محمداکرام اندیشمند
ما و پاکستان
قسمت پنجم
پشتونستان؛ نام جدید برمنازعۀ دیورند:
در دوران صدارت سردار شاه محمود که سکوت در موضوع دیورند شکست و با تشکیل کشور پاکستان نخستین گام دولت افغانستان جهت مذاکره با زمام داران این کشور نوتشکیل برداشته شد، نام پشتونستان به عنوان مفهوم جدید در این منازعه از سوی کابل مورد استفاده قرار گرفت. سید قاسم رشتیا که درسال 1947 وکیل ریاست مطبوعات و در واقع وزیر اطلاعات و فرهنگ بود در برابر این پرسش که "کلمۀ پشتونستان چه وقت شامل مطبوعات شد"، می گوید:
« من درسال 1947 وکیل ریاست مطبوعات بودم. سالیکه موضوع سرحدی میان هند برتانوی و افغانستان زیر بحث بود. حکومت افغانستان به سویۀ عالی مجالسی ترتیب داد و موضوع را زیر بحث گرفت. بالآخره چنین فیصله شد که چون وقت زیادی گذشته، افغانستان نباید ادعای ارضی نماید، و سیاست دنیا هم اجازه نمیداد که تمام معاهدات سرحدی تجدید شود زیرا در آنصورن نقشۀ دنیا تغییر میخورد. افغانستان تصمیم گرفت که برای ساکنان آنطرف سرحد حق خود ارادیت Self determination بخواهد. چون دراین وقت هند و پاکستان بحیث کشورهای مستقل بوجود می آمدند. به مردم سرحد گفته شد که الحاق خود را به هند و یا پاکستان اعلان نمایند. الحاق با هندغیر ممکن بود. در نتیجه مردمان سرحد جبراً به پاکستان مدغم شدند. درعین حال لازم بود به این معضله نامی داده شود. مطبوعات هند در نشرات خود قضیه را بنام قضیۀ افغانستان یاد میکردند که این نام بما خیلی گران تمام می شد. من پیشنهادنمودم که بجای آن ماباید آنرا پشتونستان بنامیم. بعد از منظوری، وقتی که نشرات افغانی هم خود و هم اخباری که ازاین طریق آژانس باختر به آژانس هندوستان و هندوستان تایمز مخابره می نمودند، نام پشتونستان را انعکاس دادند. رفته رفته این نام در مطبوعات جهان عام شد. شروع پخش نام پشتونستان سال 1947 بود که دوران صدارت شاه محمود خان بود.» (62)
نکتۀ قابل پرسش در آنچی که از سوی سید قاسم رشتیا به عنوان تصمیم و فیصلۀ حکومت افغانستان معرفی می شود، مطالبۀ حق خود ارادیت برای ساکنان آنسوی دیورند است. اگر حکومت افغانستان در آن مجالس عالی خویش از ادعای ارضی در مورد آنسوی دیورند بدلایل موجودیت قوانین بین المللی که رشتیا تلویحاً به آن اشاره می کند، صرف نظر کرد، حکومت مذکور در انطباق با کدام قواعد حقوقی بین المللی حق خود ارادیت یا خود مختاری برای ساکنان آنسوی دیورند مطالبه نمود؟
مفهوم پشتونستان در سیاست و ادعای زمام داران افغانستان:
در حالیکه نام پشتونستان به گفتۀ سید قاسم رشتیا در آغاز تشکیل پاکستان جانشین منازعه و معضل دیورند شد، هیچگاه تصویر روشن و مشخصی از مفهوم پشتو نستان در سالهای طویل این منازعه و تا اکنون توسط دولت ها و حاکمان افغانستان ارایه نشده است. به گفتۀ جارج آرنی نویسنده و خبرنگار انگلیسی:« مفهوم پشتونستان برای افراد گوناگون، مختلف است. شاید برای غفارخان دلایل قوی معنوی داشت. او زنده گی خود را نه تنها به آزادی وقف کرد، بلکه با مردم در جهت احیای عنعنه های اجتماعی نیز کمک کرد. برای او پشتونستان نه تنها اندیشۀ سیاسی بود؛ بلکه نجات معنوی و جهان دلخواهی نیزبرایش بود. برای پشتونهای او که درسرحد شمالغربی زیست دارند، پشتونستان می توانست مفهوم آزادی در پاکستان تا آزادی کامل را ارائه کند. برای قبایل بدوی که یک پایش را یکطرف خط دیورند و پای دیگرش را طرف دیگر خط دیورند گذاشته، خط دیورند شاید مفهوم هرج و مرج جاویدان را داشته باشد که نه از شمال و نه از جنوب کسی در آن مداخله می کند. برای حکمروایان کابل که با صدای پشتونستان از روی میل ورغبت توافق کرده اند، واضحاً مفهوم آنرا میرساند که ایالت شمال غربی پاکستان ضمیمۀ دولت افغانستان شود.»(63)
حکمرانان کابل مفهوم ادغام و انضمام ایالت سرحد شمال غربی پاکستان را نیز بصورت صریح و آشکار بگوش پاکستان و جامعۀ بین المللی نرساندند. حتی "لیون پاولادا" Leon B. Poullada دیپلومات امریکایی که کشورش در سیاست رسمی خود همیشه جانبدار پاکستان دراین منازعه بوده است، از سیاست مبهم و گنگ افغانستان در این مورد سخن میگوید:« استدلال های تاریخی، فرهنگی و قانونی افغانستان دراین مورد هیچگاه به شکل ادعاهای دقیق و صریح درنیامده است. ادعاهای اقامه شده وقتاً فوقتاً تغیر میافته است. مطالبات رسمی حکومت افغان از مطالبات ناسیونالیست ها و تبلیغ کنندگان افراطی پشتونها اختلاف داشته و محققین متأخراز ادعاهای متفاوت و رنگارنگ افغانها اکثراًسردرگم و گیچ می شوند. سلسلۀ این ادعا ها ازطرفداری ازیک افغانستان بزرگتر که بخش های وسیع هند(پاکستان کنونی) را دربرگرفته بسوی بحر هند پیش میرود تا محض اظهار علاقه برفاه پشتونهای خط دیورند ادامه میابد. » (64 )
یکی از ویژگیهای منازعۀ افغانستان با پاکستان بر سر موضوع پشتونستان و آنسوی دیورند همین تغیر دیدگاه و سیاست زمام داران کشور بر سر این منازعه است. گاهی این دگرگونی خواست ها و دیدگاه ها توأم با تضاد و تناقض مطرح می شود. حتی افراطی ترین زمام دارانی چون سردار محمد داود و حفیظ الله امین که از گرمی پشتونستان خواهی می جوشیدند و از هیچ معاملۀ بر سر پشتونستان با پاکستان سخن نمی گفتند، در یک چرخش وارونه و سیاست معکوس چنان از جوش و خروش افتادند وسرد شدند که غرض انجام معامله، دروازۀ اسلام آباد را دق الباب کردند.
تاریکی و ابهام نه تنها در نحوۀ ادعا و مطالبات حکومت ها و زمام داران کشور در مورد پشتونستان و آنسوی دیورند به چشم می خورد ، بلکه دیدگاه و سیاست آنها در مورد حدود و ثغور سرزمین مورد بحث در آنسوی دیورند ناروشن و مخدوش است. میر غلام محمد غبار مؤلف افغانستان درمسیر تاریخ حدود و ثغور پشتونستان را اینگونه ترسیم میکند :« پشتونستان یعنی سرزمینی که از چترال تا بحر در طول هشتصد میل در کنارۀ راست دریای سند با تقریباً شش ملیون نفوس افتاده و جزء طبیعی افغانستان است.»(65)
در حالیکه سید قاسم رشتیا از انتخاب نام پشتونستان در منازعه و اختلاف با پاکستان نام میبرد اما از تصمیم و فیصلۀ دولت در مورد حدود و ثغور این سرزمین چیزی نمیگوید. هرچند در منازعه با پاکستان بر سر موضوع دیورند که با مذاکرات سیاسی آغاز شد و نام پشتونستان مطرح گردید، اما سپس در سالهای تداوم این منازعه نام بلوچ ها به آن اضافه شد و داعیۀ پشتونستان به داعیۀ پشتون و بلوچ تغیر نام داد.
نخستین مذاکره بر سر دیورند با پاکستان:
دولت افغانستان در سپتمبر 1947 با عضویت پاکستان در سازمان ملل متحد به مخالفت پرداخت، اما سپس با شناسایی رسمی پاکستان نخستین مذاکره را بر منازعۀ دیورند با این کشور آغاز کرد. این مذاکره با اعزام شخصی بنام نجیب الله خان به عنوان"نمایندۀ فوق العاده و ممثل مخصوص اعلیحضرت" به کراچی پایتخت پاکستان صورت گرفت که مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ اورا از کواسه گان امیردوست محمد خان معرفی میکند. نجیب الله توروایانا مدیریت عمومی سیاسی را در وزارت خارجه به عهده داشت که از سوی محمد ظاهر شاه و صدراعظم شاه محمود در اوسط نومبر 1947 به کراچی اعزام شد. مسلماً اعزام نمایندۀ خاص شاه و حکومت افغانستان غرض مذاکره درمورد مرز دیورند و سرنوشت مردم آنسوی دیورند به معنی عدم پذیرش این مرز و حاکمیت پاکستان به سرزمین پشتونها و بلوچ ها در آنسوی این مرز بود. اما آنچی که در مذاکرات نمایندۀ اعزامی کابل به کراچی قبل از همه قابل توجه بنظر میخورد، سردرگرمی و ابهام در مطالبات دولت افغانستان در مورد مرز دیورند و سرزمین های آنسوی دیورند بود. نمایندۀ افغانستان عدم شناسایی معاهدۀ دیورند و مرزهای مبتنی براین معاهده را در مذاکرات مطرح نکرد. او از بازگرداندن سرزمین پشتونها در آنسوی دیورند به افغانستان سخن نگفت. مطالب اصلی و مهم نمایندۀ مذکور با مقامات پاکستانی عمدتاً در محور اعطای حق خود مختاری به قبایل آزادسرحدی، ارتقای سطح مادی و معنوی زندگی پشتونها در پاکستان و نامگذاری ایالت شمال غربی به نامی که معرف هویت قومی آنها باشد، خلاصه می شد. گاهی موصوف در این مذاکرات طولانی که بیش از دوماه را دربرگرفت، برگزاری یک همه پرسی را در مناطق شمال غربی پاکستان مطرح میکرد تا مردم این مناطق در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرند. در حالیکه موصوف میدانست در روزهای تشکیل کشور پاکستان یک همه پرسی علی رغم درستی و نادرستی آن، برگزار شد که نتیجۀ آن پیوستن مردم آنسوی دیورند به پاکستان اعلان گردید. نکتۀ جالب و شگفت آور دیگر در اظهارات نمایندۀ اعزامی دولت در جریان مذاکرات این بود که او مطالبۀ تأمین حقوق و خود ارادیت پشتونها را به بهای صدمه و ضرر پاکستان نمی خواست. ازطرف دیگر او از دولت پاکستان توقع داشت که ابراز نظر و تقاضاهای او و دولت متبوعش مداخله در امورداخلی پاکستان تلقی نشود:
« ما نمی گوییم که تأمین حقوق و حریت و هویت آنها(پشتونستان) به نقص پاکستان و رفقای مسلمان آنها تمام شود. . . . تنها چیزی را که میخواهیم آنست که: افغانهای میانۀ رو دیورند و سند با اوتونومی کامل کشور واحدی را تشکیل نمایند که موسوم به نامی باشد که از قومیت آنها نمایندگی کند. . . ما میخواهیم آزادی مشروع و استقلال برادران سرحد آزاد ما محفوظ مانده درتحت فشار نظامی و استعباد قرار نگیرند و روابط آنها با پاکستان براساس موافقات بوده دراوازۀ وحدت و یگانگی شان با سایر برادران افغان و یا پشتونشان که شامل حکومت اتونوم پشتونها خواهد بود، باز باشد. و باآنها مساعدت بعمل آید تا سویۀ مادی و معنوی زندگی شان بلند برود. . . این نقطه را نیز بافراد حکومت پاکستان توضیح نمودم که:نبایست مراجعات و اظهارات من و نطریات و اقدامات حکومتم را مداخله درامور پاکستان محسوب دارند، و یا مخالف پرستیژ خویش بشمارند.» (66)
نجیب الله تورویانا پس از بازگشت از مذاکرات با دولت پاکستان علی رغم آنکه با تناقض و بصورت مبهم از نتایج و دست آوردهای مذاکرات خود صحبت میکرد؛ گاهی از پیروزی و گاهی هم از نارضایتی خود سخن میگفت، بگونۀ رسمی نتایج مذاکرات خود را چنین برشمرد:
« 1- حکومت پاکستان قبایل آزادسرحد را میشناسد. و روابط آن حکومت(قبایل آزاد) با پاکستان باساس موافقات بوده، در راه رفاه و ترقی مادی ومعنوی قبابل آزاد، پاکستان کمک می کند.
2 - حکومت پاکستان خود مختاری صوبۀ سرحد شمال مغرب را می شناسد. وحکومت سرحد دمکراتیک و مردم قادر خواهند بود که مؤسسات سیاسی و اجتماعی و عرفانی خود را با آزادی تمام ترقی و توسعه بخشند.
3 – حکومت پاکستان قرار اظهارات شفاهی جناب قاید اعظم، صدراعظم پاکستان، وزیرامور خارجه و فارن سکرتر و بعضی از وزرای آن مملکت، باختیار هرنامی که برای صوبه سرحد شمالغرب که تمثیل قومیت باشندگان آنرا نماید و ازطرف نمایندگان قوم در اسامبلۀ تشکیلاتی(پاکستان) انتخاب شود هیچ مخالفتی نداشته، مساعدت خواهند کرد. تعهد این امر را قبل از اسامبله، بنا برموانع اصولی و قانونی، حکومت مرکزی (پاکستان) بصورت کتبی نموده نمیتواند.
4 – حکومت پاکستان به توحید همه افغانهای(پشتونها) آنطرف دیورند موافق بوده، تصمیم این امر را مربوط به اسامبلۀ تشکیلاتی و خود مردم میداند.
5 – برقبایل هیچ نوع فشاری تحمیل نگردیده در صورتی که خود قبایل اراده و آرزو داشته باشند که به تشکیلات اتونوم آینده افغانها (درچوکات فدرال پاکستان) یکجا گردند، حکومت پاکستان آرزوی آنها را خیر مقدم خواهد گفت. » ( 67 )
پس از اعلان نتایج مذاکرات نمایندۀ افغانستان که در کتابی بنام "بیانات" چاپ و منتشر گردید، نارضایتی از این مذاکرات در میان حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی در داخل و بیرون دولت افغانستان تشدید یافت. وزارت خارجۀ پاکستان در واکنش به نارضایتی از مذاکرات نمایندۀ افغانستان، پیوست با بازگشت موصوف بار دیگر موضع و دیدگاه های رسمی دولت پاکستان را توضیح داد. ظفرالله خان وزیرخارجۀ پاکستان با ارسال نامۀ رسمی عنوانی نجیب الله خان در اول جنوری 1948 نوشت:«ازمذاکراتی که بین جلالتمآب شما سیاست حکومت پاکستان را نسبت به قبایلی که اینطرف خط دیورند جانب ما زندگی می نمایند، وهم راجع به موقعیت ولایات شاملۀ پاکستان بخوبی درک نفرموده اند. افتخاردارم وضعیت را قرارذیل باطلاع جلالتمآبی برسانم:قبایل سرحد شمالغرب جهت حصول پاکستان به پیمانۀ بزرگی معاونت نموده، و در موقعیکه این مملکت جدید اسلامی تأسیس گردید، آنها تصمیم راسخ خویشرا جهت شمول در آن اظهار نمودند. قاید اعظم استقلال قبایل را تسلیم نموده با آنها یقین داد که حکومت پاکستان تمام معاهدات، قرار داد ها ومعاشات را تا آنزمان دوام خواهدداد که نماینده های قبایل و حکومت پاکستان با هم یکجا شود و معاهدات جدیدی با قبایل سرحد شمال غرب بپایان رسید. قاید اعظم موقع این ولایت را دریک بیان خود بصورت مخصوصی تشریح و روشن ساخته است. نامبرده بیان نمود که: تاجاییکه موضوع به پتانها(پشتونها) ولایت سرحد مربوط است، من هیچ تردیدی ندارم که آنها، درپاکستان برای ترقی مؤسسات اجتماعی و عرفانی و سیاسی خویش، از آزادی کاملی بهرمنده خواهند بود، و آنها همان حکومت خود اختیاری را دارا خواهند بود که سایر ولایات پاکستان آنرا دارا باشند، حصول پاکستان مرهون زحمات مشترکۀ تمام ولایات میباشد و ازاین رو سیاست حکومت پاکستان به نسبت هریکی از ولایات همان صورت واحدی را خواهد داشت. راجع به آینده: طوریکه جلالتمآب شما مسبوق خواهند بود، یک مجلس دستوری درپاکستان تأسیس شده است که مرکب از نماینده های تمام حصص پاکستان میباشد، و قانون اساسی حکومت مرکزی و حکومت ولایات را، همین مجلس عالیه تعیین و تدوین خواهند نمود. چنانچه هرولایت آزاد خواهد بود تا راجع به دستور آیندۀ خود، هرموضوعی را که لازم بداند، دراین مجلس دستوری پیشنهاد نماید.» (68)
مذاکرات ضعیف و ناکام:
نخستین مذاکرۀ دولت افغانستان با دولت نوتشکیل پاکستان بر سر مرز دیورند نه تنها بی نتیجه بود، بلکه نخستین شکست سیاسی دولت افغانستان را در برابر پاکستان در قبال داشت. دولت افغانستان نخستین گام سیاسی خود را در گفتگو با پاکستان بر سر منازعۀ دیورند یا موضوع پشتونستان در تاریکی و ابهام گذاشت. مذاکرات نمایندۀ دولت، موضع گیری و موقف رسمی زمام داران در کابل ازشفافیت و قاطعیت برخوردار نبود. و این سیاست در سالهای پسین و درطول حاکمیت زمام داران مختلف و دولت های مختلف ادامه یافت.
میر غلام محمد غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ ضعف و ناکامی نمایندۀ افغانستان را در اولین مذاکره با پاکستان به سن کم، نوکاری و بی تجربگی او در برابر سیاست مداران پاکستانی که آنهارا "یکدستۀ گرگان باران دیده و آشنا برموزسیاست استعماری در پاکستان" می خواند، ارتباط میدهد. وی ناکامی مذاکرات نمایندۀ دولت را با پاکستان از متن پیشنهادات نمایندۀ موصوف استنتاج می کند:« معنی این پیشنهاد"نمایندۀ فوق العادۀ افغانستان و ممثل مخصوص اعلیحضرت" واضح بود که: حکومت افغانستان آزادی "پشتونستان"را که به نقصان پاکستان تمام شود نمیخواهد. سرحدات آزاد افغانستان را میگذارد که به "پشتونستان" محکوم ضم گردد. خط دیورند را قبول دارد. برای افغانستان هیچ امتیازی نمیخواهد. اتونومی صوبه ئی را که سیستم فدرالی پاکستان خود متقاضی آن، و عملاً موجود بود، طلب و تصدیق می کند. دربرابر این همه باختن ها، فقط اطلاق "نامی" را ازطرف پاکستان، درمورد سرزمین افغانهای ماورای دیورند تا دریای سند خواهش مینماید»(69)
علی رغم باور و دیدگاه مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ به عوامل و دلایل ناکامی نمایندۀ افغانستان در مذاکره، این ضعف و شکست از جهات دیگری نیز قابل تأمل و بررسی است.
وقتی نجیب الله خان نمایندۀ خاص پادشاه و حکومت افغانستان در مذاکرات خود با پاکستان از عدم مشروعیت معاهدۀ دیورند با صراحت و قاطعیت سخن نگفت و آنسوی دیورند را بخشی از سرزمین افغانستان نخواند، معنی این سکوت آن بود که دولت افغانستان مرز دیورند را برسمیت می شناسد و مناطق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند را بخشی از پاکستان میداند. این اظهار موصوف که تأمین حقوق و حریت پشتونهای آنسوی دیورند را به بهای ضرر پاکستان مطالبه نمی کند، بیانگر آشکار این شناسایی بود. در چنین حالتی، آیا مطالبۀ حق خود ارادیت به مردم آنسوی دیورند، در واقع به مردم و سرزمین مربوط به کشور پاکستان، از دیدگاه قوانین و قواعد بین المللی پایۀ حقوقی و قانونی داشت؟ اگر نمایندۀ دولت افغانستان در نخستین مذاکره با پاکستان بر سر دیورند نمی توانست در اتکاء به اسناد و شواهد معتبرحقوقی بین المللی از بطلان و عدم مشروعیت معاهدۀ دیورند صحبت کند و در اثبات این ادعا ضعف و کمبود داشت، ضعف وناتوانی نمایندۀ موصوف و دولت افغانستان در مورد مطالبۀ حق خود مختاری به مردم آنسوی دیورند بیشتر از آن بود. مطالبۀ حق خود مختاری و استقلال از سوی دولت یک کشور برای مردم یک سرزمین و کشور دیگر بر مبنای اشتراکات تاریخی، نژادی و فرهنگی تنها از منظر اخلاقی و عاطفی می تواند قابل توجیه و استدلال باشد. اما معیار پذیرش، داوری، و فیصلۀ بین المللی در هرگونه ادعا و مطالبه ای مرتبط به مردم وسرزمینی بیرون از محدودۀ جغرافیایی یک کشور، به اسناد و منابع قانونی و حقوقی بین المللی بستگی دارد. افغانستان از همان آغاز مذاکره با پاکستان و در طول زمان استمرار منازعۀ دیورند تا اکنون، خارج از محدودۀ اخلاقی و عاطفی چیزی بشتر از اسناد معاهدۀ دیورند در دست ندارد. معاهده ای که پیوسته مورد پذیرش و تأیید رسمی سلاطین و امیران حاکم در کشور قرار گرفته است. مسلماً هرگونه اسناد دست داشتۀ معتبر حقوقی از سوی افغانستان از همان آغاز تشکیل پاکستان و درطول سالیان دراز منازعه بر سر دیورند به مجامع بین المللی ارایه می شد.
اگر پیوند های تاریخی و فرهنگی مردم و سرزمین یک کشور به مردم و سرزمین کشور دیگر، معیار حقوقی مطالبۀ دولت ها و کشور ها در ادعاهای ارضی، حق خود ارادیت و امثال آن باشد، بسیاری از کشور های جهان در گیر منازعۀ دایمی و پایان ناپذیر خواهند شد. مطالبۀ حق خود مختاری و تعین سرنوشت برای مردم یک کشور دیگر هرچند با اشتراکات فرهنگی و تاریخی با قواعد و قوانین بین المللی همسویی ندارد. زیرامطالبۀ حق خود ارادیت و خود مختاری به تضعیف و نقض برخی از اصول اساسی حقوق بین الملل چون اصل ثبات مرز ها، اصل تمامیت ارضی کشورها، اصل رعایت معاهدات بین المللی و اصل مداخله در امور داخلی یکدیگر می انجامد.
گذشته از اینکه مطالبۀ نمایندۀ افغانستان در نخستین مذاکرات با پاکستان بر سر آنسوی دیورند با اشکالات قانونی و حقوقی مواجه بود، تصویر مشخص و شفافی نیز از این مطالبات وجود نداشت. این تقاضای موصوف در جریان مذاکره که "آزادی مشروع و استقلال برادران سرحد آزاد ما محفوظ مانده و درتحت فشار نظامی و استعباد قرار نگیرند"، مبهم و مخدوش بود. او در مذاکرات خود مشخص نکرد که تفسیر و تعبیرش منحیث نمایندۀ رسمی دولت افغانستان از "تأمین حقوق و حریت" مردم آنسوی دیورند چیست؟ آنچی را که او بعداً به عنوان نتایج مذاکراتش در پذیرش "آزادی قبایل"، "خود مختاری صوبه سرحد شمالغرب"، در کابل اعلان داشت، دست آورد های او برای مردم قبایل و ایالت سرحد شمالغرب پاکستان نبود. قبایل از قبل آزادی داشتند و ایالت سرحد شمال غربی پاکستان در نظامی فدرالی کشور از خود مختاری برخوردار بود.
حتی اگر مطالبات افغانستان درمورد حق خود مختاری و آزادی برای مردم آنسوی دیورند یک مطالبۀ اخلاقی و عاطفی تلقی شود، این وظیفۀ اخلاقی هم پس از مشارکت پشتونها و بلوچها در حکومت پاکستان پایان یافت. سید قاسم رشتیا از سیاستمداران و نویسندگان سالهای میانۀ قرن بیستم در افغانستان از پایان این وظیفۀ اخلاقی سخن میگوید:« در اوایل ( رهبران پشتونها) با حکومت پاکستان مقاطعه کرده بودند. بعداً به همکاری شروع کردند. درین زمان وظیفۀ اخلاقی افغانستان انجام شده تلقی شد زیرا خود پشتونستانیهای آنطرف سرحد رضاکارنه در تشکیلات پاکستان شامل گردیدند و درمبارزات سیاسی حصه گرفتند و نقش افغانستان در احقاق حق آنها ختم شد.»(70)