحاظ بين المللي در مقايسه با سال 2003 از قدرت كمتري برخوردار است. در سال 2003 گرچه مخالفتها با جنگ عراق زياد بود، اما به هر حال بوش توانست 30 كشور را براي تشكيل ائتلاف اشغاگران عراق مجاب كند. توني بلر نخست وزير انگليس 11 هزار نظامي در اختيار اين ائتلاف قرار داد.
اين در حالي است كه اكنون تعداد كشورهايي كه حتا بخواهند حمايت لفظي خود را از ائتلاف ضد ايراني اعلام كنند كاهش زيادي يافته است و سران مهم كشورهاي جهان نيز درباره هر گونه حمله نظامي آمريكا به ايران به شدت هشدار دادند. در اين ميان تنها استثناء رژيم اسراييل است.
 در داخل آمريكا هم در مقايسه با سال 2003 ، حمايت مردم از سياست‌هاي بوش و حمله احتمالي به ايران به شدت كاهش يافته است. اكنون با توجه به تلفات آمريكايي‌ها در عراق و هزينه‌هاي هنگفت نظامي، ديگر تصور اقدام نظامي بدون دردسر (چه در عراق و چه در ايران) آسان نيست.  ريچارد هاس، رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا در 31 ماه مي، در گفتگو با نيويارك تايمز گفت شرايط مربوط به آغاز گفتگو با تهران در مقايسه با چهار يا پنج سال گذشته بسيار متفاوت است و بايد صراحتاً اعلام شود، كه اين شرايط اكنون به نفع آمريكا نيست.

با اشاره به نگراني درباره افزايش خطر تروريسم در مقايسه با دهه‌هاي قبل مي‌توان گفت آمريكا پس از شكست شوروي سابق در افغانستان كه با حمايت آمريكا انجام شد، اجازه داد در اين كشور تروريستها تقويت شوند و در سطح جهان به ترور اقدام كنند. پس از پيروزي آمريكا در حمله به افغانستان هم تصور مي‌شد كه اين پيروزي باعث تقويت و ثبات امنيت مردم افغانستان، و همسايگان اين كشور و ديگر كشورهاي جهان شود. اما در عرض چند روز پس از سقوط طالبان در كابل، رامسفلد وزير دفاع آمريكا سخن از حمله به عراق را به ميان آورد.

گشايش جبهه دوم در هر جنگي خطرناك است. از سال 2003 باتلاق عراق، نظاميان آمريكا و هم‌پيمانان اين كشور و نيز هزينه‌ي هنگفتي را در خود فرو برده است. در ضمن اين مسأله باعث شده تا مشكلات افعانستان به فراموشي سپرده شود. مقايسه آماري عراق و افغانستان كم توجهي به مشكلات افغانستان را نشان مي‌دهد.
افغانستان 31 ميليون نفر جمعيت و 647 هزار كيلومتر مربع وسعت دارد. در اين كشور 26 هزار نظامي بيگانه مستقر هستند و وعده‌هاي كمك مالي به اين كشور براي سال‌هاي 2004 – 2009 مجموعاً 9/8 ميليارد دالر برآورد شده است. جمعيت عراق 27 ميليون نفر و وسعت اين كشور 437 هزار كيلومتر مربع است. 140 هزار نيروي بيگانه در اين كشور حضور دارند و كمك‌هاي وعده داده شده براي عراق از سال 2004 – 2007 برابر با 33 ميليارد دالر مي‌باشد.

قبل از مارچ 2003 تقريباً هيچ تروريست بين‌المللي در خاك عراق حضور نداشت اما اكنون اين كشور همانند افغانستان در زمان اشغال شوروي سابق، به محل جذب تروريست‌ها تبديل شده است. از طرفي اين روزها در افغانستان بخش‌هاي وسيعي از اين كشور دوباره تحت كنترول طالبان در آمده است. حمله به عراق يك ريسك بزرگ سياسي بود و براي آمريكا ناكامي و شكست غيرقابل جبراني را به دنبال داشت. ادامه حضور نبودهاي آمريكايي در عراق گسترش روزافزون تروريسم را به دنبال خواهد داشت. يكي از توجيهات دولت بوش براي حمله به عراق، حل بحران اراضي اشغالي بود. مقامات آمريكا ادعا مي‌كردند با حمله به عراق و سرنگوني دولت صدام، كمك‌هاي مالي عراق به فلسطين قطع مي‌شود و اين مسأله مقامات فلسطيني را براي قبول شروط رژيم صهيونيستي متقاعد مي‌كند. آنها همچنين عقيده داشتند حمله به عراق كه با حمايت كشورهايي چون انگليس و مصر صورت مي‌گيرد، حل بحران اراضي فلسطيني را به دنبال خواهد داشت، چرا كه اين كشورها پس از اتمام جنگ عراق، بوش را مجبور خواهند كرد تا براي حل مشكلات مردم فلسطين اعمال نفوذ كند.

هيچ يك از اين ادعاها به وقوع نپيوست و نه تنها جنايات رژيم اسراييل عليه مردم فلسطين خاتمه نيافت، بلكه جنگ عراق باعث شد تا اين رژيم از اوضاع آشفته منطقه و گسترش تروريسم كاملاً سوء استفاده كند. سياست‌هاي يك جانبه اسراييل و ساخت ديوار حايل، بيش از پيش به مشكلات مردم فلسطين افزود. مقامات رژيم اسراييل حتا پس از سقوط صدام و مرگ ياسر عرفات، حاضر نشدند با رهبر دولت خودگردان فلسطين مذاكره كنند. دولت آمريكا نيز حتا عليرغم درخواست‌هاي انگليس (بزرگترين حامي بوش در جنگ عراق) حاضر نشد حمايت‌هاي مالي و سياسي خود از رژيم صهيونيستي را متوقف كند. كنگره آمريكا با تصويب لوايحي كه كمك‌هاي مالي و سياسي حائز اهميتي را براي رژيم صهيونيستي به دنبال داشت، اين رژيم را در اشغال هر چه بيشتر اراضي مردم فلسطين ياري داد. اين رژيم حتا به نقشه راه بوش كه در سال 2002 ارائه شده بود، وقعي ننهاد.

گزارش‌هاي خبري همچنان از مرگ غيرنظاميان، ويراني وانهدام شهرها و روستاها، سرگرداني اعراب در پاسگاه‌هاي بازرسي، محصور شدن شهرها با سيم خاردارهاي غيرقابل نفوذ و كنترول شديد نظامي در عراق و اراضي اشغالي خبر مي‌داد. شباهت سياست‌هاي رژيم صهيونيستي و آمريكا در اين دو منطقه اشغالي عجيب نيست، چرا كه آمريكا با پيروي از رژيم صهيونيستي، سياست‌هاي خود را طراحي مي‌كند. اين امر بيش از آنكه تلاش آمريكا براي حل بحران اراضي اشغالي را به اثبات برساند، اتحاد و ائتلاف شيطاني آمريكا و رژيم صهيونيستي را منعكس مي‌كند.

سياست‌هاي خارجي دولت بوش، وجهه آمريكا را در جهان به شدت مخدوش كرده است. خشونت‌طلبي و نظامي‌گري اين دولت همواره نفرت جهانيان از آمريكا را به دنبال داشته است. تاريخ بارها شكست سياست‌هاي امپرياليستي و استعمارگرانه را به اثبات رسانده است. واضح است كه چنين سياست‌هايي با اصول دموكراسي در تضاد مي‌باشد و ديگر هيچ كشوري حاضر به قبول يوغ استعمار نيست. هر چند حمله به عراق در ظاهر به منظور مستعمره قرار دادن اين كشور انجام نگرفت، اما در باطن با سياست‌هاي استعمارگرانه شباهت‌هاي زيادي داشت. براي اثبات اين حقيقت مي‌توان به 2 نكته‌ي مهم استدلال كرد.

آمريكا قصد داشت دولت عراق را طبق استندردها و نقشه‌هاي خود تأسيس كند و هدف ديگر آمريكا از حمله به عراق كنترول اقتصاد اين كشور طبق اصول و منافع شركت‌هاي آمريكايي بود. زماني كه واشنگتن با مقاومت شديد عراق در قبال اقدامات فوق مواجه شد، به سياست‌هايي متوسل شد كه قدرت‌هاي استعمارگر در طول تاريخ از آنها بهره برده‌اند كه از ميان آنها مي‌توان به ايجاد تفرقه، دستگيري و حبس، كنترول شديد، شكنجه و آزار مردم عراق اشاره كرد.

به نظر مي‌رسد فشار داخلي و جوامع بين‌المللي براي خروج نيروهاي خارجي به حدي شديد شود كه نيروهاي آمريكايي قبل از اتمام دوره رياست جمهوري جورج بوش مجبور به ترك عراق شوند. اما حتا با اين اقدام نيز آمريكا قادر نخواهد بود به موضع خود در زمان قبل از جنگ دست پيدا كند و پيش‌بيني مي‌شود وجهه آمريكا در جهان بيش از پيش مخدوش شود و افول قدرت آمريكا همچنان ادامه پيدا كند. مهم‌ترين دليل اثبات ادعاي فوق اين است كه آمريكا براي خروج نيروهاي خود از عراق به همكاري و مشاركت ديگر قدرت‌هاي منطقه نياز دارد. اما از آنجا كه هنوز خطر قدرت‌طلبي آمريكا از بين نرفته است، قدرت‌هايي نظير روسيه و چين هرگز چنين همكاري را با آمريكا نخواهند داشت. در واقع اين قدرت‌ها مي‌دانند كه امكان دارد آمريكا سياست‌هاي قدرت‌ طلبانه خود را عليه آنان نيز بكار گيرد. بنابراين اين قدرت‌ها براي كمك به آمريكا به منظور بيرون كشيدن خود از باتلاق عراق، هزينه هنگفتي را طلب خواهند كرد كه البته اين هزينه مادي نيست. در واقع اين قدرت‌ها براي همكاري با آمريكا، از دولت اين كشور تضمين‌هاي جدي را طلب خواهند كرد. اول آنكه آمريكا بايد به آنها تضمين دهد ديگر هرگز جنگ نامشروع و ويرانگر نظير جنگ عراق را به راه نخواهد انداخت. تضمين ديگر حل بحران اراضي اشغالي خواهد بود.

به نظر مي‌رسد خروج آمريكا از بحران عراق با تضعيف قدرت اين كشور و در واقع قدرتمندتر شدن ديگر كشورها مقارن باشد قطعاً پس از خروج آمريكا از عراق، در سياست‌هاي بين‌المللي پيشرفت‌هايي حاصل خواهد شد كه ثبات جهاني را تقويت مي‌كند. با اين پيشرفت‌ها آمريكا قدرت و نفوذ خود را در حمايت از رژيم صهيونيستي از دست خواهد داد. آمريكا ديگر قادر نخواهد بود با صدور قطعنامه‌هاي بين‌المللي عليه رژيم اسراييل مخالفت كند. علاوه بر آن، آمريكا و ديگر قدرت‌هاي جهان مجبور خواهند شد براي ثبات افغانستان و ديگر مناطق جهان مثل سومالي، كنگو و دارفور كه براي مدت‌هاي طولاني مورد اغماض قرار گرفته‌اند، چاره‌اي بيانديشند. سرانجام اين كه ممكن است بين 300 ميليون آمريكايي و 6 ميليارد انسان ديگر كه شهروند آمريكا نيستند، تعادل و برابري برقرار شود. علاوه بر اهداف فوق، بازخواست اقدامات نادرست بوش در آمريكا كه به كشته شدن تعداد بي‌شماري عراقي و آمريكايي انجاميد، نبايد مورد اغماض قرار گيرد. شايد مردم آمريكا به آساني حاضر نباشند افول قدرت كشورشان در جهان را بپذيرند.

هم اكنون بسياري از مردم آمريكا مانند انگليسي‌ها و فرانسوي‌هاي 80 سال پيش مي‌پندارند، دخالت سياستمداران آمريكايي در امور ديگر كشورها امري طبيعي است. اما بايد پرسيد چرا مداخله‌هاي دولت آمريكا در امور ديگر كشورها براي مردم اين كشور امري طبيعي است؟ كه براي توضيح تمام دلايل اين تفكر غلط به زمان زيادي نياز است. اما براي اثبات اين حقيقت بيان اين نكته بس كه پس از حملات 11 سپتامبر، سوءاستفاده دولت آمريكا از اين حملات و ايجاد رعب و وحشت در دل مردم آمريكا چنين تصوري را در ذهن آنها قوت بخشيد و باعث شد آنها به اشتباه فكر كنند براي دفاع از امنيت خود ناچار به جنگ‌افروزي و مداخله در امور ديگر كشورها هستند. تنها پس از افشاي رسوايي‌هاي ابوغريب بود كه مردم آمريكا تا حدي از غيرقانوني بودن جنگ‌افروزي‌هاي دولت بوش آگاهي پيدا كرده و به انتقاد از اين سياست‌ها پرداختند.

امروز اكثر مردم آمريكا عقيده دارند حمله به عراق اقدامي كاملاً نادرست بوده است و دولت بايد زمان خروج نيروهاي آمريكايي از اين كشور را هر چه سريعتر اعلام كند. هر چند به چالش كشيدن سياست‌هاي دولت بوش از سوي مردم آمريكا به خوبي بيانگر آگاهي تدريجي آنهاست، اما آنها همچنين بايد با به چالش كشيدن ايده برتري آمريكا بر جهان از اقدامات مخرب و ويرانگر آتي دولت اين كشور ممانعت به عمل آورند. استفاده ازمنابع خبري وتحليلي.

 


بالا
 
بازگشت