نامه ای سرگشاده به حامد کرزی

 

 

نوت: این نامه در مورخه 12/6/1385 نگارش وبه آدرس سایت انترنتی رئیس جمهور، مکررا ارسال گشته است، اما از جایی که تاکنون جوابی نیافته به صورت سرگشاده منتشر می شود تا به عنوان سندی فکری - فلسفی در باب انکشاف ممکلت، در دسترس ارباب تحقیق وتدبر قرار گیرد؛ طبعا از هرنوع انتقاد وپیشنهاد ونظر اندیشمندانه ای استقبال می نماید.

 

 

بسم الله الرحمان الرحيم

 

 

رياست محترم جمهوري اسلامي افغانستان ؛ جناب آقاي حامد کرزي!

سلام ودرودهاي نيک مرا بپذيريد .

پيش از هرچيزي اجازه مي خواهم که ابراز خرسندي وخوشي نمايم از اينکه شاهد گشايش ِ سايت انترنتي اختصاصي براي آن مقام محترم هستم؛ بدان خاطر که اين کارمي تواند باب ارتباط مستقيم ميان علاقمندان وآن مقام معزّز را باز نمايد. شما خوب مي دانيد که ارتباط برقرار ساختن با شخص ِ شما چه مشکلاتي دارد، آنهم براي افغان ِجواني چون من که جز خِردورزي وعلم وانديشه، توان وآشنا و واسطه اي ندارد ونمي خواهد داشته باشد.

 

رئيس جمهور محترم؛آقاي حامد کرزي!

تنها از باب وطن دوستي، به نگارش اين نامه روي آوردم که پيامبر بزرگمان فرمود: "حُبّ الوطن من الايمان"؛ به اميد آنکه روح نوشتارم را دريابيد؛ زيرا به قول فريد ريش ويلهلم نيچه، سياست ونگاه سياسي ِ صرف، عمدتا باعث اختلال در ديدن وفهميدن حقيقت مي گردد .

 

آقاي رئيس جمهور!

هرچند اکنون من بطور فيزيکی، در وطنم نيستم، ولي به صراحت وصداقت مي گويم که درهر آن، روح وانديشه ام بدانسوي پرواز مي کند. در همينجا با رگ رگ جان وگوشت وپوست واستخوانم، درد افغان بودن را احساس مي کنم واز آتش شعله ور در آن، به سوزش مي آيم. مع الوصف، ايمان دارم که دردِاين ميهن با احساسات وعواطفِ تنها وتعصبات وغيرتهاي بي مبنا، نه تنها تداوي نمي يابد که بدتر وجانفرساتر مي گردد. بنائا نه تنها به عنوان يک متعاطي فلسفه، بلکه به عنوان يک افغان ِاهل درد ودغدغه وتدبّر، تعقيب راههاي اساسي وريشه اي را تنها مسير مددبخش خودمان مي شناسم.

 

 

 

جلالت مئاب آقاي کرزي!

من به عنوان يک افغان که توانسته تنها با عرق جبين وکدّ يمين وبدون هيچ نوع وساطت وخيانتي ، به مدارج عالي علمي نائل گردد وبدينوسيله افتخاري براي مملکت خود باشد، سعي نموده ام تاحدّ توان، تعمّق وبصيرت را پيشه سازم والبته به درس ومکتب وپوهنتون وحتي فعاليتهاي صنفي و آکادميک تنها اکتفاء نورزم، بلکه از وراي همه آنها،به مملکت وملت وترقي وتعالي آنها بينديشم. به ديگر عبارت، اکنون کسي با شما سخن مي گويد که از لذّتهاي متعدد وگوناگون اين دنياي بزرگ، تنها لذت انديشيدن وژرف نگريستن را براي خود بر گزيده است.

 

جناب رئيس جمهور!

          هيچ فردافغاني نمي تواند بر وضع فعلي ما مخصوصا در نسبت ما با جهان مترقي وانکشاف يافته، محزون ودلتنگ نباشد. ولي چقدر خوب است كه تعقل را جايگزين احساسات نمائيم وبه قول کنفوسيوس حکيم، به جاي نفرين بر تاريکي، هر کس شمعي روشن سازد. اما بايد دانست که اين شمع، با انديشه هاي پوپوليستي خاموش مي گردد. سطحي نگري وتغافل از ريشه ها وبنيان ها، منجر به حل مشکل نگرديده، تنها مي توانند تفکر بدانها را به تعويق بيندازند. مثلا در تقابل اسلام وغرب وسنت ومدرنيته، مي توان به چند شعار اکتفاء نمود وخود را درمشغوليتهاي متعدد گُم ساخت. ولي يقينا اين نوع پالسي، نه راهي اساسي براي مملکت مي گشايد ونه نام يک رهبر و زعيم را نيک وماندگار مي سازد.

 

  آقاي کرزي!

 حتما شما هم  مي دانيد که تمدن غرب، تمدني  اساسا فلسفي است وبدون شناختن بنيادهاي فلسفي آن، شناخت بنياني اش امکانپذير نيست. اگر مردم بر دين اُمراء  و سياستورزان خود هستند، اين سياست ورزان، خود در عالَمي نَفَس مي کَشند که متفکران آنها برايشان گشوده است. يقين دارم که شما آنقدر ساده انديش نيستيد که گمان کنيد تنها با رساله ديپلماتي شکست خورده به نام ماکياولي، سياست جديد غرب، ماهيت خويش را يافته وسير جديدي را آغاز نموده است. حال آنکه همه مي گويند ماکياولي، پيامبر سياست جديد غرب است. هيچگاه يک سياستمدار، صرفا از آنجهت که يک حکمران وآمر بوده نتوانسته که سير تاريخ را تغيير دهد. ماکياولي، مبشّرورسول ِ پيشگوي سياستي است که افق ِ تازه گشوده شده توسط متفکران بزرگ غربي آنرا مي طلبد. اگر اين افق، شناخته نشود معناي مدرنيزاسيون وانکشاف وپيشرفت، چنانکه بايد فهم نگردد...

 

رئيس جمهور محترم!

اکنون بايد بيفزايم که مواجهه و رويارويي درست با غرب وتخنيک آن، رويارويي در عالَم انديشه وتفکر است. يعني اگر ما تکنولوژي، ترقي، انکشاف ورفاه وحتي دموکراسي ، حقوق بشر، حقوق زن، صلح و امنيت غربي را مي خواهيم پيشتر از آن بايد اومانيسم، عقلانيت، آزادي خواهي وعلم دوستي غربي را بياموزيم. باز پيشتر از همه اينها، بايد اين مفاهيم، رنگ اسلامي وافغاني  بيابند تا با جان مسلمان وافغان عجين گردند. والبته اين کاري است که نه ازعهده سياستمداران وسياستبازان بر مي آيد ونه از اقتصاد دانان وحتي تکنوکراتهاي صرف؛ تا چه رسد بدانکه از دست غوغا سالاران و بي تخصصان ونا آشنايان با اين دنيا ومناسبات آنها برآيد. تنها متفکراني که هم سنّت را خوب مي شناسندو هم مدرنيته را، هم از امکانات نهفته در سنّت آگاهي دارند وهم از توانهاي بالفعل مدرنيته، کساني که سالها پيرامون مدرنيزاسيون ونوسازی، تعمّق کرده اند وبدون تعلق به جرياني سياسي يا ايدئولوژيک، تاريکخانه ايدئولوژيها را مي شناسند، تنها اين افراد مي توانند در اين برحه حساس، از عهده اين کار بر آيند.

 

 

جلالت مئاب؛ کرزي صاحب!

من نگران آنم که فرصت تاريخي  واستتثنايي موجود، از دست رود بدون آنکه عايدي اساسي در راه مدرنيزاسيون داشته باشيم؛ حتي با خوش بيني مي توان گفت شايد بتوان با پلانهايي سياسي، اقتصادي واجتماعي، مقداري از مشکلات  روزمره کاست، ولي تومورسرطاني ِ"نزاع ديانت وسنّت با مدرنيته وانکشاف" روز به روز ريشه دار مي شود ومداوي را مشکلتر مي سازد. منظور آن نيست که مي توان با پلان من وامثال من اين نزاع را براي هميشه حل نمود، که چنين فرضي، عين نشناختن معضل وفرار از واقعيت است. بلکه هدف آنست که اولا اين نزاع را به فراموشي نسپاريم. ثانيا آنرا به مسير درستش بکشانيم وثالثا تبعات وعوارض آنرا به حدّاقل فرو کاهيم که ملت ما بيشتر از اين توان تحمل اين نزاع خونين را ندارد.

 

آقاي رئيس جمهور!

گذشته از امکانات نهفته در سنّت اسلامي و افغاني ما، تجربه کشورهاي مختلف مي تواند در اين پروسه خيلي به کار ما آيد. ما هم اکنون نمي توانيم از افغان ومسلمان بودنِ خود دست برداريم، همچنانکه نمي توانيم از مدرن شدن ومترقي بودن دست برداريم. پس چگونه ما مي توانيم در عين ِ حال، هم در گذشته خود بمانيم وهم نو و مدرن بگرديم؟ شعارِرهاشدن از گذشته، اكنون ديگر گذشته است. تجربه جرمنها در اينجا به کارمان مي آيد. جرمنها توانستند بعد از جنگ جهاني دوم، خود را بازيابند وبدبختي هايشان را جبران سازند زيرا توانستند گذشته خود را دريابند.آنكس كه گذشته ندارد، نمي تواند آينده داشته باشد. اگر جرمني، اروپايي وغربي است ومشترکات کمتري با ما دارد، جاپان ازآسيا است وروح شرقي دارد. تجربيات آن نيز مي تواند سخت به کار ما بيايد. مجددا تاکيد مي گردد که تنها تجربيات سياسي واقتصادي واجتماعي، منظور نظر نيستد، هرچند اينها در جاي خود بسيار مغتنم وکارسازند. اما پروسه انکشاف ومدرنيزاسيون بسي برتر از اين پروژه هاست؛ بايد از تجربيات ِ آنان در مواجهه وجودي ِ جان ودلشان با جان ودل ِ مدرنيته استفاده نمود!

 

رئيس جمهورمحترم!

         اين افغان مهاجربر آن است که باید به تلاشها، اندیشه ها و یافتهای اصحاب عقل، روشنگری وتامل بها داد وهمه چیز را از نگاه سیاسی وحتی تکنولوژیکِ صرف ننگریست. این خطا به صورتی فراوان در کشورهای انکشاف نیافته وحتی مملکت خود ما تکرار شده و هزینه مدرنیزاسیون را سنگین تروفاصله ما را با آن بیشتر ساخته است. مدرنیته وبنای سترگِ آن، بر تفکر مدرن استوار است که آن خود در متافیزیک غربی ریشه دارد. تا اینجای مطلب را برخی از پیشقراولان ترقی خواهی مملکت ما دریافته بودند ولی اکنون باید افزود که تکنولوژی، پلان، روش مندی  وسیستماتیک شدن، میوه، نتیجه ودر واقع فرزندِ مدرنیته است نه ریشه، علت ومادر آن. ما از آن به غلط افتادیم که به قول مولانای بلخ:

گفت شخصي خوب ورد آورده اي         ليك سوراخ دعا گم كرده اي

استدعاي پيشرفت وتكنولوژي غربي، خواسته خوبي است ولي بايد دانست كه  از كجا می شود اين مطلوب را خواست؛ یعنی ما بر سر خویش ایستاده ایم وجهان را طوری می بینیم که نیست؛ از فرزند، توقع ِ به دنیاآوردن ِ مادر را داریم. بدتر آنکه این فرزند، آنقدر شوخ چشمی، شیرینی ودلربایی دارد که گاهی مادر را اصلا فراموش می نمائیم...

 

در پايان لازم مي دانم تا یاد آوری نمایم اولي ترين وظيفه زعيمان يک مملکت آنست که به شناسايي متفکران ومتفنّنان ومسلکيان پرداخته، کارها را به کاردار بسپارند ووظيفه صاحبان فکر آنست که از عزلت خانه ها در آيند وانديشه و تخصص وتوان خود را در راه مملکتشان به کار اندازند. تا هردو در پيشگاه تاريخ ومردم سرفراز باشند.

 

 

با آرزوي عزت وسرفرازي براي افغانستان ورئيس جمهور محترم آن

                                                          داکتر سيد حسن اخلاق

                   ايران: مشهد

                  

 

Email:

s.h.akhlaq@gmail.com

 akhlaq124@yahoo.com

 

Tel: 0098 935 402 58 13

 


بالا
 
بازگشت