تاريخ سخن ميگويد: چگونه آمريکا شکارافراطيون شد؟
تهيه ، تدوين وپژوهش )راد مرد)
قسمت چهارد هم
عملکرد بوش وانتظارمردم
پاییز
پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال
بر سینه سپیده دم تو نوار خون
آویختند
با صبحگاه سرد تو فریاد گرم دوست
آمیختند
پاییز میوه سحری رنگ سخت وکال
واریز قصر اب تو در شامگاه سرخ
نقش امیدهای به آتش نشسته است
دم سردی نسیم تتو در باغ های لخت
فرمان مرگ بر تن برگ شکسته است
دروازه ها گشودی و تابوت های گل
از شهر ما گریخت
عطر هزار ساله امید های ما
بارنگ سرخ خون
بر خک خشک ریخت
فردای برف ریز
پاییز
هنگام رویش گل یخ از کنار سنگ
ای ننگ ای درنگ
قندیل های یخ را
چه کسی ذوب می کند ؟
وین جام های می را چه کسی آورد به زنگ ؟
پاییز
ای آسمان رقص کلاغان خشک بال
گل خانه شکسته در شاخه های فقر
دراین شب سیاه که غم بسته راه دید
کو خوشه ستاره ؟
کو ابر پاره پاره ؟
کو کهکشان سنگ فرش تا مشرق امید ؟
وقتی سوار هست و همآورد گرد هست
برپهنه نبرد سمندر دلاوران
چوگان فتح را
امید برد هست
آویزهای غمزده برگهای خیس
وی روزهای گس
چون شد که بوسه هست و لب بوسه خواه نیست ؟
چون شد که دست هست و کس نیست دسترس ؟
در سرزمین ما
بیهوده نیست بلبل آشفته را نوا
در هیچ باغ مگر باغ ما سیاه
یک سرخ گل نمی شکفد با چنین صفا
یک سرگشت نیست چنین تیره و تباه
در جویبار اگرچه می دود الماس های تر
و آواز خویش را
می خواند پر سوزتر شبگیر رهگذر
لیکن در این زمان
بی مرد مانده ای پاییز
ای بیوه عزیز غم انگیز مهربان.
انگلیسها از قرنها پیش بد ینطرف در منطقه خاورمیانه و شبه قاره هند ، به یاری خائنان و سر سپردگان محلی ، میدان دار اصلی سیاست بوده و تاریخ کشور های بلا دیده این منطقه جابه جا بر ا ثر تبهکاری این استعمار فرتوت خوا آلوده بوده است . برادر کشیهای فرقه ای، جنگهای علنی ، تحمیل دکتاتوری و اختنا ق ، سرکو ب آزادیهای فردی و اجتماعی ، تغیر مرزهای شناخته شده تاریخی به منظور ایجاد اختلاف و ادامه حکومت لند ن ، خطوط اصلی سیهکاری های د یپلماسی انگلیسی را در این منطقه حساس جهانی تشکیل میدهد. در مورد افغانستان ، باید گفت که نزدیک به دو قرن است که لندن در افغانستان نفوذ دارد - - نفوذی که در دوران حاکمیت کمپانی هند شرقی در شبه قاره هند آغاز شد و کشور های پیرامون شبه قاره خصوصآ افغانستان و ایران حاکمیت ملیشان - - به عنوان کشور های " حایل" ملعبه سیاست های لندن قرار گرفت . انگلیس به کمک دستگاهاهی جا سوسی خویش و کارگزا ران و نمایندگان سیاسی " دوره دیده" و جب به وجب سرزمین افغانستان را شناسایی کرده ، کلیه اقوا م و قبایل را آزموده و سران ا قوا م افغانی را در بستر دو قرن حضور بلا منازع خود ، بر سفره ای که کار گزا را نش گسترده بوده اند " نمک گیر " کرده است.
به عبارت بهتر می توان مدعی شد که هر چند در تمام حوادث خونین بیست ساله اخیر افغانستان ، نام پاکستان و آمریکا روزی صد ها بار از رسانه های گروهی منعکس می شود ، ولی بازیگر پشت پرده انگلیس است که حتی واشنگتن و اسلام آباد را هم بازیچه سیا ستهای خود قرار داده است. در عصر " اطلاعات " آرشف دوصد سا له سازمان جاسوسی انگلیس درباره افغانستان پشتوانه اصلی استراتژی کوتاه مدت و دراز مدت آمریکا در منطقه بوده است.اکثر جریانها افراطی اسلام گرا که چهره معتدل اسلام را مخدوش می کنند ، از جانب لند ن طرح ریزی و حمایت می شود. نفوذ دیرینه تاریخی انگلیس در شبه قاره هند که پاکستان قسمتی از آن است ، شاهد دیگری بر این مدعاست. هر چند پاکستان روابط گرم و استراتژیک با واشنگتن دارد ولی لندن از پایگاههای سنتی قدرتمندی در اسلام آباد بر خوردار است . هر چند طالبان ظاهرآ به واشنگتن تبسم می کند ولی دل در گرو لندن دارد و در اساس از آمریکا د ر ا قتصاد منطقه ای بهره بر داری می کند. یکی از کاستی هایی که در افغانستان پس از حکو مت ح . د خ . ا-- به چشم می خورد ، عدم وجود یک راد یو ملی ا ست. مردم افغانستان از این بابت به شدت احساس کمبود می کنند. از ابتدای جنگهای جهاد ی ، رادیو " بی بی سی " . نقش رادیو ملی افغانستان را بر عهده دارد. بیشتر مردم افغانستان به این رادیو گوش میدهند و تحلیلهای آن را بی چون و چرا قبول می کنند . و هر چه را که این رادیو اراده کند به زودی در ذهن مردم جا می مید هد. به عبارت بهتر رادیو " بی بی سی " مدت بیست سال است که به طور گستر ده ای وظیفه خطر ناک " مغز شویی" مردم افغانستان را بر عهده گرفته و نظرات بی اساس خود را به خورد مردم میدهد . بیشتر تحلیلهای این رادیو در حمایت از طالبان و " بزرگ نمایی" اعمال آنها ست . مثلآ نیروهای " جبهه متحد اسلامی " را کم رنگ جلوه می داد در حالی که اخبار طالبان را به طور گسترده و ناسزاوار پوشش میداد. اخبار شکست " جبهه متحد اسلامی " را با آب و تاب نقل می کرد ولی از تلفات و ضایعات طالبان کمتر سخنی به میان می آورد. " بی بی سی" در ایجاد سیا ست اختلاف میان ا قوام مختلف افغانی نقش بسزایی دارد. خبر نگاران و گویندگانش افرادی متعصب و نژاد پرستند . منجمله خبر نگاری به نام " ر حیم ا لله یوسف زی" دارد که پاکستانی و طرفدارطالبان است وبود هر دو ماهی مصاحبه ای را با " ملا عمر " رهبر نا پیدا طالبان انجام می داد. به طور کلی انگلیسیها با سیاستهای نا جوانمردانه خود گردابی را در با تلاق افغانستان پدید آورده اند که پای هر کشور که د ران برسد ، خلاصی از آن به آسانی امکان پذیر نیست. تیوری انگلیس در افغانستان بر این اساس است که اگر افغانستان چون دوصد سال گذ شته زیر نفوذ کمپانی هند شرقی و استعمار لندن ا ست ، چرا باید لقمه ای گوا را برای دیگران باشد ؟ به هر صورت "د زد بازار آشفته می خواهد !" و لندن هم با دامن زدن به بحران افغانستان و ادامه جنک و خونریزی معتقد است که در این بازار پر آشوب از این نمد کلاهی نصیبش خواهد شد. هنوز که هنوز است صد ها و هزاران طالب در کشور پاکستان وجود داشته مصروف فعالیتهای نظامی بوده که هم اداره انتقالی و هم ایالات متحده از آن بخوبی آگاهی دارند. زمانی در کویته پاکستان و زمانی در نقاط مرزی مذاکرات و دیالوگهای فرمایشی در ظاهر بین آمریکا و طالبان جریان دارد. اگر اين منطق را قبول كنيم كه هر كس آدم كشت، بمب منفجر كرد، سر بريد از طرف مجامع بين المللي پاداش داده مي شود، در آنصورت ممكن است بطرز خطرناكي كساني ديگر نيز در افغانستان تشويق شوند كه با دست زدن به خشونت، به منافع سياسي دست پيدا نمايند . بعد از انفجارات مرگبار قندهار و سربريدن چند تن از مردم شريف هزاره در هلمند، كوفي عنان با مطرح كردن اجلاس دوم بن- بطور غير مستقيم- و نشريه انگليسي گاردين بوضاحت خواستار مذاكره با طالبان و مشاركت آنها در قدرت دولتي شدند . كوفي عنان طي اظهاراتي مورخ 7 جنوري اشارات مهمي به خرابي وضع امنيتي كرده خواستار كنفرانس دوم بن شد. مقامات بلند پايه ملل متحد نيز گفته اند كه در سه ماه گذشته حملات عليه غير نظاميان در افغانستان بيشتر از حملات در بيست ماه قبل از آن يعني از زمان موافقتنامه بن بوده است. در همين راستا نشريه گاردين چاپ انگليس در شماره مورخ 7 جنوري خود، طي مقاله اي تحت عنوان« زمان مذاكره با طالبان فرا رسيده است» ادعا ميكند كه اولا چون وضع امنيتي در مناطق پشتون نشين خرابتر شده است و ثانيا پشتون ها معتقدند در دولت مركزي و در مناطق خودشان به اندازه كافي منفعت نبرده اند، پس بايد با طالبان باب مذاكره گشوده شود و در دولت مركزي سهيم ساخته شوند، تا خشونت و ترور در مناطق جنوبي خاتمه پيدا بكند . هر چند اين زمزمه هاي پيدا و پنهان ملل متحد و رسانه هاي دموكراسي خواه غربي مبني بر دعوت از طالبان بخاطر خرابي وضع امنيتي توسط سفير امريكا در كابل و وزير داخله افغانستان رد گرديده است، اما برخي خبر هاي ناگوار از قطر مي رسد كه حاكي از ملاقات ملا وكيل احمد متوكل و چندتن ديگر از سران طالبان با برخي دوستان و مشران دولتي مي باشد . اگر اين زمزمه ها و تشويق بمبگزاران و خرابكاران صحت داشته باشد، در آنصورت ديري نخواهد گذشت كسانيكه با پروسه خلع سلاح همكاري مي نمايند و در عين حال بطور سيستماتيك مورد تهمت و بي مهري قرار ميگيرند، بخاطر جلب توجه و مهر مقامات ملل متحد ، خداي نا خواسته تشويق شوند كه دست به خشونت و بمب گذاري بزنند. با فاصله گرفتن جبهه متحد از کرزی بار ها از طالبان دعوت نموده تا در قدرت مرکزی با او سهم بگیرند. موجود یت گلبدین حکمتیار ، یونس خالص ، مجاهدین حزب اسلامی ، حرکت انقلاب اسلامی ، حزب اسلامی خالص و طالبان در خاک پاکستان ، این خود نمایا نگر یک پلان بعدی در صورت شکست و یا عقب نشینی آمریکا از افغانستان است ، در این راستا د ستهای پنهانی استخبارات ایالات متحده بخوبی قابل دیده است.
هفته نامه آمريكايى نيوزويك در گزارشى نوشته است: آمريكا پس از قرن ها خوش شانسى هم اكنون شانس خود را از دست داده و دولت جرج بوش باعث از بين رفتن اعتبار و وجهه چند قرن گذشته آمريكايى ها شده است. «مايكل هرش» نويسنده اين گزارش نيوزويك كه در سايت اينترنتى اين هفته نامه منتشر شد، نوشت: اينكه مردم آمريكا تا چه اندازه خوش شانس بوده اند كه در لحظات حياتى تاريخ از رهبرانى بسيار قدرتمند برخوردار بوده اند به موضوعى بسيار محبوب در سيستم آموزشى مردم آمريكا تبديل شده است و اين مسأله را از زمانى كه به عنوان يك كودك وارد مدارس مى شويم، شنيده ايم.
ما بسيار خوش شانس بوديم كه نخستين رئيس جمهورى آمريكا مردى درستكار به نام «جرج واشنگتن» بود كه با رد قدرت هاى سلطنتى كه به وى پيشنهاد شده بود، از جمهورى حمايت كرد.
همچنين بسيار خوش شانس بوديم در زمانى كه آمريكا در حال از هم پاشيدن بود رئيس جمهورى همچون «آبراهام لينكلن»را انتخاب كرديم و در دهه هاى۱۹۳۰و۱۹۴۰نيز فردى همچون «فرانكلين روزولت» را داشتيم. بسيار خوش شانس بوديم كه يك فروشنده لباس مردانه ورشكسته شده به نام «هرى ترومن» به هنگام آغاز جنگ سرد هدايت آمريكا را برعهده داشت و پس از آن نيز بسيار خوش شانس بوديم كه هنگام پايان جنگ نيز يك بازيگر سينمايى به نام «رونالد ريگان» توانست به خوبى جنگ را پايان دهد.
«زمانى اين ضرب المثل وجود داشت كه خداوند نگهدار مست ها، كودكان و آمريكا است البته مسأله اى كه وجود دارد اين است كه شانس در نهايت به اتمام مى رسد و اين همان مسأله اى است كه براى مردم آمريكا رخ داده است. بايد و بايد با اين واقعيت مواجه شويم كه در تمامى طيف هاى سياسى به افرادى بد اقبال تبديل شده ايم. تاريخى ترين بد شانسى مردم آمريكا اتفاقى بود كه پس از روز انتخابات رياست جمهورى سال ۲۰۰۰ رخ داد و تنها ۵۳۷ رأى ايالت فلوريدا باعث روى كار آمدن جرج بوش شد، بدون توجه به اينكه «ال گور» چه رئيس جمهورى مى توانست باشد، هم اكنون بسيار دشوار است كه نتوان اينگونه نتيجه گيرى كرد كه بوش فردى اشتباه بود كه در يك زمان اشتباه حاضر شده بود.
شايد بوش در نوعى جنگ ديگر مى توانست موفق تر عمل كند ولى در لحظه اى از تاريخ كه ما شاهد ماهرانه ترين تهديد جهان بوديم، زمانى كه ما به چيزى بيش از اراده براى استفاده از نيروى نظامى يعنى رهبرى واقعاً پر استعداد ( كه از قبل دشمن ناشناس خود را به خوبى مورد مطالعه قرار دهد) نياز داشتيم، ما به رهبرى دست يافتيم كه به عدم آگاهى خود افتخار مى كرد. لذا در چنين وضعيتى بوش در نهايت گروه القاعده، صدام و تمامى شبه نظاميان اسلامى را با اسامه بن لادن در يك گروه قرار داد او به اين گروه كوچك كه در افغانستان حضور داشتند و جاى ديگرى براى فرار نداشتند حمله كرد و به اين ترتيب اين گروه را در سراسر جهان پراكنده ساخت و اين نيروها به يك تهديد نسلى اسلامى تبديل شدند.
آمريكا در زمانى كه به سيستم مشاركت بين المللى احتياج داشت به رئيس جمهورى دست يافت كه تنها مى خواست يك «كابوى» باشد. بوش در دور نخست رياست جمهورى خود با عصبانيت و قلدرى عمل كرد و به اين ترتيب حيثيت آمريكا را كه با دقت زيادى در نيم قرن گذشته به دست آمده بود از بين برد و در زمانى كه آمريكا شديداً به حمايت جامعه جهانى احتياج داشت، كشور خود را منزوى كرد و پرداخت ميلياردها دلار بدهى را برعهده نسل كنونى و نسل هاى آينده اين كشور باقى گذاشت. بوش با از بين بردن منابع، حيثيت و اعتبار خود در عراق هم اكنون به اندازه اى ضعيف و منزوى شده كه نمى تواند آنگونه كه بايد با تهديدات مقابله كند و اين همان چيزى است كه ما آن را بدشانسى مى ناميم. بوش فردى را مسئول «مبارزه عليه تروريسم» كرده است (دونالد رامسفلد) كه خود نشانگر آن است مردم آمريكا نمى توانستند از اين بدشانس تر باشند زيرا در زمانى كه ما به هماهنگ كننده اى ماهر احتياج داشتيم كه سازمان هاى مختلف دولتى را كه در مسأله امنيت ملى دست داشتند، با هم متحد سازد يعنى تنها راهى كه مى توانيم به اهداف خود در روند پيچيده ضد تروريسم و بازسازى كشور دست يابيم، دقايقاً كارى خلاف آن را انجام داد.
لذا به اين ترتيب دونالد رامسفلد بجاى بهبود بخشيدن روندهاى درون سازمانى وضعيت آن را بدتر ساخت.او بخاطر اينكه نخواست مأموريت از بين بردن طالبان و القاعده را به سازمان سيا واگذار كند، نابودى آن ها را به تعويق انداخت و وزارت امور خارجه را نيز از روند بازسازى عراق و بحث كنوانسيون هاى ژنو خارج كرد.
هفته گذشته نيز «استوارت بوون» (Stuart Bowen) بازرس كل عراق در گزارشى جديد اعلام كرده بود پنتاگون در مورد فعاليت «تيم هاى بازسازى استانى» با وزارت امور خارجه به خوبى همكارى نمى كند، حال آنكه دولت آمريكا زمانى به شدت به اين تيم ها اتكا مى كرد.
جرج بوش همچنين گفته است باوجودى كه تعداد زيادى از اعضاى حزب جمهوريخواه و حتى كاركنان كاخ سفيد خواسته اند او رامسفلد را فوراً از سمت خود كنار بگذارد، چنين كارى نخواهد كرد.
هرچند اين نيز خود نوعى بدشانسى است،ولى بايد به اين مسأله اعتراف كرد كه بدشانسى مردم آمريكا در حال حاضر دو حزبى است زيرا اخيراً مطلع شديم كه حزب دموكرات نيز از توانايى هاى لازم براى مبارزه با تروريسم برخوردار نيست. در همين حال رهبران حزب دموكرات نيز اندك اندك در حال درك اين مسأله هستند كه «هيلارى كلينتون» كه همه پول هاى آنها را به خود جذب مى كند قادر به پيروز شدن در انتخابات نيست.
چنانچه دموكرات ها بتوانند كنترول يكى از مجالس كنگره آمريكا را به دست آورند، دليل آن اين نخواهد بود كه مردم آنها را دوست دارند بلكه علت آن اين است كه آنها ديگر نمى توانند تحمل كنند جمهوريخواهان بر كشور حكومت كنند. لذا اصلاً تعجب انگيز نيست كه همه در حال صحبت كردن از «باراك اوباما» آمريكايى آفريقايى تبار باشند و اين درحالى است كه او تنها كمتر از دو سال است كه مشغول به كار شده است، پس مى توان گفت كه ما قطعاً به شانس احتياج داريم.
جنگ آمريكا در عراق به دنبال آن بود كه سياست خارجي مستحكمتري را براي ايالات متحده به ارمغان آورد، اما آيا اين رؤياي بلند پروازانه و نومحافظهكارانه قبل از آغاز آن خاتمه نيافت؟ اين روزها حتي سرسختترين مدافعان طرح دولت بوش براي سرنگوني رژيم صدام حسين و ايجاد عراق نوين، نميتوانند سردرگمي خود را از آنچه در اين كشور و در عرصه واقعيت اتفاق افتاده است، پنهان نمايند.
صدام حسين هيچ طرحي براي ساخت سلاحهاي اتمي و هستهاي نداشت. درآمدهاي نفتي عراق حتي براي پوشش بخشي از هزينههاي بازسازي اين كشور هم ناكافي است. نيروهاي آمريكايي با خصومت عراقيهايي كه با اشغال اين كشور موافق بودهاند، روبهرو هستند. برخلاف طرح آمريكا براي ايجاد يك دموكراسي آمريكايي در اين كشور، آينده عراق از سوي گروهي از رهبران مذهبي شيعه رقم خواهد خورد كه كمترين مشابهتي بين عقايد آنان و معتقدان به جدايي كليسا و دولت وجود ندارد. لذا، بايد پذيرفت كه رؤياهاي نومحافظهكارانه دولت ايالات متحده در عراق از بين رفته است. رؤياهاي نابود شده آمريكا ديگر رنگ واقعيت نخواهد گرفت و ديگر قدرتمندي، هوشمندي و برنامهريزيهاي آمريكا، اهميتي نخواهد داشت.
اگر در شرايط عادي، شهروندان ايالات متحده از عبارت معروف «رؤياي آمريكايي» براي نشان دادن دورنماهاي فكري خود بهره ميبرند، امروزه و در وضعيت كنوني دولت آمريكا در عراق، ديگر اين رؤيا از بين رفته است و مبارزه نظامي ارتش آمريكا براي سرنگوني دولت صدام حسين، به اشغال تمام عيار نظامي اين كشور تبديل شده است و اينك حتي بسياري از حاميان اوليه جنگ هم به جمع مخالفان اشغالگري عراق تبديل شدهاند و صحبت از گمراهي خود ميكنند. از سوي ديگر، دورنماي مورد نظر پيشين منطقه خاورميانه نيز كه در انديشه و برنامههاي دولت آمريكا وجود داشت، به تفكري رؤيايي و دور از دسترس بدل شده است. امروزه به جاي تثبيت اولين گامهاي موردنظر در راه مبارزهاي طولاني و با استفاده از مهندسي اجتماعي- منطقهاي از سوي دولت ايالات متحده، به نظر ميرسد كه مسأله عراق نه به يك قانون كه در حقيقت به يك استثناي غير قابل پيشبيني بدل شده است. مردم آمريكا ممكن است در جريان روزهاي ابتدايي جنگ و در دوره شك و ترديد، به دولتمردان خويش اعتماد نموده باشند، اما دير يا زود با بازگشت بدبينيهاي مردمي، ديگر توجيهات سياسي دولتمردان تأثيري نخواهد داشت.
ميتوانيم چنين بگوييم كه برپايي جنگ عراق، حاصل تلاش و برخورد نيروهاي مختلفي بود كه به شرح زير است: گروهي از نومحافظهكاران خواهان تغيير در منطقه خاورميانه بودند؛ در حالي كه مليگرايان آمريكايي دور از صحنه نظير دونالد رامسفلد، با مدلي قرن نوزدهمي كه تا حدي نيز روزآمد شده بود، به دنبال آن بودند كه در يك جنگ كه خاطره دوره بربريت را زنده مينمود، به پيروزي دست يابد و دشمنان جمهوريخواهي را سركوب نموده و به خانه برگردند. همچنين آنان كه اميدوار بودند، آمريكا پس از حوادث 11 سپتامبر ضعيف شود در كنار سياستمداراني كه معتقد بودند، اتكا به نفت عربستان سعودي كاري خطرناك است و بايد از نفت عراق به عنوان منبعي جانشين بهره برد، همه و همه پايهگذار آغاز و تداوم اين جنگ شد. جنگي كه احتمالاً تا سالهاي متمادي هرگز اتفاقي مشابه نخواهد داشت.
جنگ عليه تروريسم، به آمريكاييان، قوت قلب ميدهد، زيرا چنين ميانديشند كه در سايه اين جنگ، آنان از خود دفاع ميكنند، اما آنچه در عراق روي ميدهد، روز به روز كمتر شباهتي به جنگ پيدا ميكند. بلكه اقدامات آمريكا و همپيمانانش به يك ماجراجويي خارجي تبديل شده است كه دلايلي ديگر و مغاير با اهداف اوليه مطرح شده توسط بوش دارد. به هر ترتيب، افكار عمومي در برابر اين ماجراجويي، روزبهروز عكسالعملهاي شديدتري اتخاذ ميكند. بدون توجه به آنچه فرماندهان نيروي ائئلاف حاضر در جنگ و يا پنتاگون اعلام ميكنند، احساس مردم آمريكا چنين است كه در سايه اين جنگ، تنها ضعفها- و نه تواناييهاي بالقوه نيروهاي نظامي حاضر در جنگ – عيان شده است.
اغلب دولتها به مردم خويش دروغ ميگويند، اما آنچه مورد توجه قرار ميگيرد و هراس برانگيز است، بزرگي دروغي است كه از سوي سردمداران واشنگتن و نيروهاي اعزامي آنان در بغداد مطرح ميشود و همه درك ميكنند كه آنها حتي به خودشان هم دروغ ميگويند. همه افرادي كه در عراق ميباشند، ممكن است فكر كنند كه اين سخنگويان از عالمي ديگر صحبت به ميان ميآورند. كاملاً روشن است كه وقايع عراق با آنچه از سوي برپاكنندگان جنگ عراق عنوان ميشود، كاملاً متفاوت است؛ و هرچه آنان بيشتر در عراق باقي بمانند، جايگاه و موقعيت نيروهاي خارجي پيچيدهتر و رو به زوالتر خواهد شد. هر چند سخنگويان ارتش آمريكا اعلام ميكنند كه احساسات ضد آمريكايي در عراق به اقليتي كوچك از عراقيان محدود ميشود، اما در واقع، اكثريت جمعيت اين كشور كه در ابتدا از اشغال كشورشان توسط نيروهاي ائئلاف خوشحال بودند، اينك اين اشغال را محكوم مينمايند. رويكردي منطقي كه البته از سوي موافقان و مخالفان سياستهاي آمريكا در عراق اعلام ميشود. به راحتي ميتوان درك كرد كه اين ناتواني در درك واقعيت، تنها به دليل دوري دولتمردان و نظاميان آمريكايي از مردم عادي عراق و به ويژه به دليل هراسهاي امنيتي، بهوجود آمده است؛ اما مسأله بسيار عميقتر از اين است. بارها و بارها، پس از صحبتهايم با دولتمردان آمريكايي در بغداد و واشنگتن، من اين احساس را داشتم كه آنان نسبت به هدفهاي پيشين مطرح شده خود، اعتقادي اندك پيدا كردهاند. به هرحال، دولت آمريكا عليرغم درك چالشهاي بهوجود آمده از سوي تروريستها و مخالفان خود، نتوانسته است امكانات لازم را جهت مبارزه با اين تهديدات به كاربندد.
به ياد بياوريد كه دولت بوش در جريان انتخابات سال 2000 ميلادي، با انتقاد از سياستهاي كلينتون در بالكان و بدبيني نسبت به دخالتهاي آمريكا در جريان فرآيند صلح در خاورميانه، به روي كار آمد، اما پس از وقايع 11 سپتامبر 2001 ميلادي، دولت بوش نيازمند مجموعهاي از اقدامات بود تا پاسخي در برابر حملات تروريستها داشته باشد. به بيان ديگر، آنان نيازمند يك ايدئولوژي نوين بودند. تفكر نومحافظهكاران كه در قالب جنگهاي فلسفي و يا نبرد خير و شر مطرح ميشد، كاملاً ميتوانست با اين وضعيت سازگار باشد.
اما امروزه نومحافظهكاران ديگر در وضعيتي برنده به سر نميبرند. اتاقهاي فكري گروههاي دست راستي نظير «مؤسسه نخبگان آمريكا» و «پروژه قرن آمريكايي» نيز ممكن است جار و جنجال زيادي بر پا كنند، اما از ديدگاه سياسي روشن است كه آنان كاري از پيش نخواهند برد. البته افكار عمومي مردم آمريكا، حمايت اندكي از تداوم ماجراجوييهاي اين كشور در عراق ميكند و با شكستها و ناكاميهاي فراوان، ديگر اقدامات نومحافظهكاران حاكم نميتواند آنان را به آرمانهايشان نزديك كند. البته بهياد داشته باشيد كه اتكا به نيروي نظامي جهت دستيابي به اهداف نيز حاميان اندكي در واشنگتن دارد. با نگاهي به وضعيت ارتش آمريكا در عراق، افغانستان و شبه جزيره كره، ميتوانيد بيش از پيش به سردرگمي ارتش ايالات متحده پي ببريد. همچنين سربازان آمريكايي مستقر در عراق نيز دريافتهاند كه با حمايت اندكي از سوي سياستمداران كشورمان در مورد تداوم حضور در اين كشور روبهرو هستند.
البته روشن است كه پس از انتخابات ايالات متحده و پيروزي مجدد بوش، اين پاندول بار ديگر حركتي معكوس خواهد داشت، چرا كه رأي مردم، از سوي سردمداران كاخ سفيد به عنوان تأييد اقدامات گذشته تلقي ميگردد. گويي تاريخ بار ديگر در حال تكرار شدن است. ديروز «ناپلئون» در سايه شعار آزاديخواهي به كشورهاي مختلف لشكركشي كرد و امروز نيز نومحافظهكاران حاكم بر ايالات متحده به اين شعارها و اقدامات دست ميزنند. تغيير در فهم آمريكاييان از اهداف بنيادين جنگهاي خارجي (يا همان انديشهاي كه براساس آن وودرو ويلسون گفته بود: «براي پايان جنگها، بجنگيد.») در خلال جنگهاي دوم جهاني و جنگ سرد، نهادينه شده است. در گذشته، جنگهايي بيحاصل و بيفايده وجود داشتهاند كه پذيرفتني و حتي اخلاقي نشان داده شدهاند؛ هرچند نتيجه نهايي آن، مغاير اهداف گفته شده بوده است. موضع روزولت در برابر آلمان و ژاپن و يا اين جمله معروف كندي: «دفاع از آزادي با هر قيمتي و با تحمل همه سختيها» و يا توصيف ريگان از اتحاد جماهير شوروي به عنوان «امپراتوري شيطاني»، همه و همه به عنوان مبارزه حق و باطل معرفي شدهاند. شايد تنها نيكسون و تا حدي بوش اول چنين موضعي نداشتهاند.
هنوز هم، دورنماي ديدگاه نومحافظهكاران حاكم بر دولت ايالات متحده با نتايج واقعي بدست آمده بسيار متفاوت ميباشد و تا حدودي نيز با ايدهآل طلبي سنتي آمريكايي مغاير است. به ويژه اينكه شهروندان آمريكايي به ماجراجوييهاي خارج از كشور ارتش ايالات متحده، با بدبيني مينگرند و از سوي ديگر، استراتژي نبرد يك كشور منفرد در يك جبهه خارجي و براي يك دورة طولاني در دنياي امروز عموميت ندارد. به همين دليل است كه نيروهاي ارتش بريتانيا كه در سرنگوني دولت صدام حسين مشاركت داشته و در بخش نظامي نيز موفق بودهاند، موفقيتي در حوزه سياسي نداشتهاند. البته واقعيت اين است كه توني بلر نميتواند در حمله ايالات متحده به خاك سوريه مشاركت نمايد؛ در كنار آمريكا، ايران را در دنيا منزوي نمايد و بدين ترتيب، دورنماي همكاريهاي آينده ايالات متحده و انگلستان با موانع زيادي روبروست.
حاميان برپايي يك امپراتوري آمريكايي، سياستهاي داخلي دولت اين كشور را پريشان و سردرگم ميبينند، اما براي عموم اين مردم، مداخلات خارجي، در مقابل نيازهاي داخلي شهروندان آمريكايي، از اهميت كمتري برخوردار است. آنان بايد متقاعد شوند كه يك مداخله خارجي ميتواند براي زندگي آنان حياتي، لازم و ضروري باشد، اما آنچه پس از سقوط بغداد در اين كشور اتفاق افتاد، نشان داد كه ادعاهاي پيشين سردمداران كاخ سفيد و متحدانش- كه همواره مورد مناقشه نيز بوده- از نظر اكثريت مردم، نادرست بوده است.
البته ايالات متحده همواره براساس منافع خويش عمل ميكند و تلاش مينمايد با هر وسيلهاي به اهداف خود دست يابد، اما اين منفعتطلبي يك جانبه كاخ سفيد در عراق، عليرغم همه تلاشها، به رشد احساسات ضدآمريكايي درسراسر دنيا، شكلگيري جرياني به نام بن لادن، زمينهسازي ايجاد اختلافات متعدد ايالات متحده با شركاي تجاري خويش و در نهايت، رويگرداني اين كشور از بحراني مهمتر در شبه جزيره كره و حوادثي نزديكتر در خاك هاييتي، مكزيك و كلمبيا منجر شده است. حوادث همه روزهاي كه در عراق روي ميدهد، از حمله به نيروهاي نظامي ايالات متحده تا شكلگيري بسيج يكپارچه شيعيان عراق، نشان ميدهد كه سردمداران دولت آمريكا در پيشبيني تواناييها و قابليتهاي نيروهاي نظامي خود، دچار تخمينها و محاسباتي نادرست و بيش از واقع شدهاند. بروز مشكلات و مسائل متعدد و روبه رشد آمريكا نشان ميدهد كه آمريكا هرگز قادر به پايان دادن مناسب اين جنگ نخواهد بود. شكست طرحهاي نومحافظهكاران در عراق، آغازگر بحثهاي زيادي در جامعه بينالملل به ويژه در ميان شهروندان آمريكايي شده است. البته پس از وقايع 11 سپتامبر، اين مباحث در ايالات متحده آغاز شده بود، جرو بحثهايي ايالات متحده را به عنوان قدرتي انقلابي تشبيه ميكنند كه با دست تقدير و استفاده از زور ميخواهد دنيا را به سوي ارض موعود پيش ببرد.
در سايه اين جنگ پيشگيرانه، دولت بوش تا حد زيادي از آرمان مدينه فاضله بنيانگذاران آمريكا و حتي از آرمانهاي مدنظر روزولت و ويلسون و ريگن هم دور شده است، هرچند در سايه تواناييهاي سازماني و ويژگيهاي فكري نومحافظهكاران حاكم در ايالات متحده و همچنين وقوع فاجعه 11 سپتامبر، اين واقعيت براي مدتي از نگاه شهروندان آمريكايي پنهان مانده بود، اما در سايه حوادث مربوط به اشغال نظامي عراق، تداوم اين سياستها در هالهاي از ابهام فرو رفته است. البته در دورهاي كه اخبار خوبي نميشنويم، اين خبري بسيار خوشايند براي مردم دنيا و به ويژه آمريكاييان خواهد بود.
چگونه رامسفلد سقوط کرد؟
فریاد زدم به باغ ما بید شکست
در برکه روشن رخ خورشید شکست
بشنید سراسر شب این قصه و صبح
نالید ندانستی و امید شکست
گلزار طرب وادی خاموشان شد
خونابه دل باده می نوشان شد
شهری که در آن عشق عروسی می کرد
امروز ولایت سیه پوشان شد
چشمم به کران شب نگه می ساید
وین راه به غم در شده را می پاید
گویند که رفته بر نمی گردد باز
اما دل من می تپد : او می اید
.
چهار نشريه
نظامى آمريكا اخيراً در سرمقاله اى مشترك دونالد رامسفلد وزيردفاع سابق اين
كشور را به از دست دادن كنترول اوضاع عراق متهم كردند و خواهان استعفاى او
شدند. اين سرمقاله كه در نشريات آرمى تاليز، ايرفورس تايمز، نيوى تايمز و مرين
كورپس تايمز به چاپ رسيد با واكنش بسيارى از سوى مقامات كاخ سفيد مواجه شده و
تونى اسنو سخنگوى كاخ سفيد آن را «اثرى نخ نما» توصيف كرد. برخى صاحبنظران
انتشار اين سرمقاله در آستانه انتخابات ميان دوره اى آمريكا را ضربه اى جدى به
موقعيت جمهورى خواهان خواندند. «مادامى
كه دولت ما به افكار عمومى آگاه و بيدار نياز دارد بايد حقايق تلخ و گزنده را
بيان كرد.»
اين سخن را مارگريت هيگينز خبرنگار و برنده جايزه پوليتزر حدود نيم قرن پيش و
در جريان جنگ کوريا گفته بود. اما تا اين اواخر، براى رهبران واشنگتن دشوار بود
كه حقايق تلخ و گزنده بشنوند.
جورج بوش رئيس جمهور آمريكا، ديك چنى معاون رئيس جمهور و دونالد رامسفلد همواره
وعده «پايان مأموريت»، «عقب نشينى جان كندن شورش ها» مى دادند و مى گفتند: ما
مى دانيم كه چه مى كنيم.
رهبران نظامى معمولاً محتاطانه عمل كرده اند اما پاره اى ژنرال هاى بازنشسته كه
در حاشيه امنيت بودند انتقاداتى را از جنگ مطرح كردند اما در برابر آن افراد
ضدجنگ و هواداران جنگ طلب متقابلاً از آنان استفاده كردند. ضدجنگ ها بر اين
باور بودند كه ژنرال ها بايد همان زمانى انتقاد مى كردند كه هنوز يونيفرم
نظامى بر تن داشته و بازنشسته نشده بودند. هواداران جنگ طلب نيز معتقد بودند كه
ژنرال ها بايد انتقادات خود را در خفا بيان مى كردند.
اما اكنون
نغمه هماهنگ جديدى از انتقادات شروع به طنين انداختن كرده است. آن دسته از
رهبران نظامى كه در انجام وظايف خود نقش فعالى دارند به تدريج ترديدها و
بدگمانى هاى خود را درباره برنامه ريزى، اجرا وچشم اندازهاى تاريك جنگ ابراز
مى دارند.
هفته گذشته يك اسلايد جامع فرماندهى مركزى آمريكا به روزنامه نيويورك تايمز درز
كرد وچاپ شد. اين اسلايد نشان مى دادكه منازعات داخلى عراق هم اكنون به مرز
مرحله اى «بحرانى» رسيده و در يك سال اخير به سوى «هرج و مرج» سوق يافته است.
استراتژى آمريكا در عراق آن بوده كه ارتش و نيروهاى پليس عراق آموزش داده شوند
به طورى كه بتوانند به تدريج جاى نيروهاى آمريكايى را گرفته وامنيت دولت جديد و
ملت خود را تأمين كنند. اما با وجود بهترين تلاش هاى آموزش دهندگان، مسأله
تبديل جماعتى فرقه گرا به نيرويى براى ايجاد اتحاد ملى به گزاره اى ناكام كننده
مبدل شده است.
در همين حال، رئيس جمهور مى گويد: كه به منظور حفظ توازن دوره حضورش در
كاخ سفيد رامسفلد را حفظ خواهد كرد. اين يك اشتباه است. اكثريت آمريكايى ها
بايد بينديشند كه رامسفلد شكست خورده است. در اين حال كه رهبران نظامى آمريكا
علناً از وزير دفاع خود دورى مى گزينند روشن است او كنترل نهادى را كه به طور
صورى هدايت مى كند، از دست مى دهد. اين افسران از پيشگامان وفادار سياستگذارى
جنگى بودند كه بسيارى، از شكست آن بيمناك بودند. آنان با وجودى كه جنگ را شكست
خورده پيش بينى مى كردند، به سنت قديمى آمريكايى ها كه در بيش از دو قرن و نيم
ارتش را در انقياد اقتدار مدنى قرار مى داد، وفادار ماندند.
اگرچه سنت و احساس عميق افتخار افسران مانع از اعتراف علنى آنان مى شود اما نزد
خود بيش از پيش به اين مسأله اعتقاد پيدا مى كنند.
رامسفلد با رهبرى ناآگاهانه خود اعتبارش را نزد نيروها، كنگره و مردم از دست
داده است. استراتژى او شكست خورده و توانايى هايش در مديريت و رهبرى به مخاطره
افتاده است. با آنكه مسئوليت اين ناكامى ها در عراق بر عهده وزير است اما اين
نيروهاى نظامى آمريكا هستند كه بار اين ناكامى ها را تحمل مى كنند. اين مسأله
ارتباطى با انتخابات ميان دوره اى ندارد و صرف نظر از اينكه كدام حزب پيروز
مى شود، آقاى رئيس جمهور بايد با اين حقيقت تلخ و گزنده مواجه شود: رامسفلد
بايد برود.
زندان ، شکنجه ووحشيگري
گفتند که غم دولت جاوید گرفت
گفتند که یاس جای امید گرفت
گفتیم چراغ باده روشن بادا
تاریکی اگر خانه خورشید گرفت
سر برده به سینه کوه و ماتم دارد
با دره بسی حکایت غم دارد
ای باد چه رفته در شب که سنگ
در چشم کبود خویش شبنم دارد ؟
آواره دراین سپیده های خاموش
می پیچم و باز می گشایم آغوش
ای پنجره های خفته چشمم به شماست
من نغمه دره های خا
کستر پوش.
كميته مبارزه
با استفاده از شكنجه سازمان ملل بررسى هاى رسمى خود را در رابطه با پيشينه
شكنجه گرى آمريكا به بهانه جنگ واشنگتن با تروريسم آغاز كرد.
در همين راستا حدود ۳۰مقام وزارت خارجه، دفاع و امنيت داخله آمريكا در
جلسات علنى اين كميته حضور داشتند.
مستندات
تصويرى كه در سال۲۰۰۴ از شكنجه گرى نظاميان آمريكايى و انگليسى در گوانتانامو،
زندانهاى عراق، افغانستان و ديگر بازداشتگاههاى مخفى خارجى آمريكا توسط نظاميان
اين كشور و انگليس، منتشر شد بار ديگر نشان داد شكنجه گرى واشنگتن و لندن با
آگاهى، حمايت و سكوت كشورهاى غربى همچنان ادامه دارد.
تصاوير و فيلمهايى از زندانيان عراقى زنده روى هم انباشته شده يا يك زندانى
سراپا پوشيده در پارچه سياه كه در كنار يك نظامى آمريكايى با از دست دادن تحمل
در مقابل شكنجه ها، سرخود را محكم به ديوار مى كوبد.
شبكه تلويزيونى«اس.بى.اس» استراليا كه تصاوير جديدومستند شكنجه گرى آمريكاييان
در زندان ابوغريب را به جهانيان ارائه كرده بود، گزارش داد: اين تصاوير
بدرفتاريهاى جديد و وحشتناكى را نشان مى دهد.
براساس گزارش«اس.بى اس»: شدت بدرفتاريها در تصاوير جديد،نمايانگر آن است كه
شكنجه ها در سال۲۰۰۴ در ابوغريب، بسيار شديدتر از آن است كه اكنون تصور مى رود.
به گفته اين
شبكه «زمانى كه نخستين تصاوير از ابوغريب در مطبوعات چاپ شد، اعضاى كنگره
آمريكا امكان مشاهده خصوصى تصاويرى از جمله عكس هاى تازه انتشار را يافتند.»
اين شبكه استراليايى با انحصارى خواندن اين تصاوير كه براى نخستين بار
به نمايش گذاشته شده، افزود: اعضاى كنگره از مشاهده اين تصاوير كه دهشت و بيم
كامل ناشى ازشدت بدرفتاريها در ابوغريب را افشا مى كرد، مبهوت و متعجب شدند.
شكنجه گران
نظامى آمريكا و انگليس كه با افتخار چهره هاى خود را در اين «عكس ها و فيلمهاى
يادگارى» در كنار قربانيان ثبت كرده اند اين اقدامات را انجام وظيفه سازمانى
روزمره خوانده اند كه گزارش آن تسليم مقامات مى شد.
اين اعترافها، دفاعيات وكلاى شكنجه گران غربى و همچنين دامنه گسترده روند و ثبت
ادارى اين شكنجه ها، نشان مى دهد كه فرماندهى نظامى زندانهاى آمريكا و انگليس
در خارج از اين كشورها پس از اشغال عراق و افغانستان، نظام مند و با استفاده از
تجهيزات ارسالى پنتاگون، سيا و اينتلجنت سرويس انگليس، شكنجه گسترده مردم
كشورهاى تحت اشغال را در دستور كار خود قرار داده است.
در حالى كه بسيارى از مردم جهان غرب جز كشور خود و شهرهاى مهم آن يا چند كشور
توريستى ديگر، اطلاعى از ديگر مناطق جهان يا سياست ندارند زندان ابوغريب در
عراق، گوانتانامو و شكنجه گرى نظاميان آمريكايى و انگليسى در اين اماكن، به
صورتى ويژه و تقريباً براى تمامى جهان غرب شناخته شده است.
اطلاعات و تصاويرى كه فقط از حاشيه زندگى شخصى و ثبت يادگارى فعاليت شغلى
نظاميان شكنجه گر آمريكايى و انگليسى در عراق و افغانستان انتشار يافته چنان
هولناك و نامنتظره بود كه نه تنها افكار عمومى جهان را حيرت زده كرد كه مسؤولان
بلندپايه سياسى و نظامى آمريكا و انگليس و ديگر كشورهاى اشغالگر غربى را نيز
متوحش ساخت.
هراس آنان از
اين موضوع ناشى مى شود كه شكنجه گرى به عنوان يكى از اركان اصلى كاركرد آمريكا
و انگليس در ارعاب مردم كشورهاى اشغالى كه بايد مخفيانه ترين اطلاعات باشد
اينگونه در معرض قضاوت افكار عمومى جهانيان قرار گرفته است.
شكنجه گرى آمريكا عليه مردم كشورهاى اشغال شده نخستين بار از زندان گوانتانامو
در اراضى اشغال شده كوبا در جهان فاش شد.
اكنون در اين
زندان كه هيچ مقام سازمان ملل، ناظران صليب سرخ، كارشناسان رسمى حقوق بشر و...
حق ورود به آن را ندارند حدود ۵۰۰مسلمان افغان، عرب و غربى فقط در چارچوب ادعاى
تأييد نشده آمريكا مبنى بر ارتباط با القاعده در شرايط حيوانى به سر مى برند.
از سرنوشت هزاران زندانى ديگر در اين زندان يا ديگر زندانهاى آمريكا
خارج از اين كشور، افغانستان و عراق نيز هيچ خبرى نيست و معدود نجات يافتگان از
اين شكنجه ها، در مصاحبه هايى، ابعاد هولناك شكنجه گريهاى نظاميان آمريكايى و
انگليسى را بيان كرده اند.
هرچند با وجود تأييد مسؤولان برخى كشورهاى اروپاى شرقى و مقامات بلندپايه
سازمان هاى حقوق بشر، سازمان سيا، پنهانى صدها نفر را با اتهام هاى اثبات نشده
تروريستى بازداشت و به زندان هاى خود در خارج از آمريكا منتقل كرده، اما مقامات
اين كشور هنوز حاضر به تأييد آن نيستند.
از سوى ديگر،
با آنكه نظاميان بلندپايه و دون پايه شكنجه گر آمريكايى بارها در دادگاه اعتراف
كرده اند براساس دستورالعمل معمول سازمانى و نظامى، مسؤول اجراى شكنجه و انتخاب
آزادانه نوع آن بوده اند، وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) به عنوان مسؤول مستقيم
چنين اقداماتى، از پذيرش چنين حقيقتى سرباز زده است.
قاتلان و
شكنجه گران زندانيان عراقى نيز در محاكمه هاى نمايشى به چند ماه زندان محكوم
شدند تا افكار عمومى جهان براى پايان يافتن اين رسوايى قانع شود اما انتشار
تصاوير و فيلم هاى جديد در رسانه هاى خبرى مختلف، اين موضوع را باز هم درصدر
خبرها قرار داد.
سال ۲۰۰۴ كه نخستين بار عكس شكنجه زندانيان عراقى در ابوغريب انتشار
يافت سران كاخ سفيد آن را يك «اتفاق» و عاملان را «متمرد» و حتى «بزهكار»
ناميدند.
اما با افشاى مستندات گستردگى آزار زندانيان «ابوغريب» در تلويزيون
استراليا ثابت شد شكنجه زندانيان نه يك اتفاق توسط متمردان بزهكار بلكه روال
عادى رفتار زندانبانان آمريكايى و انگليسى نه فقط در عراق كه در ديگر كشورها
نيز هست.
سخنگوى دبيركل سازمان ملل در اين باره گفت: فيلم هاى شكنجه عراقى ها در زندان
ابوغريب بغداد، شديداً ناراحت كننده است.
«استفان
دوجاريك» ادامه داد: موضع سازمان ملل در برابر سوءاستفاده هاى انجام شده در
ابوغريب مشخص است. سازمان ملل اين صحنه ها را عميقاً ناراحت كننده مى داند.
وى ابراز اميدوارى كرد در مورد اين صحنه ها كه از درون زندان ابوغريب
فيلمبردارى شده و به اعتراف رسانه هاى غربى سربازان آمريكايى را در حال آدمكشى
و شكنجه نشان مى دهد تحقيقات فورى انجام شود.
برخلاف ديدگاه دوجاريك، تاكنون آمريكا هرگونه تحقيق بين المللى يا حتى مؤسسات
آمريكايى را در اين زمينه رد كرده است.
دولت آمريكا،
پنتاگون و سازمان سيا كه در كنار دولت انگليس مسؤول مستقيم اين شكنجه گرى ها
هستند اكنون نگرانند ابعاد گسترده ولى پنهان اين اقدامات بويژه در زندان هاى
فرامرزى آمريكا نيز فاش شود.
پس از افشاى
اين مسائل، پنتاگون در يك واكنش فورى اعلام كرد: تصاوير جديد بدرفتارى سربازان
آمريكايى با زندانيان ابوغريب، باعث تحريك مردم جهان و افزايش خشونت بر ضد
واشنگتن خواهد شد.
پايگاه اينترنتى «فايننشيال تايمز» نيز به نقل از «برايان ويتمن»
معاون سخنگوى پنتاگون نوشت: «پخش اين تصاوير ، بدون اينكه ضرورتى داشته باشد،
تنش و خشونت عليه آمريكا را در جهان افزايش خواهد داد.»
در حالى كه سكوت كاخ سفيد درباره شكنجه گرى نظاميان آمريكايى و سرپيچى واشنگتن
از افشاى مسؤوليت مستقيم دولتمردان اين كشور در اين زمينه ادامه دارد اعتراض
سازمان هاى بين المللى همسو با سازمان ملل در اين زمينه شدت يافته است.
در اين ميان انگليس كه در كنار آمريكا مسؤول اين شكنجه گرى ها شناخته شده، براى
جلوگيرى از رسوايى بيشتر، سه نفر را به دليل پخش نوار ويديويى شكنجه گرى شمارى
از جوانان عراقى توسط نظاميان انگليسى بازداشت كرد.
اين اقدام
پوليس سلطنتى انگليس پس از آن انجام شد كه دولت لندن در دو سال گذشته تلاش كرده
بود سانسور خبرى جدى در اين زمينه اعمال كند. روزنامه «نيوز آود ورلد» انگليس
نوشت: بخش هايى از اين فيلم شامل تصاويرى از تعدادى سرباز انگليسى است كه شمارى
از جوانان عراقى را به باد كتك گرفته بودند. در يكى از اين تصاوير، سرباز
انگليسى سر و صورت يك عراقى بى جان را ۴۲ بار لگدكوب مى كند.
سربازان انگليسى در اين فيلم با ربودن چهار نوجوان عراقى ازخيابان و انتقال به
يك محل خلوت، وى را مورد ضرب و شتم قرار مى دهند.
برپايه گزارش
هاى انتشار يافته كه ممكن است براى تحريف واقعيت و پنهان كردن دامنه شكنجه گرى
انگليس و آمريكا درعراق ارائه شده باشد، سربازان انگليسى در چارچوب يك
شرط بندى، اقدام به آدم ربايى و مضروب كردن جوانان عراقى كرده اند كه اين
عمليات توسط يكى از همين سربازان براى ثبت يادگارى اين واقعه فيلمبردارى شده
است.
مقام هاى
لندن معتقدند: پخش اين نوار ويديويى ضربه جدى ديگرى به روابط شكننده نظاميان
انگليسى و مردم بصره وارد آورده است زيرا اهالى اين شهر انگليسى ها را اشغالگر
مى دانند. پس از نمايش اينترنتى اين فيلم، صدها نفر از مردم بصره با راهپيمايى
در خيابان ها، خشم خود را از نظاميان شكنجه گر انگليسى ابراز كردند.
شكنجه گرى
نظاميان انگليس در عراق چنان جنجالى برپا كرد كه ژنرال «سرما يك جكسون»،
فرمانده ارتش اين كشور مجبور شد ديوار سنگين سكوت را شكسته و چنين اقداماتى را
محكوم كند.
حتى «تونى بلر» نخست وزير انگليس نيز از دامنه اين رسوايى نتوانست
بگريزد و تصاوير را «شوك آور» و «وحشتناك» توصيف كرد و گفت:
نمى تواند
واژه هاى ديگرى براى توصيف بيابد.
با وجود اين
اعتراف ها و موج فزاينده اعتراضات جهانى، دولتمردان انگليسى براى فريب افكار
عمومى، به صورت سازمان يافته موضوع را كم اهميت جلوه دادند و حتى سرتيپ «مارتين
راتلچ» مقام ارشد نظامى انگليس كه مسؤوليت رسيدگى به امور انضباطى نظاميان كشور
خود مستقر در عراق را بر عهده دارد گفت: تخلف جدى وجود ندارد.
در ادامه اين
اقدام، بلر برخلاف اعتراف اوليه خود، با بى اعتنايى به تصاوير منتشره در مورد
شكنجه گرى نظاميان انگليسى گفت: نيروهاى بريتانيايى در عراق خدمت بزرگى به كشور
ما و جهان انجام مى دهند.
با توجه به
سكوت و انكارهاى آمريكا، انگليس وديگر كشورهاى غربى در اين زمينه، اكنون اين
كشورها كه بزرگترين پنهانكارى خود يعنى نظام سازمان يافته شكنجه كردن مردم
كشورهاى تحت اشغال را فاش شده مى بينند، با استفاده از رسانه هاى خبرى وابسته
مانند سى ان ان، بى بى سى و فشارهاى سياسى بر كشورهاى مختلف، سعى به فراموشى
سپردن آن دارند.
عملكرد هدايت
شده اين شبكه هاى خبرى در چند ساله گذشته به گونه اى است كه عمليات گسترده
شكنجه گرى اشغالگران در گوانتانامو، كشورهاى عراق، افغانستان و زندان هاى خارجى
سيا همچنان پنهان مانده تا چنين اقداماتى فقط خودسرانه و محدود نمايانده شود.
از سوى ديگر، هرچند شكنجه گرى آمريكا و انگليس همچنان ادامه دارد و اعتراض ها
نيز به جايى نرسيده، اما اكنون سازمان ملل پس ازسكوتى سنگين كه فقط گاهى با
اظهارنظرهاى رسمى يا غيررسمى و بدون ضمانت اجرايى شكسته مى شد، در ظاهر به
بررسى اين پرونده پرداخته است.
اين در حالى
است كه اشغالگران عراق و افغانستان همچنان بر ادامه اين عملكرد خود تأكيد دارند
و بر همين اساس تمامى مجارى رسمى و رسانه اى اعتراض را مسدود مى كنند.