تجربه ی تلخ مسعود
8/9/2006
نوشته ی : دیمیتری ویرختوروف
برگردان : ع . ق . فضلی
بتاریخ ۹ سپتمبر پنج سال از مرگ احمدشاه مسعود ، مبارز راه آزادی و استقلال افغانستان میگذرد. با گذشت هر سال بیشتر و بیشتر روشن میشود که تجربه نظامی و سیاسی که مسعود آنرا در جریان نبرد با حکومت کمونستی، شوروی و رژیم « طالبان » اندوخته بود ، چگونه اهمیت بزرگِ برای افغانستان دارد.
مسعود به وسیله ی یک سلسله اقدامهای سیاسی و مقررات جدید ، صفحه ی جدیدی را در تاریخ افغانستان باز کرد. با مشوره های سازنده ی وی، در ساحات که از کمونیست ها آزاد ساخته شده بود، دوره ی دیموکراسی اسلامی در افغانستان آغاذ گردید. این دوره ی از جامعه، مبتنی بود بر تلفیق اصول شریعت و اظهار اراده ی آزاد شهروندان.
تجربه ی سیاسی مسعود همه جانبه میباشد. قوماندان افسانوی و سیاستمدار در زنده گی اش پیروزی های درخشان و شکست های فراوان را دیده بود. اشتباهات وی همچنان بخش از دارایی گرانبهای سیاسی افغانستان میباشند، و ضرور نیست که از تحلیل آنها کنار رفت.
در باره ی اشتباهات سیاسی مسعود یکی از همرزمان نزدیک وی در مقاومت، قوماندان مشهور، سابق آتیشه ی نظامی جمهوری اسلامی افغانستان در روسیه، و فعلاً نماینده ی ولسی جرگه - صالح محمد ریگیستانی در کتاب خویش بنام « مسعود و آزادی » ( کابل، ۲۰۰۱) نوشته است.
به عقیده ی وی ، مسعود در سالهای ۱۹۹۲ -۱۹۹۳ اشتباهات عمده ی سیاسی را ، بلافاصله پس از سقوط حکومت کمونیستی و اشغال کابل بوسیله ی مجاهدین، مرتکب شد. سیاست وی ، حاوی اشتباهاتِ بود که ، منجر به ایجادِ شکافِ اردوی مجاهدین، تجزیه ی حقیقیی ایتلافِ طرفدارانِ مسعود شد و در نتیجه راه را برای طالبان به کابل باز کرد.
به عقیده ی ریگیستانی، یکی از اشتباهات عمدهء مسعود در آنزمان، در واقع خودداری از مفکورهء ایجاد حکومت ایتلافی بود ، که سازمان ملل متحد پیشنهاد میکرد. حکومت جدید باید متشکل از نماینده های مجاهدین و کمونیست های سابقِ میبود که، متهم به جنایت نبوده ، و قدرت مکمل موقت را در کشور به عهده میگرفت. سپس، حکومت باید کابینه ی موقت را تشکیل میداد، انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری را براه می انداخت و پایه های قانونگذاری را تدوین میکرد. در مجموع، در نظر بود سناریوی عملی شود، که بعداً در سال ۲۰۰۱ – ۲۰۰۲ در افغانستان بعد از شکست طالبان عملی گردید.
ولی مسعود، دسته های کسیکه در مدخل کابل قرار داشتند، استاد ربانی را متقاعد میساخت که تا لحظهء اشغال کابل تشکیل حکومت را به تعویق اندازد. ریگیستانی این نکته را چنین توضیح میکند : « اما، دسته های مسعود، برخلاف پلان ها و تلاش های سازمان ملل متحد، داخل کابل شدند، بخاطر اینکه واحد های حکمتیار از آنطرف دیگر شهر ، بر اساس موافقت با رفیع وزیر دفاع پیشیین ، وارد شهر میشدند. باالاخره کابل تسلیم شد، نصف برای حکمتیار، نصف برای مسعود، و در آنزمان جنگ میان آنها آغاذ شد. اشتباه مسعود در اینجا این بود، که او به پلان های سازمان ملل متحد توجه نکرد، اما نه بخاطر اینکه وی اهمیتِ برای رولِ سازمان ملل متحد قایل نبود. احتمالاً، مسعود میخواست روی تاریخ افغانستان کار کند. در واقع، هر وقت، که خاک افغانستان مورد تجاوز خارجی ها قرار گرفته است، مردم ما تا پیروزی نهایی از آن به دفاع برخاسته اند، و همینکه حرف پیروزی در میان میرفت، در این موقع خارجی های پیدا شده، که میل داشتند همه چیز را به خود نسبت دهند. در اصل ایجاد حکومت ایتلافی با « کمونیست ها » غیر ممکن بود، و این کار ممکن باعث تکراراین تاریخ میشد. مجاهدین سازمان ملل متحد را از ایجاد حکومت به یکطرف کنار زدند، که این کار باعث این شد، که در ایجاد حکومت موقت رول زیادِ را پاکستان، کشوری که در همه موارد از دست نشاندهء خود- گلبدین حکمتیار حمایت میکرد، بازی نمود. گلبدین حکمتیار، بعد از بدست آوردن امتیاز از حمایت پاکستان، متعاقباً تمام تصامیم حکومت موقت را مانع میشد. بعدها این منجر به برخوردهای مسلحانه بین نیروهای مسعود و حکمتیار و راکت باران کابل گردید، که در نتیجه به طالبان هم مجال داد که پیروز شوند ».
ریگیستانی اشار میکند، که دومین اشتباه جدی مسعود از این قرار است: « مسعود از حمایت پاکستان و تمایل به قدرت رساندنِ حکمتیار چشم پوشی میکرد، بعدها خودش در این مورد بارها میگفت: « هیچگاهی فکر نمیکردم، که پاکستان اینقدر سعی نماید که حکمتیار را به قدرت برساند ». او صرف بعدها، با گذشت زمان، ستراتیژی پاکستان را در رابطه با افغانستان فهمید».
این اشتباه مسعود بود. پاکستان در زمان جنگ در افغانستان همیشه میکوشید مشکلات خود را به واسطه ی افغانستان حل کند، و برای ایجاد حکومت مستحکم افغانی تلاش نمیکرد. پاکستان بعدها از « جهاد » حکمتیار علیه حکومت اسلامی استاد ربانی حمایت میکرد، « طالبان » را بوجود آورد و در هنگام جنگ با اتحاد شمال در سالهای ۱۹۹۷ - ۱۹۹۹ به آنها کمک نظامی میکرد.
این اشتباهات در ارتباط با هم بودند. احتمالاً، مسعود، به خردمندی سیاستمداران و نظامیان پاکستانی اطمینان داشت ( این محاسبه آن توجیه نشده است )، و به این ، که میتواند مستقلانه بر عامل پاکستانی فایق آید. در سال ۱۹۹۲ موقعیکه پلان سازمان ملل متحد را رد کرد و مشارکتش را در شکل گیری از دولت مسدود کرد، مسعود به تنهایی، در برابر نفوذ قوی پاکستان قرار گرفت.
ریگیستانی به سومین اشتباه مسعود در آن دوره اشاره میکند: « سومین اشتباه مسعود این بود، که اختیارات قدرت بین متحدین تقسیم نشده بود».
در اینجا اعتبار مسعود در ضدیت با خودش قرار گرفت. در حکومت تشکیل یافته تقریباً تمام پَست های اساسی قدرت: پَست وزیر دفاع و قوماندان شورای امنیت کابل به خودش رسید. تأمین امنیت در پایتخت هم جزو صلاحیت وی بود، چیزی که دست یافتن به آن مشکل بود، از آنجا که جنگجویان دسته های مختلف از قوماندانان مختلف تابعیت میکردند. در این مورد ریگیستانی چنین مینویسد: « تلاشهای مسعود غرض متقاعد کردن متحدین اش که کابل را ترک کنند و به پایگاه های شان بطور متفرق جابجا شوند، به موفقیت نه انجامید، و آنوقت وی مجبور شد که عمل بکند. به اساس تصمیم مسعود، گروپ بسیار مسلح نظامی، که متشکل از چندین صد افسران و سربازان با تجربه که تانک ها و وسایل زرهی مَدرن با معیارهای آنزمان افغانی را در اختیار داشتند، موظف شدند که تمام واحدهای نظامی غیر قانونی را از شهر خارج کنند. برای واحدهای نظامی، که منازل مسکونی و تاسیسات ملکی را اشغال کرده بودند، چند ساعت وقت داده شد، که شهر را ترک کنند. در نتیجه ی تدابیر اتخاذ شده، چندین نفر از جمله ی واحد های بی بند وبارِ دسته های جنرال دوستم هلاک شدند. آنوقت بعضی از متحدین مسعود، که شدیداً رنجیده بودند، طبق میل خود واکنش نشان دادند. متاسفانه، این تصمیم مسعود مبنی بر تامین نظم قانونی در شهر را متحدان وی درک نکردند، بسیاری ها این تصمیم را به مثابه تمایل غصبِ قدرت بوسیله ی یک ملیت، و دقیقتر، بوسیله ی یک قوم پنجشیری ها- تلقی کردند. گام بعدی متحدان پیشیین این بود که در برابر هر تصمیم مسعود مقاومت میکردند، و بعدها، علیه مسعود برخاستند و با حکمتیار، که تا آنموقع کاملاً تنها بود، پیوستند».
با وجود این نیروهای مسعود، که از لحاظ تعداد بمراتب کم بودند، نسبت به پیمانه ی که وضعیت متشنج همان زمان تقاضا مینمود، کابل را کنترول میکردند. قلت پرسونل گارنیزیون کابل راه را برای وضع بی ثباتی در شهر باز کرد، که حیثیت حکومت جدید را خدشه دار ساخت.
عدم تقسیم قدرت، اقدامات شدید در رابطه به متحدان، و همچنان مشکلات با برقراری حقیقی نظم ایتلافِ را، که بوسیله ی مسعود ایجاد شده بود، شکافت، و متحدان وی را بطرف حکمتیار کشاند.
ریگیستانی در ادامه مینویسد، که همرزمان مسعود همان اشتباهات را در سال ۲۰۰۱ انجام دادند، بعد از اینکه تمام پَست های کلیدی را غصب کردند اما حاضر نشدند قدرت را با هیچکس دیگر تقسیم کنند. نتایج آن همانگونه بود ، قسمیکه در سال ۱۹۹۲ بود یعنی پارچه شدن اتحاد شمال و اختلاف نظر سیاسی میان همرزمان مسعود.
ریگیستانی اشاره میکند، که درک متحدان مسعود در سال ۱۹۹۲ ، همانگونه که در سال ۲۰۰۱ بسیاری از قوماندانان درک میکردند، تقسیم قدرت نی آن قدر به مفهوم تقسیم وزارتخانه ها، بلکه بیشتر به مفهوم تقسیم کابل بود. تقسیم کردن پایتخت به اساس ساحه ی مسولیت، ممکن، تصمیم معقولِ نمیبود، اما، ممکن بود، که این تصمیم ایتلاف مسعود را از پارچه شدن و شکست نجات میداد. ریگیستانی ، متذکر میشود، که مسعود بر سر تقسیم کابل موافق نبود، به نظر میرسد، ارزش این را داشت که موافقت میکرد.
و ، بلاخره، چهارمین اشتباه مسعود این بود، که وی همزمان در چندین جبهه مصروف درگیری بود. ریگیستانی این نکته را چنین توضیح میکند: « مسعود، کسیکه خودش بارها از صدراعظم آلمان- اوتو فون بیسمارک برای ما نقل قول میکرد: « هیچگاهی خودرا وادار نسازید که بلافاصله در دو جبهه بجنگید»، با وجود این، خودش در چنین وضعیت قرار گرفت:
در مقیاس کشور با این نیروهای سیاسی درگیر بود:
در مقیاس منطقه:
در مقیاس دنیاه:
در اینجا لازم است توضیح کنم، که تحت اصطلاح « درگیر » در داخل کشور، منظورم از جنگ است، ولی در مقیاس بین المللی – منظورم عدم مناسبات خوب است، مخصوصاً، با کشورهای، که دارای منافع ژیوپولیتیک با افغانستان میباشند. بگونه ی مثال، عدم مناسبات خوب با ایران بدلیل حمایت آنکشور از حزب « وحدت » ، با ازبکستان بدلیل حمایتش از دوستم، با تاجکستان بخاطر پشتیبانی خود مسعود از اپوزیسیون حکومت تاجکستان، با روسیه بخاطر اینکه آن کشور وارث ا.ج.شوروی سوسیالیستی به حساب می آید، که وی نمیتوانست بلافاصله گذشته را فراموش کند. با ایالات متحده امریکا، کشوری که گویا افغانستان را فراموش کرده است، تنها مناسبات سرد برقرار بود.
دولت جدید اسلامی ، که بوسیله ی مسعود ایجاد شده بود، برخلاف تمام درگیری های که از آن یاد شد، هم در مقیاس داخلی، و هم در مقیاس بین المللی، یک زمانی کابل را کنترول میکرد، و بعدها تمام شمال افغانستان را و امکان داشت، آرزوی پیروز شدن را بلافاصله در تمام جبهات در سر داشت».
به اساس این تذکرات ریگیستانی، بدیهی است، که اشتباه سیاسی مسعود یکی بر دیگری افزوده میشد، و بدینگونه تاثیرات آن از این سبب زیاد میشد. پارچه شدن حقیقی ایتلاف مسعود و نداشتن مناسبات خوب با کشورهای دیگر منتج به این شد، که همسایه های افغانستان، به جای اینکه در حصه ی استحکام حکومت جدید کمک کنند، از مخالفین پیشیین و جدید مسعود پشتیبانی میکردند، و بدینگونه حکومت وی را متزلزل کردند.
در آخرین تحلیل مسعود مجبور شد، که به مخالفین خود گاهی این و گاهی آن امتیاز را بدهد. حکمتیار پَست نخست وزیری را دریافت کرد، و هکذا به راکت باران شهر ادامه میداد. این عمل وی ، حامیان پاکستانی اش را به این مفکوره رسانید، که کاملاً ارزش این را دارد که مسعود را بالکل باید از سر راه برداشت و حکومت دیگری ، که بمراتب گوش به فرمان باشد در افغانستان به قدرت رسانید. داستان « طالبان » و تسخیر افغانستان بوسیله ی طالبان آغاز گردید .
بدون شک، که این یکی از صفحات خوبِ تاریخ افغانستان نمی باشد، همچنان اشتباهاتی، که توسط مسعود رخ داده است، به ردیفِ از تجاربِ تلخ مربوط میشود. تجربه ی سالهای ۱۹۹۲ - ۱۹۹۶ نشان داد، که در کشور کثیرالملیت اسلامی، مانند افغانستان، سیستم سیاسی باید نه تنها بر اساس شریعت و اظهارِ اراده استوار باشد، بلکه همچنان بر اساس توافق و اعتماد سیاسی میان مردمان کشور استوار باشد. سیستم سیاسی بدون مکانیزمِ حفظِ تعادلِ منافع مردمِ، که مردمِ افغانستان را تشکیل میدهد، ایجاد چنین اعتماد سیاسی میان آنها، با ثبات نخواهد بود.
http://www.afghanistan.ru/doc/6665.html