علل سقوط سلطنت در افغانستان

 

24.6.2006

نویسنده :  ویکتور ابرکوف

برگردان :  ع. ق. فضلی

 

امروز افغانستان در مرحلهء بسیار حساسِ از تاریخ خود قرار دارد:  آیا افغانستان موفق خواهد شد از این بحران دشوار بیرون شود، یا وی مجدداً یکبار دیگر برای چندین دههء دیگر در گردابِ جنگ و فلاکت غرق  خواهد بود ؟ در عین حال دلایلِ بحرانِ کنونی جامعهء افغانی نی در ده سال، نی در پانزده سال و حتی نی در سی سال قبل نهفته است. چیزیکه بعد از سال 1973 برای افغانستان اتفاق افتاد آنرا میتوان  به مثابه خودنابودی جامعهء سنتی در هنگام تلاش برای نوسازی تحمیلی توصیف کرد. در نتیجه دلیلِ اساسیِ  بحرانِ کنونی عبارت از این میباشد که نوسازی کشور از طریقِ تکاملِ تدریجی به شکست مواجه شد.

چرا این شکست رخ داد؟ علاوه بر دلایلِ مشهودِ اقتصادی، رولِ بزرگِ را  ضعف و ناتوانیی نخبگانِ سیاسی برای اداره کردن کشور ، ناتوانیی نخبگان روحانی و فرهنگی (روحانیون!) ، که ارزشهای اساسی را برای پیشرفتِ کشور و آسایشِ ملتِ ، که توانایی انتخابِ مردم را از میان خود برای اینکه کشور را درست اداره کنند، بیاموزاند و تعمیم دهد، بازی نمود.

در عین حال ما میدانیم که در تاریخِ جدید و معاصرِ افغانستان اینگونه بحران  برای بارِ نخست بوقوع نپیوسته است. 

 چنانکه، افغانستان برای نخستین بار در ربع اول قرن 19  بلاثرِ فروریزی دولتِ دَُرانی به لرزه در آمد. در آنزمان دورهء بحران یک ربع قرن بطول انجامید و بدنبال آن منتج به بازسازی طولانی شد که در اخیر قرن 19 در دوران عبدالرحمن به شکست انجامید.  بحرانِ جدید ودر واقع فروپاشی کاملِ جامعهء افغانی نتیجه ی بعد از اصلاحاتِ امان الله در سالهای 1919-1928 بود که به جنگهای داخلی انجامید.

در دورانِ امان الله درکِ حاکمیتِ امیر- پادشاه بعنوان نهادِ ضروری و مقدس برای تمامیت و ثباتِ دولت و اجرای ارادهء خداوند، از اذهانِ نخبگان شروع به از هم پاشیدن کرد.  هنوز حتی در زمان حبیب الله، اروپایی سازیی نخبگان و جدایی آنها از مردم صورت گرفته بود. چنانکه محمد داود  نخست وزیر آینده  و رییس جمهور در پاریس تحصیل میکرد، مگر هیچگونه آموزشِ سُنتیِ افغانی- آموزش مذهبی! نداشت. بعدها در افغانستان شکافِ عمیق میانِ نخبگانِ عرفی(سیکولار-غیرمذهبی) و اروپایی شده، و مردم مذهبی و سنتی افغان بمیان آمد. بعد از لغو امارت در سال 1926 کشور در مسییر شاهی طبق مُدل غربی منتقل شد.

نادرشاه توانست وضعیت را در کشور درست کند. تکیه روی نهادهایی سنتی(قبایل ، روحانیون) دوباره برقرار گردید. نادر موفق شد کشور را آرام کند، صلاحیت پارلمان را مطابق اصول اسلامی اجماع – مشورت حکمران با مردم، زیاد کند و برای روحانیون امتیازات شانرا بازگرداند.

بهرحال، اختلافاتِ میان قبیله ی و کشتارِ غیرِ قانونی، که به فرمان پادشاه صورت گرفته بود، به قتل وی منجر شد. رهبری دولت را ظاهرشاه 19 ساله ، در کنار کسیکه طی 20 سال حکمرانان واقعی هاشم خان و شامحمود خان کاکاهای وی بودند،  به عهده گرفت.

دههء 30 قرن 20 تحت شعارِصلحِ سراسری کامل سپری گردید. بر افغانستان هم اتحاد جماهیر شوروی، هم جمهوری فدرال آلمان، هم ایتالیا تاثیرِ فراوان داشتند. نخست وزیر هاشم خان از اصول ( اسلام بعنوان جوهر دولت، تکیه بر قبایل، روحانیون، فاصله گرفتن از سیاستِ قدرت های بزرگ ) ، که توسط برادرش پی ریزی شده بود، شروع بفاصله گرفتن بطرف ناسیونالیزم پشتون کرد. نظریه ی ، که بر اساس آن پشتونها از تبار و جانشینان آریایی ها بودند، طرح ریزی شد، به گسترش زبان پشتو و پشتونیزه ساختن مناطق شمالی و مرکزی کشور توجه قابل ملاحظه ای مبذول شد. 

همزمان تعداد قابل ملاحظه ای از افغانها غرض تحصیل به خارج فرستاده میشدند، و تا پایان سالهای 30 تعداد زیادِ مشاورین آلمانی در اردو و دستگاه دولتی بسر میبردند.

وضعیت مشابه هم در نیمه دوم سالهای پنجاه، زمانیکه محمد داود پسرِکاکای پادشاه صدراعظم بود، بوجودآمده بود. تا این موقع کشور بحران اقتصادیی بعد از جنگ و نخستین تلاشهای لیبرالیزه کردنِ ( وارسته سازی ) عرصه ی سیاسی را در زمان حکومت شاه محمود در سالهای 1947- 1952 گذراند. ناکامی آنها موجب سختگیری هایی شد که آنرا سردار داود نیز میان سالهای 1953- 1963 انجام داد، که همزمان اصلاحات قابل ملاحظهء اقتصادی را با تکیه بر کمکهای خارجی، بطور کُلی کمکهای  شوروی پیش میبرد. ایدیولوژی ناسیونالیزم پشتون در دولت  مسلط بود.

در کشور تاثیراتِ زیاد نیروهای خارجی - اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، جمهوری خلق چین، ایالات متحده امریکا،

( جایی که محصلین افغانی برای تحصیل فرستاده میشدند، چنانکه در خلال سالهای 1956 و 1977 قول اردوی نمبر 3 افسران  در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آموزش نظامی دیدند ) در میانِ روشنفکران موجب پخش نظریات چپی و لیبیرالی شد. اما ارتباط با دنیای بازسازی شدهء اسلامی منجر به ایجاد جنبش افراطی « جوانان مسلمان » در مرکزِ فاکولتهء شرعیات پوهنتونِ کابل شد. داود در حل کردنِ مجموعهء مسایل سیاست داخلی و خارجی ناتوان واقع شد و در سال 1963 سبکدوش گردید. رهبری کشور را خود ظاهرشاه، کسیکه از سه  پیشنهاد متناوب ( چپ رادیکال شوروی، لیبیرال آمریکایی و راست اسلامی ) ایدیولوژی لیبیرال را که  روحاً نزدیکتر به خودش و تحصیلاتش بود انتخاب کرد،  به عهده گرفت.

ولی ، بعد از آنکه ظاهرشاه در مسیر خطرناکِ ریفورمهای قرار گرفت، که قانون اساسی را اعطا نمود و صلاحیت خانواده سلطنتی را محدود کرد، فعالیت جنبشهای اجتماعی را  که میکوشیدند بر اقشار وسیع اجتماعی متکی باشند اجازه داد ، نتوانست از عهدهء مسؤلیت بزرگِ که بر او گذاشته شده بود -  یعنی  ضامن ثبات در کشوری باشد ، که به وسیله ی  ریفورمها متزلزل شده است،  بر آید. وی به تدریج محبوبیت خود را در بین مردم از دست میداد، حکومات وی از عهدهء اصلاحات برنیامدند،  و ایدیولوژی لیبرال در نزد نخبگان قبیله ی ، مردم و روحانیون درک نیافت. و اگرچه او موفق شد حساسیتِ مسلهء ناسیونالیزمِ پشتون را برطرف کند، او نتوانست مفکوره های جدیدی،  که مردم را متحد کند،  اعطا نماید.

ارتباط نامشروع وی با خویشاوندِ زعیم خاندانِ حضرت ها-  گیلانی ، صدمه ی شدیدی  را بر حیثیتِ پادشاه وارد نمود. یادآور میشوییم، که مطابق شریعت، مرد متاهل میتوانست با حکم اعدام روبرو شود، و خانم عقد ناشده بخاطر داشتن ارتباط عشقیی غیر قانونی با صدها ضربه ی شلاق روبرو شود. اما پادشاه چنین ارتباط را در مقابل چشمانِ تمام جمعیتِ کابل داشت! پادشاه و اصلاحات لیبرال وی را روحانیون مسلمان در جریان تظاهرات همگانی برج می سال 1970 ، موقعیکه بیاناتی زیاد طنین انداز بود، نکوهش و محکوم کردند.

بعد از آنکه پادشاه از ایجاد حزبِ طرفدار حکومت خودداری کرد و فعالیت هرگونه احزاب سیاسی را منع کرد، وی نتوانست پشتیبانی وسیع اجتماعی را برای خودش بدست آورد. افسران اردو یا هم توسط ایدیالوژی مارکسیستی- لنینی تحت تاثیر قرار گرفته بودند،  یا هم به پشتیبانی خود از تحریک کردن سردار داود علیه پادشاه ادامه میدادند. پارلمان به

«محل گفتگوهای بیهودهء» تبدیل شد، که شرکت کننده گان آن فاسد شدند و مسایل شخصیی خود را حل میکردند.

 نبود حدِ نصاب برای تشکیل جلسه مسأله ی مزمنِ پارلمان شد. تا سال 1973 آشکار شد، که خط مشی لیبرال با شکست روبرو میشود و هواداران پادشاه ( جنرال عبدالولی- داماد پادشاه ) شروع به تدارک کودتای نظامی کردند. اما محمد داود از آنها پیشی گرفت، که در برج جولای همان سال کودتای دولتی را انجام داد.

باین ترتیب، ظاهرشاه، کسیکه زمامداری اش یکی از طولانی ترین دوره در تاریخ افغانستان ( 40 سال ) بود، بعد از آنکه کشوری را که بعد از جنگ داخلی دوباره برقرار شده بود بدست آورد، نتوانست جلو سقوط سلطنت را در شرایط متغییرِ تاریخی بگیرد. نخستین دوره ی سلطنت وی را ( 1933- 1963 ) میتوان بعنوان دوره مستبدانه توصیف کرد. اشتباه اصلی، که در آن زمان صورت گرفت، عبارت از تعویض هویت اسلامی- قبیله ی اهالی کشور به ایدیولوژیی ناسیونالیزم پشتون بود. نقض اصول« مشورت با مردم» هم، که بوسیله ی نادرشاه اعلام گردیده بود، مسأله ی جدیی بود. نخستین کوشش نافرجامِ وارسته سازی ( لیبرالیزه کردن ) و به تعقیبِ آن رژیم خودکامهء نخست وزیر داود در جامعه  باعث متراکم شدنِ  تضاد های حل نشده ی زیادی گردیدند، که، مانند بخار، در زمان « تجربه ی دیموکراسی » بلند شدند.

در مرحله ی دومِ سلطنت، زمانیکه خط مشی ایجادِ سلطنت مشروطه طبق مُدلِ غربی را در پیش گرفت، ظاهرشاه توانست حساسیت مسأله ی ناسیونالیزم پشتون را برطرف کند، با وجود این، او سیستیمی دیگری ارزش ها را نداد، و سرانجام اقتدار پایه های سنتی اش را از پشتیبانی روحانیون، هویت اسلامی، وابستگی قبایل، اردوی وفادار حتی از احترام و حرمت مردم محروم کرد. از جانب دیگر، مردم نتوانست تعداد کافی افراد شایسته را، که میتوانستند دولت را پشتیبانی و بطور مؤثر اصلاح کنند، از میان خود معرفی کند. اعضای پارلمان مشغول حل کردن مسایل شخصیی خود بودند و در رابطه با هرگونه مسایل که به پادشاه و حکومتش مراجعه میکردند به عنوان اپوزیسیون « اصولی » تبدیل میشدند.

بعنوان نتیجه، سرانجام درکِ اهمیت و ضرورتِ سلطنت یکسان و برابر تلقی میگردید. هنگامیکه محمد داود پادشاه را از قدرت برانداخت، هیچ کس از سلطنت و شاه جانب داری نکرد. دوران دوصد و شصت و پنج ساله ی تاریخ سنتی افغانستان بپایان رسید. کشور واردِ مرحله ی بحران عمیقِِ شد، که تا هنوز در آن بسر میبرد.

پیامدهای  درازمدتِ بحران جامعه ی سنتی و سقوط سلطنت را تنها با در نظر گرفتنِ درک و شناختِ عللِ آنها ممکن است    از میان برداشت. غیرممکن است، که کشوری را ساخت، ولی گذشته اش را فراموش کرد و همه چیز را از بنیاد آغاز کرد.

 

‏2006‏/07‏/14‏ 10:10:13 ب.ظ

 

http://www.afghanistan.ru/doc/6152.html

 


بالا
 
بازگشت