مبارزه ادامه دارد
آصف الم
دیری نمیگذشت که تازه از ماتمي به خانه برگشته بودم ، از ماتم مرگ رفيقي که خميرۀ هستي اش از ايمان پرشور سرشته شده و در کورۀ داغ مبارزه برای احقاق حقوق حقه کارگران و زحمتکشان وطن به پختگي رسيده بود. با آنکه از کنار تابوتش گذشتم و با او وداع کردم ، آخرين وداع را ، ولي چهرۀ بشاش و خندانش که هميشه با محبت رفيقانه سخن ميگفت ، چنان در مخيله ام نقش بسته است که گويي به جاويدانگي پيوسته باشد. اشکهای گرم و سوزان همسر فرزانه و صبور رفيق محمود بريالي ، جميله ناهيد مرا چنان متحسس ساخت که غم عميق و ريشه داری در قلب خود احساس کردم.
از اين رو دلم تنگ بود و غصه دار. خواستم از خانه و منزلم خارج شده و غمها و غصه هایم را با طبعيت ماحولم در فضای آزاد مشترک سازم ، اما متأسفانه که شب چادر سياهش را بر کوی و برزن دنمارک گسترده بود. باران به شدت ميباريد و تندبادی ديوانه وار، زوزه ميکشيد و بر در و ديوار منازل سر ميکوبيد و سکوت شبينه را به شدت مي شکست. از فروغ ماه و سوء سوئي ستارگان نيز اثری نبود. وقتي از پنجره اطاقم به بيرون نگاه افگندم ، به نظرم آمد که جنگل نزديک دهکدۀ ما اژدها گونه دهن باز کرده و دهکده را مي بلعد. ناچار بر کوچي تکيه زدم تا دمي بياسايم ، اما زنگ تيلفون به صدا درآمد و گوشي را برداشتم ، جاويد جان نواسه ام بود و به من حالي کرد که يکي از کانالهای دستگاه تلويزون دنمارک فيلمي را در بارۀ افغانستان به نمايش گذاشته است. کانال را کشودم ، فلم از قهرمان زن آهنين اراده افغان وکار پيکارش حکايت ميکرد.
در گوشۀ از اين فلم مستند به تصوير کشيده شده بود که ملالي جويا بحيث عضو انتخابي درلويه جرگه نطق و بيان خويش را به مجلس پيشکش ميکند. او با صدای رسا به مجلس ميگويد : « اسم من ملالي جويا از ولايت فراه هستم. به اجاره حاضرين محترم ، به نام خدا ، بنام شهدای گلگون کفن راه آزادی وطن ميخواهم چند لحظه ای صحبت کنم. انتقاد من از تمام وطنداران من که اينجا حضور دارند اينست که چرا ميگذارند مشروعيت و قانونيت لويه جرگه زير سوال برود. البته آن جنايتکاراني که کشور ما را به اين حالت رسانيده. متأسف هستم به اينکه آن کسي که لويه جرگه را نهاد کفرآلود و معادل فحاشي ميخواند ، اينجا مي آيد و گپش قبول ميشود و يا کميته ها را ببينيد که در بين مردم چه زمزمه ميشود. رئيس هر کميته پيش از پيش تعيين است. چرا جنايتکاران را دريک کميته نمي برند ... اينها کساني بودند که کشور ما را محراق جنگهای ملي و بين المللي ساختند ، زن ستيزترين کساني بودند در جامعه که کشور ما را به اين حالت رسانيده اند. آزموده را آزمودن خطاست. به نظرم اينها بايد محاکمه بين المللي و ملي شوند. اينها را اگر مردم ما ببخشند ، مردم پابرهنه افغان، هرگز تاريخ نمي بخشد. اينها ثبت تاريخ کشور ما هستند ... اينها ثبت تاريخ کشور ما هستند... »
با اين بيانات حقيقت پسند و پرشور ملالي ، بنيادگرايان سياه دل به ناسزا گويي مي پردازند و خود را آماده حمله ميسازند ، اما رئيس مجلس به گونه يي مشغله را خاموش ميسازد...
گوشه ديگر فلم مذکور مبارزه انتخاباتي برای ولسي جرگه را در ولايت فراه ، جائيکه ملالي جويا خود را کانديد کرده است ، به تصوير ميکشد که اين خانم با شهامت و نادار چگونه با قبول خطر مرگ و نيستي عليه زورگويي و تظلم ، عليه توحش و بي عدالتي و عليه بيداد و ستم به مبارزه بي امان مي پردازد و خانه محقر و کوچک و غريبانه وی چگونه به مرکز و ملجأ اميد مردم پابرهنه و تحت ستم فراه تبديل گرديده است؟
در فلم ديده ميشود که حتي پيرزن صد ساله ای با پای پياده و لنگ لنگان از دوردستهای محل بخاطر تفويض رأيش به ملالي آمده است و سرو روی او را بخاطر حقانيتش غرق بوسه ميکند...
وقتي نمايش فلم خاتمه پذيرفت ، دوباره برجايم لميدم و بر بال خاطره هايم نشسته به دوردستهای زندگي گذشته ام سفر کردم ، آنگاه رفيقانم ـ اعم از زن و مرد در پيش چشمانم قد کشيدند که همانند ملالي جويا در شرايط زندگي دشوار و در تحت نظارت دستگاه جاسوسي و پوليس و حاکميت زمان با چه شجاعت و شهامتي در برابر بي عدالتي های دستگاه دولتي و سيستم مسلط اقتصادی و اجتماعي ظالمانه به مبارزه دادخواهانه مي پرداختند. به ياد مي آورم زماني را که حزب دموکراتيک خلق افغانستان بحيث مشعلدار راه تحقق آرمانهای والای مردم افغانستان در سال 1343 تأسيس گرديد و با پيشکش کردن مرام و اهداف بلندش برای دگرگون ساختن جامعۀ افغاني در عرصه های مختلف زندگي و با تحليل اوضاع کشور و جامعه ، وسايل بيرون رفت از عقب ماندگي قرون وسطايي را برملا و واضيح ساخته و به پيشگاه مردم افغانستان تقديم نمود. اين حزب هزاران قهرمان شيفتۀ آزادی را در دامان پاک خود پرورانيد و آنها را به بحيث راهيان راه سپيد سعادت انسان، بخاطر مبارزۀ بي امان انقلابي بسيج نمود. با وجوديکه در آن روزگاران از عقب هر بيغوله و شيله ئي کرگسان و لاشخواران به کمين نشسته و گرگان خونخوار به ايشان حمله ور ميشدند و زندگي شان هر لحظه در خطر نابودی قرار ميگرفت، اما با چه شور و هوسي وبا چه ذوق و علاقمندی خاصي جوانان و روشنفکران ما در همبستگي با هم و با استفاده از اصول مجاز مبارزه به تنوير اذهان عامه پرداخته و چهره بهره کشان و استثمارگران را در وجود ارستوکراسي آنزمان افشأ ميکردند ، رکود سياسي را درهم شکسته و از نوع دوستي ، صلح ، مساوات ، آزادی و آزادی خواهي داد سخن ميکردند.
بيادم آمد که در آن وقت مرام علمأ تنظيم شده حزب ما چه کشش و جاذبۀ داشت که در مدت کوتاهي بخاطر آرمان انساني و شريفانه آن هزاران هموطن آزادی خواه ما در صفوف آن پيوستند. وقتي انسان با اين مبارزان بيباک و ناترس برميخورد ، ايشان را تمثالي از انسانهای شريف ، از خودگذر، فداکار، با ناموس و متعهد به آرامانهای والا و بلند توده ها ی مليوني زحمتکش افغانستان مي يافت و چنان مينمود که تا قطره خوني که در بدن دارند از بذل مساعي برای خدمتگذاری به وطن شان دريغ نمي ورزند.
بخاطرم آمد که آنگاه رفيق به رفيقش همه چيز زندگي و حتي حراست از ناموسش را اعتبار ميکرد. رفيق ، رفيقش را نمونه ای از شرافت ، عزت ، رادمردی و عياری ميدانست و با درک سنن و عنعنۀ افغاني درمقابل هم به حيث انسانهای پاکباز و منزه عمل ميکردند.
رفقا وظايف حزبي شانرا بدون ريا و پاداش و خودنمايي و خودخواهي انجام ميدادند. وقتي انسان به آن روزگاران پرجنب و جوش انقلابي برميگردد و در مورد عوالم و عواطف و احساس آنزمان جوانان پرشورو رفقايش فکر ميکند ، ذوق زده ميشود و احساس غرور ميکند. در آن دوران که برخي از نمايندگان گروه ها و اقشار مختلف اجتماعي هر يک روايت خود را بيان ميکردند و رسانه های منتشره جمعي شان در آسياب آزمندان و زورگويان آب ميريخت ، حزب ما از منافع طبقه زحمتکش و خاصتا کارگران و دهقانان به دفاع برخاست ، سود پرستي و بهره کشي را محکوم نمود و فرياد خفته درگلوهای مردم رنجديده کشوررا رسائيت بخشيد و شمار کثير و خاصتا تحصيلکردگان کشور را با فرهنگ مترقي آشنا ساخت و نمايندگاني از تحصيلکرده های تمام اقوام ساکن در افغانستان را در سازمان واحدی آگاهانه متشکل کرده و بدينوسيله آرمان واحد ، نگرش واحد و عملکرد واحد را بحيث الگوی جديد برای افغانستان ارائه دادند ـ فقر، بي عدالتي و عقب ماندگي شديد و افشای گسترده مناسبات خان سالاری و بهره کشي بيرحمانه از دهقانان و زحمتکشان را نماياند و در اين عرصه کار بزرگ تاريخي را انجام و شيوه جديد مبارزه انديشه يي سياسي و فرهنگي را ترويج داد و جايگه زن را در زندگي اجتماعي مطرح نمود و مبارزه در راه دموکراسي و آزادی بيان را سازمان داد. حزب ما در طول موجوديت پربارش افتخارات زيادی دارد و هر بته و هر شاخه و برگ و بارش مانند ملالي جويا در تحقق آرمانهای والا و بالايش در سنگر های گرم مبارزه جان های شيرين شان را نثار کرده اند که داستان هر کدام آنها برگي از تاريخ است و در اين مقال گنجايش ندارد.
اين درست است که بعد از رسيدن به حاکميت اين حزب درکارکرد های خويش مرتکب اشتباهاتي بزرگ گرديده باشد ، چونکه جامعه ما درطول تاريخ ، يک تاريخ استبداد زده داشته است که هرگز عنصر دموکراسي در آن وجود نداشت و هم اگر زماني نيز اين عنصر جرقه زده باشد ، به سرعت خاموش ساخته شده است. بناءً در جامعۀ که شرايط زندگي دشوار ديکتاتوری تحميل گرديده باشد ، بسترمناسب برای بالندگي دموکراسي مهيا گرديده نميتواند. حزب نيز که برخاسته از چنين جامعه و محصول چنين جامعه بود ، نميتوانست از آلودگي جامعه چيزی با خود نداشته باشد. البته همه ميدانيم که انديشه و فرهنگ دموکراسي روندی است که ميبايد با گذشت زمان و کار پيوسته نهادينه گردد.
اگر سؤال اين باشد که چرا ح ، د ، خ ، ا در مبارزه برحق خود در مقابل باطل شکست خورد ؟ با صراحت ميتوان گفت که حزب در عرصه نظامي و در عرصه نفوذ اجتماعي به شکست مواجه نگرديده است ، بلکه اين حزب فدای جنگ سرد دو ابر قدرت زمان گرديد و همين عامل موجبات سقوط حزب را رقم زد. ورنه راه برگزيده حزب، راه سپيد وشفافي بود که در برنامه عمل و پروگرامش به صراحت و وضاحت کامل منعکس گرديده بود و توده های شريف افغانستان اين مطلب را با گوشت و پوست و استخوان خود درک کرده اند. چناچه در باره حاکميت های قبل و بعد از حاکميت حزب قضاوت خويش را دارند. اگر مثلي بزنيم اينست که :
توده های مظلوم افغانستان از حاکميت تنظيمي و طالباني (اين مخلوق پاکستان و امريکا) که پس از حاکميت حزب وطن به اقتدار رسيدند و چنان به ستم و کشتار بي سابقه دست يازيدند که از آمدن امريکا و ائتلاف جهاني در اوايل به استقبال نشستند. اين مردم بلا کشيده به اين باور بودند تا اگر شود در شبهای تار زندگي شان شمعي افروخته گردد. بي خبر از آنکه دراين آشفته بازار سياست، هر کس ميخواهد متاع خود را بفروشد و امريکا نيز سرود خود را به زمزمه نشست و سياست های خود را اولويت داد و مردم افغانستان کماکان در ظلمت باقي ماندند و شمعي در زندگي شان افروخته نشد. امريکا بسيار آرزو داشت و دارد تا بر قله های شامخ هندوکش و بابا حاکميت داشته باشد و بدين وسيله بتواند هم ذخاير نفت و گاز آسياي ميانه را به راحتي و آرامي در راستاي منافع شرکت های بزرگ نفتي که بر تمام شئون زندگي امريکا مسلط اند ، سازمان دهد و هم از لحاظ نظامي نسبت به رقبای خويش در منطقه دست بالايي پيدا کند. و در رابطه به همين موضوع است که نميخواهد دوست هميشگي اش پاکستان را با وجود نقض تمام موازين بين المللي و مداخله صريح نظامي و تروريستي در افغانستان از دست بدهد ، بلکه نازش را ميخرد و به اشتراک انگليس کمکهای نقدی و نظامي اش را به او مبذول ميدارد و حتي با تمام تبليغات گستردۀ که عليه طالبان و سائر بنيادگران اسلامي صورت ميگيرد ، از بين بردن آنها را امريکا به صلاح خويش نميداند.
افغانستان در شرايط موجود به يک خلای عظيم اقتدار ملي مواجه است. قدرت های نا متجانس و متضادی در اين دولت گرد آمده اند که هر يک پروگرام خود را به پيش مي برد و هر يک به دور محور خويش در گردش است. جناب حامد کرزی رئيس جمهور يا حواله دار بدون سپاهي در ارگ محصور مانده ، قدرتهای ولايتي و اطراف کشور خود را از اطاعت به مرکز چندان مکلف نميدانند. توده های افغانستان ، اعم از مهاجرين عودت کننده از ايران و پاکستان و يا متوطن دايمي در کشور در حالت رقتباری به سر ميبرند و همان هستند که بودند و حتي زندگي بدتر از گذشته را سپری ميکنند. مليونها دالری که بنام کمکهای افغانستان وارد گرديده است ، خرچ هزينه آنها نشده بلکه در کيسه های زورگويان و قدرتمندان و کلاه برداران داخلي و خارجي سرازير گرديده است. در چنين وضعيتي بعيد به نظر ميرسد که بتوان با چند بيروکرات عصا بدست زمان ظاهرشاه ، نيروی شمال ، و يا با طالباني که گاه نا گاه اشتراک شان در دولت تبليغ ميشود و فاقد حد اقل کادر تخصصي اند ، افغانستان را از اين ورطه بيمناک نجات دهند. بناءً چاره اساسي اين خواهد بود تا مجموع نيروهای ملي و دموکراتيک افغانستان بخصوص نيروهای ترقي خواه و چپ ، بخود آيند و احساس مسئوليت کنند و با داشتن تجربه چندين ساله اداره کشور درعرصه های مختلف زندگي اجتماعي ، اقتصادی و سياسي کشور سهم فعالانه گيرند. بايد بدون خودخواهي اذعان شود که بدون مشارکت اين نيروها ، تشکيل يک دولت مقتدرملي که بتواند از استقلال ، آزادی و حاکميت ملي افغانستان حراست نمايد، ممکن نخواهد شد. سؤال در اينجا است که آيا ما ميتوانيم گذشته های پرافتخار و پر بار خود را به فراموشي بسپاريم و تعهد در برابر آن شعار مقدس (بخاطر رنجهای بيکران مردم) را شکستانده و مردم ستم ديده افغانستان را در پنجه خونين طالبي و تنظيمي بگذاريم ؟ و يا هر چه رودتر در برابر اين وظيفه سترگ تاريخي احساس مسئوليت کرده و برای تحقق آن به سوی وحدت عمل و نظر قدم برداريم ؟ اگر انتخاب مثبت باشد پس بياييد بخاطر ارجگذاری به خون آن ياران و دوستاني که امروز در ميان ما وجود ندارند و سند آن پيماني را که ح، د، خ، ا با شعار «بخاطر رنجهای بيکران مردم» با مردم بسته بودند ، با خونهای پاک شان مهر زده و به رحمت ايزدی پيوسته اند؛ بخاطر آنعده معلولين و معيوبيني که در جنگهای عادلانه در برابر دشمنان وطن، يک ، دو و يا سه عضوی از بدن خود را از دست داده اند و امروز به لقمه ناني محتاج هستند و بخاطر رفع هزاران مصيبت و فلاکتي که دامنگير مردم بيگناه و بي پناه کشور ما شده است، دست از بهانه جويي ها ، تخريب و توطئه عليه يکديگر برداريم و گردان نيرومند و توانايي را که در اين راستا اثر گذارد بوجود آوريم.
همانطوری که صدها نفر از اعضای سابق ح، د، خ، ا و ساير نيروهای ملي و مترقي با قلبهای مملو از غم و اندوه فراوان ، آه و اشک و حسرت در ماتم مرگ يکي از مردان نامي و يکي از رهبران خردمند حزب ـ محمود بريالي ـ اشتراک نموده و حضور بهم رسانده بودند، با يک جهش و حرکت ملي و انساني ، بخاطر تحقق آرمانهای هزاران شهيد نامدار و بخاک خفته خويش و بخاطر تحقق آرمانهای مردم نا اميد وطن با يک تصميم خلل ناپذير و جدی و با آگاهي لازم از تمام رنج و تعب و مصيبتي که در شرايط کنوني دامنگير مردم شريف افغانستان شده است و رهايي آنها از تهديد های پاکستاني ها و دشمن های رنگارنگ سعادت مردم ، با بانگ رسا از همه نيروهای ترقي خواه و دموکراتيک دعوت بعمل آوريم که با در نظرداشت شرايط ملي ، منطقه ای و بين المللي ،همه توانايي ها و امکانات شان را در يک سازمان واحد سياسي متمرکز ساخته تا به اين وسيله بتوانند زورق در گير در امواج و تلاطم نا اميدی خلق کشور را به ساحل اميد برسانند. مبارزه در راه تحقق آرمانهای زحمتکشان افغانستان را نميتوان متوقف ساخت.
ــــــــــ
فلم مستند دنمارکي در ارتباط به ملالي جويا به کارگرداني خانم ايوا مول ود و فلمبرداری زيلا باويس برنده جايزه بين المللي فلم های مستند در هاليند گرديد و سخت مورد توجه تماشگران اروپايي قرار گرفته است. در نگارش اين نوشته از سايت ملالي جويا و سايت اينده نيز استفاده شده است.