سیداحمدشاه دولتی فاریابی
افغانهایهوداند یا آریائی؟
تحت عنوان بالانوشته یی ازکاندید اکا دمیسن اعظم سیستانی دربعضی از ویب سایت های ا نترنیتی مربوط به افغانهای بیرون مرزی انتشار یافته که قابل مکث است :
سیستانی درمورد تاریخ تحلیلی افغانستان که مولف آن عبدالحمید محتاط میباشد درضدیت باوی مطالبی نوشته وتلاش کرده است برای تردید آن جملاتی را سرهم بندی کرده برای مغشوش گردانیدن اذهان خواننده ، به خورد آنها بدهد ، درحالیکه مولف تاریخ تحلیلی افغا نستان مبتنی برنونشته های مستشرقین شرق وغرب با ارایه فاکتها ودلایل ، گفته های خود راپیریزی نموده است ، جناب سیستانی بعنوان دفاع ازقوم پشتون با تذ کار جملات ودلایل نا منا سب به آتش نفاق قومی بنزین پیش کرده است ، او شاید متوجه نیست که دامن زدن به بی اتفاقی وتلاش برای مشتعل نگهداشتن جنجال افتراق ملی به نفع مردم افغانستان نیست ، تنها با عث خرسندی دشمنان اقوام ساکن درافغانستان خواهد شد، درنوشته های سیستانی که تلویحا ًبه اصالت ومحسنات یک قوم تاکید شده است این عمل مغایر با ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشراست که برتر شمردن قومی را بر قوم دیگرمجاز نمیشمارد ومیگوید : ( تمام افراد بشر آزاد بد نیا می آیند وازلحا ظ حیثیت وحقوق باهم برابراند ، همه دارای عقل و وجدان میباشند وباید نسبت به یکد یگر با روح برادری رفتار نمایند ) . درماده هفتم قانون اساسی افغانستان نیز آمده است (
دولت ، منشورملل متحد ، معاهدات بین الدول ومیثاقهای بین المللی راکه افغانستان به آن ملحق شده واعلامیه جهانی حقوق بشررا رعایت میکند ) باملاحظه این سطورسیستانی وبرتری جویان قومی متو جه خواهند شد که بعنوان مدافعین یکی ازاقوام ساکن در افغانستان اگرپای خود را از محصوره قانون بیرون خزانیده تلاش ورزند که پرچم حرکات مخالف قانون ومقررات بین المللی رابادستان خود به اهتزاز بیاورند تاسفبار خواهد بود زیرا سیستانی که ازمدت 25 سال به اینسو بحیث کا ندید اکا دمیسن کارمیکند بجای آنکه به نوشته های بکر و تازه وابداعی با تحقیقات وپژوهشهای اکادمیک مطابق به معیارهای موجود دراین سکتوردست بیازد از ارتفاع شامخ اکا دمیک درسطح نازل وهم سنگ به بگو مگو های افتراق آمیزروی آورده با تا ختن به دیگران با یاد آوری نام بعضی از شخصیتهای سیاسی فرهنگی مثل د ستگیر پنجشیری ، نجم الدین کاویانی ، فرید مزد ک ودیگران بخاطر ضربه زدن به شخصیت آنها وخورسند ساختن عده یی ازافراد فا شیست اندیش وفادار به سیستم عقبمانده قبیله سالاری میراث مانده ازرژیم شاهی استبدادی افغانستان دست وپا میزند و بنام دفاع ازپشتونها ، آنهارا به انظاردیگران غرق دربحران هویت نشان میدهد ، همینجا است گفتارشاعر صدق میکند که میگوید
: برزمینت میزند نادان دوست
سیستانی نوشته است : آخرین دلیل مبتنی برشباهت بین زبان های پشتووکلده عبرانی است که خواننده خود میتواند در این باره داوری کند ) هرشخص آگاه این مطالب را مطالعه نماید خلاف تصور جناب سیستانی خواهد گفت کلده زبان عبرانی نیست بلکه مکا ن کلدانیان است که پایتخت آن شهرباعظمت آن زمان یعنی بابل است وزبان کلدانی نیززبان مستقل جدا اززبان عبرانی ها است .
ببین تفاوت ره ازکجا ست تا بکجا
باید گفت عبرانی ها ازهمان زمانیکه حضرت موسی 3500 سال پیش از امروزآنهارا، ازقلمرو فرعون امپراتور مصرخارج ساخته به یوروشلیم منتقل ساخت خدای یگانه را پرستش میکنند ، درصفحه 31 فصل سوم کتاب دانیال نبی آمده است : درسال 625 قبل از میلاد( نکوفرعون مصر ) آخرین تلاشهای خود را کرد تا ازپیشروی بابلی ها یعنی کلدانی ها بطرف جنوب جلوگیری کند ... ارتش بابلی ها تحت فرماندهی" نبوکد نصر" ولیعهد بابل ضربه مهلکی به نیروهای فرعون مصروارد نمود ، پیروزیهای نبوکد نصرتاسوریه ( شام ودمشق) وفلسطین رسید که عملا به سلطه مصر به این مناطق پایان داد وفقط مرگ پلسر} پدرنبوکدنصر بود که موقتا ًبه لشکرکشیهای وی وقفه ایجاد شد اما یکسال بعد نبوکد نصر بجای پدرش برتخت امپراتوری بابل نشسته به یورو سلیم حمله کرد وآنرا اشغا ل نمود که { یهو یا قیم } حکمران یوروسلیم بود ( یوروسلیم پس از ظهوراسلام بنام بیت المقد س مسمی گردید که مدتی قبله مسلمانان بود ) . درکتاب د ا نیال درنکوهش اعمال جنگجویان نبوکد نصرنوشته شده است : نبوکد نصر، وسایل مقدس معبد یورو سلیم را به غنیمت گرفت و به زمین شینعار بخانه خدای خود آورد که { مردوخ } یا د میگردید ، مردوخ بزبان عبرانی مرد ک گفته میشود ، درکتاب دانیال نبی نوشته است : پادشاه بابل به رئیس خواجه سرایان که { اشفناز} نام داشت دستور دادکه بعضی از بنی اسرائیل واز اولاد پادشاهان وشرفا رابه با بل بیاورد که هیچ عیب نداشته باشد ، نیکو منظرودرهرگونه حکمت ماهر وبه علم وفن فهیم باشد وقابلیت برای ایستا دن درقصر پاد شاه را داشته باشد ... این امر ودستور پادشاه عملی شد دربین جوانا نیکه ازبنی اسرائیل ، ساکن دریورو سلیم به بابل آورده شد چهار نفر برجسته این جوانا ن بنام ( دانیال ، حننیا ، میشائیل ، عزریا ) ازبنی اسرائیل یهود ا بودند ، این جوانان ذهین ، سلیم ، صاحب بصیرت ، وقدرت تشخیص بودند آنهم درسننین کودکی یااوایل نوجوانی که بلا فاصله نبر دی برای تغیر عقاید و.اعتقادات این تبعید یان آغاز گشت ، نبوکد نصربرای حصول اطمینان ، این نوجوانان عبرانی را که به قلب نظام بابل درمی آمد فرمان داد که مامورینش علم وزبان کلدانیان را به ایشان تعلیم دهند .... برای اینکه این جوانان عبرانی کاملا جذ ب آداب وفرهنگ زنده گی دربار بابل شوند پا د شاه وظیفه داد روزانه ازطعام پاد شاه وازشرابی که او مینوشد به آ ن جوانان یهودی بدهند وسه سال آنهارا زیرتربیه داشته باشند ... این مطالب به وضاحت نشان میدهد که بین زبان وکلتورعبرانی ها وکلدانی ها تفاوت کلی وجودداشته باهم قرابت نداشت . دران روزگار تغیراتی که درزنده گی شخصی می آمد ه نامش را تعیر میداده اند که این رسم حتی پس از ظهور اسلام نیز تا قرنها ادامه داشته است . طبق همین مرسوم نامهای این 4جوان یهودی را به شرح ذیل تعیر دادند :
اول ـ به دانیال که به عبرانی داورمن معنی داشت بلطشصرنام گذاشتند که به کلدانی بمعنی زنده گی پادشاه را حفظ کن معنی داشت که بقسم ورد به مدح مردوخ خدای کلدانی ها خوانده میشد.
دوم ـ به حننیا که به عبرانی خدا لطف کرده معنی داشت ، شد رک نام گذاشتند که به کلدانی فرمان آکو نام داشت " آکونام خدای سومری ها بود".
سوم ـ به میشائیل که به عبرانی چه کسی مانند خدا ا ست معنی داشت ، میشک نام گذاشتند که بزبان کلدانی بمعنی چه کسی مثل آکواست ، بود .
چهارم ـ به عزریا که بزبان عبرانی بمعنی خدایاری کرده ، بود ، عبد نغو نام گذاشتند که بزبان کلدانی (خا نگو) ویا ( نبوکد نصر) بود این نام اسم خدائی بود که نام تعدادی از امپراتوران بابل از آن گرفته شده بود مثل نبو کد نصر ، نبو پلسر وغیره !
هرشخص که این مطالب را مطالعه نماید متیقین خواهد شد که خلاف تصورجناب سیستانی کلده زبان عبرانی نبوده بلکه مکان کلدانیان بوده است وزبان کلدانیان نیز زبان مستقل جدا اززبان عبرانی بوده است ، باید گفت عبرانی ها در آن زمان کلیمی ویکتا پرست و کلدانی ها بت پرست بوده اند نام خدای کلد انیان مردوخ وپایتخت شان شهر باعظمت آن زمان بنام بابل است که درقلمرو عراق امروزی واقع است .
سیستانی درجای دیگرنوشته است : نویسنده اروپائی بیش از یکتن افغان را یک قوم قفقازی وبا ارمنیان خویشاوند میداند اما تاجائیکه بنام قفقازارتباط میگیرد افغانان هنوزهم در دامنه های کوه معروف قفقاز(هندوکش) زیست دارند . باید یاد آورشد که کوهای قفقاز درحوزه جغرافیائی بحیره سیا ه موقعیت دارد که حتی فاصله مکانی آن با کوه های هند وکش ومرزهای شمال افغانستان نسبت به بحیره کسپین نیزخیلی دور است ، کوه قفقاز به کوه هندوکش هیچ رابطه ندارد. کاندید اکادمیسن سیستانی میگوید: محتاط نوشته است : پشتون ها بقایای 10 خانواده مها جرین قوم یهود درافغانستان اند درحالیکه درمتن کتاب شواهد واسناد ی ازشباهت زبان پشتوبا زبان عبرانی را بدست نداده است ،) این نوشته سیستانی میرساند که محتاط به اتکای نوشته های تحقیقی وپژوهشی دانشمندان که درکتاب خود ازآن نام برده ، همین مطالب راتذکارداده است که ذکر نام دانشمندان محقق وارایه مطالب اززبان آنها ویا ابرازنظر به اتکای نظریه صائب ومستند محققین در باره ( 10 خوانواده یهود ی ) وقرابت زبان ویا همگونی فرهنگ اکثریت مردم ساکن درجنوب افغانستان با یهودان خود اسناد موثقی است که جناب سیستانی برای موجه نشان دادن سخنان غیر اکا دمیک خویش آنرا نادیده گرفته است.
درکتاب " پشتا نه " نگارش پژوهشی دوکتورحبیب الله تیژی که به همکاری خانمش (مارجی ) تهیه وبزبان پشتونشر شده است مطالب جالبی درباره موضوع مورد بحث جناب سیتانی وجود داردکه بعضی مطالب آن به فارسی ترجمه وارایه میگردد تا به درک حقایق یاری برساند : درکتاب مذکور آمده است : درباره اصل ونسب پشتون ها از دیر زمان روایات گوناگون ارایه شده است ، هنری راورتی مستشرق وپشتو شناس نوشته است . درباره هیچ قوم اختلاف نظر ها آنقدرزیاد نیست که درباره اصل ونسب افغانها ( پشتونها) وجود دارد ، بعضیها طبق روایات عنعنوی ، پشتونها رابنی اسرائیل گفته است وبعضی ها قبطی دانسته ، بعضی ها پشتونها رابه تبارمغل ارتباط داده وبرخی آنهارا ارمنی وتاتارخوانده وبرخی ها پشتونهاراازقوم هپتالی ها وساکی ها قرار دا ده ، عده یی هم پشتونها را به قوم راچپوتی ها ، برهمنها ، یونانی ها ، جت ها ، تورکها ، عربها ودیگران مرتبط دانسته اند. دوکتورحبیب الله تیژی مینویسد : طبق روایات قدیم پشتونها ازتباربنی اسرائیل اند ، ابولفضل آئین اکبری درسال 1597-- 1598 م نوشته است : افعانها خودرا ازقوم اسرائیل میدانند ، دوکتور تیژی درادامه توضیحاتش مینویسد : خوند درویزه درتذکرة الابراروالاشرار درسال 1603 -- 1613 نوشته است: افغانها ( پشتونها) اولاده حضرت یعقوب است که بنام اسرائیل یاد میگردد( حضرت یعقوب یهودی نسب است ، اسرائیلی ها نیز خود را اولاد یعقوب مید انند ) آ خوند درویزه نوشته است : یکی ازبزرگان قوم اسرائیل { طالوت } است که ازاو دوپسرمانده یکی آصف نام داشت ودیگری افغان نام داشت ، پشتون ها ( افغان ها ) اولاده همین افغان نام اسرائیلی است که درکوه های سلیمان زنده گی میکنند وعرب ها آنهارا سلیمانی نوشته اند ( صفحه 1 --2 کتاب پشتانه نگارش دوکتور تیژی ) . درکتاب پشتانه مطالب فراوانی ازاین قبیل وجود دارد.
عبد الحمید محتاط دانشمند سیاسی نظامی افغانستان نیزبه اتکای اسناد ومطالب ارایه شده پژوهشهای علمی تاریخی دانشمندان شهیرشرق وغرب درتاریخ تحلیلی اش مطالبی ارایه کرده است تاسطح آگاهی مردمان افغانستان را درباره تاریخ ، هویت قومی و گذشته تاریخی آنها ومناسبات اقوام دردوره های تاریخی درزمان ومکان معین بالا ببرد ، تبارز حساسیت دربرابر آن ازطرف هرکس که باشد ازیکطرف ترس ازبالارفتن سطح آگاهی ساکنین کشوراست که خاصه رژیم های استبدادی وسیطره جویان قبیله سالاری است که درافغانستان درحال حاضردرمعرض فروپاشی قراردارد که باتمام تلاشهای مذبوحانه این وآن دیر یا زود بصورت قانونمند یهای روابط اجتماعی وطبیعی بلا ریب دیگرگون خواهد شد ، تلاش عاشقان دلباخته قبیله سالاری درمورد بیخبر نگهداشتن قبایل وفرزندان آنها به باد فنا خواهد رفت ، افراد جا معه به این مقال علمی روی خواهند آورد هرکس ازهرقوم وتباریکه باشد درقلمرو قضائی سرزمین افغانستان امروزی ، امروزویا سالهای پیش متولد شده با استفاده ازآب وهوا ونعمات مادی آن بزرگ گردیده باشد وارثان اصلی این مرزوبوم خواهند بود، سخنان افتراق آمیزوبلند پروازیهای غیراکادمیک سیطره جویانه قبیله گرایان طرف تنفرهمگان قرار خواهد گرفت ! جناب سیستانی که فکر میشود برای خورسند نمودن عده یی ازمخالفان آشتی ناپذیر عبدالحمید محتاط قلم میزند نوشته است : تلاش مولف کتاب ( تاریخ تحلیلی افغانستان ) این بوده است تا پشتون هارا مردم بی فرهنگ وباخصوصیات بسیاربد وی وزشت وتقریبا ً وحشی صفت وقابل هرگونه تحقیر وتوهین معرفی کند ، درحقیقت همین گفته های جناب سیستا نی را میتوان گوگرد وباروت ویا بنزین وکبریت نام گذاشت که با اندکترین بی احتیاطی ممکن است آتش نقاق وشقاق بین قوم پشتون وسائراقوام را مشتعل نماید ویا کدو رت بین اقوام رادامن بزند که درهردو صورت عامل اصلی آن ایفا کننده رول ، شیطان شناخته خواهد شد که بسیار تاسف انگیزاست .
آنچه لازم به یاد آوری است این است که درافغانستان هنوز مردمانی وجود دارد که بصورت بدوی زنده گی میکنند البته که بلا شبهه درقرون گذشته آنطوریکه درتاریخ تحلیلی محترم محتاط به اتکای نوشته های مستشرفین دربا ره خصوصیات اخلاقی ، روانی ومذهبی آنها نقلا ًارا یه شده طبعا ًزنده گی بدوی وسایر خصایص آنان بحیث یک حقیقت تاریخی انعکاس یافته است که به هیچصورت ازدیدگاه واقع بینی تحقیرآمیز وقابل واکنش به نظر نمیرسد اما اینکه میگویند ( خوی بد را بهانه بسیار است ) برای ناسزاگوئی به آدرس محتاط ، این موضوع بهانه قرار داده شده چرند وپرند بحیث افزارجنگ سرد ومقابله ، به وی حواله گردیده است،.
تاریخ نشان میدهد درگذشته یعنی قبل ازظهور اسلام هرکس که درافغانستان زنده گی داشته یکتا پرست نبوده خدایان متعدد راپرستش میکرده اند ، نسبت آنکه درمحیط زنده گی آنها قانون مدرن وحکومت مرکزی وجود ندا شت ، جتگهای خونین خیل با خیل وقوم با قوم اتفاق افتاده ، زور کم زور راپا مال ومنالش می بلعید ، این حقایق تاریخی است نباید به اعمال ده ها قرن گذشته با ایده ونظرامروزه که درچارچوب قوانین مدرن اینتی گریشن وهمگرائی اقوام وملتهاکه شکل گرفته ودرحال رشد وبرو مندی است قضاوت نمود ، گذشته را بحیث حقایق تاریخی مربوط به هر قوم وتباری که باشد باید پذ یرفت ، جنبه های مثبت آنراکه قابل استفاده وانطباق به محیط زنده گی امروزی باشد گرفت وگسترش داد وآنچه نامناسب است درجایش گذاشت وبحیث یک عمل منفی در نظرگرفته از آن انتباه گرفت ، بگفته این وجیزه " میگویند ازلقمان حکیم پرسیدند ادب را ازکی آموخنتی ؟ گفت ازبی ادبان ! "
جناب سیستانی باذکر ملاقا تش با محتاط درشهر گوتنبرگ سویدن نوشته است: : محتاط گفت : آنچه من درکتاب تاریخ تحلیلی نوشته ام مبتنی برتحقیقات دانشمندان شوروی ودیگرمحققان غربی است ، دانشمندان ومحققان شوروی 60هزارمقاله وکتاب درمورد افغانستان ومردم آن نوشته اند ، سیستانی میگوید من گفتم درشصت هزارمقاله وکتاب نوشته شده به اندازه 60 سطر سخن بدرد بخور وجود ندارد وبرمبنای همین تحقیقات غلط وناقص ، اتحاد شوروی بر کشورما تجاوزکرده سرانجام د ید یم که نه تنها شوروی نا کام وبه شکست مواجه شد بلکه نظام شوروی هم ازهم متلاشبی گردید ...) باید گفت اگر مکالمات غیر اکادمیک را بتوان دردیالوگ بادوستان وشبه دوستان برسبیل مزاح بکاربرد ، نباید بحیث نظر صائب به آن نگریست زیرا چنین سخنان خنده آوررا بصفت یک نظر صائب درمقاله ویاکتاب منعکس ساختن نه تنها سطح نازل آگاهی جناب سیستانی را به نمایش میگذارد بلکه ازیکطرف به شهرت او که بانوشته تاریخ دوره زمام داری خاندان محمدزائی ها کمائی کرده ضربه میزند ونوشته هایش را به سطح نازل اکلکتویستی والتقاتی پائین میکشد ، ازجانب دیگر اذهان متجسس وپرتلاش جوانان خواننده را نیز به نوشته دانشمندان ومحققین کشور وجهان مغشوش مینماید ، حمله شوروی به افغانستان نتایج پژوهش وتحقیقات دانشمندان شوروی نه بلکه تحلیل های نادرست نظامیان شوروی وسازماندهی موفقانه حشر سیاسی وایدیو لوژیک 45کشوراسلامی وغیر اسلامی توسط امریکا ومتحدین اروپائی ومخا لفین شوروی میباشد ، علاوتا ً تاریخ نشان میدهد همیشه یک کشوربه امید رسید ن به یک هدف بزرگ به کشور دیگر حمله میکند گاهی موفق میشود وگاهی شکست میخورد ، شکست هتلربا متحدینش درجنگ جهانی دوم ازقشون اتحادشوروی ، انگلستان وايالات متحده امریکا که متفقین ضد هتلر گفته میشود وهمچنان شکست امریکا درجنگ ویتنام وخروج آن بادادن پنجاوهفت هزارنفر تلفات ازویتنام نمونه های آن است که به پژوهش مستشرقان ارتباط ندارد، همچنان اشغال افغانستان وعراق توسط امریکا ومتحد ینش را میتوان پیروزیهای آنها دانست! ا
گر نوشته عبد الحمید محتاط با نقل قول ازمستشرقین درمورد اصل ونسب پشتون ها سبب برآشفتگی جنا ب سیستانی شده است ، دوکتورحبیب الله تیژی نیز مینویسد : درسال1612و1613 درتاریخ جهانی ومخزن الافغانی نوشته است : ملک طالوت پادشاه اسرائیل دو زن داشت وقت مرگ پادشاه ، هردو حامله داربودند وقتی هردوزن پسر به دنیا آوردند نام یکی را " برخیا " ونام دیگری را" ارمیا " گذاشتند ، وقتیکه برخیا بزرگ شد ، درخانه اش پسر تولدشد نام آنرا "آصف " گذاشتند ، وقتی درخانه ارمیا پسر تولد شد نام اورا" افغنه " گذاشتند ، زمانیکه بعد ازحضرت داود ، حضرت سلیمان پادشاه اسرائیل شد اداره ونظم کشور را به آصف افغنه سپرد ، اولاده افغنه درشام زنده گی میکردند بسیار زیاد بودند ، پس از رحلت حضرت سلیمان ، بخت نصر شام راگرفت یورو سلیم را ویران ساخت ، آصف واولاد افغنه را با عزیز ودانیال سرشناس وپیروانش زندانی ساخت ، دوازده هزار اسرائیلی را به قتل رسانید باقیمانده اسرائیل با آصف افغنه فرار کردند ( سالها سفرکردند بعد ) به سرزمین غور، غزنی ، کابل ، فیروزکوه واطراف قندهارمسکن گزین شد ند ، بعد ازنعمت الله هروی بسیاری ازواقعه نگاران وحتی مولفین پشتون مثل افضل خان ختک ، حافظ رحمت خان ، زردادخان، وقاضی عطا والله خان ، پشتون ها را ازقوم وتبار اسرائیل دانسته اند.
درکتاب پشتانه نوشته دوکتور تیژی آمده است : ویلیم جونزضمن تبصره درمورد کتاب ( ونسیتارت) که درسال 1784 به نشر رسیده نوشته است : این مبرهن است که افغانها بعد ازده قبیله اسرائیلی مدتها سرگردان شده به منطقه " ارسریت " مسکن گزین شدند ، به مشاهده میرسد که تواریخ مشهور فارسی زبان ها نوشته اند افغانها از نسل یهود اند وحتی نام قبایل افغانها نیز بزبان یهودی است ، اگرچه افغانها بعد از ظهور اسلام به اسلام روی آوردند وازنسل وتبار یهود بودن خودرا پنهان کردند ، برونزهمان کسی است که افغانها اورا " برنس " میکویند ودربالاحصارکابل درقیام مردم درسال1841 کشته شد ، برنس که درسال 1832 ازافغانستان به بخارا سفرکرده خاطرات خودرا بنام "سفربخارا " منتشرکرده است ، اودرنتیجه تحقیق متیقین گردیده که پشتونها " افغانها " ازنسل یهود اند ، برنس که درکابل با نواب جبارخان برادر امیر دوست محمد خان دریک خانه زنده گی میکرده نوشته است : من دربسیاری ازخانه هاکه رفت وآمد داشتم ، معلومات جمع کردم ودانستم که افغانها :" پشتونها" ازنسل یهود اند ، وقتی ما به خانه ها میرفتیم مردم بما کتاب های خودرا می آوردند ومن که وقت مطالعه آنرا نداشتم میگفتم شفاهی معلومات بدهید ، افغانها خودرا ازنسل یهود وبنی اسرائیل میدانستند ، برنس که در کابل با امیر دوست محمد خان نیز صحبت کرده ودوست محمدخان نیز گفته است که پشتونها دراصل ازنسل یهود اند ( صفحه 3تا8 کتاب پشتانه ) . نوشته برنس افسراینتلیجنت سرویس انگلستان که به شواهد تاریخی درزمان شاه شجاع ومحمدیعقوب خان درکابل وحوزه پیشاورفعال بوده وهمچنان نوشته های سایر مولفین ودانشمندان پشتو زبان وسایرین دریهودی نسب بودن پشتونها تاکید نموده اند .
عبدالحمید محتاط نیز به اتکای نوشته های مولفین پیشین مطالبی درکتاب تاریخ تحلیلی افغانستان ارایه کرده است که هرگونه تلاش واستدلال بخاطرتردید مستندات ارایه شده جزکوشش خصمانه برای کاهش دادن ارزش تحقیقی واکادمیک این کتاب وابرازحسادت ناهنجاردرمقابل مولف آن چیز دیگری نمیتواند محسوب شود .
سیستانی نوشته اند : گروهای قومیکه ازیکجا بجای دیگرمیروند با آن زبان درمیان خود تکلم میکنند ، فرض کنیم مردمانی ازقوم یهود مجبور به مهاجرت به ایران وافغانستان ومنطقه شده باشند چگونه شد که این یهودان وقتی درمناطق مرکزی افغانستان جا نشین شدند زبان خودرایکباره فراموش کردند وزبان محلی یعنی پشتو را آموختند ؟! این خود دلیلی است که قبل ازمهاجرت یهودها درکوهستا نات غورمردمی بوده است که این تازه واردان پشتورا ازاهل محل یاد گرفته اند! باید گفت دربین مورخین ومحققین نظردرمورد زبان محلی بومی های منطقه غور وسایر مناطقیکه گروهی ازطایفه یهود به آن بحیث مهاجر وارد شد ند تاکنون اتفاق نظروجود ندارد ، بناءً استدلال کاندید اکادمیسن سیستانی درمورد تغیرزبان یهودیان مهاجر درغوردرمحدوده حدس وگمان قرارداردکه ازمحتوای منطقی وعلمی خالی است با این نوشته خود سیستانی خواسته است نتایج تحقیقات دانشمندان غرب وحتی نوشته های مستند مولفین ودانشمندان پشتونهارادرباره اصل ونصب پشتونها نیزهمانند نتایج تحقیقات دانشمندان شوروی زیرخط بطلان قراربدهد این نوشته سطحی نگرانه وعاری ازتحلیل های اکادمیک جناب سیستانی متخصصان زبانشناسی وفلا لوژیستهارا به تبسم معنی دار واداشته وشگفت زده خواهد ساخت زیرا تراوش اینگونه گفتارغیرعالمانه وسطحی نگرانه ازفکر وقلم یک عضو نهاد علمی تحقیقی اکادمی علوم افغانستان به آنها غیر منتظره بنظرمیرسد
وقتی بحث روی مسئله تغیر زبان وکلتوریک قوم وتبار میچربد فاصله زمانی آن خلاف تصور سیستانی چند ماه وچندسال نمیباشد بلکه چند سده وچند قرن را دربرمیگیرد که نوشته های پژوهشگران غربی ، شرقی وعلمای پشتو زبانها که درتاریخ تحلیلی افغانستان تالیف عبد الحمید محتاط وکتاب پشتانه تالیف ونگارش دوکتورحبیب الله تیژی که با نام وتاریخ نگارش نتایج تحقیقات آنها منعکس شده است شاهد گویای این حقیقت وریالیزم بلا انکار است. برای اقناع ذهن ذهین جناب سیستانی باید ازهمه اول تر یاد آورشد ، درزمانیکه گروپ های فراری یهودیان به غور ومناطق دیگربه سرزمین افغانستان امروزی سرازیر شدند مشخص نیست که مردمان محلی به کدام زبان تکلم میکر دند وزبان یهودی ها چگونه ودرکدام قرن ومقطع زمانی تغیرکرده است؟ اما این یک حقیقت انکار ناپریر است که درتاریخ بسا زبانها گاهی امکان رشد می یابند وتکامل میکنند وگاهی این امکان را ازدست داده ضعیف میشوند ومیمیرند که پیدایش ورشد زبان{ اردو}که مرکب ازاصطلاحات چندین زبان رایج درهند درزمان امپراتوری اوزبیک ها وتورک تبارها میباشد که این تورک تباران درتاریخ بنام شاهان مغل یادشده اند همچنان پیدایش زبان (یدیش ) ورشد آن دراروپا قبل ازجنگ جهانی دوم که بقول تاریخ ششملیون یهود کشته شد یک زبان درحال شگوفائی ومرکب از زبان (یهودی وجرمنی ) بوده است که هنوزهم دربعضی ازکشورهای اروپا متکلمین خودرادارد. درنیمه دوم قرن 19درلهستان به همت دانشمندان علاقمند به وحدت ملی ازترکیب چهار زبان چشمگیر، زبانی بنام { اسپرانتو} ایجاد وتقویه گردید که مبتکر نخست آن بنام ( لود ویک لازاروس زامنهوف ) قلمداد شده است ، زبان نوپیدای( اسپرا نتو) ترکیبی از زبانهای روسی ، پولندی ، جرمنی ویهودی بود که درپولند زنده گی میکردند ، زامنهوف ایجاد گر زبان { اسپراتو} که زبانهای روسی ، پولندی ، انگلیسی ، یونانی وجرمنی را خوب میدانسته یک گرامر به زبان اسپرانتو ساخت که آموزش این زبان را تسهیل میبخشید ، دربعضی از نوشته ها آمده است : لود ویک لازاروس زامنهوف درسال1887 کتابی را بنام { لینگوانترناسیا } انتشار داد که دراین کتاب او نوشته است :
اگر زبان اسپرانتوبین القاره یی شود که یقینا ً خواهد شد دررفع تبعیض زبانی ونژادی معا ونت بسزایی خواهد کرد وراه زیست مسالمت آمیزرا بین مردم هموار مینماید ، زبان اسپرا نتودرآن زمان دربسیاری ازکشورها تد ریس میشده و وبعد ا ً دراثر رقابتهای متکلمین سایر زبانها وتغیراتیکه دراوضاع جغرافیایی وفرمانروائی آن بوجود آمده این زبان امکان رشد را از دست داده است اما گفته میشود هنوزبیش ازسه ملیون نفر به آن تکلم میکنند ، زبان سانسیگریت درسرزمین آریائی ها وحوزه هند باستان وزبان آشوری وکلدانی ، زبان پهلوی وتورکی چغتائی که درسده های پیشین درشرق میانه ، ماد وفارس ، حوزه خلیج عربی که امروزبنام خلیج فارس نام گرفته است ازجمله زبانهای زنده بشمار میرفت وملیونها نفر متکلم داشته است که امروز تقریبا ًنابود شده ویا درحال نابودی قرار دارد ، همین قسم زبان کوشانیها ، یفتلیها کابل شاهان وامثال آن که ازآغاز قرن اول میلادی درافغانستان تاچند قرن بعد باهمان لهجه واکسینت خاص بین متکلمین آن ادامه داشت که به مرور زمان، بابرقراری مناسبات جدید ورویکار آمدن فرمانروایان دیگربازبان دیگر نابودگشت وجای آن را لهجه ها وزبانهای مروج امروزی افغا نستان گرفت ، دوکتورتیژی میگوید : هنری راورتی نوشته است :
پشتونها اصلا ًبقایا ئی ازنسل ده قبیله گم شده یهودی ها اند که درمنطقه یهودیه فلسطین زنده گی میکردند ودرآنجا با لهجه های زیادی اززبانها ی دیگرقبیله ها ممزوج گردید ، وقتیکه این قبایل ازمسکن اصلی خویش خارج شد ند زبان آنها بازبانهای بسیارزیادی ازمردمان درعرض راه ومناطق امتزاج یافت که اکثر کشورهای عرض راه کوهستانی بودند وقوم وقبیله ها به دره ها ومناطق مختلف قابل مسکون به گروپهای کوچک قبیله یی منقسم شد وارتباط شان بابیرونیها قطع گردید که زبان ولهجه هرقوم ازهم متفاوت بود ، اساس .منشأ زبان پشتو همین زبان گد ود ومختلط میباشد ازاین سبب پشتو زبان عجیب واز زبانهای دیگر متفاوت است ( صفحه 38 پشتانه ) . دوکتورحبیب الله تیژی نوشته است :
بعداز شکست شاه اشرف افغان ازنادرافشار، یک گروپ چند هزارنفری ازسپاه افغانی به سرکرده گی آزادخان افغان بسوی آذربا یجان عقب نشستند ودرآنجا مد تی آذر با یجان را درتصرف خود نگهداشتد... آنها از ترس نادرافشار بطورکلی ویاگروپی به ارمنستان رفته سرانجام آنجا به تحلیل رفتند ! جمله عقب نشستند میرساند که این گروپ قبلا ًبا تعدادی بیشترافراد جنگی ازآذربا یجان بسوی سرزمین مرکزی وجنوبی افغانستان امروزی برای اشغال منطقه واسکان درآن آمده ، اما درنتیجه جنگ با سایر مسکو نین این مناطق که تحت فرمان نادرشاه اقشار تورک تباربوده بعد از دادن تلفات زیاد شکست خورده ازصحنه فرار کرده وبه محل قبلی شان آذربایجان عقب نشسته اند که سرانجام در رده های اقلیت قومی قرار گرفته زبان وکلتورشان عوض شده با برقراری روابط خویشاوندی بامردم محل به انها مدغم گردیده وبه تحلیل رفته اند وجزئی ازمردم آذر با یجان شده اند .
جناب سیستانی نوشته است : به تاریخ غبارنظر بیا ند ا زید که آثارکشف شده درقره کمر سمنگان وآق کپرک درمزار شریف ازوجود مردمی گواهی میدهد که از 9 تا 20 هزارسال پیش از امروز زنده گی داشته اند ، سیستانی توضیح نداده است که آین آدم ها اجداد کدام طوایف وقبایل ساکن درافغانستان بوده اند اما بدون ارایه دلیل حکم کرده است که آنها آریائی نبوده اند ، باید به سیستانی وآنهائیکه درهمچو موارد میخواهند دراذهان تردید ایجاد بکنند کفته شود که این آدمهای 20 هزارسال پیش که آثاروادوات کار برد زنده گی شان درنتیجه کاوشهای آرکیولوژیست های غربی دردوران رژیم شاهی بدست آمده است نظر به حکم تخیلی جناب سیستانی آریائی باشند یانباشند، آبا واجداد مردمان بومی شمال کشوراند که اخلاف آنها باسپری نمودن فرازوفرود دورهای متعد د تاریخی هنوزهم درآن مرزوبوم حیات بسر می برند باید گفت قره کمر وآق کپرک دو واژه اوزبیکی است که کپرک چنین نوشته میشود { کوپریک } که معنی آن پل عبوری است .
کاندید اکادمیسن سیستانی درجای دیگربرای ابراز طعنه به آنهائیکه ممکن رقیب خود می انگارد نوشته است : درمند یگک قندهار وشهرسوخته سیستان آثارتمدن 4 تا5 هزارساله قبل از میلاد وجود دارد ، آثار هنری بودیزم درهده جلال آباد وکشف خزانه( میرزکه ) درپکتیا که هزاران کیلوظروف نقره ئی ، طلا ئی ، زیورات وجواهرات ازآنجا تا کنون کشف شده است اما از دره پنجشیر تا کنون یک اثر کاشی وتیگرکلالی که ساخته دست آدمی باشد از زیر خاک بدست نیامده است . نوشتن چنین چیزی ازطرف یک دانشمند درشرف ارتقا به درجه اکاد میسن عجیب بنظر میرسد !! به سیستانی باید یاد آورشد که همه جای یک کشور پر ازآثار وادوات باستانی نمیبا شد اما همه جای قلمرو قضائی کشور وحتی وجب وجب آن ازنگاه پاتریا تیزم ومیهن د و ستی خاک مقدس وسرمه چشم بشمار میرود ، هرآثار باستانی درهرمنتطقه کشورکه کشف میگرد د قد امت تاریخی ، اوضاع واطوارمسکونین آنرا درسده ها وقرون پیشین نشان میدهد که افتخارملی است که مباهات آن به همه ساکنین کشورمیرسد ، متا سفانه جناب سیستانی به آن متوجه نشده ویا نخواسته است متوجه شود وازنوشته طعنه آمیز سیستانی که گفته است ازپنجشیر هیچ آثارباستانی کشف نگردیده است بوی خصومت میتراود وچنان وانمود میسازد ، ازهرمنطقه که آثار باستانی کشف نشده باشد قابل تائید جناب سیستانی نیست ، حس وطن دوستی که درنهاد هریک ازساکنین یک کشورقویا ً وجود داشته باشد تا آخرین رمق برای حفاظت ونگهداری وجب وجب خاک آن تلاش میورزند اما درنهاد کا ندید اکادمیسن سیستانی این حس زیر سوال قرار گرفته است ، درنهاد او حس منطقه پرستی آنهم به منطقه که آثارباستانی کشف شده باشد قوی است وجای وطندوستی را درنهادش اشغال کرده است وهمین حس است که ازلحاظ تیوری سیاسی اتنو سکتاریزم گفته میشود ، تجربه نشان میدهد اکادمیسن ها وکاندید اکادمیسن ها با نظر وسیع وعشق سرشار به وطن وکافه مردم مینگرند ، برای کشف واقعیات تاریخی وروشنگری اذهان عامه وراه برد ملت بسوی همگرائی ملی ودمیدن روح اخوت وهمد لی بین اقوام ساکن درکشورفعالیت مینمایند اما کاندید اکادمیسن سیستانی ، خودرا ازصفوف آ نها بیرون کشیده بجای آنکه ازافقهای روشن با وسعت نظر به جامعه وکشور ومناسبات جدید درحال شکل گیری بین اقوام ، وکشورها با افغانستا ن نگاه کند خویشتن را درپائین ترین سایه روشنهای سم دارقرارداده سخنان خصومت زا وافتراق آفرین ارایه کرده است ، معلوم نیست که جناب سیستانی چراتیشه را بریشه خود حوا له کرده به اصطلاح به خود کوبی پرداخته است ؟!
مردم افغانستان که به دانشمندان ، اکادمیسن ها ، کاندید اکا دمیسن ها ، روسنفکران واقعگرای ، خدام صادق به وطن ومردم افغانستان ارج قایل اند با این گفته های نا باب ونا سنجیده سیستانی بزودی به وی بد بین نخوا هند شد اما نسبت آنکه سیستانی خلاف توقع ودورازانتظار مردم ، آنچه که نباید میگفت گفته است باگلایه خواهند گفت { چه کفرازقبله برخیزد کجا ماند مسلمانی } اعظم سیستانی بانقل قول ازمحتاط نوشته است : بعد ازنادرافشاردرسراسر کشورباندهای غارتگرودزدی بوجودآمده این باند ها به روستاها ودهات داخل شدند ، مال دهقانان را به یغما بردند وآنها را ا سیروسپس به فروش رسا نید ند ، نماینده کلیسا دریاد داشت های خویش مینگارد : مردان زنان ودختران مانند گوسفند وشتر به فروش میرسید ... وبعد تبصره هایش را چنین آغاز میکند : درکجای افغانستان چنین باند بازی ومردم فروشی وجود داشت ؟ چرا سند نشان داده نمیشود ؟ هرگونه با ند بازی وغارت که صورت گرفته باشد درقلمرو بابری ها وازبکان و شیبانیان درشمال افغانستان صورت گرفته نه درقلمرواحمدشاه درانی ! ) لازم به یاد آوری است عبد الحمید محتاط که مبتنی بر نوشته های نماینده کلیسا مطالبی ارایه کرده است درحقیقت خود آن اسناد غیر قابل انکاراست ، سیستانی که برای ادله وتردید نوشته های محتاط چیزی برای گفتن نداشته این بارخواسته است ملیت اوزبیک وشیبانی ها راکه آن نیزیکی ازتباربافرهنگ اوزبیک ها است زیر کلوخ پرانی بگیرد وبا این عمل به اصطلاح ( اخ دل ) خود رابکشد ورنه تاریخ نشان میدهد زمانیکه احمدشا ه ابد الی 26ساله ، درسال 1747 پس ازدرگذشت نادرافشار تورک تبارزمام امور را بدست گرفت 12000 افراد مسلح جنگی ازجوانان او زوبیک وترکمن ساکن در سرزمین افغانستان که دران زمان خراسان یاد میگردید درحمایت ازاحمد شاه ابدالی درقندهار حضورداشتند ، سیستا نی که برای سرپوش گذاشتن بالای چور چپاول انجام شده درجنوب کشورخواسته است بحیث مدافع دزدان وقطاع الطریقان چند قرن قبل درصحنه حضوریا بد معلوم نیست که انگیزه این فد ا کاری به درجه عالی رسانیدن شگرد مد احی وخدمت به نا سیونالیزم کورآلوده به لوث فاشیزم است ویا برحسب مقتضای طبیعت !(نیش عقرب نه ازپی کین است -- مقتضای طبیعتش این است ) . دوکتور تیژی که جناب سیستانی اورا متخصص زبانشنا سی معرفی کرده نوشته است : سیفی هروی درتاریخ نامه هرات که درسال های 718 تا 721 هجری تالیف شده از زبان ملک (شاهنشاه) مینویسد : افغانان سخت بی پروا ، دزد ، قاتل ، فتنه انگیز و مردم دلیر اند وعلاوه بر آن مردمان کرد (kurd ) که درخدمت من هستند هرکدام با رستم وداستان وسام نریمان مقابله میکنند وبه انها غلبه مینمایند(ص 71 پشتانه ) دو.کتور تیژی نوشته است : ملک محمد پادشاه منطقه پکتیا به نزد تیمور لنگ آ مد وگفت : موسی ا فغان دزدی وقطاع الطریقی میکند وهیچکس ازاین منطقه نمیتواند آرام وسلامت عبورکند ، من از ترس کشته شدن فرارکرده وبه حضور شما آمده ام ( ص 72 پشتانه ) .تیژی مینویسد : عبد الله بن ضحاک گردیزی درسال های 442و443 هجری نوشته است : وقتی که به منطقه امیر هیپیانو رسیدیم آنجا جمع گشتیم ، امیر ایزد یاربه کوهای غزنی که افعانها دران زنده گی میکردند فرستاد وبه انها پیغام داد ، این منطقه را نگاه کنید متوجه شوید که نا آرامی دران نیاید (ص77 کتاب پشتانه ) . سیفی هروی نوشته است : درمنطقه ( دوکی) یکتعداد مالداران وبزرگان نزد ملک شمس الد ین آمد ند وعرض کردند :
در70 فرسخی جنوب قلعه دوکی یک باند وداره دزدان وجود دارد که تخمین 30 سال میشود قطاع الطریقی میکنند وازملک شمس الد ین تقاضا کرد ند این افغانهاکه بنام { کنکان)و(نهران ) یاد میشو ند باید سرکوب شو ند ، ملک شمس الد ین 2000 سوارکار مسلح رازیر فرمان جنگجویان برجسته برای سرکوب آنها فرستاد (ص 102 پشتانه) عبد الرحمن سمرقندی به کتاب مطلع السعد ین که درسال 872 تا 875 هجری نوشته شده است شرح داده است : وقتی بین ملک محمد وملک سیفل قندهاری جنگ جریان داشت اطلاع رسید که یکتعداد افغانهای دزد وقطاع الطریق به مناطق گرمسیر درحومه قندهارتا مناطق سیند مردم را به فغان آورده است (ص 108 کتاب پشتانه ) دوکتورتیژی مینویسد : یوسفزی ها به کابل آمد ند ، مردمان مسلمان کابل را ناحق آزار میدا دند مال ومنال شان را میگرفتند و پروای حجاب وستر دیگران را درنظر ند اشتند ، یکبار میرزا قلی خان با آنها جنگ کرد آنها به کوه هافرار کردند بعد ا ًدوباره سرازیر شد ند به آزار واذیت وچور وچپاول مردم شروع کردند ( ص 134 کتاب پشتانه ) . دوکتور تیژی نوشته است : وقتی یوسفزی ها در ( اشنغر) گرد آمد ند ( د لزاک ها ) با آنها درافتاد ند ، هروقت که کاروان ملک دلزاک ازمنطقه عبور میکرد باند ها وقطاع الطریق ها آنهارا تاراج وچورمیکرد ند (ص 136 ( پشتانه ) ارایه این چند مطلب ازکتاب پشتانه نوشته دوکتور تیژی نمونه هائی ازوجود باند های دزد وقطاع الطریقان دربین ساکنین محل درجنوب افغانستان امروزی را نشان مید هد ، این یک حقیقت تاریخی است دروقت جنگ ودرزمان بوجود آمدن خلاع قدرت نه تنها درافغانستان بلکه درهرجای جهان به وقوع می پیوندد ، غارت های عظیم دراروپا درجریان جنگهای صلیبی که در سالهای 1040 میلادی درزمان امپراتوری سلجوقی ها آغازوتا سالهای متوالی ادامه داشت وغارت ها درجنگهای داخلی درکشورهای افریقائی ، غارت ها درجنگ افغانستان وعراق وده هامثال دیگرنمونه های بارزآن است . فکرمیشودکه تبا رز حساسیت دربرابرمنعکسات تاریخ تحلیلی افغانستان ازسوی جناب سیستانی وتلاش برای دفاع باانکارازوقایع تاریخی بخاطرتحریک احساسات نیفوتیزم برای جلب خوشبینی قبیله گرایایان وعشیره پسندان باشد که خلاف سیرحرک تاریخ برای حفظ مفکوره کهن دوران بادیه نشینی درکشور فعال اند وگرنه به اعمال ناشایست زمان بربریت قرون کذشته بانگاه قانونمند قرن 21 نگریستن ، ازعمل وازکرده های اجداد خود خجالت کشیدن هیچ مناسبتی ندارد وبرای دفاع ازاعمال نادرست اسلاف قلم زدن ، ازدزدی ، قطاع الطریقی وسایر اعمال ناشایست آنان چشم پوشی کردن ویا برای پنهان نمودن آن تلاش ورزیدن ، هیچکد ام کارعاقلان ، اکادمیسن ها وکاندید اکا د میسن ها نیست بلکه این دانشمندان وظیفه ورسالت تاریخی دارند همچو مسایل را پژوهیده وتحقیق نموده برملا بکنند تا مردم بفهمند که اجدادشان درگذشته ها چگونه زنده گی مینموده اند وچه کارهای خوب و.بد را انجام داده اند تاپسنده ترین کارایشان را بحیث عمل افتخار آفرین ومنبع الهام وانتباه درنظرداشته وازمنفور ترین کارآنها دوری بجویند .
کاندید اکادمیسن سیستانی که تیشه تخریب را با دسته استدلال آماده کرده برای خدشه دار نمودن ساختارشخصیت علمی فرهنگی ونظامی عبد الحمید محتاط بدست گرفته است مینویسد : واقعیت این است که جناب محتاط نه مورخ است تا ازوی تاریخ تحلیلی بی عیب ویا کم عیب مثل افغانستان درمسیر تاریخ را توقع داشته باشیم ونه هم مارکسیست است ... اوبیشتر اتنو سکتریست است ) . سیستانی که محتاط را مورخ نمیداند توضیح ند ا ده است که مورخ بودن از نظر سیستانی متصف به چه صفاتی میباشد وچه شروط خاص دارد ؟ وآنچه بنام تاریخ ازمتقد مین ومتا خرین تاکنون تالیف وعرضه شده است طبق معیار های درنظر داشته جناب سیستانی است یا خارج ازان ؟ یقینا ً سیستانی برای اثبات دشمنی اش با محتاط به وی پیشانه ترشی وبد گوئی کرده است ! اینگونه دشمنی ها مانند همان قصه مذهبی است که میگویند اصحاب ازحضرت ابراهیم پرسید ند وقتی شمارا فراشان نمرود به آتش انداختند تابسوزید گنجشک هائی را دید یم که به منقار خود خس می آوردند وبالای آتش می انداختند دلیل وحکمت این کار بما روشن نیست ، حضرت ابراهیم جواب داد : حکمت آن این است که گنجشک ها خواسته اند دشمنی خودرا با من به نمایش بگذارند ورنه با خسهای منقار گنجشک ها ، آتش نمرود که من دران قرار داشتم نه تیز میشد ونه درجه حرارت آن بالا میرفت .) این هم لازم به یاد آوری است : یاد آوری طعنه وار ازمارکسیست نبودن عبد الحمید محتاط کار افرادی است خود شان مارکسیت باشند ، جناب سیستانی اگر مارکسیست هم باشد بعد از حاکمیت مجاهد ین بارها ازمار کسیست بودن انکارنموده مانند افرا د فراروئیده ازنسل یهود که بعد از روی آوردن به اسلام ازنسل ونصب یهود بودن شان انکار نموده خواستند آنرا پنهان کنند ، که این موضوع در کتاب پشتانه به تفصیل آمده است ، اتنو سکتریست گفتن محتاط نیز غیر موجه وسخن ناملایم علیه او بخاطرتسکین دل پرغیظ وغضب خود سیستانی است که درمورد این مقوله که چگونه آدمی باچگونه خصوصیات ، اتنو سکتاریست گفته میشود دربالا توضیحات ارا یه شده است . جناب سیستانی که نسبت از دست دادن 65بهاربی فروغ عمرش مانند هرسالخورده نا مطمئین عصبانی به نظرمی آید .
خدایا تو آن کن که پایان کار -- بود سیستانی خوش و کامگار
22/ 4 /2006